دکتر محمد شعبانی راد

نور بدرد میخوره یا تمنّا؟! متاعا حسنا، یا متاع الغرور؟!

FUNCTIONLESS DESIRES!

«متع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«شراب‏ مَاتِعٌ‏: أحمر، شراب ماتع نوشيدنى و شربت سرخ رنگ است.»
+ «حمر»
+ «ندم – ندیمة»
«و إنما هو الذي يمتع بجودته،
و ليست الحمرة بخاصّيّة للماتع و إن كانت أحد أوصاف جودته»
+ «لمم»

داستان زیبای بلوهر و یوذاسف:

وَ الشَّيْ‏ءُ هُوَ الْآخِرَةُ وَ لَا شَيْ‏ءَ هُوَ الدُّنْيَا!

نور بدرد میخوره!
تمنّا بدرد نمیخوره!

يَحْسَبُ الْجَاهِلُ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ لَا شَيْ‏ءَ شَيْئاً
وَ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ الشَّيْ‏ءُ لَا شَيْ‏ءَ

وَ مَنْ لَمْ يَرْفَضِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ لَا شَيْ‏ءَ لَمْ يَنَلِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ شَيْ‏ءٌ
وَ مَنْ لَمْ يُبْصِرِ الْأَمْرَ الَّذِي هُوَ الشَّيْ‏ءُ
لَمْ تَطِبْ نَفْسُهُ بِرَفْضِ الْأَمْرِ الَّذِي هُوَ لَا شَيْ‏ءَ

وَ الشَّيْ‏ءُ هُوَ الْآخِرَةُ وَ لَا شَيْ‏ءَ هُوَ الدُّنْيَا.
نادان چيزى كه هيچ نيست چيز مي انگارد و آنچه حقيقت دارد خيال ميكند چيزى نيست
اگر كسى رها نكند چيز بى‏ارزشى را به واقعيت نخواهد رسيد
و تا بينش پيدا نكند و واقعيت را نيابد راضى نمي شود كه ترك كند چيز بى‏ارزشى را.
اما واقعيت و چيز با ارزش آخرت است و آنچه ارزشى ندارد دنيا است.

به این نور جا افتادۀ بدردبخور با ارزش، میگن متاع!

«شراب‏ مَاتِعٌ: أحمر، شراب ماتع نوشيدنى و شربت سرخ رنگ است.»
و إنما هو الذي يمتع بجودته، و ليست الحمرة بخاصّيّة للماتع و إن كانت أحد أوصاف جودته.
در واقع همان نوشيدنى است كه بخاطر خوبى کیفیت و پاكيش خورده ميشود و تنها رنگ ويژه آن نيست كه ماتع ناميده شده هر چند كه رنگ هم يكى از خوبيهاى آن است.
[در واقع از روی رنگش میفهمی که خوب جا افتاده!]
اهل یقین از رنگ قلب خودش، مطلب علمی واریز شده «نزل» از مافوق خودش،
یعنی صاحبان نور رو در دل شرایط میفهمه!
+ «العلم ما یحدث باللیل و النهار»
به این نور جا افتادۀ بدردبخور با ارزش، میگن متاع!
+ «حقّ»
+ «جواد»
+ «ملک»
+ مفهوم «خوب»
نور الولایة فرآیندی است «بدرد بخور»! اینو واژه متع به ما یاد میده.
نور بدرد میخوره یا تمنّا؟! متاعا حسنا، یا متاع الغرور؟!
نور جا افتاده و بدردبخور! یمتعکم متاعا حسنا!
تمنای زودگذر! تمتعوا قلیلا! متاع قلیل! متاع الغرور! متعناه متاع الحیاة الدنیا!
شراب‏ ماتعٌ‏: أحمر، أي به يُتمتَّع لجودته.
مَتَعَ‏ النبيذُ: اشتدَّت حمرته، سرخى مى‌ بسيار شد.
نبيذ ماتِعٌ‏: أَي شديدُ الحمْرةِ.
مَتَعَ‏ الحبْلُ : اشتد.
حَبْل‏ ماتِعٌ‏: جيِّدُ الفَتْلِ.
الماتِع‏: بلند و دراز از هر چيزى، خوب و بهترين هر چيزى، كسى كه به منتهى درجه خوب در كارى برسد، بلند آوازه و مقام، ريسمانهائى كه خوب تابيده شده باشد، آب مويز و يا سركه بسيار سرخ رنگ.
«رجُلُ‏ ماتِعٌ‏»: مرد كامل در كارهاى نيك.
مَتُعَ الرجُلُ: تيز هوش و با ظرافت شد.
[متع – بلغ]:
«الماتع من كلّ شي‏ء: البالغ في الجودة الغاية في بابه»
چیزی که خوب رسیده و بدردبخور شده!
قلب سلیم اهل یقین با استعمال اندیشه و معالم ربانی در دل شرایط کم کم ازدیاد یقین پیدا میکنه بطوریکه این نور درون قلبش به بلوغ کامل میرسه و بدردبخور میشه و حالا این اهل یقین با زوج نورانی بدردبخورش در دل شرایط، هیچوقت تنها نیست و همیشه یکی هست که باهاش مشورت کنه و از او بخواد راهنماییش کنه! این میشه همون نور ولایت و مفهوم نزدیک و مفهوم آشنا و مفهوم آشکار و هزار مفهوم زیبای دیگر.
متع‏: به درد بخور!
شنیدی میگن: اینو داشته باش یه روزی به دردت می خوره! «useful»
«لِأَنَّهُ حَازَ مَتَاعَهُ»
«لِأَنَّهُ [عَلِيّاً] حَازَ مَتَاعَهُ [رَسُولِ اللَّهِ ص]:
دنبال علوم ربانی بدرد بخور صاحبان نور باش!
+ «با ارزش و بی‌ارزش»
تنها چیزی که توی این دنیا به درد می خوره نور ولایت علمی آل محمد ع است که موجب عمران «التمتع = التمتیع‏: التعمير» و آبادانی قلب از سیئة حسد میشه و عقل رو بر هوای نفس غالب میکنه و نهایتا عاقبت به خیر میشی!
معارین حسود، تا مدتی که زبانا به این چیز بدرد بخور (نور الولایة) اقرار دارن، بخاطر همین هم که شده، باید دوستشون داشت «نَتَوَلَّى»، اما از یه جایی به بعد، بخاطر اشتباه مرگباری که از اونها سر میزنه، این چیز بدرد بخور، که به اونها عاریه داده شده بوده رو ازشون می‌گیرن «سلخ»، و بعبارتی روح ایمانشون سلب میشه و دیگه لیاقت بودن با نور آل محمد ع و اخذ علم از آنها رو ندارن، لذا تقدیرات اونا رو دیسکانکت میکنه، و اهل یقین قلبا از آنها تبرّی می جویند «نَتَبَرَّأَ».
داستان تکراری «أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلَّى أَبَا الْخَطَّابِ ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ مِنْهُ»!
اون کالا و متاع با ارزش بدردبخور که در مستقرین، محکم و با ثبات است و جدا شدنی نیست، اما در معارین کاملا بی‌ثبات و عاریه و موقتی است، همان روح ایمان و نور ایمان است و این بینشی است که متعلق به آل محمد ع است و اهل نور، آن را در عالم ذر اختیارا انتخاب نموده‌اند و لذا باید عملا در دل تقدیرات، پای حرفی که زده‌اند و قولی که داده‌اند، بمانند و صد البته که ارزششو داره و میمانند، ان شاء الله تعالی.
هر کس که در عالم ذر نام محمد ص و علی ع را چه زبانا، و چه قلبا و زبانا، یدک کشیده باشد، دارای متاع با ارزش و بدرد بخوری است «البضاعة و السِّلعة» که باید در این دنیا تکلیف خود را با این متاع با ارزش «مَتاعاً حَسَناً» معلوم کند که یا اینوری است یا اونوری!  
امام صادق علیه السلام:
«سألت أبا عبداللّه عليه السلام عن البضاعة و السِّلعة:
ما من أحد يكون عنده سِلعة أو بضاعة
إلّا قيّض اللّه‏ عز و جل له من يربحه
فإن قبل
و إلّا صرفه إلى غيره و ذلك أنّه ردّ بذلك على اللّه عز و جل»
اگه کالای با ارزشی رو یه جایی دست کسی ببینن، او باید سند مالکیت اون کالا رو نشون بده، اگر نه به جرم دزدی و سرقت، اونو دستگیر میکنن تا مالک واقعی استعلام بشه و مال به اون مالباخته برگرده!؟
[سرق: أخذ شي‏ء خفاء عن صاحبه بغير حقّ]
ای معارین حسود! این بینش با ارزش دست شما چکار میکنه «مَتاعَنا عِنْدَهُ»؟
(دست شما یعنی بر زبان شما! یعنی زبانا مدعی هستید!)
شما رو چه به بینش آل محمد ع؟
این کالای با ارزش جاش اینجا نیست!
و باید نزد کسی باشه که صاحب اونه و قدرشو میدونه و لیاقتشو داره «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»!
ای گروه دزدان بینش آل محمد ع: باید وضع خودتونو نسبت به این بینشی که ظاهرا و زبانا، دارین اونو یدک میکشین، مشخص کنین.
آیا میشه زبانا بگوییم: حوادث آثار عیب خودمونه، اما بعدا به صاحبان نور تهمت و افترا بزنیم و برای از بین بردنشان، مکر و بغی و بی‌وفایی و غدر کنیم؟!  
داستان تکراری برادران یوسف ع!
کالای باارزشی در بار بنیامین جایگزین شد!
این کاروان متهم به سرقت شدند: [أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ‏].
برادران حسود، بنیامین، و قبل از او هم یوسف را به این جرم متهم کردند حال آنکه آن کالای با ارزش خود یوسف و برادر هم اعتقادش بنیامین بود و سارقین، برادران نامرد حسودی بودند که با صاحب مال، کاری را کردند که در واقع باید با خود آنها این برخورد میشد اما جود و کرم یوسف ع در هر زمان چنان است که آنها را با تمام کردار ناشایستشان می‌بخشد.
[بینش احسان در مقابل بینش مقابله به مثل]
+ « فَلَمَّا رَأَى يُوسُفُ ذَلِكَ‏ قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ‏ وَ لَمْ يَقُلْ إِلَّا مَنْ سَرَقَ مَتَاعَنَا إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ‏»
چقدر لطیف بیان شده: «إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ‏ وَ لَمْ يَقُلْ إِلَّا مَنْ سَرَقَ مَتَاعَنَا»
بنیامین، که جام طلای یوسف ع در بارش یافت شده، معنایش این نیست که او دزد این جام است، بلکه نسبت دزدی به کاروان داده شد نه بنیامین «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ»، یعنی اهل شک و معارین و حسودان نسبت به معالم ربانی، با ادعای دوستی و برادری با صاحبان نور، یه جور مکر و دزدی کردند و این اندیشه که مال اونها نیست رو صاحب شده‌اند در حالیکه مال اونها نیست و توی قلب اونها نیست، اما یوسف ع محبت خود را در قلب بنیامین می‌یابد (وجدنا) و این را سرقت توسط بنیامین عنوان نمی‌نماید. پس اهل شک، سارق، و اهل یقین، واجد نور معالم ربانی صاحبان نور خود، در ملک و در ملکوت هستند.
ماموریت صاحبان نور، در مورد هر دو گروه اهل نور و اهل حسد است! «کربلا»
انگاری آل محمد ع، فقط با کسانی توی این دنیا کار دارند که متاعشان را نزد آنها ببینند (زبانا، یا قلبا و زبانا):
«مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ»!
دو گروه اینجوری هستند: معارین و مستقرین.
[تبلیغ و رساندن نور ولایت به گوش معارین و مستقرین].
«أَمَرَنَا اللَّهُ بِتَبْلِيغِهِ [تبلیغ نور ولایت]،
«تبلیغ کالای با ارزش و بدرد بخور برای اهل حسادت!»
«وَ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِلنَّارِ وَ أَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ ذَلِكَ»
« قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُون‏ »
قصه قصه آن کالای بارزشی است که اصل آن متعلق به آل محمد ع می باشد و نزد هر کس چه معار و چه مستقر، هر مقدار از آن، چه کم و چه زیاد، پیدا شود باید تاوان پس دهد و مدرکی عملا رو نماید تا معلوم شود لایق مصاحبت و مالکیت آن کالا می باشد.
ارزش این کالای با ارزش و بدرد بخور در اینه که میتونه باعث عمران و آبادانی قلب پر از سیئه و نا آرام بشه! کدوم چیز بارزش رو میشناسی که بتونه قلب نا آرام رو آروم کنه؟! کدوم دارو؟ کدوم کلام؟
چی؟ چیه که بتونه خشم و غضب و کینه و رذائل اخلاقی انسان رو درمان کنه و از اون یک ملک و فرشته پاک بسازه؟ راه رسیدن به نور امام ع رو چجوری و با کدام راهنما باید طی مسیر نمود؟
قبول زبانی و یا قلبی این بینش که حوادث آثار عیب خودمونه رو عده‌ای (معار و مستقر) پذیرفتند،
بعد از این اقرار به خوبی این بینش در عالم ذر، کاشف بعمل اومد که اصل این بینش و مالک حقیقی این بینش آل محمد ع می باشن و ما باید حالا اونا رو الگوی کار خودمون قرار بدیم، معارین خواستن کلک بزنن! هم این بینشو زبانا قبول کردن تا هر وقت منافعشون ایجاب میکنه به اون عمل کنن و هر وقت منافعشون رو تامین نکرد بیخیالش بشن! غافل از اینکه این کالای با ارزش و بدرد بخور خیلی باکلاسه و خار و ذلیل نیست که به اون به این چشم نگاه کنی و اگه به این علم، عمل نکنی، و قدرشو ندونی، خدای ناکرده میذاره میره! + «سلخ»

[متاع – سرمایه – بضاعۀ]:
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
سرمایه:
سرمایه حیات جاویدان:
[سرمایه اصلی (کالای بدرد بخور)، یوسف ع «هُ» است!]
سرمایه و بضاعت اعتقادی!
اصل سرمایه و بضاعت ثابت و خالص علمی و اعتقادی، حالت قلبی رضا به مکروهات قضاست «أقنى بالرضا» که این اعتقتد قلبی مربوط به عالم ذر است و اختصاص به افراد خاصی دارد و به هنگام نیاز و نا آرامی، حوائج خود را با این سرمایۀ علمی بدون آلترناتیو برطرف می‌کنند و ایجاد سکون و آرامش می‌نماید «عمل صالح».
+ مفهوم واژۀ «ارث»
مبادا دیگران گوی سبقت در عمل به نور ولایت را از شما بربایند، شماییکه سرمایه اعتقادی صحیح را فقط قولا و زبانا به یدک می‌کشید، حال آنکه باید قلبی باشد.
سألت أبا عبداللّه عليه السلام عن البضاعة و السِّلعة:
ما من أحد يكون عنده سِلعة أو بضاعة
إلّا قيّض اللّه‏ عز و جل له من يربحه
فإن قبل
و إلّا صرفه إلى غيره
و ذلك أنّه ردّ بذلك على اللّه عز و جل.
إلّا قيّض اللّه‏ عز و جل له من يربحه
+ [… وَ لَكِنَّهُ يُقَيِّضُ لَهُ مُؤْمِناً يَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ … «جیش یزید»]
«البضاعه»
«القنیه»
«سرمایه = ارث – تلاد»

برترین سرمایه، درک نور و ظلمت دنیای قلب است.

امام علی علیه السلام:
الْعِلْمُ أَجَلُّ بِضَاعَةٍ.
دانش برترين سرمايه است.

امام على عليه السلام:
ذِكْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ كُلِّ مُؤْمِنٍ
وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ
.
ياد خدا، سرمايه هر مؤمنى است
و سود آن، سالم ماندن از گزند شيطان.

رأس مال: [رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ]
راس: فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ.
مال: [أَمْوالَكُمْ]

[الدُّنْيَا … مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ]

«سرمایه – سود»:
اجْعَلِ الْآخِرَةَ رَأْسَ مَالِكَ فَمَا أَتَاكَ مِنَ الدُّنْيَا فَهُوَ رِبْحٌ
.
آخرت را سرمايۀ خود قرار بده، هر چه از دنيا نصيبت شد آن را سود حساب كن!

وَ صُمِ الدُّنْيَا وَ أَفْطِرْ عَلَى الْآخِرَةِ
فَإِنَّ رَأْسَ مَالِ الدُّنْيَا الْهَوَى وَ رِبْحَهَا النَّار.
+ «بضع»: این مقاله مطالعه شود.

امام على عليه السلام:
بِضاعةُ الآخِرَةِ كاسدةٌ، فاستَكْثِروا مِنها في أوانِ كَسادِها.
بازارِ كالاى آخرت، كساد است. پس در همان كسادى، زياد خريدارى كنيد.

سید ابن طاووس رحمة الله علیه:
سرمايۀ تو در تصرّف نفس تست و نفس، دشمن توست که متصرّف در اركان وجود تست!
و اعلم أن جوارحك بضائع معك للّه جلّ جلاله، و أمانات جعلك تاجرا فيها لنفسك و لآخرتك،
و آگاه باش كه اعضاى بدن تو سرمايه و بضاعتى است كه خداى جل جلاله بتو عنايت فرموده و امانتهايى است كه خداوند جلّ جلاله به دست تو سپرده است تا با آن براى خويشتن و آخرت خويش سوداگرى كنى.

[قنو – متع]:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي … وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.
[وَ انَّهُ هُوَ اغْنى وَ اقْنى]
[الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَقْنَانَا بِمَنِّهِ انَّهُ هُوَ … اقْنى]
خدای مهربان را سپاس که سرمایه اولیه اصلاح وتربیت عیوب دنیای قلب، یعنی [آیاتی و رسلی]، یعنی تقدیرات و نور الولایة، را برایمان به فضل و منّ و کرمش در وجود مقدس اهل بیت ع خلاصه نموده است.
القنية  = أصل المال = أنتم اخترتم هذا
« اصل سرمایه و بضاعت ثابت و خالص علمی و اعتقادی کسب شده در عالم ذر است که اختصاص به افراد خاصی دارد و به هنگام نیاز و نا آرامی، حوائج را برطرف می‌کنند و ایجاد سکون و آرامش می‌نماید.»
وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏
و أقنى من القنية و هي أصل المال و ما يقتني
و الاقتناء جعل الشي‏ء للنفس على الدوام
و منه القناة لأنها مما تقتنى
[ القنیة ما یدوم من الاموال و یبقی ببقاء نفسه کالدار و البستان و الحیوان .]
القِنْية: ما اكتسب.
و القِنْيَة من قولهم: اقتنيتُ‏ قِنْيَةً حسنةً، و هو المال الذي احتجنتَه،
[و حَجَنْت‏ الشي‏ءَ و احْتَجَنْتُه‏ إذا جَذَبْتَه‏ بالمِحْجَنِ‏ إلى نَفْسِك؛
و احْتَجَنَ‏ الرجل: إذا اختص بشي‏ء لنفسه دون أصحابه.
و الاحْتِجَان‏ أيضا بالمِحْجَن‏. حَجَنته‏ عنه: أي صددته،]
و له غنم‏ قِنْيَة، و قُنْيَة: إذا كانت خالصة له ثابتة عليه.
و مالٌ‏ قِنْيانٌ‏: اكْتَسَبْته لنَفْسِك و اتَّخَذْته،
«فاقْنُوهُم‏» : أَي عَلِّمُوهُم و اجْعَلُوا لهُم‏ قِنْية مِن العِلْم يَسْتَغْنُونَ به إذا احْتاجُوا إليه.
و أقْناهُ‏ اللَّهُ: أَعْطَاهُ ما يُسْكُن إليه؛

[وقیزود – متع]:
كفى بالتقوى زادا.

و پرهيزكارى بهترين سرمايه است.

امام صادق علیه السلام:
لَا يَضُرُّ مَعَ الْإِيمَانِ عَمَلٌ
وَ لَا يَنْفَعُ مَعَ الْكُفْرِ عَمَلٌ
أَ لَا تَرَى أَنَّهُ قَالَ
وَ ما مَنَعَهُمْ‏ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ‏
وَ مَاتُوا وَ هُمْ كَافِرُونَ
.‏
با وجود ايمان هيچ عملى زيان ندارد،
و با كفر (نيز) هيچ عملى سود ندهد،
آيا نبينى كه خدا فرمود:
«و باز نداشت آنها را اينكه بخششهاشان پذيرفته شود جز اينكه ايشان بخدا و به پيغمبرش كافر شدند (تا آنكه فرمايد:) و مردمند در حالى كه كافر بودند».
[سورة التوبة (۹): الآيات ۵۳ الى ۵۵]
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ 
وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ (۵۴)
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۲۲ الى ۱۲۵]
و هيچ چيز مانع پذيرفته شدنِ انفاقهاى آنان نشد جز اينكه به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند،
و جز با [حال‏] كسالت نماز به جا نمى‏‌آورند، و جز با كراهت انفاق نمى‏‌كنند.
وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ
وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ (۱۲۵)
امّا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزود و در حال كفر درمى‏‌گذرند.

امام علی علیه السلام:
فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ‏

چه بسا حب دنیا که منجر به نابودی سرمایه اولیه شود!
فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ [حب دنیا]، قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ [نابودی سرمایه اولیه]‏

[مَعُونَةً = سرمایه]
وَ إِنْ سَأَلُوا مَعُونَةً عَلَى إِصْلَاحِ مَا يَقْدِرُونَ عَلَيْهِ بِأَمْوَالِهِمْ فَاكْفِهِمْ مَئُونَتَهُ

فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ‏ وَ لا تُظْلَمُونَ
لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ

الْحَسَبُ الْفِعَالُ
شخصيّت بشر كردار اوست،
وَ الشَّرَفُ الْمَالُ
و ثروت مايه آبرومندى است،
وَ الْكَرَمُ التَّقْوَى.
و پرهيزكارى سرمايه بزرگوارى است.

الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ
وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ
رَأْسُ الْعِلْمِ [معَرفت الرَّبّ]
الْمُؤْمِنُ … مَشْغُولٌ بِعُيُوبِ نَفْسِهِ … وَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ مَالِهِ

« ويحك يا نفس!
ما لك إلا أيام معدودة و هي بضاعتك إن اتجرت فيها
و قد ضيعت أكثرها
فلو بكيت بقية عمرك على ما ضيعت منها لكنت مقصرة في حق نفسك
فكيف إذا ضيعت البقية و أصررت على طغيانك‏ »

سرمایه : (بضائع، جدته، حطام، دول، الغنى، المال، متاع، ذوو)
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
[سرمایه اصلی، یوسف ع «هُ» است!]
[الولایة سر الله!]
اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ‏ في‏ رِحالِهِمْ
وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ‏ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا
وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ

بِضَاعَةً : اى المال الأصلى يقال بالفارسيّة «سرمايه‏»

سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ …
فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي
إِنَّمَا أَنَا [الصادق ع] بَضْعَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص
أَلَا وَ إِنَّ عَلِيّاً بَضْعَةٌ مِنِّي

لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها!
برادران یوسف ع باید از این حرکت او می فهمیدند، و از خود این سوال را می پرسیدند که: چه کسی این کار را می‌کند؟! که این کار و این هنر و این منش فقط از یوسف ع بر می‌آید و بس و متعاقبا قلب آنها منقلب می‌شد و به بینش عالم ذر خود برمی‌گشتند ولی نفهمیدند، تا اینکه نهایتا یوسف خودش، خودش را به برادرانش معرفی نمود!

سرمایه = ارث – تلاد
اجْعَلْ تِلَادَكَ فِي الْمُهِمِّ مِنَ الْأُمُورِ إِذَا اقْتَرَبَ
حَسِّنِ التَّصَبُّرَ مَا اسْتَطَعْتَ فَإِنَّهُ نِعْمَ السَّبَبُ
در كارهاى مهم وقتى برخورد كردى، تا ميتوانى سرمايه خود را شكيبائى و تحمل قرار بده، كه بهترين وسيله رسيدن به هدف است‏.

مَنْ لَا يَعْمَلُ بِمَا يَعْلَمُ
مَشُومٌ عَلَيْهِ طَلَبُ مَا لَا يَعْلَمُ
وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ.
زيرا سرمايه خود را كه بايد از آن سود بدست آورد بكار نيانداخته.

وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ + ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏
– فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏
– وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا !!!
یعنی: کسی که رابطه‌اش را با ولی خدا قطع کند، اصل سرمایه‌اش را به هدر داده است!
به سرگرم شدن او به دنیا «لهو» می‌گویند «لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ» و این است چیزی که نصیب آنها از دنیا می‌شود «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏»، « وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ»

وَ مَنْ يَبْتَغِ‏ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً ‏ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ‏
وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ‏ أي من الهالكين
لأن الخسران ذهاب رأس المال.

الْحَزْمُ بِضَاعَةٌ، التَّوَانِي إِضَاعَةٌ.
دوراندیشی سرمایه است
و سستی، تباه‌کننده مایه.

الْقَنَاعَةُ رَأْسُ الْغِنَى

ذِكْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ رِبْحُهُ السَّلَامَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ

مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحِكَم‏

مَنِ اتَّخَذَ طَاعَةَ اللَّهِ بِضَاعَةً أَتَتْهُ الْأَرْبَاحُ مِنْ غَيْرِ تِجَارَة.

حسود از دست خدا شاکیه!

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم:
يَأتِي عَلى الناسِ زمانٌ يَشْكُونَ فيه رَبَّهُم،
قلتُ: و كيفَ يَشكُونَ فيه رَبَّهُم؟
قالَ: يقولُ الرجُلُ:
وَ اللّهِ، ما رَبِحتُ شَيئا مُنذُ كذا و كذا،

و لا آكُلُ و لا أشرَبُ إلاّ مِن رَأسِ مالي،
وَيحَكَ!
و هَل أصلُ مالِكَ و ذِروَتُهُ إلاّ مِن رَبِّكَ؟!
روزگارى مى آيد كه مردم از پروردگار خود شكايت مى كنند.
عرض كردم : چگونه از پروردگارشان شكايت مى كنند؟
فرمود:
[به اين صورت كه] شخص مى گويد:
به خدا سوگند كه مدتهاست كمترين سودى نبرده ام و فقط از سرمايه ام مى خورم.
واى بر تو! آيا سر و ته مال تو، جز از پروردگار توست؟!

+ «الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله»

ورک‌لایف صدقه دادن علی ع به زن فاجره فاسده و مرد سارق و مرد ثروتمند!
و ایراد گرفتن مردم از این کار حضرت!

[سورة النور (۲۴): الآيات ۳۵ الى ۳۸]
رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (۳۷)
مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمى‏‌دارد، و از روزى كه دلها و ديده‌‏ها در آن زيرورو مى‌‏شود مى‏‌هراسند.
الرّسول ص:
عَن إبن عَبّاس:
أَنَّ النَّبِیَّ أَعْطَی عَلِیّاً یَوْماً ثَلَاثَمِائَهًِْ دِینَارٍ أُهْدِیَتْ إِلَیْهِ
قَالَ عَلِیٌّ ع فَأَخَذْتُهَا وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَتَصَدَّقَنَّ اللَّیْلَهًَْ مِنْ هَذِهِ الدَّنَانِیرِ صَدَقَهًًْ یَقْبَلُهَا اللَّهُ مِنِّی
فَلَمَّا صَلَّیْتُ الْعِشَاءَ الْآخِرَهًَْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَخَذْتُ مِائَهًَْ دِینَارٍ وَ خَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَاسْتَقْبَلَتْنِی امْرَأَهًٌْ فَأَعْطَیْتُهَا الدَّنَانِیرَ
فَأَصْبَحَ النَّاسُ بِالْغَدِ یَقُولُونَ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ ع اللَّیْلَهًَْ بِمِائَهًِْ دِینَارٍ عَلَی امْرَأَهًٍْ فَاجِرَهًٍْ
فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِیداً
فَلَمَّا صَلَّیْتُ اللَّیْلَهًَْ الْقَابِلَهًَْ صَلَاهًَْ الْعَتَمَهًِْ أَخَذْتُ مِائَهًَْ دِینَارٍ وَ خَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَتَصَدَّقَنَّ اللَّیْلَهًَْ بِصَدَقَهًٍْ یَتَقَبَّلُهَا رَبِّی مِنِّی
فَلَقِیتُ رَجُلًا فَتَصَدَّقْتُ عَلَیْهِ بِالدَّنَانِیرِ
فَأَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِینَهًِْ یَقُولُونَ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ ع الْبَارِحَهًَْ بِمِائَهًِْ دِینَارٍ عَلَی رَجُلٍ سَارِقٍ
فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِیداً وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَتَصَدَّقَنَّ اللَّیْلَهًَْ صَدَقَهًًْ یَتَقَبَّلُهَا اللَّهُ مِنِّی
فَصَلَّیْتُ الْعِشَاءَ الْآخِرَهًَْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ خَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ مَعِی مِائَهًُْ دِینَارٍ فَلَقِیتُ رَجُلًا فَأَعْطَیْتُهُ إِیَّاهَا
فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَالَ أَهْلُ الْمَدِینَهًِْ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ الْبَارِحَهًَْ بِمِائَهًِْ دِینَارٍ عَلَی رَجُلٍ غَنِیٍّ
فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِیداً فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَخَبَّرْتُهُ (وُرک‌لایف سیصد درهم صدقه!)
فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ هَذَا جَبْرَئِیلُ یَقُولُ لَکَ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلَ صَدَقَاتِکَ وَ زَکَّی عَمَلَکَ
إِنَّ الْمِائَهًَْ دِینَارٍ الَّتِی تَصَدَّقْتَ بِهَا أَوَّلَ لَیْلَهًٍْ وَقَعَتْ فِی یَدَیِ امْرَأَهًٍْ فَاسِدَهًٍْ فَرَجَعَتْ إِلَی مَنْزِلِهَا وَ تَابَتْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْفَسَادِ وَ جَعَلَتْ تِلْکَ الدَّنَانِیرَ رَأْسَ مَالِهَا وَ هِیَ فِی طَلَبِ بَعْلٍ تَتَزَوَّجُ بِهِ
وَ إِنَّ الصَّدَقَهًَْ الثَّانِیَهًَْ وَقَعَتْ فِی یَدَیْ سَارِقٍ فَرَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ تَابَ إِلَی اللَّهِ مِنْ سَرِقَتِهِ وَ جَعَلَ الدَّنَانِیرَ رَأْسَ مَالِهِ یَتَّجِرُ بِهَا
وَ إِنَّ الصَّدَقَهًَْ الثَّالِثَهًَْ وَقَعَتْ فِی یَدَیْ رَجُلٍ غَنِیٍّ لَمْ یُزَکِّ مَالَهُ مُنْذُ سِنِینَ
فَرَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ وَبَّخَ نَفْسَهُ وَ قَالَ شُحّاً عَلَیْکِ یَا نَفْسُ
هَذَا عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ تَصَدَّقَ عَلَیَّ بِمِائَهًِْ دِینَارٍ وَ لَا مَالَ لَهُ
وَ أَنَا فَقَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَی مَالِیَ الزَّکَاهًَْ لِأَعْوَامٍ کَثِیرَهًٍْ لَمْ أُزَکِّهِ
فَحَسَبَ مَالَهُ وَ زَکَّاهُ وَ أَخْرَجَ زَکَاهًَْ مَالِهِ کَذَا وَ کَذَا دِینَاراً
فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیکَ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ … .
پیامبر ص:
ابن‌عبّاس گوید:
روزی پیامبر ص سیصد دیناری که به ایشان هدیه شده بود را به علی ع بخشید.
علی ع فرمود:
من آن دینارها را گرفته و [با خود] گفتم:
«به خدا سوگند امشب از این دینارها صدقه‌ای خواهم داد که خداوند آن را از من بپذیرد.
چون نماز عشاء را با رسول خدا ص به جای آوردم صد دینار برگرفته و از مسجد بیرون آمدم که زنی با من روبرو شد و من آن دینارها را به وی دادم.
صبح روز بعد مردم چنین می‌گفتند:
علی ع شب گذشته صد دینار به زنی زناکار صدقه داده است؛
من [با شنیدن این حرف] بسیار اندوهگین شدم.
چون شب بعد، نماز عشاء را به جا آوردم صد دینار برگرفته و از مسجد بیرون شدم و [با خود] گفتم:
به خدا سوگند امشب از این دینارها صدقه‌ای خواهم داد که خداوند آن را از من بپذیرد.
پس با مردی روبرو گشته و دینارها را به او صدقه دادم.
صبحگاهان مردم مدینه می‌گفتند:
شب گذشته علی ع صد دینار به مرد دزدی صدقه داده است؛
من [با شنیدن این حرف] بسیار اندوهگین شده و گفتم:
به خدا سوگند امشب صدقه‌ای خواهم داد که خداوند آن را از من بپذیرد.
نماز عشاء را با رسول خدا ص خوانده و با صد دیناری که همراه داشتم از مسجد بیرون آمدم که با مردی روبرو شده و آن دینارها را به او بخشیدم.
صبحگاهان مردم مدینه می‌گفتند:
شب گذشته علی ع صد دینار به مردی ثروتمند صدقه داده است؛
من [با شنیدن این حرف] بسیار اندوهگین شده و نزد رسول خدا ص رفتم و ایشان را از جریان آگاه نمودم.
پیامبر ص به من فرمود:
ای علی ع!
این جبرئیل است که به تو می‌گوید:
خداوند عزّوجل صدقه‌های تو را پذیرفته و [پاداشِ] عمل تو را افزون کرده است؛
صد دیناری که شب اوّل صدقه دادی به دست زن فاسدی افتاد و او به خانه‌اش بازگشت و از فساد و تباهی به درگاه خداوند عزّوجل توبه نمود و آن دینارها را سرمایه خویش [برای کسب و کار] قرار داد و اکنون به‌دنبال شوهری می‌گردد که با او ازدواج کند.
صدقۀ دوّمی که دادی به دست دزدی افتاد و او به خانه‌اش بازگشت و از دزدی‌هایش به محضر خداوند توبه نمود و آن دینارها را سرمایه خویش قرار داد تا با آن‌ها تجارت کند.
و صدقۀ سوّمی که دادی به دست مرد ثروتمندی افتاد که چندین سال بود زکات دارایی‌اش را پرداخت نکرده بود، او به خانه‌اش بازگشت و خودش را سرزنش نموده و گفت:
ای نفْس! وای بر تو که بُخل می‌ورزی،
این علیّ‌بن‌ابیطالب ع است که با آنکه مالی ندارد صد دینار به من صدقه داده است درحالی‌که خداوند چندین سال است زکات اموالم را بر من واجب نموده و من زکات آن را نداده‌ام،
پس دارایی خویش و مقدار زکاتش را حساب کرده و فلان مقدار دینار، زکات پرداخت نمود؛
به‌همین خاطر خداوند در شأن تو این آیه را نازل فرمود:
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ.

[وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا]:
متاع و کالای با ارزش از نظر برادران یوسف ع آن چیزی بود که هوای نفس حسود آنها مشخص می‌نمود لذا در اصل با ارزش‌ترین کالای زمان یعنی یوسف ع را با مجموعه حسد قلبی‌شان تنها گذاشتند و این نتیجه حاصل رویارویی دو کالاست!
+ «تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا؟!»
یکی حسد را متاع با ارزش می‌داند و دیگری یوسف ع را!
برادران یوسف ع، حسد را کالای با ارزش می‌دانستند.
براداران حسود، یوسف ع را با حسد قلب خودشان تنها گذاشتند تا این حسد هر تصمیمی که می‌خواهد برای یوسف ع بگیرد!
اگر برادران حسود، یوسف را بر حسادت خویش ترجیح می دادند، این کالای با ارزش، درمان حسد بی ارزش آنها بود و میتوانستند با نور علم زیبای یوسف ع، حسد خویش را درناژ نمایند!
آنها میبایست در قلب خود یوسف ع را بر حسدشان سرپرست و ولی قرار میدادند، نه اینکه حسد را غالب بر یوسف ع نمایند.
در واقع تا زمانی که بینش نسبت به اصل این موضوع که کالای با ارزش آن است که عقل انتخاب می کند یعنی یوسف ع ، یا آن است که هوای نفس انتخاب می کند یعنی انتخاب هوای نفس حسود، اصلاح نشود، نباید انتظار داشت که شخص بتواند در اعمال و رفتارش تغییر ایجاد کند و تربیت، ثانویه به تغییر بینش است.

أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى‏ إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ
همۀ چیزهای بدرد بخور، اونجا، یعنی در «حَرَماً آمِناً» جَمعه «يُجْبى‏ إِلَيْهِ»!
همش پیش آل محمد ع است!
بلا استثناء در تمام اقوام گذشته که نسبت به صاحبان نور خود پشت نموده اند یک مرحله «تمتع از نعمتهای دنیایی» آمده است « قُلْ تَمَتَّعُوا » و این مدت کوتاه بی ارزش خیلی زود برایشان به روز سررسید چک آنها که بدون موجودی در بانک برگشت خواهد خورد می‌رسد «زمان عقوبت».
در واقع این دوران تمتع برای آنها برای این است که در فتنه بیفتند « وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ » ، این دوران بهره مندی اندک « مَتاعٌ‏ قَليلٌ » ، برای آنها در واقع فتنه ای بیش نیست ! و این مدت بمنظور « حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ » رسیدن سررسید کارشان به آنها داده شده است . در این دوران تمتع از نعمتهای پوچ دنیایی، یادآوری معالم ربانی از آنها سلب می‌شود « وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ‏ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ ».
کاری که معاویه می خواست تنزیلا انجام دهد تاویلا در مورد آنها (معارین) بوقوع می پیوندد و قلب آنها از ذکر نام و یاد معالم ربانی در این دوران مشمئز می‌شود.
آنها باید بدانند که « ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ » بدون یاد معالم ربانی هیچ راهی برای رسیدن به آرامش هنگام عرضه آیت نیست و تلاش برای جایگزینی و تمتع از نعمتهای دنیایی بجای تمتع از نعمت علوم ربانی « يُمَتِّعْكُمْ‏ مَتاعاً حَسَناً » بی فایده است و تنها نعمت حسن «متاع حسن» آل محمد ع، علوم ربانی آنهاست.
وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ … مَتاعٌ‏ إِلى‏ حينٍ
و براى شما در زمين … تا چندى برخوردارى خواهد بود.
اللغة :
و المتاع و التمتع و المتعة و التلذذ متقاربة المعنى و كل شي‏ء تمتعت به فهو متاع .
متاع آنچه از آن لذت برده ميشود و تمتع بمعناى تلذذ و لذت بردن است.
انگاری باید حواست باشه که گول دوران تمتع دنیایی معارین رو نخوری، به اینکه چرا دارن راست‌راست راه میرن و ککشونم نمیگزه؟!
مبادا گول بخوری و با خودت بگی اونایی که به نورشون پشت کردند، بدون هیچ مشکلی دارن کیف دنیاشونو میکنن!
اینو بدون که شرایط اینجوری باقی نمیمونه و بالاخره تاریخ سررسید چک عقوبت اونا هم میرسه و دوران مهلت آنها برای چشیدن آتش حسادت و نتیجۀ اشتباه مرگبار تهمت، فرا خواهد رسید:
«لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ»
مبادا رفت و آمد [و جنب و جوش‏] كافران در شهرها تو را دستخوش فريب كند.
«مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ»
[اين‏] كالاى ناچيز [و برخوردارىِ اندكى‏] است؛
سپس جايگاهشان دوزخ است، و چه بد قرارگاهى است.

[متاع میخوای؟ آخرت!
دنیا چه بدرد میخوره؟! که خواهان تاخیر هستی «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ»؟!]:
متاع قلیل دنیا در دوران تاخیر هیچ تاثیری برای رسیدن به آرامش ندارد و تاخیر در انجام وظیفه، کار آخرت «نور ولایت» را برای تو انجام نمی‌دهد!
در واقع با یاد نور ولایت هنگام مواجهه با آیت باید به آرامش رسید و تاخیر در انجام وظیفه، یک خواسته نادرست از جانب کسانی است که نمی خواهند اقرار به فضل معالم ربانی در لحظه عرضه آیت داشته باشند.
« أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ
فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً
وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ
لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ
قُلْ مَتاعُ‏ الدُّنْيا قَليلٌ
وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً »

داستان تکراری حبط اعمال اهل حسادت:

معارین از مهلت خود به بدترین نحوی که ممکن است،
یعنی در جهت فرو رفتن در باطل استفاده می‌کنند!
« فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ‏ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ‏ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ »
[سورة التوبة (۹): الآيات ۶۷ الى ۷۰]
كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً
فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ 
وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا 
أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۶۹)
[حال شما منافقان‏] چون كسانى است كه پيش از شما بودند:
آنان از شما نيرومندتر و داراى اموال و فرزندان بيشتر بودند،
پس، از نصيب خويش [در دنيا] برخوردار شدند، و شما [هم‏] از نصيب خود برخوردار شديد؛
همان گونه كه آنان كه پيش از شما بودند از نصيب خويش برخوردار شدند،
و شما [در باطل‏] فرو رفتيد؛ همان گونه كه آنان فرو رفتند.
آنان اعمالشان در دنيا و آخرت به هَدَر رفت و آنان همان زيانكارانند.

علت بغی ، سبقت گرفتن بر یکدیگر برای رسیدن به متاع پوچ دنیایی است
«إِنَّما بَغْيُكُمْ … مَتاعَ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا»
که این ضررش به خود اهل بغی برمی گردد:
«إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ»:
« إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا»
سركشى شما فقط به زيان خود شماست. [شما] بهره زندگى دنيا را [مى‌‏طلبيد].

داستان تکراری دو گروه!!!
[(1) أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ (2) وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ] :
دو گروه میشن :
+ «وسق – اتّسق»
یک عده با صاحبان نور میمانند،
و عده دیگه، مدتی از دنیاشون برخوردار میشن، بعدا تاریخ چک عقوبتشون فرا میرسه!
طبق آیه، سلام و برکات مشمول گروه اول میشه
که با نورشون وفادار باقی میمانند و به نور خود خیانت نمیکنند،
اما گروه دوم، نهایتا عذاب الیم رو خواهند چشید،
فقط یک مقطع کوتاهی، بنا بر اصول و اسرار، بهره‌مندیهای دنیایی شامل حالشون میشه و اینو نباید به حساب درستی کارشون در مورد خیانت به نورشون دونست، بلکه بهره‌مندیهای دنیوی است که خدا، خودش حساب و کتابشو بهتر میدونه و نباید گول خوشی این چند روزشونو خورد، چون قصه کارشون اینجوریه!
[سورة هود (۱۱): الآيات ۴۵ الى ۴۹]:

قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ
وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ‏ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ (48)
گفته شد: «اى نوح، با درودى از ما و بركتهايى بر تو و بر گروههايى كه با تواند، فرود آى.
و گروههايى هستند كه به زودى برخوردارشان مى‏‌كنيم،
سپس از جانب ما عذابى دردناك به آنان مى‏‌رسد.»

[تَمَتَّعُوا في‏ دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ]:
+ [سورة هود (۱۱): الآيات ۶۱ الى ۶۸]:
حتی برای معارینی که ناقه صالح را پی کردند نیز دوران بهره‌مندی در دنیا در نظر گرفته شد و این دوران را همه معارین کم و بیش خواهند گذراند اما آخر داستانشان خیلی غمناک است!
« فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا في‏ دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ »

بگذار اهل حسادت مدتی با دنیای خود خوش باشند، وقت انتقام فرا خواهد رسید!
[سورة الحجر (۱۵): الآيات ۱ الى ۵]

ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (۳)
بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان كند، پس به زودى خواهند دانست.

نگران این نباش که اهل حسادت فعلا دارن کیف دنیاشونو میکنن!
چشمت دنبال وضعیت اونا نباشه!
تو کار خودتو بکن و با نورت، سفر انفرادی خودتو در تقدیراتت ادامه بده!
[سورة الحجر (۱۵): الآيات ۸۵ الى ۹۱]
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (۸۸)
و به آنچه ما دسته‌‏هايى از آنان [=كافران‏] را بدان برخوردار ساخته‌‏ايم چشم مدوز،
و بر ايشان اندوه مخور، و بال خويش براى مؤمنان فرو گستر.

بذار نمک بخورن , نمکدون بشکنن، عیبی نداره!
دیری نخواهد گذشت که خواهند فهمید چه خطای بزرگی مرتکب شده‌اند!
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۵۱ الى ۵۵]
لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵)
[بگذار] تا آنچه را به ايشان عطا كرده‌‏ايم ناسپاسى كنند. اكنون برخوردار شويد، و[لى‏] زودا كه بدانيد.
[سورة الروم (۳۰): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴)
بگذار تا به آنچه بدانها عطا كرده‌‏ايم كفران ورزند. [بگو:] برخوردار شويد، زودا كه خواهيد دانست.

[يُمَتِّعْكُمْ‏ مَتاعاً حَسَناً  – مَتَّعْناهُ‏ مَتاعَ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا] :
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۶۱ الى ۶۶]
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا 
ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (۶۱)
آيا كسى كه وعده نيكو به او داده‏‌ايم و او به آن خواهد رسيد، مانند كسى است كه از كالاى زندگى دنيا بهره‌‏مندش گردانيده‌‏ايم [ولى‏] او روز قيامت از [جمله‏] احضارشدگان [در آتش‏] است؟

«يُمَتِّعْكُمْ‏ مَتاعاً حَسَناً» + «وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً»

[مقدمه برهان]:
المتاع:
و ما يدل عليه و يشتق منه کاستمتعتم به و يتمتعون و نحوهما
اعلم ان المتاع کل ما ينتفع به الانسان و ذلک قد يکون روحانيا و قد يکون بحسب الدنيا
و فيها کما هو ظاهر تفسير ما ورد منه فی القران و قد يکون بحسب الدين و فی الاخره
و لهذا سياتی فی الماء ما يدل علی تاويل المتاع بالحق فی بعض المواضع فعلی هذا يمکن تاويله مع ما يدل من مشتقاته فيما يناسب من الايات التی وردت فی مقام الذم و التوبيخ بما ينتفع به بحسب الدين من التمسک بالولايه و معرفه الائمه و نحو ذلک و کذا الانتفاعات الصوريه المحلله مع الولايه لاهلها و اما غير ذلک کمتاع الحياه الدنيا و متاع الغرور و امثالهماکما هو کثير فی القران فيحتمل بحسب قرينه مقابلته لما هو بمعنی الحق و ما هو بمعناه ان يوول و الله يعلم بما انتفع به اعداء الائمه و اتباعهم بحسب الدنيا من لذاتهم الصوريه و المعنويه و مما يويد هذا المقام ما مر فی الرزق و نحوه و ما ياتی فی المال و النفع و غيرهما فتامل جدا و الله الهادی.

داستان تکراری اتمام حجّت با معارین حسود!

امام صادق علیه السلام:
يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عِنْدَنَا وَ اَللَّهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اَللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ مَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ
وَ اَللَّهِ مَا كَلَّفَ اَللَّهُ ذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا وَ لاَ اِسْتَعْبَدَ بِذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا
وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اَللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اَللَّهِ أَمَرَنَا اَللَّهُ بِتَبْلِيغِهِ
فَبَلَّغْنَا عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَ لاَ أَهْلاً وَ لاَ حَمَّالَةً يَحْتَمِلُونَهُ
حَتَّى خَلَقَ اَللَّهُ لِذَلِكَ أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِينَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّيَّتُهُ ع وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اَللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ اَلَّتِي صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ
فَبَلَّغْنَا عَنِ اَللَّهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ فَقَبِلُوهُ وَ اِحْتَمَلُوا ذَلِكَ فَبَلَغَهُمْ ذَلِكَ عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَ اِحْتَمَلُوهُ
وَ بَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَى مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِيثِنَا
فَلَوْ لاَ أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا كَانُوا كَذَلِكَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا اِحْتَمَلُوهُ
ثُمَّ قَالَ
إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ اَلنَّارِ فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ
وَ اِشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِكَ وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ رَدُّوهُ عَلَيْنَا وَ لَمْ يَحْتَمِلُوهُ وَ كَذَّبُوا بِهِ وَ قَالُوا ساحِرٌ كَذّابٌ فَ طَبَعَ اَللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِكَ

ثُمَّ أَطْلَقَ اَللَّهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ اَلْحَقِّ فَهُمْ يَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ لِيَكُونَ ذَلِكَ دَفْعاً عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ مَا عُبِدَ اَللَّهُ فِي أَرْضِهِ
فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَ اَلسَّتْرِ وَ اَلْكِتْمَانِ
فَاكْتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اَللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ وَ اُسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اَللَّهُ بِالسَّتْرِ وَ اَلْكِتْمَانِ عَنْهُ
قَالَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ وَ بَكَى وَ قَالَ
اَللَّهُمَّ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُون ْفَاجْعَلْ مَحْيَانَا مَحْيَاهُمْ وَ مَمَاتَنَا مَمَاتَهُمْ وَ لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً لَكَ فَتُفْجِعَنَا بِهِمْ فَإِنَّكَ إِنْ أَفْجَعْتَنَا بِهِمْ لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِي أَرْضِكَ
وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.

ابو بصير گويد:
امام صادق عليه السلام فرمود:
اي ابا محمد
همانا بخدا كه سري از سر خدا و علمي از علم خدا نزد ماست -كه بخدا هيچ فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و مومني كه دلش را بايمان آزموده آن را تحمل نكند، بخدا سوگند كه خدا آن را باحدي جز ما تكليف نفرموده و عبادت با آن را از هيچ كس جز ما نخواسته.
و نيز نزد ما سريست از سر خدا و علمي است از علم خدا كه ما را بتبليغش مامور فرموده و ما آن را از جانب خداي عز و جل تبليغ كرديم و برايش محلي و اهلي و پذيرنده يي نيافتيم تا آنكه خدا براي پذيرش آن مردمی را از همان طينت و نوري كه محمد و آل و ذريه او را آفريد، خلق كرد و آنها را از فضل و رحمت خود ساخت چنان كه محمد و ذريه او را ساخت، پس چون ما آنچه را از جانب خدا بتبليغش مامور بوديم، تبليغ كرديم آنها پذيرفتند و تحمل كردند تبليغ ما بآنها رسيد، ايشان هم پذيرفتند و تحمل كردند و ياد ما بآنها رسيد پس دلهاي ايشان بشناسايي و بحديث ما متوجه گشت، اگر آنها از آن طينت و نور خلق نمي شدند، اين چنين نبودند، نه بخدا آن را تحمل نمي كردند.
سپس فرمود:
همانا خدا مردمي را براي دوزخ و آتش آفريد و بما دستور داد كه بآنها تبليغ كنيم و ما هم تبليغ كرديم ولي آنها چهره درهم كشيدند و دلشان نفرت پيدا كرد و آن را بما برگردانيدند و تحمل نكردند و تكذيب نمودند و گفتند: جادوگر است، دروغگوست، خدا هم بر دلشان مهر نهاد و آن را از يادشان برد، سپس خدا زبانشان را بقسمتي از بيان حق گويا ساخت كه بزبان ميگويند و بدل باور ندارند تا همان سخن از دوستان و فرمانبران خدا دفاعي باشد و اگر چنين نبود، كسي در روي زمين خدا را عبادت نمي كرد،
و ما مامور شديم كه از آنها دست برداريم و حقايق را پوشيده و پنهان داريم،
شما هم از آنكه خدا بدست برداشتن از او امر فرموده، پنهان داريد و از آنكه بكتمان و پوشيدگي از او دستور داده پوشيده داريد. راوي گويد:
سپس امام دست بدعا برداشت و گريه كرد و فرمود:
بار خدايا ايشان مردمي اندك و ناچيزند، پس زندگي ما را زندگي آنها و مرگ ما را مرگ آنها قرار ده و دشمن خود را برايشان مسلط مكن كه ما را بآنها مصيبت زده كني، زيرا اگر ما را بآنها مصيبت زده كني، هرگز در روي زمين پرستش نشوي و صلي الله علي محمد و آله و سلم تسليما.

إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ اَلنَّارِ
فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ!
همانا خدا مردمي را براي دوزخ و آتش آفريد
و به ما دستور داد كه به آنها تبليغ كنيم و ما هم تبليغ كرديم!
+ «
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»
«و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‌‏ايم.»

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها

أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‌‏ايم.
[چرا كه‏] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‏‌كنند،
و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌‏بينند،
و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‏‌شنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏‌ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏‌ماندگانند.

مشتقات ریشۀ «متع» در آیات قرآن:

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ‏ إِلى‏ حينٍ (36)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ‏ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (126)
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ‏ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (196)
لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَ‏ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنينَ (236)
وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ في‏ ما فَعَلْنَ في‏ أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (240)
وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ‏ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ (241)
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ‏ الْغُرُورِ (185)
مَتاعٌ‏ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197)
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ‏ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (24)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ‏ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً (77)
وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ‏ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (102)
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96)
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ‏ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليمٌ (128)
قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ‏ إِلى‏ حينٍ (24)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ (38)
كَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ‏ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ‏ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69)
فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)
مَتاعٌ‏ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّديدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)
فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ‏ إِلى‏ حينٍ (98)
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ‏ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبيرٍ (3)
قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ‏ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ (48)
فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا في‏ دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (65)
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ (17)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ‏ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي‏ هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ (65)
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ‏ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)
اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ‏ (26)
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إِلَى النَّارِ (30)
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (3)
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ (88)
لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حينٍ (80)
مَتاعٌ‏ قَليلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (117)
وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ (131)
بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44)
وَ إِنْ أَدْري لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ‏ إِلى‏ حينٍ (111)
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فيها مَتاعٌ‏ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (29)
قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغي‏ لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ‏ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً (18)
أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ‏ سِنينَ (205)
ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ‏ (207)
وَ ما أُوتيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ‏ مَتاعَ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرينَ (61)
لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66)
لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)
نُمَتِّعُهُمْ‏ قَليلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَليظٍ (24)
قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ‏ إِلاَّ قَليلاً (16)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَ‏ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً (28)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَ‏ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَميلاً (49)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‏ مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً (53)
إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حينٍ (44)
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ‏ إِلى‏ حينٍ (148)
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ‏ بِكُفْرِكَ قَليلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (8)
يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ‏ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ (39)
فَما أُوتيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (36)
بَلْ مَتَّعْتُ‏ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبينٌ (29)
وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقينَ (35)
وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في‏ حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ‏ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ‏ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (12)
وَ في‏ ثَمُودَ إِذْ قيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حينٍ (43)
نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوينَ (73)
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ‏ الْغُرُورِ (20)
كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَليلاً إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ (46)
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33)
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (32)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی