دکتر محمد شعبانی راد

تمثال نورانی مجسّم در مُلک و در ملکوت قلب! وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ!

Try to visualize him!

«جسم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«تَجَسَّمْتُ‏ الأمرَ: أي ركبت أجسمه أي معظمه‏»
«تَجَسَّمَ‏ الأَمْرَ: بدنبال آن كار بزرگ رفت.»
«تَجَسَّمَ‏ فى عَينى كذا: آن چيز در چشمان من شكل گرفت و مجسم‏ شد.»
«تَجَسَّمَ‏ فلاناً مِن بَين القَوم: از ميان آن قوم فلانى را برگزيد.»
«نور مجسّم» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«الجَسيم‏: مرد تنومند و درشت اندام، كار پُر خطر، كار با اهميت.»
«الخريطةُ المُجَسَّمَة: نقشه برجسته جغرافيائى.»
«سألت عن أمر جَسِيمٍ‏: أي عظيم»
تجسّم علوم نورانی در ملکوت قلب، هنر اهل نور در دل شرایط تقدیرات است.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب!»
+ «معرفة الامام بالنّورانیّة!»
مجسّم کردن: درنظر آوردن، تجسّم بخشیدن، درذهن مصور کردن.
هنرهای تجسمی: فنون مرئیّة، «Visual Arts»
الفنون المرئية هو لفظ عام يشمل الفنون التشكيلية و الفنون التعبيرية و الفنون التطبيقية.
کتاب التحقیق:
«أنّ الجسم عبارة عن كلّ ما يستقرّ في مكان أو حيّز و يكون محسوسا»
«واقعیت مجازی»: vr

هنرهای تجسمی؛ ویکی پدیا:
هنرهای تجسمی
که گاه با اصطلاح هنرهای بصری یاد می‌شوند، هنرهای مبتنی بر حس بینایی مانند نقاشی، خوشنویسی، مجسمه‌سازی، طراحی محصول، چاپ دستی، عکاسی، گرافیک، تصویرسازی، طراحی صنعتی، صنایع دستی، ویدئو، فیلمسازی و طراحی داخلی است.
همچنین هنرهای تجسمی شامل گروه دیگری با عنوان هنرهای کاربردی مانند طراحی صنعتی، طراحی گرافیک، طراحی مد، طراحی داخلی و هنر تزئینی، شوگرآرت می‌شود.
در حال حاضر هنرمند تجسمی به شخصی گفته می‌شود که در زمینه هنرهای زیبا یا هنرهای کاربردی به شکل اصولی آموزش دیده یا تحصیل کرده‌است و فعالیت دارد.
قلمرو کاری طراحی و هنرهای تجسمی بسیار گسترده‌است.
در اصل این قلمرو همهٔ آنچه که می‌توان دید به جز نمایش را در بر می‌گیرد.
منظور از نمایش هنرهایی مانند تئاتر، موسیقی، یا اُپرا است.
البته مرز مشخص و درستی میان این تعاریف نیست؛ مثلاً توجه کنید به هنر تن و بدن یا مثلاً فیلم و هنر رسانه‌ای که می‌توانند همهٔ دسته‌های دیگر هنر را در خود جای دهند.

«visualize»:
تصور کردن، تجسم کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن، مجسم کردن، تنا کردن، در فکر خود دیدن، پیش‌بینی کردن، مرئی شدن یا کردن، پدیدار کردن یا شدن، نمایان کردن یا شدن.
آنالیز کردن دیتاهای ورودی در ذهن!!!

VR glasses

+ «شطر»

a blind man with a walking stick.
Walks on tactile tiles for self-orientation
while moving through the streets of the city.

«نور مجسّم، تمثال نورانی» + «باب مستجار»

[سورة البقرة (۲): آية ۲۴۷]
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (۲۴۷)
و پيامبرشان به آنان گفت: «در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.» گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است؟» پيامبرشان گفت: «در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده،
و او را در دانش و [نيروى‏] بدن بر شما برترى بخشيده است،
و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى‌‏دهد، و خدا گشايشگر داناست.»

[سورة المنافقون (۶۳): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ 
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (۱)
چون منافقان نزد تو آيند گويند:
«گواهى مى‏‌دهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى.»
و خدا [هم‏] مى‌‏داند كه تو واقعاً پيامبر او هستى،
و خدا گواهى مى‏‌دهد كه مردم دوچهره سخت دروغگويند.
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲)
سوگندهاى خود را [چون‏] سپرى بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشته‏‌اند.
راستى كه آنان چه بد مى‏‌كنند.
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (۳)
اين بدان سبب است كه آنان ايمان آورده، سپس به انكار پرداخته‌‏اند
و در نتيجه بر دلهايشان مهر زده شده و [ديگر] نمى‌‏فهمند.
وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۴)
و چون آنان را ببينى، هيكلهايشان تو را به تعجّب وامى‏‌دارد، و چون سخن گويند به گفتارشان گوش فرا مى‌‏دهى گويى آنان شمعك‏هايى پشت بر ديوارند [كه پوك شده و درخور اعتماد نيستند]: هر فريادى را به زيان خويش مى‌‏پندارند. خودشان دشمنند؛ از آنان بپرهيز؛ خدا بكشدشان؛ تا كجا [از حقيقت‏] انحراف يافته‏‌اند.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (۵)
و چون بديشان گفته شود: «بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد»، سرهاى خود را بر مى‌‏گردانند، و آنان را مى‌‏بينى كه تكبّركنان روى برمى‌‏تابند.

«مجسّمة»: تمثال – تندیس – پیکره – هیکل – پیکر …
اینکه آدمی دلش میخواد یک مجسمه برای هر کسی یا چیزی درست کنه، انگاری فطرتا میدونه و میخواد نور ربّ خودشو با قلبش مجسم کنه! میخواد همیشه با دیدن این مجسمه به یاد اون چیز یا اون شخص بیفته!
+ «بت‌پرستی»: «بت‌ها و بت‌خانه‌ها»
انسان دلش میخواد خواسته‌هاشو مجسم کنه! ببینه! به یادش بیاد و به یادش باشه!
برای اهل یقین، در فضای ملکوتی قلب، نور معالم ربانی صاحبان نور مدام مجسم است!
+ اون حدیث زیبا: مَلَکی به شکل علی ع در معراج رسول خدا ص در آسمانها!
«الفِلْم‏ المُجَسَّم‏: فيلمى كه در آن دو چهره به يك شكل مجسم ظاهر شود.»
«الخريطةُ المُجَسَّمَة: نقشه برجسته جغرافيائى»
+ مفهوم «ظاهر و آشکار شدن»: ذبح و اخراج
با یاد معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط و تقدیرات سخت زندگی، یهو نور فرشتۀ مهربان به چهرۀ تمثال نورانی معلّم، در ملکوت قلبت برجسته و آشکار و ظاهر و محسوس، می‌شود و اینو فقط خودت میتونی بفهمی! قابل ارائه دادن به دیگران نیست.
ورکلایف فرودگاه بغداد:
چهره نورانی صاحب نور، گوشه سمت راست چشم قلب، برای لحظه‌ای مجسم شد و نکته‌ای علمی را گفت و رفت. و این عبارت زیبای همیشگی: گنبد علی بن موسی ع همیشه گوشۀ چشمت باشه!
برای مورچه دانا تصویر مجسم سلیمان ع، و برای مورچگان لا یشعرون، تصویر مجسم مورچه دانا، میشه قبله‌های مرئی اونها، هر کدوم به درجات خودشون.
اهل یقین سوار کشتی مورچه دانا هستند! و دوربین دست ناخدا، یعنی مورچه دانا است و اوست که قرای مبارکه را با قلبش رصد میکند «شطر» و تعیین مسیر و جهت می‌کند و ما راضی به نظرات اوییم و عامل به اندیشه او، ان شاء الله تعالی.
اهل شک حسود و لیدرهای سوء و معارین، حسودیشون میشه که این دوربین، دست مورچۀ داناست!
لذا تلاش میکنن یه جوری خودشونو از او بی‌نیاز کنن، اما این امر شدنی نیست! برتری و فضیلت نور ولایت علمی صاحبان نور بر اهل یقین و اهل شک، سنت خداست و قابل تغییر هم نیست!
«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ».
«تَجَسَّمَ‏ فى عَينى كذا: آن چيز در چشمان من شكل گرفت و مجسم‏ شد.»:
عظمت «نور مجسّم» در دل شرایط، با یاد معالم ربانی، در قلب حس می‌شود:
«الجسم: كلّ شخص مدرك»
و این تاثیر کلام صاحبان نور در ملکوت قلب اهل یقین به هنگام رویارویی با حوادث است .
داستان تکراری «و زاده بسطة فی العلم و الجسم» همینه، یعنی با یاد معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات، تمثال نورانی معلّم، در ملکوت قلب مجسّم می‌شود و قلب به نور علم آل محمد ع بسط یافته و اینجوری جسیم و با ارزش میشود!
کتاب لغت التحقیق این مفهوم رو برداشت کرده:
«كلّ ما يستقرّ في مكان أو حيّز و يكون محسوسا»
انگاری جسم، یعنی استقرار نور معالم ربانی صاحبان نور در ملکوت قلب اهل یقین در دل شرایط تقدیرات که از روی آرامشی که در این قلب متوجه میشی و اونو حس میکنی، جسیم و بزرگ و با ارزش میشی. قلب اهل یقین، در دل شرایط، نور معالم ربانی صاحبان نورش را به بزرگی و عظمت و جلال درک نموده و اختیار کرده و با دیدن این نور میگه، الله اکبر! و شاهد تاثیر عظیم و بزرگ یادآوری معالم ربانی در قلب خودش بصورت تغییر و دگرگونی از تاریکی به نور هست و اینو خودش می‌فهمه.
«تجسّموا من العشيرة رجلا: اختاروا أكبرهم»:
این عبارت مفهوم صاحب نور رو تداعی میکنه.
مثل عبارت «فلان يتجسّم المعاظم»
«رجل جسيم – أمر جسيم»: جسیم نام زیبای صاحب نور و آیات محکم موید اندیشه اوست.
[جسم کلام : حرف]:
[جسم – ترجمه نور به حرف و کلام]:
کلام نورانی آل محمد ع با یاد معالم ربانی در قلب بصورت بذر (نطفه علمی) کاشته می شود « مَغْرَسُ الْكَلَامِ الْقَلْبُ » ، این کلام نورانی در قلب (فکر نورانی)، به ودیعه سپرده می شود و صاحب نور با عقل وصل به نور، این نطفه را قوی و بارور می‌نماید.
و صاحب نور، مترجم این نور- که جسمیتی در ملک ندارد- به حروفی است که در حکم جسمی برای این نور می‌شوند و این جسم دارای معنایی آرامبخش است که چون این کلام نورانی، که حالا بصورت سخنان شیرین و زیبای صاحب نور از دهانش خارج شده و به گوش اهل یقین می‌رسد، این شیرینی و آرامش کلام را می‌فهمد، لذا این جسم، دارای روح می‌شود و زیبایی این کلام در این است که از اندیشه والای آل محمد ع خبر می‌دهد، لذا این حروف و کلام زیبای صاحب نور، مزین به محتوای برخاسته از اندیشه آل محمد ع است و این حروف و کلمات همچون دانه‌های تسبیح، پشت سر هم بصورت کاملا منظم و حساب شده چیده شده و همه یکدیگر را تایید می کنند و از ابتدای کلام او تا انتهای کلام او ذره ای تناقض و عدم تناسب پیدا نمی کنی و تمام مباحث علمی، یکدیگر را تایید و تحکیم می نمایند.
«مَغْرَسُ الْكَلَامِ الْقَلْبُ وَ مُسْتَوْدَعُهُ الْفِكْرُ وَ مُقَوِّيهِ الْعَقْلُ وَ مُبْدِيهِ اللِّسَانُ وَ جِسْمُهُ الْحُرُوفُ وَ رُوحُهُ الْمَعْنَى وَ حِلْيَتُهُ الْإِعْرَابُ وَ نِظَامُهُ الصَّوَابُ.»
امام على عليه السلام:
كشتگاه سخن، دل است و انبار آن، انديشه و تقويت كننده آن، خرد و آشكار كننده آن، زبان و جسم آن، حروف (كلمات) و جانش، معنا و زيورش، درست بيان كردن و نظامش، درستى.
چقدر این حدیث زیباست.
[ابتلاء و صحت جسم]:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏
مَا مِنْ عَبْدٍ أُرِيدُ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ إِلَّا ابْتَلَيْتُهُ فِي جَسَدِهِ
فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ وَ إِلَّا ضَيَّقْتُ عَلَيْهِ رِزْقَهُ
فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ
وَ إِلَّا شَدَّدْتُ عَلَيْهِ الْمَوْتَ حَتَّى يَأْتِيَنِي وَ لَا ذَنْبَ لَهُ ثُمَّ أُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ
وَ مَا عَبْدٌ أُرِيدُ أَنْ أُدْخِلَهُ النَّارَ إِلَّا صَحَّحْتُ جِسْمَهُ
فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي وَ إِلَّا آمَنْتُ لَهُ مِنْ سُلْطَانِهِ فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ وَ إِلَّا هَوَّنْتُ عَلَيْهِ الْمَوْتَ حَتَّى يَأْتِيَنِي وَ لَا حَسَنَةَ لَهُ ثُمَّ أَدْخَلْتُهُ النَّارَ.
امام صادق عليه السّلام از قول رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله مى‌فرمايد:
خداى عزّ و جلّ‌ فرمود:
هر بنده‌اى را كه بخواهم وارد بهشت كنم بدنش را بيمار سازم،
اگر به اندازۀ كفّارۀ گناهش بود (خوشا به حالش)، و گر نه گرفتار تنگى معيشتش مى‌كنم،
اگر اين كار كفّارۀ گناهانش باشد (خوشا به حالش)، و گر نه مرگش را دشوار گردانم تا بدون گناه نزد من آيد،سپس او را وارد بهشت كنم،
و هر بنده‌اى را كه بخواهم داخل دوزخ نمايم، بدنش را سالم گردانم، اگر بدان سبب آنچه از من خواهد كامل شود (حسابش پاك گردد)، و گر نه از ترس سلطه گر آسوده‌اش گردانم، اگر خواسته‌هايش از من به اتمام رسد (راحت شود)، و گر نه مرگش را آسان كنم تا نزد من آيد، در حالى كه هيچ كردار نيكى برايش نباشد، سپس او را به دوزخ برم.
[جسم – قبض و بسط]:
[بسط علم – بسط جسم]:
وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ‏:
أي في البدن المحسوس،
و البسطة فيه عبارة عن قوّة بدنه و القدرة و شدّة القوى البدنيّة مع بسطة في الظاهر.
با قلبت این قبض و بسطو حس میکنی!
می فهمی سبک شدی ! راحت شدی ! یه آرامش خاصی در وجودت حس میکنی !
[نور علم آل محمد ع برای قلب طالوت مجسم می شود!]:
فرق صاحبان نور با بقیه در همین عبارت است : « وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ».
صاحبان نور، نور علم و حکمت آل محمد ع را اخذ نموده و نور امر الله، از جانب عالم بالا برای دیدگان قلب آنها مجسم می شود و این مقام والایی است.
+ «شطر»
[سورة البقرة (2): آية 247]
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً
قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ
قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (247)
+ «زید – و زادَ و زادَ!»
[بشر – نذر – هلم – جسم] :
مژده – بشارت – انونس «annunciation»! – هلم
ملک (فرشتۀ مهربان) به قلب اهل یقین، انونس میده!
+ «جسم – تجسم».

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی