Vision and Mission!
With the Light,
you understand your mission.
«فقه» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فَحْلٌ فَقِيْهٌ: طَبٌّ بالضِّرابِ حَاذِقٌ، عالِمٌ بذَوَاتِ الضَّبَعِ منها.»
«شتر نر، بوی شتر ماده رو استشمام میکنه و میفهمه وقت جفتگیری هست یا نه.»
«الفِقْهُ: فَهم الشَّيءِ، فهميدن»
«فَقِهْتُ الكلام: إذا فهمته، آن سخن را دانستم و فرا گرفتم.»
+ «زجر»
امام صادق علیه السلام:
لاَ خَيْرَ فِيمَنْ لاَ يَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا
يَا بَشِيرُ إِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ إِذَا لَمْ يَسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ اِحْتَاجَ إِلَيْهِمْ
فَإِذَا اِحْتَاجَ إِلَيْهِمْ أَدْخَلُوهُ فِي بَابِ ضَلاَلَتِهِمْ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ.
حضرت صادق عليه السلام به بشير فرمود:
هر يك از اصحاب ما كه فهم دين ندارد خيري ندارد،
اي بشير هر مردي از ايشان كه از نظر فهم دين بي نياز نباشد، بديگران نياز پيدا ميكند
و چون بآنها نيازمند شد او را در گمراهي خويش وارد كنند و او نفهمد.
اهل ولایت، نور قلبشو بو میکشه!
قلب اهل ولایت، بوی نور ولی خدا رو استشمام میکنه!
+ «یاقوت سرخ!»
اهل یقین از روی قبض نور و بسط نور قلب خود یه چیزی میفهمند!
«المومن ینظر بنور الله»
کلام الله رو میفهمند!
امر الله رو میفهمند!
اینجوری میشن اهل نور ولایت!
اینجوری میشن فقیه!
اخذ علم و دانستن و تحصیل نور دانش،
با واسطه نور ولایت آل محمد ع صورت میگیرد و هیچ راه دیگری ندارد.
+ «احراز هویت نور، در ملکوت قلب!»
با واسطه نور ولایت، متوجه حقیقت میشی و این یعنی فرج!
یعنی فتح و گشوده شدن چیزی که نامعلوم بود.
«الفقه حقيقةً: الشقّ و الفَتْح،
و الفقيه: العالم الذي يَشُقّ الأحكام و يُفَتِّش عن حقائقها، و يفتحُ ما اسْتَغْلَق منها.»
از چیزی، متوجه چیز دیگری شدن، میشه تفقه!
با واسطه نور فهمیدن، میشه تفقه!
«واسطه نورانی – مترجم دانا!»
+ «شطر»
صاحب نور میگوید:
من اینهمه خودمو به تو نزدیک کردم تا تو نگران نباشی!
این عین بیمعرفتی است که من اینجام اما تو نگران هستی!
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً .»
«الْفِقْهُ: هو التّوصل إلى علم غائب بعلم شاهد، فهو أخصّ من العلم.»
«أن الفقه هو العلم بمقتضى الكلام على تأمله»
قلب سلیم تامل میکند و تفکر میکند تا با روش استعمال اندیشه صاحبان نور و یاد علوم ربانی، بالاخره یهو با درک قبض و بسط نور قلبی خود، متوجه امر و نهی ولیّ خدا بشود.
به این میگن قلب فقیه!
فقه یه جور مهارت و هوشیاری قلب است:
«الفِقْه: دانستن چيزى و فهمِ آن، مهارت و هوشيارى»
با تامل در قبض نور قلبش و با تامل در بسط نور قلبش،
متوجه منظور مافوق خود از این اشارات نورانی می شود.
شنیدی میگن: فهمیدم منظورت چیه!
انگاری یه چیزی رو به صراحت نگفته ولی از روی حرکات و ایماء و اشاره اون شخص فهمیده که مثلا ازش خوشش نمیاد یا دوستش نداره یا بالعکس دوستش داره!»
واژه تفقه میشه همین دانستن مطلبی از اشارات طرف مقابل که به صراحت با کلام مشخص، مثل بقیه مردم صحبت نمیکنه، بلکه سنخ کلامش با ایماء و اشاره است و این اشارات نورانی، بصورت قبض نور و بسط نور است و یه جور تایید یا رد روش کار اون شخصه، که از روی قلبش، که چه حالی داره، نورش قبض شده یا بسط شده، متوجه منظور مافوق علمی خودش یعنی ولیّ خدا که داره اونو میبینه و اصلاح و تربیتش میکنه، میشه.
این فهمیدنی که نیاز به مترجم داره و با تامل انجام میشه، به این میگن تفقه!
پس قلب فقیه با تامل و تفکر در کلام نورانی مافوق خود، منظور او را درک میکند.
همه کائنات در حال تسبیح ذات اقدس الهیاند،
اما قلوب اهل حسادت متوجه این کلام نورانی نخواهند شد.
«وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»
درک کلام نورانی ولایت، قلب فقیه و سلیم میخواهد.
«لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا»
قلبی که مشمول این دعای زیبای حضرت موسی علیه السلام شده:
«قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
«گفت: «پروردگارا، سينهام را گشاده گردان، و كارم را براى من آسان ساز، و از زبانم گره بگشاى،
[تا] سخنم را بفهمند.»
انگاری برای فهمیدن سخن نورانی، نیاز به دعای موسی علیه السلام داریم!
فهمیدن واژه «فقه»، مشروط به دانستن مبحث قبض و بسط است و تا قلبی قبض نور و بسط نور «نور و ظلمت» را درک نکرده باشد و بیان موافق و معاتب را بقول جناب سید بن طاووس عزیز درک نکرده باشد، از معنا و مفهوم فقه و تفقه و قلب فقیه، چیزی گیرش نیامده است.
هزار واژه مترادف نور ولایت، همین مفهوم را تداعی می کنند.
اینکه کتب لغت عبارت فهمیدن با تامل و دقت را تفقه توصیف کردهاند،
در واقع با تامل و دقت در فهم نور و ظلمت قلب میشه فهمید که نظر مافوق نسبت به اون مطلب چیه؟ موافقه یا مخالف !!!
فقه همان فهم با دقت و تامل در قلب است که محل نور معرفت امام ع است و اهل یقین با تامل در این لوح قلبی خود متوجه بیان و کلام مافوق می گردد:
«فَقِهْتُ الكلام: إذا فهمته» و اینو خودش متوجه میشه.
وقتی کلام مافوقتو با قلبت بفهمی به مقام تفقه رسیدهای و این همان مقام حکمت است و هزار واژه اینجا معنا پیدا می کند «فرآیند نور ولایت».
لذا اهل یقین وقتی با قلب سلیمش در حالیکه در دل شرایط با یاد صاحبان نور منتظر جواب سوال خود از مافوق علمیاش میباشد، بمحض اینکه به قلبش اشاره نورانی میشود، خوب رو از بد تشخیص میدهد اینجا میگوید: «فقهت الکلام»!
در صحبتهای روزمره شنیدی وقتی یه نفر داره یه چیزی رو توضیح میده تا مطلب رو برای طرف مقابل جا بندازه و او تا می فهمه میگه : گرفتم! الآن متوجه شدم! این میشه تفقه! دانستن و فهمیدنی که با توسل به نور ذکر الله برای اهل یقین پیش میاد و قلب نورانی میشه و دستگاه فکس روشن، یهو استارت میکنه و انگاری خودبخود یه پیام از درونش بیرون میاد و ما فرستنده این پیام رو نه میبینیم و نه از کم و کیف او چیزی دستگیرمون میشه! تنها چیزی که اینجا گیرمون میاد یه قلب آرام و روشنه که فهمیده چکار باید بکنه و این آخر همان چیزی است که ما نیاز داریم «سدرة المنتهی: المنتهی النّور»، و بیش از این نیز لازم ما نیست و در توان ما نیست که سر از کم و کیف کار مافوق در بیاوریم و همینکه کار ما راه بیفته، ما را بس است ان شاء الله تعالی.
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
اینجوری کسب علم و فهمیدن، یه جورایی عجیب و غریبه و خیلیها ازش سر در نمیارن،
اما اگه کاری کنیم که مشمول اراده خیر خدا بشیم، قلبمون نور رو خواهد فهمید:
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم:
إذا أرادَ اللّه ُ عزّ و جلّ بعَبدٍ خَيرا فَقَّهَهُ في الدِّينِ، و زَهَّدَهُ في الدُّنيا، و بَصَّرَهُ بعُيوبِ نَفْسِهِ.
هرگاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد او را در دين فقيه و آگاه گرداند،
به دنيا بىاعتنايش كند، و بيناى عيبهايش سازد.
چکار کنیم که مشمول اراده خیر خدا بشیم؟
زهد، پیشه نماییم! یعنی پشت به تمناها کنیم و حسادتو بذاریم کنار
و راضی به درمان بیماری بدخیم حسد خودمون بشیم!
با نورِ مکنون، از کارات سر در میاری!
«فهمیدن»، خاصیّت علوم نورانی است!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعِلْمِ
أَ هُوَ عِلْمٌ يَتَعَلَّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ
أَمْ فِي الْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَءُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ
قَالَ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ
أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ
ثُمَّ قَالَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكُمْ فِي هَذِهِ الْآيَةِ
أَ يُقِرُّونَ أَنَّهُ كَانَ فِي حَالٍ لَا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ
فَقُلْتُ لَا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا يَقُولُونَ
فَقَالَ لِي بَلَى قَدْ كَانَ فِي حَالٍ لَا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ
حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى الرُّوحَ الَّتِي ذُكِرَ فِي الْكِتَابِ
فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ
وَ هِيَ الرُّوحُ الَّتِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ
فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ.»
ابى حمزه مىگويد:
از امام صادق عليه السّلام پرسيدم،
علم و دانش همان است كه از دهان مردم مىآموزند و از استاد ياد مىگيرند
و يا اينكه در كتابى است نزد خود شما كه آنرا مىخوانيد و ياد مىگيرند؟
فرمود: موضوع علم از اين مهمتر و ثابتتر است،
مگر قول خداى عز و جل را نشنيدى:
«و همچنين به تو يك روحى از امر خود وحى كرديم،تو نمىدانستى كه كتاب و ايمان چيست؟»
سپس فرمود:
اصحاب شما در اين آيه چه مىگويند؟
آيا اعتراف مىكنند كه آن حضرت در حالى به سر برد كه نمىدانست كتاب و ايمان چيست؟گفتم:قربانت،من نمىدانم چه مىگويند،
به من فرمود:
آرى، در حالى هم بود كه نمىدانست كتاب و ايمان چيست
تا خدا روحى كه در قرآن نام برده برانگيخت و چون آن را به وى وحى كرد،
علم و فهم را بدان آموخت و دانست،
و اين روحى است كه خدا به هركس بخواهد مىدهد
و چون آن را به بندهاى عطا كرد، به او فهم و درك مىآموزد.
+ «وحی»
+ «روح»
[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۵۱ الى ۵۳]
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ
أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ
إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (۵۱)
و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى،
يا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد.
آرى، اوست بلندمرتبه سنجيدهكار.
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ
وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا
وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (۵۲)
وهمين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم.
تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است؟]
ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم،
و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ
أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (۵۳)
راهِ همان خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ اوست.
هشدار كه [همه] كارها به خدا بازمىگردد.
با نور، از کارات سر در میاری!
امام صادق علیه السلام:
«إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِكَةَ مِنْ نُورٍ …
وَ خَلَقَ آدَمَ مِنْ صَفْحَةِ اَلطِّينِ ثُمَّ أَجْرَى فِي آدَمَ اَلنُّورَ …
فَبِالنُّورِ أَبْصَرَ وَ عَقَلَ وَ فَهِمَ»
«خداوند فرشتگان را از نور آفريد … و آدم را از گِل آفريد؛
سپس نور را در انسان نهاد و جريان داد؛ پس انسان با نور بينا گرديد و خردمند و دانا شد.»
«الفِقْه: دانستن چيزى و فهمِ آن، مهارت و هوشيارى»
قلب ماهر، قلبی است که مهارت درک و فهم قبض و بسط نور خودش را داشته باشد!
اگه میخوای نور رو بفهمی، باید با زبان ملائکه آشنا بشی!
«قلب فقیه»:
«قَالَ أَيْنَ بَابُ الْعِلْمِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحِكْمَةِ؟
قَالَ الْقَلْبُ إِذَا صَلَحَ الْقَلْبُ صَلَحَ ذَلِكَ كُلُّهُ وَ إِذْ فَسَدَ الْقَلْبُ فَسَدَ ذَلِكَ كُلُّهُ.»
+ «درک» و «درایت»
«تفقّه – شطر»
بدون شرح! چقدر زیباست!
حسود، از کارِ خودش سر در نمیاره!
«فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ» أوامر الله و نواهيه و لا يتدبرون الأدلة.
تفقه، یعنی فهم قبض و بسط نور قلبی!
«إِنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ»
«فَاطْلُبِ الْمَعْرِفَةَ» یعنی نورِ قبض و بسط قلبتو بفهم!
چجوری؟ پشت به تمنّاهات کن! حسادتو بذار کنار!
بصیرت، همان تفقه و همان فهم قبض و بسط قلبی است.
علوم ربانی، همان ارزاق نورانی است که با قلب سلیم درک می شود.
اهل حسادت، با علوم ربانی مشکل دارند!
هر کسی باید به اندازه درک و فهم خودش، از سواد نورانی ولایت بهرهمند بشه!
«فَلِمَ أُمِرَ بِالْحَجِّ؟ … مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ»
«لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»
«اللَّهُمَّ فَقِّهْنِي فِي الدِّينِ»
باید دین خدا رو اینجوری بفهمیم!
باید اوامر خدا رو اینجوری از روی قبض و بسط نور قلبمون بفهمیم و ببینیم و بشنویم!
امام علی علیه السلام:
«رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً … يَتَعَلَّمُ لِلتَّفَقُّهِ وَ السَّدَادِ»
«رحمت خداوند نصيب كسى باد،
كه دانش را براى دينفهمى و درست زندگى كردن بياموزد.»
دختر کوچولویی که ناشنوا بوده و حالا برای اولین بار میتونه صدای والدینش رو بشنوه!
این خانوم کوچولو از حالا به بعد دیگه «وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها: و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند» نیست!
کلام شیرین مادرشو میشنوه!
حالا میتونه زبان مادریشو، خوب یاد بگیره!
«زبان نور، فراتر از زبان مادری!»
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها
أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.
[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند،
و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند،
و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند.
[آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ
سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد،
پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد.
زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱)
و از ميان كسانى كه آفريدهايم،
گروهى هستند كه به حقّ هدايت مىكنند
و به حقّ داورى مىنمايند.
سورة المنافقون
اوصاف اهل حسد!
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ
وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ
[سورة المنافقون (۶۳): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ
وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (۱)
چون منافقان نزد تو آيند گويند:
«گواهى مىدهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى.»
و خدا [هم] مىداند كه تو واقعاً پيامبر او هستى،
و خدا گواهى مىدهد كه مردم دوچهره سخت دروغگويند.
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲)
سوگندهاى خود را [چون] سپرى بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشتهاند.
راستى كه آنان چه بد مىكنند.
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا
فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (۳)
اين بدان سبب است كه آنان ايمان آورده، سپس به انكار پرداختهاند
و در نتيجه بر دلهايشان مهر زده شده و [ديگر] نمىفهمند.
وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ
كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ
يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ
هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۴)
و چون آنان را ببينى، هيكلهايشان تو را به تعجّب وامىدارد،
و چون سخن گويند به گفتارشان گوش فرا مىدهى گويى آنان شمعكهايى پشت بر ديوارند [كه پوك شده و درخور اعتماد نيستند]:
هر فريادى را به زيان خويش مىپندارند.
خودشان دشمنند؛ از آنان بپرهيز؛ خدا بكشدشان؛ تا كجا [از حقيقت] انحراف يافتهاند.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (۵)
و چون بديشان گفته شود:
«بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد»،
سرهاى خود را بر مىگردانند، و آنان را مىبينى كه تكبّركنان روى برمىتابند.
[سورة المنافقون (۶۳): الآيات ۶ الى ۱۱]
سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ
إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (۶)
براى آنان يكسان است:
چه بر ايشان آمرزش بخواهى يا بر ايشان آمرزش نخواهى، خدا هرگز بر ايشان نخواهد بخشود.
خدا فاسقان را راهنمايى نمىكند.
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ (۷)
آنان كسانىاند كه مىگويند:
«به كسانى كه نزد پيامبر خدايند انفاق مكنيد تا پراكنده شوند،
و حال آنكه گنجينههاى آسمانها و زمين از آنِ خداست
ولى منافقان درنمىيابند.
يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ
وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ (۸)
مىگويند: «اگر به مدينه برگرديم، قطعاً آنكه عزّتمندتر است آن زبونتر را از آنجا بيرون خواهد كرد.»
و[لى] عزّت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است؛
ليكن اين دورويان نمىدانند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ
وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۹)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند،
و هر كس چنين كند، آنان خود زيانكارانند.
وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ
فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (۱۰)
و از آنچه روزىِ شما گردانيدهايم، انفاق كنيد،
پيش از آنكه يكى از شما را مرگ فرا رسد و بگويد:
«پروردگارا، چرا تا مدّتى بيشتر [اجل] مرا به تأخير نينداختى تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم؟»
وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۱۱)
و[لى] هر كس اجلش فرا رسد، هرگز خدا [آن را] به تأخير نمىافكند،
و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است.
به این میگن فقیه!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ص لِيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ
فَانْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
فَقَالَ يَكْفِينِي هَذَا وَ انْصَرَفَ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
انْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ هُوَ فَقِيهٌ.
روايت شده است كه:
مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا حضرت به او قرآن بياموزد.
چون پيامبر به اين آيه رسيد:
«پس هر كس به اندازه ذره اى خوبى كند، آن را مى بيند
و هر كس به اندازه ذره اى بدى كند [ نيز] آن را مى بيند.»
عرض كرد:
«مرا بس است» و رفت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اين مرد در حالى كه فقيه و فهميده شد بازگشت.
چه كسى حقيقتاً فقيه است؟!
امام علی علیه السلام:
أَ لاَ أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقِيهِ حَقّاً
قَالُوا بَلَى يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ
قَالَ
مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ اَلنَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ
وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ
وَ لَمْ يُرَخِّص لَهُمْ فِي مَعَاصِي اَللَّهِ
وَ لَمْ يَتْرُكِ اَلْقُرْآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ
أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ
أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ
أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَقُّهٌ.
آيا آگاه نسازم شما را از كسى كه حقيقتا فقيه است؟
گفتند: چرا (آرى) اى امير المؤمنين.
فرمود:
شخصى است كه مردم را از رحمت خدا نوميد نگرداند،
و آنان را از عذاب او ايمن نسازد!
و در نافرمانى از خدا برايشان تسهيل قائل نشود و به آنان اجازۀ نافرمانى ندهد،
و قرآن را به دليل علاقۀ به چيزهاى ديگر ترك نگويد!
آگاه باشيد در دانشى كه به ديگران انتقال پيدا نكند، خيرى نيست.
و بدانيد در قرائتى كه تدبّر و چارهانديشى در آن نباشد،
و در عبادتى كه آگاهى و فهم و دانستن مسائل دين در آن نباشد، خيرى نيست.
بدونِ نور، هیچی به هیچی!
امام صادق علیه السلام:
وَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ لَمْ يَفْهَمْ
وَ مَنْ لَمْ يَفْهَمْ لَمْ يَسْلَمْ
وَ مَنْ لَمْ يَسْلَمْ لَمْ يُكْرَمْ
وَ مَنْ لَمْ يُكْرَمْ تُهْضَمْ
وَ مَنْ تُهْضَمْ كَانَ أَلْوَمَ
وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ أَحْرَى أَنْ يَنْدَمَ.
كسى كه علم ندارد نمىفهمد
و كسى كه نفهمد سالم نميماند.
و كسى كه سالم نماند بزرگوار نميشود
و كسى كه شخصيت نداشت خشم مىگيرد
و هر كه خشم بگيرد سرزنش مىشود
و كسى كه چنين باشد شايسته پشيمانى است.
مواظب باشیم، تمنّاهایمان، مانع فهم نور تقدیراتمان نشوند!
امام صادق علیه السلام:
«لَا يَشْغَلُكَ طَلَبُ دُنْيَاكَ عَنْ طَلَبِ دِينِكَ
فَإِنَّ طَالِبَ الدُّنْيَا رُبَّمَا أَدْرَكَ
وَ رُبَّمَا فَاتَتْهُ فَهَلَكَ بِمَا فَاتَهُ مِنْهَا»
به دنبال دنیا رفتن تو را از این که به دنبال دینت بروی، باز ندارد.
دنیا طلبان از دو حالت خارج نیستند،
دستهای هستند که به دنیای خود میرسند و دستهی دیگری که به دنیای خود نمیرسند،
و در راه به دست آوردن دنیایی که هرگز به آن نمی رسند هلاک میشوند.
امام صادق علیه السلام:
لَيْتَ اَلسِّيَاطَ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِي حَتَّى يَتَفَقَّهُوا فِي اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ.
كاش بر سر ياران من تازيانه بود تا علم حلال و حرام را فراگيرند.
یاد «زنگ کتک» و «خطکش خوردنها» به خیر باد!
فلککردن بچهها در مکتبخانههای ایران قدیم!
به شوخی میگم: ورکلایف برگزار کنیم ببینیم کیا امروز باید «فلک بشن»!
+ «دلنوشته: (worklife) بیمار متکبر یا طبیب متکبر؟!»
اما جدا میگم: یه روزی نرسه که افسوس بخوریم ایکاش اون روزی که داشتم با آتش بازی میکردم، یکی پیدا میشد، گوشمو میکشید تا به این روز خلود در نار جهنم مبتلا نمیشدم!
پناه میبریم به خدای مهربان.
اگه اخم و لبخند خدای خودمونو بفهمیم، کار به «فلک شدن» نمیرسه، ان شاء الله تعالی.
علی علیه السلام:
« إِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالْأَدَبِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ
خردمند، با ادب (تربيت) پند مىگيرد و حيوانات جز با زدن عبرت نمىگيرند.»
عاقل با نور و ظلمت، کلام ولی خودشو می فهمه «یعتبر بالنور و الظلام»
و نمیذاره کار به عصا و علف کشیده بشه.
نباید بذاریم کار به «فلک» بکشه!
کلام موعظه ، کلام نور رب است که در قلوب اهل یقین میدرخشد.
حَدِيثُ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع:
« طُوبَى لَكَ يَا ابْنَ مَرْيَمَ ثُمَّ طُوبَى لَكَ إِنْ أَخَذْتَ بِأَدَبِ إِلَهِكَ
الَّذِي يَتَحَنَّنُ عَلَيْكَ تَرَحُّماً
وَ بَدَأَكَ بِالنِّعَمِ مِنْهُ تَكَرُّماً
وَ كَانَ لَكَ فِي الشَّدَائِدِ.
خوشا به حالت اى پسر مريم!
خوشا به حالت اگر خوى خداى خويش را بگيرى؛
خدايى كه با تو بسيار مهربان است،
و از سر بزرگوارى، نعمتهايش را به تو آغازيد،
و در سختىها به داد تو رسيد.»
امام باقر علیه السلام:
فَضْلُ إِيمَانِ الْمُؤْمِنِ بِجُمْلَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ بِتَفْسِيرِهَا عَلَي مَنْ لَيْسَ مِثْلَهُ فِي الايمَانِ بِهَا
كَفَضْلِ الانْسَانِ عَلَى الْبَهَائِمِ
فضيلت مؤمن معتقد به سوره قدر و تفسير آن، بر كسانيكه به حقيقت اين سوره اعتقاد ندارند،
مانند فضيلت انسانها بر حيوانات است.
«مَن لَم يَعرِفِ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ البَهيمَةِ»
«وَ لَصَارَ النَّاسُ بِمَنْزِلَةِ الدَّوَابِّ الَّتِي تُسَاسُ بِالْعَصَا وَ الْعَلَفِ
وَ يُلْمَعُ لَهَا بِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَاعَةً فَسَاعَةً فَتَسْتَقِيمُ عَلَى ذَلِكَ
همچنين در اين صورت، مردم به حيوانات شبيه بودند كه خود اختيارى نداشتند،
در نتيجه بايد ساعت به ساعت با عصا تهديد شوند و با علف تطميع گردند تا كار كنند.»
امام باقر علیه السلام:
لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ اَلشِّيعَةِ لاَ يَتَفَقَّهُ فِي دِينِهِ لَأَوْجَعْتُهُ.
اگر جوانى از جوانان شيعه را به نزد من مى آوردند كه علم دين نياموخته بود
حتما او را تنبيه مى كردم.
لَو اُتِيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشِّيعَةِ لا يَتَفَقَّهُ [فِي الدِّينِ] لأَدَّبتُهُ.
إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ فَقِیهاً حَتَّی یَعْرِفَ لَحْنَ الْقَوْلِ.
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ!
و از آهنگ سخن به [حال] آنان پى خواهى بُرد!
[سورة محمد (۴۷): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ (۳۰)
و اگر بخواهيم، قطعاً آنان را به تو مىنمايانيم،
در نتيجه ايشان را به سيماى [حقيقى]شان مىشناسى
و از آهنگ سخن به [حال] آنان پى خواهى بُرد؛
و خداست كه كارهاى شما را مىداند.
از لحن قول اهل حسادت،
بغض و کینه نسبت به صاحبان نور و اهل نور پیداست!
تعریف، از مناصب ولیّ خداست!
إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ فَقِیهاً حَتَّی یَعْرِفَ لَحْنَ الْقَوْلِ.
ما شخصی را فقیه و عالم نمیدانیم مگر اینکه لحن قول را بداند!
قلب فقیه، یعنی قلبی که نور و ظلمتش را میفهمد،
از لحن قول مخاطبین، میفهمد که چه کسی اهل نور است و چه کسی اهل حسد!
این نکتۀ مهم رو بیاد داشته باشیم که:
در این موضوع، خودش قضاوت نمیکنه،
اما با درک نور و ظلمت قلبش، متوجه داوری خدای مهربان خودش میشه!
+ «توی قلبت، کی داوری میکنه؟! قضاء الله!»
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِی عُبَیْدَهًَْ الْحَذَّاءِ قَالَ:
قَالَ لِی أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) یَا أَبَا عُبَیْدَهًَْ
إِیَّاکَ وَ أَصْحَابَ الْکَلَامِ وَ الْخُصُومَاتِ وَ مُجَالَسَتَهُمْ
فَإِنَّهُمْ تَرَکُوا مَا أُمِرُوا بِعِلْمِهِ
وَ تَکَلَّفُوا مَا لَمْ یُؤْمَرُوا بِعِلْمِهِ حَتَّی تَکَلَّفُوا عِلْمَ السَّمَاءِ
یَا أَبَا عُبَیْدَهًَْ
خَالِطِ النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ وَ زَایِلْهُمْ بِأَعْمَالِهِمْ
یَا أَبَا عُبَیْدَهًَْ
إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ فَقِیهاً حَتَّی یَعْرِفَ لَحْنَ الْقَوْلِ
وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ.
ابوعبیده حذّاء گوید:
امام باقر (علیه السلام) به من فرمود:
«بر تو باد به دوریکردن از اصحاب کلام و خصومات، و از مجالست با آنان؛
چراکه آنچه را به علم آن مأمور بوده ترک نموده،
و آنچه را به علم آن مأمور نبودهاند اخذ کرده،
و در آن تکلّف نمودهاند، تا جایی که تکلّف در علم آسمان نمودهاند،
ای اباعبیده
با مردم آمیزش کن با اخلاقشان، و از آنان دوری نما در اعمالشان،
ای اباعبیده
ما شخصی را فقیه و عالم نمیدانیم مگر اینکه لحن قول را بداند،
و آن کلام خداوند متعال است که میفرماید:
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لحْنِ الْقَوْلِ.