The great regression
of the jealous person is revealed!
«نکص» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«نكص: إذا أحجم عن الشيء خوفا و جبنا»
«أَحْجَمَ عن الشيء: كف عنه و تأخر»
«النُّكُوصُ: الإِحْجَامُ عن الشيء، سر سنگينى كردن و رو گرداندن از انجام كار»
+ «التّعرّب بعد الهجرة»
[نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ]:
«نكص: إذا أحجم عن الشيء خوفا و جبنا» «أَحْجَمَ عن الشيء: كف عنه و تأخر»
+ «حجم – حجامت»
انگاری اهل حسادت، معالم ربانی رو درک میکنن و معذلک از اینکه در تقدیرات روزمرۀ خودشون، با یادآوری این علوم، تولید نور آرامش عمل صالح بنمایند، خودداری میکنند و این خودداری و سرسنگینی آنها نسبت به نور و صاحبان نور، خبر از خودخواهی و حسد آنها نسبت به علوم ربانی است و ریشۀ شک و تردید و ناباوری آنها نسبت به فرایند نور الولایة، حسد دنیای قلب آنهاست.
چون حسوده و نمیخواد اقرار به فضل معالم ربانی کنه، گرچه فضیلت این علوم رو هم بخوبی متوجه شده، اما نمیخواد زیر بار این حقیقت بره و مدام دنبال سرنخی میگرده تا عیب روی این علوم بذاره، شاید بتونه کار بدشو برای خودش و دیگرانی که مثل خودش فکر میکنن، توجیه کنه، اما برای آل محمد ع به هیچ وجه این توجیه قابل قبول و موجّه نیست!
این واژه زیبا میخواد به ما بفهمونه ویژگی اهل شک و حسد و معارین و لیدرهای سوء رو که «أراد فلان أمرا ثمّ نكص على عقبيه» اینها متوجه فضیلت معالم ربانی شدند، اما از روی خودخواهی و حسد از قبول نور ولایت علمی اهل البیت ع بر خود طفره رفته و زیر بار نرفتند.
به این میگن سیر قهقرا!
مثل کسی که روز بروز بینایی چشمشو بیشتر و بیشتر از دست بده و هر چی هم دوا دارو بکنن خوب که نشه هیچ، روز بروز بدتروبدتر بشه تا اینکه کاملا کور و نابینا بشه!
اهل یقین تاریکی و قبض قلب خودشونو جدی میگیرن!
+ «و من اللیل فتهجّد به نافلة لک»
یعنی از تاریکی قلبشون متوجه اشتباه خودشون میشن و طلب استغفار و توبه میکنن و با یادآوری معالم ربانی، بدنبال این هستند که نورانیت، به قلبشون افاضه بشه، ان شاء الله تعالی.
و برای این اقدام درمانی مهمی که محصولش درناژ حسادت و تولید نور عمل صالح است، سعی میکنند!
اما اهل شک حسود عین خیالشون نیست!
و به این سیر قهقرایی قلب، و به این تاریکی قلب، هیچ اهمیتی نمیدن و ککشونم نمیگزه!
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
واژه زیبای نکص به این قسمت و نکته مهم «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» اشاره داره،
یعنی نور معالم ربانی رو دیدند و معذلک، کتمان کردند و پسرفت کردند!
و این گناه، گناه کبیره است! و این «ترک نور ولایت» اهل حسادت، تنها گناه کبیره است!
که بمعنای سلب روح ایمان از وجود معارین حسود است، نعوذ بالله من ذلک.
+ «حدیث حضرت عبد العظیم حسنی!»
+ «سلخ»
[سورة الأنفال (۸): آية ۴۸]
وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ
وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ
فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ
وَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ
وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (۴۸)
و [ياد كن] هنگامى را كه شيطان اعمال آنان را برايشان بياراست و گفت:
«امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم.»
پس هنگامى كه دو گروه، يكديگر را ديدند [شيطان] به عقب برگشت و گفت:
«من از شما بيزارم، من چيزى را مىبينم كه شما نمىبينيد، من از خدا بيمناكم.»
و خدا سختكيفر است.
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۶۲ الى ۷۱]
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۶۲)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمىكنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (۶۳)
[نه،] بلكه دلهاى آنان از اين [حقيقت] در غفلت است، و آنان غير از اين [گناهان] كردارهايى [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مىورزند.
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (۶۴)
تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم، بناگاه به زارى درمىآيند.
لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (۶۵)
امروز زارى مكنيد كه قطعاً شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.
قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (۶۶)
در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مىشد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مىرفتيد.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (۶۷)
در حالى كه از [پذيرفتن] آن تكبر مىورزيديد و شبهنگام [در محافل خود] بدگويى مىكرديد.
أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (۶۸)
آيا در [عظمت] اين سخن نينديشيدهاند، يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است؟
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۶۹)
يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداختهاند؟
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (۷۰)
يا مىگويند او جنونى دارد؟ [نه،] بلكه [او] حق را براى ايشان آورده و[لى] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (۷۱)
و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مىكرد، قطعاً آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مىشد. [نه!] بلكه يادنامهشان را به آنان دادهايم، ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند.
تَفْسِيرُ الْقُشَيْرِيِ:
نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَى
قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ
أَيْ تَهْذُونَ مِنَ الْهَذَيَانِ فِي مَلَإٍ مِنْ قُرَيْشٍ سَبُّوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ سَبُّوا النَّبِيَّ ص وَ قَالُوا فِي الْمُسْلِمِينَ هُجْراً.