دکتر محمد شعبانی راد

جایزه‌ی کسی که جام طلای شاه را بیابد، یک بار شتر خواهد بود! وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ!

The reward for the one who finds the king’s golden goblet is a camel load!

«بعر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«البَعَرُ: الرَّوَثُ اليَابِسُ، 
سرگین خشک‌شده، فضولات حیوانات نشخوارکننده، به‌ویژه شتر و گوسفند»
«سمي‏ البَعِيرُ بعيرا لأنه‏ يَبْعَرُ»
ضرب المثل عربی: «البَعَرُ يَدُلُّ على البَعِيرِ: سرگین، شتر را نشان می‌دهد.»
+ «ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا»
هر چی بیشتر به این علم عمل کنی، خدای مهربان هم بیشتر، رزق بهت عنایت میکنه، بیشتر کود پای این درخت میریزه تا رشد کنی و بزرگ و بزرگتر بشی.
این میشه بهره‌مندی از کیل بعیر و حمل بعیر!

جایزه‌ی کسی که جام طلای شاه را بیابد، یک بار شتر خواهد بود!
کسی که جام طلای شاه را پیدا کند، به عنوان جایزه، یک بار (مقدار باری که یک شتر می‌تواند حمل کند) دریافت خواهد کرد.
جایزۀ قلبی که نور معلم خودشو در ملکوت پیدا کنه و به علمش عمل کنه،
خلود در بهشت آل محمد ع است.
جای قلبی که دارای برند نورانی است «لِمَنْ جاءَ بِهِ (صُواعَ الْمَلِكِ)»، تا ابد در بهشت است!

البَعَرُ: الرَّوَثُ اليَابِسُ، پشگِل.
«کود – سماد» نام زیبای معالم ربانی معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
ببین دیدگاه زیبای آل محمد ع نسبت به دیگران رو.
شرایط ایجاد شده و آیات رو فرصتی برای اصلاح و تربیت عنوان میکنن و فرار از دیگرانی که بهت بدی میکنن رو توصیه نمی کنن و امر واجب این است که این شرایط رو مثل اخذ کود برای رشد و نمو بدانی و این باور زیبا [اعتقاد الولایة]، صلح و امنیت رو برای جهانیان به ارمغان می‌آورد و دیگر جایی برای استعمال حسد نمیماند.
همین مطالب زیبای نوشته شده حاصل رویاروی و مواجهه با کودهای انسانی! بوده که همه از بوی گندش فرار میکنن اما باید بمونی و با اسشمام بوی کارهاشون از حسد قلبشون مطلع بشی و با عبور توام با عبرت از این آیات به نور ولایت برسی و دیگه اذیت‌های این آیت (آیت متشابه: لیدر سوء) و تهمتهایی که بهت میزنن، برای تو رنگی نخواهد اشت چون در این شرایط به عزت نفس و کرامت نفس و غنای قلبی به سبب نور ولایت رسیده‌ای ان شاء الله تعالی.
+ «مائده آسمانی»
+ «سمد» : «سماد طبيعي أو كيميائي»
***
در مثال کندو و زنبور ملکه و زنبور کارگر «نحل»:
ببین به عسل که نگاه میکنی شفابخش است اما به خود زنبور که نگاه میکنی یک موجود حقیر و کوچک [+ اون حدیث امام صادق ع در این مورد]: حالا اینو برگردان میکنیم در دل شرایط: اهل یقین به کسی که براشون آیت میشه توجه نمی‌کنن بلکه به اون عسلی که از این آیت و تحملش نصیبشون میشه چشم دوخته اند.
+ معنای زیبای حسد
حسود به زنبور آیت گیر میده و خودشو از نعمت عسل ولایت محروم میکنه!
انگاری باید آیت رو چیزی ببینی که حامل پیامی مهم و با ارزش برای توست و خودتو بدون این پیام صادره از عالم بالا، بی‌ارزش و حقیر و پست و حسود ببینی که پس از اخذ این پیام میتونی حسادتو غیر فعال کنی و به عزت نفس برسی و این ارزش فوق العاده آیاتی است که مدام دارن مطلب مهمی رو به تو گوشزد میکنن.
چقدر این حدیث مهم است:
« يَا أَبَا ذَرٍّ
لَا يَفْقَهُ الرَّجُلُ كُلَّ الْفِقْهِ حَتَّى يَرَى النَّاسَ فِي جَنْبِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْثَالَ الْأَبَاعِرِ
ثُمَّ يَرْجِعَ إِلَى نَفْسِهِ فَيَكُونَ هُوَ أَحْقَرَ حَاقِرٍ لَهَا …
اى ابا ذر
مرد به تمام فهم نميرسد مگر اينكه مردم را در برابر خدا مانند شتران ببيند بعد بخود انديشد پس نفس خود را از همه خوارتر و كوچكتر شمارد.»
+ « المرآة التی ینظر الانسان فیها الی اخلاقه هی الناس »
یعنی باید این آیاتی که از قِبَل مردم باهاش روبرو میشی رو چیزی و حامل پیامی از جانب خدا بدونی و سپس بری تو خودت ببینی ارزیابی اولیه تو از این آیت که توام با استعمال حسد بوده چقدر تو رو کوچیکت میکنه و نا آرامت میکنه و اگه با اخذ این پیام نورانی در جوف آیت که بهت تفویض میشه عامل بشی به چه عزت نفسی میرسی و حالا میبینی روش درست زندگی به شیوه آل محمد ع که جواب هر بدی دیگرانو با خوبی میدن چه دلیل مهمی توش داره و دلیلش هم اینه که آیت شرایط تقدیر مطلب مهمی از سوی خدا برای بنده اش می باشد تا به او بفهماند که حسدش را متوجه باشد و آن را با همین نور ولایت درمان کند و اینجاست که بمحض عمل به امر تفویض شده ای که با قلبش می فهمد ، به چنان عزت نفسی می رسد که احدی توان درک و فهم این آرامش قلبی را ندارد.
مثال « أَمْثَالَ الْأَبَاعِرِ » چقدر زیباست:
[ الاباعر و الابعرة: جمع بعير: الجمل البازل او الجذع للذكر و الأنثى و يطلق أيضا على كل ما يحمل.]
پس انگاری آیات مثل کود حیوانی برای رشد گیاه [ و یا مثل شیشلیک ارم برای ما] میمانند، که برای رشد درخت عقل قلب ما لازم است! همه از بوی پشکل و کود حیوانی بدشون میاد اما گیاه عاشق این خوراک لذیذش می باشد چون آنچه برای رشد و شکوفایی و دادن گل و برگ و میوه نیاز دارد در همین بعر اباعر است « پشگِل !!! البَعَرُ : الرَّوَثُ اليَابِسُ »
« سمي‏ البَعِيرُ بعيرا لأنه‏ يَبْعَرُ »
آیا درخت از اینکه به پاش کود میریزن احساس حقارت میکنه؟! نه، خوشحال هم میشه!
پس اهل یقین روی آیات رو هم میبوسن چون در جوار این نار است که اخذ نور می‌کنن!
در دل این شرایط پی به عیب حسد خودشون می‌برن و پی به ارزش نور ولایت می‌برن و همین آیات هستند که شرایط معرفة النفس و معرفة الربّ را برایشان فراهم می کنند.
کود: فرتیلایزر «fertilizer» – آبستن کننده – نطفه های علمی رو از همین آیات اخذ میکنیم.
آیت برای اهل یقین نقش فرتیلایزر را بازی میکند!
نور ولایت فرایند فرتیلیزاسیون است.
نور ولایت فرایند باروری است!
+ «خصب – التخصیب»
+ «طوف»
+ مفهوم «عیب یابی»:
« و المِبْعار: الشاة أو الناقة تُبَاعِر إلى حالبها، و هو البُعَار ، لأنه عيب »
“المِبْعار”: به گوسفند یا شتری گفته می‌شود که هنگام دوشیدن، سر و صدا (بعار) کند.
“البُعَار”: به همین سر و صدا و صدای ناهنجاری که حیوان هنگام دوشیدن ایجاد می‌کند گفته می‌شود.
این حالت یک عیب محسوب می‌شود، زیرا معمولاً دامداران ترجیح می‌دهند که حیوان هنگام دوشیدن آرام باشد تا فرآیند دوشیدن راحت‌تر صورت گیرد.
[بعر – حمل] :
[بعیر – تحمل آیات] :
« إنّ‏ البَعِيرَ كلّ ما يحمل »
+ «حمل – تحمل آیات»
«بَعِرَ الجملُ: شتر جوان، بزرگسال شد.»:
برای خودش مردی شده «ذکر»! دیگه میتونه تحمل آیات کنه!
سمي‏ البَعِيرُ بعيرا لأنه‏ يَبْعَرُ – بَعَرَ البعيرُ.
البَعْرَةُ: هي من البعير و الغنم بمنزلة العذرة من الإنسان.
+ «حمل» + «حبل»
«بعير: شتر و هر چارپاى باربردار»:
انگاری هر کسی با عمل به علوم ماخوذ از معلم، تولید نور آرامش عمل صالح کنه او تحمل آیات نموده و این میشه باربردار بودن که مفهوم واژه بعر و بعیر است و اونجایی که میگه « وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ » منظور اشاره به اهل یقینی است که تونستن با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه او تولید نور آرامش کنن ! حالا اونا بیان پیمانه علمی قلبشونو یوسف ع براشون پر کنه! و این تضمین شده است!
«وَ أَنَا بِهِ زَعيمٌ» این خیلی مطلب زیبایی است!
«وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ»:
مفهوم عیب در واژه «بعر»:
+ «عیب یابی»
هر کسی توی قلبش نور ولایت باشه میتونه تحمل عیب کسی رو بکنه که داره عیبشو در مورد او استعمال میکنه! یعنی تحمل یتیم بداخلاق فقط از عهده کسی بر میاد که توی قلبش نور ولایت علمی معلم فروزان باشد ان شاء الله تعالی. عبارت «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ» یعنی کسی که نور ولایت علمی معلم رو داشته باشه و عبارت «حِمْلُ بَعيرٍ» یعنی پاداشی که از خدای مهربان در ملکوت قلبش میگیره چیزی است که خاصیتش تحمل عیب یعنی تحمل صاحبان عیبی هستند که دارند ظاهرا اونو با استعمال عیبشون اذیت می کنن یعنی تحمل یتیم بد اخلاق و خطاکاری که داره اشتباه میکنه ، تحمل این شخص و تحمل کارهای اشتباه او فقط از عهده کسی بر میاد که اهل نور ولایت باشه و این تعبیر زیبای این آیات چقدر دلنشین و آرامش بخش است.
«وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي‏ هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ (65) … قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعيمٌ (72) »
«كَيْلَ بَعيرٍ – حِمْلُ بَعيرٍ»
فقه اللغة ؛ فصل في الإِبل‏
البَكْر : بمنزلة الفَتَى
و القَلُوص‏: بمنزلة الجارية
و الجَمَل‏ بمنزلة الرجُل
و الناقة بمنزلة المرأة
و البعير: بمنزلة الإِنسان
فقه اللغة ؛ فصل في تقسيم الأسماء و الأوصاف الواقعة على الأشياء اليابسة.
البَعَرُ: الرَّوَثُ اليَابِسُ.
راثَ‏ الفرسُ: اسب سرگين يا پشكل افكند.
الرَّوْث‏ [روث‏]: پشگل اسب يا سرگين هر ستور سم دارى.
در آزمایشگاه برای مدفوع نرمال قواعدی تعریف شده و مدفوع بیمارگونه نیز تعریفی دارد.
قوام مدفوع نرمال شتر اینگونه است: الروث الیابس
[پشگل – دفع سیئه]:
الْبَعْرُ: لما يسقط منه: مدفوع و فضله آن است.
(در مثل گويند- البعرة تدلّ على البعير- يعنى هر جا كه پشگل شترى بود دلالت بر رفتن شتر [ی سالم] و نيز وجود اوست).
تولید نور آرامش عمل صالح نشانه دفع سیئه سالم اهل یقین است [پشت به حسد، رو به نور]!
هر پشگلی که می بینی انگاری یکی انجام وظیفه خوب کرده و حاصلش دفع سیئه و ایجاد نور آرامش است « البعرة تدلّ على البعير » ! حالا به تعداد پشگلهای دفع شده ، به اندازه بار شتر بهت جایزه می‌دن!
+ «جوز – جایزه»
اهل شک اهل دفع سیئه حسد نیستند!
اهل یقین مدام حسد خودشونو درناژ می‌کنند!
+ «خیر ما القی فی القلب الیقین»

مشتقات ریشۀ «بعر» در آیات قرآن:

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۳ الى ۶۶]
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (۶۵)
و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايه‏‌شان بدانها بازگردانيده شده است. گفتند: «اى پدر، [ديگر] چه مى‏‌خواهيم؟ اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است. قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مى‏‌كنيم، و [با بردن او] يك بار شتر مى‌‏افزاييم، و اين [پيمانه اضافى نزد عزيز] پيمانه‏‌اى ناچيز است.»
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۹ الى ۷۶]
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (۷۲)
گفتند: «جام شاه را گم كرده‌‏ايم، و براى هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود.» و [متصدى گفت:] «من ضامن آنم.»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی