The Luminous package!
The complete and perfect luminous package!
The Luminous Heart!
This perfect Luminous package
is ideal for any occasion!
«شدد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَدَدْتُ الْعُقْدَةَ»
«شَدَّ العُقْدةَ: گِره را محكم بست.»
«الشَّدُّ: العقد القويّ»
+ «عقد – قرارداد نورانی!»
«شَدَدْتُ الشّيء: قوّيت عقده، آنرا محكم بستم.»
«شَدُّ الرِّحَالِ: و هُوَ كِنَايَةٌ عَنِ السَّفَرِ،
براى سفر آماده شد، مسافرت كرد.
«میگن فلانی بار و بندیلشو محکم بسته و آماده سفره!»
«اشْتَدَّ: سخت و استوار شد.»
«شَدَّ الشيْءَ : آن چيز را محكم بست.»
«شَدَّ عَضُدَهُ: او را نيرومند ساخت.»
«الشَّدِيد: محكم، استوار، نيرومند، دلير»
«الشِّدَّةُ: ثَباتُ الْقَلْب»
«قلب استوار! قلب مُشَدَّد!»
قلب استوار و پابرجا:
قلبی که به نور معرفة الامام ع برسه برای همیشه استوار و پابرجا خواهد بود، ان شاء الله تعالی.
انگاری قلب رو به نور ولایت، پیوند و گره محکم و دائمی می زنند.
+ «امن»
+ «ودیعة الله»
«اول ایمنی بعدا کار! اول آموختن نور ولایت، بعدا هر کار دیگری.»
+ «امنیت روانی»
+ «عقب»
+ «فرض»
+ «نقذ»
«شدد» + «قبض و بسط»
با فهم قبض و بسط نور قلبی، قلب به ثبات واقعی میرسد.
«الشِّدَّةُ: ثَباتُ الْقَلْب»
در واقع قلب ما با فهم دستورات نورانی، با ثبات و آرام میشود.
«أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ»
رکن شدید نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى»: یعنی قویّا قبض و بسط رو میفهمید و بلد بود و یاد گرفته بود!
+ «وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ»: پادشاهی استوار!
+ «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ»
این آیات، همه اشاره به همین فهم قوی قبض و بسط نور قلب به سبب فرایند ولایت و هدایت محمد و آل محمد ع در ملکوت قلب اهل نور داره!
مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً؟!
انگاری اهل حسادت با گفتن این مطلب میخوان بگن ما معیوب نیستیم لذا نیاز به فرایندی برای عیبیابی و عیبزدایی و ترابلشوتینگ و درناژ نداریم! یعنی حسد نداریم! یعنی نیازمند درمانگر و درمانی برای حسد خود نیستیم! یعنی نیاز به درناژ حسادت نداریم! یعنی در بازی دو نفره خدا و بنده، این بندگان عاصی حسود، هم نقش خودشونو بازی میکنن و هم نقش خدای خودشونو! و این یعنی ادعای ربوبیت! و این یعنی حقهبازی حسود!
و این ادعای پوچ و واهی کسانی است که از شدت حسادت نسبت به صاحبان نور، حاضرند با این بیماری بدخیم بمیرند اما با نور علم، اصلاح و تربیت و عاقبت به خیر نشوند «النّار و لا العار!»
[سورة النجم (۵۳): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (۱)
سوگند به اختر [=قرآن] چون فرود مى آيد،
ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى (۲)
[كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده؛
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (۳)
و از سر هوس سخن نمىگويد.
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (۴)
اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست.
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى (۵)
آن را [فرشته] شديد القوى به او فرا آموخت،
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (۶)
[سروش] نيرومندى كه [مسلّط] درايستاد.
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (۷)
در حالى كه او در اُفق اعلى بود؛
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (۸)
سپس نزديك آمد و نزديكتر شد،
فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى (۹)
تا [فاصلهاش] به قدرِ [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد؛
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (۱۰)
آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۲۱ الى ۲۲]
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ
وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (۲۱)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت:
«نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم.»
و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خوابها را بياموزيم،
و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۲۲)
و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم،
و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۱۱)
و به خواهر [موسى] گفت: «از پى او برو.»
پس او را از دور ديد، در حالى كه آنان متوجّه نبودند.
وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (۱۲)
و از پيش، شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم.
پس [خواهرش آمد و] گفت:
«آيا شما را بر خانوادهاى راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند؟»
فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۱۳)
پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد
و بداند كه وعده خدا درست است، ولى بيشترشان نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۴)
و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم،
و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها
فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ
فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ
قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ (۱۵)
و داخل شهر شد بىآنكه مردمش متوجّه باشند.
پس دو مرد را با هم در زدوخورد يافت: يكى، از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود].
آن كس كه از پيروانش بود، بر ضدّ كسى كه دشمن وى بود، از او يارى خواست.
پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت.
گفت: «اين كار شيطان است، چرا كه او دشمنى گمراهكننده [و] آشكار است.»
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ
حسود، جونش به تمناهاش وصله!
[سورة العاديات (۱۰۰): الآيات ۱ الى ۱۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً (۱)
سوگند به ماديانهايى كه با همهمه تازانند و با سمّ[هاى] خود از سنگ، آتش مىجهانند!
فَالْمُورِياتِ قَدْحاً (۲)
و برق [از سنگ] همى جهانند،
فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (۳)
و صبحگاهان هجوم آرند،
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴)
و با آن [يورش]، گَردى برانگيزند،
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵)
و بدان [هجوم]، در دل گروهى درآيند،
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (۶)
كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است،
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ (۷)
و او خود بر اين [امر]، نيك گواه است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (۸)
و راستى او سخت شيفته مال است.
أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ (۹)
مگر نمىداند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد،
وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ (۱۰)
و آنچه در سينههاست فاش شود،
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ (۱۱)
در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است؟
تکیهگاه استوار نورانی!
قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ
[لوط] گفت:
«كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم.»
[سورة هود (۱۱): الآيات ۷۷ الى ۸۳]
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (۷۷)
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند،
به [آمدنِ] آنان ناراحت، و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد
و گفت: «امروز، روزى سخت است.»
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ
قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي
أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (۷۸)
و قوم او شتابان به سويش آمدند، و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند.
[لوط] گفت: «اى قوم من، اينان دختران منند. آنان براى شما پاكيزهترند.
پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد.
آيا در ميان شما آدمى عقلرس پيدا نمىشود؟»
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (۷۹)
گفتند: «تو خوب مىدانى كه ما را به دخترانت حاجتى نيست
و تو خوب مىدانى كه ما چه مىخواهيم.»
قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ (۸۰)
[لوط] گفت: «كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم.»
قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (۸۱)
گفتند: «اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توييم.
آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت.
پس، پاسى از شب گذشته خانوادهات را حركت ده
-و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد- مگر زنت،
كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد.
بىگمان، وعدهگاه آنان صبح است. مگر صبح نزديك نيست؟»
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (۸۲)
پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و زبر كرديم
و سنگپارههايى از [نوع] سنگ گِلهاى لايه لايه، بر آن فرو ريختيم.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (۸۳)
[سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشانزده بود.
و [خرابههاى] آن از ستمگران چندان دور نيست.
با نور، بار و بندیل قلبتو محکم ببند!
نور کمکت میکنه تا بتونی خوب رغم انف کنی! «مراغما کثیرا»
+ «وُرکلایف باز ماندن درب باک بنزین ماشین!»
هر جا گیر کردی، یک «کال» از عالَم بالا بگیر، دوباره راه میافتی «سجد»!
+ «تا حالا چند بار مردیمو زنده شدیم؟!»
در حدیث معراج:
«يَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً
وَ يَمُوتُ أَحَدُهُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً
مِنْ مُجَاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَالَفَةِ هَوَاهُمْ
وَ اَلشَّيْطَانُ اَلَّذِي يَجْرِي فِي عُرُوقِهِمْ،
مردمان يك بار مىميرند،
ولی اهل آخرت هرکدام روزی هفتاد بار در راه جهاد با نفس و هوس
و شیطانی که در رگهای آدمی در حرکت است، میمیرند».
با نور، بار و بندیل قلبتو محکم ببند و آماده سفر شو!
به این میگن: پادشاهی استوار!
[سورة ص (۳۸): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (۱۶)
و گفتند: «پروردگارا، پيش از [رسيدنِ] روز حساب، بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده.»
اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (۱۷)
بر آنچه مىگويند صبر كن،
و داوود، بنده ما را كه داراى امكانات [متعدّد] بود به ياد آور؛
آرى، او بسيار بازگشتكننده [به سوى خدا] بود.
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ (۱۸)
ما كوهها را با او مسخّر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش مىكردند.
وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (۱۹)
و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آورديم]
همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشتكننده [و خدا را ستايشگر] بودند.
وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (۲۰)
و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلامِ فيصلهدهنده عطا كرديم.
[سورة الإنسان (۷۶): الآيات ۲۳ الى ۳۱]
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً (۲۳)
در حقيقت، ما قرآن را بر تو به تدريج فرو فرستاديم.
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (۲۴)
پس در برابر فرمان پروردگارت شكيبايى كن، و از آنان گناهكار يا ناسپاسگزار را فرمان مَبَر.
وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (۲۵)
و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن.
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً (۲۶)
و بخشى از شب را در برابر او سجده كن و شب[هاى] دراز، او را به پاكى بستاى.
إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً (۲۷)
اينان دنياى زودگذر را دوست دارند، و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت سر مىافكنند.
نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً (۲۸)
ماييم كه آنان را آفريده و پيوند مفاصل آنها را استوار كردهايم،
و چون بخواهيم، [آنان را] به نظايرشان تبديل مىكنيم.
إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (۲۹)
اين [آيات،] پندنامهاى است. تا هر كه خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پيش گيرد.
وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (۳۰)
و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهيد خواست؛ قطعاً خدا داناى حكيم است.
يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (۳۱)
هر كه را خواهد، به رحمت خويش درمىآوَرَد، و براى ظالمان عذابى پردرد آماده كرده است.
نور مددکار – اعتضاد نورانی!
موسی ع گفت: خدایا، «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»
خدا گفت ای موسی: «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ»
سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ
به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد!
[سورة القصص (۲۸): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ
يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (۳۱)
و [فرمود:]
«عصاى خود را بيفكن.»
پس چون ديد آن مِثْلِ مارى مىجُنبد، پشت كرد و برنگشت.
«اى موسى، پيش آى و مترس كه تو در امانى.»
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ
وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ
فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ
إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (۳۲)
«دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بىگزند بيرون بيايد،
و [براى رهايى ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان.
اين دو [نشانه] دو برهان از جانب پروردگار تو است
[كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى]،
زيرا آنان همواره قومى نافرمانند.»
قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (۳۳)
گفت: «پروردگارا، من كسى از ايشان را كشتهام، مىترسم مرا بكشند.
وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً
فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي
إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (۳۴)
و برادرم هارون از من زبانآورتر است،
پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند،
زيرا مىترسم مرا تكذيب كنند.»
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ
وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً
فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا
أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (۳۵)
فرمود: «به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد
و براى شما هر دو، تسلّطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما، به شما دست نخواهند يافت
شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود.»
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي
پشتم را به او استوار كن!
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۷ الى ۳۶]
وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى (۱۷)
و اى موسى، در دست راست تو چيست؟»
قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى (۱۸)
گفت: «اين عصاى من است، بر آن تكيه مىدهم و با آن براى گوسفندانم برگ مىتكانم، و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمىآيد.»
قالَ أَلْقِها يا مُوسى (۱۹)
فرمود: «اى موسى، آن را بينداز.»
فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (۲۰)
پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مىخزيد.
قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى (۲۱)
فرمود: «آن را بگير و مترس، به زودى آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد،
وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (۲۲)
و دست خود را به پهلويت ببر، سپيدِ بىگزند برمىآيد، [اين] معجزهاى ديگر است،
لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (۲۳)
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم.
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۲۴)
به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.»
قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (۲۵)
گفت: «پروردگارا، سينهام را گشاده گردان،
وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (۲۶)
و كارم را براى من آسان ساز،
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي (۲۷)
و از زبانم گره بگشاى،
يَفْقَهُوا قَوْلِي (۲۸)
[تا] سخنم را بفهمند،
وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي (۲۹)
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده،
هارُونَ أَخِي (۳۰)
هارون برادرم را،
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (۳۱)
پشتم را به او استوار كن،
وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (۳۲)
و او را شريك كارم گردان،
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (۳۳)
تا تو را فراوان تسبيح گوييم،
وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (۳۴)
و بسيار به ياد تو باشيم،
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (۳۵)
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى.»
قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (۳۶)
فرمود: «اى موسى، خواستهات به تو داده شد.»
[سورة يونس (۱۰): الآيات ۸۷ الى ۸۹]
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً
وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (۸۷)
و به موسى و برادرش وحى كرديم كه
شما دو تن براى قوم خود در مصر خانههايى ترتيب دهيد
و سراهايتان را رو به روى هم قرار دهيد
و نماز برپا داريد
و مؤمنان را مژده ده.
وَ قالَ مُوسى
رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ
رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ
وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (۸۸)
و موسى گفت:
«پروردگارا، تو به فرعون و اشرافش در زندگى دنيا زيور و اموال دادهاى،
پروردگارا، تا [خلق را] از راه تو گمراه كنند،
پروردگارا، اموالشان را نابود كن و آنان را دلسخت گردان كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند.»
قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما
فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (۸۹)
فرمود: «دعاى هر دوى شما پذيرفته شد.
پس ايستادگى كنيد و راه كسانى را كه نمىدانند پيروى مكنيد.»
[سورة محمد (۴۷): الآيات ۱ الى ۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۱)
كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند،
[خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (۲)
و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند
و به آنچه بر محمّد (ص) نازل آمده گرويدهاند
-[كه] آن خود حقّ [و] از جانب پروردگارشان است-
[خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشيد.
ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ
وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ
كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (۳)
اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند، از باطل پيروى كردند،
و كسانى كه ايمان آوردند از همان حقّ -كه از جانب پروردگارشان است- پيروى كردند.
اين گونه خدا براى [بيدارى] مردم مثالهايشان را مىزند.
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ
حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ
فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً
حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها
ذلِكَ
وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ
وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (۴)
پس چون با كسانى كه كفر ورزيدهاند برخورد كنيد، گردنها[يشان] را بزنيد.
تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآورديد، پس [اسيران را] استوار در بند كشيد؛
سپس يا [بر آنان] منّت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد]،
تا در جنگ، اسلحه بر زمين گذاشته شود.
اين است [دستور خدا]؛
و اگر خدا مىخواست، از ايشان انتقام مىكشيد،
ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بيازمايد،
و كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند، هرگز كارهايشان را ضايع نمىكند.
سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ (۵)
به زودى آنان را راه مىنمايد و حالشان را نيكو مىگرداند.
وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ (۶)
و در بهشتى كه براى آنان وصف كرده، آنان را درمىآورد.