ADIT!
GOLD MINE ENTRANCE!
The entrance to the mine of scientific treasures!
نقباء، ورودی معدن گنجینههای نور علم آل محمد علیهم السلام!
«نَقَبْتُ الْحَائِطَ: خَرَقْتُهُ، ديوار را سوراخ كردم.»
الْمَنْقَبَةُ: طريقٌ مُنْفِذٌ في الجِبَالِ،
و استُعِيرَ لفعل الكريمِ،
إما لكونه تأثيراً له،
أو لكونه مَنْهَجاً في رَفْعِهِ،
مَنْقَبَة : راه عبور كوهستانها
كه بطور استعاره براى صفات و كار مردان كريم و بخشنده بكار ميرود،
يا بخاطر نفوذ و تأثيرى كه در ديگران دارند،
و يا بخاطر اينكه به مقام آنها دسترسى هست.
«نقب» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«نِقَابُ الْمَرْأَةِ»
«النِّقاب: روبند زن كه با آن چهره خود را بپوشانند.»
«انْتَقَبَتِ المرأة: آن زن نقاب يا روى بند بست.»
«تَنَقَّبَتِ الْمَرْأَةُ: آن زن نقاب بر چهره افكند.»
«فتاة منقّبة»
«نَقَبْتُ الْحَائِطَ: خَرَقْتُهُ، ديوار را سوراخ كردم.»
نقیب، کارش نقب زدن علمی به گنجینه علم آل محمد ع است.
عرب به روبند خانمها میگه نقب!
انگاری نقیب یعنی همین روبند که وقتی جلوی صورت قرار میگیره، صورت ناپیدا میشه قبله نامرئی و این روبند آشکار و در معرض دید میشه قبله مرئی، کانه هر کسی میخواد به این صورت نگاه کنه، روبند رو میبینه، یعنی نقیب که همون روبندی است که داری میبینیش، کارش نقب زدن به گنج علمی است.
یعنی نقیب رو دیدی، انگاری گنج رو دیدی!
چون نمیشه گنج رو مستقیما ببینی!
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»
اما باید از این گنج سهمتو بگیری «حظّ»!
چجوری؟
با رعایت سلسله مراتب نورانی، یعنی از این نقیب اخذ نور کن!
+ «mining»: «استخراج نور رمزنگاری شده! مشورت نورانی!»
انگاری وقتی از نقیب اخذ نور علم میکنی
کانه از گنج علم آل محمد ع استخراج نور مینمایی!
+ «شرع»: «ACCESS»
+ «وری – درناژ!»
+ «سبط»
+ «ثقب»
+ «عدن – معدن همیشگی نور! جنّات عدن!»
مثال انجام جراحیهای شکم به روش لاپاروسکوپی!
نور ولایت فرایند «اسکوپی» است!
در واقع جراح از طریق این نقب زدن در شکم،
فضای نامعلوم را برای عمل جراحی خود آشکارا میبیند و اقدام میکند.
این عکس زیبا که مفهوم مکاشفه، و دیدن پشت پرده را دارد، در حقیقت معنای اسکوپی میدهد!
+ «شهد – و شهد شاهد من اهلها»
مفهوم هزار واژه مترادف فرایند نور الولایة از این عکس استنباط میشود!
همین اتفاق اگه تو قلبت بیفته، کار تمومه!
یعنی هر چی از نادانستهها که نیاز داری و در پرده غیب است،
برای تو به میزان نیازت آشکار میشه و میتونی با دید باز و با علم کافی در هنگام مواجهه با آیات، اقدام لازم و مناسب رو داشته باشی، ان شاء الله تعالی.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب!»
این راه دسترسی به علم آل محمد ع اسمش «نقب» است، در مُلک و در ملکوت.
+ «باب عزت»
+ «دسترسی»
+ «قبله مرئی – قبله نامرئی»
+ مفهوم زیبای «در دسترس»:
«الْمَنْقَبَةُ: طريقٌ مُنْفِذٌ في الجِبَالِ،
و استُعِيرَ لفعل الكريمِ، إما لكونه تأثيراً له، أو لكونه مَنْهَجاً في رَفْعِهِ،
مَنْقَبَة : راه عبور كوهستانها
كه بطور استعاره براى صفات و كار مردان كريم و بخشنده بكار ميرود
يا بخاطر نفوذ و تأثيرى كه در ديگران دارند و يا بخاطر اينكه به مقام آنها دسترسى هست.
[راه باز کن!]
+ «حطم»
+ «نسب»
نقیب نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست
که کلام نورانی تاثیر گذارشان تا ژرفای قلب اهل نور نفوذ میکند،
کانه به درون قلب نقب میزند
«التأثير الذي له عمق و دخول»
+ «ثقب»
+ «نماینده»
+ مفهوم «جستجو»:
«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً:
نقيب القوم كسى است كه از احوال و از وضع قوم مطّلع است و وضع آنها را جستجو ميكند، گوئى اسرار آنها را سوراخ كرده و پى میبرد.»
+ «بعث»:
انگاری نقیب «آیاتی و رسلی»، قلب اهل نور را شخم میزند و زیر و رو میکند و جستجو میکند.
مفهوم «سرکرده»!
نقیب: نقبا چه کسانی هستند؟ 12 نفرند.
و نقيب القوم كالكفيل و الضمين ينقب عن الأسرار و مكنون الإضمار
و إنما قيل نقيب لأنه يعلم دخيلة أمور القوم و يعرف مناقبهم و هو الطريق إلى معرفة أمورهم
فخرقوا في البلاد و تصرفوا فيها أو جالوا في الأرض كل مجال حذر الموت
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَنْ يَبْعَثَ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّا وَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ نَقِيباً
هَلْ عَرَفْتَ نُقَبَائِيَ الِاثْنَيْ عَشَرَ؟
«وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً»
[نقب – کشف]:
+ «کشف»
«كَشَفْتُ الثوب عن الوجه و غيره:
جامه و پوشش را از چهره و ديگر اعضاى صورت برداشتم.»
پوشیه عربی: روبنده!
به عربی: «نقاب»
«فتاة منقبة»
به انگلیسی: «nigab»
امام صادق علیه السّلام:
الزّارِعُونَ كُنوزُ الأنامِ.
كشاورزان گنجهای مردمان اند.
[نقیب – کفیل]:
«وَ اخْتَارَ ص مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً لِيَكُونُوا كُفَلَاءَ قَوْمِهِ»
وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً
[سورة المائدة (۵): آية ۱۲]
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ
وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً
وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ
لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ
وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ
وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً
لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (۱۲)
در حقيقت، خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت.
و از آنان دوازده سركرده برانگيختيم.
و خدا فرمود: «من با شما هستم.»
اگر نماز برپا داريد و زكات بدهيد
و به فرستادگانم ايمان بياوريد و ياريشان كنيد
و وام نيكويى به خدا بدهيد،
قطعاً گناهانتان را از شما مىزدايم،
و شما را به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در مىآورم.
پس هر كس از شما بعد از اين كفر ورزد، در حقيقت از راه راست گمراه شده است.
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ
وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً
استخراج علوم نورانی، کار اهل حسد نیست!
داستان تکراری اهل حسادتی بنام یاجوج و ماجوج!
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۹۳ الى ۹۸]
حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (۹۳)
تا وقتى به ميان دو سدّ رسيد،
در برابر آن دو [سدّ]، طايفهاى را يافت كه نمىتوانستند هيچ زبانى را بفهمند.
قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ
فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (۹۴)
گفتند: «اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مىكنند،
آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّى قرار دهى؟»
قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (۹۵)
گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمكّن داده، [از كمك مالى شما] بهتر است.
مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدّى استوار قرار دهم.»
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ
قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً
قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (۹۶)
براى من قطعات آهن بياوريد، تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد،
گفت: «بدميد» تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد،
گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم.»
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ
وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (۹۷)
[در نتيجه، اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند
و نتوانستند آن را سوراخ كنند.
قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي
فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ
وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (۹۸)
گفت: «اين رحمتى از جانب پروردگار من است،
و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سدّ] را درهم كوبد،
و وعده پروردگارم حق است.»
فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ!
و شهرها را درنورديدند!
اتمام حجت با اهل حسادت با آشکار شدن علوم نورانی!
[سورة ق (۵۰): الآيات ۳۱ الى ۴۰]
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ (۳۱)
و بهشت را براى پرهيزگاران نزديك گردانند، بىآنكه دور باشد.
هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (۳۲)
[و به آنان گويند:]
اين همان است كه وعده يافتهايد
[و] براى هر توبهكار نگهبانِ [حدود خدا] خواهد بود:
مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ (۳۳)
آنكه در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبهكار [باز] آيد.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ (۳۴)
به سلامت [و شادكامى] در آن درآييد [كه] اين روزِ جاودانگى است.
لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ (۳۵)
هر چه بخواهند در آنجا دارند، و پيش ما فزونتر [هم] هست.
وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ (۳۶)
و چه بسا نسلها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [بس] نيرومندتر از اينان بودند
و شهرها را درنورديدند [امّا سرانجام] مگر گريزگاهى بود؟
إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ (۳۷)
قطعاً در اين [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد، عبرتى است.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (۳۸)
و در حقيقت، آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريديم و احساس ماندگى نكرديم.
فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (۳۹)
و بر آنچه مىگويند صبر كن، و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از غروب، به ستايش پروردگارت تسبيح گوى.
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (۴۰)
و پارهاى از شب و به دنبال سجود [به صورت تعقيب و نافله] او را تسبيح گوى.
حدیث قدسی:
رَوَى وَهْبُ بْنُ مُنَبِّهٍ قَالَ:
إِنَّ مُوسَى لَيْلَةَ اَلْخِطَابِ وَجَدَ كُلَّ شَجَرَةٍ وَ مَدَرَةٍ فِي اَلطُّورِ نَاطِقَةً بِذِكْرِ مُحَمَّدٍ وَ نُقَبَائِهِ،
فَقَالَ: رَبِّ إِنِّي لَمْ أَرَ شَيْئاً مِمَّا خَلَقْتَ إِلاَّ وَ هُوَ نَاطِقٌ بِذِكْرِ مُحَمَّدٍ وَ نُقَبَائِهِ.
فَقَالَ اَللَّهُ: يَا اِبْنَ عِمْرَانَ ،
إِنِّي خَلَقْتُهُمْ قَبْلَ اَلْأَنْوَارِ وَ جَعَلْتُهُمْ خِزَانَةَ اَلْأَسْرَارِ يُشَاهِدُونَ أَنْوَارَ مَلَكُوتِي وَ جَعَلْتُهُمْ خِزَانَةَ حِكْمَتِي وَ مَعْدِنَ رَحْمَتِي وَ لِسَانَ سِرِّي وَ كَلِمَتِي، خَلَقْتُ اَلدُّنْيَا لِأَجْلِهِمْ وَ اَلْآخِرَةَ،
فَقَالَ مُوسَى :
رَبِّ فَاجْعَلْنِي مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ،
فَقَالَ: يَا اِبْنَ عِمْرَانَ إِذَا عَرَفْتَ فَضْلَ مُحَمَّدٍ وَ أَوْصِيَائِهِ وَ عَرَفْتَ حَقَّهُمْ وَ آمَنْتَ بِهِمْ فَأَنْتَ مِنْ أُمَّتِهِ.
از وهب بن منبه، نقل كرده كه گفت:
حضرت موسى عليه السلام در همان شبى كه در طور سينا خداوند با او حرف زد، ديد همه درختان و سنگها، نام محمد صلى الله عليه و آله و اوصياى او را مىگويند.
موسى عرض مىكند:
خداوندا، من هر چه را كه تو خلق كردهاى ديدهام كه نام محمد و اوصياء او را به زبان مىآورند.
خطاب آمد: اى فرزند عمران،
من محمد و آن امامان را قبل از همه نورها آفريدم و آنها را گنجينه اسرار خودم قرار دادم و آنها انوار ملكوتى مرا مشاهده مىكنند. آنها را خزانه حكمت و معدن رحمت و زبان سر خودم قرار دادم. آنها كلمات تام من هستند و من همه جهان را و آخرت را به خاطر آنها آفريدم.
بعد موسى عرض مىكند:
پس خداوندا، مرا از امت محمد قرار بده.
خداوند مىفرمايد:
اى فرزند عمران، وقتى تو به فضيلت محمد و اوصيايش آگاه شدى و حق آنها را شناختى و به آنها ايمان آوردى پس تو از امت او هستى.