Illuminated Fingerprint!
الفبای نورانی، نسخه های نورانی
(ب ن ن – اثر انگشت نورانی)
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید
«بنن» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أبنّ بالمكان: إذا أقام، فالبنان ما به يعتمد كلّ ما يكون للإقامة و الحياة»
«أبنت السحابة»
«البَنّة: الرائحة الّتى تبّن بما تَعْلَق به»
عرب به بوی خوشی که از یک چیز خوشبو به مشامش میرسه میگه بنّة! چون میخکوبش میکنه! او به عطر دلخواهش رسیده! دنبال همین عطر میگشت! همینو میخواست! چیز دیگهای پسندش نیست!
«عرف – بنّة»
«نور بنان» + «ید بیضاء»
بوی خوش علوم نورانی، قلبتو درجا میخکوب میکنه!
«بنن» + «بلد: نقطۀ ثابت نورانی من!»
انگاری با فهم نور و ظلمت قلبت، و عمل به این دستورات نورانی، در حریم نورانی بلد الامین،
صاحب آبرو و هویّت و اثر انگشت معتبر و نورانی میشوی،
و برای همیشه در این مکان مقدّس، مستقرّ میشوی، ان شاء الله تعالی!
«أبنّ بالمكان»، «أَبَنَ بالمكان»:
«أبنّ بالمكان إذا أقام، فالبنان ما به يعتمد كلّ ما يكون للإقامة و الحياة»
«بنن – أقامة صلاة»
«البَنّة: الرائحة الّتى تبّن بما تَعْلَق به»
«بنن – علق»
«أبنّت السحابة: إذا لزمت»:
ابرها اینجا بالای سر ما میخکوب شدن! جایی نمیرن! سایه اونا مستدام باد!
اهل نور یقین وقتی به علوم نورانی و ربانی صاحبان نور خودشون میرسن،
قلبشون بوی نور آرامش رو از آثار علمی آنها استشمام میکنه و فورا همونجا میخکوب میشن!
دیگه جای دیگری نمیرن!
یقین داره و معتقده که اینجا همون نیمۀ گمشده اوست!
اینجا همون جاییه که به صلاح دنیا و آخرت اوست! پس به نفعشه که همینجا لنگر بندازه:
«سميت بنانا لأنّ بها صلاح الأحوال الّتى يستقرّ بها الإنسان»
این مفاهیم زیبا رو واژه «بنن» به ما یاد میده.
این حال میخکوب شدن، مفهوم واژه بنن را بخوبی توضیح میدهد «ابنّ بالمکان».
+ «عین شکری»
مثال: یه بازی داشتیم بنام «سنگ شو!»
به هر حالتی که بودی، باید همونجور میخکوب میشدی، سنگ میشدی، خشک میشدی!»
توقف زمان و مکان در وقت سحر!
«petrify»: فسیل شدن.
اهل شک حسود، وقتی چشمشون به مصادیق دنیا، یعنی تمناهاشون میافته، میخکوب میشن!
دیدی یه جوان با دیدن یه دختر، چجوری عین شکری میشه و میخکوب میشه و سنگ میشه؟!
یا میمیک صورت بعضی از خانمها جلوی ویترین طلافروشی!
انگاری مات و مبهوت، سر جای خودش، خشکش زده!
انگاری دلخواهش بهش گفته: چشمت که به من افتاد، سنگ شو!
تا بهت اجازه و دستور ندادم، تکون نخور!
همینجور گناه کن و چشم از دستورات من برندار، تا … تا بمیری بری جهنم!
اگه به خودمون نیاییم و اختیارا دست از تمناها و دلخواهها و چشم از اندیشه باطل «بخل و حسد» برنداریم، واقعا عیب حسد، ما رو میخکوب خودش میکنه و میبره جهنم.
ما باید اختیارا به اندیشه والای آل محمد ع چشم بدوزیم «شکر».
[بنن – زکو] :
بمحض اینکه لنگه کفش خودشو میبینه، میشناسه و کار تموم میشه!
این میشه مفهوم مشترک بنن با تمام واژههای جفت و زوج و زکو و قرین و توام.
حالا مقایسۀ این دو عکس با هم:
عکس سمت راست، جفت اهل نور با صاحب نورش،
و عکس سمت چپ، جفت اهل حسد با دانه درشتهای قبیله شیطان!
«بنن» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست، که اهل نور یقین در دل شرایط با استعمال این اندیشه نورانی، تولید نور آرامش عمل صالح نموده و در همین بوی خوش اندیشه آل محمد ع و نور عمل صالح، جا خشک میکنن! و قلبشون آرامش حاصل از این استقرار و أقامه رو، خیلی خوب میفهمه و حس میکنه!
محاله بتونی اهل نور رو از صاحب نورش، یعنی «آیاتی و رسلی» منصرف کنی و رأیشو بزنی و قبله اونو از نور به تاریکی تغییر بدی!
«إِنَّ مُحِبَّنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُبْغِضَنَا
وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُحِبَّنَا»
اهل نور، زرنگه و کافیه چشمش بیفته به صاحب نورش،
فورا با قلبش اونو میشناسه «حدیث یمنیها: نور داخلی + نور خارجی».
برای خواندن ادامه مطلب، حتما حدیث یمنیها مطالعه شود!
… اهل نور یقین، چشم قلبش که به صاحب علوم نورانیاش میافته، میخکوب میشه!
اهل شک حسود هم که چشمش به عالم سوء و تمناهاش میافته میخکوب میشه!
اهل حسادت اگه چشم دلشون به نورشون بینا بشه، دست از دنیا و عالم سوء برمیدارن و دنبال صاحب نورشون راه میافتن!
اما کو آن کسی که براش بداء حاصل بشه و قلبش با إقرار به فضل نورش، منور بشه
و دیگه تصمیماتشو با چشم سر، نه، که با چشم بینای دلش بگیره؟! خیلی خیلی کماند.
[شمر – بنن]:
مفاهیمی که در واژه «شمر» وجود داره، از مفاهیم مشترک و مترادف با واژه نور ولایت است!
انگاری نور ولایت فرایندی است که آدمو کوشا میکنه! کارآزموده میکنه!
هر چی برای انجام دادن کارها لازم داری رو برات فراهم میکنه!
فراهم ساختن! فراهم کردن!
مایحتاجتو فراهم میکنه!
برای همینه که اهل نور، دست از نورش برنمیداره!
+ «بنن».
«اثر انگشت» + «بِرَند»: «brand»
تمام اعمال صالح اهل نور، برندی از نور ولایت داره!
با دقت که نگاه میکنیم، میبینیم، این هویت نورانی و این اثر انگشت، از فهم نور و ظلمت قلب در دل شرایط و امتحانات زندگی تشکیل شده! یعنی هر عمل صالحی باید با نور علم، انجام شده باشه! و این نور علم، همان فهم نور و ظلمت دنیای قلب، یعنی فهم امر و نهی ولیّ خدا در ملکوت قلب است.
این اثر انگشت نورانی است که درهای بسته را باز میکند!
این اثر انگشت نورانی که جادو میکند، برهان رب خویش را با قلبش رویت کرده است!
«لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
این همه آثار نورانی در اثر انگشت این اهل نور، خبر از نمرۀ قبولی در امتحانات کربلای فراوانی میدهد که در مدت فرصت عمر خود کسب نموده است!
برای باز کردن گره مشکلات خود، از کدام منبع نورانی، اخذ علم نمائیم؟!
«عمّن آخذ معالم دینی؟»
آیا خدای مهربان میتونه بندگانشو اصلاح و تربیت کنه؟!
آره «بَلى»! میتونه!
«بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
خدا میتونه این اعتقاد نورانی صحیح رو دوباره در قلبی که با استعمال حسد مرده، زندهاش کنه
«بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
قلوب اهل نور یقین با آشنایی با علوم ربانی، با بوی خوش اندیشه آل محمد ع- که به آن تعلق دارند- خوشبو میشوند «البَنّة: الرائحة الّتى تبّن بما تَعْلَق به» و دیگه ولش نمیکنند!
+ «صور – فصرهن الیک»
این اثر انگشت نورانی به اهل یقین اختصاص دارد،
اما اهل شک حسود، سرانگشتانش بریده شده و قلم شده!
چون قطع رابطه با نوری کرده که صله رحم با این نور بدون آلترناتیو بر او واجب
و غیر قابل تغییر بوده است.
«ِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل»
«ِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل»
واژۀ «بنن» یعنی اعتقاد قلبی اختصاصی هر نفر!
در مُلک، اثر انگشت دو نفر با هم یکی نیست!
اثر انگشت تاویلی اهل نور یقین در ملکوت، همه با هم یکی، و نورانی است «یسقی بماء واحد» و تایید اثر انگشت صاحب نور خودشونو میکنن!
اما اهل حسادت، هر کدوم، اثر انگشتشون یه سازی میزنه!
مثل قلبی که تحت فرمان گره پیشاهنگ نباشه و آریتمی داشته باشه!
بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ
آرى [بلكه] تواناييم كه [خطوط]سر انگشتانش را [يكايك]درست [و بازسازى]كنيم.
در واقع میشه:
آرى [بلكه] تواناييم كه با قرار دادن حاملان علوم نورانی، بر سر راه اهل شک و یقین «لقط»، [خطوط] اعتقادی کج و معوج سر انگشتان قلبشان را [يكايك]درست [و بازسازى]كنيم تا بتوانند با یاد این علوم ربانی، قلب تاریکشان را منور به نور آل محمد ع نمایند!
+ «سویت و نفخت فیه من روحی»
+ «فرهنگ سازی – ثقف»
واژه «بنّ» اختصاص به این نداره که فقط معنی سر انگشت بده!
بلکه اشاره به این مطلب مهم داره که هر کسی اعتقادا به یک اصلی، وصله!
«أبنّ بالمكان»! حالا یا این اصل حقّه و یا باطله!
«أبنّ بالمكان إذا استقرّ به»
«و أبنّ القوم بمحلّة: أقاموا»
مفهوم «اللزوم و الإقامة»
«البنان ما به يعتمد كلّ ما يكون للإقامة و الحياة»:
یعنی مردی قابل اعتماد، برای دسترسی به آرامش و رسیدن به حیات طیبة!
معلم بینش آل محمد ع!
تعلیمِ تنها ابزار آرامش، یعنی نور ولایت!
فهم قبض و بسط نور قلب!
مثال قشنگش!
وسط بیابان بی آب و علف [مفازه – فوز]، خسته و تشنه و گرسنه، از دور چشمت به یک محلی میافته که آب داره، درخت داره، سایه داره … چی میگی؟ آخیش راحت شدیم!
به اینجا که همۀ اسباب آسایش و آرامش قلب فراهم است، میتوان اعتماد کرد و امید زنده ماندن با این امکانات را میتوان داشت!
من که دیگه از اینجا تکون نمیخورم و همینجا لنگر میاندازم «أبنّ بالمكان»!
«بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
این آیه جاش همینجاست که:
بله ما آل محمد ع اینجوری رحمتمونو شامل حال شما دوستان عزیزمان میکنیم که علوم ربانی و نورانیِ خودمونو بر سر راه شما قرار میدهیم «لقط» تا با شوق و عشق به او، در این مکان اعتقادی نورانی که صاحبخانه آن ما هستیم «أبنّ»، لنگر بندازین و حال خوش رو تجربه کنین!
«نُسَوِّيَ بَنانَهُ» اشاره به خاصیّت تعلمیات علوم ربانی بر قلب سلیم دارد.
اما اگه یکی در این مکان بخواهد خیانت کنه، از ادامه درک علوم نورانی محروم خواهد شد و مشمول این آیه میشه «وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ» و این عقوبت اهل حسادتی است که اشتباه مرگباری مرتکب شده است «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»، یعنی بین خودش و نورش فاصله انداخته! به نورش پشن کرده!
بین علوم صاحبان نور هیچ تفاوتی نیست و همه، یک چیز هستند و نور واحدند «یسقی بماء واحد».
اهل حسادت تلاش میکنن تا بین صاحبان نور، تفاوت قائل شوند
تا اینجوری همه رو به اشتباه بیندازند!
[عرف – بنّة] :
عرب به بوی خوشی که از یک چیز خوشبو به مشامش میرسه میگه بنّة!
«البَنّة: الرائحة الّتى تبّن بما تَعْلَق به»
مفارقة الدین مفارقة الامن
نبودن نور درون قلب، یعنی نبودن دین و نبودن علم و نبودن آرامش و امنیت و فرهنگ!
«مفارقة الدین مفارقة الامن»
سلب نور، سلب اعتقادات!
اعتقادات «فَوْقَ الْأَعْناقِ» که سلب میشه، باعتبار سلب نور قلب «كُلَ بَنانٍ» کسی است که به نورش خیانت کرده است!
«فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَ بَنانٍ»
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ
چُرت بزن، فضولی نکن!
«إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ»
اگه اطاق عمل رفته باشی و شکم یا قفسه سینه بیماری رو ببینی که جراح چجوری باز و سفره کرده، وحشت وَرِت میداره و اگه بیمار خودش، بر فرض محال، این صحنه رو ببینه، دل میترکونه که آیا این شکم منه؟، و آیا دوباره من به حالت عادی برمیگردم یا نه؟! لذا طبیب با بیهوش کردن بیمار «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ» بمنظور اینکه این صحنه رو نبینه، برای او ایجاد امنیت خاطر میکنه «أَمَنَةً مِنْهُ»، لذا اگه پشت صحنه خیانت معارین رو بهت نشون بِدَن، وحشت میکنی و جا میزنی، برای همینه که بعضی شرایط نامعلوم و پشت پرده پیش میاد و … ،
چرت بزنیم! هیچ خبری نیست! پوشش و جلبابمونو جمعتر و محکمتر بگیریم، رومونو از نامحرم بپوشونیم، چیکار داریم هی سرک میکشیم و فضولیمون گل میکنه!
[بنن – شهد]:
در هر آیت به نیابت از صاحب نورت انگشت بزن و شهادت بده
و گواه باش که فقط با اندیشه آل محمد ع میشه تولید نور آرامش نمود.
اگه درست انگشت بزنی، دستگاه حضور و غیاب، اوکی میده!
دستگاه شهادت میده که تو در محل کارِت حاضر هستی! «fingerprint»
[بنن – وسق و اتسق]:
«فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»
«فَوْقَ الْأَعْناقِ» و «كُلَّ بَنانٍ» نامهای زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
این آیه اشاره به اهل حسادت دارد، لذا این اسامیِ بیمعنا برای آنها، باید حذف و جدا و دیلیت شود!
میشن بدون سر! میشن بدون هویت سر انگشت!
میشن سه روحه! میشن مسخ! میشن «نور از دست داده!»
وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ
و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد!
حسودی که اشتباه مرگبار میکنه و به نور خودش پشت میکنه،
هویت نورانیِ عاریۀ خودشو از دست میده،
لذا باید هم از گردن به بالا، یعنی سرشو از دست بده
و فاقد اثر انگشت نورانی بشه!
+ «نور از دست رفته!»
+ «مسخ»
[سورة الأنفال (۸): الآيات ۹ الى ۱۴]
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ
فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ (۹)
[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مىطلبيديد،
پس دعاى شما را اجابت كرد كه:
«من شما را با هزار فرشته پياپى، يارى خواهم كرد.»
وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى
وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ
وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۱۰)
و اين [وعده] را خداوند جز نويدى [براى شما] قرار نداد،
و تا آنكه دلهاى شما بدان اطمينان يابد؛
و پيروزى جز از نزد خدا نيست،
كه خدا شكست ناپذير [و] حكيم است.
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ
وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ
وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ
وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ
وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (۱۱)
[به ياد آوريد] هنگامى را كه [خدا] خوابِ سبك آرامشبخشى كه از جانب او بود بر شما مسلّط ساخت،
و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند،
و وسوسه شيطان را از شما بزدايد
و دلهايتان را محكم سازد
و گامهايتان را بدان استوار دارد.
إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ
فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا
سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ
فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ
وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (۱۲)
هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مىكرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آوردهاند ثابتقدم بداريد.
به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند.
پس، فراز گردنها را بزنيد،
و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (۱۳)
اين [كيفر] بدان سبب است كه آنان با خدا و پيامبر او به مخالفت برخاستند،
و هر كس با خدا و پيامبر او به مخالفت برخيزد قطعاً خدا سختكيفر است.
ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ
وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ (۱۴)
اين [عذاب دنيا] را بچشيد،
و [بدانيد كه] براى كافران عذاب آتش خواهد بود.
بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ
آرى [بلكه] تواناييم كه [خطوط] سر انگشتانش را [يكايك] درست [و بازسازى] كنيم.
خدای مهربان، با فرایند نور الولایة،
قدرت خودشو در اصلاح و تربیت عیب حسد بندگانش نشون میده!
این میشه: «بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
هویت و شخصیت بندگان با کمک نور ولایت، ساخته و بازسازی میشود!
+ «سوی»: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»
قلب، با نورش، به کمال میرسه و میشه قبلهای برای سجدۀ ملائکه!
[سورة القيامة (۷۵): الآيات ۱ الى ۱۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ (۱)
نه! سوگند به روز رستاخيز،
وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (۲)
و [باز] نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (۳)
آيا انسان مىپندارد كه هرگز ريزه استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟!
بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ (۴)
آرى [بلكه] تواناييم كه [خطوط] سر انگشتانش را [يكايك] درست [و بازسازى] كنيم.
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ (۵)
ولى نه، انسان مىخواهد كه در پيشگاه او فسادكارى كند.
يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ (۶)
مىپرسد: «روز رستاخيز چه وقت است؟»
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (۷)
پس آنگاه كه ديده خيره گردد،
وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (۸)
و ماه در خسوف افتد،
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (۹)
و آفتاب و ماه به هم گرد آيند،
يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ (۱۰)
آن روز انسان مىگويد: «[راه] گريز كجاست؟»
كَلاَّ لا وَزَرَ (۱۱)
حاشا؟ پناهگاهى نيست!
إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (۱۲)
آن روز، قرارگاه [نهايى] به سوى پروردگار توست!
يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (۱۳)
آن روز است كه انسان را از آنچه از ديرباز يا پس از آن انجام داده آگاهى دهند.
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (۱۴)
بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بيناست،
وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ (۱۵)
هر چند دست به عذرتراشى زند.