دکتر محمد شعبانی راد

حسود، راز نورانی رو نزد نامحرمان لو میده! اذاعۀ سرّ!

DISCLOSING THE SECRET!

«ذیع» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«ذاعَ‏ الخبرُ»
«إذاعةُ الأَخبارِ: پخش خبر، راديو»
«BBC: british broadcasting corporation»
«radio»: «مذیاع»
+ «نبأ»

حسود، راز نورانی رو نزد نامحرمان لو میده! اذاعۀ سرّ!

+ «عقل و جهل»:
«وَ الْكِتْمَانُ وَ ضِدَّهُ الْإِفْشَاءَ
وَ الصَّلَاةُ وَ ضِدَّهَا الْإِضَاعَة»
+ «ضیع»: «أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ»
+ «التَّقِيَّةُالْإِذَاعَة»

«أذاع الناس ما في الحوض»
«أذعت السرّ: إذا أفشيته و أظهرته، افشای سرّ نزد نا اهلان»
اصطلاح «لو دادن» در زبان فارسی، معادل قشنگی برای واژۀ عربی اذاعة است.
وقتی که یک موضوع مخفی، نزد نا اهل لو بره، به این کار میگن اذاعة،
و این لو دادن تبعات نامطلوبی در پی خواهد داشت.
از ویژگی‌های اهل شک حسود، لو دادن اسرار نورانی نزد نا اهلان است.
+ «سمع – سمعل»: «سمعنا و عصینا»
«مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ … لَا يُفْشَى لَهُ سِرٌّ»
اما حسادت باعث میشه که اسرار لو بره و اذاعة امر صورت بگیرد.
«الاذاعة الحسادة»
«إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَهُ»
«الحاسد جاحد لانّه لم یرض بقضاء الله»
حسود نمک‌نشناس، رازنگهدار نیست!
«سِرٌّ تُودِعُهُ عِنْدَ مَنْ لَا حَصَافَةَ لَهُ»
+ «خیانت – خان الدلو الرشاء»

+ «يَا سُلَيْمَانُ إِنَّكُمْ عَلَى دِينٍ مَنْ كَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَذَاعَهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ‏»
چه سرنوشتی در انتظار حسود جاحد مذیع است؟! نعوذ بالله من ذالک!
+ «وَ لَا تَبُثُّوا سِرَّنَا وَ لَا تُذِيعُوا أَمْرَنَا»
+ «بثث»
+ «إِنَّهُ لَيْسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصْدِيقُ لَهُ وَ الْقَبُولُ فَقَطْ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِيَانَتُهُ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ،
پذيرش امر الله تنها باور كردن و قبول نيست، بلكه كتمان آن و حفظ آن از نااهل هم شرط آنست.»
+ «وسق – اتسق»

امام صادق علیه السلام:
عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏
يَا مُعَلَّى
اكْتُمْ أَمْرَنَا وَ لَا تُذِعْهُ
فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يُذِعْهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا
وَ جَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ‏ فِي الْآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ

يَا مُعَلَّى
مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يَكْتُمْهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا
وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ

يَا مُعَلَّى
إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ

يَا مُعَلَّى
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي الْعَلَانِيَةِ

يَا مُعَلَّى
إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَهُ‏
.
معلى بن خنيس گويد:
امام صادق عليه السّلام فرمود:
اى معلى
امر ما را نهان دار و فاش مساز،
زيرا كسى كه امر ما را نهان دارد و فاش نسازد، خدا او را به جهت آن در دنيا عزيز كند
و آن را در آخرت نور ميان دو چشمش قرار دهد كه بسوى بهشتش كشد،
اى معلى
هر كه امر ما را فاش سازد و پوشيده ندارد خدا بسبب آن در دنيا ذليلش كند
و نور را از ميان چشمانش در آخرت بگيرد و آن را تاريكى قرار دهد كه بسوى دوزخش كشاند،
اى معلى
همانا تقيه از دين من و دين پدران من است و كسى كه تقيه ندارد، دين ندارد،
اى معلى
همانا خدا دوست دارد در پنهانى عبادت شود چنان كه دوست دارد در آشكار عبادت شود،
اى معلى
فاش سازنده امر ما مانند انكاركننده آنست.

+ مفهوم «آشکار»
«أذَاعَ السرَّ و بِالسِّرِّ: راز را آشكار كرد.»

«لو دادن: إفشاء الأسرار، كَشف الَمستور» 
+ «فشو»: افشاء کردن!
«لو رفتن: اِنكشاف السِّر، اِفتضاح» 
+ «فضح»: رسوا کردن!
+ «رسوایی و آبروریزی!»
+ «تجنّی»:
ای حسود! «یا قلیل الوفاء یا کثیر التجنی»

«سحر» + «ذیع»:
شیطان دوست دارد با تکلماتش و دادن اخبار به قلبت، این و آن را نزد تو «لو بدهد» و تو هم این کار را دوست داری که از چیزی مطلع شوی که هیچکس جز تو خبر دار نشود و دوست داری دیگران نزد تو لو بروند و تو نقاط ضعف آنها را بدانی و در نتیجه به آنها تفوق و برتری داشته باشی. این دلخواهِ تو را شیطان می‌داند، لذا با خبرهای دروغین و شایعات غم‌انگیز وارد قلبت می‌شود و بادکنک به دست، می‌خواهد تو را «سحر» نماید و تو هم بدت نمی‌آید که سحر شوی! چون دوست داری یک نفر دیگران را نزد تو لو دهد، غافل از اینکه او شیطان است و اخبارش دروغ است چون توانایی باخبر شدن از غیب را ندارد.
اگه این حال رو داشتی که یکی اومد به تو خبری بده و دیگری رو نزد تو لو بده و اونو از چشم تو بندازه «غیبت کردن»، و تو از این کار بدت اومد و گوش نکردی، در دنیای قلبت هم می‌تونی به تکلمات دروغین شیطان گوش نکنی و قلبت تاریک نشه!
ولی تقریبا میشه گفت همه عاشق این خبر کشی و شنیدن اخبار دست اول هستند تا مجلس‌گرمکن باشند!
میگه: این خبر دست اول رو شنیدی؟!
همۀ گوشها تیز میشه ببینن چه خبره! ولی یکی پیدا نمیشه سرشو بندازه پایین راهشو بکشه بره و کاری به کار این و اون و اخبار راست و دروغ نداشته باشه و اصلا سنّت «شفاعت حسنة» فراموش شده است. اینه که شیطان با سحر خودش داره جولان میده.
خوب دیگه چه خبر؟!
این تکه کلام خیلی هاست که اینقدر عادت شده که اصلا روان و بی‌مکث گفته میشه.
باید با یاد معالم ربانی این حب قوی «شنیدن خبرهای این و اون» و لو دادن و لو رفتن این و اون، برای تو کار مذموم و ناپسند بشه تا از شر تکلمات قلبی‌ات راحت بشی .
چون دوست داری این کار رو ادامه بدی، شیطان هم بدش نمیاد که با سازش بزنه و تو هم برقصی!
کمتر کسی رو میشه پیدا کرد و امتحان کرد که یه خبر داغ بهش بدی و اون گوش کرشو به دَم بده و توجهی نکنه و کار خودشو بکنه و حتی شفاعت حسنۀ اون طرف رو هم بکنه!
اینجوری خیلی کم پیدا می کنی! اصلا نیست!
پس این مقالۀ که راجع به واژه «اذاعة» صحبت میکنه، در واقع درد و بیماری همۀ ماها رو داره برملا میکنه.
«المُذِيع»: گوینده اخبار رادیو و تلویزیون.

به بازگو نمودن حال قلب خود که سر درون است، نزد صاحبان نور، که «ثقة» می‌باشند، اذاعة گفته نمی‌شود، چون به فساد نمی‌انجامد بلکه موجب اصلاح امر می شود «مشکاة»، اما اذاعة نزد نااهلان موجب فساد و تباهی است «المُذِيع» و از این کار بشدت نهی شده است، انگاری اذاعة یعنی هم‌ناله شدن با شیطان «أذاع بالشي‏ء: ذهب به»، با شیطان درد دل کردن خیلی خطرناک است و او هم با بیماری شک و حسد تو «همدردی» می‌کند و تو را گول می‌زند! حواست جمع باشد غالب کسانی که با تو همدردی «مداهنه» می کنند، خیرخواه تو نیستند.
عرب میگه: «تركت متاعي في مكان كذا و كذا فأذاع الناس به: إذا ذهبوا به، و كلّ ما ذهب به فقد اذيع به»، توضیحش اینه: کیف خودم رو فلان جا، جا گذاشتم، همه از وجود اون مطلع شدن و رفتن سراغش و اونو برداشتن و بردن و اینجوری با یک بی‌مبالاتی، کیف اسرارمو گم کردم و کسی هم نبود به من وفادار باشه و دست به کیف من نزنه و همه این روزا خائن هستند، کافیه سرتو برگردونی، کیفتو با جاش می‌قاپن و میزنن! این مفهوم اذاعة است که بی‌توجهی من «عیب من» باعث میشه نااهلان از فرصت سوء استفاده کنن یعنی بیماری شک قلب، این فرصت رو به شیطان میده تا با همدردی با اهل شک و تکلمات زیرکانه و فریبکارانۀ خودش، از فرصت سوء استفاده کنه و کیف اعتقادات قلب تو را بقاپد! «لقف».
فرمایش زیبای علی ع با این واژه:
«وَ إِنَّ الْبَغْيَ وَ الزُّورَ يُذِيعَانِ‏ بِالْمَرْءِ فى دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ» بخوبی می‌رساند که عامل بدبختی در دو دنیا، فقط عیب درون قلب اهل شک و حسد است و در این حدیث با واژه های بغی و زور آمده که ریشۀ تمام این عیوب، حسد است.

از ویژگیهای مهم اهل یقین، رازداری آنهاست ول اهل شک حسود رازدار نیستند!
«المِذْيَاع‏»، قلب نباید بلندگو و مرکز پخش اخبار دروغ و تهمت به تمام جهان باشد «دارُ الإذاعَة».
«أذاع الناس ما في الحوض إذا شربوه كلّه»

اهل شک حسود که به تکلمات قلبی خودشون گوش می‌کنن و به اون دل می‌بندن عملا با این کار دارن «اذاعة» می‌کنن، با توجه به معنی واژه «ذیع».
و نباید این کار رو بکنن و تشنه باید شکوۀ حالشو نزد مشک پر از آب ببره تا مشکلش برطرف بشه و نباید سفره دل پیش غیر گزینۀ موثق باز کنند که غالبا در تایید تکلمات شیطان، اونا رو راهنمایی می‌کنه و کار بیشتر گره می‌خوره.
لذا کتمان مطلب از نا اهل و بازگو نمودن آن نزد اهل، کار اهل یقین است و اهل شک بر عکس نزد غیر اهل سفره دل باز می‌کنند و از صاحب نور، سر قلب خود را منافقانه مخفی نگه می‌دارند که این کار روزی کار به دستشان خواهد داد!

أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ + قبض و بسط

+ «خوف و رجاء»
«أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ»: نور لبخند – «أَمْرٌ مِنَ الْخَوْفِ»: تاریکی اخم
اذاعه کردن قبض و بسط نور قلب یعنی اینکه با قلبت امر الله نورانی رو بفهمی اما اختیارا بهش پشت کنی و رو به تمنا کنی و این میشه معنای دقیق و مهم فرایند اذاعه کردن که همون حسادت است!

[«أَذاعُوا بِهِ» – حال قلب خودتو فقط با نورت در میان بگذار! تقیه شکنی نکن!]:

«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (82)
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ
وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً (83)»
واقعیت این است که کلام نورانی خدای مهربان از جنس نور و ظلمت و اخم و لبخند است که لبخند آن توام با آرامش است «أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ»، و اخم آن توام با تاریکی و خوف است «أَمْرٌ مِنَ … الْخَوْفِ» لذا قلب سلیم یعنی قلب اهل یقین این تاریکی و روشنایی‌اش را بدنبال هر خبری که به تاریکی یا روشنایی قلب بیانجامد درک می‌کند و سریع با یاد معالم ربانی می‌فهمد که این مطلبی که به گوشش خورده، نادرست است یعنی از جانب ملک و آل محمد ع نیست و تکلمات شیطان، قلب را با یک خبر دروغین گنده شده «سحر»، تاریکتر و تاریکتر می‌نماید.
لذا وقتی چیزی به دلت افتاد و با قبض و بسط نورت چیزی رو متوجه شدی، وظیفه چیست؟
نباید «أَذاعُوا بِهِ» نماییم.
اذاعه علوم، کار اهل شک است و روی سخن این آیات با همین اهل شک است،
اما اهل یقین که قلب سلیم دارند، با یاد معالم ربانی از روی تاریکی و روشنایی قلب خود استنباط می‌کنند که این مطلب درست است یا نادرست «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ».
واقعا اگر توفیق آشنایی با معالم ربانی که ما را با علوم آل محمد ع آشنا نموده، پیش نمی‌آمد و معنای قلب سلیم را نمی‌آموختیم، قطعا فهم صحت و سقم اخباری که از بیرون یا درون قلب توسط شیاطین جن و انس می‌رسد را نمی‌توانستیم  درک نماییم و این ضعف و ناتوانی چه آثار شومی روی زندگی ما میگذاشت «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً».
و این نعمت علوم ربانی، همان فضل و سرریز نعمت و مازاد عنایات علمی آل محمد ع برای ماست که اگر توفیق اخذش را به ما نمی‌دادند، درناژ حسادت قلبمان در دل شرایط زندگی را تجربه نمی‌نمودیم.
و «یا مبتدا بالنعم قبل استحقاقها» جایش همینجاست که ما با فضل آل محمد ع رو برو شدیم.
و اینجا باز تایید همان آیه «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون» است، یعنی وقتی شیطان با تکلمات دروغینش، بادکنک به دست وارد قلبت می شود تا قلبت را تاریک کند سریع به یاد معالم ربانی بیفت که داستان ملک سلیمان ع و تسخیر جن به دست او چه زیباست.
در این داستان ادعای دانستن اخبار غیب برای شیاطین کلا رد شد و اگر شیاطین، غیب می‌دانستند مدتها بی‌خبر از فوت سلیمان ع مشغول کار برای او نمی‌شدند و این اعجاز علمی در مطالب قرآن که با معالم ربانی برای ما روشن می‌شود، دست و پای همه شیاطین جن و انس و تکلمات آنها در ملک و ملکوت قلب را، که هدفشان ایجاد تاریکی و نا آرامی و بغی و … است، جمع می‌نماید و خیال اهل یقین به معالم ربانی را از این بابت راحت می‌کند که هر وقت قلب سلیمشان متوجه تاریکی شد، سریع می‌فهمند که درصد یادآوری معالم ربانی قلبشان کم شده و شیطان با اخبار دروغین و با نیت پلیدش دوباره آمده تا ناآرامی تولید نماید، پس سریع با یاد این ذکر الله عظیم، قلب خود را به نور آرامش نگاه آل محمد ع گرم و روشن می نماید.
آیه قبل از این آیه نیز قشنگ است:
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»
یعنی قلب ما باید تا به حال اینقدر تجربه می‌نمود که معالم ربانی همیشه توام با نور آرامش است و در تمامی این مباحث علوم نورانی، ذره‌ای اختلاف محتوا که به اشکال و ایرادی بر گردد، وجود ندارد، لذا تمامی مطالب علمی، در بیرون و درون قلب توام با نور آرامش است و اگر زمانی قلب کلامی که بوی اختلاف و تاریکی و ناامنی و خوف دارد را احساس کند، بداند که منشاء این خبر از جانب شیطان است که آمده تا قلوب اهل شک حسود را به دست‌اندازی دیگر بیندازد، شاید موفق شود که آنها را نسبت به معالم ربانی بطور کلی منصرف نموده و با خود به قهقرای جهنم ببرد و این هدف و برنامۀ شیطان است.

[خلف – ذیع – صلی] :
اهل شک چون نمی خوان «مصلی» معالم ربانی باشند، لذا «اختلاف» پیش می آید.
جناب طبرسی واژه اختلاف را توضیح می‌دهد:
«اختلاف: امتناع دو چيز از اينكه جاى يكديگر را بگيرند مثل سياهى و سفيدى كه اين امتناع ذاتى آنهاست.» اگر «اقامة صلاة» بخوبی انجام پذیرد هرگز اختلافی پیش نخواهد آمد.

راجع به اینکه معالم ربانی همه نورانی است و در آن اختلافی نیست یک توضیح زیبای لغوی جناب طبرسی در مورد واژه اختلاف داده اند که خیلی زیباست.
در واقع تمام علوم ربانی بطور یکنواخت از یک منبع نور اقتباس می‌شود و در کلامی شیوا، ذره‌ای پس و پیش نمی‌شود و همین نبودِ اختلاف در کلام الهی خبر از صحت و درستی مسیر را می‌دهد.
اختلاف را اهل شک حسود ایجاد می‌کنند، چون از غافلۀ متّبعین نور جا می‌مانند!
این «جاماندن»، اختلاف و تفرقه ایجاد می‌کند، حال آنکه وظیفه برای همه «صلی» از نور علوم ربانی است یعنی اتباع از «سابق»، نه اینکه دودلی و شک و ناباوری، نشاط آنها را در دنباله‌روی از نور، از بین ببرد و این بی‌انگیزگی برای اهل شک، کار دستشان می‌دهد و توان آنها را در عمل به نور ولایت می‌گیرد. واژه اختلاف را جناب طبرسی زیبا توضیح داده‌اند:
«و الاختلاف هو امتناع أحد الشيئين أن يسد مسد الآخر فيما يرجع إلى ذاته كالسواد الذي لا يسد مسد البياض و كذلك الذهاب في الجهات المختلفة.
اختلاف: امتناع دو چيز از اينكه جاى يكديگر را بگيرند مثل سياهى و سفيدى كه اين امتناع ذاتى آنهاست و مثل رفتن در جهات مختلف.»
اختلاف: اهل شک نمی‌خوان مصلی معالم ربانی باشن، اینه که اختلاف پیش میاد!
اهل شک این اختلاف و جا ماندن از حلقۀ نورانی را با «اذاعة» نمودن، بروز می‌دهند، «الإذاعة التفريق» یعنی صادقانه، تمنای خودشونو فدای نور تقدیراتشون نمیکنن و حقیقت دنیای قلب خودشونو نزد صاحبان نور بیان نمی‌کنند تا با یاد معالم ربانی، گره از کارشون باز بشه، بلکه شک و ناباوری قلبی اونها نسبت به نورشون، اونا رو از ادامه راه باز میداره و دیگه حالشو ندارن دنبال نور حرکت کنن، لذا سنگین میشن و قلب قصی و مهر خورده رو دیگه نمیشه کاریش کرد.
تفسیر زیبای مجمع البیان شیخ طبرسی، اینجا اشاره قشنگی به این مطلب دارد که:
اگر نبود فضل آل محمد ع نسبت به ما که با معالم ربانی آشنا شویم و با یادآوری این علوم در زندگی روزمره به آرامش برسیم، قطعا تکلمات شیطان، یکی پس از دیگری تمام قلوب را تسخیر و تاریک می‌نمود، اما خوشبختانه به محض اینکه این بادکنک گنده دروغین شیطان، چشمش به سوزن تیز علوم ربانی می‌افتد، که در برابر اظهارات کذب اهل حسادت قد عَلَم نموده «شجع»، سریع پا به فرار می‌گذارد! اهل شک حسود، همان متبعین شیطان هستند که شک قلبی آنها، آنها را تشویق می‌کند که گوش به تکلمات قلبی خود بدهند: [«لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ» فيما يلقي إليكم من الوساوس و الخواطر الفاسدة المؤدية إلى الجبن و الفشل الموجبة لضعف النية و البصيرة] خوب معلومه گوش به حرف شیطان دادن جز تاریکی قلب توام با ترس و … نخواهد داشت.

إذاعة هوای نفس (افشاء السرّ):
«لَا تُذِيعُوا سِرَّنَا وَ لَا تُحَدِّثُوا بِهِ عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ
فَإِنَّ الْمُذِيعَ سِرَّنَا أَشَدُّ عَلَيْنَا مِنْ عَدُوِّنَا»
إِفْشَاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ

[تقیه – اذاعة] :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ
أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا
قَالَ بِمَا صَبَرُوا عَلَى التَّقِيَّةِ
وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ قَالَ الْحَسَنَةُ التَّقِيَّةُ وَ الْإِذَاعَةُ السَّيِّئَةُ

الاذاعة، الحسادة!

کسی که پشت به نورش بکنه و رو به تمنای خودش بنماید چی میشه؟!
کسی که اسرار نورانی رو لو بده، داستانش چی میشه؟!

حدیث زیبای مومن طاق و امام صادق علیه السلام:

[حدیث بسیار مهم و زیبا]:
امام صادق علیه السلام:
وَصِيَّتُهُ ع لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ‏ «مؤمن الطاق»
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ لِيَ الصَّادِقُ ع
سفارش امام صادق (ع) بابى جعفر احول.
ابو جعفر گفت حضرت صادق (ع) بمن فرمود:
إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ عَيَّرَ أَقْوَاماً فِي الْقُرْآنِ بِالْإِذَاعَةِ
خداوند گروهى را سرزنش نموده در قرآن به افشاگرى
فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيْنَ
عرضكردم فدايت شوم در كجا؟
قَالَ قَالَ قَوْلُهُ‏
فرمود اين آيه‏
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ
وقتى در مسير كارى اطمينان‌‏بخش يا هراس‏‌انگيز قرار گيرند فورى آن را برملا مى‌‏سازند.
ثُمَّ قَالَ
الْمُذِيعُ عَلَيْنَا سِرَّنَا كَالشَّاهِرِ بِسَيْفِهِ عَلَيْنَا
سپس فرمود
كسى كه اسرار ما را فاش نمايد مانند شخصى است كه با شمشير به جنگ ما پرداخته.
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ بِمَكْنُونِ عِلْمِنَا فَدَفَنَهُ تَحْتَ قَدَمَيْهِ
خداوند رحمت كند بنده‏‌اى را كه از علم پنهان ما استفاده كند و آن را زير پايش دفن نمايد.
وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ بِشِرَارِكُمْ مِنَ الْبَيْطَارِ بِالدَّوَابِّ
بخدا قسم من مردمان شرور شما را از دام‏پزشك كه چهارپايان بيمار را مى‌‏شناسد بهتر مى‌‏شناسم.
شِرَارُكُمُ الَّذِينَ لَا يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ إِلَّا هَجْراً وَ لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا دَبْراً وَ لَا يَحْفَظُونَ أَلْسِنَتَهُمْ
مردمان شرور شما كسانى هستند كه قرآن نميخوانند مگر بصورت هذيان
و نماز نميخوانند مگر با تاخير و زبان خويش را نگه نميدارند.
اعْلَمْ أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَمَّا طُعِنَ وَ اخْتَلَفَ النَّاسُ عَلَيْهِ سَلَّمَ الْأَمْرَ لِمُعَاوِيَةَ
فَسَلَّمَتْ عَلَيْهِ الشِّيعَةُ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ
بدان وقتى حسن بن على (ع) را مجروح كردند، و مردم در باره او اختلاف نموده،
فرمانروائى را به معاويه واگذاشت.
شيعيان وقتى باو سلام ميكردند ميگفتند: “السلام عليك يا مذل المؤمنين”
سلام بر تو اى خواركننده مؤمنين.
فَقَالَ ع
مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنِّي مُعِزُّ الْمُؤْمِنِينَ
او در جواب آنها ميفرمود:
من خواركننده مؤمنان نيستم من عزيزكننده آنهايم،
إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُكُمْ لَيْسَ بِكُمْ عَلَيْهِمْ قُوَّةٌ سَلَّمْتُ الْأَمْرَ لِأَبْقَى أَنَا وَ أَنْتُمْ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ
وقتى ديدم توان مقابله با آنها را نداريد،
مقام را باو واگذار كردم تا موجب بقاى خود و شما باشم
،
كَمَا عَابَ الْعَالِمُ السَّفِينَةَ لِتَبْقَى لِأَصْحَابِهَا
چنانچه خضر كشتى را معيوب كرد تا آن را براى صاحبان كشتى نگهدارد
وَ كَذَلِكَ نَفْسِي وَ أَنْتُمْ لِنَبْقَى بَيْنَهُمْ‏
همين طور من نيز خود و شما را نگهداشتم تا ميان آنها بايستم و نابود نشويم.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنِّي لَأُحَدِّثُ الرَّجُلَ مِنْكُمْ بِحَدِيثٍ
فَيَتَحَدَّثُ بِهِ عَنِّي فَأَسْتَحِلُّ بِذَلِكَ لَعَنْتَهُ وَ الْبَرَاءَةَ مِنْهُ
پسر نعمان،
من براى يكى از شماها حديثى نقل ميكنم،
او آن حديث را نقل ميكند از قول من، با همين كار سزاوار لعنت من و بيزارشدنم از او ميگردد،
فَإِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ
وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَقَرُّ لِلْعَيْنِ مِنَ التَّقِيَّةِ
پدرم ميفرمود
چه چيز بيشتر از تقيه موجب خوشحالى است.
إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ الْمُؤْمِنِ‏
وَ لَوْ لَا التَّقِيَّةُ مَا عُبِدَ اللَّهُ
تقيه سپر بلاى مؤمن است.
اگر تقيه نبود خدا پرستش نميشد.
وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
و در اين آيه خداوند مى‌‏فرمايد:
لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ
وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً
نبايد مؤمنين با كافران طرح دوستى داشته باشند
و اين دوستى مخصوص مؤمنين كه با يك ديگر داشته باشند
هر كس چنين كارى را بكند هيچ ارتباطى ديگر با خدا ندارد
مگر از ترس و تقيه چنين كارى را انجام دهد.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِيَّاكَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ يُحْبِطُ عَمَلَكَ
پسر نعمان
بپرهيز از بحث و مجادله زيرا بحث بى‏‌خود اعمالت را از ميان مى‌‏برد
وَ إِيَّاكَ وَ الْجِدَالَ فَإِنَّهُ يُوبِقُكَ
و از جدال نيز پرهيز كن كه موجب خواريت مى‌‏شود
وَ إِيَّاكَ وَ كَثْرَةَ الْخُصُومَاتِ فَإِنَّهَا تُبْعِدُكَ مِنَ اللَّهِ
و از دشمنى زياد بپرهيز كه خصومت زياد انسان را از خدا دور ميكند.
ثُمَّ قَالَ
إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْتَ وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ الْكَلَامَ
سپس فرمود
كسانى كه قبل از شما بودند خاموشى را ياد ميگرفتند ولى شما حرف زدن را ياد ميگيريد.
كَانَ أَحَدُهُمْ إِذَا أَرَادَ التَّعَبُّدَ يَتَعَلَّمُ الصَّمْتَ قَبْلَ ذَلِكَ بِعَشْرِ سِنِينَ
هر كدام مى‌‏خواستند عبادت از پيش گيرند، ده سال قبل خاموشى را فرامى‏‌گرفتند.
فَإِنْ كَانَ يُحْسِنُهُ وَ يَصْبِرُ عَلَيْهِ تَعَبَّدَ وَ إِلَّا قَالَ مَا أَنَا لِمَا أَرُومُ بِأَهْلٍ
اگر ميتوانست از عهده اين كار برآيد و صبر ميكرد، پارسا بود،
و گر نه عابد نميشد و ميگفت من خود را شايسته آنچه ميخواهم نمى‌‏بينم.
إِنَّمَا يَنْجُو مَنْ أَطَالَ الصَّمْتَ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ صَبَرَ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ عَلَى الْأَذَى
كسى نجات مى‌‏يابد كه مدتها از كارهاى زشت خاموش باشد،
و در دولت باطل بر آزار و اذيت، شكيبا باشد.
أُولَئِكَ النُّجَبَاءُ الْأَصْفِيَاءُ الْأَوْلِيَاءُ حَقّاً وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ
آنهايند برگزيدگان پاك و دوستان واقعى خدا و مؤمنين حقيقى.
إِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَيَّ الْمُتَرَاسُّونَ‏ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمَائِمِ الْحَسَدَةُ لِإِخْوَانِهِمْ لَيْسُوا مِنِّي وَ لَا أَنَا مِنْهُمْ
از همه شما در نظر من منفورتر كسى است كه رياست‌طلب و سخن‌‏چين و حسود نسبت به برادران خود باشد، آنها با من رابطه‌‏اى ندارند، من هم با آنها رابطه‌ای ندارم.
إِنَّمَا أَوْلِيَائِيَ الَّذِينَ سَلَّمُوا لِأَمْرِنَا وَ اتَّبَعُوا آثَارَنَا وَ اقْتَدَوْا بِنَا فِي كُلِّ أُمُورِنَا
دوستان ما كسانى هستند كه تسليم دستور ما باشند و پيرو آثارمان و در هر كار از ما ياد بگيرند.
ثُمَّ قَالَ
وَ اللَّهِ لَوْ قَدَّمَ أَحَدُكُمْ مِلْ‏ءَ الْأَرْضِ ذَهَباً عَلَى اللَّهِ ثُمَّ حَسَدَ مُؤْمِناً
لَكَانَ ذَلِكَ الذَّهَبُ مِمَّا يُكْوَى بِهِ فِي النَّارِ
سپس فرمود:
بخدا قسم اگر يكى از شما باندازه تمام روى زمين طلا در راه خدا ببخشد ولى بعد نسبت به يك مؤمن حسد بورزد، همان طلاها وسيله داغ كردن پشت و پهلوى او در جهنم خواهد شد.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنَّ الْمُذِيعَ لَيْسَ كَقَاتِلِنَا بِسَيْفِهِ بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً
پسر نعمان،
افشاگر اسرار ما شبيه كسى نيست كه با ما بوسيله شمشير پيكار ميكند،
بلكه گناهش از او بيشتر است، بلكه گناهش بيشتر بلكه گناهش بيشتر است (سه مرتبه تكرار فرمود).
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنَّهُ مَنْ رَوَى عَلَيْنَا حَدِيثاً فَهُوَ مِمَّنْ قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خَطَاءً
پسر نعمان
هر كس به زيان ما حديثى را نقل كند او از كسانى است كه با ما عمدا به جنگ پرداخته نه اشتباها.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِذَا كَانَتْ دَوْلَةُ الظُّلْمِ فَامْشِ وَ اسْتَقْبِلْ مَنْ تَتَّقِيهِ بِالتَّحِيَّةِ
پسر نعمان،
وقتى حكومت در اختيار ستمگران قرار گرفت،
با هر كس برخورد كردى و از او ميترسى به او تحيت بگو و سلام كن
فَإِنَّ الْمُتَعَرِّضَ لِلدَّوْلَةِ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ مُوبِقُهَا
زيرا كسى كه با دولت درآويزد باعث قتل خود شده و خويشتن را از ميان برده
إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‏
خداوند ميفرمايد:
وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ
با دست خود موجب هلاكت خويش نشويد.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ يُدْخِلُ فِينَا مَنْ لَيْسَ مِنَّا وَ لَا مِنْ أَهْلِ دِينِنَا
اى پسر نعمان:
ما خانواده‏‌اى هستيم كه شيطان در ميان ما كسانى را وارد ميكند كه از ما نيستند و معتقد به دين ما نيستند.
فَإِذَا رَفَعَهُ وَ نَظَرَ إِلَيْهِ النَّاسُ أَمَرَهُ الشَّيْطَانُ فَيَكْذِبُ عَلَيْنَا
همين كه او را به مقامى رسانيد و مردم متوجهش شدند شيطان وادارش ميكند به ما دروغ ببندد.
وَ كُلَّمَا ذَهَبَ وَاحِدٌ جَاءَ آخَرُ
همين كه يك نفر رفت ديگرى جاى او را ميگيرد.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَقَالَ لَا أَدْرِي فَقَدْ نَاصَفَ الْعِلْمَ
پسر نعمان،
هر كس از او چيزى بپرسند و بگويد نميدانم داراى نيمى از علم مى‌‏شود.
وَ الْمُؤْمِنُ يَحْقِدُ مَا دَامَ فِي مَجْلِسِهِ فَإِذَا قَامَ ذَهَبَ عَنْهُ الْحِقْدُ
و مؤمن كينه مى‏‌ورزد تا در مجلس حضور دارد، وقتى از جاى حركت كرد و رفت، كينه او از بين ميرود.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنَّ الْعَالِمَ لَا يَقْدِرُ أَنْ يُخْبِرَكَ بِكُلِّ مَا يَعْلَمُ
پسر نعمان
عالم نميتواند آنچه ميداند بتو بگويد
لِأَنَّهُ سِرُّ اللَّهِ الَّذِي أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ ع وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ ص إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَسَرَّهُ عَلِيٌّ ع إِلَى الْحَسَنِ ع وَ أَسَرَّهُ الْحَسَنُ ع إِلَى الْحُسَيْنِ ع وَ أَسَرَّهُ الْحُسَيْنُ ع إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَسَرَّهُ عَلِيٌّ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ع وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ ع إِلَى مَنْ أَسَرَّهُ
زيرا آن اسرار خدا است كه به جبرئيل سپرده‌‏اند و او بحضرت محمد و آن جناب به على ع و على (ع) به امام حسن و ايشان به حضرت حسين و آن جناب به على بن الحسين و ايشان به محمد بن على و آن جناب به كسى كه بايد سپرده،
فَلَا تَعْجَلُوا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ قَرُبَ هَذَا الْأَمْرُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَأَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ
مبادا عجله كنيد بخدا قسم اين امر سه مرتبه نزديك شد و افشا كرديد خداوند آن را تاخير انداخت،
وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ سِرٌّ إِلَّا وَ عَدُوُّكُمْ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكُمْ‏
خدا را سوگند ياد ميكنم كه شما اسرارى نداريد مگر اينكه دشمن شما بهتر از آن اطلاع دارد.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
ابْقَ عَلَى نَفْسِكَ فَقَدْ عَصَيْتَنِي لَا تُذِعْ سِرِّي
پسر نعمان،
جان خود را حفظ كن مخالفت با من مكن و سرم را فاش مگردان
فَإِنَّ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ كَذَبَ عَلَى أَبِي وَ أَذَاعَ سِرَّهُ فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ
مغيره بن سعيد به پدرم دروغ بست و سرش را فاش كرد، خداوند او را مبتلا به حرارت آهن كرد.
وَ إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ‏ كَذَبَ عَلَيَّ وَ أَذَاعَ سِرِّي فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ
و ابو الخطاب به من دروغ بست و سرم را فاش كرد، مبتلا به حرارت آهن شد.
وَ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا زَيَّنَهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعْطَاهُ حَظَّهُ وَ وَقَاهُ حَرَّ الْحَدِيدِ وَ ضِيقَ الْمَحَابِسِ
هر كه كتمان امر ما را بنمايد خداوند او را در دنيا و آخرت مى‌‏آرايد و پاداشش را ميدهد و او را از گرفتار شدن به حرارت آهن و زندانهاى تنگ نگه ميدارد.
إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ قُحِطُوا حَتَّى هَلَكَتِ الْمَوَاشِي وَ النَّسْلُ
بنى اسرائيل گرفتار قحط‌سالى شدند بطورى كه چهارپايان آنها از بين رفت و نتاج نابود شد.
فَدَعَا اللَّهَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع
موسى بن عمران دست بدعا برداشت
فَقَالَ يَا مُوسَى
إِنَّهُمْ أَظْهَرُوا الزِّنَى وَ الرِّبَا وَ عَمَرُوا الْكَنَائِسَ وَ أَضَاعُوا الزَّكَاةَ
خداوند باو فرمود
موسى آنها آشكارا به زنا و رباخوارى مشغول شدند معبدها را آراستند و زكات را از ميان بردند.
فَقَالَ إِلَهِي تَحَنَّنْ‏ بِرَحْمَتِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
گفت خدايا به لطف كرم خويش بر آنها عنايت فرما آنها مردمانى نادانند.
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِّي مُرْسِلٌ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ مُخْتَبِرُهُمْ بَعْدَ أَرْبَعِينَ يَوْماً
خداوند به او وحى كرد من باران ميفرستم و بعد از چهل روز آنها را آزمايش ميكنم.
فَأَذَاعُوا ذَلِكَ وَ أَفْشَوْهُ
فَحَبَسَ عَنْهُمُ الْقَطْرَ أَرْبَعِينَ سَنَةً
آنها اين سر را فاش كردند.
خداوند چهل سال از آنها باران را قطع نمود.
وَ أَنْتُمْ قَدْ قَرُبَ أَمْرُكُمْ فَأَذَعْتُمُوهُ فِي مَجَالِسِكُمْ
شما نيز فرجتان نزديك شد ولى در مجالس افشاگرى گرديد.
يَا أَبَا جَعْفَرٍ
مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى هَذَا الْأَمْرِ
اى ابا جعفر،
شما را چه به مردم، از آنها دست برداريد، هيچ كس را دعوت به اين اعتقاد نكنيد.
فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ
بخدا قسم اگر همه اهل آسمانها و زمين جمع شوند تا يك نفر را كه خدا مى‌‏خواهد او را هدايت كند گمراه نمايند نمى‌‏توانند.
كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُلْ أَحَدُكُمْ أَخِي وَ عَمِّي وَ جَارِي
از مردم دست‏ برداريد، نگوئيد برادر من يا عمو يا همسايه من است.
فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ
خداوند وقتى در باره كسى نيكى را اراده كرده باشد، روح او را پاك ميكند،
هر كار نيكى را شنيد مى‌‏پذيرد و هر كار زشت را زشت ميشمارد.
ثُمَّ قَذَفَ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ‏
بعد خداوند بر دل او كلمه‏‌اى الهام مى‌‏كند كه باعث پيشرفت كارش مى‌‏شود.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يَصْفُوَ لَكَ وُدُّ أَخِيكَ فَلَا تُمَازِحَنَّهُ وَ لَا تُمَارِيَنَّهُ وَ لَا تُبَاهِيَنَّهُ وَ لَا تُشَارَّنَّهُ
اى پسر نعمان
اگر ميخواهى برادرت بواقع تو را دوست داشته باشد با او شوخى نكن
و نه به مراء و مباحثه بپرداز و نه بر او افتخار كن و نه با او به مخاطبت بپرداز
وَ لَا تُطْلِعْ صَدِيقَكَ مِنْ سِرِّكَ إِلَّا عَلَى مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ عَدُوُّكَ لَمْ يَضُرَّكَ فَإِنَّ الصَّدِيقَ قَدْ يَكُونُ عَدُوَّكَ يَوْماً
و دوست خود را بر اسرارت آگاه نكن مگر اسرارى كه اگر دشمن بر آن مطلع شد موجب ضررى نميشود
زيرا دوست نيز گاهى دشمن مى‌‏شود.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ سُنَنٍ
پسر نعمان
شخص مؤمن نيست مگر اينكه در او سه روش باشد
سُنَّةٌ مِنَ اللَّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِهِ وَ سُنَّةٌ مِنَ الْإِمَامِ
يكى را از خدا فراگيرد و يكى را از پيامبر و سومى را از امام.
فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَهُوَ أَنْ‏ يَكُونَ كَتُوماً لِلْأَسْرَارِ
يَقُولُ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً
اما روشى را كه از خدا مى‌‏آموزد اينست كه سر نگهدار باشد
خداوند ميفرمايد: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً.
وَ أَمَّا الَّتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص
فَهُوَ أَنْ يُدَارِيَ النَّاسَ وَ يُعَامِلَهُمْ بِالْأَخْلَاقِ الْحَنِيفِيَّةِ
اما آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله فرا مى‌‏گيرد
مدارا كردن با مردم است و با آنها با اخلاق شايسته رفتار نمودن.
وَ أَمَّا الَّتِي مِنَ الْإِمَامِ
فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ حَتَّى يَأْتِيَهُ اللَّهُ بِالْفَرَجِ‏
و آنچه از امام مى‌‏آموزد
شكيبائى در گرفتاريها (جنگها) و ناراحتيها است تا خداوند فرج را برساند.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
لَيْسَتِ الْبَلَاغَةُ بِحِدَّةِ اللِّسَانِ وَ لَا بِكَثْرَةِ الْهَذَيَانِ
وَ لَكِنَّهَا إِصَابَةُ الْمَعْنَى وَ قَصْدُ الْحُجَّةِ
پسر نعمان
بلاغت به تيززبانى و ياوه‏‌سرائى نيست
ولى بلاغت دريافت معنى و رسيدن به حجت و دليل است.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
مَنْ قَعَدَ إِلَى سَابِّ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ
پسر نعمان،
هر كه همنشينى كند با كسانى كه دوستان خدا را فحش ميدهند، معصيت خدا را كرده.
وَ مَنْ كَظَمَ غَيْظاً فِينَا لَا يَقْدِرُ عَلَى إِمْضَائِهِ كَانَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى
هر كس خشمى را فرو برد در راه ما، كه نميتواند در مقابل آن نظر خود را انجام دهد،
با ما خواهد بود در درجات عالى بهشت.
وَ مَنِ اسْتَفْتَحَ نَهَارَهُ بِإِذَاعَةِ سِرِّنَا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ حَرَّ الْحَدِيدِ وَ ضِيقَ الْمَحَابِسِ‏
و هر كه روزش را با افشاى اسرار ما شروع كند، گرفتار خنجر تيز و زندان تنگ خواهد شد.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ
لِتُرَائِيَ بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِيَ بِهِ وَ لَا لِتُمَارِيَ
پسر نعمان، علم را براى سه كار مجو.
1- براى ريا و تظاهر نمودن.
2- براى مباهات و افتخار كردن.
3- و نه براى اينكه به بحث و جدل بپردازى.
وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ
رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ وَ اسْتِحْيَاءٍ مِنَ النَّاسِ
و نه علم را براى سه چيز واگذار.
1- براى علاقه به نادانى.
2- بى‌‏ميلى به علم.
3- خجالت از مردم.
وَ الْعِلْمُ الْمَصُونُ كَالسِّرَاجِ الْمُطْبَقِ عَلَيْهِ‏
علمى كه آن را نگهدارى مانند چراغى است كه روى آن سرپوش بگذارند.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً بَيْضَاءَ
فَجَالَ الْقَلْبُ بِطَلَبِ الْحَقِّ
ثُمَّ هُوَ إِلَى أَمْرِكُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّيْرِ إِلَى وَكْرِهِ
اى پسر نعمان:
خداوند عزيز هر گاه بنده‌‏اى را بخواهد مورد لطف خويش قرار دهد، در دل او نقطه‏‌اى سفيد قرار ميدهد. دل بجانب حق حركت ميكند، او به تشيع و اعتقاد به امامت، از كبوتر كه به آشيانه خود دل‏بند است و با سرعت بآن طرف ميرود، سريعتر است.
يَا ابْنَ النُّعْمَانِ
إِنَّ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُنْزِلُهُ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ خَزَائِنَ تَحْتَ الْعَرْشِ كَخَزَائِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ لَا يُنْزِلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ وَ لَا يُعْطِيهِ إِلَّا خَيْرَ الْخَلْقِ وَ إِنَّ لَهُ غَمَامَةً كَغَمَامَةِ الْقَطْرِ
فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخُصَّ بِهِ مَنْ أَحَبَّ مِنْ خَلْقِهِ أَذِنَ لِتِلْكَ الْغَمَامَةِ
فَتَهَطَّلَتْ كَمَا تَهَطَّلَ السَّحَابُ فَتُصِيبُ الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ.
پسر نعمان،
محبت ما اهل بيت را خداوند از آسمان از گنجينه‌‏هائى زير عرش مانند گنج طلا و نقره با مقدار معين نازل ميكند و نمى‌‏بخشد مگر به بهترين خلق خود.
و اين محبت ابرى است مثل ابر باران‏‌زا
وقتى خداوند بخواهد اين امتياز را به يكى از محبوبترين خلق خود ببخشد به آن ابر اجازه ميدهد مانند ابر باران‌‏دار ببارد و جنينى كه در رحم مادر است مشمول اين بارش قرار ميگيرد.

[سورة النساء (۴): الآيات ۸۲ الى ۸۳]
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (۸۲)
آيا در [معانى‏] قرآن نمى‌‏انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‌‏يافتند.
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ
وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِيلاً (۸۳)
و چون خبرى [حاكى‏] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛
و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانى‏‌اند كه [مى‌‏توانند درست و نادرست‏] آن را دريابند،
و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز [شمارِ] اندكى، از شيطان پيروى مى‏‌كرديد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی