دکتر محمد شعبانی راد

نورِ حقیقت! کلام درست و بجا!

The light of truth!
The right and proper words!

«حققحقّ» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«حُقُ الطِّیب: عطردان»
مفهوم «بجا» از واژه حقّ استنباط می‌شود.
در مقابلِ مفهومِ «نابجا» که از واژه ظلم استنباط می‌شود.
«الظُّلْمُ: وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ»
«حق: وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي مَوْضِعِهِ»
«اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بِالْحَقِّ عَنِ الْباطِلِ»
+ «بطل – حسود، نورشو به هدر میده!»
اگه به نورت پشت کنی و رو به تمناهات باشی، همه‌ی چیزهای با ارزشتو از دست میدی!
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ»

حق یعنی بجا و ظلم یعنی نابجا

نورِ حقیقت! کلام درست و بجا!

جا‌میوه‌ای – جاسیگاری – جاسوئیچی – جالباسی – جاتخم‌مرغی – جاکتابی – جانماز – جا…
وقتی سیگار «جا» داره، حقّ «جا» نداره؟!
جای حق کجاست؟! حق چیست؟ حق با کیست؟ حق کیست؟!

اَلْعَاقِلَ: هُوَ اَلَّذِي يَضَعُ اَلشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ!

امام علی علیه السلام:
قِيلَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ 
صِفْ لَنَا اَلْعَاقِلَ 
فَقَالَ هُوَ اَلَّذِي يَضَعُ اَلشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ 
قِيلَ لَهُ فَصِفْ لَنَا اَلْجَاهِلَ
قَالَ قَدْ فَعَلْتُ
.
گفته شد: عاقل را توصيف بفرما.
عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مى‌دهد.
گفته شد: جاهل را توصيف بفرما.
فرمود: توصيف كردم.
توضیح: یعنی جاهل كسى است كه هرچيزى را در جاى خود قرار نمى‌دهد.

«جا‌تخم‌مرغی»: «Egg dish»
+ «حفظ – المَحْفَظَة»

«فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ؟!»
امنیت کدوم تخم مرغ بیشتره؟!
اهل نور، که در حصن ولایت قرار گرفته‌اند؟!
یا اهل حسادت، که از حریم امن خودشون خارج شده‌اند؟!
+ «
فسق، خروج از حریم نورانی!»

أَحَقَ‏ الْبَعِيرُ: شتر سه چهار ساله، سمِّى بذلك لاستحقاقه أن يُحْمَلَ عليه و أنْ يُنْتَفَعَ به.»
«الْحِقُ‏ من الإبل: ما استحقّ أن يحمل عليه، نوزاد شترى كه به سنّ سوارى و برداشتن بار رسيده است.»

«حقوق الدار: لولاهای درب»
«يقَالُ لِمَرَافِقِ الدَّارِ حُقُوقُهَا»
«رفقحقّ»

«أصل‏ الْحَقِ‏: المطابقة و الموافقة، اصل‏ حَقّ‏ مطابقت و يكسانى و هماهنگى و درستى است.»
نجّار، وقتی درب رو سرِ جاش میذاره، میگه: آهّاه … جا افتاد!
«أصل‏ الْحَقِ، النّور الولایة»
+ «نظم» : در واژه حق مفهوم زیبای نظم وجود دارد.
«كَلامٌ‏ مُحَقَّق: گفتارى نافذ و منظم‏»

حقق – فیء

«حقّ» + «فیءیتفیوا ظلاله»:
وقتی قلبت، جنبش نورانی سایه صاحبانِ نور رو در فضای ملکوت متوجه شد «حَقَقْتُ‏ الأَمْرَ: إِذَا تَيَقَّنْتُهُ أَوْجَعَلْتُهُ ثَابتاً لَازِماً»، انگاری حقیقتِ امر، برایت آشکار و محقَّق «المُحَقَّق‏: واضح و روشن» و ثابت و واجب می‌شود «حَقَ‏ الشَّى‏ءُ: إِذَا وَجَبَ و ثَبَتَ».
[+ «السلام علی الحق الجدید» + «خَلْقاً جَدِيداً»]
«سَنُريهِمْ‏ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»
«فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُ‏ مِنْ رَبِّهِمْ»
و حالا خودتو با این نور، تنظیم و اَجاست «adjust» می‌کنی «تحرّی»، به این هماهنگی با عالَم بالا میگن حقّ «حَقِيقَةُ الشَّى‏ء: مُنْتَهَاهُ» و این آخرشه! «سدرة المنتهی».
… پس تا نور ولایت رو نفهمی، تا امر و نهی عالَم بالا رو نفهمی، تا قبض و بسط و رضا و سخط ولیّ خدا و مربّی خودتو، خودت با قلب خودت، متوجه نشی، نمی‌تونی خودتو با خدا اَجاست کنی! و بشی اهل حقّ ! و بشی حامی حقیقت!
قدم اول همین تفقه و استنباط نور رب است که کار و هنر قلب سلیم است و سپس اطاعت [آبیدینس] از این نور و موافقت و مطابقت و هماهنگی با آن است و اینجا عبارت حق الطیب میشه همین اَجاست شدن قلب سلیم اهل یقین با فرمانِ نورانیِ مربیِ خود در دل شرایط «آیاتی و رسلی» که فقط خودش اونو می‌فهمه «رحیق مختوم» و میدونه و میبینه که با اجرای این امر، قلبش نورانی و نورانی‌تر میشه.
… پس حقّ همان نور ولایت است و همان صلات است و همان هزار واژه جوشن کبیر است که اهل یقین با اقامه این صلات یعنی اجاست نمودن قلب خود با این دستورات، بازار علمی آل محمد ع را عملا رونق می‌بخشند «اقامت السوق» و مروج اندیشه و فرهنگ والای آل محمد ع می‌شوند!
پس حق همیشه حق بوده و هست و خواهد بود و این ما هستیم که باید اهل این حقّ گردیم، اما چجوری؟
با هماهنگ نمودن قلب خود با این انوار مقدس و نورانی علوم اهل بیت ع که مدام رزق دنیای قلب ما هستند. الحمد لله رب العالمین.
تا شیرینی حق رو نبینی «معرفة الامام بالنورانیة» نمیتونی تلخی مشکلات زندگی رو تحمل کنی.
… شتری که استحقاق حمل بار رو پیدا میکنه اسمش میشه «حِقّة» یعنی اهل یقینی که قلبش نور مربی خودشو می‌بینه، میتونه بگه من نور حق را دیدم و حالا میتونم احقاق حق کنم! احقاق حق میشه همون اقامه صلات! چه کسانی استحقاق تحمل آیات را دارند؟
کسانی میتونن بار آیت را بدوش بکشند که معرفت به نور مربی خود در دل شرایط داشته باشند
یعنی قبض و بسط قلبی خود را بفهمند، در اینصورت میشه امید داشت که این شتر اونقدر توانمند شده که بتونه بار رو حملش کنه!
پس حقّة نامی زیبا برای اهل نوری است که با قلب سلیمش، نور و ظلمت رو متوجه میشه، کانه امر و نهی ولی خدا رو متوجه میشه، کانه کلام الله رو متوجه میشه، لذا با عمل به این کلام نورانی، نشون میده استحقاق گرفتن انوار نورانی علمی آل محمد ع رو داره! پس بالاترین نعمت میشه همین استحقاق نور ولایت داشتن و اهل ولایت بودن.

حق، رابطه قلبی صحیح با صاحبان نور است که منجر به آرامش قلب می‌شود.
از آرامش و بسط قلبی خود متوجه صحت این رابطه می‌شویم.
باطل [تمنّا] رابطه غلط با غیر صاحبان نور است که منجر به ناآرامی قلب می‌شود.
از تاریکی قلبت باید متوجه این رابطه غلط بشی.
«فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوه»
لبخند به تقدیرات، میشه نور حق!
اخم به تقدیرات، میشه تاریکی حسد!
«فَإِنَّهُ الْفَارُوقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ»
صاحبان نور، مرز نور حقیقت و تاریکی بطلان حسادت رو در فتنه‌های پیش‌آمده مشخص میکنن.

هزار واژه مترادف نور!

سَمَّاهُ فِي اَلْقُرْآنِ بِأَرْبَعِمِائَةِ اِسْمٍ 
اَلْعَالِمِ: وَ عَلَّمَكَ مٰا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ
اَلْحَقِّ: قَدْ جٰاءَكُمُ اَلْحَقُّ
اَلنُّورِ: قَدْ جٰاءَكُمْ مِنَ اَللّٰهِ نُورٌ

قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ

حقّ از جانب پروردگارتان براى شما آمده است.

[سورة يونس (۱۰): الآيات ۱۰۸ الى ۱۰۹]
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ
قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ
فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ
وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها
وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (۱۰۸)
بگو: «اى مردم،
حقّ از جانب پروردگارتان براى شما آمده است.
پس هر كه هدايت يابد به سود خويش هدايت مى‌‏يابد،
و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه مى‌‏شود،
و من بر شما نگهبان نيستم.»
وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ
وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ
وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (۱۰۹)
و از آنچه بر تو وحى مى‏‌شود پيروى كن
و شكيبا باش تا خدا [ميان تو و آنان‏] داورى كند،
و او بهترين داوران است.

امام باقر علیه السلام:
وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ أَیْ لَسْتُ بِوَکِیلٍ عَلَیْکُمْ أَحْفَظُ أَعْمَالَکُمْ
إِنَّمَا عَلَیَّ أَنْ أَدْعُوَکُمْ
.
وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ یعنی من [پیامبر (صلی الله علیه و آله)] وکیل شما نیستم که اعمال شما را حفظ کنم.
[بلکه] بر من لازم است که فقط شما را دعوت نمایم.
+ «ندای نورانی! منادی نور!»

رو به نورِ حقیقتِ تقدیراتت باش!
همسو با تاریکیِ تمناهایت نباش!

امام علی علیه السلام:
«یجری القضاء بالمقادیر علی خلاف الاختیار و التدبیر.»
«قضای الهی همراه مقدرات، برخلاف اختیار و تدبیر ما جریان می یابد».
+ «تمنّا و تقدیر»
در مقاله «سایز شما – سرنوشت شما» در توضیح معنای لغوی واژه های «منی» و «قدر» گفته شد:
تمنا و تقدیر هر دو به معنای «اندازه‌گیری» است.
تقدیر، اندازه‌هایی است که خیاط از شخص میگیره
و تمنا اندازه‌هایی است که خود شخص دوست داره!
چقدر بین این دو اندازه تفاوت وجود داره!
در شب قدر که شب پُرُو آیات است،
همه نسبت به اندازه لباس خودشون، به خیاط دانا اعتراض دارند!
+ «كُنْ رَاضِياً تَكُنْ مَرْضِيّاً»
+ «الْحَاسِدُ جَاحِدٌ لِأَنَّهُ لَمْ يَرْضَ بِقَضَاءِ اللَّهِ»

اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ مَا رَضِيتَ لِي!

بارخدايا آنچه برايم پسنديده‌‏اى (بيمارى يا اندوه و گرفتارى) را محبوب من گردان!
+ «تلخ و شیرین!»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی