دکتر محمد شعبانی راد

توی قلبت، کی داوری میکنه؟! قضاء الله!

The Light of Judgment!
How Does Allah Judge Us?!
We judge ourselves based on Allah’s judgment of us.
We perceive this light of judgment in our hearts.

برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید!
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید!

«قضی» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سَمٌ‏ قَاضٍ‏: أى قاتلٌ، زهر كشنده»
زهری که خورده بشه، کار رو فورا تمام میکنه و به انتها می‌رسونه.
«نور، کار رو تموم میکنه! قضی الامر! قضاء الله!»

توی قلبت، کی داوری میکنه؟!
نورِ قضاوت!

قضاوت، نوری است که خدای مهربان در قلوب سلیم اهل نور قرار میدهد
و این نور، قبض و بسط می‌شود و با این تاریکی و روشنایی،
خدای حکیم با بندۀ خود همکلام می‌شود! ارادۀ خودش را به اطلاع بندۀ خویش میرساند!
بنده مجبور به اجرای این اوامر و قضای نورانی نیست!
انتخاب اینکه اهل اطاعت باشد یا اهل معصیت، با خود بنده است.
خدای مهربان بر اساس انتخاب بنده، در مورد سرنوشت او تصمیم میگیرد!
خدای مهربان در مورد حسودی که اختیارا تغییر بینش و روش بدهد، و نورش را باور نماید و آغاز به تولید عمل صالح نماید، تغییر سرنوشت می دهد و سرنوشت شوم آتش جهنم را با سرنوشت غیرقابل وصف خلود در بهشت زیبا، برای این حسودی که تغییر رویّه در زندگی خویش داده، رقم میزند و این در علم بداء الهی جای میگیرد که احدی از آن خبر ندارد جز خدای مهربان!

«داوری»:
لغت‌نامه دهخدا:
«داور: دادور، اﷲ، خدای متعال، خدا، ایزد، یزدان، دادار.»
نور الولایة فرایند داوری دنیای درون قلب خود است!
نور الولایة فرایند فرماندهی دنیای درون قلب خود است! «امر الله»
فرایند طبابت و پزشکی و روانپزشکی قلب و روان دنیای درون خود است! «طبّ النّفس»
فرایند قضاوت و حکومت و اولوا الامر بودن دنیای درون خود است! «قضی، حکم، اول، ولی، امر»
نور الولایة فرایندی است که هزار واژه توصیفش می‌کنند. «1000»
+ «قدر»

«قضى الحاكم بكذا»
+ «رو حرف خدا حرف نزن! قانتا لله!»

+ «قبض و بسط» : «اخم و لبخند»

«قضی – حکم – فصل»
« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »
قاضی نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها در ملک و در ملکوت است!
« رَسُولٌ … قُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ »
مفهوم کلی : « الإنهاء في قول أو عمل، بمعنى الإتمام و البلوغ الى النهاية فيهما. »
کی حرف آخرو میزنه؟
+ «فصل الخطاب»
کی کارو تموم میکنه؟ قاضی!
« قُضِيَ‏ الأَمْرُ : حكم صادر شد و ديگر قابل برگشت نيست.»:
وقتی حکم و فرمان صادر بشه، دیگه از دست هیچکس کاری بر نمیاد
و باید این حکم و این دستور بی چون و چرا اجرا بشه.
اللغه : أصل القضاء فصل الأمر على إحكام : اصل «قضا» فيصله دادن كار است.
و قد يفصل بالحكم كقضاء القاضي على وجه الإلزام
« سَمٌ‏ قَاضٍ‏ : أى قاتلٌ » :
سمّی که کار رو تموم میکنه !
تَقَضَّي‏ البازي : باز از هوا فرود آمد. [انتهای پرواز]
تاریخ انقضاء کالا : انتهای زمان مصرف آن.
« سمِّي‏ القاضي‏ قاضياً، لأنَّه يحكم الأحكامَ و يُنْفِذُها »
قلبی که معرفة الامام بالنورانیة داره چون از امر و حکم عالم بالا با نور قلبش خبردار شده و میدونه قضیّة از چه قراره ! و دستور چیه ، پس میتونه در مورد خودش قضاوت کنه و این قضاوت صحیح و بحق است « سمِّيت المنيّةُ قضاءً لأنّه أمر يُنْفَذُ في ابن آدم و غيرِه من الخَلْق » !
هر کسی قلبش به نور ولایت روشن نشده باشه، نمیتونه خودشو درست قضاوت کنه!
هر کسی خودش باید قاضی قلب خودش باشه!
هر کسی خودش باید روانپزشک قلب خودش باشه!

قاضی نام زیبای معالم ربانی و نورانی ملکوت قلب است و فقط این نور اجازه قضاوت دارد!
پس چرا همه تکلم فی ما لا یعنیک میکنن و در مورد همه چیز قضاوت میکنن ؟!
اصلا قضاوت کار خداست و بس!
این قضاوت از جنس واژۀ «امر – امر الله» است!
+ «عزلت»
یک مثال :
فکر کن یکی که مثلا اسم خودشو گذاشته خیاط با اندازه گیری مچ دستت شروع کنه به برش زدن پارچه ای که با چه زحمتی پول دادی خریدی و اونو در اختیار خیاط گذاشتی !
بهش میگی چکار داری میکنی ؟
میگه اندازه گرفتم دارم لباس برات میدوزم !
میگی تو که فقط اندازه مچ دستمو گرفتی چجوری به خودت اجازه میدی قیچی برداری و پارچه گرانبهای منو برش بزنی و خرابش کنی ! تو باید با دقت همه اندازه های منو می گرفتی تا بتونی لباسی متناسب و زیبا و اندازه و سایز من ، برای من بدوزی !
ببین قصه قضاوت کردن ما راجع به همه چیزها اینجوریه که تا اندازه مچ دستو گرفته یا نگرفته ایم فورا قضاوت می کنیم و می‌بُریمو می‌دوزیم که بیا و ببین !
وقتی اندازه گیر و خالق و مقدر و حاکم و قاضی و طبیب یکی دیگه است چرا ماها که همه بیمار هستیم و توی صف دکتر منتظریم نوبتمون بشه بریم داخل ، داریم اینجور برای هم طبابت و قضاوت می کنیم ؟! قضاوت فقط کار قلب سلیم وصل به نور است که حکم و امر و دستور عالم بالا رو میبینه و میفهمه و در واقع اونو بیان میکنه و از خودش چیزی قضاوت نمیگه و فقط راجع به خودش هم قضاوت میکنه و کاری به کا ردیگران هم نداره .
این بیماری قضاوت کردن، نادانسته در همه ما وجود داره و غوغا میکنه !
بنظرم اینجور و بنظرم اونجور و … قضاوت قضاوت قضاوت قضاوت …
باید این دهان‌ها بسته بشه!
+ «عزل» !
چرا بیخود و ندانسته اینقدر قضاوت می کنیم ؟! زود هم قضاوت می کنیم !
مگه قلبت با تاریک شدن هنگام قضاوت بیجا بهت هشدار نداد که داری کار بیخودی انجام میدی ؟!  همینکه دلخواهت بهم میخوره بجای اینکه عیب خودت بدونی و استغفار کنی و با یاد معالم ربانی در جستجوی نور جوف نار آیت و تقدیراتت باشی، فورا عادت بد همیشگی خودتو بکار میندازی و با یک استدلال عوام‌پسند و عوام‌فریبانه فورا قضاوت میکنی که بله حق با منه و اون مقصر و باید توبیخ بشه و عذاب بشه ! اصلا به خدا لحظه ای اجازه نمیدی که او برای تو تصمیم بگیره و او ببره و بدوزه ! خودت میشی قاضی! خودت میشی اوّلی!
میشی همه کاره ! … خدا چکاره است ؟!
باید دومی نورت باشی! با نور، خدایی کنی و مهربانی کنی!
شنیدی میگن :
بسته به مقتضیات زمانه تصمیم گرفته می شود!
« الِاقْتِضَاءُ: المطالبة بقضائه »
یعنی ببینیم چی پیش میاد ما هم یه تصمیمی با توجه به شرایط اون موقع می گیریم !
تا دستور چی باشه، ما هم خودمونو با اون وفق میدیم !
واژه مقتضیات از ریشه قضی است .
« وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي‏ الْكِتابِ‏ »
یعنی با معالم ربانی «آیاتی و رسلی» کار برای همه تموم میشه، به این میگن قضی.
لذا در آیه می فرماید « وَ قَضَيْنا » …
« وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ » :
یعنی این امر و این نور و این علم رو به قلب صاحبان نور می تابانند و با این نور ، دیگه کار برای همه تمومه … انگاری این آیه میگه در مورد اونها فرایند نور ولایت اعمال شد «لقط»، و از واژه های قضی و امر استفاده می کنه. نور ولایت فرایندی است که کار را برای همه تمام میکنه و سرنوشت هر کسی وصل به این نور ولایت است یعنی عمل به این علوم نورانی!
اهل شک و معارین حسود، یعرفون نعمت الله، یعنی نعمت ولایت علمی و معالم ربانی «آیاتی و رسلی»، اما، ثم ینکرونها، چون حسدشون بهشون اجازه نداد از معالم ربانی خوششون بیاد لذا از آن بدشون اومد و انکارش کردند و این منکر کافر، سرنوشت شوم نار جهنم را با این اقدام احمقانه، برای خودش رقم زد. + «سلخ»

ما نیاز داریم که قضاوت بشیم! اما چجوری؟!
+ «دوست داری چه کسی بهت بگه: اشتباه کردی! تادیب نورانی!»
هر کسی با فهم نور و ظلمت قلبش، خودش، باید خودشو قضاوت کنه!
هیچکس اجازه و توان ورود به حریم خصوصی دنیای قلب افراد نداره!
این کار، فقط مربوط به خود خداست و بس!
+ «سفر انفرادی با نور!»

[قضی – عیب] :
« ما في حَسَبِه‏ قُضْأَةٌ: أي عَيْبٌ وضَعَةٌ »
+ «رفق – عیب یابی»
انگاری نور ولایت فرایند اتصال با شخص معیوب است تا از این فرصت برای رفع عیب بهره برداری شود لذا هزار واژه مترادف نور ولایت این مفهوم رو در خود دارند که نور ولایت فرایند قرار گرفتن کنار شخص معیوب است تا او از این فرصت استفاده کند و رفع عیب نماید مثل واژه رفق با مثال زیبای آتل، یعنی آتل به دست شکسته فرصت می دهد تا خوب شود و واژه قضی نیز همین مفهوم را در خود مستتر دارد یعنی وجود عیب در ما عاملی است که نیاز ما رو به قضاوت یعنی نور ولایت معلوم می کند پس نور ولایت فرایند رفاقت و قضاوت و … هزار واژه دیگر مترادف نور ولایت است که هر واژه‌ای به سهم خود گوشه‌ای از معنای زیبای بی‌انتهای نور الولایة را مشخص می‌کند.

قضاوت :
قضاوت عقل – قضاوت هوی (جهل)
+ [عقل و جهل]
قضاوت انسان به اعتبار عقل – قضاوت انسان به اعتبار هوی
+ «فتو»
أَمَّا الَّذِي أَرْضَى قَضَاءَهُ فَعَقْلُكَ
وَ أَمَّا الَّذِي أَنَا مُشْفِقٌ مِنْهُ فَهَوَاكَ
يَا جَابِرُ لَوْ كُنَّا نُفْتِي النَّاسَ بِرَأْيِنَا وَ هَوَانَا لَكُنَّا مِنَ الْهَالِكِينَ
قضاوتهای امیر المومنین ع!

قسمتی از داستان زیبای بلوهر و یوذاسف:
فَقَالَ لَهُ النَّاسِكُ :
أَرَاكَ أَيُّهَا الْمَلِكُ لَا تَأْخُذُنِي- إِلَّا بِحُجَّةٍ وَ لَا نَفَاذَ لِحُجَّةٍ إِلَّا عِنْدَ قَاضٍ-
وَ لَيْسَ عَلَيْكَ مِنَ النَّاسِ قَاضٍ- لَكِنْ عِنْدَكَ قُضَاةٌ وَ أَنْتَ لِأَحْكَامِهِمْ مُنْفِذٌ-
وَ أَنَا بِبَعْضِهِمْ رَاضٍ وَ مِنْ بَعْضِهِمْ مُشْفِقٌ
عابد گفت:
گمان نميكنم پادشاه بدون دليل مرا محكوم كند
و دليل روشن نميشود مگر پيش قاضى و داور.
هيچ كس از مردم جرات قضاوت براى تو ندارند
ولى تو خود قاضيهائى دارى كه دستورات ايشان را اجرا ميكنى
و من بعضى از آنها را قبول دارم ولى از برخى ديگر بيمناكم.

قَالَ الْمَلِكُ:
وَ مَا أُولَئِكَ الْقُضَاةُ؟
قَالَ:
أَمَّا الَّذِي أَرْضَى قَضَاءَهُ فَعَقْلُكَ-
وَ أَمَّا الَّذِي أَنَا مُشْفِقٌ مِنْهُ فَهَوَاكَ
قَالَ الْمَلِكُ :
قُلْ مَا بَدَا لَكَ وَ اصْدُقْنِي خَبَرَكَ وَ مَتَى كَانَ هَذَا رَأْيَكَ- وَ مَنْ أَغْوَاكَ؟
پادشاه پرسيد آن قاضيها كيانند؟
جواب داد قاضيانى كه من به قضاوت آنها راضى هستم عقل تو است
و آنچه از او ميترسم هواى نفس تو است.
پادشاه گفت بالاخره حرف خود را بگو و مواظب باش سخن براستى بگوئى كه از چه وقت دچار اين بدبختى شده‏‌اى و چه كس تو را گمراه نموده؟

اللغة :
و القضاء و الحكم من النظائر
و أصل القضاء الفصل و إحكام الشي‏ء
ثم ينصرف على وجوه ؛
منها الأمر و الوصية كقوله تعالى:
وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ‏
أي وصى ربك و أمر

و منها أن يكون بمعنى الإخبار و الإعلام كقوله‏
وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ‏
أي أخبرناهم
و قوله‏
وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ
أي عهدنا إلى لوط
و منها أن يكون بمعنى الفراغ نحو قوله‏
فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ‏ أي فرغتم من أمر المناسك
و قوله‏
فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ

و فيما رواه علي بن موسى الرضا عن أبيه عن جده الصادق (ع) قال‏
القضاء على عشرة أوجه ذكر فيه الوجوه الثلاثة التي ذكرناها
(و الرابع) بمعنى الفعل في قوله‏
فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ‏
أي فافعل ما أنت فاعل
و منه قوله‏
إِذا قَضى‏ أَمْراً يعني إذا فعل أمرا كان في علمه أن يفعله‏ فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏
و منه قوله‏
إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً
يقول ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا فعل الله و رسوله شيئا
في تزويج زينب أن يكون لهم الخيرة من أمرهم
(و الخامس) في قوله‏
لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ‏ أي لينزل علينا الموت
و قوله‏
لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا أي لا ينزل بهم الموت
و قوله‏
فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ‏ أي فأنزل به الموت
(و السادس) قوله‏
وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ أي وجب العذاب فوقع بأهل النار
و كذا قوله‏
وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ
(و السابع) قوله‏
وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا أي مكتوبا في اللوح المحفوظ أنه يكون
(و الثامن) بمعنى الإتمام في نحو قوله‏
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ‏ أي أتم
و أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ‏ أي أتممت
و قوله‏
مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ‏ يعني من قبل أن يتم جبرائيل إليك الوحي
(و التاسع) بمعنى الحكم و الفصل كقوله‏
وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِ‏ و إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ‏ أي يفصل
و في الإنعام‏
يَقْضِي بِالْحَقِ‏ أي يفصل الأمر بيني و بينكم بالعذاب
(و العاشر) بمعنى الجعل في قوله‏
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ‏ أي جعلهن‏.

[قسمتی از حدیث مهم و زیبا] :
… وَ سَأَلُوهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنِ الْمُتَشَابِهِ فِي الْقَضَاءِ
فَقَالَ هُوَ عَشَرَةُ أَوْجَهٍ مُخْتَلِفَةُ الْمَعْنَى
فَمِنْهُ قَضَاءُ فَرَاغٍ وَ قَضَاءُ عَهْدٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِعْلَامٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ فِعْلٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِيجَابٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ كِتَابٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِتْمَامٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ حُكْمٍ وَ فَصْلٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ خَلْقٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ نُزُولِ الْمَوْتِ

أَمَّا تَفْسِيرُ قَضَاءِ الْفَرَاغِ مِنَ الشَّيْ‏ءِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ‏
مَعْنَى‏ فَلَمَّا قُضِيَ‏ أَيْ فَلَمَّا فَرَغَ
وَ كَقَوْلِهِ‏
فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ‏

أَمَّا قَضَاءُ الْعَهْدِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى
وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ‏
أَيْ عَهْدٌ
وَ مِثْلُهُ فِي سُورَةِ الْقَصَصِ‏
وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ
أَيْ عَهِدْنَا إِلَيْهِ

أَمَّا قَضَاءُ الْإِعْلَامِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى
وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ‏
وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ‏
وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ‏
أَيْ أَعْلَمْنَاهُمْ فِي التَّوْرَاةِ مَا هُمْ عَامِلُونَ:

أَمَّا قَضَاءُ الْفِعْلِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى فِي سُورَةِ طه
فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ‏
أَيِ افْعَلْ مَا أَنْتَ فَاعِلٌ
وَ مِنْهُ فِي سُورَةِ الْأَنْفَالِ‏
لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا
أَيْ يَفْعَلُ مَا كَانَ فِي عِلْمِهِ السَّابِقِ
وَ مِثْلُ هَذَا فِي الْقُرْآنِ كَثِيرٌ

أَمَّا قَضَاءُ الْإِيجَابِ لِلْعَذَابِ كَقَوْلِهِ تَعَالَى فِي سُورَةِ إِبْرَاهِيمَ ع
وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ
أَيْ لَمَّا وَجَبَ الْعَذَابُ
وَ مِثْلُهُ فِي سُورَةِ يُوسُفَ ع‏
قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ‏
مَعْنَاهُ أَيْ وَجَبَ الْأَمْرُ الَّذِي عَنْهُ تَسَاءَلَانِ

أَمَّا قَضَاءُ الْكِتَابِ وَ الْحَتْمِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مَرْيَمَ
وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا
أَيْ مَعْلُوماً

وَ أَمَّا قَضَاءُ الْإِتْمَامِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى فِي سُورَةِ الْقَصَصِ
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ‏
أَيْ فَلَمَّا أَتَمَّ شَرْطَهُ الَّذِي شَارَطَهُ عَلَيْهِ
وَ كَقَوْلِ مُوسَى ع‏
أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَ‏
مَعْنَاهُ إِذَا أَتْمَمْتُ

وَ أَمَّا قَضَاءُ الْحُكْمِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى‏
قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏
أَيْ حُكِمَ بَيْنَهُمْ
وَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏
وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ‏ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ‏
وَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِي سُورَةِ يُونُسَ‏
وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ‏ بِالْقِسْطِ

وَ أَمَّا قَضَاءُ الْخَلْقِ فَقَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ‏
أَيْ خَلَقَهُنَّ

وَ أَمَّا قَضَاءُ إِنْزَالِ الْمَوْتِ فَكَقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ فِي سُورَةِ الزُّخْرُفِ
وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ‏
أَيْ لَ يَنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَوْتَ
وَ مِثْلُهُ‏
لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها
أَيْ لَا يَنْزِلُ عَلَيْهِمُ الْمَوْتُ فَيَسْتَرِيحُوا
وَ مِثْلُهُ فِي قِصَّةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ‏
يَعْنِي تَعَالَى لَمَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ.

قضا و قدر – قبض و بسط:

إِذَا كَانَ الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ سَاقَانَا إِلَى الْعَمَلِ
فَمَا وَجْهُ الثَّوَابِ لَنَا عَلَى الطَّاعَةِ وَ مَا وَجْهُ الْعِقَابِ لَنَا عَلَى الْمَعْصِيَةِ؟
فَمَا الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ الَّذِي ذَكَرْتَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟
الْأَمْرُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ
وَ التَّمْكِينُ مِنْ فِعْلِ الْحَسَنَةِ وَ تَرْكِ السَّيِّئَةِ
وَ الْمَعُونَةُ عَلَى الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ وَ الْخِذْلَانُ لِمَنْ عَصَاهُ
وَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ
وَ التَّرْغِيبُ وَ التَّرْهِيبُ
كُلُّ ذَلِكَ قَضَاءُ اللَّهِ فِي أَفْعَالِنَا وَ قَدَرُهُ لِأَعْمَالِنَا
فَأَمَّا غَيْرُ ذَلِكَ فَلَا تَظُنَّهُ
فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحْبِطٌ لِلْأَعْمَالِ

امام علی علیه السلام:
 كلامه ع في وجوب المعرفة بالله و التوحيد

وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيُّ قَالَ
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بَعْدَ انْصِرَافِهِ مِنْ حَرْبِ صِفِّينَ فَقَالَ لَهُ
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَبِّرْنَا عَمَّا كَانَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مِنَ الْحَرْبِ
أَ كَانَ ذَلِكَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَدَرٍ ؟
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع :
مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ وَادِياً إِلَّا وَ لِلَّهِ فِيهِ قَضَاءٌ وَ قَدَرٌ
فَقَالَ الرَّجُلُ
فَعِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
فَقَالَ لَهُ وَ لِمَ ؟
قَالَ
إِذَا كَانَ الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ سَاقَانَا إِلَى الْعَمَلِ
فَمَا وَجْهُ الثَّوَابِ لَنَا عَلَى الطَّاعَةِ وَ مَا وَجْهُ الْعِقَابِ لَنَا عَلَى الْمَعْصِيَةِ
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع :
أَ وَ ظَنَنْتَ يَا رَجُلُ أَنَّهُ قَضَاءٌ حَتْمٌ وَ قَدَرٌ لَازِمٌ ؟ لَا تَظُنَّ ذَلِكَ
فَإِنَّ الْقَوْلَ بِهِ مَقَالُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ حِزْبِ الشَّيْطَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ قَدَرِيَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا
إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَمَرَ تَخْيِيراً وَ نَهَى تَحْذِيراً
[امر و نهي]
همانا خداى عز و جل دستور خود را بطور اختيار صادر فرموده ،
و قدغن خود را بحساب ترساندن كرده،
وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً
وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا
ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ
فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ:
فَمَا الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ الَّذِي ذَكَرْتَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ؟
قَالَ:
الْأَمْرُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ
وَ التَّمْكِينُ مِنْ فِعْلِ الْحَسَنَةِ وَ تَرْكِ السَّيِّئَةِ
وَ الْمَعُونَةُ عَلَى الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ وَ الْخِذْلَانُ لِمَنْ عَصَاهُ
وَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ
وَ التَّرْغِيبُ وَ التَّرْهِيبُ
كُلُّ ذَلِكَ قَضَاءُ اللَّهِ فِي أَفْعَالِنَا وَ قَدَرُهُ لِأَعْمَالِنَا
فَأَمَّا غَيْرُ ذَلِكَ فَلَا تَظُنَّهُ
فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحْبِطٌ لِلْأَعْمَالِ
فَقَالَ الرَّجُلُ
فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ‏
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِي نَرْجُو بِطَاعَتِهِ
يَوْمَ الْمَآبِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ دِينِنَا مَا كَانَ مُلْتَبِساً
جَزَاكَ رَبُّكَ بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً
و هذا الحديث موضح عن قول أمير المؤمنين ع في معنى العدل و نفي الجبر و إثبات الحكمة في أفعال الله تعالى و نفي العبث عنها.
و حسن بن ابى الحسن بصرى روايت كند كه پس از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام از جنگ صفين بازگشت مردى به نزد آن حضرت عليه السّلام آمده عرضكرد:
مرا آگاه كن از آنچه ميان ما و اين مردم (يعنى مردم شام) از جنگ واقع شد
آيا آن بقضا و قدر خداوند بود؟
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:
به هيچ تپه‏‌اى بالا نرفتيد و به هيچ دره‏‌اى سرازير نشديد جز اينكه بقضاء و قدر الهى بود،
آن مرد گفت:
پس روى اين حساب من رنج خود را به حساب خدا ميگذارم اى امير مؤمنان
(يعنى اگر بنا باشد اينها همه طبق تقدير و قضا و قدر پروردگار باشد پس من رنج بيهوده بردم، نه بهره دنيا داشت و نه اجر آخرت)
حضرت فرمود:
چرا؟
گفت:
اگر بنا شد كه قضا و قدر ما را به كار واداشت، پس چه اجرى براى فرمانبردارى داريم و از چه راه عقوبت بر نافرمانى داشته باشيم؟
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:
اى مرد آيا گمان كردى كه قضاء خدا بر بنده حتم است و قدر او لازم است
(و به هر چه خداوند قضا و قدرش تعلق گيرد بطور حتم آن چيز انجام ‏شود)
اين گمان را مبر
(زيرا قضا و قدر علت انجام كار و سلب اختيار از بندگان پروردگار متعال نشود)
(1) و اين گفتار بت پرستان و پيروان شيطان و ستيزه‌‏جويان با خداى رحمان است،
و اين سخن قدرى‌مذهبان و مجوسان اين امت است،
همانا خداى عز و جل
دستور خود را بطور اختيار صادر فرموده،
و قدغن خود را به حساب ترساندن كرده،
و تكليف را اندك و آسان ساخته،
و كسى از روى اكراه و اجبار فرمانبرداريش نكرده،
و بدون اختيار نافرمانيش ننموده،
و آسمان و زمين را و آنچه در آن دو است بيهوده و باطل نيافريده ،
«اين پندار كسانى است كه كفر ورزيدند و واى بر كسانى كه كافرند از آتش دوزخ»
آن مرد گفت:
اى امير مؤمنان آن قضا و قدرى كه فرمودى چيست؟
فرمود:
دستور به فرمان‌بردارى، و قدغن كردن از نافرمانى،
و آماده ساختن وسائل براى انجام كار نيك و واگذاردن كردار بد،
و كمك دادن بر آنچه انسان را باو نزديك سازد، و دست برداشتن از يارى آن كس كه نافرمانيش كند،
و نويد و تهديد،
و بشوق آوردن و ترسانيدن،
اينها همه قضا و قدر الهى است در كردار و رفتار ما،
و جز اين (كه گفتم) گمان مبر، زيرا گمان بردن به غير از آن، كردارها را نابود سازد،
مرد گفت:
اى امير مؤمنان خدا كارت را بگشايد كه (باين سخنان) گره‌‏هاى دل مرا گشودى
و اين دو شعر را خواند (كه ترجمه‏‌اش چنين است):
1- توئى آن پيشوائى كه در روز جزا و بازگشت (رستاخيز) بسبب پيرويت اميد آمرزش از خداى رحمان داريم.
2- آنچه از امور دين بر ما مشتبه شده بود آشكار و واضح ساختى،
پروردگارت در برابر اين احسان پاداش نيك دهد.
و اين حديث سخن امير المؤمنين عليه السّلام را در معناى عدالت خداوند و نبودن جبر و اينكه تمام كارهاى خداوند از روى حكمت بوده و بيهوده نيست ميرساند.

خدای مهربان با قبض و بسط نور قلبت، تو رو از اراده و خواست و مشیت و قضاء و داوری خودش و چیزی که دوست داره یا نداره، مطلع میکنه!
امام صادق علیه السلام:
مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِيهِ الْمَنُّ أَوِ الِابْتِلَاءُ.
مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِيهِ مَشِيَّةٌ وَ قَضَاءٌ وَ ابْتِلَاءٌ.
لَيْسَ شَيْ‏ءٌ فِيهِ قَبْضٌ أَوْ بَسْطٌ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَوْ نَهَى عَنْهُ إِلَّا وَ فِيهِ مِنَ اللَّهِ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاءٌ.
لَيْسَ لِلْعَبْدِ قَبْضٌ وَ لَا بَسْطٌ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَوْ نَهَى اللَّهُ عَنْهُ إِلَّا وَ مِنَ اللَّهِ فِيهِ ابْتِلَاءٌ.

الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله

حسود، به داوری خدا اعتراض داره!
حسود، راضی به قضای الهی نیست! راضی به امر الله نیست!
پس قضای الهی، چیزی است که هنوز حتمی نشده!
بستگی داره طرف مقابل با این قضا، به این امر، به این نور،
راضی بشه و عمل کنه یا ناراضی باشه و عمل نکنه!
حالا خدا پس از اینکه شخص، با توجه به اختیاری که داره، عمل میکنه یا نمیکنه، خدا بعد از این مرحله، بر اساس کاری که شخص کرده، براش پاداش یا عقوبت در نظر میگیره!

مشتقات ریشۀ «قضی» در آیات قرآن:

بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)
فَإِذا قَضَيْتُمْ‏ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200)
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ‏ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)
قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي‏ وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني‏ بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (47)
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ‏ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً (65)
فَإِذا قَضَيْتُمُ‏ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً (103)
هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (2)
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ‏ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ (8)
قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ‏ الْأَمْرُ بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمينَ (58)
وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (60)
إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ‏ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ (42)
وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في‏ أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في‏ أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ‏ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)
وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ‏ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11)
وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ (19)
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (47)
وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (54)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي‏ وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (71)
وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَني‏ إِسْرائيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (93)
وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي‏ وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ‏ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ (44)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (110)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ‏ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْني‏ عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ حاجَةً في‏ نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (68)
وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ‏ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (22)
وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحينَ (66)
وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً (4)
وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً (23)
قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (21)
ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35)
وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ‏ الْأَمْرُ وَ هُمْ في‏ غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ (39)
وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (71)
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذي فَطَرَنا فَاقْضِ‏ ما أَنْتَ قاضٍ‏ إِنَّما تَقْضي‏ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً (114)
ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ (29)
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْعَليمُ (78)
وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ (15)
قالَ ذلِكَ بَيْني‏ وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ‏ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَكيلٌ (28)
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29)
وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدينَ (44)
مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً (23)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً (36)
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهينِ (14)
وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزي كُلَّ كَفُورٍ (36)
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‏ قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42)
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (69)
وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (75)
وَ اللَّهُ يَقْضي‏ بِالْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ‏ بِشَيْ‏ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (20)
هُوَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (68)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ‏ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78)
فَقَضاهُنَ‏ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (45)
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (14)
أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ‏ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (21)
وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ‏ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (77)
وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (17)
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ‏ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرينَ (29)
فَإِذا قُضِيَتِ‏ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10)
يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ (27)
كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ‏ ما أَمَرَهُ (23)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی