Happy New Light!
«ولد» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تَوَلُّدُ الشيءِ من الشيء: حصوله عنه بسبب من الأسباب»
«وَلَّدَ الشىءَ من الشّي: چيزى را از چيز ديگرى به وجود آورد.»
«وَلَّدَ الكلامَ او الحديثَ: سخن يا حديث نو و تازه آورد.»
«وَلَّدَ الوَلَدَ: تربيت كرد.»
«التَّوْلِيدُ: التَّرْبِيَةُ»
مشتقات ریشۀ «ولد» 102 بار در آیات قرآن تکرار شده.
«ولد» + «ابن» + «نورِ خویشاوندی!»
+ «نورِ استاندارد! نورِ یکتاپرستی! نورِ خویشاوندی! طَعامٍ واحِدٍ! إِلهٌ واحِدٌ! بابٍ واحِدٍ! بَشَراً واحِداً!»
خدا با هیچکسی نسبت فامیلی نداره!
منسوب به نور باش! از «آل الله» محسوب میشوی!
باید با نور، نسبت فامیلی داشته باشی!
با نور، با خدا فامیل میشی!
«مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنَ الشَّجَرَةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَيْسَ لَنَا شِيعَةً»
«سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِوَلَايَتِنَا»
«إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ»
«در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند!»
«نور خویشاوندی با خدا!»
لحظۀ تولّد نور در قلب سلیم!
+ «دحو الارض»
Happy New Light!
الولد، النور الولایة!
نور، در لحظه، متولد میشه! خلق میشه!
تولد نور!
تولدت مبارک، ای نور!
ای نور! تولدت مبارک!
« وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا »
« وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا »
نور میگه: تولدم مبارک! السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ!
من تولید شدم برای تربیت کردن! برای خلود در بهشت! وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ!
اگه میخوای فرزند خدا رو ببینی، به قلبت نگاه کن! اگه میخوای عکس خدا رو ببینی به قلبت نگاه کن! اگه میخوای کارت شناسایی خدا رو ببینی به قلبت نگاه کن! اگه میخوای خدا رو بشناسی به قلبت نگاه کن و … ببین خدای مهربان چی توی قلبت خلق کرده! تولید کرده! همون مخلوق نورانی تولید شده میشه معنای زیبای واژۀ ولد!
موضوعات:
اخذ ولد
+ قتل ولد
+ ابن الله
ارث: خدای مهربان، ارث علمی رو با خلق نور به بنده عنایت میکند! + «لم یلد»
اون قبض و بسطی که در لحظه، توی قلب خلق میشه، متولد میشه، اون میشه الولد!
+ «لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۴)
اگر خدا مىخواست براى خود فرزندى بگيرد، قطعاً از [ميان] آنچه خلق مىكند، آنچه را مىخواست برمىگزيد. منزّه است او، اوست خداى يگانه قهار.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (۵)
آسمانها و زمين را به حقّ آفريد. شب را به روز درمىپيچد، و روز را به شب درمىپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد. هر كدام تا مدّتى معيّن روانند. آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است.»
شب را به روز درمىپيچد، و روز را به شب درمىپيچد!
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (۱)
نازل شدن [اين كتاب] از جانب خداىِ شكستناپذيرِ سنجيدهكار است.
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (۲)
ما [اين] كتاب را به حقّ به سوى تو فرود آورديم،
پس خدا را -در حالى كه اعتقاد [خود] را براى او خالصكنندهاى- عبادت كن.
أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ
وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى
إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (۳)
آگاه باشيد: آيينِ پاك از آنِ خداست،
و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفتهاند [به اين بهانه كه:] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند، نمىپرستيم، البتّه خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند، داورى خواهد كرد.
در حقيقت، خدا آن كسى را كه دروغپردازِ ناسپاس است هدايت نمىكند.
لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ
سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۴)
اگر خدا مىخواست براى خود فرزندى بگيرد، قطعاً از [ميان] آنچه خلق مىكند، آنچه را مىخواست برمىگزيد. منزّه است او، اوست خداى يگانه قهار.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ
يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ
وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (۵)
آسمانها و زمين را به حقّ آفريد.
شب را به روز درمىپيچد، و روز را به شب درمىپيچد
و آفتاب و ماه را تسخير كرد.
هر كدام تا مدّتى معيّن روانند.
آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است.
ولد:
تَوَلُّدُ الشيءِ من الشيء: حصوله عنه بسبب من الأسباب
+ «حصل»
وَلَّدَ الشىءَ من الشّي : چيزى را از چيز ديگرى به وجود آورد.
وَلَّدَ الكلامَ او الحديثَ: سخن يا حديث نو و تازه آورد.
وَلَّدَ الوَلَدَ: تربيت كرد.
«التَّوْلِيدُ: التَّرْبِيَةُ»
حاصل تلاش صاحبان نور، در ملک و در ملکوت، تربیت اهل نور است و این یعنی «وَلَّدَ الوَلَدَ» یعنی با یادآوری معالم ربانی در قلب اهل نور، تولید نور میشود! خلق نور میشود! فرایند تربیت محقق میشود! ارث نورانی خدای مهربان که همانا نور علم آل محمد ع است، به اهل نور میرسد!
تاثیر تربیتی معالم ربانی، مفهوم تولد و تولید مجدد نور علم، در قلب اهل نور است که باعث خلق و خوی جدیدی میشود که بوی آرامش رفتار آل محمد ع را بدهد، ان شاء الله تعالی.
+ «ربّ»
نور ولایت، فرایند تولید است! فرایند تربیت است! مولّد آرامش است!
حالا اگه خدای مهربان، با نور ولایت محمد و آل محمد ع، توی قلب عیسی ع، آرامش خلق کرد، معنیش این نیست که عیسی ع رو پسر خدا بدونیم!
«تثلیث»، این اعتقاد غلطی است «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ»
+ «ابن الله» + «لم یلد»
[سورة البقرة (2): آية 116]:
وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116) »
این اعتقاد رو کسانی پایه گذاری میکنن که میخوان از این اندیشه شرکآلود، به نفع خودشون و برای رسیدن به تمناهاشون، سوء استفاده کنند.
[سورة الإسراء (17): الآيات 106 الى 111]:
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً (111)
و بگو: «ستايش خدايى را كه نه فرزندى گرفته و نه در جهاندارى شريكى دارد
و نه خوار بوده كه [نياز به] دوستى داشته باشد. و او را بسيار بزرگ شمار.»
بعد از اینکه خدای مهربان نور هدایت و ولایتشو توی قلبت خلق میکنه، حالا باید اختیارا تن به این امر الله بدهی و بهش عمل کنی و این نور تولید شده یک پیام علمی است که منتظره بهش عمل بشه، انگاری این علم به دنبال عمل میگردد و اهل یقین، همان عاملین به این نور ولایت هستند، ان شاء الله تعالی.
این فرایند تربیتی خدای مهربان به سبب نور الولایة برای قلوب سلیم است، نه اینکه خدا داره با این کارش، برای خودش فرزند اختیار میکند «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً»!
کسی که یه همچین اعتقادی داره که خدا برای خودش فرزند اختیار میکنه، دنیای قلبش، مملو از اندیشه باطل «شرک» است و هدفش و منظورش از این چاپلوسیها، که مثلا «عیسی ع پسرِ خداست»- که در مقالۀ «غلوّ» بخوبی اشاره شد که [لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ]- اینه که یه جای پایی هم برای خودش بعنوان ربّ باز کنه! انگاری میخواد یه مقام نیمهخدایی هم برای خودشون دست و پا کنه!
در واقع کسی که با نور ولایت هدایت میشه، بهش یه مقام خدایی ندادند که توی کار خدا دخالت کنه و مشارکت نماید، بلکه این عنایت صرفا جهت اصلاح و تربیت خود اوست و این نسخه اختصاص به او دارد و خداوند با تجویز این نسخه، انگاری تو رو شریک در خدایی خودش نمیکنه، بلکه بهت نور علمی عنایت میکنه که با عمل به این نور علم، رفتار خداپسندانه داشته باشی!
+ «با نور، خدایی کن! انسان خداگونه!»
+ «عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ.»
اوناییکه اعتقاد تثلیث رو برپا میکنند، دلشون میخواد توی کار خدا شریک باشند و دخالت کنند و برای خودشون مقامی نیمهخدایی ایجاد کنند.
+ «ضیزی»
+ [سورة آلعمران (3): آية 47]:
«قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ
قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (47) »
خلقت نور ولایت و هدایت درون قلب اهل یقین از جنس کنفیکون اینگونه است.
+ [سورة النساء (4): آية 171]:
«يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ
إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ
إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً (171)»
+ آیههای بعدی تا آخر سوره نساء، آیه 176 راجع به «کلالة»
+ بحار 3 باب 8 نفي الولد و الصاحبة
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً
قَالَ هَذَا حَيْثُ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ لِلَّهِ وَلَداً وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ إِنَاثٌ
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَدّاً عَلَيْهِمْ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا أَيْ عَظِيماً تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ مِمَّا قَالُوا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً وَاحِداً وَاحِداً.
+ « تفسير القمي:
قَوْلُهُ قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ يَعْنِي أَوَّلَ الْآنِفِينَ لَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ.
أنا أول العابدين أي الجاحدين.»
شان نزول این آیه هم زیباست:
اینایی که غلوّ می کنند، خیال میکنند عبد خدا بودن کسر شان است و پسر خدا بودن یعنی داشتن مقام و منزلت! اهل شک اینو عیب میدونن که با یاد معالم ربانی به آرامش برسی! از بس که حسودن اینجورین! مگه عبد الله بودن عیبه؟ بالاترین مقام بشر مقام عبودیت است: از عبدا شکورا بالاتر نداریم و این مقام انبیاء و اولیاء خاص خداست. عاقل دوست داره کنترل و فرمان قلبشو بده دست ملک موکل نورانی خودش و راحت بگیره بخوابه، مثل أصحاب کهف.
اهل شک بجای عبد خدا عبارت پسر خدا رو اختراع می کنند!
[عبد الله – ابن الله]:
+ «عبد الله و امة الله»
+ [سورة النساء (4): آية 171]
+ [سورة النساء (4): الآيات 172 الى 173]
لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ
وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً (172)
مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمىورزد، و فرشتگان مقرّب [نيز ابا ندارند]؛
و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد، به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مىآورد.
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ
وَ أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (173)
امّا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، پاداششان را به تمام [و كمال] خواهد داد، و از فضل خود به ايشان افزونتر مىبخشد.
و امّا كسانى كه امتناع ورزيده و بزرگى فروختهاند، آنان را به عذابى دردناك دچار مىسازد و در برابر خدا براى خود يار و ياورى نخواهند يافت.
النزول
روي أن وفد نجران قالوا لنبينا يا محمد لم تعيب صاحبنا؟
قال و من صاحبكم؟
قالوا عيسى (ع)
قال و أي شيء أقول فيه؟
قالوا تقول أنه عبد الله و رسوله فنزلت الآية.
شان نزول
روايت است كه مسيحيان نجران، از پيامبر پرسيدند:
چرا سرور ما را عيب مىكنى؟
فرمود: سرور شما كيست؟
گفتند: عيسى ع
فرمود: در باره او چه گفتهام؟
گفتند: مىگويى بنده و فرستاده خداست!
از اين رو اين آيات، نازل گرديد.
ادامه آیات سوره نساء برای مبحث ولد و تثلیث زیباست.
+ آیه آخر سوره نساء: واژه زیبای «کلالة»:
«الكَلَالَة: كسى كه پدر و فرزند ندارد»
+ «ولد» و «تثلیث»
[سورة النساء (4): آية 176]:
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ
+ «فتی»:
قلب با این نور ولایت جوان می شود! روشن میشود! از خدای مهربان ارث علمی میگیرد!
اما پسر خدا نمیشود!
+ «ابن الله»
ادامه توضیح واژه ولد:
تولد همان محصول فرایند 1+1 است!
در واقع میشه همون محصول فرآیند نور ولایت!
مثلا در مقالۀ پازل وقتی یک قطعه میاد و به پازل اضافه میشه اونو کامل میکنه،
این میشه تولد جدید و نورانی.
+ «شاهدین خلقت»
روز تولّد من اول فروردین 1348 است! یعنی چی؟
برای من این روز چه روزی است؟! روز تولّد! من متولّد شدم!
اینو اینجوری میگم که مطلبی رو بفهمیم:
آیا – اعوذ بالله – خدا هم روز تولّد داره؟!
خدا متولّد نشده و روز تولد نداره و روزی هم نخواهد مرد و سالگرد وفات هم ندارد!
این ما هستیم که یه روز به دنیا میایم و یک روز هم از دنیا میریم!
اون خدایی که ما فقط میدانیم که هست، و شاهد بودن نور او هستیم و قلب ما با فهم نور ولایت این خدای عز و جل فقط همینقدر درک می کند که خدایی هست که خالق این نور هدایت برای ماست.
ما با قلبمان از روی همین حروف نورانی رویت شده، این را می فهمیم که خدا لم یلد و لم یولد است! یعنی خدا [که برای ما میشه درک نور ولایت خدایی آل محمد ع که به سبب قلبمون میفهمیمش] نه روز تولد داره نه روز وفات. او دائم است! او اول است! او آخر است! فقط همینقدر میدونیم که خدایی هست، بوده و خواهد بود و حی قیوم است! این ما هستیم که نبودیم و بعد متولد شدیم! و برای رشد و اصلاح و تربیت متولد شدیم! و برای رفتن به سرای جاویدان، باید وفات کنیم (الا الموتة الاولی).
واژه زیبای ولد به ما میگه ما برای فهم نور ولایت، خلق و متولد میشیم و با نور ولایت زندگی میکنیم و با نور ولایت میمیریم.
تا این دوران عمر فرصتی برای با ولایت بودن باشد و فرصتهای آیاتی و رسلی برای رشد و نمو ما باشد ان شاء الله تعالی، و تنها گزینه ای که نیاز به تولد و رشد و موت ندارد ذات اقدس الهی است که خود او خالق و متولد کننده ما و رشد دهنده ما و میراننده ما و به آخرت برنده ما و به خلود رساننده ماست.
و زوج خدا و بنده [ربوبیت و عبودیت] یعنی پیوند عبد و ربّ پیوندی است مبارک که این فرایند نامی زیبا دارد بنام نور ولایت! و این پیوند یک نام ندارد که هزار واژه نامهای مترادف این فرآیند اتصال خدا و بنده خویش را برای ما وصف میکنند تا هر اسمی یه جور به ما بفهمونه این نور ولایت که میگن، اصلا چیه و چه خاصیتی داره و چه ویژگی داره!
نور ولایت فرآیندی است که 1+1 میشه و میشه بینهایت!
نور ولایت گام به گام است!
ولایت آشکار شدن نور هدایت خدای مهربان است برای ما و درون قلب ماست!
ولایت نور رایگان اصلاح و تربیت ماست!
نور ولایت فرآیندی ثمربخش و حاصلخیز است!
نور ولایت موجب آسان شدن سختترین کارهاست!
نور ولایت همیشه در دسترس است! دور از دسترس ما نیست!
نور ولایت یعنی مهربانی! یعنی محبت، یعنی عشق، یعنی نجات و رهایی از تنهایی!
نور ولایت یعنی همه چیز …
در تمام این مقالههایی که سعی شده واژههای قرآنی و احادیث را به این صورت جمع نماییم و هر واژه را از کتب لغت استخراج کنیم و معنای نور ولایت را با 1000 واژه مترادف و معنای متضاد نور ولایت، یعنی حسادت را از 1000 واژه استنباط و استخراج نموده و در قالب مثالهای زیبای تصویری بمنظور تفهمیم راحت این واژه ها ارائه گردیده تا خوانندگان این مطالب بخوبی با معنای نور ولایت آشنا شوند و ان شاء الله همزمان نور هدایت ذات اقدس الهی در ملکوت قلب و انفس نیز که همانا نور معرفت امام ع است، تایید این مطالب آفاقی را نموده و اینگونه چیزی وصف نشدنی، فهمیده شود و نور ولایت اینگونه است یعنی با تمام هزار واژه که آن را توصیف میکنند باز هم قلب باید خودش این بوی خوش را استشمام نماید تا بفهمد که چه بوی خوشی از نور ولایت استشمام میشود و با این مثال می بینیم که اولا قلب سلیم باید شامه سالمی داشته باشد تا این بوی خوش را درک کند و ثانیا هر قلبی به میزان توان قدرت شامه خود (عقل خود) می تواند این بو را استشمام کند و می بینم بطور مثال بعضی حیوانات چه شامه قوی دارند و بعضی بسیار ضعیف یا شاید اصلا حس بویایی ندارند!
+ «فقه»
یک مثال زیبا از یک «دلنوشته»:
… الآن که بهار سال 97 است و از خیابان عبور کردم و توی حال خودم بودم، یهو بوی خوشی حس کردم و با سابقه ای که در خاطرات محفوظ است متوجه شدم بوی شکوفه اقاقیا است، برگشتم نگاه کردم دیدم آره این بوی خوش از درخت اقاقیا است. با خودم گفتم ببین این صدا و این تصویر ثبت و ضبط میشه، اما نمیشه این بو رو ثبت و ضبط نمود تا بعدا بتونم این بوی خوش ریکورد شده رو برای دیگران پِلِی کنم تا اونا بفهمن منظورم از بوی اقاقیا این بو است …
میخوام بگم فهم نور ولایت یه چیز اختصاصی برای هر نفر است و هر قلبی خودش باید این بو رو استشمام کنه و این بو و نور قابل ریکورد نیست که من بتونم قبض و بسط نور قلبمو ضبط کنم و بعد اونو برای شما بذارم گوش کنید یا بو کنید تا بفهمید قبض و بسط یعنی این. فقط با توضیحاتی، ذهن ما برانگیخته می شود تا دنبال این مطلب بگردد و اگر خدا بخواهد، یه جا، قلب این بوی خوش رو استشمام میکنه و اونجا می فهمه منظور از این همه واژه و مطلب و توضیح و مثال و … چی بوده! ولایت نوری است که قلب سلیم خودش اونو بو میکشه و خودش متوجه میشه و قابل وصف و کپی برای نشان دادن به دیگران نیست.
واژه ولد هم میگه من یکی از نامهای زیبای مترادف نور ولایت هستم!
نور ولایت یعنی تولد آرامش و تولید آرامش در قلبی که اهل نور باشه!
تولید آرامش همان فرآیند نور ولایت است، پس تولید نور آرامش، گام به گام صورت میگیرد و زیاد میشود.
به همین تولید گام به گام نور آرامش میگیم تربیت! و اینو واژه ربب «ربّ» به ما یاد میده.
لذا واژه هایی مثل تولیت «ولی» و تولید «ولد» و تربیت «ربّ» و هزار واژه دیگه همه میخوان یه چیزو به ما بفهمون که عملا این چیزو باید قلب در دل شرایط درکش کنه، فهمش کنه، وجدانش کنه، اخذش کنه، تحصیلش کنه، بهش برسه، آن را بو کند تا فقیه شود، تا متوجه بشه این همه راجع به نور ولایت داریم صحبت میکنیم، منظورمون چیه!
+ «ای خدا، منظورت چیه؟!»
نور توی قلب اهل یقین یهو «بدنیا میاد!» متولد میشه! زاییده میشه! تولدت مبارک نور من!
وقتی نور هدایت و ولایت در قلب سلیم متولد میشه، حس خوبی داری!
این نور، خدا نیست! این نورِ خداست!
این مخلوق، نور ولایت آل محمد ع است!
چون خدا که متولد نمیشه و روز میلاد خدا بیمعناست!
این نور، مخلوق خدایی است که ازلی و ابدی است و این نور، نور ولایت محمد و آل محمد ع است که در قلب، خلق میشه، متولد میشه، حادث میشه، بوجود میاد.
نور ولایت فرآیندی خلق شدنی است.
+ «شاهدین خلقت»
این امر الله، السّاعة درون قلبم خلق شد!
شنیدی میگن: الآن یه فکس به دستم رسید!
خلق الساعة، ویژگی فرآیند نور ولایت است! درجا نور توی قلب سلیم خلق میشه!
آناً جواب میگیری!
اینقدر رفت و برگشت کلام بین عبد و ربّ سریع است، اصلا انگاری رفت و برگشتی نیست! قصه کنفیکون است!
لب تر نکردی، جواب توی قلبت حاضره!
اینا همه اوصاف فرآیند نور ولایت است، یعنی قلبی که به نور ولایت رسید، اینجور چیزی میشه!
یهو تخت بلقیس به طرفة العینی آورده میشود.
در موضوع قبض و بسط واژههای زیادی، لحظه تولد نور ولایت توی قلب سلیم رو بیان میکنند، مثل فیلمهای زیبای واژه فرج و کمم و …
در فیلمهای قبض و بسط در اون نیمه تاریکی یهو یه نقطه نورانی متولد میشه [نقطه پشیمانی] و رشد میکنه و تمام تاریکی رو از بین می بره «دحو الارض» و روشنایی، کل قلب رو احاطه میکنه.
حالا اگه سرنخ نورانی ولایت از دستت در بره و خطا کنی [نقطه گناه] یه نقطه تاریک سیاه در قلب آشکار میشه که کم کم رشد میکنه و تمام قلب رو میگیره و این فرآیند قبض و بسط داره با صاحب قلبش صحبت میکنه و اونو متوجه چیزی میکنه انگاری داره باهاش صحبت میکنه و همین کلام الله است و همین امر الله است و همین ولایت الله است و قلب سلیم هم از این فرآیند نور و ظلمتش عبرت میگیره و چیزایی متوجه میشه که فقط خودش میدونه و خدای خودش!
[ولد – قبض و بسط]:
+ «وجد: نشت علمی»
[ولد – ولی – نتج]:
هر سه واژه مترادف نور ولایت هستند!
فرایند نور ولایت رو هزار اسم، معنا میکنند!
«و العرب تقول: نَتَجَ فلانٌ ناقَتَه إذا وَلَدتْ ولدها و هو يلي ذلك منها فهي مَنْتُوجَةٌ،
و الناتجُ للإبل بمنزلة القَابِلَة للمرأة إذا وَلَدَتْ، يقال في الشاة: ولَّدناها أي وَلِينا وِلادَتها»
انگاری نور ولایت یعنی سرپرستی، یعنی فرایندی که نتیجه اون تولید نور هدایت درون قلب سلیم اهل یقین است.
+ «نو – نوآوری»: در واژه ولد باید مفهوم نو و نوشدن را استنباط کنی.
عرب به نوزاد میگه مولود!
خیلی قشنگه یعنی ولد معنی نو، درونش مستتر است.
نورسیده!
در فارسی عبارات و اسامی زیبایی با پیشوند نو ساخته شده که معادلهای نسبتا زیبایی برای واژههای عربی است.
در اصل برای ما منظور اینه که اگه نطفه علمی معالم ربانی رو در رحم اعتقادات قلبت پذیرا باشی [فرآیند نور ولایت]، مولود آرامش برایت حاصل میشود که تو را تا ابد نو و زنده و با طراوت نگه میدارد.
امام صادق ع در مورد مفضل بن عمر چنین فرمودند:
«إِنَّمَا هُوَ وَالِدٌ بَعْدَ وَالِدٍ»: نو شدن پشت نو شدن!
+ «جعل: تصيير الشيء على حالة بعد الخلق و التكوين»
+ «صیر: التحوّل الى حالة ثانويّة متأخّرة طولا»:
جعل: هو ما يقرب من التقدير و التقرير و التدبير و يجمعها تصيير الشيء على حالة بعد الخلق و التكوين.
در واقع آن تغییر و تحول اساسی که باید پس از خلقت ما صورت بگیرد، همان اصلاح و تربیت است که با زحمات صاحبان نور برای ما صورت میگیرد و این همان مفهوم «جعل» است و در واقع «جاعل» فرهنگ آل محمد ع در قلب ما معلم علوم ربانی آل محمد ع است و این واژه با واژ های «وقع» و … مترادف است. پس این تحول عظیم و این تعمیر اساسی و این خلقت دوباره و این «مصیر» همه و همه واژه هایی است که برای ما اشاره به نعمت وجود معلم و تاثیری که بر قلب ما گذاشته است دارند.
با این بیان هر جا در آیات قرآن مشتقات واژه «جعل» آمده باشد انگاری برای ما مفهومش این می شود که این تغییر بینشی که به برکت علوم ربانی برای شما ایجاد کرده ایم مد نظر می باشد و کار بزرگ و ارزش مهم در این تغییر و تحولی است که ثمره اش دل کندن از گناهی است که تا دیروز مرتکب آن می شدیم و از امروز به بعد با یاد نور، جرات گناه کردن، سلب میشود، ان شاء الله تعالی، و راه رسیدن به آرامش را در عمل به نور ولایت آل محمد ع می دانیم و مولد اعمال صالح خواهیم بود ان شاء الله تعالی. و عبارت «إِنَّمَا هُوَ وَالِدٌ بَعْدَ وَالِدٍ» که امام صادق ع در وصف مفضل بن عمر فرمودند اشاره به همین ویژگی این افراد ممتاز دارد که عقلشان وصل به نور شده و مدام تولید عمل صالح مینمایند.
«نور علی نور – نو شدن پشت سر هم – بلوهر و یوذاسف»
ولد – عقل
هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ عَلَى شِيعَتِنَا بَرَكَةً مِنْه
از عقل غالب بر هوای نفس که معالم ربانی را در دل شرایط عرضه آیات بکار میبندد،
چیزی با برکتتر و آرامبخشتر وجود ندارد.
در ادامه واژههای «وقع» و … حالا این واژه «ولد» است که زیبایی خود را نشان میدهد:
«تولّد الشيء عن الشيء: حصل عنه»
«تَوَلَّدَ الشيءُ من الشيء: نشأ منه»
+ «نشا»
در واقع تاثیر آشنایی با نور، و داشتن یقین به این نور، نهایتا منجر میشود به اینکه رنگ و بوی نور را در افکار و اقوال و افعال، به خود بگیری «صور»، و این مفهوم واژه ولد و تلد است و این همان خلقت دوباره است که تو این بار، تاویلا از نسلی نورانی متولد میشوی و محصول عمل به علم آل محمد ع میشوی، وقتی از واژه «ولد» بوی «حصل» میآید، دیگر این واژه هم وصل به کر میشود و تمام واژههای [وقع – اثر – فید – نفع – حصل – حدث – کسب – ارث]، همه و همه یکجا معنی نور الولایة به خود میگیرد و این والد برای ما صاحبان نور هستند و قلب ما با یقین به این والد، میشود همان ولد و خلف عدل که بعینه مثل او در دل شرایط رفتار مینماید.
پس صاحب نور، برای ما نقش مولد عقل و نور علم را بازی میکند و وقتی عقل ما نور علی نور میشود، تامینکننده نور قلب، همان مافوق یعنی صاحب نور است.
در واقع اصل برکت و آرامش در تولید نور «ولد»، در قلب، از منبع مولد والد ما، یعنی صاحب نور است، پس والد همان پدر و مافوق و ولیّ ماست که ما محصول نور نگاه علمی او به قلب خود هستیم.
روز واقعی تولد ما آن روزی است که با یاد معالم ربانی، عمل صالح انجام دهیم و تازه با این تولد، حیات پیدا کرده ایم، و تا وقتیکه به این مرحله، که بتوانیم با یاد معالم ربانی، از دلخواه بگذریم و پشت به تمنا کنیم، نرسیم، در حقیقت هنوز متولد نشده و به حیات طیبه نرسیدهایم.
فرزند صالح همان عمل صالح است و وقتی ما توفیق داشته باشیم با یاد معالم ربانی عمل صالح انجام دهیم کانه قدرت تولید مثل پیدا کردهایم «نور، سمبل بازآفرینی!» و برای هر تولید مثلی، یک زوج لازم است «ازدواج تاویلی»، یکی نطفهگذار و دیگری زمین حاصلخیز، و اینجا صاحب نور است که نطفه علمی در قلب سلیم میکارد و ما با تولید و تولد عمل صالح، انگاری به نسل آل محمد ع، اعتقادا استمرار میدهیم «نشر علم» و جزو کسانی میشویم که ثابت میکنند تنها ابزار آرامش، ولایت آل محمد ع است و این را عملا محقق مینمایند «مانکن با عرضه».
بحث زوج و فرد و بحث ازدواج و تولد و تولید مثل و منا اهل البیت ع و … همه و همه، اشاره به یک فرایند نور الولایة دارد.
کلام حکیمانه صاحبان نور همان «كلام مولّد» است که با اشارهای کوچک، نوری بزرگ در قلب برپا میکند «دحو الارض».
برداشتی که در کتاب التحقیق از واژه «ولد» شده، این است:
«خروج شيء عن شيء و نتاجه بالتكوّن منه سواء»
«فالأصل و هو تكوّن شيء عن شيء آخر»
انگاری صاحب نور تلاش میکنه تا عدهای مثل خودش درست کنه (تولید کنه)!
و این خاصیت علم آل محمد ع است که نور کلامشان به قلب اهل یقین میرسد و این قلوب را مشتعل مینماید «ارث»، و مفهوم این فرآیند، از تمام واژههای قرآنی که مطالعه میکنیم، استنباط میشود، مثل صلی و ولی و ارث و وقع و … لذا واژه «ولد» نیز در همین راستا و مفهوم جای میگیرد و آل محمد ع با قراردادن علوم ربانی و نورانی بر سر راه اهل یقین «لقط»، بعنوان والد علمی برای ما مسولیت پدری را تمام مینمایند «ابو»!
کارهای خدای مهربان از نوع «کن فیکون» است!
و برای خود خدا، با این بیان که گفته شده، «ولد» نباید فرض نمود که او «لم یلد و لم یولد» است.
[پوشه محدثه – ولد] :
صاحب نور برای ما، سرچشمه و محل تولید کلام آل محمد ع است!
«السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَشَاكِي نُورِ اللَّهِ»
+ «دلو»
و عنوان و نام زیبای محدثة در این مورد چقدر بجا و زیبا است.
«ولد الكلام أى حدث و تخرّج»
و این اهمیت معالم ربانی را برای ما میرساند.
«ولد الكلام أى حدث و تخرّج.»
«و تولّد الحديث.»
«و أمة مولّدة، و عبد مولّد، أى مستحدث متخرّج من العرب»
قصه یحیی ع و عیسی ع:
سلامتی و آرامش قلب پس از تولید نور در قلب با یاد معالم ربانی است و تولد یعنی درک موت (درناژ حسادت)، و رسیدن به حیات طیبة که همۀ اینها عملا به سلم و آرامش قلب اهل یقین که محصول باور داشتن قلبی نسبت به معالم ربانی صاحبان نور است.
«وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا»
«وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»
[عمل صالح – ولد]:
اعمال صالح که اهل یقین با یاد معالم ربانی تولید نمودهاند، ویژگی خلود دارند:
به این میگن «وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ»
[ولد – ربّ]:
+ «تثلیث»
«وَلَّدْتُكَ – رَبَّيْتُكَ»
«التَّوْلِيدُ: التَّرْبِيَةُ»
«في الإنْجيلِ قالَ اللَّهُ تَعالَى لِعيسَى عليْهِ السّلام: أَنا وَلَّدْتُكَ، أَي رَبَّيْتُكَ فَخفَّفهُ النَّصارَى و جعلوهُ لهُ وَلَداً، تعالى عَمّا يقولُ الظَّالمونَ عُلُوّاً كَبيراً، و أَصلُهُ من التَّوْليدِ، و هو تَوَلِّي أَمرِ الوَلادَةِ، فاستُعيرَ لمُطلَقِ التَّربِيَةِ»
[ولد – عقر – عقم]:
قصه عایشه هم قصه اهل شک حسود و رحم نازاست!
«وَ أَنْتِ مِمَّنْ أَعْقَمَ اللَّهُ رَحِمَهَا فَلَمْ تَلِدِي شَيْئاً»
[وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ]:
اهل یقین با آرامشی که از نحوه تربیت با یادآوری معالم ربانی بدست آوردهاند، دارای اعمال صالحی میشوند که برایشان همچون خدمتگذارانی دائمی خواهند بود.
[عبد – «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ»]:
+ [بداء – معارین و مستقرین – عالم ذر – نور و نار – ولد – عبد – … ]:
این حدیث در ارتباط با بحث «نور و نار» زیبایی مهمی داره!
انگاری اهل یقین و اهل شک هر دو در دنیا با معالم ربانی آشنا میشن، و تیک «سمعنا» میخوره!، حالا پس از رسلی، نوبت آیاتی است، یعنی حالا هر دو گروه در معرض نار آیت قرار میگیرند:
«ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً»
اهل شک حسود «أَهْلَ الشِّمَالِ» داخل در نار نمیشوند و حوادث رو با یاد معالم ربانی، آثار عیب خود ندانسته و از آیات اعراض مینمایند،
اما اهل یقین «أَهْلَ الْيَمِينِ» خود را در داخل آتش آیات، با یاد معالم ربانی، رها میکنند و یک دفعه میبینند که نار آیت، برایشان بردا و سلاما میشود، یعنی اهل یقین رو میبینی که با چالشی بنام آیت «امتحان کربلا» روبرو میشوند، ولی با فهم نور و ظلمت دنیای قلب خود، این چالش را مدیریت میکنند و پی به ماموریت خود برده و لذا ناآرام نمیشوند «حلمة»، یعنی با یاد معالم ربانی از نار آیت به نور علم آل محمد ع رسیده و حکمت و تاویل این حادثه ناگوار و ناخوشایند عرضه شده و تقدیر شده را میدانند «وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ» کانه میدانند جریان چیست و این قضیه از کجا آب میخورد و لذا هیچ اعتراضی به این حکم عادلانه ندارند!
+ «اصول و اسرار»
پس اهل یقین ماموریت خود را در حوادث ناگوار، اما تقدیر شدۀ زندگی خویش، با یاد معالم ربانی متوجه میشوند «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها» و آن را با جان و دل میپذیرند و شکوه حال جز به آل محمد ع نکرده و نمیکنند.
اهل شک در عالم ذر هم عملا با داخل نشدن در آتش، پذیرای این اعتقاد نشده و دومی نور ولایت خود نشدند، اما چون دیدند که اهل یقین پذیرا شدند، کانه چشم و هم چشمی کردند و گفتند خدایا این بار را چشمپوشی کن و یک فرصت دیگر به ما عنایت کن «رَبَّنَا أَقِلْنَا»، لذا خدا هم «فَأَقَالَهُمْ» دنیا را فرصت دیگری برای آشنایی با معالم ربانی برای آنها قرار داد تا مجددا نار آیت را برای آنها برافروزد و این بار هم به آنها گفته میشود، حالا با یاد معالم ربانی از دلخواه بگذرید، کانه بپرید توی آتیش! بازهم اهل شک این فرصت دوباره را از دست میدهند و به نور خود پشت نموده و خیانت میکنند و آیات و تقدیرات خود را به خودشان بیربط دانسته و با نمودارها درگیر میشوند «مقابله به مثل».
جز عده بسیار اندکی از اهل شک که برایشان بداء حاصل میشود.
بجز این عدۀ قلیل از اهل شک که مشمول بداء شده و به اهل نور اضافه میشوند،
نه بقیۀ اهل شک میان طرف اهل یقین و نه اهل یقین میرن طرف اهل شک!
یعنی برای اهل یقین هرگز بداء مذموم صورت نمیگیرد به اینکه به سمت اهل نار شیفت نمایند!
«فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ»
لذا میشه بگیم کل دنیا و این فرصت و قصه آشنایی با معالم ربانی، همه و همه، برای اهل شک و معارین طراحی شده است!
داستان تکراری آیه ولایت و قصه عبد الله بن سلام!
انگاری اهل یقین تکلیفشون معلومه!
اما این اهل شک حسود هستند که بلاتکلیفند و خدای مهربان در این فرصت دنیا با این همه زحمت که بمنظور ایجاد فرصت بداء برای آنها کشیده، منتظر است که آنها اختیارا تغییر بینش و روش بدهند تا خدای مهربان هم برای آنها تغییر سرنوشت از خلود در نار به خلود در نور بدهد، اما آمار مایوس کننده است.
اگه قرار باشه که شخصی معار، مستقر بشه، و نتیجه آشنایی او با معالم ربانی در دل شرایط ثمر عبودیت بده، باید این ثمر، نتیجه عمل به معالم ربانی در دل شرایط باشه، یعنی حقیقت عبودیت برای اهل شک و معارین که قصه آنها در این حدیث بیان شده، فقط با یقین و باور نسبت به صاحب نوری که با او آشنا میشوند، حاصل خواهد شد و چقدر این آیه، فهمش لذتبخش است و البته ساده هم نیست و نگاهی نورانی لازم است تا حقیقت آن را به دل بیاندازد و واژههای «ولد» و «عبد»، باید بخوبی درک شود و جا بیفتد تا این معنی از این آیه استنباط شود، ان شاء الله تعالی.
به بیان دیگر اگه قراره این اعتقاد ثمر بده، که میده (تَوَلُّدُ الشيءِ من الشيء : حصوله عنه بسبب من الأسباب) باید با یاد معالم ربانی باشه و بس!
« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ
ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا
ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ
ثُمَّ ذَرَاهُمْ فَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ
ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً
فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا
ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا
فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً
فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا
فَأَقَالَهُمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا فَأَعَادَهُمْ طِيناً
وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ
قَالَ فَيَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ
فَلِذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ»
+ «تفسير القمي
قَوْلُهُ قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ يَعْنِي أَوَّلَ الْآنِفِينَ لَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ.
أنا أول العابدين أي الجاحدين.»
[قُولُوا … – وَ لا تَقُولُوا …] :
… وَ أَمَّا مَا فَرَضَهُ عَلَى اللِّسَانِ فِي مَعْنَى التَّعْبِيرِ لِمَا عُقِدَ بِهِ الْقَلْبُ وَ أَقَرَّ بِهِ
فَقَوْلُهُ تَعَالَى
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ الْآيَةَ
وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ
وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ
فَأَمَرَ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِ الْحَقِّ وَ نَهَى عَنْ قَوْلِ الْبَاطِل.
[أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً … يا او را به فرزندى اختيار كنيم]:
«اخذ ولد»
[سورة يوسف (12): الآيات 21 الى 22] :
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (21)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت: «نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم.» و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خوابها را بياموزيم، و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
انگاری ما باید از صاحبان نور «اخذ ولد» نماییم!
قلب سلیم اهل یقین با اخذ نور معالم ربانی در دل شرایط، تولید عمل صالح میکنه و این میشه مفهوم اخذ ولد از عالم ربانی!
همون اخذ نطفههای علمی و یادادشتهای علمی از مطالب صاحبان نور در ملکوت قلب است که در دل شرایط تقدیرت به یادت میاد و بهش عمل میکنی.
اخذ ولد میشه اخذ نور ولایت!
+ « عمن آخذ معالم دینی؟!»
از کی باید اخذ نور ولایت کنیم؟!
« و روى عبد العزيز بن المهتدي قال:
سألت الرضا عليه السلام عمن آخذ معالم ديني؟
قال: خذ عن يونس بن عبد الرحمن.»
انذار دادن از اندیشۀ باطل، ماموریت صاحبان نور است! «کربلا»
+ «امر»
[سورة الكهف (18): الآيات 1 الى 6]
وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
و تا كسانى را كه گفتهاند: خداوند فرزندى گرفته است، هشدار دهد.
داستان تکراری «عَبْدُاللَّهِبْنُسَلَامٍ»!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ (علیه السلام):
لَمَّا آمَنَ عَبْدُاللَّهِبْنُسَلَامٍ بَعْدَ مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ جَوَابِهِ إِیَّاهُ عَنْهَا …
نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَی وَجهْهِ فَرَآهُ مُتَغَیِّراً وَ إِلَی عَیْنَیْهِ دَامِعَتَیْنِ
فَقَالَ مَا لَکَ یَا عَبْدَاللَّهِ
فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
قَصَدَتْنِی الْیَهُودُ وَ أَسَاءَتْ جَوَارِی وَ کُلُّ مَاعُونٍ لِی اسْتَعَارُوهُ مِنِّی وَ کَسَرُوهُ وَ أَتْلَفُوهُ وَ مَا اسْتَعَرْتُ مِنْهُمْ مَنَعُونِیهِ ثُمَّ زَادَ أَمْرُهُمْ بَعْدَ هَذَا فَقَدِ اجْتَمَعُوا وَ تَوَاطَئُوا وَ تَحَالَفُوا عَلَی أَنْ لَا یُجَالِسَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا یُبَایِعَنِی وَ لَا یُشَارِیَنِی وَ لَا یُکَلِّمَنِی وَ لَا یُخَالِطَنِی وَ قَدْ تَقَدَّمُوا بِذَلِکَ إِلَی مَنْ فِی مَنْزِلِی فَلَیْسَ یُکَلِّمُنِی أَهْلِی وَ کُلُّ جِیرَانِنَا یَهُودٌ وَ قَدِ اسْتَوْحَشْتُ مِنْهُمْ فَلَیْسَ لِی أُنْسٌ بِهِمْ وَ الْمَسَافَهًُْ مَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَسْجِدِکَ هَذَا وَ مَنْزِلِکَ بَعِیدَهًٌْ فَلَیْسَ یُمْکِنُنِی فِی کُلِّ وَقْتٍ یَلْحَقُنِی ضِیقُ صَدْرٍ مِنْهُمْ أَنْ أَقْصِدَ مَسْجِدَکَ أَوْ مَنْزِلَکَ
فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) غَشِیَهُ مَا کَانَ یَغْشَاهُ عِنْدَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِ مِنْ تَعْظِیمِ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی ثُمَّ سَرَی عَنْهُ وَ قَدْ أُنْزِلَ عَلَیْهِ
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ
[سورة المائدة (۵): الآيات ۵۵ الى ۵۶]
قَالَ یَا عَبْدَاللَّهِبْنَسَلَامٍ
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ نَاصِرُکُمُ اللَّهُ عَلَی الْیَهُودِ الْقَاصِدِینَ بِالسُّوءِ لَکَ وَ رَسُولُهُ
إِنَّمَا وَلِیُّکَ وَ نَاصِرُکَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ صِفَتُهُمْ أَنَّهُمْ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ أَیْ وَ هُمْ فِی رُکُوعِهِمْ
ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَاللَّهِبْنَسَلَامٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ تَوَلَّاهُمْ وَ وَالَی أَوْلِیَاءَهُمْ وَ عَادَی أَعْدَاءَهُمْ وَ لَجَأَ عِنْدَ الْمُهِمَّاتِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْهِمْ فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ جُنْدَهُ هُمُ الْغالِبُونَ لِلْیَهُودِ وَ سَائِرِ الْکَافِرِینَ أَیْ فَلَا یَهُمَّنَّکَ یَا ابْنَسَلَامٍ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی وَ هَؤُلَاءِ أَنْصَارُکَ وَ هُوَ کَافِیکَ شُرُورَ أَعْدَائِکَ وَ ذَائِدٌ عَنْکَ مَکَایِدَهُمْ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
یَا عَبْدَاللَّهِبْنَسَلَامٍ أَبْشِرْ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَکَ أَوْلِیَاءَ خَیْراً مِنْهُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ آمَنُوا
فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَی سَائِلٍ فَقَالَ هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً الْآنَ
قَالَ نَعَمْ ذَلِکَ الْمُصَلِّی أَشَارَ إِلَیَّ بِإِصْبَعِهِ أَنْ خُذِ الْخَاتَمَ فَأَخَذْتُهُ
فَنَظَرَ إِلَیْهِ وَ إِلَی الْخَاتَمِ فَإِذَا هُوَ خَاتَمُ عَلِیٍّ (علیه السلام)
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
اللَّهُ أَکْبَرُ هَذَا وَلِیُّکُمْ بَعْدِی وَ أَوْلَی النَّاسِ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام).
از امام سجّاد (علیه السلام) روایت است:
وقتی عبداللهبنسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان آورد پس از سؤالهاییکه نمود و جوابهایی که دریافت کرد… تا چشم پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) به او افتاد دید رنگش تغییرکرده و از دو چشمش اشک میبارد، فرمود: «چه شده عبدالله»؟ گفت: «یا رسول الله، یهودیان به من حمله کردند و هرچه در منزل داشتم از من به امانت گرفته و شکستند و هرچه از آنها به امانت خواستم ندادند بعد با هم قرار گذاشتند که با من مجالست و معامله و مشورت نکنند و حتی سخن نگویند و هرگز رفت و آمدی نکنند. آنها با خانواده من نیز چنین قراردادی کردند و دیگر اهل منزلم نیز با من صحبت نمیکنند و تمام همسایگان یهودم همین طورند. از آنها بیزار شدهام و دیگر با آنها انس و الفتی ندارم؛ امّا فاصله بین من و مسجد و خانه شما زیاد است و امکان ندارد هر وقت ناراحت شدم در مسجد یا منزلتان خدمت شما برسم.
پس از شنیدن سخنان عبد الله، پیامبر اکرم را حالتی مانند حالت وحی دست داد و بعد از لحظهای آن حالت مرتفع شد و این آیه نازل گردید:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ الله وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ.
فرمود یا عبداللهبنسلام، ولی شما خداست و یاور شما بر یهودیانی که علیه شما توطئه میکنند اوست و رسول خدا نیز یاور شما و کسانی است که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند».
سپس فرمود: «یا عبد الله هرکه خدا و پیامبر و مؤمنین را دوست داشته باشد و دوستان آنها را دوست بدارد و با دشمنان آنها دشمن باشد و در گرفتاریها به خدا و آنها پناه ببرد، همانا حزب خدا بر یهودیان و سایر کافران پیروزند. مبادا ناراحت باشی، خدا و این گروه یاور تو هستند و او مدافع تو از شر دشمنانت است و جلوی مکر و حیله آنها را میگیرد».
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«یا عبداللهبنسلام، به تو مژده میدهم که خداوند دوستانی بهتر از آنها به تو عنایت کرده که آن دوستان عبارتند از: «خدا و پیامبرش و کسانی که ایمان دارند و نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهند».
عبد الله گفت: «آن شخصی که این امتیاز را دارد کیست»؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رو به جانب سائلی نموده فرمود: «هم اکنون کسی به تو چیزی داد»؟ گفت: «آری، آن نمازگزار دست خود را به جانب من دراز کرد و اشاره نمود که این انگشتر را از او بگیرم، من از دست او گرفتم».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) نگاهی به انگشتر و آن سمت نمود و دید انگشتر علی (علیه السلام) است.
آنگاه فرمود:
«الله اکبر، این شخص ولیّ شما بعد از من و برترین مردم پس از من است».
فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً
فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (۱۷)
و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت.
پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوشاندام بر او نمايان شد.
امام صادق عليه السلام:
إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ
رُوحُ اَلْإِيمَانِ يُسَارُّهُ بِالْخَيْرِ
وَ اَلشَّيْطَانُ يُسَارُّهُ بِالشَّرِّ
فَأَيُّهُمَا ظَهَرَ عَلَى صَاحِبِهِ غَلَبَهُ.
قلب آدمى داراى دو گوش است.
روح ايمان در يكى راز گوئى به خير و خوبى ميكند،
و شيطان هم در بارۀ شرور و بدىها رازگوئى ميكند.
هر يك از اين دو عامل بر ديگرى چيره شد، او دل را تصاحب ميكند.
امام صادق عليه السلام:
إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ
فَإِذَا هَمَّ اَلْعَبْدُ بِذَنْبٍ قَالَ لَهُ رُوحُ اَلْإِيمَانِ لاَ تَفْعَلْ
وَ قَالَ لَهُ اَلشَّيْطَانُ اِفْعَلْ
وَ إِذَا كَانَ عَلَى بَطْنِهَا نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ اَلْإِيمَانِ.
قلب دو گوش دارد.
چون بنده آهنگ گناهى كند، روح ايمان (فرشته يا عقل يا نيروى ايمان) به او گويد: نكن،
و شيطان باو گويد بكن،
و هر گاه مشغول ارتكاب گناه شود، روح ايمان از او بر كنار شود.
امام علی عليه السلام:
لَمَّتَانِ
لَمَّةٌ مِنَ اَلشَّيْطَانِ
وَ لَمَّةٌ مِنَ اَلْمَلَكِ
فَلَمَّةُ اَلْمَلَكِ اَلرِّقَّةُ وَ اَلْفَهْمُ
وَ لَمَّةُ اَلشَّيْطَانِ اَلسَّهْوُ وَ اَلْقَسْوَةُ.
در دل مردم دو نوع خاطره افتد.
خاطرهاى از طرف شيطان،
و خاطرهاى از طرف فرشتگان،
خاطرۀ فرشته، نرمى و ملايمت دل است
و خاطرۀ شيطان، فراموشى و سختدلى است.