دکتر محمد شعبانی راد

خوف، نورِ محافظ! خائِفاً يَتَرَقَّبُ!

Beekeeping Protective Clothing!
How is fear a protective mechanism?

برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید.
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید.

«خوف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الْخَافَةُ: خريطةٌ من أَدَمٍ يُشْتَارُ فيها العسلُ،
جامه‌‏ايست از چرم كه عسل‌گيرنده آن را پوشد.»
«الخَافَةُ تصغيرها خُوَيْفَةٌ: هي جبة يلبسها العسال و السقاء.»
«الْخَافَةُ: خَرِيطَةُ النَّحَّالِ»
واژه خوف از لباس محافظ زنبورداری گرفته شده «الْخَافَةُ»!
بخاطر ترس از نیش زنبور «نیش حسد» این لباس رو پوشیده!
یا اینجوری بیان کنیم:
زنبوردار بخاطر اینکه خیال خودشو راحت کنه، این لباسو پوشیده «بیمه»!

الخوف، النّور الولایة!
خوف، نورِ محافظ! خائفا یترقب!
نور خوف از تقدیرات! خائفا یترقب!
«رحم الله عبدا خاف ربّه»
ترس از اخم خدا!
با لباس نورانی خوف، خودتو بیمه کن!
با پوشیدن لباس نورانی خوف، برای خودت ایجاد امنیت کن!
+ «امن»
سفر کربلا بدون حالت قلبی خائفا یترقب نمیشه!
مفهوم «Protection» از واژۀ خوف باید استنباط شود!
+ «ابو»
+ «وقی – تقوی»
+ مفهوم «خوف و رجا»
+ «یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم»

«خوف و رجا» + «لیل» + «تهجّد» + «نافلة»
«و من اللیل فتهجد به نافلة لک»

[الخوف النّور الولایة]:
«الْخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ عَنِ الذُّنُوبِ وَ رَادِعُهَا عَنِ الْمَعَاصِي»
ترس، در بند نمودن نفس از گناهان و باز دارندۀ آن از نافرمانیهاست.

«خوف» حالت خوبی است که معناش میشه بستن دست و پای حسد تا مجبورت نکنه گناه کنی!
«نِعْمَ الْحَاجِزُ عَنِ الْمَعَاصِي الْخَوْفُ»
لذا خوف حالت قلبی اهل نور ولایت است که میفهمه داره دیده میشه، لذا از خالق و رب خود خوف دارد و این حالت، ارزش اصلاح و تربیتی بالایی برای او خواهد داشت، ان شاء الله تعالی.
پس باید خوف داشت، یعنی باید لباس مخصوص زنبورداران را پوشید تا از نیش حسادتی که در قلب خودمان است، در امان بمانیم. «الْخَوْفُ أَمَانٌ»، «ثَمَرَةُ الْخَوْفِ الْأَمْنُ».
+ «الْخَوْفُ جِلْبَابُ الْعَارِفِينَ»
+ «جلب»

[الخوف، الامان، النّور الولایة]:
«فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ مَنْ شَغَلَ بِالْفِكْرِ قَلْبَهُ وَ أَوْجَفَ الذِّكْرَ بِلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ»
بندگان خدا از خدا بترسید،مانند ترسیدن کسى که دل او با اندیشه مشغول است و ذکر،زبان او را تند به حرکت آورد و ترس را براى ایمن شدن پیش فرستد.

خوف مقدمه امان است یعنی کنار گذاشتن بدجنسی حسادت مقدمه درک نور ولایت است.
+ «نِعْمَ مَطِيَّةُ الْأَمْنِ الْخَوْفُ»
ترس، راهوار ایمنى‌بخش خوبی است.
+ «مطو»
انگاری خوف مقدمه و مطیة امن است!
+ «من عرف نفسه بالحسادة فقد عرف ربه بالنّور الولایة»
وقتی میفهمی بدجنسی و حسادت، توی ذاتته و حالا ازش دوری میکنی،
این کار مقدمه‌ای میشه برای اینکه نور، وارد قلبت بشه.

«خوف» هم مثل «امن»،  یکی از هزار واژۀ مترادف نور ولایت است!
حالا از آیات خوف و امن مفاهیم زیبایی استنباط می‌شود.
+ «امن»: بیمه!
زنبوردار با پوشیدن «الخافة» خودشو از گزیده شدن توسط زنبوران بیمه میکند!
در امان قرار میدهد! برای خودش امنیت ایجاد میکند!
[پس حالت خوف ایجاد امنیت نمود!]
با استعمال اندیشه‌ای که میگه حسادتو بذار کنار، برای خودش و دیگران امنیت ایجاد میکنه! خودش و دیگران رو از شر خطرات استعمال حسد خودش، بیمه میکنه!
[بیم – بیمه]:
با پوشیدن این لباس به زبان بی‌زبانی میگوید:
من بیم آن دارم که زنبورها نیشم بزنند، برای همینه که با پوشیدن این لباس، خیال خودمو راحت کردم و خودمو بیمه کردم!

[خوف – رقب – رجا – شفع – …] :
[اهل نور ولایت در حال مشاهده احوال قلب خویش است:
«وَ الْمُحِبُّ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَلَى الرَّجَاءِ بِمُشَاهَدَةِ أَحْوَالِهِ بِعَيْنِ سَهَرٍ»]:
فرد محب، خدای سبحان را با مشاهده حالات خود با چشم بیدار، بر مبنای امید به لطف حق بندگی می‌کند.

مِيزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ

میزان خوف و رجاء، همان فهم قبض و بسط نور قلب است!
هر کسی خودش با قلبش باید این میزان رو بشناسه!
به این میگن: معرفة الامام بالنّورانیّة!

امام صادق علیه السلام:
الْخَوْفُ رَقِيبُ الْقَلْبِ وَ الرَّجَاءُ شَفِيعُ النَّفْسِ
وَ مَنْ كَانَ بِاللَّهِ عَارِفاً كَانَ مِنَ اللَّهِ خَائِفاً وَ إِلَيْهِ رَاجِياً
وَ هُمَا جَنَاحَا الْإِيمَانِ يَطِيرُ بِهِمَا الْعَبْدُ الْمُحَقِّقُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ
وَ عَيْنَا عَقْلِهِ يُبْصِرُ بِهِمَا إِلَى وَعْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ وَعِيدِهِ
وَ الْخَوْفُ طَالِعُ عَدْلِ اللَّهِ بِاتِّقَاءِ وَعِيدِهِ
وَ الرَّجَاءُ دَاعِي فَضْلِ اللَّهِ وَ هُوَ يُحْيِي الْقَلْبَ
وَ الْخَوْفُ يُمِيتُ النَّفْسَ
خوف از خدا رقيب و نگهبان دل است (دل را از هواهاى نامشروع مصون ميدارد)
و رجاء و اميد شفيع و واسطه كمال نفس انسان است.
و آن كس كه خدا را بشناسد حتما داراى خوف از خدا و رجاء از او خواهد بود
و اين دو صفت مانند دو بالى است كه بنده متصف باين دو صفت پرواز كرده و بمقام رضوان خدا نائل ميگردد و موجب بينائى عقل و چشمى است براى خرد كه وعده و وعيد الهى را مى‌بيند.
و خوف نشانگر عدل الهى و باز دارنده از موارد وعيد و نهى خدا است
و رجاء و اميد موجب فضل و عنايت الهى است و مايه زنده بودن دل است
و خوف الهى نفس اماره را می‌ميراند.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
الْمُؤْمِنُ بَيْنَ خَوْفَيْنِ خَوْفِ مَا مَضَى وَ خَوْفِ مَا بَقِيَ
وَ بِمَوْتِ النَّفْسِ يَكُونُ حَيَاةُ الْقَلْبِ
وَ بِحَيَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَى الِاسْتِقَامَةِ
پيغمبر اكرم صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود:
مؤمن هميشه ما بين دو ترس قرار گرفته
ترس از گذشته اعمال و ترس از عمر باقيمانده
و با كشتن نفس و سركوبى هواها دل زنده و نيرومند مى‌شود
و اگر دل انسان زنده شد صفت استقامت و پايدارى در راه رسيدن به هدف بدست مى‌آيد.
وَ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ‏ تَعَالَى عَلَى مِيزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا يَضِلُّ وَ يَصِلُ إِلَى مَأْمُولِهِ

و هر كس كه عبادتش بر پايه خوف و رجاء باشد گمراه نخواهد شد و بمقصود خود نائل مى‌شود.
وَ كَيْفَ لَا يَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَيْرُ عَالِمٍ بِمَا يُخْتَمُ صَحِيفَتُهُ

وَ لَا لَهُ عَمَلٌ يَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً
وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لَا مَفَرَّ
و اما راه پيدايش خوف، البته كسى كه از خاتمه كار خود آگاهى ندارد و نميداند پرونده اعمالش چگونه و به چه نحو بسته خواهد شد
و از طرف ديگر اعمالش هر چه هم زياد باشد او را ذى‌حق و طلبكار نخواهد كرد
و از خود قدرت و نيروئى ندارد و راه فرار و گريزى هم نيست،
قطعا حالت خوف و ترس در او پيدا مى‌شود.

وَ كَيْفَ لَا يَرْجُو وَ هُوَ يَعْرِفُ نَفْسَهُ بِالْعَجْزِ وَ هُوَ غَرِيقٌ فِي بَحْرِ آلَاءِ اللَّهِ وَ نَعْمَائِهِ مِنْ حَيْثُ لَا تُحْصَى وَ لَا تُعَدُّ

وَ الْمُحِبُّ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَلَى الرَّجَاءِ بِمُشَاهَدَةِ أَحْوَالِهِ بِعَيْنِ سَهَرٍ
وَ الزَّاهِدُ يَعْبُدُ عَلَى الْخَوْفِ

و اما راه پيدايش رجاء و اميد باين طريق است كه او خود به عجز و ناتوانى خود معترف و آگاه است و از هر جهت فقير ولى در عين حال در درياى نعمت و الطاف حق غوطه‌ور و عنايات بيشمار خداوند از هر جانب او را فرا گرفته، همين توجه به نعمتهاى بيشمار، رجاء او را تقويت و او را اميدوار به رحمت الهى خواهد نمود.
بنا بر اين كسى كه محبت و عشق به خداى مهربان در دلش جايگزين شده عبادت و شب‌زنده‌داريش بر پايه اميد باو و چشم‌داشت از لطف و عنايت خداوندى استوار است
و كسى كه زاهد است عبادتش بر اساس خوف و ترس است.

قَالَ أُوَيْسٌ لِهَرِمِ بْنِ حَيَّانَ
قَدْ عَمِلَ النَّاسُ عَلَى الرَّجَاءِ
فَقَالَ بَلْ تَعْمَلُ عَلَى الْخَوْفِ
وَ الْخَوْفُ خَوْفَانِ
ثَابِتٌ وَ مُعَارِضٌ

فَالثَّابِتُ مِنَ الْخَوْفِ يُورِثُ الرَّجَاءَ
وَ الْمُعَارِضُ مِنْهُ يُورِثُ خَوْفاً ثَابِتاً

وَ الرَّجَاءُ رَجَاءَانِ
مِنْهُ عَاكِفٌ وَ بَادٍ

فَالْعَاكِفُ مِنْهُ يُورِثُ خَوْفاً ثَابِتاً يُقَوِّي نِسْبَةَ الْمَحَبَّةِ
وَ الْبَادِي مِنْهُ يَصِحُّ أَمَلُ الْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ الْحَيَاة.
اويس قرنى هرم بن حيان را گفت:
مردم اعمال و عبادات خود را بر پايه رجاء و اميد قرار داده‌اند.
هرم گفت:
ولى ما بر اساس خوف اعمال خود را انجام ميدهيم.
خوف دو قسم است:
ثابت و استوار و ديگرى عارض و جديد.
خوف ثابت موجب پيدايش رجاء مى‌شود
و خوف و ترس جديد و تازه به تازه موجب ثبات خوف و ترس استوار خواهد شد
و رجاء هم بر دو گونه است:
رجاء ثابت و ديگرى رجاء و اميد تازه و جديد كه موقع آرزوى نعمت تازه رخ ميدهد.
رجاء و اميد ثابت ارتباط و محبت بنده را با خداى خود تقويت مينمايد.
رجاء و اميد تازه و جديد آرزوهاى به نعمت را تصحيح و عجز و ناتوانى او را روشن ساخته و انسان را به اعتراف به تقصير وادار و او را به شرم و حيا ميكشاند.

«ناقة خوفاء»
[نا‌امنی حسادت – امنیت نور ولایت]:
حسد عامل سلب امنیت است اینو واژه خوف یادمون میده:
«أَخَافَ‏ اللُّصُوصُ الطَّرِيق، دزدان راه را نا امن کردند.»
«أَخَاف‏ الطريقُ: راه ترسناك شد.»
«طَرِيقٌ مَخُوفٌ‏ … لأَنَّ النَّاسَ خَافُوا فِيهِ»
مفهوم «نا امنی»: «insecurity»
حسود، شخصیتی مخوف است!
عامل ناامنی درون قلبش حاکم است!
نور ولایت عامل امنیت است و مومن نام زیبایی است که خبر از عدم استعمال حسد اهل نور ولایت می‌دهد، پس حسود مومن نیست، چون ایجاد ناامنی میکند.
«زنبوردار: نحال»: «beekeeper»
مفهوم «پروتکشن»

خوف از تقدیرات به چه معناست؟ الرضا بالقضا.
امام علی علیه السلام:
«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً رَاقَبَ ذَنْبَهُ وَ خَافَ رَبَّهُ،
رحمت خدا بر آن بنده كه گناه خويش را بپايد و از پروردگارش بهراسد.»

+ «خائفا یترقب»: باید همیشه مواظب حسد خودت باشی «رَاقَبَ ذَنْبَهُ» مبادا یهو کار دستت بده!
حسادت دیگران جزئی از تقدیرات ذات اقدس الهی است برای ما و زمینه عمل به نور ولایت رو فراهم میکنه.
+ [سورة القصص (28): الآيات 16 الى 20]
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى‏ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (18)
+ [سورة القصص (28): الآيات 21 الى 25]
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (21)
[خودت باید مواظب حسدت و بدجنسی های خودت باشی! با کمک نور ولایت (1+1)]:

امام علی علیه السلام:
اجْعَلْ مِنْ نَفْسِكَ عَلَى نَفْسِكَ رَقِيباً
وَ اجْعَلْ لِآخِرَتِكَ مِنْ دُنْيَاكَ نَصِيباً
.
از خود مراقبى بر خود بگمار،
و از دنياى خويش براى آخرتت بهره اى برگير

[خوف – رقب]:
با وجود «رقیب» آدم احساس امنیت میکنه! احساس خوف نمیکنه!
دوربینهای امنیتی که همه جا رو زیر نظر میگیرن!
برج مراقبت فرودگاه!

«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»

«الْخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ عَنِ الذُّنُوبِ وَ رَادِعُهَا عَنِ الْمَعَاصِي»

امام على عليه السلام:

خَفْ رَبَّكَ و ارْجُ رَحمتَهُ؛
يُؤْمِنْكَ مِمّا تَخافُ و يُنِلْكَ ما رَجَوتَ
.
از پروردگارت بترس و به رحمت او اميدوار باش،
تا تو را از آنچه مى‌ترسى، ايمن دارد و به آنچه اميد دارى، برساند.

[خوف – خشیة]:
+ «خشیة»
خشیت: می‌بینه (تاریکی قلبشو، قبض نور قلبشو) و مواظبه! پی به تمنای خودش میبره و بهش پشت میکنه و اینجوری احساس امنیت و آرامش رو بدست میاره.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»

خائِفاً يَتَرَقَّبُ!

خائفا من الحسد، یترقّب بنور الولایة!
این قلبی است که مدام تحت امر و نهی نور ولایتش کار میکنه!
قلبی که خائفا یترقّب نباشه، قلب نیست!
قلبی که میزانی بنام خوف و رجاء درون خودشو پیدا نکرده باشه، قلب نیست!
قلب خائفا یترقّب، ماموریت کربلای خودشو بخوبی میفهمه!

+ «فَسَارَ الْحُسَيْنُ ع إِلَى مَكَّةَ وَ هُوَ يَقْرَأُ
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏
»

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۱۶)
گفت: «پروردگارا، من بر خويشتن ستم كردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است.
قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ (۱۷)
[موسى‏] گفت: «پروردگارا به [پاس‏] نعمتى كه بر من ارزانى داشتى هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود.»
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى‏ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (۱۸)
صبحگاهان در شهر، بيمناك و در انتظار [حادثه‏‌اى‏] بود. ناگاه همان كسى كه ديروز از وى يارى خواسته بود [باز] با فرياد از او يارى خواست. موسى به او گفت: «به راستى كه تو آشكارا گمراهى.»
فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى‏ أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (۱۹)
و چون خواست به سوى آنكه دشمن هر دوشان بود حمله آورد، گفت: «اى موسى، آيا مى‏‌خواهى مرا بكشى چنانكه ديروز شخصى را كشتى؟ تو مى‏‌خواهى در اين سرزمين فقط زورگو باشى، و نمى‌‏خواهى از اصلاحگران باشى.»
وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ (۲۰)
و از دورافتاده‏‌ترين [نقطه‏] شهر، مردى دوان دوان آمد [و] گفت: «اى موسى، سران قوم در باره تو مشورت مى‏‌كنند تا تو را بكشند. پس [از شهر] خارج شو. من جدّاً از خيرخواهان توام.»

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۱)
موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى‏]گفت:
«پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.»
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ (۲۲)
و چون به سوى [شهر] مَدْيَن رو نهاد [با خود] گفت: «اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.»
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ (۲۳)
و چون به آب مَدْيَن رسيد، گروهى از مردم را بر آن يافت كه [دامهاى خود را ] آب مى‌‏دادند، و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مى‏‌كردند. [موسى‏] گفت: «منظورتان [از اين كار] چيست؟» گفتند: « [ما به گوسفندان خود] آب نمى‌‏دهيم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پيرى سالخورده است.»
فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (۲۴)
پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.»
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۵)
پس يكى از آن دو زن -در حالى كه به آزرم گام بر مى‌‏داشت- نزد وى آمد [و] گفت: «پدرم تو را مى‌‏طلبد تا تو را به پاداش آب‌‏دادن [گوسفندان‏] براى ما، مزد دهد.» و چون [موسى‏] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد، [وى‏] گفت: «مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى.»

أُولئِكَ الَّذِينَ … يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ

[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۵۳ الى ۵۷]
وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً (۵۳)
و به بندگانم بگو: «آنچه را كه بهتر است بگويند»، كه شيطان ميانشان را به هم مى‌‏زند، زيرا شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است.
رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (۵۴)
پروردگار شما به [حال‏] شما داناتر است؛ اگر بخواهد بر شما رحمت مى‌‏آورد، يا اگر بخواهد شما را عذاب مى‏‌كند، و تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده‏‌ايم.
وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (۵۵)
و پروردگار تو به هر كه [و هر چه‏] در آسمانها و زمين است داناتر است. و در حقيقت، بعضى از انبيا را بر بعضى برترى بخشيديم و به داوود زبور داديم.
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً (۵۶)
بگو: «كسانى را كه به جاى او [معبود خود] پنداشتيد، بخوانيد. [آنها] نه اختيارى دارند كه از شما دفع زيان كنند و نه [آنكه بلايى را از شما] بگردانند.
أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً (۵۷)
آن كسانى را كه ايشان مى‏‌خوانند [خود] به سوى پروردگارشان تقرب مى‌‏جويند [تا بدانند] كدام يك از آنها [به او] نزديكترند، و به رحمت وى اميدوارند، و از عذابش مى‌‏ترسند، چرا كه عذاب پروردگارت همواره در خور پرهيز است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی