Ṣulb: The Fountain of the Light of Wilāyah or the Brand of Envious Disgrace?
“A gushing water emerging from between the ṣulb and the tarā’ib” (Sūrat al-Ṭāriq, 86:7)
The Qur’anic word ṣulb carries a profound and dual meaning:
In its praiseworthy sense, ṣulb is the fountain of the Light of Wilāyah. It is the treasury where God first placed the divine light in the ṣulb of Adam (a), and from there it was transferred from one ṣulb to another until it reached the Prophet Muhammad ﷺ and his pure family. In this sense, ṣulb symbolizes the seed of divine knowledge that issues from the mouth of the heavenly teacher in the realm of mulk (this world) and settles in the heart of the seeker in the malakūt (the unseen). The verse “a gushing water emerging from between the ṣulb and the tarā’ib” points to this connection:
Ṣulb = the seed of knowledge
Tarā’ib = the clay of the human heart.
When divine light touches this heart, envy is cleansed away, mercy begins to flow, and righteous action is born.
In its blameworthy sense, ṣulb is the place where envy hardens and festers. Just as a bone is branded or its marrow extracted, the envious heart bears the brand of Satan upon its forehead. Such a heart becomes maṣlūb—crucified and marked—its doubt and envy penetrating to the very core of its being, until the day it is exposed before God. In this sense, ṣulb ceases to flow with light and instead becomes a site of corruption and downfall.
These two meanings reflect the primordial covenant of al-dharr.
Thus, ṣulb is both a treasury and a trial:
A place from which the light of Wilāyah flows, strengthening the believer’s heart in faith;
Or a place where envy is inscribed, branding its bearer with disgrace.
Ṣulb is the meeting point of origin and destiny:
Either the fountain of divine light, or the brand of envious disgrace.
«صلب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترداف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«اصْطَلَبَ العظامَ: مغز استخوانها را بيرون كشيد.»
صلب در معنای ممدوح، یعنی مهربانی، که از قلب عاشق نور خارج میشه،
انگاری نور تاثیر خودشو روی این قلب گذاشته!
و صلب در معنای مذموم، یعنی حسادتی که از قلب حسود تخلیه نشد
و انگاری حسد تاثیر خودشو روی این قلب گذاشته!
…
صلب ممدوح:
نور و مهربانیای که از قلب عاشقِ معلم ربانی خارج میشود و اثر میگذارد.
صلب مذموم:
حسدی که در قلب حسود میماند و تخلیه نمیشود و اثر سیاه خود را باقی میگذارد.
آیه «ماءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» اشاره به راز خلقت دارد.
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ»
«خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
اشاره به مأموریت نورانی معلم ربانی در ملک و ملکوت دارد.
نور، از میان صُلب و ترائب میجوشد!
ای دل!
بدان که سرچشمهی حقیقت، در ژرفای وجود توست.
همانجا که یا نورِ مهربانی میجوشد و میتراود،
یا حسدِ تاریک میماند و سنگین میشود.
«ماءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
یعنی مأموریت معلم ربانی همین است:
که در ملک، علمش را چون آب زلال جاری کند،
و در ملکوت قلب شاگرد عاشق، نوری بیافریند.
ای صُلب جانم!
پلی باش برای قلبم که نور را عبور میدهد،
و حسدم را از قلبم تخلیه میکند!
و اینجا انتخاب با دل من است…
و من نور را برمیگزینم، ان شاء الله تعالی 🌸✨
ای دل!
بدان که صُلب، تنها استخوان سخت نیست؛
خزانهای پنهان است که در آن، نطفههای عالم ذر گرد آمدهاند،
تا در زمان مقدّر، یکییکی بیرون آیند و پا به این دنیا بگذارند.
آری… اینجا، مخزن رازهاست!
همانجا که نطفهها به امانت نهاده شدهاند،
تا هر کدام فرصتی تازه بیابند برای آزمونی دوباره؛
آزمونی دربارهٔ نسبتشان با نور ولایت.
صُلب، واژهای است که یادمان میآورد:
آنچه روزی در عالم ذر آفریده شد،
در جایگاهی جمع میشود،
و به هنگام تقدیر، بیرون کشیده میشود؛
چنانکه نور از دل عاشق میجوشد،
و یا حسد از دل حسود بیرون میریزد.
پس ای جان من، به یاد داشته باش:
صُلب میتواند گنجینهٔ نور باشد،
یا نشانهٔ داغخوردهٔ حسد!
و انتخابش، به دل من و تو سپرده شده است… 🌸
صلب:
«اصْطَلَبَ العظامَ: مغز استخوانها را بيرون كشيد.»
«الصَّلَبُ و الِاصْطِلَابُ: استخراج الودك من العظم، بيرون آوردن مغز و چربى از استخوان»
مثال بیرون آوردن قرعه از بینگو!
+ «ذرأ»
«صَلَبَ العِظامَ: از استخوانها روغن درآورد.»
«اصْطَلَبَ الرجلُ: إذا جمع العظام و استخرج صَلِيبَهَا، و هو الودك،
و يقال إن الْمَصْلُوبَ مشتق منه لما يسيل من ودكه.»
«صَلْب الوَدَكِ»
«صَلَبَ اللَّحْمَ: گوشت را بريان كرد.»
«صَلَبَتْهُ الشَّمْسُ: آفتاب آنرا سوزاند.»
«صَلَبَتْ عَلَيْهِ الحُمَّى: تب در او ادامه يافت و سخت شد.»
«صُلُب: داغ كه بَر بَدَن شتر زنند.»
«بعيرُ مُصَلَّبٌ: شترى كه علامت صليب داشته باشد.»
«ثوبٌ مُصَلَّبٌ: جامهاى كه بر آن نقش صليب باشد.»
مصلوب کسی است که شیطان بر آن «داغ» نهاده باشد
و او را برای خود و بنام خود علامتگذاری کرده باشد! (مفهوم مذموم صلب)
اعتقاد غلط اهل شک تا اعماق مغز استخوان آنها رسوخ کرده و قطعا کار دستشان خواهد داد و آیاتی عرضه خواهد شد تا همگان بدانند آنچه صاحبان نور در بارۀ اهل حسد میفرمودند، حق است:
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»،
پس اینکه شیطان قسم خورده همه رو گمراه میکنه، در مورد اهل شک اینه که اونا رو بخاطر سیئه شک قلبیشون، «مصلوب» میکنه: «فَيُصْلَبُ»، و رسواشون میکنه «روز رسوایی اسرار نهان! ماه پشت ابر نمیماند!»، و رُسِشونو میکشه و اینو از زمانی که دیگه قاعده حکم برای اهل شک حسودی که دیگه امیدی بهش نیست که زحمات نورشو قدردان باشه و شک رو بذاره کنار، براش جاری میشه.
اینکه سرنوشت اهل شک حسود «فَيُصْلَبُ» است، یعنی چه بلایی سرشون میاد و این واژه به چه معنایی است؟
الصَّلَبُ و الِاصْطِلَابُ: استخراج الودك من العظم (بيرون آوردن مغز و چربى از استخوان)
«صَلْب الوَدَكِ: مغز استخوان درآوردن»
«مَصْلُوب: وقتی که روحش از تنش بيرون مىرود.»
« صلبت عليه الحمّى: إذا دامت عليه و اشتدّت، فهو مصلوب عليه »
وقتی تب بیمار تشدید میشه عرب میگه : صلبت عليه الحمّى!
از واژه «صلب» برای نشان دادن تشدید وضعیت بیمار استفاده می کنه.
تصلب شرایین: واژه پزشکی است.
جمعبندی مفهوم «صلب» در قرآن و لغت
معنای لغوی
صلب / اصطِلاب: بیرون کشیدن مغز و چربی از استخوان.
«اصطَلَب العظام» (مغز استخوان را بیرون آورد)،
«صلب الودک» (چربی استخوان را گرفت).
صلب اللحم: گوشت را بریان کردن.
صلبته الشمس: آفتاب او را سوزاند.
صلبت علیه الحمى: تب بر او شدید شد و ادامه یافت.
صُلب: داغی که بر بدن شتر میزنند، نشانهگذاری.
مُصلَّب: نشانهدار (با داغ یا علامت).
بنابراین، صلب در لغت هم به استخراج و بیرونکشیدن (مغز، روغن، چربی، حقیقت درونی) اشاره دارد،
و هم به نشانهگذاری، داغزدن، و تشدید یک وضعیت.
معنای ممدوح (نورانی)
صلب ممدوح یعنی محل خروج نور و مهربانی از قلب عاشق.
همانطور که مغز و روغن از استخوان بیرون کشیده میشود،
نور ولایت نیز از دل عاشقِ معلم ربانی بیرون میتراود.
در آیهٔ «ماءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»، این خروج اشارهای به مأموریت معلم ربانی دارد:
در ملک، علمش را جاری میکند و در ملکوت، نوری در دل شاگرد میآفریند.
معنای مذموم (حسد)
صلب مذموم یعنی محل رسوب و ماندگاری حسد در دل حسود.
کسی که حسدش را تخلیه نکرده، گویی شیطان بر استخوان وجودش «داغ» زده و او را برای خودش علامتگذاری کرده است (مصلوب).
این همان «مهر شیطان» بر دل اهل شک است.
در نتیجه، وقتی روز «تُبلى السرائر» (آشکار شدن اسرار) برسد، اهل شک و حسد رسوا میشوند:
«فَيُصْلَبُ» یعنی مثل بیماری که تبش تشدید شده، وضعشان سختتر و سختتر میشود تا جایی که دیگر نجاتی نیست.
جمعبندی نهایی
واژهٔ صلب دو رویه دارد:
صلب نورانی: جایی که نورِ ولایت از دل عاشق بیرون میتراود و قلب، سرچشمهٔ جوشش علم و مهربانی میشود.
صلب شیطانی: جایی که حسد در دل رسوب میکند، شیطان داغش میزند و آن دل به «مصلوب» بدل میشود؛ یعنی اسیرِ نشانهٔ باطل، و گرفتار تشدید بیماری روحی حسد و شک.
در یک جمله:
صلب یعنی نقطهٔ جوشش یا رسوب؛
یا سرچشمهٔ نور ولایت از دل عاشق، یا جایگاه داغزدگی حسد در دل شکاک.
[صلب + ذرأ]:
«اصطلب الرجل إذا جمع العظام فاستخرج ودكها ليأتدم به»
چون قراره تمام نطفههای عالم ذر در دنیا با نظم و ترتیب خاصی، یکییکی ظاهر بشن و به دنیا بیان و … به این دلیل به صلب میگن صلب چون جایی است که این نطفههای عالم ذر در اونجا جمع شدند تا به موقع خودش یکی یکی، استخراج بشن و به دنیا بیان، تا دوباره نسبت به نور ولایت، امتحان بشن! واژه صلب به زیبایی این مطلب رو در تکمیل مفهوم واژه ذرأ میرسونه که اون نطفههای از پیش خلق شده در عالم ذر، همشون یه جا جمع میشن که در دنیا، از این محل اجتماع، کمکم استخراج نطفهها صورت بگیره، به این دلیل به صلب میگن صلب!
+ آیات و احادیث گردآوری شده در بحار 5 باب 10 الطينة و الميثاق
«اِصْطَلَبَ الرَّجُلُ إذا جَمَعَ العِظامَ فاستَخْرَجَ وَدَكها لِيَأتَدِمَ بِهِ»
یعنی: مرد استخوانها را گرد آورد تا چربی و مغز آنها را بیرون کشد و به کار گیرد.
همین تعبیر، پرده از حقیقتی بزرگ برمیدارد:
تمام نطفههای عالم ذر، با نظمی دقیق و تقدیری الهی، در صُلب آدم ع جمع شدهاند؛
گنجینهای پنهان، آماده برای آنکه در وقت معیّن، یکییکی استخراج شوند و به دنیا آیند،
تا دوباره در معرض امتحان نور ولایت قرار گیرند.
واژهی «صُلب» به زیبایی همین معنا را میرساند:
جایگاه اجتماع نطفهها، خزانهای الهی که محلّ انباشتن و سپس خارجسازی تدریجی آنهاست.
در حقیقت، «صُلب» معنای خود را در پیوند با واژهی «ذَرَأَ» کامل میکند:
نطفههایی که در عالم ذر آفریده شدند، در این مخزن الهی گرد آمدهاند،
تا در دنیا، کمکم و به ترتیب تقدیر، از آن محلّ اجتماع بیرون آیند،
و هر کدام فرصتی تازه یابند برای آزمون دوبارهی نسبتشان با نور ولایت.
صلب آدم ع، محل اجتماع معارین و مستقرین عالم ذر است و این مجموعه طبق حکمت الهی یکی یکی از این صلب یعنی از این مکان، استخراج میشن و در عالم دنیا آشکار میشن و با دیدن معلم نورانی خودشون که او هم در همین اصلاب و ارحام مدام نقل مکان میکرده حالا میشه اون روزی که این معارین و مستقرین در دنیا با نورشون که خدا اونو آشکار میکنه روبرو میشن و آشنا میشن و با امتحاناتی که خدا قرار میده باید تمییز و جداسازی در این مجموعه کنار هم صورت بگیره و این عده که در یک جای واحد جمع شدهاند نهایتا در دو جا یعنی دو سرنوشت و دو مکان یعنی بهشت و جهنم قرار خواهند گرفت. پس یخرج من بین الصلب و الترائب برای اهل نور و برای اهل حسادت هر دو صورت میگیره و این استخراج سنت الهی است .
صلب آدم (ع)، همان محل اجتماع معارین و مستقرین عالم ذر است؛
همهی آن نطفهها، طبق حکمت الهی، در این جایگاه جمع شدهاند تا به وقت مقرر،
یکییکی از این «صلب» استخراج شوند و در عالم دنیا ظهور یابند.
در این مسیر، آنان با معلم نورانی خود روبهرو میشوند؛
همان معلمی که خود نیز در اصلاب و ارحام، همواره در گردش و انتقال بوده است،
تا در نهایت روزی فرا برسد که معارین و مستقرین، در دنیا نور او را ـ که خداوند آشکارش میکند ـ ببینند و بشناسند.
آنگاه، به حکم سنت الهی، امتحاناتی برپا میشود؛
امتحاناتی که وظیفهاش تمییز و جداسازی این مجموعه است.
آنان که در یک جای واحد گرد آمده بودند، در پایان راه به دو سرنوشت و دو منزلگاه خواهند رسید:
بهشت یا جهنم.
پس حقیقت «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»،
شامل حال هر دو گروه است؛
چه اهل نور و چه اهل حسد.
این «استخراج»، همان سنت تغییرناپذیر الهی است ✨.
صلب، خزانهای پنهان است…
جایی که نطفههای عالم ذر، همه یکجا گرد آمدهاند،
تا در زمان مقدّر، یکییکی بیرون آیند و در دنیا آشکار شوند.
اینجاست که با معلم نورانی خود روبهرو میشوند،
نوری که خدا در دلها ظاهر میکند.
و همانجا امتحان آغاز میشود؛
امتحانی برای جداسازی:
اهل نور از اهل حسد.
در پایان، آنان که روزی در یک جای واحد جمع بودند،
راهی دو سرنوشت خواهند شد:
بهشت یا جهنم.
«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
سنتی است تغییرناپذیر از جانب خداوند ✨
عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ
فَقَالَ الْمُخَلَّقَةُ هُمُ الذَّرُّ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ع أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ ثُمَّ أَجْرَاهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْرُجُونَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يُسْأَلُوا عَنِ الْمِيثَاقِ
وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ فَهُمْ كُلُّ نَسَمَةٍ لَمْ يَخْلُقْهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ع حِينَ خَلَقَ الذَّرَّ وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ هُمُ النُّطَفُ مِنَ الْعَزْلِ وَ السِّقْطُ قَبْلَ أَنْ يُنْفَخَ فِيهِ الرُّوحُ وَ الْحَيَاةُ وَ الْبَقَاءُ.
سَلّام بن مستنیر میگوید:
از امام باقر علیهالسلام دربارهی این سخن خداوند عزّوجل پرسیدم:
«مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ» (نساء/۵:۱۴)
حضرت فرمودند:
«مُخَلَّقَة» همان ذرات (نطفهها) هستند که خداوند آنها را در صلب آدم (ع) آفرید و از آنان پیمان گرفت؛ سپس آنها را در اصلاب مردان و ارحام زنان جاری ساخت. اینها همان کسانیاند که وارد دنیا میشوند تا از آنان دربارهی میثاق پرسش شود.
اما «غَیْرِ مُخَلَّقَة» همهی آن نسَمهها (نطفهها) هستند که خداوند هنگام آفرینش ذرات در صلب آدم نیافرید و از آنان پیمان نگرفت. اینان همان نطفههای حاصل از «عَزْل» (انزال بیرون از رحم) و جنینهای سقطشدهاند، پیش از آنکه روح در آنان دمیده شود و زندگی و بقا یابند.
مفهوم «مُخَلَّقَة»
این دسته همان ذرات عالم ذر هستند؛ یعنی نطفههایی که خداوند همهشان را در صلب آدم (ع) آفرید و از آنها پیمان گرفت:
«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بلى» (اعراف/۱۷۲).
اینها نطفههاییاند که به دنیا میآیند، در بدنهای مختلف جریان پیدا میکنند و دوباره با معلم نورانی خویش روبهرو میشوند. رسالتشان این است که در دنیا، نسبت به همان عهد نخستین (میثاق ولایت) آزمایش شوند.
مفهوم «غَیْرِ مُخَلَّقَة»
این دسته مربوط به نطفههایی است که جزو «ذرات اصلی» نبودند؛ خداوند آنها را در صلب آدم قرار نداد.
اینها شامل:
نطفههایی هستند که از طریق «عَزْل» هرگز به رحم نمیرسند.
جنینهایی هستند که پیش از دمیدن روح سقط میشوند.
چون روح و بقا در آنها تحقق نمییابد، از آنان پیمان «عالم ذر» گرفته نشده است.
این حدیث + مفهوم «صلب»
در این حدیث امام باقر (ع)، صلب آدم خزانهای است که همه نطفههای معارین و مستقرین در آن جمع شدهاند.
«مخلَّقة» همانها هستند که طبق سنت الهی یکییکی از صلب خارج میشوند و به دنیا میآیند تا به میثاق نورانی خود عمل یا خیانت کنند.
«غیر مخلَّقة» خارج از این چرخهاند؛ یعنی هرگز به مرحلهی کامل زندگی و امتحان نمیرسند.
…
این حدیث میگوید که آمدن ما به دنیا یک «اتفاق تصادفی» نیست؛
بلکه یک استخراج تدریجی و هدفمند است.
همهی ما از همان «صلب نخستین» (آدم ع) سرچشمه گرفتهایم و به سوی امتحان ولایت در دنیا آمدهایم.
سرنوشت هر نطفه از همان آغاز، در طرح الهی معلوم است:
یا «مخلَّقة» (به دنیا میآید و امتحان میشود) یا «غیر مخلَّقة» (به دنیا راه نمییابد).
بنابراین، حدیث امام باقر علیهالسلام به زیبایی مفهوم آیهی «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» را تکمیل میکند:
صلب، خزانهای است برای ذرات عالم ذر که باید در دنیا آشکار شوند و در مسیر نور یا حسد، راه خود را انتخاب کنند.
ای دل!
یاد کن از روزی که در صُلب آدم (ع) بودی،
همانجا که همهٔ ذرات جمع بودند و خداوند از ما پیمان گرفت:
«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالوا بلى.»
آری… ما همان مخلَّقهایم که خداوند به دنیا آورد،
تا دوباره به یاد بیاوریم آن عهد نخستین را،
و با نور ولایت روبهرو شویم و امتحان پس دهیم.
اما چه بسیار کسانی که در شمار غیر مخلَّقه بودند؛
نطفههایی که هرگز در صلب آدم قرار نگرفتند،
هرگز میثاقی نگرفتند،
و هرگز به دنیا راه نیافتند…
پس، آمدن ما به دنیا، تنها یک اتفاق ساده نیست؛
بلکه استخراجی است حکیمانه،
از خزانهای پنهان، از صُلبی که همهٔ ذرات را در خود جمع کرده بود.
ای جان من!
اکنون که قدم به دنیا گذاشتهای،
بدان که رسالتت چیزی جز همین نیست:
یادآوری میثاق،
شناختن معلم نورانی،
و انتخاب میان نور یا حسد.
این است راز «مُخَلَّقَة» بودن…
و این است سرنوشت هر روحی که از صلب بیرون کشیده شد ✨.
«الصلب، النور الولایة»
… فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ أَلْقَى النُّورَ فِي صُلْبِ آدَمَ فَأَقْبَلَ يَنْتَقِلُ ذَلِكَ النُّورُ مِنْ صُلْبٍ إِلَى صُلْبٍ حَتَّى تَفَرَّقْنَا فِي صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَبِي طَالِبٍ فَخَلَقَنَا رَبِّي مِنْ ذَلِكَ النُّورِ لَكِنَّهُ [لَكِنْ] لَا نَبِيَّ بَعْدِي…
نور در صلب آدم ع اشاره به این داره که صلب در معنای ممدوحش مفهوم نور علم رو داره که باید از این ماخذ و از این صلب این نور خارج بشه و آشکار بشه تا مورد استفاده مخاطبین قرار بگیره.
یخرج من بین الصلب و الترائب:
یعنی عمل صالح محصول فرایند 1+1 است یعنی صلب میشه همون ماء الرجل میشه همون نطفه علمی که فرشتۀ مهربان به قلب نشون میده و این قلب که طینتا (ترب – خاک) حسد داشت و نمیتونست عمل صالح تولید کنه حالا با این کلام نورانی که همون صلب هست میتونه این طینت با این نور علم عوض بشه و حسادت رو بذاره کنار و مهربان بشه.
صلب میشه نور میشه کلام نورانی علم که باید از دهان معلم در ملک و در ملکوت خارج بشه تا قلب مخاطب در معرض این نور قراره بگیره تا صلب بشه در معنای ممدوحش یعنی سفت بشه در اعتقاداتش.
✨ الصُّلْب، النور الولایة ✨
صلب، تنها استخوان سخت و محکم نیست؛
بلکه در معنای ممدوحش، گنجینهی نور الولایة است؛
همان نوری که خداوند در لحظهی خلقت آدم (ع) در صلب او قرار داد،
و آن نور از صُلبی به صُلبی منتقل شد،
تا سرانجام در صلب عبدالله و ابوطالب شکوفا شود
و حقیقت وجود پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام از آن نور آفریده گردد.
این نور، حقیقتی است که باید از صلب خارج شود،
یعنی از سرچشمهی معلم ربانی در ملک
به سوی قلبهای مشتاق در ملکوت سرازیر گردد،
تا دلها را محکم و استوار کند.
آری… «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
رازی ژرف در خود نهفته دارد:
صُلب، همان نطفهی علم است؛ نوری که از دهان معلم ربانی بیرون میآید.
ترائب، همان طینت قلب مخاطب است؛ دلی که اگر گرفتار حسد باشد، توان تولید عمل صالح ندارد.
اما هنگامی که این دل در معرض کلام نورانی قرار گیرد،
خاک حسدش دگرگون میشود و به خاک مهربانی بدل میگردد.
و آنگاه است که عمل صالح، محصول فرایند «۱ + ۱» میشود:
نطفهی علم از صُلب معلم + طینتِ آمادهی شاگرد = عمل صالح.
پس صُلب، در معنای ممدوح خود،
یعنی نور علم که بیرون میریزد،
قلبها را از تاریکی حسد میرهاند،
و آنها را هم «صلب» میکند؛ یعنی محکم و استوار در ایمان و اعتقاد.
…
صلب، همان نور ولایت است که از سرچشمهی معلم ربانی خارج میشود تا قلب شاگرد، از خاک حسد به خاک مهربانی بدل گردد، و عمل صالح از آن بجوشد.
صلب، نطفهی نور ✨
ای معلم نورانی من…
میدانم که صُلب، تنها استخوان سخت نیست؛
بلکه همان گنجینهای است که خدا در آن، نور علم را نهاده است.
از همان لحظه که در صُلب آدم (ع) نور ولایت نهاده شد،
این نور از صُلبی به صُلبی میگذشت،
تا روزی به دهان تو برسد،
و از دهان تو به قلب من جاری شود.
اینجاست که میفهمم:
«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
تنها قصهی جسم نیست،
بلکه حکایت جان است…
صلب یعنی همان نطفهی علمی که تو، ای فرشتهی مهربان،
به قلبم نشان میدهی؛
و ترائب یعنی خاک دل من،
که روزی آلوده به حسد بود،
و حالا با کلام نورانی تو دگرگون میشود،
و میآموزد که مهربانی کند.
ای معلم عزیز…
صلب تو، کلام تو، نوری است که دل مرا صُلب میکند؛
مرا محکم و استوار میسازد در باورم،
تا وسوسهی حسد مرا نلرزاند.
اینجاست که میفهمم عمل صالح،
ثمرهی سادهی یک معادله است:
۱ + ۱ = نور بینهایت
نطفهی علمی از تو،
و طینتی دگرگونشده در من،
و حاصلش… پرواز عمل صالح،
که از دل من به آسمان تقدیر صعود میکند ✨🕊
اشاره به ماموریت خروج علمی معلم ربانی در ملک و در ملکوت قلب دارد!
[سورة الطارق (۸۶): الآيات ۱ الى ۱۷]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱)
سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد.
وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ (۲)
و تو چه دانى كه اختر شبگرد چيست؟
النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳)
آن اختر فروزان.
إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ (۴)
هيچ كس نيست مگر اينكه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است.
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵)
پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است؟
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶)
از آب جهندهاى خلق شده،
يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷)
[كه] از صُلْبِ مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون مىآيد.
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸)
در حقيقت، او [=خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست.
يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر (۹)
آن روز كه رازها [همه] فاش شود،
فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰)
پس او را نه نيرويى مانَد و نه يارى.
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱)
سوگند به آسمانِ بارشانگيز،
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲)
سوگند به زمين شكافدار [آماده كشت]،
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳)
[كه] در حقيقت، قرآن گفتارى قاطع و روشنگر است؛
وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴)
و آن شوخى نيست.
إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً (۱۵)
آنان دست به نيرنگ مىزنند.
وَ أَكِيدُ كَيْداً (۱۶)
و [من نيز] دست به نيرنگ مىزنم.
فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً (۱۷)
پس كافران را مهلت ده، و كمى آنان را به حال خود واگذار.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خدای رحمتگر مهربان…
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱)
سوگند به آسمان و آن کوبندهی شبانه!
ای معلم ربانی من، ای یوسف زیبای دل، تویی که شبانه به درِ قلبم میکوبی…
میخواهی حسادت را کنار بگذارم و به مهربانی روی آورم.
💫 وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ (۲) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳)
و چه میدانی که طارق چیست؟!
او همان ستارهی درخشان است!
آری… تویی آن نجم ثاقب که در آسمان ملکوت قلبم میدرخشی،
همزاد و همسفر همیشگی من، نگاهبان دلم.
🕊 إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ (۴)
هیچ دلی نیست جز آنکه فرشتهای مهربان بر آن گماشته شده است.
و من چه خوشبختم که نگاهبان من، نور مهربانی توست.
💧 فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵) خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶)
انسان باید ببیند از چه آفریده شده است!
از آبی جهنده، از جوشش مهر و از نطفهی علم نورانی.
این یعنی من مأمورم تا خلقت علم آنلاین در ملکوت قلبم را شاهد باشم.
🌱 يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷)
همان آبی که از میان صُلب و سینه بیرون میآید…
اشارهای به آن حقیقت دارد:
خروج علم در ملک، تاویلا، از صلب و سینهی معلم ربانی؛
و شکوفایی همان علم در ملکوت قلب شاگرد عاشق!
ای طارق… مأموریت تو همین است:
جاری کردن علم در زمین و آسمان دلها.
🌱 إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸)
و خدا تواناست بر بازگرداندن همه چیز…
پس چرا هراس؟!
این نور نیز از اوست و به او بازمیگردد.
💔 يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (۹)
روزی فرا میرسد که راز دلها برملا میشود؛
راز عشقها، راز حسادتها، راز همهی پردهها…
فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰)
آنروز، نه قدرتی برای حسود خواهد بود و نه یاوری!
اما برای اهل نور، تنها تکیهگاه، حضور توست.
🌧 وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱) وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲)
سوگند به آسمان که باران مهر میفرستد،
و به زمین که سینه میشکافد و دانهی نور را میرویاند…
چنین است دل من، ای طارق! ای فرشتۀ مهربان!
وقتی باران حضورت بر آن میبارد،
زمین جانم شکاف میخورد و جوانهی عشق میروید.
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳) وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴)
این پیام، شوخی نیست!
این قرآن، سخن قطعی نور است،
که آمده تا همهی بازیهای حسادت را باطل کند.
😔 إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً (۱۵)
آری، حسودان در کمیناند…
برای تو نقشه میکشند، تهمت میزنند، میخندند…
وَ أَكِيدُ كَيْداً (۱۶)
اما خدا نیز نقشه دارد…
و نقشهی او، نقشهی نور است؛
همان نوری که بیخبر، یکباره، قلبهای اهل نور را روشن میکند،
و دست اهل حسادت را رو میکند.
⌛ فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً (۱۷)
پس صبر کن…
حسودان را اندکی به حال خود واگذار.
مهلتشان کم است، و ناگاه عقوبت میرسد.
💖 ای طارق، ای ستارهی شبانهی دلم!
تو درِ قلبم را کوبیدی و من شنیدم…
بیا و همیشه بر دلم بتاب،
که با نور تو، همهی تاریکیها خندهدارند
و همهی تهمتها بیاثر.
«صلی – صلب»:
[التصلب في الولاية]:
کسی که قلبش با یاد نورش روشن بشه، دیگه کار تمومه و نمیشه اونو تکونش داد!
او با نورش، با صلابت شده!
دومی نورت باش! با صلابت باش!
نظر خودتو بذار کنار! نظر نورتو اختیار کن! اینجوری با صلابت کارهاتو پیش ببر!
به تکلمات شیطان که نظر آلوده به تمنای تو رو تایید میکنه گوش نکن!
به حرف فرشتۀ مهربانت گوش کن، که داره نظر خدا رو باطلاع تو میرسونه!
تقدیرات خدا، ظاهرش نار است اما باطنش نور است!
راضی به تقدیرات خدای مهربان خودت باش! گرچه ظاهرا نار و غم و غصه است!
اما باطنا فرصت درمان بیماری حسد قلب است که با درناژ این عیب، مجوز ورود به بهشت بیانتهای آل محمد ع را پیدا میکنی!
اهل نور در عالم ذر با قلبشون اختیارا انتخاب کردند که رو به نور باشند و پشت به تمنا!
حالا وقتی قبلۀ نورانی خودشونو نگاه میکنند، چشمشون به نور علوم آل محمد ع روشن میشه!
اهل نور، داستانهای تکراری کربلای روزمرۀ خودشونو، گرچه ظاهرا نار بنظر میرسه، اما اونا رو فرصتهای نورانی برای دفع عیب حسد خودشون میدونن و از این فرصتها با رضایت به این تقدیرات، به نفع خودشون استفاده میکنن و صبر و تحمل میکنن تا خدای مهربان برای اونها این شرایط رو هر جوری که صلاح میدونه رقم بزنه و پیش ببره! لذا همیشه شاکر خدای مهربان خود هستند چه در حال سلامت و چه در حال بیماری!
✨ «صلی – صُلب»: التصلب فی الولایة ✨
صلب در معنای ممدوح خود یعنی صلابت در ولایت؛
کسی که دلش با یاد نور معلم ربانی روشن شود، دیگر تکانپذیر نیست.
او با نورش، صُلب شده، محکم و استوار.
ای دل!
دومی نورَت باش، با صلابت باش!
نظر خودت را کنار بگذار،
و نظر نورت را اختیار کن!
با این استواری، کارهایت را پیش ببر.
به تکلمات شیطان گوش نده؛
او فقط تمنای آلودهی تو را تأیید میکند.
به حرف فرشتهی مهربانت گوش کن،
که دارد نظر خدا را به تو میرساند.
بدان که تقدیرات خدا، در ظاهر گاهی آتش و سختی است،
اما در باطن سراسر نور است.
پس به تقدیرات خدای مهربان راضی باش—حتی اگر ظاهرش غم و اندوه باشد.
زیرا در حقیقت، همان تقدیرها فرصت درمان بیماری حسد قلباند؛
درناژ حسادت برای زدودن عیبی که مانع ورود به بهشت بیانتهاست.
یاد کن از عالم ذر؛
آنجا اهل نور با اختیار قلبی انتخاب کردند که رویشان به سوی نور باشد، نه به تمنّا.
و امروز، وقتی به قبلهی نورانیشان نگاه میکنند،
چشمشان به علوم آل محمد علیهمالسلام روشن میشود.
آری…
اهل نور، کربلای تکراری روزهایشان را—حتی اگر ظاهراً آتش و رنج باشد—
فرصتی نورانی میبینند برای دفع عیب حسد.
با رضایت به تقدیر الهی، از این فرصتها به نفع خود بهره میبرند.
صبر میکنند، تحمل میکنند، و میدانند:
خدای مهربان، سرنوشتشان را همانگونه رقم میزند که به صلاحشان است.
پس آنان همواره شاکرند؛
چه در حال سلامت، چه در حال بیماری…
زیرا با نور، صُلب شدهاند.
صلب یعنی استواری در ولایت؛
دلِ روشن به نور معلم ربانی، دلِ صلبی است که هیچ سختیای او را نمیلرزاند.
صلب در ولایت
ای دل!
وقتی با یاد نور معلمت روشن میشوی،
دیگر هیچچیز تو را نمیلرزاند…
تو صُلب میشوی؛ محکم در ولایت،
چون کوهی که در برابر طوفان ایستاده است.
به تمنای خود دل نسپار،
به نجواهای شیطان گوش نده…
گوش جانت را بسپار به فرشتهی مهربان،
که پیام خدا را به تو میرساند.
بدان، تقدیر خدا—حتی اگر آتش به نظر آید—
در باطن، نوری است برای درمان قلبت.
فرصتی است تا حسد را بشویی،
و اجازهی ورود به بهشت بیانتها بگیری.
پس ای دل صُلب من!
رضایت به نور داشته باش،
که اهل نور، حتی کربلای روزمرهی خود را
فرصتی نورانی میبینند، نه آتشی خاموشکننده.
و شکرگزار خدای مهربان هستند،
چه در سلامت و چه در بیماری…
زیرا نور، آنها را صُلب ساخته است. ✨
[الْمَحَجَّةِ الْبَيْضَاءِ]:
«اخْتَرْتُمْ مَنِ اخْتَارَ اللَّهُ»
+ حدیث زیبای « أَنْتُمُ اخْتَرْتُمْ هَذَا»
وقتی انتخاب تو با انتخاب آل محمد ع یکی در بیاد، یعنی چی؟!
دیگه حرفی برای گفتن باقی نمیمونه!
قلب در راه روشن «الْمَحَجَّةِ الْبَيْضَاءِ» چنان محکم و استوار گام بر میدارد که قابل وصف نیست.
در واقع «الْمَحَجَّةِ الْبَيْضَاءِ» نام زیبایی برای معالم ربانی صاحبان نور است.
امام صادق علیه السلام:
نَظَرْتُمْ حَيْثُ نَظَرَ اللَّهُ
وَ اخْتَرْتُمْ مَنِ اخْتَارَ اللَّهُ
أَخَذَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا
وَ قَصَدْتُمْ مُحَمَّداً ص
أَمَا إِنَّكُمْ لَعَلَى الْمَحَجَّةِ الْبَيْضَاءِ
فَأَعِينُوا عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ
… وَ مَا عَلَى أَحَدِكُمْ إِذَا عَرَّفَهُ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ أَنْ لَا يُعَرِّفَهُ النَّاسَ
إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ
وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ.
«شما نگریستید همانجا که خدا نگریست،
و برگزیدید همان کسی را که خدا برگزید.
مردم به راست و چپ رفتند (راههای متفرقه را برگزیدند)،
اما شما به سوی محمد صلیاللهعلیهوآله روی آوردید.
بدانید شما بر محجّهٔ بیضاء (راه روشن و سفید حق) هستید.
پس در این مسیر، با ورع و پرهیزکاری کمک کنید.
و بر شما باکی نیست اگر خداوند این حقیقت را به شما شناسانده،
اما مردم آن را نشناسند.
همانا هر کس برای مردم کار کند، پاداشش بر عهدهٔ مردم است؛
و هر کس برای خدا کار کند، پاداشش بر عهدهٔ خدا خواهد بود.»
توضیح و پیوند با بحث «صلب» و «نور»
این حدیث، حقیقت «التصلب فی الولایة» را به زیباترین شکل بیان میکند:
«نظرتم حیث نظر الله»
یعنی شما همانجایی را نگاه کردید که خدا نظر کرد:
به نور ولایت، به صُلب نورانی پیامبر و اهلبیت.
صلب در معنای ممدوحش همین است:
نگاه کردن به سرچشمهی نور و استوار شدن در آن.
«اخترتم من اختار الله»
یعنی شما همان کسی را انتخاب کردید که خدا انتخاب کرده است:
محمد و آل محمد (ع).
این همان انتخابی است که در عالم ذر به ما عرضه شد؛
رو به نور یا پشت به نور؟
اهل نور، رو به نور ایستادند.
«أخذ الناس یمینا و شمالا و قصدتم محمدا»
مردم به راست و چپ رفتند، هر کس به دنبال هوای نفس، تمنّا یا حسد خود؛
اما شما به وسط، به مقصد حقیقی، یعنی محمد (ص) روی آوردید.
صلب یعنی استواری در همین نگاه.
«أما إنکم لعلى المحجة البیضاء»
شما بر راه روشن هستید؛ راهی که در آن تردید و ظلمت نیست.
صلب در این معنا یعنی دل محکم و محجوب به نور، نه متزلزل و داغخورده به حسد.
«فأعینوا على ذلک بورع»
محکمبودن در ولایت نیاز به ورع دارد؛ یعنی مراقبت از دل در برابر وسوسههای شیطان.
ورع، همان چیزی است که نور را در قلب نگه میدارد و جلوی نفوذ حسد را میگیرد.
«ما على أحدکم إذا عرفه الله هذا الأمر أن لا یعرفه الناس»
این هم صلابت حقیقی است: اگر خدا تو را به حقیقت ولایت آشنا کرده،
مهم نیست که مردم تو را نشناسند یا حتی انکار کنند.
محکم باش! چون نگاه تو به نور است، نه به قضاوت خلق.
«من عمل للناس کان ثوابه على الناس و من عمل لله کان ثوابه على الله»
یعنی ریشهی صلابت همین است: دل را به خدا ببند، نه به رضایت مردم.
اگر کار برای مردم باشد، پاداشی جز همان نگاه کوتاه آنان نیست.
اما اگر برای خدا باشد، خدا پاداشی بیپایان میدهد.
صلب نورانی یعنی صلابت در نگاه به ولایت، انتخاب همان که خدا انتخاب کرده، ایستادن بر راه روشن، بیاعتنایی به قضاوت خلق، و کار کردن تنها برای خدا.
#دلنوشته
صلابت در ولایت
ای دل من!
خوشا به حال تو،
که نگاهت همانجا دوخته شد که خدا نگاه کرد…
و برگزیدی همانکه خدا برگزید:
محمد و آل محمد علیهمالسلام.
مردم، هر یک به سویی رفتند؛
به سوی تمنّا و حسد…
به راست و چپ دویدند،
و تو، در میانه، مقصدت را یافتی:
به سوی محمد آمدی، به سوی نور.
اکنون، تو بر راه روشن ایستادهای،
راهی که شب ندارد،
راهی که به بینهایتِ نور میرسد.
اما ای دل…
این راه استواری میخواهد، ورع میخواهد.
محکم باش!
به قضاوت مردم نگاه نکن؛
اگر تو را بشناسند یا نشناسند،
اگر همراهت باشند یا تنهایت بگذارند…
چه باک؟
مهم آن است که خدا تو را شناسانده،
و نگاهت را به نور گره زده است.
پس کارهایت را برای خدا کن،
نه برای نگاه مردم.
زیرا اگر برای مردم باشی،
پاداشت از همانها خواهد بود.
و اگر برای خدا باشی…
پاداشت بر عهدهٔ خدایی است
که دریای رحمتش بیانتهاست ✨
امام صادق علیه السلام:
… قَالَ:
شخصى مىگوید:
شَكَوْتُ إِلَى الصَّادِقِ ع مَا أَلْقَى مِنَ الضِّيقِ وَ الْهَمِّ
پیش امام صادق (ع) از مشکلات و غم و غصهها گلایه کردم،
فَقَالَ
حضرت فرمود:
مَا ذَنْبِي
گناه من چیست؟
أَنْتُمُ اخْتَرْتُمْ هَذَا
شما خود این را برگزیدید.
إِنَّهُ لَمَّا عَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مِيثَاقَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
آن گاه که میثاق دنیا و آخرت عرضه شد،
اخْتَرْتُمُ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا
شما آخرت را برگزیدید
وَ اخْتَارَ الْكَافِرُ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ
و کافران دنیا را؛
«تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا»
فَأَنْتُمُ الْيَوْمَ تَأْكُلُونَ مَعَهُمْ وَ تَشْرَبُونَ وَ تَنْكِحُونَ مَعَهُمْ
وَ هُمْ غَداً إِذَا اسْتَسْقَوْكُمُ الْمَاءَ وَ اسْتَطْعَمُوكُمُ الطَّعَامَ قُلْتُمْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ.
چه حدیث پرمغزی! 🌹
امام صادق علیهالسلام در این روایت، حقیقتی بنیادین دربارهٔ انتخابهای عالم ذر و سرنوشت ما در دنیا و آخرت را روشن میفرمایند.
مردی نزد امام صادق علیهالسلام آمد و از مشکلات و غصهها شکایت کرد.
حضرت فرمودند:
«مَا ذَنْبِي؟ أَنْتُمُ اخْتَرْتُم هَذَا!»
گناه من چیست؟ شما خودتان این را انتخاب کردید!
در عالم ذر، وقتی خداوند میثاق دنیا و آخرت را عرضه کرد:
مؤمنان آخرت را برگزیدند؛
و کافران، دنیا را.
اینجا کلید حدیث است:
«تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا»؛
یعنی یا تمنّای نفس را فدای تقدیر الهی میکنی، یا تقدیر الهی را فدای تمنّایت!
انتخاب با دل توست…
امام ادامه دادند:
شما امروز در دنیا با همان کافران میخورید، میآشامید و ازدواج میکنید؛
اما فردا، در قیامت، وقتی آنها از شما آب و طعام خواستند،
شما به آنان خواهید گفت: «خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است.»
نکتهها و پیامها
ریشهی سختیها انتخاب خود ماست
مشکلات و فشارها به خاطر این است که ما آخرت را برگزیدیم.
کسی که نور را انتخاب میکند، باید بهایش را هم بپردازد: سختی دنیا.
این همان «تَصَلُّب در ولایت» است؛ استواری در مسیری که انتخاب کردهای.
اهل دنیا و اهل آخرت همسفرند، اما مقصدشان جداست
در دنیا، سفرهٔ ظاهر مشترک است: همگی میخورند، میآشامند و زندگی میکنند.
اما در آخرت، سفرهٔ باطن جدا میشود: نور برای اهل ایمان، و محرومیت برای اهل کفر.
رضایت به تقدیر الهی
غمها و تنگیها نشانهٔ این نیست که خدا ما را فراموش کرده؛
بلکه یادآوری است از انتخابی که خود ما در عالم ذر کردهایم.
کسی که آخرت را انتخاب کرده، باید راضی باشد به تقدیر—حتی اگر ظاهرش غم و نار باشد—
چون باطن آن، نور و درمان است.
حقیقت امتحان دنیا
امام ع در این حدیث پرده برمیدارد از اینکه دنیا میدان جداسازی است:
اهل نور، حتی در سختیها، شاکر و راضیاند،
اما اهل کفر، حتی در راحتیها، غافل و محروماند.
این حدیث به ما میآموزد:
رنجهای دنیا نتیجهٔ انتخاب آگاهانهٔ ما در عالم ذر است؛ انتخاب آخرت به جای دنیا.
پس غمها و سختیها شکایتبردار نیستند،
بلکه نشانهٔ صلابت در مسیر نورند.
اهل نور، امروز شاید با اهل دنیا سر یک سفره باشند،
اما فردا، در سفرهٔ آخرت، سهمشان جداست:
آب حیات و غذای نور، برای آنان؛
و محرومیت و حسرت، برای کسانی که دنیا را بر آخرت ترجیح دادند.
انتخابی که کردهای…
ای دل!
چرا از سختیها شکایت میکنی؟
مگر خودت انتخاب نکردی؟
آن روز، در عالم ذر،
وقتی خداوند میان دنیا و آخرت میثاق گذاشت،
تو آخرت را برگزیدی…
و حالا، این راه همان راهی است که خودت با اختیار پیمودی.
پس غمها و تنگیها،
جرعههایی از پیمانیاند که خودت نوشیدی؛
بهایی برای دیدن نور،
و سهمی از صلابت در ولایت.
بدان ای دل…
اهل دنیا و اهل آخرت در اینجا،
سر یک سفره مینشینند:
همه میخورند، میآشامند، زندگی میکنند…
اما فردا، در سفرهٔ آخرت،
جدایی خواهد افتاد.
آنجا، کافران از تو آب و طعام میخواهند،
و تو با آرامش خواهی گفت:
«خدا اینها را بر کافران حرام کرده است.»
پس صبور باش،
و شاکر خدای مهربانت بمان،
که این سختیها نه داغِ نفرین،
که نشانِ انتخابِ نورانیِ توست ✨🕊
جمعبندی مقالهٔ واژهٔ «صُلب»
۱. معنای لغوی
«اصْطَلَبَ العظام» یعنی بیرون کشیدن مغز و چربی از استخوان.
«الصَّلَبُ و الاصطِلاب» به معنای استخراج مغز و روغن از استخوانهاست.
در فرهنگ لغات، مشتقاتی چون «صلب اللحم» (بریان کردن گوشت)، «صلبته الشمس» (سوزاندن آفتاب)، «صلبت علیه الحمى» (تشدید بیماری و تب) و «بعير مصلَّب» (داغخورده) آمده است.
پس، «صلب» دو محور اصلی دارد:
۱. استخراج و بیرون آوردن (چیزی نهفته از درون).
۲. داغزدن و اثر گذاشتن (محکم کردن یا نشانهگذاری).
۲. معنای ممدوح (نورانی)
صلب در معنای ممدوح، محلّ نور ولایت است.
همان جایی که خداوند نور را در صلب آدم (ع) قرار داد و آن نور از صُلبی به صُلبی منتقل شد تا به پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام رسید.
صلب در این معنا، نطفهی علم و کلام نورانی است که از دهان معلم ربانی در ملک خارج میشود و بر قلب شاگرد در ملکوت میتابد.
«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» یعنی:
صلب = نطفهی علمی که معلم نشان میدهد.
ترائب = طینت قلب مخاطب.
با برخورد این دو، خاک حسد به خاک مهربانی تبدیل میشود و عمل صالح به دنیا میآید.
در این نگاه، «صلب» یعنی محکم شدن دل در اعتقاد؛ استواریای که با نور علم معلم ایجاد میشود.
۳. معنای مذموم (شیطانی)
صلب در معنای مذموم، محلّ رسوب حسد است.
همانطور که از استخوان روغن بیرون کشیده میشود، حسد نیز از دل حسود بیرون میریزد.
«مصلوب» یعنی داغخورده، نشانهگذاریشده توسط شیطان؛ دل حسودی که شک و بدبینی تا مغز استخوانش نفوذ کرده است.
«صلبت علیه الحمى» نشان میدهد صلب میتواند کنایه از شدت و دوام بیماری باشد؛ یعنی حسد چنان در جان حسود ریشه میدواند که دیگر علاجپذیر نیست.
سرنوشت اهل شک و حسد در قرآن همین است: «فَيُصْلَبُ»؛ یعنی رسوا و گرفتار میشوند، تا روزی که اسرارشان آشکار گردد: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ».
۴. پیوند با «عالم ذر» و «مُخَلَّقة و غیر مُخَلَّقة»
حدیث امام باقر (ع): «مخلَّقة» همان ذراتیاند که در صُلب آدم آفریده شدند و خداوند از آنان میثاق گرفت؛ اینها در اصلاب و ارحام جریان مییابند و به دنیا میآیند تا دوباره امتحان شوند.
«غیر مخلَّقة» نطفههاییاند که در آن پیمان نبودند (مانند نطفههای عَزل یا جنینهای سقطشده پیش از دمیدن روح).
پس صُلب آدم (ع) خزانهای است که همه نطفههای اهل امتحان در آن گرد آمدند، تا به وقت تقدیر استخراج شوند و در دنیا با معلم نورانی خود روبهرو شوند.
۵. پیام نهایی
صلب نورانی: سرچشمهی خروج نور علم و کلام معلم ربانی، که دلها را استوار میسازد و زمینهٔ عمل صالح را فراهم میکند.
صلب شیطانی: جایگاه رسوب حسد و داغزدگی اهل شک، که عاقبت رسوا میشوند.
«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» سنتی الهی است؛ استخراجی پیوسته از مخزن نور و نطفهها، برای آزمون دوبارهی نسبت انسانها با ولایت.
صلب یعنی خزانهای الهی؛ جایی که یا نور ولایت از آن خارج میشود و دلها را استوار میسازد، یا حسد در آن رسوب میکند و اهل شک را داغخورده و رسوا میسازد.
📖 آیه ۴۱ سوره یوسف
يَا صاحِبَيِ السِّجْنِ
أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً
وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ
قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ
ای دو همبند من در زندان!
یکی از شما به آقایش شراب خواهد نوشانید،
و دیگری به دار آویخته خواهد شد، و پرندگان از سر او خواهند خورد.
امری که دربارهٔ آن نظر خواستید، قطعی شد.
واژه «فَيُصْلَبُ»
با نگاه لغوی و قرآنی، «فَيُصْلَبُ» تنها یک مجازات جسمی (به دار آویخته شدن) نیست، بلکه لایههای معنوی و عمیقتری هم دارد:
۱. معنای ظاهری (فقهی ـ تاریخی)
«فَيُصْلَبُ» در ظاهر یعنی «به دار آویخته میشود». همان تعبیری که در خواب هم دیده شده بود: کسی که محکوم میشود و سرنوشتش هلاکت جسمانی است.
۲. معنای باطنی (نورانی یا شیطانی)
با توجه به آنچه دربارهٔ واژهٔ صُلب گفتیم:
«مُصَلَّب» یعنی کسی که داغ میخورد و نشانهی شکست و رسوایی بر پیشانیاش میماند.
یعنی حسد، شک یا گناه، چنان در جانش نفوذ کرده که دیگر علاجی ندارد و خدا او را به دست سرنوشتش میسپارد.
پس «فَيُصْلَبُ» در باطن یعنی:
روح و نور ولایت از پیکر او جدا میشود، داغ حسد بر وجودش میماند، و نهایتاً رسوا میگردد.
۳. چرا «فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ»؟
خوردن پرندگان از سر او کنایه از این است که:
فکر و اندیشهاش خوراک حسودان دیگر میشود؛
و چیزی از خودش باقی نمیماند جز رسوایی و هلاکت.
همانطور که در لغت «صلبته الشمس» یعنی آفتاب او را سوزاند،
اینجا هم آفت رسوایی و نابودی بر سرش مینشیند و چیزی از او نمیگذارد.
۴. ارتباط با مفهوم عالم ذر و میثاق
در عالم ذر همه نطفهها جمع بودند:
آنان که «مخلَّقة» بودند، به دنیا آمدند تا میثاق ولایت را بیازمایند.
برخی پذیرفتند و نورانی شدند، برخی حسد ورزیدند و داغ خوردند.
این آیه نماد همان دو سرنوشت است:
یکی «فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً» → یعنی بهرهمندی از شراب طهور نورانی.
دیگری «فَيُصْلَبُ» → یعنی رسوا شدن، مصلوب شدن در حسد و بیثمر شدن.
۵. پیام نهایی آیه
«قُضِيَ الأَمْرُ» یعنی:
مسیر روشن است، راه دوگانه است:
یا صُلب نورانی میشوی و نطفهی علم در دلت عمل صالح میزاید،
یا مصلوب حسد میشوی و پرندگان هلاکت، اندیشه و جانت را میبلعند.
پس:
«فَيُصْلَبُ» تنها به دار آویخته شدن جسم نیست؛
بلکه نماد رسوایی، داغخوردگی شیطانی، و فرجام محتومی است که برای دلِ آلوده به حسد رقم میخورد.
فَيُصْلَبُ
ای دل!
راهها روشن است…
یکی ساقی میشود و شراب نور مینوشاند،
و دیگری مصلوب میشود، داغ حسد بر پیشانیاش میماند.
«فَيُصْلَبُ» یعنی…
وقتی دل، شک و حسد را از خود بیرون نکرد،
شیطان او را برای خود علامت میزند؛
داغی که تا روز رسوایی پنهان نمیماند.
پرندگان از سرش میخورند…
یعنی اندیشهاش خوراک دیگران میشود،
و چیزی از او باقی نمیماند جز رسوایی.
آری…
یکی نور مینوشد و جاودانه میشود،
و دیگری مصلوب میگردد و نابود.
پس ای دل من!
انتخاب با توست:
ساقی نور باش…
یا اسیر داغ مصلوبیّت!
صلب؛ سرچشمهٔ نور ولایت یا داغِ رسوایی حسد!
«مَاءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (سوره طارق، آیه ۷)
واژهٔ قرآنی صلب معنایی عمیق و دوگانه در خود دارد:
در معنای ممدوح، صُلب سرچشمهٔ نور ولایت است. همان خزانهای که خداوند نور را نخست در صُلب آدم (ع) نهاد و آن نور از صُلبی به صُلبی منتقل شد تا به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت ایشان رسید. در این معنا، صُلب نماد نطفهٔ علم الهی است که از دهان معلم ربانی در جهان مُلک خارج میشود و در قلب شاگرد در ملکوت جای میگیرد. آیهٔ «ماءٍ دافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» اشاره به همین پیوند دارد: صُلب = بذر علم، ترائب = طینتِ دل مخاطب. وقتی نور بر این دل میتابد، حسد زدوده میشود، مهربانی میجوشد و عمل صالح پدید میآید.
در معنای مذموم، صُلب جایگاه رسوب حسد است. همانگونه که استخوان داغ زده یا مغز آن بیرون کشیده میشود، دل حسود نیز داغ شیطان را بر پیشانی دارد. چنین دلی «مصلوب» میشود؛ یعنی شک و حسد در ژرفای وجودش نفوذ میکند تا روزی که در پیشگاه خدا رسوا گردد. در این حالت، صلب بهجای آنکه نور بجوشاند، به محلّ فساد و سقوط بدل میشود.
این دو معنا، بازتاب همان میثاق عالم ذر است.
صلب هم خزانه است و هم میدان امتحان:
جایی که یا نور ولایت از آن بیرون میریزد و دل مؤمن را محکم و صلب در ایمان میسازد،
یا حسد در آن حک میشود و صاحبش را داغخورده و رسوا میگرداند.
صلب نقطهٔ تلاقی آغاز و انجام است؛ یا سرچشمهٔ نور الهی، یا داغِ رسوایی حسد.
مشتقات ریشۀ «صلب» در آیات قرآن:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً (23)
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً (157)
إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (33)
لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ (124)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (71)
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ (49)
يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7)