When The Great Event takes place!
«طمم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
«فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى»
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
طَمَ الشَعر !!! (دیگه وقت سلمونی رسیده !)
البحرُ الْمَطْمُومُ !!! (دیگه دریا عصبانی شد !)
طم الطائر الشجرة !!! پرنده از بالاى درخت بلند شد (دیگه پرید !)
« bird jumping and taking off from tree branch»
الطَّمُ : درياى پر آب و موّاج (دیگه دریا مواج شد !)
اسْتَطَمَ الشعَرُ – أَطَمَ الشعَرُ : هنگام كوتاه كردن و يا چيدن موى سر رسيد.
طَمَ الماءُ: آب فراگير شد، طَمَ الشَّيءُ: بسيار شد، طَمَ الأمرُ: امر بزرگ شد، طَمَ الاناءَ : ظرف را پُر كرد
فَرسٌ طَمُومٌ : اسب تيزرو، تندرو.
دیگه وقتشه !!!
« طَمَ الشعر » موهاش بلند شده جوری که دیگه وقتشه بره سلمونی !!!
وقتش میرسه!
هنگامۀ ظهور نور!
هنگامۀ ظهور نور، چه غوغایی بپا میشه!
چه سر و صدایی بپا بشه! چه آشوبی و چه معرکهای براه بیفته! چه فتنهای برپا شود!
کولاکی بپا خواهد شد! حماسه ای خلق خواهد شد!
هنگامهای بر پا شود! قیامت و محشری برپا شود!
+ «نور من، سر بزنگاه به دادم میرسه! یوم تقوم السّاعة! یوم القیامة!»
وای از آن روزی که کاسه صبر خدا نسبت به حسود، لبریز شود «طَمَ الاناءَ»، که در این صورت، حسود دیگر پناهگاهی برای جلوگیری از عقوبت و خشم خدا نخواهد داشت. «الطَّامَّةُ الْكُبْرى» زمانی است که مهلت داده شده به اهل حسد برای باور و یقین نسبت به معالم ربانی صاحبان نور، به اتمام رسیده است [پایان دوران رفق] و روز موعود برای سررسید چک عقوبت آنها فرا رسیده و این روز، روز جدایی آنها از نورشان است «سلخ»، که بزرگترین عقوبت و طامة الکبری برای آنهاست و نعوذ بالله من ذلک.
اهل شک حسودی که علوم صاحب نور رو به هدر داده و چوبخطشان پرشده «طَمَ الشعر»، حالا دیگه وقتشه که تقدیرات و آیاتی براش عرضه بشن تا بفهمه حق با صاحبان نور است «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
دیگه این گیسوی بلند، وقتش رسیده که بره زیر قیچی آیات، تا کوتاه بشه، تا دیگه به تقدیراتش دهنکجی نکنه!
«الطَّامَّةُ الْكُبْرى»:
«کبری» و «طامة»، یعنی «طامة الکبری» نام زیبای صاحبان نور و تقدیرات و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
انگاری خروج مهدی آل محمد ع، در ملک و در ملکوت، همان طامّة الکبری موعود است.
حدیث مهم: «الطَّامَّةَ الْكُبْرَى»
«خُرُوجُ دَابَّةٍ مِنَ الْأَرْضِ»
« … أَلَا إِنَّ بَعْدَ ذَلِكَ الطَّامَّةَ الْكُبْرَى
قُلْنَا وَ مَا ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟
قَالَ خُرُوجُ دَابَّةٍ مِنَ الْأَرْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفَا مَعَهَا خَاتَمُ سُلَيْمَانَ وَ عَصَا مُوسَى تَضَعُ الْخَاتَمَ عَلَى وَجْهِ كُلِّ مُؤْمِنٍ فَيُطْبَعُ فِيهِ هَذَا مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ تَضَعُهُ عَلَى وَجْهِ كُلِّ كَافِرٍ فَيُكْتَبُ فِيهِ هَذَا كَافِرٌ حَقّاً حَتَّى إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُنَادِي الْوَيْلُ لَكَ يَا كَافِرُ وَ إِنَّ الْكَافِرَ يُنَادِي طُوبَى لَكَ يَا مُؤْمِنُ وَدِدْتُ أَنِّي الْيَوْمَ مِثْلُكَ فَأَفُوزَ فَوْزاً ثُمَّ تَرْفَعُ الدَّابَّةُ رَأْسَهَا فَيَرَاهَا مَنْ بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ فَلَا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ وَ لَا عَمَلٌ يُرْفَعُ وَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً … »
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدیثی طولانی سخن از دجّال به میان آورد که:
«بدانید بعد از آن، حادثهی بزرگی روی میدهد».
عرض کردیم:
«یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن حادثه چیست»؟
فرمود: «آمدن دابة الارض از سمت صفا است،
انگشتر سلیمان (علیه السلام) و عصای موسی (علیه السلام) با اوست
آن انگشتر را بر روی هر مؤمنی که میگذارد، در جای آن نوشته میشود: این مؤمن حقیقی است
و بر روی هر کافری بگذارد نوشته میشود: این کافر حقیقی است.
تا جایی که مؤمن صدا میزند: «ای کافر، وای بر تو»!
و کافر صدا میزند: «ای مؤمن، خوش به حالت! دوست داشتم من هم امروز مثل تو بودم و به چنین سعادتی برسم».
سپس دابة الارض سر خود را بلند میکند و مردمی که در بین مشرق و مغرب هستند بعد از طلوع خورشید از جانب مغرب به اذن خدا او را میبینند، در آنوقت دیگر توبه برداشته میشود؛
نه توبهای قبول و نه عملی بهسوی خدا بالا میرود و ایمانکسی که پیشتر ایمان نیاورده یا در حال ایمان خیری کسب نکرده بود به حال صاحبش سودی ندارد.
آنگاه حضرت (علیه السلام) فرمود:
«از آنچه بعد از آن روی میدهد از من نپرسید.
زیرا حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با من عهد بسته که جز به عترت خود اطّلاع ندهم».
همیشه در پایان قصه غمناک اهل حسد، یک «طامة الکبری» برای تسویه حساب با این اهل خیانت بوده و هست و خواهد بود، ان شاء الله تعالی.
«أَصْحَابُ الطَّيَالِسَةِ الْخُضْرِ»:
«أَلَا وَ إِنَّ أَكْثَرَ أَشْيَاعِهِ يَوْمَئِذٍ أَوْلَادُ الزِّنَا وَ أَصْحَابُ الطَّيَالِسَةِ الْخُضْرِ»
اللغة:
… و الطامة العالية الغالبة
يقال هذا أطم من هذا أي أعلى منه
و طم الطائر الشجرة علاها
و تسمى الداهية التي لا يستطاع دفعها طامة.
الطّامه: حادثه و بليّه بزرگ گفته ميشود
اين اطمّ از آنست يعنى بلندتر از آن است
و طم الطائر الشّجره يعنى پرنده از بالاى درخت بلند شد.
بليّه و حادثهاى كه نيروى دفع آن نيست طامّه ناميده ميشود.
«هنگامه بزرگ»: نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید این علوم است!
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى
پس آنگاه كه آن هنگامه بزرگ دررَسَد!
صاحبان نور «آیاتی و رسلی» با آشکار نمودن علوم آل محمد ع،
«هنگامهای بزرگ» بپا میکنند، ان شاء الله تعالی.
«نور فروزان قلب اهل یقین»
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى
[سورة النازعات (۷۹): الآيات ۲۷ الى ۴۶]
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (۲۷)
آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟
رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (۲۸)
سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد،
وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (۲۹)
و شَبَش را تيره و روزش را آشكار گردانيد،
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (۳۰)
و پس از آن، زمين را با غلتانيدن گسترد،
أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (۳۱)
آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد،
وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲)
و كوهها را لنگر آن گردانيد،
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (۳۳)
[تا وسيله] استفاده براى شما و دامهايتان باشد.
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى (۳۴)
پس آنگاه كه آن هنگامه بزرگ دررَسَد،
يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (۳۵)
[آن] روز است كه انسان آنچه را كه در پى آن كوشيده است به ياد آوَرَد
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى (۳۶)
و جهنّم براى هر كه بيند آشكار گردد.
فَأَمَّا مَنْ طَغى (۳۷)
اما هر كه طغيان كرد،
وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (۳۸)
و زندگى پستِ دنيا را برگزيد،
فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى (۳۹)
پس جايگاه او همان آتش است.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (۴۰)
و امّا كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، و نفس [خود] را از هوس باز داشت،
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى (۴۱)
پس جايگاه او همان بهشت است.
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (۴۲)
در باره رستاخيز از تو مىپُرسند كه فرارسيدنش چه وقت است؟
فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (۴۳)
تو را چه به گفتگو در آن.
إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها (۴۴)
علم آن با پروردگار تو است.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (۴۵)
تو فقط كسى را كه از آن مىترسد هشدار مىدهى.
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (۴۶)
روزى كه آن را مىبينند، گويى كه آنان جز شبى يا روزى درنگ نكردهاند.