How to Face Problems in Your Life?
consciously and with the help of the Light!
مثال زیبای حل مکعّب رُوبیک!
«قحم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور» است،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«قُحَمُ الطّريق: مصاعبه، سختیهاى راه»
«الِاقْتِحَامُ: توسّط شدّة مخيفة،
افتادن و واقع شدن در ميان ورطهاى هولناك.»
«قَحَّمَ الفرس فارسه: اسب، سوارش را به محل مخوفى وارد كرد.»
«قَحَّمَ الفَرَسُ راكبَهُ: اسب، سواره خود را از روى زین بر زمين انداخت.»
«قحم في الأمر: رمى بنفسه فيه من غير رويّة»
«قَحَّمَهُ في الأَمر: بدون انديشه او را در كارى افكند.»
+ «صعود کار سختیه!»
+ «کرب» + «بلا – بلو – بلی الثوب: کدوم کفش با تجربهتره؟!»
اقتحام، یعنی اینکه اهل نور، اختیارا تن به ماموریت کربلا میدهند،
و سختیهای این مسیر «قُحَمُ الطّريق» را به جان میخرند!
در حالیکه اهل حسادت، از این ماموریت، سر باز میزنند! «فلا اقتحم العقبة»
اهل حسادت بدانند که: «فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّمِ»،
نجات از سیّئه مهلک حسادت، قبولی در ماموریت کربلاست!
[مفهوم اختیار در باب افتعال: افتعال بمعنى اختيار الورود على أمر شاقّ،
«قحم – اقتحم»، مثل «وسق – اتّسق»]
اقتحام، یعنی خودت باید اختیارا دست از تمناهات برداری و دل به نور بسپاری!
امام علی علیه السلام:
وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ،
لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَيْماً؛
قَدْ خُلِّيتُمْ وَ الطَّرِيقَ،
فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّم.
گويى مىبينمتان كه از جنگ مىگريزيد و هياهو مىكنيد.
همانند سوسماران كه در كنار هم مىروند و از برخورد پوستهايشان به يكديگر آوازى چنين بر مىخيزد.
نه در صدد گرفتن حقى هستيد و نه در خيال دفع ستمى.
راهتان باز است.
رهايى، از آن كسى است كه خود را در كارهاى دشوار افكند
و هلاكت نصيب كسى، كه در كار درنگ نمايد.
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ
حسود، نخواست تن به نور ولایت بده!
حسود نخواست پشت به تمناهاش کنه و رو به نور بنماید!
حسود، علیرغم اینکه خدا برای او نقششو خوب بازی کرد و با نشتِ علوم صاحبان نور، راه نورانی و راه ظلمانی رو براشون واضح نشون داد، اما این حسود از قدرت اختیار خودش در بین الامرین سوء استفاده کرد و پشت به نور نمود و پستانک تمنای خودشو از قلبش خارج نکرد!
«فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّمِ»
+ «عقب»:
کیه که قدر نور رو بدونه،
تا بخاطرش خودشو به کربلا برسونه!
سلام بر حبیب بن مظاهر!
[سورة البلد (۹۰): الآيات ۱ الى ۲۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (۱)
سوگند به اين شهر،
وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (۲)
و حال آنكه تو در اين شهر جاى دارى؛
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (۳)
سوگند به پدرى [چنان] و آن كسى را كه به وجود آورد؛
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ (۴)
براستى كه انسان را در رنج آفريدهايم.
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (۵)
آيا پندارد كه هيچ كس هرگز بر او دست نتواند يافت؟
يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً (۶)
گويد: «مال فراوانى تباه كردم.»
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (۷)
آيا پندارد كه هيچ كس او را نديده است؟
أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (۸)
آيا دو چشمش ندادهايم؟
وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ (۹)
و زبانى و دو لب.
وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (۱۰)
و هر دو راه [خير و شرّ] را بدو نموديم.
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱)
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبتنگرى] بالا رَوَد!
وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (۱۲)
و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت] چيست؟
فَكُّ رَقَبَةٍ (۱۳)
بندهاى را آزادكردن،
أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ (۱۴)
يا در روز گرسنگى، طعامدادن:
يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ (۱۵)
به يتيمى خويشاوند،
أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (۱۶)
يا بينوايى خاكنشين.
ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (۱۷)
علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كردهاند؛
أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (۱۸)
اينانند خجستگان.
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (۱۹)
و كسانى كه به انكارِ نشانههاى ما پرداختهاند، آنانند ناخجستگان شوم.
عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (۲۰)
بر آنان آتشى سرپوشيده احاطه دارد.
هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ
اينها گروهىاند كه با شما به اجبار [در آتش] درمىآيند.
[سورة ص (۳۸): الآيات ۵۵ الى ۶۱]
هذا
وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ (۵۵)
اين است [حالِ بهشتيان]
و [امّا] براى طغيانگران واقعاً بد فرجامى است.
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (۵۶)
به جهنّم درمىآيند، و چه بد آرامگاهى است.
هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ (۵۷)
اين جوشاب و چركاب است، بايد آن را بچشند.
وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ (۵۸)
و از همين گونه، انواع ديگر [عذابها].
هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ
لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (۵۹)
اينها گروهىاند كه با شما به اجبار [در آتش] درمىآيند.
بدا به حال آنها، زيرا آنان داخل آتش مىشوند.
قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ
أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (۶۰)
[به رؤساى خود] مىگويند:
«بلكه بر خود شما خوش مباد!
اين [عذاب] را شما خود براى ما از پيش فراهم آورديد، و چه بد قرارگاهى است.»
قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ (۶۱)
مىگويند:
«پروردگارا، هر كس اين [عذاب] را از پيش براى ما فراهم آورده،
عذاب او را در آتش دو چندان كن.»
به این میگن ماموریت کربلا!
«إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ»
قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى
قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ
پدر: پسرم من ماموریت دارم تو را فدای حسین ع بنمایم!
پسر: پدر، ماموریت خود را به نحو احسن انجام بده!
انگاری به دلت میافته که باید تمنّای خودتو فدای تقدیر کنی!
وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ
یعنی: کربلا، تکلیفی برای همه!
سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ
وقتی نمرهی قبولی از امتحان کربلا رو میگیری، صاحب نورِ سلام میشی!
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۳]
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (۱۰۱)
پس او را به پسرى بردبار مژده داديم.
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ
قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى
قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (۱۰۲)
و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت:
«اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم، پس ببين چه به نظرت مىآيد؟»
گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.»
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (۱۰۳)
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند،
وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (۱۰۴)
او را ندا داديم كه اى ابراهيم!
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۰۵)
رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (۱۰۶)
راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود.
وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (۱۰۷)
و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم.
وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (۱۰۸)
و در [ميان] آيندگان براى او [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم.
سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (۱۰۹)
درود بر ابراهيم.
كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۱۰)
نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (۱۱۱)
در حقيقت، او از بندگان با ايمان ما بود.
وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (۱۱۲)
و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم.
وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ
وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (۱۱۳)
و به او و به اسحاق بركت داديم،
و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند.