دکتر محمد شعبانی راد

رفتنِ نور برای تطهیر دل‌های حسود! با نور، دستِ‌پُر باش! اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا! اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا! لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ!

The Departure of Light to Purify Jealous Hearts!
Carry the Light with You!
“Take This Shirt!” — “Take This Book!” — “That He May Remove from You All Impurity!”

The Qur’anic root “dh-h-b” (ذهب), often translated as to go, is far more than a simple indication of movement. In the story of Prophet Yusuf (Joseph), a spiritual pattern of departure and return—a divine exile of Light—is Woven, meant to purify hearts and prepare the world for justice.

Yusuf’s brothers “went with him” (﴿ذَهَبُوا بِهِ﴾), not knowing they were agents in a divine plan. Their jealousy cast Light into a dark well—but Heaven had already designed that exile to be a beginning, not an end. The departure of Yusuf was not a loss, but a necessary removal—an act of divine surgery, separating light from darkness.

Years later, that same Yusuf, once exiled, now exalted, sends his shirt with a command:
﴾اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا﴿ — “Take this shirt!”
It is no ordinary garment; it carries a scent of hope, a symbol of vision restored, and a healing presence. The shirt of Yusuf is the remnant of divine light, like a sealed book, like a hidden Imam, like the breath of Rahmah returning to the eyes of the weeping.

In another echo, the Qur’an speaks of Moses:
﴾اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا﴿ — “Take this book of Mine!”
A different dhahab, but on the same path: the path of carrying the Book of Light through the deserts of rebellion and toward the promised land of justice.

And behind all these journeys, the divine intention is clear:
﴾لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ﴿ — “That He may remove from you all impurity.”
The Light goes, so that the world may be cleansed. It departs, not in defeat, but as a seed sown in the soil of longing—so that when it returns, it may fill the Earth with clarity, justice, and truth.

This is not merely history—it is a template. Every going of Light—every book cast aside, every Imam hidden, every truth forgotten—is a movement toward purification. And every return is a resurrection.

So carry the Light. Let it go before you, and let it cleanse what no sword can.
Take the shirt. Take the Book. Let the Light go. Let it return.

«ذهب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«ذَهَبَ‏: حسن و نضارة»:
+ «یوسف»
قلب زیبا، قلب نورانی، قلبی که با علوم آل محمد ع، دستِ‌پُر است!
علت زیبایی این قلب این است که دفع سیئۀ حسد نموده!
«يقال لموضع الغائط: المَذْهَبُ‏»
عرب به «دستشویی» میگه: «المَذْهَبُ»: «W.C»: توالت «Toilet»
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً
خدا فقط مى‌‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»
در واقع خدا با آشکار کردن یوسف زیبا برای برادران حسود، میخواد که اونا سیئۀ حسد خودشونو دفع و درناژ کنن و مثل یوسف خالق مهربانی و زیبایی باشند. این کار صورت نمیگیره مگر اینکه یکی مثل یوسف برای ماموریت کربلا، اجتباء و اصطفاء شود.
«
قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (۱۳)»
گفت: «اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مى‏‌كند، و مى‌‏ترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد.»
انگار یعقوب از داستان تکراری کربلا خبر داره و با بکار بردن این واژۀ زیبای «ذهب» داره میگه یوسف زیبای منو برای درناژ حسادت خودتون بناچار باید ببرید اما آمار مایوس کننده و ماموریت کربلا بسیار خطرناک است و داستان تکراری رفتار گرگهای حسود کوفه در مورد حسین ع چقدر ناجوانمردانه است.

از واژۀ «ذهب» نیز مفهوم حُسن و زیبایی و نورانی بودن استنباط میشود.
عرب به طلا میگه ذهب، چون میدرخشد و زیباست و همه بهش تمایل دارند و نگاهش میکنند.
«كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّي‏»
«مَذْهَبٌ: مترادف طَرِيقٌ: راه، مَذَاهِبُ جمع‏، عقيده، اصل، راه و روش‏»
مذهب یعنی راه و روش یوسف ع برای مهربانی کردن و دفع سیئه حسد!
از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» مفهوم «راه» استنباط می‌شود.
«ذَهَابُ‏ الشي‏ء: مضيّه، رفتن»
«يقال لموضع الغائط: الخَلَاءُ و المَذْهَبُ‏ و المِرْفَقُ‏ و المِرْحَاضُ‏»
ارتباط مفهومی واژۀ «ذهب» با هزار واژۀ مترادف نور الولایة، مثل «رفق»، زیباست:
انگاری نور، با قلب رفق میورزد تا درناژ و دفع سیئۀ حسد صورت بگیرد.
«رحض: رحَضْتُ‏ الثَّوبَ، إذا غسَلْتَه: جامه را شستم.»
+ «غسل»
+ «طهر»
+ مفهوم «خانه‌تکانی»
ذهاب یکی از اسامی باران است:
«المطر: إذا كانت صغيرة يسيرة فهي: الذِّهاب‏»
+ «فتی – اکسیر جوانی!»

«يقال لموضع الغائط: الخَلَاءُ و المَذْهَبُ‏ و المِرْفَقُ‏ و المِرْحَاضُ‏»

قلب طلایی! با نور، دستِ‌پُر باش!
اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا! اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا!
«ذهب»؛ واژه‌ای از طلا، مسیری از نور…
«ذَهَبَ» در فرهنگ واژگان، معنایی دارد فراتر از رفتن؛ جریانی از زیبایی، نضارت و درخشش.
در زبان عرب، «ذهب» از جنس طلاست؛
از جنس ارزش، از جنس نوری که می‌درخشد و دل را غنی می‌سازد.
واژه‌ای که در قرآن، گاه در قامت قمیص یوسف می‌درخشد و گاه در هیبت کتاب ولایی، پیام‌آورِ رفق و نجات است:
«اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا»، «اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا»
در معنای ممدوح:
«ذهب» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است؛
واژه‌ای که دل را می‌برد، اما نه از سر فراق، بلکه به‌سوی وصال؛
دلِ طلاییِ یوسف‌گون، دلی که از حسد پاک شده و با نور علوم آل محمد (ع)، سرشار است؛
چنین دلی نه تنها نور را جذب می‌کند، بلکه آن را منتقل می‌سازد:
به قمیصی بدل می‌شود که شفاست…
به کتابی بدل می‌شود که راه می‌نماید…
در معنای مذموم:
اما «ذهب» را معنای دیگری هم هست،
آنگاه که «مذهب» به راه انحراف بدل شود،
و آنجا که «مَذْهَب» و «مَخرج»، به جای درناژ حسادت، محل تجمع غیظ و حسد گردد،
آنجا که جان، خالی از رفق نورانی، و پر از خشم تاریک می‌شود،
و همان واژه «ذهب»، که می‌توانست نجات باشد، به هلاکت بدل می‌گردد.
مذهب یعنی راه…
یعنی همان راه و روش یوسف، برای مقابله با حسد؛
مذهبی که از نور برخاسته، و با رفق، حسادت را درناژ می‌کند.
مذهبی که قلب را طلایی می‌کند،
و انسان را به یوسف وجودش می‌رساند.
«ذهب» نه فقط طلاست،
بلکه معلمی از جنس طلا است؛
همراه، رفیق، رئوف،
که راه نجات از حسد را با مهربانی نشان می‌دهد.
و به‌راستی، مذهبِ نور، یعنی همین: راه طلاییِ یوسف‌گونه برای مهربانی کردن.

دلِ طلایی یوسف‌گون؛ تجلّی اراده الهی برای تطهیر و تجلی نور
دلِ طلاییِ یوسف‌گون،
دلِ پاک‌شده از حسد،
دلِ سرشار از نور علوم آل محمد علیهم‌السلام،
دلِ منتخب‌شده برای اجتباء،
دلِ شایسته برای تجلّی آیه تطهیر است:
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»
خدا می‌خواهد هرگونه آلودگی و تاریکی را از شما اهل بیت بزداید، و شما را پاکِ پاکیزه کند…
واژه «لِيُذْهِبَ» در این آیه، از ریشۀ «ذهب» است:
اما نه صرفِ «رفتن»، بلکه بردنِ آلودگی‌ها، درناژِ رجس،
و جایگزین‌ کردن آن با نورِ طهارتِ ربانی.
این «ذهب» خدایی، تطهیرگر دل است…
دلی که به نور یوسف، زنده می‌شود.
خداوند برای پاک‌سازی دل‌های حسود، باید نوری آشکار کند؛ باید یوسفی جلوه کند،
تا آن حسد نهفته، آشکار و دفع شود،
و انسان، در مواجهه با آن زیبایی، به سجده بیفتد،
و حسادتش را بشناسد، و راه تطهیر برگزیند…
اما این تطهیر، آسان نیست؛
نیازمند کربلایی حسینی و غربتی یوسفی، از اشک و درد است.
در همین راستا، پدر حکمت و حزن، یعقوب علیه‌السلام می‌فرماید:
«قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ…»
دل من از رفتن یوسف، غمگین است…
واژۀ «تَذْهَبُوا» در اینجا، با همان طنین نور و خطر همراه است؛
«بُردن یوسف» یعنی فرستادن نور به دل‌های تاریک حسد‌آلود،
تا جرقۀ نجات یا انکار زده شود.
اما این سفر، سفری ساده نیست!
بلکه حکایتِ تکرارشوندۀ کربلاست…
یعقوب نبی، با «ذهب»، بوی خون حسین را استشمام می‌کند؛
می‌داند که «گرگ‌های حسود»، در کمین‌اند؛
می‌داند که یوسفِ زیبا، قربانیِ تطهیر دیگران خواهد شد…
و او تنها نظاره‌گر خواهد بود…
اینجاست که آیه «إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ»
در کنار «إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا»
به نوای غمناک کربلا تبدیل می‌شود؛
و «ذهب»، دیگر فقط «رفتن» نیست،
بلکه مأموریت معلم نورانی برای تطهیر قلوب خفته است…

مفهوم «ذَهب» به‌مثابه رفتنِ نور برای تطهیر دل‌های حسود است.
«ذَهب»، مأموریت یوسف‌گونۀ معلمین نورانی است.
رفتنِ نور برای تطهیر دل‌های حسود! با نور، دستِ‌پُر باش!
اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا!
اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا!
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ!
یعنی:
«ذَهَب»؛ رفتنِ نور برای تطهیر دل‌های حسود از رجس و ناپاکی!
دلِ طلایی و معلم یوسف‌گون؛ معنای عرفانی واژۀ «ذَهَب» در قرآن
مأموریت نورانی یوسف؛ نگاهی به واژه «ذَهَب» و تطهیر دل‌ها
یوسف، حسین، و سنتِ «ذَهَب»؛ رفتن برای پاک‌سازی دل‌هاست!
ذَهَب، اجتباء و تطهیر؛ سفر نور برای تربیت دل‌های تیره!
معلم نورانی و مأموریت طلایی؛ تطهیر با «ذَهَب»

«ذَهَبَ»؛ رفتنِ نور برای تطهیر قلوب – از یوسف تا حسین علیهما‌السلام
همان‌گونه که گفته شد، یوسفِ زیبا، همان دلِ طلایی‌ای است که خدا او را «اجتباء» کرده تا با ظهورش، دل‌ها سنجیده شوند. این سنت الهی، در چهره‌های متعددی از انبیا و اولیای خدا، تکرار می‌شود.

رفتار قوم با پیامبرانِ نور؛ تطهیر یا تکذیب؟
قرآن دربارۀ سنت آزمایش با ظهور نور می‌فرماید:
«إِن تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ
وَ إِن تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ
»

(تحریم، ۴)
وقتی دل از حق منحرف شود، جبرئیل و اولیای نور، یار و یاور رسول خدا می‌شوند، حتی اگر اطرافیان ظاهری‌اش مخالفت ورزند.
یوسف نیز مظلوم است در برابر نزدیک‌ترین کسانش؛
همان‌گونه که حسین علیه‌السلام در برابر کوفیانِ شیعه‌نمای.

نور اهل بیت؛ تطهیرگرِ رجس و سیئات
امام صادق علیه‌السلام فرمود:
«َنَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ
اهل بیت علیهم‌السلام خزانه‌داران علم، و واسطۀ رحمت‌اند.
یوسف نیز خزانه‌دار مصر بود، اما در باطن، خزانه‌دار علم و بخشش و تطهیر دل‌هاست.
همان‌گونه که نور اهل بیت، «ذَهَبَ» می‌کند تا دل‌ها را در معرض امتحان و تطهیر قرار دهد.

تکرار رفتن یوسف‌گونه در مذهب عاشورا
امام حسین علیه‌السلام نیز «ذهَبَ» را تکرار می‌کند؛
یک اقدام علمی برای مخاطبین حسودی که فرصت درناژ حسد را با این علم آنلاین داشته باشند.
اقدامی برای تطهیر انسانیت، برای اینکه دل‌های آلوده به دنیا، یا راه یوسف را در پیش گیرند، یا برادران حسود کربلا شوند.
و یوسفِ آخرالزمان؛ «ذهب» نهایی اما …
امام باقر علیه‌السلام فرمود:
«كَأَنِّي بِالْقَائِمِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ السَّبْتِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ
بَيْنَ يَدَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع يُنَادِي الْبَيْعَةَ لِلَّهِ فَيَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
»
«گویی می‌بینم قائم (عجل‌الله تعالی فرجه) را در روز عاشورا، روز شنبه، در حالی‌که بین «رکن» و «مقام» ایستاده است، و جبرئیل (علیه‌السلام) در برابر او ندا می‌دهد: «بیعت برای خدا!»
پس [او قیام می‌کند و] زمین را آکنده از عدل می‌سازد، همان‌گونه که از ظلم و جور پر شده بود.»

او نیز «ذهَبَ» را تکرار می‌کند نه برای گم‌شدن، بلکه برای بازگشت باشکوه؛ برای تطهیر جهان از حسادت، ظلم و تاریکی.
+ «قیام بالسّیف! سیف الله! هَذَا نَبِيُّ السَّيْفِ! شمشیر و کتاب، دو روی یک سلاح!»

«ذَهَبَ» در فرهنگ قرآن و اهل بیت ع، یعنی:
رفتن نور به قلب‌ها برای دفع سیئات؛
تجلّی زیبایی یوسف برای امتحان دل‌های حسود؛
آغاز راهی که با حزن یعقوب شروع می‌شود،
و با کربلای حسین علیه‌السلام، به اوج می‌رسد.
و این همان «مَذْهَب» است:
راهی که از نور، از اجتباء، از مهربانی، و از حُسن می‌گذرد…

مشتقات ریشۀ «ذهب» در سورۀ یوسف!

قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُني‏ أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13)
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ
وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (15)
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ
وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ (17)
يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ
وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)
اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيراً وَ أْتُوني‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ (93)

۱. ﴿إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ﴾ (یوسف/۱۳)
«مرا غمگین می‌سازد که او را ببرید…»
این «ذهاب» آغاز مأموریت اجتباء است.
یعقوب می‌داند که این رفتن، فقط یک سفر ساده نیست، بلکه آغاز غربت نوری است که باید در دل چاه، از تیرگی حسد، تاریخ عبور کند تا به نور خالصِ رسالت بدل شود.
این «ذهاب» نماد آغاز غربت ولیّ خداست؛
گریزی از خانه به دل تاریکی، برای نورآفرینی آینده.

۲. ﴿فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ﴾ (یوسف/۱۵)
در اینجا، «ذَهَبُوا» به نقطۀ اوج نفاق و حسادت برادران می‌رسد.
رفتن یوسف به چاه، همان رفتن نور به غیبت و خفاست؛
گویی یوسف، به‌مثابه کتابی نورانی، عمداً در چاه انداخته می‌شود تا دشمنان حقیقت، عقدۀ حسادت دل خود را تخلیه کنند و «رِجس» حسادت درونشان را استعمال نمایند.
این «ذهاب» رمزِ غربت کتاب الهی است؛
در چاه حسادت انداخته می‌شود، اما ناپیدا نمی‌ماند.

۳. ﴿إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ﴾ (یوسف/۱۷)
اینجا، «ذَهَبْنَا» دروغی است برای توجیهِ آن رفتنی که برای قتل نور بود.
رفتنی با ظاهر بازی و مسابقه، اما باطنی پر از کینه و توطئه؛
این همان روایت تحریف‌شده‌ای است که
در هر عصر با آن نور الهی را دفن می‌کنند و مردم را فریب می‌دهند.
این «ذهاب» نشان می‌دهد چگونه دشمنان نور،
با چهره‌ای معمولی و ظاهری فریبنده، به سراغ حذف نور می‌روند.

۴. ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ﴾ (یوسف/۸۷)
در اینجا، بعد از سال‌ها، یعقوب دستور رفتن می‌دهد، اما این‌بار با امید و بصیرت.
این «ذهاب» متفاوت است:
رفتن برای یافتن نور، نه دفن آن!
رفتنی از سر شوق برای یافتن حقیقت؛
نماد آمادگی بشریت برای ظهور، برای بازگشت یوسف گم‌شده، امام غایب، معلم نورانی.

۵. ﴿اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا﴾ (یوسف/۹۳)
این واپسین «ذهاب»، رفتنی نجات‌بخش است؛
رفتن با پیامی از نور، برای بازگرداندن بینایی به چشم‌های گریان.
این همان رفتن «قائم» است با پرچم نور و شفاء، برای پایان‌دادن به شب تار حسرت و غیبت.
این «ذهاب» از جنس ظهور است؛
نجات، روشنایی، و بازگشت نور به جان‌ها و دیدگان.

مشتقات «ذَهَب» در سوره یوسف، داستانی عمیق از رفت و برگشت کربلای نور را بازگو می‌کنند:
از چاه به قصر، از غیبت به ظهور
از مظلومیت کتاب، به قیام شمشیر
از حسادت، به تطهیر
و از دروغ، به وحی
این مسیر، تمثیلی دقیق برای مسیر انبیاء و امامان است؛
و نقطۀ اوج آن، ظهور امام مهدی (عج) است
که در عاشورا آغاز می‌شود و با ذهاب نهایی، زمین را با نور پر می‌کند.

رفتنِ نور برای تطهیر دل‌های حسود!
با نور، دست‌پُر باش!
اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا!
اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا!
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ!
ریشۀ قرآنی «ذَهَب» (ذ-ه-ب) که اغلب به معنای «رفتن» ترجمه می‌شود، بسیار فراتر از یک حرکت فیزیکی ساده است. در داستان حضرت یوسف علیهما‌السلام، این واژه طرحی معنوی از هجرت نور را ترسیم می‌کند؛ هجرتی الهی که برای پاک‌سازی دل‌ها و آماده‌سازی زمین برای عدالت صورت می‌گیرد.
در مورد برادران یوسف گفته شد: ﴿ذَهَبُوا بِهِ﴾ «او را با خود بُردند»؛ بی‌آنکه بدانند در طرحی الهی نقش ایفا می‌کنند. حسدشان نوری را به قعر چاه افکند، اما آسمان پیش‌تر این تبعید را نه پایان، که آغازی نورانی رقم زده بود. این «رفتن یوسف» نه شکست، بلکه ضرورتی برای جداسازی نور از ظلمت بود.
سال‌ها بعد، همان یوسفی که تبعید شده بود، اکنون گرامی و عزیز، پیراهن خود را فرستاد و فرمود:
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا — «با این پیراهن بروید!»
این پیراهن، جامه‌ای عادی نبود؛ عطر امید را داشت، نماد بازگشت بینایی بود، و حامل نوری شفابخش. پیراهن یوسف، بازمانده‌ای از نور الهی است؛
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏َ»
چون کتابی مهر‌خورده، چون امامی پنهان، چون نسیم رحمتی که به چشم‌های اشکبار باز می‌گردد.
در جای دیگر، سلیمان ع به هدهد فرمان می‌دهد:
اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا — «با این کتاب من برو!»
رفتنی دیگر، اما در همان مسیر: مسیر حمل کتاب نور در دل بیابان‌های جهل و طغیان،
تا رسیدن به سرزمین موعود عدل.
و در پس همۀ این رفتن‌ها، نیت الهی روشن است:
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ — «تا پلیدی را از شما برگیرد.»
نور می‌رود، تا جهان پاک شود.
رفتنش شکست نیست،
بلکه بذر افکنده‌شده در خاک اشتیاق است—تا آن‌گاه که بازگردد، زمین را از عدل و روشنی پُر کند.
این تنها یک داستان نیست، بلکه یک الگوست.
هر رفتن نور—هر کتابی که کنار نهاده شود، هر امامی که پنهان شود، هر حقیقتی که فراموش شود—حرکتی است به‌سوی تطهیر.
و هر بازگشتی، رستاخیزی است.
پس نور را حمل کن. بگذار پیش‌قراولت باشد.
پیراهن را بگیر. کتاب را بگیر.
بگذار نور برود…
و بگذار بازگردد.

[حجج – رحض]:
دیدی فرشهای خاکی رو روی طناب میندازن و با چوبی بلند می‌زنن تا گرد و خاک‌هاش بریزه!
«المِرْحَاض‏- ج‏ مَرَاحِيض‏ [رحض‏]: دستشوئى، مستراح، چوبى كه با آن جامه را هنگام شستشو بكوبند و در زبان متداول به آن (المِخْباط) گويند.»
حج، یعنی نور الولایة، که همان جبران مافات است، نقشش مثل همین چوب برای تکاندن گرد و غبار حسد از درون قلب ماست، انگاری حج، یعنی قصد معالم ربانی صاحبان نور نمودن است در آیات و تقدیراتی که روزمره برای ما عرضه میشود تا گرد و غبار حسد نشسته بر دست و صورت قلبمان، بریزد و نورانیت قلب آشکار گردد و واژه زیبای «رحض» در عبارت «وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ»، همین فرایند مهم را بیان می‌کند.
«عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ … وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ»
«أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ وَ ارْتَحِضُوا وَ اسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ»

قسمتی از خطبۀ بی‌بی زینب سلام الله علیها در مقابل اهل کوفه:
«وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً  وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ‏ قُتِلَ سَلِيلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ»:
حسودی که پشت به نورش میکنه و اشتباه مرگبار قتل و تهمت به نورش رو مرتکب میشه «قُتِلَ سَلِيلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ»، دیگه راه دفع حسادتش برای همیشه بسته میشه «وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً  وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ‏» و اینو واژۀ زیبای رحض در این حدیث زیبا به ما یاد میده:
« فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلًا
فَقَدْ أَبْلَيْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَيْتُمْ بِشَنَارِهَا
وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً  وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ
قُتِلَ سَلِيلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
وَ مَلَاذُ حَرْبِكُمْ وَ مَعَاذُ حِزْبِكُمْ وَ مَقَرُّ سِلْمِكُمْ وَ آسِي كَلْمِكُمْ‏
وَ مَفْزَعُ نَازِلَتِكُمْ وَ الْمَرْجِعُ إِلَيْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِكُمْ وَ مَدَرَةُ حُجَجِكُمْ‏ وَ مَنَارُ مَحَجَّتِكُمْ
»
زیاد گریه کنید و کم بخندید.
شما را ننگ فراگرفته است،
و هرگز نمی‌توانید از این ننگ نجات پیدا کنید،
چگونه می‌توانید این ننگ و عار را از خودتان پاک کنید؟
در حالی که سلالۀ پیغمبر خدا (ص) و آقای جوانان اهل بهشت کشته شد.
کسی کشته شد که اگر در جنگی گرفتار می‌شدید، او پناه شما بود، کسی که مایۀ صلح و دوستی و آشتی شما و مرهم دردهای شما و پناهگاه شما در سختی‌ها بود.

قلب زراندود!

Golden Heart

+ «ورکلایف!»:
قلبی که مهد آفرینش زیبایی‌هاست، قلب طلایی است!
قلبی است که سیئۀ حسادتش را به کمک نور هدایتش، درناژ کرده است!

با نور، دستِ‌پُر باش! اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا! اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا!
[با دست پُر! – اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا … اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا] :
اینکه میگیم: [با دست پُر بریم! دست خالی بده!]
دست پُر، زمانی است که پیراهن نورانی یوسف ع که عامل شفای قلوب است را در دست داشته باشیم و قلبمان منور به نور امام ع شده باشد.
+ «معرفة الامام بالنورانیة!»
پس اینکه واژه «ذهب» یعنی یه جور حرکت و مضی مخصوص « المضىّ و الحركة المخصوصة » منظور اینه که قلب با درخشش نور هدایت در ملکوت، متوجه نکتۀ علمی مهمی میشه و راه و روش خاصی در زندگی خودش، طبق این توصیۀ نورانی، در پیش میگیره!
و این هم بعضی از آیات زیبایش:
اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيراً وَ أْتُوني‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ (93)
اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ (28)
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْميراً (36)
قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) »
و …
در واقع قلب اهل یقین با دیدن نور معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات، مدهوش می‌شود و نورانی می‌شود و واژه ذهب اشاره به این مطلب دارد.
«رجل‏ ذَهِبٌ‏: رأى معدن الذّهب فدهش، كسيكه از ديدن معدن طلا مدهوش و سراسيمه شده.»
صاحبان نور، با علوم آل محمد ع، همیشه دست پُر هستند.
«وَ قالَ إِنِّي‏ ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي‏ »
و «انّا لله» هستند و با نور ولایت، انجام وظیفه می‌کند و اهل یقین نیز که با یاد معالم ربانی آنها اخذ نور می‌کنند، انگاری از معنای اسم طلایی او «ذهب» بهره‌مند می‌شوند.
«شي‏ء مُذَهَّبٌ‏: جعل عليه الذّهب، هر چيز زراندود»
«قلب زراندود»: قلب اهل یقین با نور معالم ربانی در ملکوت و فضای روحانی، زراندود می‌شود، ان شاء الله تعالی.

معنای واژۀ «ذهب» در بعضی از آیات قرآن:

ذَهَبَ‏ اللَّهُ بِنُورِهِمْ‏ أَخَذَ نورَهُم و أمسكَهُ، أو أَذْهَبَهُ‏ و أزالَهُ. + «سلخ»
إِذاً لَذَهَبَ‏ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَلانفردَ كلُّ واحدٍ منهُم بما خَلَقَهُ و استبدَّ به، و امتازَ ملكُهُ عن ملكِ الاخَرينَ.
لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَلِتأخُذوا شيئاً من المهرِ أو غيرِهِ ممّا أعطيتُموهُنَّ.
إِنِّي‏ ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّيمهاجرٌ إلى حيثُ أَمَرَني ربّي و هو الشامُ، أو إلى حيثُ أتجرّدُ فيه لعبادتِهِ.
فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ‏ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ‏ فإنْ نتوفّينَّكَ قبلَ أنْ نُرِيكَ عذابَهُم فإنّا منهُم منتقمونَ في الآخِرةِ، أو فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ‏ بِكَ‏ من مكّةَ فإنّا منتقمونَ منهُم يومَ بدرٍ.

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۳۲ الى ۳۵]
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (۳۲)
اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد، اگر سَرِ پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد؛ و گفتارى شايسته گوييد.
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى 
وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ 
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (۳۳)
و در خانه‌‏هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليّتِ قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده‌‏اش را فرمان بريد.
خدا فقط مى‌‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ 
إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً (۳۴)
و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنانِ‏] حكمت‏[آميز] در خانه‌‏هاى شما خوانده مى‌‏شود ياد كنيد.
در حقيقت، خدا همواره دقيق و آگاه است.
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (۳۵)
مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ايمان، و مردان و زنان عبادت‌‏پيشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه‌‏دهنده، و مردان و زنان روزه‏‌دار، و مردان و زنان پاكدامن، و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى‏‌كنند، خدا براى [همه‏] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
أَ تَدْرُونَ مَا الرِّجْسُ یَا سَلْمَانُ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ: الشَّکُّ،
لَا یَشُکُّونَ فِی شَیْءٍ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أَبَداً،
مُطَهَّرُونَ فِی وَلَادَتِنَا وَ طِینَتِنَا إِلَی آدَمَ ع
مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ
.
ای سلمان، آیا می‌دانی الرِّجْسُ چیست؟
سلمان عرض کرد: «خیر».
فرمود: «شکّ است،
آنان هرگز دربارۀ چیزی که از جانب خدا آمده باشد، شک نمی‌کنند.
ما در ولادتمان و در طینتمان تا حضرت آدم ع پاک هستیم،
از هر بدی پاک و معصوم هستیم».

امام باقر علیه السلام:
عَن زُرَارَهًَْ عَن اَبِی‌جَعفَرٍ ع قَالَ سَمِعتُهُ یَقُولُ:
إِنَّا لَا نُوصَفُ
وَ کَیْفَ یُوصَفُ قَوْمٌ رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ هُوَ الشَّک.
زراره گوید:
از امام باقر ع شنیدم که می‌فرماید:
«ما هم وصف نشویم
و چگونه وصف شوند مردمی که خدا پلیدی را که همان شک است از آن‌ها برداشته».

امام رضا علیه السلام:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَوْرَثَ أَهْلَ بَیْتِهِ مَوَارِیثَ النُّبُوَّهًِْ
وَ اسْتَوْدَعَهُمُ الْعِلْمَ وَ الْحِکْمَهًَْ
وَ جَعَلَهُمْ مَعْدِنَ الْإِمَامَهًِْ وَ الْخِلَافَهًِْ
وَ أَوْجَبَ وَلَایَتَهُمْ وَ شَرَّفَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَأَمَرَ رَسُولَهُ ص بِمَسْأَلَهًِْ أُمَّتِهِ مَوَدَّتَهُمْ إِذْ یَقُولُ
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی
وَ مَا وَصَفَهُمْ بِهِ مِنْ إِذْهَابِ الرِّجْسِ عَنْهُمْ وَ تَطْهِیرِهِ إِیَّاهُمْ فِی قَوْلِهِ
إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
سپاس خداوندی را که اهل بیت رسولش را مواریث نبوّت عطا فرمود
[یعنی رهبری را ویژه‌ی آنان کرد]
و علم و حکمت را نزد ایشان به ودیعت نهاد،
و آنان را کانون امامت و رهبری و امارت بر مردم کرد
و دوستی ایشان را بر همه واجب ساخت
و محل و مقام آنان را بالا و والا قرار داد،
و پیامبرش را امر کرد که از امّت، مودّت و دوستی آنان را بخواهد؛
چنان‌که فرمود:
بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن نزدیکانم [اهل بیتم]».
و آنچه را که آن‌ها را بدان به دوری از پلیدی وصف کرد،
و پاکی و پاکیزگی آنان در کلام خود معرّفی کرد که فرمود:
إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.

مشتقات ریشۀ «ذهب» در آیات قرآن:

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ‏ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في‏ ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ (17)
يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ‏ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (20)
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ‏ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ (91)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً (19)
إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ‏ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِكَ قَديراً (133)
قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ‏ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24)
وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ‏ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرينَ (133)
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ‏ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11)
وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ‏ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ (46)
وَ يُذْهِبْ‏ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (15)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ‏ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ (34)
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ‏ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10)
فَلَمَّا ذَهَبَ‏ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ يُجادِلُنا في‏ قَوْمِ لُوطٍ (74)
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ‏ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرينَ (114)
قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُني‏ أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13)
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (15)
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ (17)
يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)
اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيراً وَ أْتُوني‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ (93)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ‏ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ‏ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ (19)
قالَ اذْهَبْ‏ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63)
وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَ‏ بِالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكيلاً (86)
أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ‏ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)
اذْهَبْ‏ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ (24)
اذْهَبْ‏ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتي‏ وَ لا تَنِيا في‏ ذِكْري (42)
اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ (43)
قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُريدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَريقَتِكُمُ الْمُثْلى‏ (63)
قالَ فَاذْهَبْ‏ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِكَ الَّذي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97)
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ‏ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ (87)
مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَ‏ كَيْدُهُ ما يَغيظُ (15)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ‏ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ (23)
وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ‏ بِهِ لَقادِرُونَ (18)
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ‏ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (91)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي‏ سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ‏ بِالْأَبْصارِ (43)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (62)
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْميراً (36)
قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15)
اذْهَبْ‏ بِكِتابي‏ هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ (28)
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ‏ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (19)
يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً (20)
وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ‏ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (33)
أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ‏ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ (8)
إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ‏ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ (16)
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ‏ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ (33)
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَذْهَبَ‏ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34)
وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ (99)
فَإِمَّا نَذْهَبَنَ‏ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41)
فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ‏ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنينَ (53)
يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ‏ وَ أَكْوابٍ وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ (71)
وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ‏ طَيِّباتِكُمْ في‏ حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)
وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ‏ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ‏ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (11)
ثُمَّ ذَهَبَ‏ إِلى‏ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى (33)
اذْهَبْ‏ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ (17)
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏ (26)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی