دکتر محمد شعبانی راد

با نور، از همه چیز لذّت ببر!

What is the luminous mechanism of enjoyment?

«سرر – سرور – سریر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«السُّرِّيَّة– ج‏ سَرَارِيّ‏ [سرّ]: زن خدمتگزار در خانه، كنيز»
«نورِ خدمتگزار، قلبتو مسرور میکنه!»
«إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَةِ الْعَالِمُ»
«المِسَرَّة– [سرّ]: ابزارى كه دو نفر با هم بطور پنهانى مذاكره كنند، تلفن»
قلبی که قبض و بسطشو میفهمه، محرم اسرار الهی میشه!
+ «بند ناف (سُرّة البطن): سرّ الله»
«النّور الولایة، سرّ الله»
«هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ»
«أَنْتُمْ نُورُ اللَّهِ – أَنْتُمْ سِرُّ اللَّهِ»
«السَّلَامُ اسْمٌ – السَّرّ اسْمٌ – النّور اسْمٌ»

امام صادق علیه السلام:
«السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَهُ‏
لِيَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِي الْمُعَامَلَاتِ وَ الْأَمَانَاتِ وَ الْإِنْصَافَاتِ
وَ تَصْدِيقُ مُصَاحَبَتِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ صِحَّةُ مُعَاشَرَتِهِمْ
»
سلام يکي از نام هاي خداي تعالي و يکي از اسماء الله است
که خداوند آن را در ميان خلق خود به امانت سپرده است
تا بنده بيدار و هشيار خدا اين اسم را در تمام معاملات، امانت‌ها، معاشرت‌ها و گفتگو‌ها،
گواهي ها و شهادت‌دادن‌ها، به کار بندند.
آن را ملاک صحت معاشرت‌ها و هم صحبت شدن‌هاي خود با ديگران قرار دهند.

«السرير: خفض العيش، لأنّ الإنسان يستقرّ عنده و عند دعته»
«السرّ: خالص الشي‏ء و منه السرور، لأنّه أمر خال من الحزن»

+ «شطر»
+ «سرّ الله»: «سُرَّةُ البلدِ: مركز شهر»

با نور، از همه چیز لذت ببر!

وَ أَصْلَ اَلْعَقْلِ اَلْقُدْرَةُ وَ ثَمَرَتَهَا اَلسُّرُورُ
وَ كُلُّ سُرُورٍ يَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ

امام علی علیه السلام:
اَلْإِنْسَانُ عَقْلٌ وَ صُورَةٌ
فَمَنْ أَخْطَأَهُ اَلْعَقْلُ وَ لَزِمَتْهُ اَلصُّورَةُ لَمْ يَكُنْ كَامِلاً
وَ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ لاَ رُوحَ فِيهِ
وَ مَنْ طَلَبَ اَلْعَقْلَ اَلْمُتَعَارَفَ فَلْيَعْرِفْ صُورَةَ اَلْأُصُولِ وَ اَلْفُضُولِ
فَإِنَّ كَثِيراً مِنَ اَلنَّاسِ يَطْلُبُونَ اَلْفُضُولَ وَ يَضَعُونَ اَلْأُصُولَ
فَمَنْ أَحْرَزَ اَلْأَصْلَ اِكْتَفَى بِهِ عَنِ اَلْفَضْلِ
وَ أَصْلُ اَلْأُمُورِ فِي اَلْإِنْفَاقِ طَلَبُ اَلْحَلاَلِ لِمَا يُنْفِقُ وَ اَلرِّفْقُ فِي اَلطَّلَبِ
وَ أَصْلُ اَلْأُمُورِ فِي اَلدِّينِ أَنْ يَعْتَمِدَ عَلَى اَلصَّلَوَاتِ وَ يَجْتَنِبَ اَلْكَبَائِرَ
وَ أُلْزِمَ ذَلِكَ لُزُومَ مَا لاَ غِنَى عَنْهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ
وَ إِنَّ حُرْمَتَهُ هُلْكٌ
فَإِنْ جَاوَزْتَهُ إِلَى اَلْفِقْهِ وَ اَلْعِبَادَةِ فَهُوَ اَلْحَظُّ
وَ إِنَّ أَصْلَ اَلْعَقْلِ اَلْعَفَافُ وَ ثَمَرَتَهُ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلْآثَامِ
وَ أَصْلَ اَلْعَفَافِ اَلْقَنَاعَةُ وَ ثَمَرَتَهَا قِلَّةُ اَلْأَحْزَانِ
وَ أَصْلَ اَلنَّجْدَةِ اَلْقُوَّةُ وَ ثَمَرَتَهَا اَلظَّفَرُ
وَ أَصْلَ اَلْعَقْلِ اَلْقُدْرَةُ وَ ثَمَرَتَهَا اَلسُّرُورُ
وَ لاَ يُسْتَعَانُ عَلَى اَلدَّهْرِ إِلاَّ بِالْعَقْلِ
وَ لاَ عَلَى اَلْأَدَبِ إِلاَّ بِالْبَحْثِ
وَ لاَ عَلَى اَلْحَسَبِ إِلاَّ بِالْوَفَاءِ
وَ لاَ عَلَى اَلْوَقَارِ إِلاَّ بِالْمَهَابَةِ
وَ لاَ عَلَى اَلسُّرُورِ إِلاَّ بِاللِّينِ
وَ لاَ عَلَى اَللُّبِّ إِلاَّ بِالسَّخَاءِ
وَ لاَ عَلَى اَلْبَذْلِ إِلاَّ بِالْتِمَاسِ اَلْمُكَافَاةِ
وَ لاَ عَلَى اَلتَّوَاضُعِ إِلاَّ بِسَلاَمَةِ اَلصَّدْرِ
وَ كُلُّ نَجْدَةٍ يَحْتَاجُ إِلَى اَلْعَقْلِ
وَ كُلُّ مَعُونَةٍ تَحْتَاجُ إِلَى اَلتَّجَارِبِ
وَ كُلُّ رِفْعَةٍ يَحْتَاجُ إِلَى حُسْنِ أُحْدُوثَةٍ
وَ كُلُّ سُرُورٍ يَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ
وَ كُلُّ قَرَابَةٍ يَحْتَاجُ إِلَى مَوَدَّةٍ
وَ كُلُّ عِلْمٍ يَحْتَاجُ إِلَى قُدْرَةٍ
وَ كُلُّ مَقْدُرَةٍ تَحْتَاجُ إِلَى بَذْلٍ
وَ لاَ تَعَرَّضْ لِمَا لاَ يَعْنِيكَ بِتَرْكِ مَا يَعْنِيكَ
فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ قَدْ أَعْطَبَهُ ذَلِكَ
.
انسان داراى عقل و قيافه است،
هر كس از عقل استفاده نكند اما قيافه خود را نگهدارد كامل نيست.
مثل پيكرى است كه بى‌روح است
و هر كه در جستجوى عقل متعارف است بايد صورت اصول و اضافيها را بداند.
چون بيشتر مردم در پى مسائل اضافى و زيادى هستند و اصول را رها ميكنند
هر كس پايه و اساس را بدست آورد از اضافات صرف نظر ميكند.
اصل امور در انفاق و خرج كردن، بدست آوردن از راه حلال است و ملايمت در طلب آن است.
پايه و اصل امور در دين اينست كه اعتماد بر نمازها نمايد و پرهيز از گناهان كبيره كند
و چنان متوجه اين پرهيز و نماز باشد كه يك چشم بهم زدن از آن غفلت نكند،
اگر محروم شود هلاك ميگردد،
اگر در اين راه به پيش برود تا بفقه و عبادت برسد، اينست بهره عالى.
اصل عقل عفت است و نتيجه‌اش خوددارى از گناه،
ريشه عفت قناعت است و نتيجه‌اش كم شدن اندوه،
ريشه شجاعت و دلاورى قدرت و نيرومندى است و نتيجه‌اش پيروزى است.
ريشه كار قدرت و توانستن است و نتيجه‌اش شادى،
نمى‌توان بر امور زندگى كمك گرفت مگر بوسيله عقل.
و نه بر ادب مگر با بحث و جستجو
و نه بر حسب و شخصيت مگر با وفا
و نه بر وقار و سنگينى مگر با مهابت
و نه بر سرور مگر با نرمى
و نه بر مغز و خرد مگر با سخاوت.
و نه بر بذل و بخشش مگر با اميد مكافات و پاداش
و نه بر تواضع مگر با سلامتى صدر
هر دليرى احتياج بعقل دارد.
و هر كمك محتاج به تجربه است
و هر سربلندى و سرافرازى نيازمند به كار خوب است
و هر شادى محتاج به امن و آرامش است
و هر خويشاوندى نياز بمودت و دوستى دارد
و هر علمى احتياج به نيرو و پرهيز و نيازمند به بذل و بكاربردن آن است.
توجه به چيزى كه بدردت نميخورد مكن با ترك كردن چيزى كه برايت ضرورى است
كه بسيارى از سخن‌گويان هستند كه در غير محل حرف زده‌اند
و اين سخن براى آنها اشكالى بوجود آورده.

لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ

عِلمُهُ و نُورُهُ تَسُرُّ النَّاظِرِينَ

رنگش (علمش و نورش) بينندگان و شنوندگان را شاد مى‌‏كند!

[سورة البقرة (۲): الآيات ۶۷ الى ۷۱]
وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (۶۷)
و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: «خدا به شما فرمان مى‏‌دهد كه: ماده گاوى را سر ببريد»، گفتند: «آيا ما را به ريشخند مى‏‌گيرى؟» گفت: «پناه مى‏‌برم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم.»
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (۶۸)
گفتند: «پروردگارت را براى ما بخوان، تا بر ما روشن سازد كه آن چگونه [گاوى‏] است؟» گفت: «وى مى‏‌فرمايد: آن ماده گاوى است نه پير و نه خردسال، [بلكه‏] ميانسالى است بين اين دو. پس آنچه را [بدان‏] مأموريد به جاى آريد.»
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (۶۹)
گفتند: «از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است؟»
گفت: «وى مى‌‏فرمايد: آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص،
كه رنگش بينندگان را شاد مى‌‏كند
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (۷۰)
گفتند: «از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن گرداند كه آن چگونه [گاوى‏] باشد؟ زيرا [چگونگى‏] اين ماده گاو بر ما مشتبه شده، و[لى با توضيحات بيشتر تو] ما ان شاء الله حتماً هدايت خواهيم شد.»
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (۷۱)
گفت: «وى مى‏‌فرمايد: در حقيقت، آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند؛ و نه كشتزار را آبيارى كند؛ بى‏‌نقص است؛ و هيچ لكه‌‏اى در آن نيست.» گفتند: «اينك سخن درست آوردى.» پس آن را سر بريدند، و چيزى نمانده بود كه نكنند.

إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ

سُرُور اهل نور، به دور صاحب نور و سُرُور!
+ «دورت بگردم نور من!»

[سورة الحجر (۱۵): الآيات ۴۵ الى ۵۰]
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (۴۵)
بى‏‌گمان، پرهيزگاران در باغها و چشمه‏‌سارانند.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ (۴۶)
[به آنان گويند:] «با سلامت و ايمنى در آنجا داخل شويد.»
وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ
إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (۴۷)
و آنچه كينه [و شائبه‏‌هاى نفسانى‏] در سينه‌‏هاى آنان است بركَنيم؛
برادرانه بر تختهايى روبروى يكديگر نشسته‏‌اند.
لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ (۴۸)
نه رنجى در آنجا به آنان مى‏‌رسد و نه از آنجا بيرون رانده مى‌‏شوند.
نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۴۹)
به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان.
وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ (۵۰)
و اينكه عذاب من، عذابى است دردناك.

«السرير: خفض العيش، لأنّ الإنسان يستقرّ عنده و عند دعته»
«السرّ: خالص الشي‏ء و منه السرور، لأنّه أمر خال من الحزن»

عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ

[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۴۱ الى ۵۰]
أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (۴۱)
آنان روزىِ معيّن خواهند داشت.
فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ (۴۲)
[انواع‏] ميوه‏‌ها؛ و آنان مورد احترام خواهند بود.
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۴۳)
در باغهاى پر نعمت.
عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (۴۴)
بر سريرها در برابر همديگر [مى‏‌نشينند].
يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ (۴۵)
با جامى از باده ناب پيرامونشان به گردش درمى‌‏آيند؛
بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ (۴۶)
[باده‏‌اى‏] سخت سپيد كه نوشندگان را لذّتى [خاص‏] مى‌‏دهد؛
لا فِيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ (۴۷)
نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستى [و فرسودگى‏] مى‌‏افتند.
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ (۴۸)
و نزدشان [دلبرانى‏] فروهشته‏‌نگاه و فراخ‏ديده باشند.
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ (۴۹)
[از شدّت سپيدى‏] گويى تخم شتر مرغ [زير پَر]ند.
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (۵۰)
پس برخى‌‏شان به برخى روى نموده و از همديگر پرس‏وجو مى‌‏كنند.

مُتَّكِئِينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ

[سورة الطور (۵۲): الآيات ۱۷ الى ۲۸]
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (۱۷)
پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند.
فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (۱۸)
به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند، و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است.
كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹)
[به آنان گويند:] «به [پاداشِ‏] آنچه به جاى مى‌‏آورديد بخوريد و بنوشيد؛ گواراتان باد!»
مُتَّكِئِينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ
وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (۲۰)
بر تختهايى رديف هم تكيه زده‏‌اند و حوران درشت‏‌چشم را همسر آنان گردانده‌‏ايم.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ
وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ (۲۱)
و كسانى كه گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كرده‌‏اند،
فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد
و چيزى از كار[ها]شان را نمى‏‌كاهيم.
هر كسى در گرو دستاورد خويش است.
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۲)
با [هر نوع‏] ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت‏] مى‌‏كنيم.
يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (۲۳)
در آنجا جامى از دست هم مى‌‏رُبايند [و بر سرش همچشمى مى‏‌كنند] كه در آن نه ياوه‏‌گويى است و نه گناه.
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (۲۴)
و براى [خدمت‏] آنان پسرانى است كه بر گردشان همى‏‌گردند؛ انگارى آنها مرواريدى‌‏اند كه [در صدف‏] نهفته است.
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (۲۵)
و برخى‌‏شان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند،
قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (۲۶)
گويند: «ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم.
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷)
پس خدا بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد.
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (۲۸)
ما از ديرباز او را مى‌‏خوانديم، كه او همان نيكوكار مهربان است.»

عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ

[سورة الواقعة (۵۶): الآيات ۱ الى ۱۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (۱)
آن واقعه چون وقوع يابد،
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (۲)
[كه‏] در وقوعِ آن دروغى نيست:
خافِضَةٌ رافِعَةٌ (۳)
پست‏‌كننده [و] بالابرنده است.
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (۴)
چون زمين با تكان [سختى‏] لرزانده شود،
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (۵)
و كوهها [جمله‏] ريزه ريزه شوند،
فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (۶)
و غبارى پراكنده گردند،
وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (۷)
و شما سه دسته شويد:
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (۸)
ياران دست راست؛ كدامند ياران دست راست؟
وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (۹)
و ياران چپ؛ كدامند ياران چپ؟
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰)
و سبقت‏‌گيرندگان مقدّمند؛
أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)
آنانند همان مقرّبانِ [خدا]،
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۱۲)
در باغستانهاى پر نعمت.
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ (۱۳)
گروهى از پيشينيان،
وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (۱۴)
و اندكى از متأخّران.
عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (۱۵)
بر تختهايى جواهرنشان،
مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ (۱۶)
كه روبروى هم بر آنها تكيه داده‌‏اند.

وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً

[سورة الإنسان (۷۶): الآيات ۱۱ الى ۲۲]
فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ
وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (۱۱)
پس خدا [هم‏] آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت
و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت.

وَ يَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً

[سورة الانشقاق (۸۴): الآيات ۱ الى ۲۵]
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ (۷)
امّا كسى كه كارنامه‌‏اش به دست راستش داده شود،
فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً (۸)
بزودى‏‌اش حسابى بس آسان كنند،
وَ يَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (۹)
و شادمان به سوى كسانش بازگردد.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (۱۰)
و امّا كسى كه كارنامه‌‏اش از پشت سرش به او داده شود،
فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً (۱۱)
زودا كه هلاك [خويش‏] خواهد،
وَ يَصْلى‏ سَعِيراً (۱۲)
و در آتشِ افروخته درآيد.
إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً (۱۳)
او در [ميان‏] خانواده خود شادمان بود.
إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (۱۴)
او مى‌‏پنداشت كه هرگز برنخواهد گشت.
بَلى‏ إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً (۱۵)
آرى، در حقيقت، پروردگارش به او بينا بود.

[سورة الغاشية (۸۸): الآيات ۱ الى ۲۶]
فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (۱۳)
تختهايى بلند در آنجاست.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی