“When the Heart Becomes the Place for Divine Response: Amman Yujeeb?“
In a world full of noise and distraction, the human heart constantly seeks refuge, peace, and direction. But not every call is heard, and not every voice is answered. The true serenity begins when the heart itself becomes a receiver of divine response — a space where the whispers of the soul are met with the echoes of heavenly mercy.
The Qur’anic question “Amman Yujeebul Mudtarra Iza Da‘aah?” — “Is there any who responds to the distressed when he calls upon Him?” — is not just a rhetorical one. It is an invitation to recognize the sacred relationship between the seeker and the Answerer — between the called and the Caller.
This article explores the theme of Divine Response (Ijabah) through the lens of prophetic stories, sacred verses, and heart-moving metaphors. Just as the cry of Prophet Yunus (Jonah) was heard from the depths of darkness, and the plea of Prophet Zakariya was answered with a miracle child, the sincere cries of a devoted heart still resonate in the court of Divine Mercy.
And sometimes, the response of God doesn’t come through miracles or visions — but through a Rabbinic teacher, a guiding soul who acts as the living echo of divine love. To respond to such a call is not merely an act of obedience — it is the key to inner transformation.
So the question remains, not whether God will respond — for He surely does —
but whether we are ready to respond to His call, through His chosen ones.May our hearts become the sanctuaries where the Divine answer descends…
And may our lives become the living response to Amman Yujeeb…
«جوب» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْجَوْبُ: قطع الْجَوْبَةِ، كندن حفره و چاله،
و هي كالغائط من الأرض،
ثم يستعمل في قطع كلّ أرض،
كه همان گود كردن زمين براى آبريز است،
سپس در كندن هر زمينى بكار مىرود.»
عرب به گودالی که در آن آب جمع شده می گوید: الجوبة.
«الْجَوْبَةِ – گودال»
«إجابة السائل»:
«و أصل الباب القطع، فإجابة السائل القطع بما سأل»
…
اللغة:
و أصله من الجواب و هو القطع
يقال جاب البلاد يجوبها جوبا إذا قطعها
و اجتاب الظلام بمعناه
و الجابة و الإجابة بمعنى
و الصحيح أن الجابة و الطاعة و الطاقة و نحوها أسماء بمعنى المصادر
و أجاب عن السؤال جوابا
و انجاب السحاب إذا انقشع
و أصل الباب القطع فإجابة السائل القطع بما سأل لأن سؤاله على الوقف أ يكون أم لا يكون.
و اصل آنها از «جواب» است كه بمعنى قطع مىباشد.
و از آنجا كه سائل وقتى سؤال مىكند، جوابدهنده به واسطه پاسخ، به سخن او پايان مىدهد.
و در حقيقت جواب، قطع كلام او است لذا به آن، جواب گفته مىشود.
…
اصل این واژه از «جواب» گرفته شده، و به معنای قطع و بُریدن است.
میگویند:
«جَابَ البلادَ يَجُوبُها جَوبًا» یعنی: سرزمینی را بریدن و پیمودن.
و «اجتاب الظلام» یعنی: تاریکی را شکافتن (و در آن نفوذ کردن).
«الْجَابَة» و «الْإِجَابَة» هممعنا هستند.
و نظر درست آن است که واژههایی مانند جابه، طاعه، طاقه و مانند آن، اسمهایی هستند که به معنای مصدر آمدهاند.
همچنین:
أجاب عن السؤال جوابًا یعنی به سؤال پاسخ داد.
انجابَ السحاب یعنی ابرها پراکنده و کنار زده شدند.
و اصل این واژهها به معنای بریدن و شکافتن است، چرا که:
پاسخ دادن به سائل، یعنی بریدن و تعیین کردن سرنوشت چیزی که سؤال شده؛ چون پرسش سائل، در حالت توقف و انتظار است که آیا انجام میشود یا نه.
…
«جُبْتُ القميص»
[اصطلاح عامیانه «سینه چاکتم!»]
«جُبْتُ الأرض: الخرق في الأرض»
خرق الشيء: [الخرق و النفوذ]
«جُبْتُ البلاد: إذا قطعتها»
«رجلٌ جَوَّابٌ: إذا كان قَطَّاعاً للبلاد، سيَّاراً فيها.»
«المجوب: حديدة يجاب بها أي يخصف»
(کتاب التحقیق):
… و أمّا لطف التعبير بهذه المادّة دون كلمة القبول و الحصول و غيرهما:
فانّ المادّة تدلّ على إصلاح الأمر من المبدأ و تحقّق الجريان الطبيعي بنحو ترتّب العلّة و المعلول،
و هو النفوذ و التأثير و تحققّهما و تقويتهما حتّى يحصل القبول،
و هذا المعنى أدلّ على النظم و أقوى في استحكام الأمر.
«جَوَّبَ: نَوَّر، و كشف، و جلى»
«هو ناصحُ الجَيْبِ: أي خالصُ القلبِ و الصدرِ من الغشِّ.»
«جَيْبُ الأرضِ: مدخلُها.»
جیب، همان قلبی است که جواب نورانی رو دیده و از تمنا بریده و از غلّ و غش حسد خالص شده و مدخل ورودی به بهشت نورانی آل محمد ع شده و ویژگی مهربانی رو معنا میکنه و حرما آمنا شده!
انگار قلبی که جواب سوالشو از فرشتۀ مهربان در ملکوت قلبش گرفته و میدونه چکار باید بکنه!
جَوب؛ قلبی که پاسخ را از نور ولایت گرفت!
«جَوب»؛ وقتی قلب، محل پاسخ الهی میشود!
…
آیا تا به حال طعم پاسخِ بیواسطه را چشیدهای؟
وقتی از اعماق دلت سوالی داری، اما هیچکس در زمین جوابش را نمیداند…
و ناگهان از درونت نوری میدرخشد، آرامش میگیری، قلبت میفهمد باید چه کند…
این لحظه، لحظۀ جَوب است.
لحظۀ اتصال قلب تو به ملکوت پاسخ.
جایی که خدا به فرشتهاش فرمان میدهد: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ؟
…
«جَوب» در لغت عربی:
واژۀ جوب، به معنای:
قطع
شکافتن
کندن زمین
ایجاد راهی برای نفوذ
باز کردن مجرا برای عبور و جریان
در فرهنگ واژگان عربی، «جَوب» به معنای گودالی است که آب در آن جمع میشود؛
یعنی ظرف پذیرش و محل رویش.
از همینجا پی میبریم:
☝️ جوب یعنی قلبی که آماده است برای دریافت نور، برای نفوذ پاسخ، برای جاری شدن علم و محبت!
و این معنا، چقدر شبیه مفهوم نور الولایة است…
…
قرآن کریم در آیه ۶۰ سوره نمل، میفرماید:
«فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ… ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها»
شما توان رویاندن درختی را نداشتید!
فقط خداست که آبی از آسمان فرو میفرستد و باغهای زیبا را میرویاند…
همین منطق دربارۀ جَوبِ قلب هم جاریست:
فقط آن دلهایی شکافته میشوند
فقط آن دلهایی جَیبشان را از حسادت و غش پاک کردهاند
که محل نزول رحمت و نور الهی شوند
و این است قلب ولایی؛ جَیْب نورانی، جَوب آمادۀ پاسخ، ظرف فیض ربانی.
بخش روایی و عرفانی:
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» یعنی:
شما نمیتوانید امام را نصب کنید.
نمیتوانید راهنمای حقیقی را با رای و سلیقۀ خودتان انتخاب کنید.
بلکه خداست که امام را انتخاب و قلبی را برای دریافت نور آماده میکند.
بنابراین:
جَوب حقیقی، همان جَیْبِ پاک و خالص از حسادت است
جَیبی است که مهربان است چون از خدا جواب گرفته
قلبی است که جواب را دیده!
…
«جوب» یعنی ظرف آمادۀ دریافت نور پاسخ.
یعنی قلبی که خودش را به خاک فروتنی رسانده تا آبی از آسمان ولایت به آن برسد.
یعنی «جیبِ» امن و خالص، قلبی بیغل و غش، جایی برای مهربانی، رحم، و نور.
و فقط معلم ربانی است که از خدا اذن دارد تا آن نور را جاری کند…
حالا بپرس:
آیا قلب من، جوب شده یا هنوز در قساوت خشکسالی است؟
آیا جوابم را از آسمان گرفتهام یا هنوز اسیر سؤالهای زمینیام؟
چه کسی جواب درست را میداند؟ چه کسی واقعاً پاسخگوست؟
چه کسی به سؤالهای بیپاسخ دلت جواب میدهد؟
چه کسی مسئول رسیدگی به حال و روزت است؟
فرشتۀ نگهبان یا وسوسهگر شیطان؟
آیا بهدنبال پاسخدهندهای جز خدا میگردی؟
مگر نه اینکه تنها اوست که یُجیبُ المُضطرَّ إذا دعاه؟
قلبِ سالم، قلبی است که از سرنوشتش راضیست.
و همین رضایت، دریچهای میشود برای دیدن واکنشهای سریع نور…
همان نوری که از دهان فرشتۀ نگهبانت شنیده میشود و میدرخشد.
سپاسگزارم، ای پاسخدهندۀ مهربان!
تو برای قلب مضطر من، یک «برنامۀ واکنش اضطراری» خدایی بودی.
مرسی قهرمان من!
امام هادی علیه السلام:
رَوَى السَّيِّدُ بْنُ طَاوُسٍ … قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع
أَنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى إِمَامِهِ مَا يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى رَبِّهِ
قَالَ فَكَتَبَ
إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ فَإِنَّ الْجَوَابَ يَأْتِيكَ.
سيد بن طاوس نقل مىكند:
شخصی نامهاى به اين مضمون براى امام هادى ع نوشت:
شخص ميل دارد درخواستى که از خدا مينمايد، از امامش درخواست کند،
در جواب نوشت:
اگر حاجتى داشتى، لبهاى خود را حركت بده، جواب را خواهى يافت.
+ «مشکات»
+ «با نور، حاضرجواب باش! رَقِيبٌ عَتِيدٌ!»
#دلنوشته
گاهی قلبت پر از درد است، اما زبانت قفل…
میخواهی کسی باشد که نه فقط صدای تو را،
بلکه دلِ تو را بشنود…
و امام هادی علیهالسلام، با نگاهی که از جنس ملکوت است، به تو میگوید:
اگر حاجتی داری، فقط لبهایت را حرکت بده… پاسخ، در راه است!
یعنی فقط نجوا کن… آرام بگو… حتی آه بکش…
او که امام است، او که بابالله است، صدای تو را قبل از اینکه تو صدایش کنی، شنیده…
اینجاست که میفهمی چرا در دلِ مضطر، نام “مُجیب” چنین شیرین مینشیند!
جواب را از آنجا میگیری که دل تو را بهتر از خودت میشناسد.
و این یعنی:
قلبی که به امام وصل است، هرگز بیپاسخ نمیماند.
نه در زمین، نه در آسمان، نه در تاریکی اضطراب…
وقتی از امامت درخواست میکنی، یعنی به او اعتماد کردهای
مثل نوزادی که بدون حرف، فقط با یک لرزش لب، مادر را میخواند
و مادر… پیش از اینکه کسی بفهمد، بغلش میکند…
پس، از امروز، اگر دلت چیزی خواست،
فقط لبهایت را حرکت بده…
چرا که جوابی که از عالم بالاست را درون قلبت خواهی یافت!
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ
[سورة النمل (27): الآيات 60 الى 65] :
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ (60)
[آيا آنچه شريك مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد، پس به وسيله آن، باغهاى بهجتانگيز رويانيديم. كار شما نبود كه درختانش را برويانيد. آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه آنان قومى منحرفند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (61)
[آيا شريكانى كه مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوهها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند.
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (62)
يا [كيست] آن كس كه درمانده را -چون وى را بخواند- اجابت مىكند، و گرفتارى را برطرف مىگرداند، و شما را جانشينان اين زمين قرار مىدهد؟ آيا معبودى با خداست؟ چه كم پند مىپذيريد.
أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (63)
يا آن كس كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مىنمايد و آن كس كه بادها[ىِ بارانزا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مىفرستد؟ آيا معبودى با خداست؟ خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مىگردانند.
أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (64)
يا آن كس كه خلق را آغاز مىكند و سپس آن را بازمىآورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مىدهد؟ آيا معبودى با خداست؟ بگو: «اگر راست مىگوييد، برهان خويش را بياوريد.»
قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (65)
بگو: «هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد؟»
تو که ندای معلم ربانی رو شنیدی…
دیگه وقتشه که جواب بدی…
وقت گفتن **«لبّیک»**ه!
«لبّیک» یعنی: شنیدم، حاضر شدم، اطاعت میکنم…
و این یعنی: اولین قدم در مسیر عبودیت آگاهانه.
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«لِمَ سُمِّيَتِ التَّلْبِيَةُ تَلْبِيَةً؟
قَالَ: إِجَابَةً… أَجَابَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ رَبَّهُ.»
یعنی لبیک گفتن، ترجمهی «پاسخ آگاهانه» موسى علیهالسلام به دعوت ربانیاش بود.
و این یعنی: تا ندا نباشه، لبیک معنا نداره!
امروزه خیلیها «لبیک» میگن،
اما نشنیدن… ندایی از معلم ربانی به دلشون نرسیده…
فقط صداهایی که از بیرون شنیدن، تقلیدهایی کورکورانه،
بدون فهم نور، بدون لمس هدایت…
و در دل این نکته، رازی نهفته:
اگر یک بار با اخلاص و با نور، جواب بدی… یعنی لبیک واقعی بگویی…
دیگه ارتباط با عوامل آزاردهنده قطع میشه… چون مأموریت اون آیت تموم شده.
حالا سؤال مهم اینه:
آیا حاضری اون تنها جواب درست رو بدی؟
یعنی اون قدم اولی که میتونه تمام معادلات زندگیت رو تغییر بده؟
اون لحظهای که به معلم ربانی میگی:
“فهمیدم… تو راه نجاتی… لبیک یا ولیّ الله!”
در واقع داری وارد یه جاده میشی که توش همه چیز با «نور ولایت» روشن میشه.
پس اگه ندا رو شنیدی، جواب بده.
مبادا اون آیت ازت برداشته بشه، و دچار استدراج بشی،
چراکه که هنوز لبیک نگفتی!
لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى
وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ…
[سورة الرعد (13): الآيات 17 الى 18] :
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)
[همو كه] از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانههايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند، و سيل، كفى بلند روى خود برداشت، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى، در آتش مىگدازند هم نظير آن كفى برمىآيد. خداوند، حق و باطل را چنين مَثَل مىزند. اما كف، بيرون افتاده از ميان مىرود، ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمين [باقى] مىماند. خداوند مَثَلها را چنين مىزند.
لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى
وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)
براى كسانى كه پروردگارشان را اجابت كردهاند پاداش بس نيكوست. و كسانى كه وى را اجابت نكردهاند، اگر سراسر آنچه در زمين است و مانند آن را با آن داشته باشند، قطعاً آن را براى بازخريد خود خواهند داد. آنان به سختى بازخواست شوند و جايشان در دوزخ است و چه بد جايگاهى است.
خداوند در سوره زمر، آیه ۱۸ میفرماید:
﴿ لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى ﴾
اما آنان که پاسخ ربّ خویش را دادند، بهترین پاداش از آنِ ایشان است…
پاسخ دادن، یعنی شنیدن ندا، فهمیدن مقصد، و برخاستن برای حرکت!
اونها که با شنیدن صدای ربّ، دلشون لرزید، چشمشون روشن شد و قدم برداشتند،
برای اونها «الحُسنی» است…
بهترینها…
بهترین آرامش، بهترین مسیر، بهترین سرنوشت…
ولی در ادامه، خدا هشدار میدهد:
﴿ وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ ﴾
و آنان که پاسخ ندادند…
چه دارند؟ چه خواهند داشت؟
پاسخ خدا رو ندادن، یعنی نشنیدن صدای معلم ربانی، یعنی بیتفاوتی در برابر آیات خدا، یعنی زندگی در تکرار کور…
فقط دو دسته داریم:
یا مستجیبی و اهل لبیک گفتن به دعوت ربانی،
یا معرضی و اهل رویگردانی…
و این پاسخ، همون اولین قدم اختیاری انسان در مقابل نور هدایته؛
یه جواب کوچیک با دل،
که سرنوشت رو تعیین میکنه…
وقتی امام، پیامبر، یا معلم ربانی دست خودشونو دراز میکنن و ندا میزنن،
اگه جواب دادی، تو راهی…
و اگه جواب ندادی… داری از «الحسنی» فاصله میگیری.
این یعنی دعوت خدا، دائمیه…
اما پاسخ از توئه!
حالا…
آیا تو هم جزو اونهایی هستی که گفتن:
«لبیک یا ربّی، لبیک یا ولیّی، لبیک یا معلم ربّانی!»؟
یا هنوز مرددی…
و ندا رو نشنیدی…
یا مهمتر از اون، ندا رو شنیدی ولی لبهات حرکتی نکرده…؟
اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ
[سورة الأنفال (8): الآيات 24 الى 25] :
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مىبخشد، آنان را اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مىگردد، و هم در نزد او محشور خواهيد شد.
وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (25)
و از فتنهاى كه تنها به ستمكاران شما نمىرسد بترسيد و بدانيد كه خدا سختكيفر است.
﴿ اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ ﴾
(سوره انفال، آیه ۲۴)
پاسخ دهید!
پاسخ دهید به خدا و رسول، آنگاه که شما را به چیزی میخوانند که زندهتان میکند!
این یعنی:
دعوت خدا و پیامبر، فقط به نماز و روزه و ظاهر دین نیست…
دعوت به “حیات” است!
به بیداری قلب،
به نور علم ربانی،
به زندگی از نوع آسمانی!
پس اگر حس میکنی قلبت مُرده، انگیزههات خشک شده، یا امیدی به جلو نداری…
شاید هنوز جواب «ندا» رو ندادی.
این ندا از دل قرآن میاد،
از زبان رسول و اهل بیت،
از قلب معلم ربانی،
از کسی که تو رو به چیزی فراتر از روزمرّگی دعوت میکنه؛
به حیات طیبه…
همون حیاتی که در اون،
تو رو میبرن به مقام شهود، به جایگاه فهم، به عالم بالا…
حالا به خودت بگو:
آیا اون “ندا” رو شنیدم؟
آیا پاسخ دادم؟
یا هنوز دلم خوابیده؟
هنوز مشغولِ صدای بازار و گوشی و خبر و قضاوتم؟
ندا رو بشنو…
و جواب بده…
چون این ندا برای «زندهشدن» توست،
نه فقط زنده موندن…
لبیک یا ربّی! لبیک یا رسولالله! لبیک یا ولیالله!
#دلنوشته
ندا رو جواب بده…
﴿ اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ ﴾
وقتی خدا صدامون میکنه…
وقتی معلم ربانی ندا میده…
نمیخواد فقط نماز بخونیم، روزه بگیریم، یا ظاهر دینی بپوشیم…
نه…
🌱 اون ندا برای زندهکردن قلبمونه!
برای بیدار کردنِ اون قسمتی از وجودمون که مدتهاست خستهست، خاموشه، پژمردهست…
💔 دلت مرده؟ بیانگیزهای؟
بیحوصله، گیج، سردرگم، دور از خودت؟
نکنه هنوز جواب ندا رو ندادی؟
🕊 خدا و رسولش صدا میزنن:
«بیـا… بیـا به سمتی که زندت میکنیم… نه فقط نگهت داریم…»
نه زندهای با صدای اذان،
نه بیداری با هزار کتاب معرفتشناسی و روانشناسی،
نه آرومی با کلی کلاس خودشناسی…
✨ فقط یه راهه:
اسْتَجِيبُوا…
یعنی جواب بده!
جواب نوری که به قلبت فرستاده شد،
جواب اون ندای بیکلامی که شبها توی تاریکیِ دلت پیچید…
✋🏻 بس کن سکوتو…
یه بارم که شده بگو:
لبّیک… فهمیدم… بیدارم کن…
📌 نذار این ندا بیجواب بمونه…
شاید دیگه تکرار نشه…
الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ
[سورة آلعمران (3): الآيات 172 الى 174] :
الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172)
كسانى كه [در نبرد اُحد] پس از آنكه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پيامبر [او] را اجابت كردند، براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند پاداشى بزرگ است.
الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (173)
همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند؛ پس، از آن بترسيد.» و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است.»
فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174)
پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از ميدان نبرد] بازگشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود، و همچنان خشنودى خدا را پيروى كردند، و خداوند داراى بخششى عظيم است.
#دلنوشته
﴿ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ﴾
(آلعمران، 172)
🌿 لبّیکِ زندگیساز…
بعضیها فقط شنیدن…
ولی بعضیها جواب دادن!
🌟 آیه نمیگه: “الذین سَمِعوا”…
میگه: «الَّذِينَ اسْتَجابُوا»
اونهایی که شنیدن و بلند شدن
جواب دادن، تکون خوردن، دلشونو به نور سپردن…
💡 ندای خدا و رسول، همیشه جاریه…
تو دل هر اتفاق، هر اشک، هر آرامش، هر سوال بیجواب…
اما فقط اونهایی زنده میشن،
که “استجابت” کنن…
نه فقط با گوش،
بلکه با عمل، با تصمیم، با تغییر مسیر!
☝🏻خدا و رسولش اهل زندگیدادناند…
نه فقط دستور دادن.
🌱 وقتی لبیک میگی، یعنی قبول کردی خدا از تو بهتر میدونه…
یعنی پذیرفتی راه اون، راه حیاته…
نه زنده موندنِ گیاهی…
بلکه زندگیکردنِ آسمانی…
📌 نترس از جواب دادن…
با اولین “لبیک”، تمام فرشتگان سر راهت صف میکشن…
بگو: لبیک یا رب… لبیک یا رسولالله…
من آمادهام برای اون حیاتی که تو میخوای، نه خودم…
أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي
[سورة البقرة (2): آية 186] :
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
و هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را -به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت مىكنم، پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.
#دلنوشته
﴿ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي ﴾
(بقره، 186)
🌧 وقتی صداش کردی، یعنی باور کردی هست…
یعنی هنوز یه ذره نور توی قلبت روشنه…
و خدا به همین نور جواب میده.
خدا نمیگه: «گاهی» جواب میدم…
نمیگه: «اگر لیاقت داشت…»
میگه: «أُجِيبُ»!
یعنی من همیشه پاسخگویم…
به محض اینکه صدام بزنی،
🌈 جوابِ من، از تو زودتر میرسه!
📌 فقط یه شرط داره:
«فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي»
تو هم جواب منو بده…
دعوت منو بشنو…
من تو رو به زندگیِ واقعی دعوت میکنم،
تو فقط یه «لبیک» بگو…
بذار من بقیه راهو باهات بیام…
🍃 یعنی این رابطه دوطرفهست…
نه فقط تو بخوای…
نه فقط اون بده…
بلکه یه پیمان عاشقانه
میون ربّی که نزدیکه
و بندهای که داره کمکم بیدار میشه…
اگه امشب دلت یه چیزی خواست، صداش کن…
بگو:
یا مجیب!
اما یادت نره فرداش، جواب دعوتش رو هم بدی…
لبیک یا ربّی… لبیک یا حیّ یا قیّوم…
#دلنوشته
«أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»
و چه قولی از این محکمتر؟
اما تو…
آیا واقعاً دعایی کردهای که شایسته اجابت باشد؟
آیا جوابی دادهای که مافوق را بینیاز از تکرار مطالبهی ثارالله کند؟
آیا با رفتارت، با عمل به ولایت، نشان دادی که آیت بعدی لازم نیست… که دیگر فهمیدی، اصلاح کردی، عمل کردی؟
یا هنوز در حسادت و بخل و غرور قلبت، دنبال آیت و تذکر بعدیای؟
اینجاست که باید جواب درست را یاد بگیری…
جوابی از جنس اطاعت… از جنس فهم… از جنس ادب در برابر مافوق…
آری…
وقتی از خدا چیزی میخواهی،
و او هم آن را به تو میدهد…
در واقع سخن تو را قطع میکند… یعنی دیگر چیزی باقی نمانده که گفته نشود…
جواب داده شده، گفتوگو تمام است…
پس اگر هنوز فرجی نیامده،
یعنی جوابِ تو، جواب نبوده…
و هنوز کلام آسمانی، یعنی آیه، دارد ادامه پیدا میکند…
یعنی باید هنوز تربیت شوی…
و راه پایان این سلسلهی آیات؟
فقط و فقط یک جوابِ درست و کامل است…
جوابی که از دل برخیزد،
دلِ خالی از حسد، خالی از بخل، خالی از توهّم بزرگی…
دلِ تسلیمشده به معلم ربانی…
دلِ ذلیلشده در برابر ولایت…
و وقتی چنین دلی جواب دهد…
آنوقت است که مافوق،
با تمام عزت و عظمتش،
به زبان تو،
لبیک میگوید…
و دیگر نیازی به تکرار آیه نیست…
چرا که ادب تو، فهم تو، اطاعت تو…
سخن خدا را تمام کرده است.
🌸
یا امام رضا جان…
ما هنوز اهل آن جواب بزرگ نیستیم…
ما هنوز ضعیف و درماندهایم…
هنوز بلد نیستیم درست جواب بدهیم…
نه عملمان، نه فکرو دلمان در مسیر شما نیست…
اما…
با همین دستهای خالی،
با همین زبان الکن…
به ساحتتان عرض ادب میکنیم…
و از شما میخواهیم
با کرامتتان،
جواب ناقص ما را کامل کنید…
و فرج را برایمان امضاء نمایید…
ما را بیجواب نگذارید،
ای مجیبِ مضطرِّ عاشق…
✨
«يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ»
…
یا أَیُّهَا الْعَزیزُ…
ای عزیز…
درد به ما و اهل ما رسیده…
دست خالیایم، اما آمدهایم…
نه با بضاعت که با شرمندگی آمدهایم…
نه برای خرید، که برای گدایی کرامت آمدهایم…
«بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» آمدهایم…
یعنی سرمایهمان ناچیز است، درهمشکسته، بیارزش…
اما تو بزرگی…
تو عزیزی…
ما را با بضاعتمان نسنج…
ما را با لطفت، با تصدقت، با کرامتت اندازه بگیر…
از تو نه کاسبانه میخواهیم، بلکه از سر فقر و نیاز…
ای عزیز…
ای وارث یوسف…
اوف لَنا الکَیل…
بر ما پیمانه را تمام بده…
و بر ما ببخش… تصدّق عَلَینا
چرا که خودت گفتی:
«إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»
ما در خانهی تو آمدهایم
تا فقط جواب بگیریم، نه با استحقاق، که با فقر…
نه با بزرگی، که با بندگی…
ما گدای درِ خانهی عزیزی هستیم که در خزانهاش،
پاسخِ همهی مضطرهاست…
اگر بضاعت قلبمان را نمیپذیری،
حداقل با نگاه کریمانهات،
ما را از درت برنگردان…
یا أرحم الراحمین
جواب ما را با مهربانی بده،
گرچه جوابی در شأن تو نداشتیم…
✨
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ
فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
[سورة الأعراف (7): الآيات 194 الى 195] :
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (194)
در حقيقت، كسانى را كه به جاى خدا مىخوانيد، بندگانى امثال شما هستند. پس آنها را [در گرفتاريها] بخوانيد، اگر راست مىگوييد بايد شما را اجابت كنند.
أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (195)
آيا آنها پاهايى دارند كه با آن راه بروند، يا دستهايى دارند كه با آن كارى انجام دهند، يا چشمهايى دارند كه با آن بنگرند، يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ بگو: «شريكان خود را بخوانيد؛ سپس در باره من حيله به كار بريد و مرا مَهَلت مدهيد.»
#دلنوشته
﴿ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ، فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ ﴾
(اعراف، 194)
چند بار دیگه باید کسی رو صدا بزنی که خودش از تو محتاجتره؟
چند بار دیگه باید در بزنی که تهش جوابی نیاد؟
خدا با این آیه یه بار برای همیشه پرده رو کنار زده…
✨ هر کسی غیر از خدا و حجت او،
هر صدایی غیر از ندای معلم ربانی،
هر جوابی غیر از صدای فرشتۀ مهربان در ملکوت قلبت،
👈یه بُتِ بیجوابِ ساختۀ توهم توئه…👉
«إِنَّهُم عِبادٌ أَمثالُكُم»
اونایی که بهشون پناه بردی، خودشونم گمگشتن…
خودشونم دنبال جوابن…
ظاهرشون پر زرقوبرقه، اما باطنشون از حل درد تو عاجزه…
میخوای بدونی چه کسی واقعاً ارزش پاسخخواستن داره یا نه؟
خیلی سادهست:
صداش بزن، ببین جواب میده یا نه؟
«فَادْعُوهُم فَليَستَجيبوا لَكُم إِن كُنتُم صادِقين»
ولی اگه باز صدایی نیومد…
یعنی اشتباهی رفتی سراغ دیوار، نه در…
☝️ خدا، خودش جوابه…
و معلم ربانی، فرستادهای از جانب اوست
تا تو رو از بیجوابی نجات بده…
📌 پس اگه میخوای جواب واقعی بگیری:
قلبتو رو به آسمون بگیر…
نه سمت آدمای حسود…
بگو:
لبیک، یا رب! لبیک، یا فرشتۀ مهربان!
من فقط از تو جواب میخوام…
و بس…
[سورة هود (۱۱): الآيات ۶۱ الى ۶۸]
وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (۶۱)
و به سوى [قوم] ثمود، برادرشان صالح را [فرستاديم]. گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد. براى شما هيچ معبودى جز او نيست. او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد. پس، از او آمرزش بخواهيد، آنگاه به درگاه او توبه كنيد، كه پروردگارم نزديك [و] اجابتكننده است.»
#دلنوشته
﴿ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ… ﴾
دلم لرزید وقتی این آیه رو خوندم…
یعنی چی؟
یعنی خدایی که دنبالشی،
نزدیکتر از اونیه که فکر میکنی…
نه فقط نزدیکه، بلکه پاسخگوئه…
اسمش رو صدا کن:
«یا مُجيب…»
یعنی هر وقت صداش زدی،
هر وقت بغض کردی،
هر وقت درد داشتی،
هر وقت تو دل شب فقط تونستی بگی «خدایا…»
اون جواب میده…
💫 جواب، فقط از اونه؛
نه از آدمای حسود دور و نزدیک،
نه از حرفای بیحاصل،
نه از خیالهای رنگی.
فقط اوست که میشنوه…
فقط اوست که میفهمه…
فقط اوست که میتونه کاری بکنه…
🌸 پس وقتی توی دل تاریکی، فقط یه چراغ امید میخوای،
وقتی هیچکس نفهمید چی گفتی…
فقط بگو:
یا مُجيب…
ببین چطور نورش رو میفرسته…
از همون جایی که انتظارش رو نداشتی.
🔸 و بدون:
وقتی با دل شکسته و قلبی ساده صداش زدی،
اون با تمام مهربونیاش داره بهت جواب میده…
اللهم يا مُجيب،
اجب دعائي، و اجعل قلبي مهبطَ نورك، آمين. 🌷
آیا دیدهای کسی را که بهراستی عاشق باشد؟
وقتی معشوق از او چیزی میخواهد، میگوید: “من سینهچاکتم!”
اما این جمله فقط یک تعبیر عاشقانه سطحی نیست؛ این یعنی:
«آنقدر دوستت دارم که اگر از من جان هم بخواهی، سینهام را میشکافم، قلبم را در کف میگذارم و بیهیچ تردیدی تقدیمت میکنم.»
این یعنی جواب حقیقی!
یعنی نهایت عشق، نهایت آمادگی، نهایت فداکاری برای برآوردن خواست محبوب؛
یعنی بیچشمداشت، بیمحاسبه، بیمنت،
فقط چون “تو” گفتی…
جواب، فقط کلمات نیست؛
«جواب» یک “هیئت” است، یک “صیغه” است، یک واکنش وجودی است.
پاسخی عاشقانه به کسی که از هرچه داریم عزیزتر است.
اما…
✨ آیا ما در برابر آیات و تقدیرات الهی چنینایم؟
✨ آیا به آنچه از عالم بالا برای هدایت ما نازل شده، سینهچاکانه جواب میدهیم؟
✨ آیا وقت امتحان، وقت حادثه، وقت رویارویی با یک فرمان الهی، بیدرنگ میگوییم: لبیک یا رب!؟
آیه میپرسد:
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ»
یعنی:
👈چه کسی به فریادِ عاشقِ درمانده میرسد؟👉
کسی که در دل تنگیهایش، فقط به “او” چنگ میزند؟
اما اول باید عاشقانه عیبها را با نور ولایت دفع کند،
تا فرج و گشایش برایش حاصل شود…
پس صدای معلم ربانی را اینگونه اجابت کن:
«أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ»
که دعوت خدا از دهان حجت او شنیده میشود.
معلم ربانی کیست؟
او که خودش را به خطر انداخته،
تا ما را از منجلاب نفس بیرون بکشد،
تا از حسدها و قضاوتها نجاتمان دهد.
او خودش سینهاش را چاک کرده تا راه را نشان دهد!
حالا وقت پاسخ توست:
اگر او سینهچاکِ تو شده برای نجاتت،
آیا تو هم وقت آن نرسیده که سینهچاکِ معلم ربانی شوی؟
نه از سر اجبار، نه از سر ترس، بلکه از سر عشق و معرفت.
همانطور که قرآن وعده داده:
«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ…»
و فرمود:
«أَسْتَجِبْ لَكُمْ»
تو هم اگر جواب بدهی، اگر لبیک بگویی،
پاسخ خواهی گرفت…
پاسخی نورانی،
پاسخی نجاتبخش،
پاسخی شایسته قلبی که به سمت آسمان باز شده…
یا مُجيب! 💛
به قلبهای عاشق و بیپناه، جواب بده…
جواب واقعی، فقط کلمات نیست… قلب است!
یعنی باید دل را آماده کرد… باید زمینِ قلب را شخم زد،
تا تخم پذیرشِ ولایت در آن کاشته شود،
تا ریشههای حسد و تکبّر و غفلت را بیرون کشید،
تا جایی برای نور باقی بماند…
جواب، یعنی اصلاح زیربنایی دل؛
نه یک واکنش سطحی، نه یک لبیکِ زبانی بیحضور،
بلکه بازسازی کامل،
یعنی زمین دل را زیر و رو کن
و با اصلاح عیوب درونی،
مافوق را «مضطر» کن به رفع نمودارهای بسته و آزاردهندهات!
یعنی خودت را در موقعیتی قرار بده
که راه فرج، باز شود و معلم ربانی مجبور شود دروازههای نجات را برایت بگشاید…
چطور؟
با «باورِ قلبی» به علمِ معلم ربانی،
با «عمل» به ولایت،
با «دفع حسد» و تسلیم شدن در برابر آموزشهای آسمانی او…
اینجا است که مشمول تربیت و اصلاح اهل بیت علیهمالسلام میشوی؛
و این یعنی: رشد، کمال، آرامش، امنیت.
پس وقتی آیه میفرماید:
«اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»
یا
«أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي»
فقط پاسخ لفظی نده!
بدان که این یعنی جوابخواستن، یعنی:
بیا و اصلاح کن، تغییر کن، آماده باش، تسلیم باش، فدایی باش، سینهچاک باش…
…
در جواب، مفهوم اصلاح ریشهای مشکلات نهفته است.
و اینگونه است که جواب، تبدیل به یک تحول وجودی میشود.
پس سؤال را باید واضح پرسید:
آیا اهل جواب هستی؟!
آیا آمادهای از خودت بگذری؟
از بدیها، از خودخواهیها، از لجاجتها…
آیا دلت آماده است که پذیرای نور شود؟
…
معلم ربانی، با تمام وجود،
با خطر کردن برای تو،
با قرار گرفتن در تیررس حسدها،
ندای خودش را سر داده…
و از تو پاسخی میطلبد، پاسخی شایسته:
نه فقط با زبان،
بلکه با اطاعت، با عشق، با فداکاری، با ادب،
و با ادای احترام به مافوق.
وقت آن رسیده که جواب بدهی…
لبیک بگویی…
و زمین قلبت را به حریم نور تبدیل کنی.
جواب بده…
که لبیک تو، کلیدیست برای دروازههای فرج…
چه کسی واقعاً میتواند “جواب” بدهد؟!
نه جوابِ زبانی، نه پاسخِ اداری، نه تأییدِ ظاهری…
بلکه جوابِ تامّ و تمام؛
جوابی که خدای مهربان را بینیاز از تکرار مطالبه ثار الله کند.
آنچنان که آسمان دیگر چیزی از تو نخواهد…!
«جواب» یعنی پایان مطالبه، یعنی ختم سخن مافوق.
«جواب» یعنی قطع رابطۀ تو با نمودارهای آزاردهندۀ زندگی روزمرهات!
یعنی: وقتی معلم ربانی، با ندایی ابراهیمی، تو را فرا میخواند،
آیا آنقدر مرد میدان هستی که جواب را آنطور بدهی که او دیگر سکوت کند؟
«أجابه إلى حاجته»
یعنی نه تنها پاسخ داد، بلکه نیاز او را کاملاً برآورد.
در اینجا، دیگر فقط اطاعت کافی نیست…
باید عمق نیازِ آسمانی را درک کرد،
باید مضطر شد برای اصلاح خویش،
و معلم ربانی را مضطر کرد برای گشودن راه فرج.
اما…
آیا این نوع جواب، از هر کسی ساخته است؟
پاسخ روشن است:
نه!
چنین جوابی، از نفسِ پالایشنیافته صادر نمیشود،
چنین لبیکی، جز از قلبی که آموزش دیده، تربیت شده، توبهکار و عاشق است،
برنمیآید.
☝️ پس آنگاه که ندای “أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ” بلند میشود،
یعنی آسمان منتظر دیدن یک جواب ویژه است؛
جوابی که با «جَواب» تمام میشود…
یعنی پایان یک سلسله عیب، خطا، نمودار، ابتلا…
این جواب،
جواب عاشق است به معشوق،
جواب عبد است به رب،
جواب سرباز است به فرمانده،
جواب شاگرد است به معلم ربانی…
و اگر نتوانستیم،
اگر در آن حد از صداقت و اخلاص نبودیم،
باز هم ناامید نیستیم؛
زیرا عالم بالا از فضلش ما را دریابد،
و خود مضطر شود برای فرج ما…
پس دستکم «نیّتِ این جواب» را داشته باشیم…
خود را در مسیر چنین لبیکی قرار دهیم…
و بگوییم:
یا مُجيب…
قلب مرا برای جوابدادن، پاک کن…
مرا آنگونه تربیت کن
که بتوانم برای همیشه
«آخِرین جواب لازم» را بدهم…
جوابی که بعدش، فقط نجات است…
#دلنوشته:
گاهی با خودم فکر میکنم…
آیا تا به حال واقعاً جواب دادهام؟
نه یک پاسخ زبانی، نه یک ادای احترام ظاهری…
بلکه جوابی که تهِ دل را بلرزاند…
👈جوابی که خدای مهربان را بینیاز از تکرار مطالبه ثار الله کند…👉
اصلاً “جواب” یعنی چه؟
یعنی وقتی ندایی از آسمان میرسد،
وقتی معلم ربانی،
با زخمهایی از حسادتها و بیمهریها،
باز هم دست محبتش را به سمت دلم دراز میکند…
آیا میتوانم آنقدر عاشقانه لبیک بگویم
که آسمان از مطالبهاش ساکت شود؟
👈جواب… یعنی پایان سؤال.👉
یعنی تمام کردن یک سلسله ابتلا…
یعنی نفوذ نور در عمق تاریکی قلب…
یعنی با هر “آری” عاشقانه، یک گره از سرنوشت باز شود…
اما کجای این راهم؟
من که هنوز درگیر «حساب و کتاب»م…
هنوز از «چرا من؟»های نفسم خلاص نشدهام…
هنوز لبخندهای معلمم را نشناختهام،
هنوز به اولین “جواب درست” نرسیدهام…
ولی امیدوارم…
امیدوارم روزی برسم به آن جوابِ خاص…
جوابی که دیگر هیچکس، هیچوقت،
از من نپرسد: «بالاخره میخواهی آدم بشوی یا نه؟»
و تا آن روز،
زیر لب،
هر صبح، هر شب،
آرام میگویم:
یا مُجيب… یا مُجيب… یا مُجيب…
یاد بده چطور جواب بدهم…
که آسمان آرام شود…
و زمین، برایم جا باز کند…
…
جواب یعنی تبعیت…
یعنی دلی که بهجای غرور، به دستان معلم ربانی چشم دوخته باشد…
یعنی اطاعت عاشقانه…
یعنی چشم بستن بر همهچیز و نگاه کردن فقط به نوری که از جانب مافوق میتابد…
اتباع از معلم ربانی،
یعنی اجابت واقعی ندا و فراخوان آسمانی…
یعنی پاسخ به دعوت ابراهیم علیهالسلام و آل محمد علیهمالسلام…
پاسخی که در عمل به ولایت معنا پیدا میکند…
نه در شعار، نه در لقلقه زبان،
بلکه در تبعیتِ دقیق، ظریف، و عاشقانه از ولیّ خدا…
نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ…
چه آیهی دلبری…
یعنی ما دعوت تو را اجابت میکنیم،
و از رسولانت تبعیت خواهیم کرد…
نه فقط دعوت را شنیدن،
بلکه برخاستن، حرکت کردن،
بهدنبالِ نور رفتن…
تسلیمِ بیقید و شرط شدن…
و این همان پاسخ درخشان است…
جوابی که ریشه در ولایت دارد،
در بندگی محض،
در تسلیمِ بیچشمداشت…
و فقط همین جواب است
که آرامش واقعی را بر جان نازل میکند…
همان آرامشی که خدا وعدهاش را داده بود…
«اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ…»
[سوره قصص – آیه 32 و سوره نمل – آیه 12]
وقتی خدا به موسی علیهالسلام فرمود:
«دستت را در جیب خود کن…»
یعنی دست عملت را وارد درگاه نوری کن،
یعنی وارد «قلبی» شو که با نور ایمان و پاسخ به ندای رب،
پاک و صاف و روشن شده است…
«جَیْب» یعنی چه؟
در ظاهر، جیب یعنی شکاف گریبان یا همان سینه…
اما در باطن، جیب یعنی مدخل نور…
یعنی ورودیِ دروازهی علمِ ربانی…
جایی که اگر دستِ عملت را در آن فرو کنی،
وقتی بیرونش بیاوری، مثل خورشید میدرخشد…
چرا؟ چون از دل ولایت گذشته…
چون دستت در سینهی نورانی معلم ربانی حرکت کرده…
و آنجا جاییست که حقیقتاً “نور” متولد میشود!
جیب، یعنی سینهی صاف و نورانیِ ولایتپذیر.
یعنی قلبی که جواب داده،
جوابِ کامل، جواب از تهِ جان،
جوابی که با آن، عالم بالا مضطر میشود برای نجات تو!
در لغت آمده:
«جَوَّبَ: نَوَّرَ و كَشَفَ و جَلى»
یعنی با جواب دادن، تاریکیها را کنار میزند،
نور پخش میشود، حقیقت آشکار میشود…
حالا تصور کن «قلبی» که با اجابت ندای ولی خدا پاک شده،
با عمل به ولایت، از حسد و بخل رها شده،
با ذلتِ بندگی، نرم و قابلتربیت شده…
این قلب، همان جَیْب است!
و خدا به تو هم میگوید:
تو هم دست عملت را در این جیب نور فرو کن…
در ولایت حقیقی آل محمد علیهمالسلام…
در سینهی معلم ربانی…
و بیرون بیاور دست نورانی را…
که هر چه به آن بزنی،
دیگر ظلمت نمیپذیرد…
این همان دستیست که
با اجابت، با تبعیت، با تسلیم
از ظلمت رها میشود و
درخشان میگردد…
پس ای دل…
جیب ولایت را گم نکن…
که جز او، راهی به خورشید نیست…
«لبّیک»؛ یعنی جوابِ ندای ابراهیم خلیلالله علیهالسلام
آن نداء ملکوتی که هنوز هم در جانهای پاک طنین دارد…
در روایت آمده:
وقتی ابراهیم علیهالسلام مأمور شد برای حج ندا دهد،
خداوند به او فرمود:
«عَلَیْکَ النِّداءُ وَ عَلَیَّ الْبَلاغُ»
تو فقط ندا بده… رساندنش با من است!
و او ندا داد…
و هر کس که در صلب مردان و رحم زنان بود
و سرنوشتش به اجابت این ندا گره خورده بود،
در همان لحظه پاسخ داد:
«لبّیک اللهم لبّیک…»
«لبّیک» یعنی من هستم…
یعنی من این ندا را شنیدم و پذیرفتم…
یعنی سینهام، جیبم، آمادهی لبریز شدن از نور توست…
در حدیث آمده:
«أَنْسَكُ النَّاسِ أَنْصَحُهُمْ جَيْباً»
پاکترین و با اخلاصترین مردم،
کسانیاند که جیبشان – یعنی قلب و سینهشان – صاف و بیغش است.
پس آنکه لبّیک میگوید،
باید قلبش مثل آیینه صاف باشد…
نه با زبان، بلکه با جیبِ صاف، با دل پاک لبّیک بگوید!
لبّیکی که از عمق جان برآید…
لبّیکی که نور ولایت را در سینه جای دهد…
این همان «جواب» حقیقیست…
جوابی که از اعماق صلب و رحم داده شد…
از عُمق فطرت، نه از سطح کلمات…
و امروز نیز، ندای همان ابراهیم در جانها زنده است…
اما پاسخدهنده کیست؟
آنکه در سینهاش جیب نورانی دارد…
آنکه سینهاش را با ولایت، آمادهی اجابت کرده است…
لبّیک، یعنی: من قلبم را برای نور آماده کردهام…
لبّیک، یعنی: من جیبم را خالص کردهام برای ولایت…
لبّیک، یعنی: من سینهچاکم، ای معلم ربانی…
«وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ»
چه آیهی باشکوهی… پر از لطافت و عمق و امید!
نوح علیهالسلام که سالها در میان قومش صدا زد، دعوت کرد، هشدار داد، گریه کرد، دعا کرد…
اما وقتی دلش شکست، درِ خانهی آسمان را زد…
و خدا چه زیبا پاسخ میدهد:
ما را ندا داد… و ما، چه نیکو اجابتکنندگانیم…!
این آیه راز بزرگی را فاش میکند:
که وقتی ندا از دل برخیزد…
و با عمل و اطاعت، مهر تأیید بر صداقت انسان زده شود،
جواب از عالم بالا نازل میشود، بیکم و کاست…
نه فقط اجابت، بلکه «نِعْمَ» الاجابة! زیباترین، کاملترین، مهربانترین پاسخها…
حالا ما هستیم…
در میانهی امتحانات سنگین زندگی،
در تقاطع آیات و تقدیرات و حوادث…
آیا اهل آن نداء هستیم؟
آیا میتوانیم ندای خالصانهای سر دهیم که خداوند نیز دربارهمان بفرماید:
«فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ»؟
و اما واسطهی این ارتباط نورانی،
معلم ربانی است…
کسی که صدای نداء ما را میشنود،
دردمان را درک میکند،
و آن را با سوز و اشک، به محضر آل محمد علیهمالسلام میبرد…
ما پاسخگوی ندای اوییم…
و آل محمد علیهمالسلام پاسخگوی ندای او برای ایجاد فرج…
و حال…
ما چه جوابی دادهایم؟
آیا صدای معلم ربانی را شنیدیم؟
آیا آیات را فهمیدیم؟
آیا دردهایمان را به زبان آسمانی بیان کردیم یا هنوز سرگرم بازیهای کودکانه نفسیم؟
و مهمتر از همه:
آیا جوابی دادهایم که خداوند بر ما نیز بفرماید:
«فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ»؟
خدایا…
ما را از کسانی قرار ده که ندا را بشنوند،
و پاسخی دهند که به درگاهت خوش آید…
پاسخی برخاسته از ولایت، خلوص، و تبعیت عاشقانه…
تا تو نیز بر ما رحمت آورده، و فرج را مهمان خانهی دلمان کنی، ان شاء الله تعالی.
[ندا – جواب]
+ [ما ذا أُجِبْتُمْ – ما ذا أَجَبْتُمُ … ]
این، صحنهای از فرداست…
روزی که همه پردهها میافتد و سؤالهایی پرسیده میشود که پاسخ آنها، حاصل یک عمر انتخاب و واکنش ما به «ندا»هاست…
خداوند متعال، آن روز، از معلم ربانی، رسول، نبی، حجت خدا میپرسد:
«ما ذا أُجِبْتُمْ؟»
مخاطبینت چه جوابی دادند؟
آنان که تو را دیدند، شنیدند، نصیحت شدند، بیدار شدند،
اما آیا واقعاً «پاسخ» دادند؟ یا فقط شنیدند و عبور کردند؟
و بعد، نوبت مخاطبین است…
«ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلينَ؟»
شما چطور؟ به پیامبران، به حجتهای خدا، به ناصحان و معلمان ربانی، چه جوابی دادید؟
آیهها به وضوح نشان میدهند که در این امتحان عظیم،
نه شنیدن کافیست، نه دانستن، نه ادعا…
بلکه آنچه سنجیده میشود، «جواب» ماست…
نه فقط پاسخی با زبان، بلکه واکنشی از جان.
جوابی که نشان دهد ما واقعاً شنیدیم، فهمیدیم، و تبعیت کردیم.
گاهی آن معلم ربانی، یک نبیست،
گاهی یک حجت معصوم،
و گاهی در عصر غیبت، صدایی از جنس درد و دلسوزی و آگاهی
که ما را با آیات، با نفس خویش، با تقدیراتمان روبهرو میکند…
اما ما چه جوابی دادهایم؟
آیا جوابی در خور؟
👈آیا جوابی که خدای مهربان را بینیاز از تکرار مطالبه «ثارالله» کند؟👉
آن روز، هیچکس نمیتواند فریب دهد…
نه عذر بیاورد، نه نادیده بگیرد…
آن روز، همه میفهمند که چقدر پاسخشان صادقانه بود یا چقدر از سر راحتطلبی…
و از همه زیباتر، پاسخ خودِ رسول است…
وقتی میفرماید:
«قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ»
گویا میخواهد بگوید:
خدایا! تویی که بهتر میدانی…
دلها را، نیتها را، آنچه در خلوت بود، آنچه در سکوت انجام شد…
تو میدانی چه کسی «واقعا» جواب داد و چه کسی «فقط ظاهرش» پاسخگو بود…
…
خدایا…
صدای ناصحانِ دلسوزت را شنیدیم،
اما دیر،
اما گاهی ناقص،
اما گاهی فقط با گوش… نه با قلب.
ای کاش بتوانیم با دل، با عمل، و با وفاداری…
پاسخی دهیم که در آن روز، سربلند شویم،
و تو نیز، ما را از زمرهی کسانی قرار دهی که به ندا پاسخ دادند…
آنگونه که سزاوار بود…
ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلينَ؟
پاسخ ما این باشد:
جوابی از جنس عشق، از جنس ولایت، از جنس لبیک…
نه فقط در کلمات، بلکه در تمام هستیمان.
[جواب + فَاسْتَجَبْنا لَهُ … + أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ]
در آیات الهی، یک الگو تکرار میشود؛
الگویی آشنا، اما پُر از عمق و معنا…
ندای بنده،
و پاسخ پروردگار…
🔸 نوح علیهالسلام، وقتی در دلِ طوفانِ «کرب عظیم» ندا داد،
خداوند فرمود:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ»
جوابش را دادیم… و نجاتش بخشیدیم.
نه فقط خودش، بلکه اهلش را نیز.
این سنت خداست برای اهل ولایت…
وقتی اجابت میآید، فرج هم با آن میآید… برای خودت و برای اهلات…
🔸 ایوب علیهالسلام، در اوج درد و رنج…
فقط نالهای از دل بلند کرد،
و پاسخ شنید:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ»
این است راز جواب…
جواب بنده، به ندای پروردگار،
و جواب پروردگار، به ندای بنده…
اگر ندایت رنگ صدق بگیرد،
سریع، بیدرنگ، بیتأخیر،
پاسخش میآید…
🔸 یونس علیهالسلام، در تاریکیِ شکم نهنگ،
با دلی شکسته، ندا داد،
و جواب گرفت:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ»
و این آیه برای ما هم هست:
«وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ»
همینگونه… همین سنت… همین قانون…
برای همهی اهل ایمان!
🔸 زکریا علیهالسلام، دلنگران، با امید،
ندا کرد و آرزو کرد…
و جواب گرفت:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى»
عطای پسر،
اصلاح همسر،
و بارانی از رحمت و ذکر و خیر…
✨ حالا…
خدای ما، اینهمه ندا شنیده و جواب داده،
برای چه کسانی؟
برای کسانی که مضطرانه خواستند،
و با تمام وجود، لبیک گفتند.
و اینجاست که آیه طلایی میدرخشد:
«أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ؟»
واقعاً کیست جز او؟
چه کسی در اوج اضطرار، در گرههای کور، در تاریکیها و ناامیدیها،
جواب میدهد و بدی را برمیدارد؟
و این نکتهی طلایی را فراموش نکن:
«جواب» خداوند،
در امتداد «جواب» ماست به نداهای آسمانی…
به ندای ابراهیم ع
به ندای معلم ربانی
و در رأس همه، به ندای آل محمد علیهمالسلام
فرج، یعنی «یَكْشِفُ السُّوءَ»
و این «کشف سوء»، فقط در جواب آل محمد ع است و بس.
و فقط برای کسیست که با جانش لبیک گفته…
نه صرفاً با زبان…
پس تو بگو:
آیا اهل جواب هستی؟
آیا جواب تو، در حدی هست که خدای مهربان را بینیاز از تکرار مطالبه ثارالله کند؟
آیا اهل اضطرار هستی؟
آیا آمادهای که عالم بالا را با «جوابت» مجاب کنی…
تا دیگر آیتی بر تو نازل نشود، و فرجت فرا رسد؟
🌸 اللّهُمّ اجعلنا من المجيبين…
بهترين اجابتکنندگان،
و مشمول رحمتِ «فَاسْتَجَبْنا»…
بهحقّ يا مُجيب…
ندا – جواب – قُدم
در آینهی بلوهر و یوذاسف، در آغوش پرندهی قِرِلی…
در داستان عرفانی بلوهر و یوذاسف، حقیقتی ناب نهفتهست…
داستانی که در باطن آن، سلوکِ دلسپردگان به نداء ربانی و پاسخ عاشقانهی آنان به دعوت معلم آسمانی، با تمثیلی زیبا به تصویر کشیده شده است.
در میانهی این داستان، از ندا و جواب سخن رفته،
و از آن مهمتر: از حرکت عاشقانه پس از شنیدن صدا…
…
صدای معلم ربانی: ندایی که جان را میلرزاند
«ندا» تنها یک صدا نیست،
نجوای آسمانیست،
حسّیست از جنس یاد خانهی اول…
همان جایی که از آن آمدهای، و سالهاست دلت تنگش شده.
شنیدن صدای معلم ربانی
همان حسیست که جوجه پرندهی کوچک، از دل درخت،
با تمام ترس و امید، خود را به پایین پرت میکند…
چرا؟ چون مادر صدا زده است!
🔸 در مستند زیبای «Duck»،
وقتی پرندهی مادر، صدایش را بلند میکند،
جوجهها، بیهیچ مکثی،
خود را از بالای درخت – حتی بدون قدرت پرواز کامل – به پایین میاندازند…
این همان لحظهی «جواب» است…
لحظهای که فقط یک چیز معنا دارد:
من شنیدم… و من آمدم…
…
پرندهی قِرِلی (قُدُم) و مثل زیبای معلم ربانی
+ «نورِ دلرُبا و داستان پرندهای بنام قرلى!»
در حدیث زیبای بلوهر و یوذاسف، تمثیلی آمده که جان را روشن میکند:
«فَمَثَلُ الطَّيْرِ الَّذِي دَعَا بِصَوْتِهِ مَثَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ،
وَ إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِكَ مَثَلُ طَائِرٍ كَانَ فِي سَاحِلِ الْبَحْرِ، يُقَالُ لَهُ قُدُمٌ»
🔸 پیامبران و معلمین ربانی،
مانند پرندهای هستند به نام قُدُم
که در ساحل دریا میخوانَد،
و صدایش نهتنها جوجههای خود،
بلکه پرندگان دیگر را هم از هر سو جذب میکند…
صدای قُدُم، صدای یادآوری است…
یادآوری عهد ازلی
و معلم ربانی، آنکسیست که این صدای ملکوتی را دوباره در جانت زنده میکند.
…
«جواب» در پرتاب عاشقانهی جوجهها
اینجاست که باید پرتاب شدن از درخت را درک کنیم…
جوجهها، هنوز پرواز را خوب بلد نیستند،
ولی میپرند،
با شوق، با اعتماد، با عشق…
این یعنی:
پاسخ دادن به نداء ولایت، حتی اگر هنوز پر و بالت کامل نیست…
وقتی معلم ربانی صدایت میزند،
جوابت نباید با تردید،
یا با شرط و شروط،
یا با نیمنگاه به موانعی بنام تمناهایت باشد…
جواب باید مثل همان پرندهی کوچک باشد:
سینهچاک… بیپروا… بیتردید…
همان لحظه که گفتی «لبیک»،
دیگر بازگشتی نیست،
فقط حرکت است، فقط سقوط به سمت عشق است…
…
و اینجاست که آیات جان میگیرند…
آری…
«أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ» یعنی این…
یعنی وقتی معلم ربانی ندا داد،
بوسه بر آیت بزنی،
و با جانت، پاسخ دهی…
یعنی ندای او را نه با گوش،
بلکه با جانت بشنوی…
و چون پرندهی قرلی، دیگران را هم بیدار کنی.
…
🔹 ندا یعنی صدای آسمانی معلم ربانی،
🔹 جواب یعنی لبیک بیقید و شرط،
🔹 و قُدُم یعنی معلمی که صدایش، جانها را بیدار میکند…
حالا بپرس از خودت:
آیا آنقدر عاشقی که خودت را از درخت مَنیّت بیندازی؟
آیا جواب تو به نداء معلم ربانی،
در حد همان جوجه کوچک هست که فقط با «صدا» به سمت عشق پرتاب میشود؟
خدایا!
از صدای معلم ربانیات دورمان نکن…
و به ما جرأت پاسخ بده،
جوابی که شایستهی ندای آسمانی تو باشد…
جوابی که دیگر نیازی به تکرار مطالبهی ثارالله نباشد…
🌸 اللهم ارزقنا صدق الجواب…
[نوب – جوب]
بازگشت عاشقانه به نقطهی نداء…
انابه…
توبه…
بازگشت…
همهی این واژهها، یک چیز را فریاد میزنند:
رجوع به اصل
رجوع به همان نقطهای که صدایی از آن برخاست…
صدایی که جان را تکان داد…
…
انابه، همان «جواب» است.
در آیات کریمه و دعاهای اهلبیت علیهمالسلام،
مکرر واژهی “من یُنیب” آمده است.
چه کسی انابه میکند؟ چه کسی رجوع میکند؟
اما انابهِ واقعی، فقط پشیمانی از گناه نیست…
انابه، یعنی جواب عاشقانه دادن به نداء ولایت،
یعنی وقتی معلم ربانی،
از سوی خداوند، عرضهی آیات نور ولایت را برای تو شرح میدهد،
تو هم با جانت،
با عملت،
با تغییر در مسیرت،
با ترجیح قلب نورانی بر ذهن پر هیاهو،
به این دعوت، پاسخ میدهی…
…
از توبه تا تبعیت: بازگشتِ آگاهانه
از توبه زیاد شنیدهایم…
ولی حقیقت توبه، بدون شناخت نقطهی بازگشت،
تنها یک احساس عاطفی گذراست.
حالا سوال اصلی این است:
به کجا باید برگردیم؟
نقطه رجوع ما در هنگام حوادث چیست؟
به چه باید پناه برد تا قلب آرام بگیرد؟
جواب روشن است:
به همان صدایی که از ابتدا آمد…
به همان معلم ربانیای که آیات را برای ما عرضه کرد…
به همان تفسیر نور ولایت که قرار بود آرامش جان ما شود…
…
روایت زیبای توبه در پرتو ولایت:
«اللَّهُ يَا مُحَمَّدُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ،
وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ،
مَنْ يُجِيبُكَ إِلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع»
یعنی:
خداوند، کسی را به سوی خود جذب میکند که پاسخ دهد
و راهیابی و هدایت، مخصوص کسانیست که انابه دارند
و آن انابه واقعی، همانا پاسخ به ولایت علی علیهالسلام است…
این یعنی:
تو توبه نکردهای مگر آنکه پاسخ نداء ولایت را با جانت داده باشی.
تو انابه نکردهای مگر آنکه راهت را سمت معلم ربانی، و کلام او، و عرضهی او باز کرده باشی.
…
“نوب” یعنی برگشت
“جوب” یعنی جواب
چقدر این دو واژه شبیهاند…
و چقدر معناهایشان در هم تنیده است.
“نُبْتُ إِلَيْكَ” یعنی بازگشتم به تو،
اما این بازگشت، چگونه واقعی میشود؟
زمانی که با آن همراه شود:
“فَاسْتَجَبْتُ لِدَعْوَتِكَ” – به ندای تو پاسخ دادم.
🔹 پس:
توبهی واقعی = شناخت نقطه رجوع + جواب دادن به ندای معلم ربانی
…
پس آرامش را کجا بجوییم؟
در زمان اضطراب،
در قلب حادثهها،
در ناامیدیها،
در دل بیقراری…
کجا باید رفت؟
به چه کسی باید پناه برد؟
جواب روشن است:
به همان معلمی که آیات را برایت معنا کرد،
به همان نوری که دل را آرام کرد،
به همان صدایی که از قلبت برخاست…
این همان «انابه» است…
رجوعی با معنا، رجوعی با جهت، رجوعی با عشق…
رجوع به ولایت، با واسطهی معلم ربانی…
…
خدایا…
اگر بازمیگردیم،
اگر توبه میکنیم،
اگر اشک میریزیم…
به این خاطر است که «ندا»یی شنیدهایم…
و دلمان نمیخواهد که بیجواب مانده باشیم…
🌸 خدایا، ما را از کسانی قرار ده که:
“یُجیبون داعی الله”
و با تمام وجود انابه میکنند،
نه از روی ترس،
بلکه از سر عشق…
وَ اجعلنا مِنَ التّوابین، المُنیبین، المُجیبین… یا رب العالمین
وَ دَعَا ع غُلَاماً لَهُ مِرَاراً فَلَمْ يُجِبْهُ
فَخَرَجَ فَوَجَدَهُ عَلَى بَابِ الْبَيْتِ
فَقَالَ
مَا حَمَلَكَ إِلَى تَرْكِ إِجَابَتِي؟
قَالَ : كَسِلْتُ عَنْ إِجَابَتِكَ وَ أَمِنْتُ عُقُوبَتَكَ
فَقَالَ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِمَّنْ يَأْمَنُهُ خَلْقُهُ امْضِ فَأَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ.
امام علیهالسلام چند بار غلامش را صدا زد، اما او پاسخ نداد.
پس امام بیرون آمد و او را درِ خانه یافت.
فرمود:
«چه چیزی باعث شد که دعوت مرا بیپاسخ بگذاری؟»
غلام گفت:
«سستی کردم در پاسخ دادن به شما، و از کیفر شما در امان بودم.»
امام فرمود:
«سپاس خدایی را که مرا از کسانی قرار داد که خلقش از او در اماناند.
برو، تو به خاطر رضای خدا آزاد هستی.»
در این حدیث نورانی، امام علیهالسلام با رفتاری پر از رحمت، نگاهی بسیار عمیق و لطیف به مفهوم “جواب دادن” دارند. غلامی که بارها صدای امام را شنیده ولی پاسخی نداده، وقتی علت را میپرسند، نه بهانهای ظاهری میآورد و نه عذری سطحی، بلکه حقیقتی درونی را بیان میکند:
“کسل شدم از پاسخ دادن به شما، و از عقوبت شما در امان بودم.”
و اینجاست که امام، با آن قلب دریاییاش، به جای توبیخ و مجازات، شکر خدا را میکند که خلق، از او در اماناند و با همان سخاوت بینظیر، غلام را در راه خدا آزاد میفرماید.
اما اگر این حدیث را در پرتو فرهنگ واژگان قرآنی، ندا – جواب و در بستر مفهوم “جَوب” در این مقاله ببینیم، معنا بسیار ژرفتر میشود:
امام، معلم ربانی است؛
ندای او همان ندای آسمانی برای نجات ما از ظلمات غفلت و انحراف است.
غلام، نماد ما انسانهای غفلتزده است؛ وقتی صدای معلم را نمیشنویم یا میشنویم اما کسل و بیحال از پاسخ دادن هستیم.
و حقیقتی عجیب و تکاندهنده اینجاست:
غلام گفت “از پاسخ دادن کسل شدم” و این دقیقا همان حال ما در برابر آیات الهی است.
وقتی کثرت گناهان، سنگینی نفس، دوری از ذکر و نداشتن رفاقت قلبی با ولیّ خدا، ما را خسته و بیحوصله میکند.
و دردناکتر اینکه مثل آن غلام، چون اطمینان داریم که ولی خدا با رأفت با ما برخورد میکند، دچار سوء استفاده درونی از رأفت ایشان میشویم!
اختیارأ بیادبی میکنیم!
و اینجاست که آن جملهٔ نورانی امام علیهالسلام میدرخشد:
در واقع، این یک پیام مهم برای معلم ربانی است.
آری! خدای مهربان، او را واسطهی امنیت ما قرار داده؛
درست وقتی ما بیادبانه، جواب نمیدهیم، او ادب میکند!
وقتی ما در آستانهی “فرار از بیت ولایت” هستیم، او راه را بر ما نمیبندد، بلکه ما را با دل خودش حفظ میکند.
“ما جواب نمیدهیم، ولی چشم امید به ولیّ مهربان داریم… اگر ما فرار میکنیم، دلمان میخواهد او ما را حفظ کند، ما را ادب کند، ما را در خانه نگه دارد…”
درست مانند همان غلامِ کاهل، اما خوشاقبال.
و خوش به حال هر دلی که در مقابل ندای معلم ربانی “جواب درست” بدهد،
چون آن وقت، مثل امام، نه تنها آزاد میشود،
بلکه عامل ایجاد امنیت برای دیگران نیز خواهد شد.
او نیز میتواند بگوید:
و چه موهبتی بالاتر از این؟
که جواب درست به ندای ولی، انسان را به نقطهای میرساند که دیگران از وجودش احساس آرامش و امنیت داشته باشند.
این یعنی جَوبِ واقعی!
جوابی که آرامش میآفریند…
نه فقط برای خودش… بلکه برای خلق خدا.
وقتی که قلب، محل دریافت جواب الهی میشود! أَمَّنْ يُجِيبُ؟!
در جهانی آکنده از هیاهو و حواسپرتی، دل انسان همواره در جستوجوی پناه، آرامش و جهت است. اما نه هر ندایی شنیده میشود و نه هر صدایی پاسخ میگیرد. آرامش حقیقی زمانی آغاز میشود که قلب انسان خودش محل دریافت پاسخ الهی گردد — جایی که نجواهای روح با انعکاسهای رحمت آسمانی روبهرو میشوند.
پرسش قرآنی:
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ؟»
«آیا کسی هست که درمانده را، آنگاه که او را بخواند، پاسخ دهد؟»
تنها یک سؤال بلاغی نیست، بلکه دعوتی است برای شناختن پیوند مقدس میان درخواستکننده و پاسخدهنده — میان خواننده و فراخواننده.
در این مقاله به بررسی مفهوم اجابت الهی (إجابه) پرداختیم؛ با نگاهی به داستانهای انبیاء، آیات قرآن و تمثیلهایی که دل را به لرزه میآورند. همانطور که ندای حضرت یونس علیهالسلام از دل تاریکیها شنیده شد، و دعای حضرت زکریا علیهالسلام با فرزندی شگفتانگیز اجابت گشت، نالهی مخلصانهی یک دل عاشق هنوز هم در درگاه رحمت الهی پژواک دارد.
گاهی این اجابت از طریق معجزه یا الهام رخ نمیدهد؛ بلکه به شکل معلم ربانیای درمیآید که چون بازتاب زندهی مهر خداوند در میان ماست. پاسخ دادن به چنین ندایی، تنها اطاعت نیست؛ بلکه کلید دگرگونی باطنی است.
پس مسئله این نیست که آیا خدا پاسخ خواهد داد یا نه — چرا که بیتردید پاسخ میدهد —
بلکه این است که آیا ما آمادگی پاسخدادن به ندای او را داریم؟ ندایی که از زبان برگزیدگانش جاری میشود…
باشد که دلهای ما محرابهایی گردد برای نزول پاسخهای آسمانی،
و زندگیمان، پاسخ زندهای باشد به این ندا:
«أَمَّنْ يُجِيبُ؟!»
مشتقات ریشۀ «جوب» در آیات قرآن:
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ (172)
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195)
يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (109)
إِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (36)
وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82)
إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (194)
إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (9)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24)
قالَ قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبيلَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ (89)
فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)
وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ (61)
فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (34)
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إِلاَّ في ضَلالٍ (14)
لِلَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذينَ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)
وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (22)
وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ (44)
يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَليلاً (52)
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ (76)
فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدينَ (84)
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ (88)
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ (90)
فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (56)
أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ (62)
فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (50)
وَ قيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ (64)
وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلينَ (65)
فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (24)
أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبيلَ وَ تَأْتُونَ في ناديكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ (29)
إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ (14)
وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ (75)
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (60)
وَ الَّذينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ (16)
وَ يَسْتَجيبُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ (26)
وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (38)
اسْتَجيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكيرٍ (47)
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5)
يا قَوْمَنا أَجيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ (31)
وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ (32)
وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)