دکتر محمد شعبانی راد

تصمیم‌گیری و انتخاب، اجباری نیست! آگاهانه است! جبر، تفویض، بین الامرین!

The choice is conscious!
There is no force!
Your mind is free in this crucial choice!
Light helps to make the right choice!

فرایند تصمیم‌گیری و انتخاب، اجباری نیست!
فرایند تصمیم‌گیری و انتخاب، تفویض امر الله نیست!
فرایند تصمیم‌گیری و انتخاب، آگاهانه و اختیاری است!
نور الولایة، فرایند تصمیم‌گیری و انتخاب صحیح است!
حسادت، فرایند تصمیم‌گیری و انتخاب غلط است!
انتخاب تمنّا، اجباری نیست! آگاهانه است!
انتخاب تقدیر هم اجباری نیست! آگاهانه است!

فرایند تصمیم‌گیری
نه جبر است، و نه تفویض امر الله!

نور الولایة، جبر نیست!
نور الولایة، تفویض نیست!
نور الولایة، نور الولایة است!

نور الولایة، امر اجباری نیست!
نور الولایة، تفویض امر الله نیست!
نور الولایة، فرایند 1+1 است!
حالا که قلبت نورشو دید،
میتونی درست تصمیم‌گیری و انتخاب کنی!

بیایید زبان نور را یاد بگیریم!
1000 واژه میخوان به ما نور الولایة رو یاد بدن!

فَمَا أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ؟
… وُجُودُ السَّبِيلِ إِلَى إِتْيَانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْكِ مَا نُهُوا عَنْهُ!

درک قبض و بسط نور قلب، همان سبیل است و همان نور الولایة است که با اخم و لبخند، با امر و نهی، با رضا و سخط، کلام هدایت الهی رو در مورد خوب و بد کارها، و انجام دادن و ندادن آنها، با قلبت متوجه میشوی و حالا اختیارا تن به این امر الله نورانی میدهی و مستحق خلود در نور بهشت می‌شوی، اما حسود، اختیارا پشت به این نور میکنه و آگاهانه، خلود در نار جهنم رو برای خودش اختیار میکنه.

خداوند، اختيار امر و نهى خود را به بندگانش نسپرده، و آنها را سَرِخود رهايشان نساخته!
به این میگن: «لا تفویض»

نور ولایت، از ما سلب اختیار نمیکنه! یعنی اجباری در کار نیست!
نور ولایت، امر و نهی خداست! خدا این منصب خودشو به ما واگذار نکرده!
اما برای اینکه ما این امر و نهیشو بفهمیم، بهمون قلب داده!
قلب سلیمی بنام یاقوت سرخ!
هیچکس مجبور به انتخاب اجباری تمناها و یا تقدیراتش نیست!
برای تشخیص بین تمنا و تقدیر هم، دست و پا بسته نیست
بلکه قلبی دارد که با آن و با کمک نور هدایت و ولایت، خوب و بد را متوجه می‌شود.
اما قدرت انتخاب و اختیار در تصمیم‌گیری، به او داده شده، تا پس از اینکه نور هدایت، بر سر راهش قرار میگیرد و این دوراهی بهشت و جهنم رو بخوبی به او نمایش میدهد، حالا اختیار با اوست که تمنا را فدای تقدیر کند یا تقدیر را فدای تمنا نماید و بعد از اینکه بنده، تصمیم خودش را در این شرایط میگیرد و عملی میکند، خدا هم برای او بر اساس اینکه از اختیارش سوء استفاده کرده و تقدیر را فدای تمنا نموده و یا برعکس از اختیارش حسن استفاده را کرده و تمنا را فدای تقدیر نموده، یکی از دو ابدیت را برایش حکم می‌کند و این قضاوت خداوند عادلانه است.
خدا مجبورت نمیکنه گناه کنی!
خدا مجبورت نکرده کار خوب انجام بدی!
خدا، با نورش، امر و نهیت میکنه!
خدا، نورشو توی قلبت، قبض و بسط میکنه!
«الله یقبض و یبصط»
اختیار این امر و نهی و این قبض و بسط نور توی قلبت، با خداست نه با ما!
ما فقط شاهد این امر الله نورانی درون قلب خود هستیم
و اینگونه از اراده و خواست خدا مطلع می‌شویم!
اینجاست که اگه عاقل باشیم، تمناهامونو رها میکنیم
و طبق این امر و نهی و خواست خدا، رفتار میکنیم!
اهل حسادت همینجا مشکل دارن!
مشکل بزرگشونم اینه که اینجا نمیخوان تمنای خودشونو در قبال اوامر نورانی خدا، کنار بذارن!
حسود، میخواد، خواست، خواست او باشه!
دستور، دستور او باشه!
حسود میخواد خدا از او اطاعت کنه نه او از خدا!
این میشه کبر حسود نسبت به خدایی که خالق اونه!
خدا، منصب قبض و بسط نور قلبتو در دست خودش داره!
هیچکس در این مورد حق دخالت نداره!
خدا با قبض و بسط این نور، چیز یادت میده!
فرایند نور الولایة، فرایند آموزش است!
این نور آموزنده، هیچ منافاتی با قدرت اختیار و انتخابی که خود خدا به ما انسانها داده ، نداره!
این نور رسا، فقط یه جور اطلاع‌رسانیه!
خدا یادت میده گناه چیه و کار خوب چیه!
خدا میخواد حالا که یادگرفتی خوب چیه و بد چیه،
خودت بد رو رها کنی و خوب رو اختیار کنی!
خدا این قدرت انتخاب اختیاری و آگاهانه رو بهت داده!
برای همینه ازت انتظار داره درست انتخاب کنی
و اگه از این قدرتی که بهت داده سوء استفاده کنی،
عقوبتت میکنه و عقوبتش خلود در نار جهنم است.
شیطان هم، نه میتونه، و نه این قدرت و اجازه رو داره،
که بزور مجبورت کنه تا گناه بکنی (انتخاب تمنا، میشه گناه)!
شیطان فقط تشویقت میکنه که گناه کنی (تمناهاتو تایید میکنه)،
اما اختیار با توست که به حرفش گوش کنی یا گوش نکنی!

تابلوهای راهنمایی و رانندگی «امارة» به ما یاد میدن که امر و نهی خدا، فقط جهت اطلاع‌رسانی است
و به هیچ‌وجه در قدرت اختیار راننده برای تصمیم‌گیری، اجبار و اختلال ایجاد نمی‌کند!
اگه «امر و نهی خدا» اجباری بود، اینجوری میشد!

[سورة فاطر (۳۵): الآيات ۴۱ الى ۴۵]
وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا
ما تَرَكَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ
وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً (۴۵)
و اگر خدا مردم را به [سزاى‏] آنچه انجام داده‏‌اند مؤاخذه مى‌‏كرد،
هيچ جنبنده‌‏اى را بر پشت زمين باقى نمى‌‏گذاشت؛
ولى تا مدّتى معيّن مهلتشان مى‌‏دهد،
و چون اجلشان فرا رسد خدا به [كار] بندگانش بيناست.

کسی که به امر الله پشت میکنه و نظر خودشو جایگزینش میکنه!
لا تفویض یعنی این کار به این موتور سوار تفویض نشده که مشخص کنه سرعت مجاز در این جاده چقدره!

لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ

امام رضا علیه السلام:
عَنْ بُرَيْدِ بْنِ عُمَيْرِ بْنِ مُعَاوِيَةَ اَلشَّامِيِّ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا بِمَرْوَ
فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ
رُوِيَ لَنَا عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ
إِنَّهُ لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ
فَمَا مَعْنَاهُ
قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ يَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ يُعَذِّبُنَا عَلَيْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ
وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ أَمْرَ اَلْخَلْقِ وَ اَلرِّزْقِ إِلَى حُجَجِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْوِيضِ
وَ اَلْقَائِلُ بِالْجَبْرِ كَافِرٌ
وَ اَلْقَائِلُ بِالتَّفْوِيضِ مُشْرِكٌ
فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ
فَمَا أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ
فَقَالَ
وُجُودُ اَلسَّبِيلِ إِلَى إِتْيَانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْكِ مَا نُهُوا عَنْهُ
فَقُلْتُ لَهُ فَهَلْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشِيَّةٌ وَ إِرَادَةٌ فِي ذَلِكَ
فَقَالَ فَأَمَّا اَلطَّاعَاتُ فَإِرَادَةُ اَللَّهِ وَ مَشِيَّتُهُ فِيهَا اَلْأَمْرُ بِهَا وَ اَلرِّضَا لَهَا وَ اَلْمُعَاوَنَةُ عَلَيْهَا
وَ إِرَادَتُهُ وَ مَشِيَّتُهُ فِي اَلْمَعَاصِي اَلنَّهْيُ عَنْهَا وَ اَلسَّخَطُ لَهَا وَ اَلْخِذْلاَنُ عَلَيْهَا
قُلْتُ فَهَلْ لِلَّهِ فِيهَا اَلْقَضَاءُ
قَالَ نَعَمْ مَا مِنْ فِعْلٍ يَفْعَلُهُ اَلْعِبَادُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍَّّ إِلاَّ وَ لِلَّهِ فِيهِ قَضَاءٌ
قُلْتُ مَا مَعْنَى هَذَا اَلْقَضَاءِ
قَالَ
اَلْحُكْمُ عَلَيْهِمْ بِمَا يَسْتَحِقُّونَهُ عَلَى أَفْعَالِهِمْ مِنَ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ
.
راوی گويد:
در مرو به خدمت امام رضا عليه السّلام رسيدم و از آن حضرت سؤال نمودم كه
از امام صادق عليه السّلام روايتى براى ما نقل شده است كه فرمودند:
«نه جبر است، نه تفويض، بلكه چيزى است بين دو امر»
معناى اين حديث چيست‌؟
امام عليه السّلام فرمودند:
كسى كه گمان كند خداوند كارهاى ما را انجام مى‌دهد و سپس به خاطر آنها ما را عذاب مى‌كند، قائل به جبر شده است،
و كسى كه گمان كند خداوند مسألۀ خلق و رزق و روزى دادن به مخلوقات را به ائمّه عليهم السّلام واگذار نموده است، قائل به تفويض شده است،
و قائل به جبر كافر است
و قائل به تفويض مشرك.
راوى گويد:
پرسيدم پس «أمر بين امرين» (چيزى بين دو امر) يعنى چه‌؟
فرمود:
يعنى راه باز است كه آنچه را خدا دستور داده انجام دهند،و آنچه را نهى فرموده ترك كنند،
راوى گويد:
سؤال كردم:
آيا در مورد اعمال بندگان مشيّت و ارادۀ خداوند، سارى و جارى نيست‌؟
فرمود:
اراده و مشيّت خداوند در مورد طاعات، عبارتست از
دستور و رضايت خداوند به آن عمل و كمك نمودن بندگان در انجام آن
و اراده و مشيّت خدا در مورد معاصى عبارتست از
نهى كردن و خشمگين بودن از آن عمل و يارى نكردن بندگان در انجام آن،
راوى گويد:
پرسيدم آيا خداوند در بارۀ اعمال بندگان «قضاء» دارد؟
فرمود:
بله، بندگان، هيچ كارى، چه خير و چه شرّ، انجام نمى‌دهند
مگر اينكه خداوند در مورد آن كار، قضائى دارد،
پرسيدم، معنى اين قضاء چيست‌؟
فرمود:
معنى اين قضاء آنست كه
خداوند حكم مى‌كند آن ثواب و عقابى كه در دنيا و آخرت به خاطر اعمالشان مستحقّ‌ آن هستند،
به ايشان داده شود
.

حدیث مهم امام هادی علیه السلام برای مردم اهواز!

لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ:

صِحَّةُ الْعَقْلِ (صِحَّةِ الْخِلْقَةِ)
وَ تَخْلِيَةُ السَّرْبِ
وَ الْمُهْلَةُ فِي الْوَقْتِ
وَ الزَّادُ مِنْ قِبَلِ الرَّاحِلَةِ
وَ السَّبَبُ الْمُهَيِّجُ لِلْفَاعِلِ عَلَى فِعْلِهِ

وَ الْقَوْلُ بَيْنَ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِيضِ
هُوَ الِاخْتِبَارُ وَ الِامْتِحَانُ وَ الْبَلْوَى بِالاسْتِطَاعَةِ الَّتِي مَلَّكَ الْعَبْدَ
وَ شَرْحُهَا فِي الْخَمْسَةِ الْأَمْثَالِ الَّتِي ذَكَرَهَا الصَّادِقُ ع‏
أَنَّهَا جَمَعَتْ جَوَامِعَ الْفَضْلِ
وَ أَنَا مُفَسِّرُهَا بِشَوَاهِدَ مِنَ الْقُرْآنِ وَ الْبَيَانِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
و عقيده ميان جبر و تفويض،
همان ارزيابى و امتحان و آزمون به توانى است كه بنده داراى آن شده است.
و شرحش در پنج مثال است كه امام صادق عليه السّلام ياد كرده‏
و فرموده كه موجبات فضل را در بر دارند،
و من ان شاء الله با گواههايى از قرآن و ارائه بيان آنها را توضيح مى‌‏دهم:

صِحَّةِ الْخِلْقَةِ

تَفْسِيرُ صِحَّةِ الْخِلْقَةِ
أَمَّا قَوْلُ الصَّادِقِ ع فَإِنَّ مَعْنَاهُ
كَمَالُ الْخَلْقِ لِلْإِنْسَانِ وَ كَمَالُ الْحَوَاسِّ وَ ثَبَاتُ الْعَقْلِ وَ التَّمْيِيزِ وَ إِطْلَاقُ اللِّسَانِ بِالنُّطْقِ

وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ‏
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ
وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ
وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا

فَقَدْ أَخْبَرَ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ تَفْضِيلِهِ بَنِي آدَمَ عَلَى سَائِرِ خَلْقِهِ مِنَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ وَ دَوَابِّ الْبَحْرِ وَ الطَّيْرِ وَ كُلِّ ذِي حَرَكَةٍ تُدْرِكُهُ حَوَاسُّ بَنِي آدَمَ بِتَمْيِيزِ الْعَقْلِ وَ النُّطْقِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ‏
وَ قَوْلُهُ‏
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ‏ الْكَرِيمِ
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ
فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ‏

وَ فِي آيَاتٍ كَثِيرَةٍ
فَأَوَّلُ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْإِنْسَانِ صِحَّةُ عَقْلِهِ
وَ تَفْضِيلُهُ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ بِكَمَالِ الْعَقْلِ وَ تَمْيِيزِ الْبَيَانِ

وَ ذَلِكَ أَنَّ كُلَّ ذِي حَرَكَةٍ عَلَى بَسِيطِ الْأَرْضِ هُوَ قَائِمٌ بِنَفْسِهِ بِحَوَاسِّهِ مُسْتَكْمِلٌ فِي ذَاتِهِ

فَفَضَّلَ بَنِي آدَمَ بِالنُّطْقِ الَّذِي لَيْسَ فِي غَيْرِهِ مِنَ الْخَلْقِ الْمُدْرِكِ بِالْحَوَاسِّ
فَمِنْ أَجْلِ النُّطْقِ مَلَّكَ اللَّهُ ابْنَ آدَمَ غَيْرَهُ مِنَ الْخَلْقِ
حَتَّى صَارَ آمِراً نَاهِياً وَ غَيْرُهُ مُسَخَّرٌ لَهُ

كَمَا قَالَ اللَّهُ‏
كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ‏
وَ قَالَ‏
وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها

وَ قَالَ‏
وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ
وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ
وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ‏

فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ
دَعَا اللَّهُ الْإِنْسَانَ إِلَى اتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ إِلَى طَاعَتِهِ بِتَفْضِيلِهِ إِيَّاهُ
بِاسْتِوَاءِ الْخَلْقِ وَ كَمَالِ النُّطْقِ
وَ الْمَعْرِفَةِ بَعْدَ أَنْ مَلَّكَهُمْ اسْتِطَاعَةَ مَا كَانَ تَعَبَّدَهُمْ بِهِ

بِقَوْلِهِ‏
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا

وَ قَوْلِهِ‏
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها

وَ قَوْلِهِ‏
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها

وَ فِي آيَاتٍ كَثِيرَةٍ
فَإِذَا سَلَبَ مِنَ الْعَبْدِ حَاسَّةً مِنْ حَوَاسِّهِ رَفَعَ الْعَمَلَ عَنْهُ بِحَاسَّتِهِ
كَقَوْلِهِ‏
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ‏ الْآيَةَ

فَقَدْ رَفَعَ عَنْ كُلِّ مَنْ كَانَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ الْجِهَادَ وَ جَمِيعَ الْأَعْمَالِ الَّتِي لَا يَقُومُ بِهَا
وَ كَذَلِكَ أَوْجَبَ عَلَى ذِي الْيَسَارِ الْحَجَّ وَ الزَّكَاةَ لِمَا مَلَّكَهُ مِنِ اسْتِطَاعَةِ ذَلِكَ
وَ لَمْ يُوجِبْ عَلَى الْفَقِيرِ الزَّكَاةَ وَ الْحَجَّ
قَوْلُهُ‏
وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا

وَ قَوْلُهُ‏ فِي الظِّهَارِ
وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ

إِلَى قَوْلِهِ‏
فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً

كُلُّ ذَلِكَ دَلِيلٌ عَلَى
أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُكَلِّفْ عِبَادَهُ
إِلَّا مَا مَلَّكَهُمْ اسْتِطَاعَتَهُ بِقُوَّةِ الْعَمَلِ بِهِ وَ نَهَاهُمْ عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ

فَهَذِهِ صِحَّةُ الْخِلْقَةِ

تفسير تندرستى:

امّا فرموده امام صادق عليه السّلام در اين باره معنايش اين است كه:
تندرستى كمال آفرينش آدمى و كمال حواسّ و پايدارى عقل
و تميز (نيك از بد) و گشاده بودن زبان به گفتار است.

و اين فرموده خداست كه:
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا

و به راستى كه فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا (بر مركب مراد) روانه داشتيم و به ايشان از پاكيزه‏‌ها روزى داديم و آنان را بر بسيارى از آنچه آفريده‏‌ايم چنان كه بايد و شايد برترى بخشيديم»
خداى عزّ و جلّ از برترى دادن آدم بر ديگر آفريدگانش از چهار پايان و درندگان و دريازيان و پرندگان و هر جنبنده‏اى كه حواسّ آدميزاد به تميز خرد و نطق يا بيان انديشه‏ دريابدش خبر داده و اين فرموده اوست كه:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ‏
همانا انسان را در بهترين بنياد (و نيكوترين صورت در مراتب خود) آفريديم.»
و فرموده او كه:
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ‏
اى انسان چه چيزى تو را در حقّ پروردگار بخشنده‏ات غرّه كرد؟
همان كه تو را بيافريد و استوار كرد و متعادل ساخت به هر صورتى كه خواست (وجود) تو را تركيب كرد»
و (آنچه) در بسيارى آيات ديگر آمده است.
پس نخستين نعمتى كه خداوند به انسان داد درستى خرد و برترى دادن او بر بسيارى از آفريدگان خويش، به كمال خرد و تميز (نطق و) بيان است.
و اين از آن روست كه هر جنبنده‏‌اى به پهنه زمين به حواسّ خود برپاست و در درون خود پويا،
امّا آدميزاده را به «نطق» كه در ديگر آفريده‏‌ها، كه به وسيله حواسّ خود ادراك مى‌‏كنند، وجود ندارد برترى دارد. پس به خاطر «نطق» است كه خدا آدميزاد را بر ديگر آفريدگان چيرگى داده تا بدان جا كه امر و نهى‏‌كننده گشته و ديگران در تسخير اويند،
چنان كه خدا فرموده:
كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ‏
بدين‏سان آنها را براى شما رام كرده‏‌ايم تا خداوند را به خاطر آنكه راهنمايى‏‌تان كرده است تكبير گوييد.
و فرمود:
وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها
او كسى است كه دريا را رام كرد تا از (صيد) آن گوشتى‏ تر و تازه بخوريد و از آن زيورهايى بيرون آوريد كه آنها را مى‏‌پوشيد.
و فرمود:
وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ‏
و چهارپايان را براى شما آفريد كه براى شما در آنها گرما (به موى و پشم) و سودهاى ديگر هست، و هم از آنها مى‏‌خوريد و هنگامى كه آنها را (شامگاهان) از چرا باز مى‏‌گردانيد، يا (بامدادان) به چرا مى‏‌بريد، شما را در آن تجمّلى هست و بارهايتان را تا شهرى كه جز با به رنج انداختن تن خويش به آن نمى‏‌توانيد رسيد، مى‌‏برند.»
و از اين رو انسان را به پيروى از فرمان و طاعت خود دعوت فرمود
كه او را با درستى خلقت (تندرستى) و كمال نطق و (خردورزى) و شناخت بر ديگران برترى داد
و به او توان و استطاعتى مرحمت كرد كه بدان چه فرموده بندگى كند.
و اين گفته خداست كه:
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا اللَّه
پس تا بتوانيد خدا ترس و پرهيزگار باشيد و سخن حق بشنويد و اطاعت كنيد.»
و فرمود:
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها
خدا هيچ كس را تكليف نكند مگر به قدر توانايى او.»
و بسيارى آيات ديگر.
و چون يكى از حواسّ بنده را بگيرد كار آن اندام حسّى را از وى نخواهد،
بنا بر فرموده او كه:
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ
بر نابينا ايرادى نيست و بر لنگ ايرادى نيست … تا پايان آيه»
پس از هر كس كه بر اين اوصاف باشد جهاد و هر كارى را كه جز بدان (اندام) انجام نيابد، برداشته
و همچنين حج و زكات را بر توانگر واجب فرموده چون «استطاعت» و توان آنها را به او داده
و بر درويش حج و زكاتى واجب نكرده است،
اين گفته اوست كه:
وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا
و خداى را بر مردم حجّ خانه‌ى كعبه مقرّر است، براى كسى كه بدان راه تواند برد.»
و گفته اوست در باره ظهار:
وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ
الى قوله
فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً
و كسانى كه با زنانشان ظهار مى‏‌كنند، سپس از آنچه گفته‌‏اند بر مى‌‏گردند (و مى‌‏خواهند به همسر خود برگردند بايد پيش از آنكه با همديگر تماس گيرند، برده‌‏اى آزاد كنند.
تا آنجا كه فرمايد:
و هر كه بر آزاد كردن برده توانايى نداشت شصت بينوا را طعام دهد.»
همه اينها دليل بر آن است كه
خداى تبارك و تعالى بندگانش را جز بدان چه به نيروى كار، توان آن را بديشان داده مكلّف نفرموده و همچنين (از چيزى كه امكان اجتناب از آن را ندارند) نهى نكرده است.
اين است معنى تندرستى.

تَخْلِيَةُ السَّرْبِ‏

وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَخْلِيَةُ السَّرْبِ‏
فَهُوَ الَّذِي لَيْسَ عَلَيْهِ رَقِيبٌ يَحْظُرُ عَلَيْهِ وَ يَمْنَعُهُ الْعَمَلَ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ فِيمَنِ اسْتُضْعِفَ وَ حُظِرَ عَلَيْهِ الْعَمَلُ
فَلَمْ يَجِدْ حِيلَةً وَ لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا
كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا
فَأَخْبَرَ أَنَّ الْمُسْتَضْعَفَ لَمْ يُخَلَّ سَرْبُهُ
وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنَ الْقَوْلِ شَيْ‏ءٌ إِذَا كَانَ مُطْمَئِنَّ الْقَلْبِ بِالْإِيمَانِ

گشوده بودن راه‏

امّا اينكه فرموده «گشودگى راه» (يا باز بودن راه طاعت):
معنايش اين است كه ديده‏‌بانى بر او گماشته نباشد كه از او جلوگيرى كند
و از كردار به امر خدا بازش دارد.
و اين است گفته او در باره كسى كه ناتوان نگاهداشته شده و از كردارش جلوگيرى شده و چاره‌‏اى نمى‌‏يابد و راهى به (هدف خود كه عبادت است) نمى‏‌يابد؛
خداى تعالى چنين فرمايد:
إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا
مگر مردان و زنان و كودكان مستضعف كه نمى‏توانند چاره‏اى بينديشند و راه به جايى نمى‏برند.»
پس خبر داده كه
راه (كردار طاعت) بر (مستضعف) آنكه ناتوان نگاهداشته شده گشوده نيست
و در صورتى كه دلش بر ايمان استوار باشد بر گفتار او باكى نيست.

الْمُهْلَةُ فِي الْوَقْتِ

وَ أَمَّا الْمُهْلَةُ فِي الْوَقْتِ
فَهُوَ الْعُمُرُ الَّذِي يُمَتَّعُ الْإِنْسَانُ مِنْ حَدِّ مَا تَجِبُ عَلَيْهِ الْمَعْرِفَةُ إِلَى أَجَلِ الْوَقْتِ
وَ ذَلِكَ مِنْ وَقْتِ تَمْيِيزِهِ وَ بُلُوغِ الْحُلُمِ إِلَى أَنْ يَأْتِيَهُ أَجَلُهُ
فَمَنْ مَاتَ عَلَى طَلَبِ الْحَقِّ وَ لَمْ يُدْرِكْ كَمَالَهُ فَهُوَ عَلَى خَيْرٍ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏
وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ الْآيَةَ

وَ إِنْ كَانَ لَمْ يَعْمَلْ بِكَمَالِ شَرَائِعِهِ لِعِلَّةِ مَا لَمْ يُمْهِلْهُ فِي الْوَقْتِ إِلَى اسْتِتْمَامِ أَمْرِهِ
وَ قَدْ حَظَرَ عَلَى الْبَالِغِ مَا لَمْ يَحْظُرْ عَلَى الطِّفْلِ إِذَا لَمْ يَبْلُغِ الْحُلُمَ فِي قَوْلِهِ
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَ‏ الْآيَةَ
فَلَمْ يَجْعَلْ عَلَيْهِنَّ حَرَجاً فِي إِبْدَاءِ الزِّينَةِ لِلطِّفْلِ
وَ كَذَلِكَ لَا تَجْرِي عَلَيْهِ الْأَحْكَامُ

و امّا «مهلت در وقت»
همان دوران عمرى است كه انسان از آنگاه كه شناخت و معرفت بر او واجب مى‌‏آيد تا سر رسيد مهلت عمر، از آن بهره مى‏‌برد، و اين از هنگام تميز يافتن و بلوغ است تا رسيدن مرگ.
پس هر كه در راه جستجوى حق بميرد و به كمال آن نرسيده باشد، عاقبت به خير است.
و اين است گفته خدا كه:
وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ الآية.
هر كس كه از خانه و كاشانه خويش به عزم هجرت در راه خدا و پيامبرش بيرون رود … تا پايان آيه»
(كه مى‌‏فرمايد: فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ: حقا كه پاداش او بر خداوند است.)
هر چند به سبب نداشتن مهلت اتمام كار خود به همه شرايع و مقرراتش هم عمل نكرده باشد.
يقين است، بر شخص بالغ چيزهايى حرام شده كه بر كودك،
تا وقتى كه به مرحله بلوغ نرسيده، حرام نشده است
و در گفته اوست (عزّ و جلّ كه فرمايد):
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَ‏ … الآية
به زنان مؤمن بگو كه ديدگانشان را فرو گذارند تا پايان آيه»
كه بر ايشان باكى نباشد كه زيور خود را به كودك بنمايند
و همچنين ديگر احكام بر كودك جارى نيست.

الزَّادُ

وَ أَمَّا قَوْلُهُ الزَّادُ
فَمَعْنَاهُ الْجِدَةُ وَ الْبُلْغَةُ الَّتِي يَسْتَعِينُ بِهَا الْعَبْدُ عَلَى مَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏
ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ‏ الْآيَةَ

أَ لَا تَرَى أَنَّهُ قَبِلَ عُذْرَ مَنْ لَمْ يَجِدْ مَا يُنْفِقُ
وَ أَلْزَمَ الْحُجَّةَ كُلَّ مَنْ أَمْكَنَتْهُ الْبُلْغَةُ وَ الرَّاحِلَةُ لِلْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ أَشْبَاهِ ذَلِكَ
وَ كَذَلِكَ قَبِلَ عُذْرَ الْفُقَرَاءِ وَ أَوْجَبَ لَهُمْ حَقّاً فِي مَالِ الْأَغْنِيَاءِ بِقَوْلِهِ
لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ الْآيَةَ

فَأَمَرَ بِإِعْفَائِهِمْ وَ لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْإِعْدَادَ لِمَا لَا يَسْتَطِيعُونَ وَ لَا يَمْلِكُونَ

و امّا اين كه فرمود «توشه»
معنايش توانگرى و داشتن مايه‌‏اى است كه بنده براى اجراى فرمان خدا از آن كمك مى‏‌گيرد،
و اين گفته خداست كه:
ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ الآية
بر نيكوكاران ايرادى نيست.»
نبينى كه (خداوند) عذر كسانى را كه هزينه سفر جهاد نداشتند پذيرفته و بر كسانى كه امكان داشتند و هزينه سفر و مركب سوارى براى انجام حج و جهاد و مانند آن داشتند حجّت را تمام (و انجام اين فرائض را واجب) كرده است؟
و همچنين عذر فقیران را پذيرفته و بدين گفته خود حقّى براى ايشان در دارايى توانگران واجب كرده (كه فرمود):
لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ الآية
(صدقات) براى فقيرانى است كه در راه خدا بيچاره و ناتوان شده‏‌اند.»
پس فرموده است كه آنان را معاف دارند
و تكليف براى آنچه نتوانند و ندارند به ايشان نفرموده است.

السَّبَبِ الْمُهَيِّجِ

وَ أَمَّا قَوْلُهُ فِي السَّبَبِ الْمُهَيِّجِ
فَهُوَ النِّيَّةُ الَّتِي هِيَ دَاعِيَةُ الْإِنْسَانِ إِلَى جَمِيعِ الْأَفْعَالِ وَ حَاسَّتُهَا الْقَلْبُ‏  

فَمَنْ فَعَلَ فِعْلًا وَ كَانَ بِدِينٍ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَى ذَلِكَ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ عَمَلًا إِلَّا بِصِدْقِ النِّيَّةِ
وَ لِذَلِكَ أَخْبَرَ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِقَوْلِهِ
يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ‏

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ ص تَوْبِيخاً لِلْمُؤْمِنِينَ
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ‏ الْآيَةَ

فَإِذَا قَالَ الرَّجُلُ قَوْلًا وَ اعْتَقَدَ فِي قَوْلِهِ دَعَتْهُ النِّيَّةُ إِلَى تَصْدِيقِ الْقَوْلِ بِإِظْهَارِ الْفِعْلِ
وَ إِذَا لَمْ يَعْتَقِدِ الْقَوْلَ لَمْ تَتَبَيَّنْ حَقِيقَتُهُ وَ قَدْ أَجَازَ اللَّهُ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ إِنْ كَانَ الْفِعْلُ غَيْرَ مُوَافِقٍ لَهَا لِعِلَّةِ مَانِعٍ يَمْنَعُ إِظْهَارَ الْفِعْلِ فِي قَوْلِهِ
إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ‏

وَ قَوْلِهِ‏
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ‏  

فَدَلَّ الْقُرْآنُ وَ أَخْبَارُ الرَّسُولِ ص
أَنَّ الْقَلْبَ مَالِكٌ لِجَمِيعِ الْحَوَاسِّ
يُصَحِّحُ أَفْعَالَهَا
وَ لَا يُبْطِلُ مَا يُصَحِّحُ الْقَلْبُ شَيْئاً

امّا گفته او در باره «انگيزه و سبب مهيّج»
همان نيّتى است كه انگيزه انسان به انجام تمام كارهاست
و اندام احساس آن دل است‏
.
پس هر كس كارى انجام دهد كه مطابق دين باشد ولى دلش بدان اعتقاد نداشته باشد
خداوند چنين اعمالى را از او نپذيرد مگر آنكه نيّتش درست شود
و از اين روست كه با اين گفته خود از منافقان خبر داده و فرموده:
يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ‏
به زبان خود چيزى مى‌‏گويند كه در دلهايشان نيست
و خداوند بدان چه پنهان مى‌‏كنند (از خود آنها) آگاهتر است.»
سپس براى سرزنش مؤمنان (نيز) بر پيامبرش نازل فرمود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ‏ الآية
الا اى كسانى كه (به زبان) ايمان آورده‌‏ايد چرا چيزى به زبان مى‌‏گوييد كه نمى‌‏كنيد؟»
چون مردى گفته‌‏اى گويد و به آن گفته معتقد باشد،
نيّتش او را بر آن دارد كه گفتار را با كردار راست آرد،

و اگر گفته‌‏اش از سر اعتقاد نباشد حقيقتش بروز نكند.
در واقع خداوند همان راستى نيّت را پذيرفته،
هر چند كردار، به علتى كه مانع اقدام آشكار شده، موافق آن نيّت نباشد،
آنجا كه فرمايد:
إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ‏
مگر كسى كه به ناخواست وادار شود (و اظهار خلاف ايمان نمايد) در حالى كه دلش مطمئن به ايمان باشد»
و فرموده اوست‏
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ
خدا شما را به سوگندهاى بيهوده (و غير اراديتان) بازخواست نمى‏‌كند».
پس قرآن و اخبار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دلالت دارد كه
دل، مالك و اختياردار تمام حواسّ است
و اعمال آنها را درست در مى‏‌آورد
و آنچه را دل درست در آرد چيزى باطل نمى‏‌كند.

فَهَذَا شَرْحُ جَمِيعِ الْخَمْسَةِ الْأَمْثَالِ الَّتِي ذَكَرَهَا الصَّادِقُ ع
أَنَّهَا تَجْمَعُ الْمَنْزِلَةَ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ وَ هُمَا الْجَبْرُ وَ التَّفْوِيضُ

فَإِذَا اجْتَمَعَ فِي الْإِنْسَانِ كَمَالُ هَذِهِ الْخَمْسَةِ الْأَمْثَالِ
وَجَبَ عَلَيْهِ الْعَمَلُ كَمَلًا لِمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ رَسُولُهُ

وَ إِذَا نَقَصَ الْعَبْدُ مِنْهَا خَلَّةً كَانَ الْعَمَلُ عَنْهَا مَطْرُوحاً بِحَسَبِ ذَلِكَ.

فَأَمَّا شَوَاهِدُ الْقُرْآنِ عَلَى الِاخْتِبَارِ وَ الْبَلْوَى
بِالاسْتِطَاعَةِ الَّتِي تَجْمَعُ الْقَوْلَ بَيْنَ الْقَوْلَيْنِ فَكَثِيرَةٌ

وَ مِنْ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏
لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ‏
وَ قَالَ‏
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ‏

وَ قَالَ‏
الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏

وَ قَالَ فِي الْفِتَنِ الَّتِي مَعْنَاهَا الِاخْتِبَارُ
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ‏ الْآيَةَ

وَ قَالَ فِي قِصَّةِ مُوسَى ع‏
فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ‏

وَ قَوْلُ مُوسَى‏
إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ‏ أَيْ اخْتِبَارُكَ
فَهَذِهِ الْآيَاتُ يُقَاسُ بَعْضُهَا بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهَا لِبَعْضِ

وَ أَمَّا آيَاتُ الْبَلْوَى بِمَعْنَى الِاخْتِبَارِ
قَوْلُهُ‏ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ‏
وَ قَوْلُهُ‏
ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ‏

وَ قَوْلُهُ‏
إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ

وَ قَوْلُهُ‏
خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا

وَ قَوْلُهُ‏
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ‏

وَ قَوْلُهُ‏
وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ‏

وَ كُلُّ مَا فِي الْقُرْآنِ مِنْ بَلْوَى هَذِهِ الْآيَاتِ الَّتِي شَرَحَ أَوَّلَهَا فَهِيَ اخْتِبَارٌ
وَ أَمْثَالُهَا فِي الْقُرْآنِ كَثِيرَةٌ
فَهِيَ إِثْبَاتُ الِاخْتِبَارِ وَ الْبَلْوَى
إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً
وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًى
وَ لَا أَظْهَرَ حِكْمَتَهُ لَعِباً

وَ بِذَلِكَ أَخْبَرَ فِي قَوْلِهِ‏
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً

فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ
فَلَمْ يَعْلَمِ اللَّهُ مَا يَكُونُ مِنَ الْعِبَادِ حَتَّى‏ اخْتَبَرَهُمْ
قُلْنَا بَلَى قَدْ عَلِمَ مَا يَكُونُ مِنْهُمْ قَبْلَ كَوْنِهِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏
وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ‏

وَ إِنَّمَا اخْتَبَرَهُمْ لِيُعَلِّمَهُمْ عَدْلَهُ
وَ لَا يُعَذِّبَهُمْ إِلَّا بِحُجَّةٍ بَعْدَ الْفِعْلِ

وَ قَدْ أَخْبَرَ بِقَوْلِهِ‏
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا
وَ قَوْلِهِ‏
وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا

وَ قَوْلِهِ‏
رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ‏

فَالاخْتِبَارُ مِنَ اللَّهِ بِالاسْتِطَاعَةِ الَّتِي مَلَّكَهَا عَبْدَهُ
وَ هُوَ الْقَوْلُ بَيْنَ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِيضِ

وَ بِهَذَا نَطَقَ الْقُرْآنُ وَ جَرَتِ الْأَخْبَارُ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ الرَّسُولِ ص

فَإِنْ قَالُوا
مَا الْحُجَّةُ فِي قَوْلِ اللَّهِ
يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ
وَ مَا أَشْبَهَهَا

قِيلَ
مَجَازُ هَذِهِ الْآيَاتِ كُلِّهَا عَلَى مَعْنَيَيْنِ

أَمَّا أَحَدُهُمَا
فَإِخْبَارٌ عَنْ قُدْرَتِهِ
أَيْ إِنَّهُ قَادِرٌ عَلَى هِدَايَةِ مَنْ يَشَاءُ وَ ضَلَالِ مَنْ يَشَاءُ

وَ إِذَا أَجْبَرَهُمْ بِقُدْرَتِهِ عَلَى أَحَدِهِمَا لَمْ يَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَيْهِمْ عِقَابٌ عَلَى نَحْوِ مَا شَرَحْنَا فِي الْكِتَابِ
وَ الْمَعْنَى الْآخَرُ
أَنَّ الْهِدَايَةَ مِنْهُ تَعْرِيفُهُ
كَقَوْلِهِ‏
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ‏ أَيْ عَرَّفْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏

فَلَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَى الْهُدَى لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَضِلُّوا

وَ لَيْسَ كُلَّمَا وَرَدَتْ آيَةٌ مُشْتَبِهَةٌ كَانَتِ الْآيَةُ حُجَّةً عَلَى مُحْكَمِ الْآيَاتِ اللَّوَاتِي أُمِرْنَا بِالْأَخْذِ بِهَا

مِنْ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏
مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ
فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ
ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ‏
الْآيَةَ

وَ قَالَ‏
فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏ أَيْ أَحْكَمَهُ وَ أَشْرَحَهُ

أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏

وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ إِلَى الْقَوْلِ وَ الْعَمَلِ لِمَا يُحِبُّ وَ يَرْضَى

وَ جَنَّبَنَا وَ إِيَّاكُمْ مَعَاصِيَهُ بِمَنِّهِ وَ فَضْلِهِ
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً كَمَا هُوَ أَهْلُهُ
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ
وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏
.

اين است شرح تمام آن پنج مثالى كه امام صادق عليه السّلام آنها را جامع مقام بين دو مقام جبر و تفويض ياد كرده
و چون اين پنج مثال (يا عامل) به كمال در آدمى گرد آمد
كردار كامل به آنچه خداى عزّ و جلّ و پيامبرش فرمان داده‌‏اند بر او واجب آيد.
و اگر يكى از اين خصوصيّات (و عوامل) كاسته شود به همان اندازه كردار از او ساقط است.

امّا شواهد قرآنى بر (عقيده) امتحان و آزمون به وسيله استطاعت (و توان) كه جامع بين دو عقيده ديگر است بسيار و از آن جمله است گفته خداوند كه:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ‏
و همه گونه شما را مى‌‏آزماييم تا از ميانتان مجاهدان و صابران را معلوم بداريم و احوالتان را بشناسانيم.»
و فرمود:
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ
محققا آنها را از آنجا كه ندانند غافلگير كنيم.
و فرمود:
الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ
آيا مردم چنين پنداشتند كه به صرف اين كه گفتند ما ايمان آورده‏‌ايم رهاشان كنند و بر اين دعوى هيچ امتحانشان نكنند؟»

و در مورد فتنه كه همان معنى آزمون را دارد فرمود:
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ‏ … الآية
و همانا سليمان را آزموديم … تا پايان آيه.
و در داستان موسى عليه السّلام فرمود:
فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ
به راستى كه ما پس از (غيبت) تو قومت را آزموديم و سامرى گمراهشان كرد.
و گفته موسى كه:
إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ‏
اين نيست مگر «فتنه تو» يعنى آزمايش تو.
اين آيات است كه با يك ديگر سنجيده شوند و گواه يك ديگر باشند.

امّا آياتى كه «بلوى» به معنى آزمون در آنها آمده عبارتند از:
فرموده او:
لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ 
تا شما را به آنچه (از احكام كه در كتاب خود) فرستاده بيازمايد.
و فرموده او:
ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ
سپس (از پيشرفت و غلبه) شما را بازداشت تا بيازمايدتان.
و فرموده او:
إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ
ما آنان را آزموديم چنان كه صاحبان آن بوستان را آزموديم.
و فرموده او:
خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا
مرگ و زندگى را آفريد كه شما را بيازمايد تا كدام نيكوكارتريد.
و فرموده او:
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ‏
و آنگاه كه ابراهيم را پروردگارش به كلماتى آزمود.
و فرموده او:
وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ

و اگر خدا مى‌‏خواست خود از كافران انتقام مى‌‏كشيد (و همه را بى‌‏زحمت جنگيدن شما هلاك مى‌‏كرد) ولى (چنين كرد) تا بعضى از شما را به بعضى ديگر بيازمايد.

و هر چه در قرآن به لفظ «بلوى» آمده كه شرحش در آغاز داده شد همه به معنى آزمايش و امثال آن در قرآن بسيار است. و اينها اثبات آزمايش و «بلوى» است.
به واقع خداى عزّ و جلّ مردم را بيهوده نيافريده
و آنها را سر خود رها نكرده
و حكمت خود را بازيچه نشان نداده

و اين حقيقت را بدين گفته خود بيان فرموده كه:
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً
آيا چنين پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم؟

پس اگر كسى بگويد:
مگر خدا سرنوشت بندگان را نمى‏‌داند كه آنها را آزمايش مى‏‌كند؟
گوييم:
چرا حتى پيش از آنكه كارى كنند مى‏‌داند چه خواهند كرد
و اين بيان اوست كه فرمايد:
وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ
اگر بازگردانده مى‏‌شدند، بى‌‏شك به همانچه از آن نهى شده بودند، برمى‌‏گشتند.
امّا به راستى، آنها را بيازمايد تا عدل خود را بدانها بنماياند،
و آنان را جز با حجّت و پس از كار (بدى) كه كنند عذاب نفرمايد

و از اين معنى چنين خبر داده است كه:
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا
و اگر آنان را پيش از آن (آيات بيّنات) به عذابى نابود مى‌‏ساختيم بى‌‏شك مى‏‌گفتند كه پروردگارا چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى؟
و فرموده اوست:
وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا
و ما عذابى در كار نمى‏‌آوريم مگر آنكه پيش از آن پيامبرى برانگيخته باشيم.
و فرموده اوست:
رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ‏
پيامبرانى را (فرستاد) كه مژده دهندگان و بيم دهندگانند.
پس آزمايش به وسيله توانى است كه خدا به بنده خود داده است
و اين است اعتقاد به (حالتى) ميان جبر و تفويض.
و قرآن به همين گوياست
و اخبار رسيده از امامان كه از خاندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هستند بر همين جارى است.

پس اگر گويند:
دليل اين گفته خدا و امثال آن چيست كه:
يَهْدِي مَنْ يَشاءُ و يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ 
هر كه را خواهد هدايت كند و هر كه را خواهد گمراه سازد.
(به پاسخ چنين) گفته شود:

روند تمام اين آيات بر دو معنى است:
يكى اين كه به قصد آگاه ساختن از قدرت اوست،
يعنى‏ به راستى، او بر هدايت هر كه خواهد و گمراه كردن هر كه خواهد تواناست
و هر گاه به قدرت خود مردم را به يكى از اين دو راه مجبور سازد،
چنان كه در اين نامه شرح داديم، پاداش كيفرى برايشان واجب نيايد،
و معنى ديگر اين كه
مقصود از هدايت، آشنا ساختن (به راه حقّ) است،
چون گفته او (كه فرمود):
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ
و امّا ثمود را هدايت كرديم، يعنى (راه حق را) به آنها نشان داديم‏
فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى
و خود كورى را بر رهيابى برگزيدند،
و اگر آنها را بر رهيابى مجبور كرده بوديم نمى‏‌توانستند گمراه شوند.

و چنين نيست كه اگر آيه متشابه (و مبهمى) بيايد اين آيه دليلى بر (خلاف) آيات استوار (و محكمى) گردد كه ما مأمور به اجراى آنها هستيم
و از اينجاست كه (خداوند) فرمايد:
مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ‏ … الآية
بخشى از آن محكمات است كه اساس كتاب است،
و بخش ديگر متشابهات (و احتمالا برای خوانندگان مبهم)
امّا كج‌دلان براى فتنه‌‏جويى و در طلب تأويل، پيگر متشابهات مى‌‏شوند،
حال آنكه تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم كسى نداند … تا پايان آيه.

خداوند ما و شما را توفيق گفتار و كردار بدان چه دوست دارد و خشنود است ارزانى فرمايد
و ما و شما را به منّت نهادن و فضل خويش از نافرمانيهايش دور دارد.
و سپاس بسيار خداى را، چنان سپاسى كه شايسته اوست
و صلّى اللَّه على محمد و آله الطيّبين و حسبنا اللَّه و نعم الوكيل.
(خداوند بر محمد و خاندان پاك نهاد او درود فرستد و خدا ما را بس كه بهترين وكيل است)

امام صادق علیه السلام:
… فَكَتَبَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ
سَأَلْتَ عَنِ الْمَعْرِفَةِ مَا هِيَ؟
فَاعْلَمْ رَحِمَكَ اللَّهُ
أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقَةٌ
وَ الْجُحُودَ صُنْعُ اللَّهِ فِي الْقَلْبِ‏ مَخْلُوقٌ
وَ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهِمَا مِنْ صُنْعٍ
وَ لَهُمْ فِيهِمَا الِاخْتِيَارُ مِنَ الِاكْتِسَابِ

فَبِشَهْوَتِهِمُ الْإِيمَانَ اخْتَارُوا الْمَعْرِفَةَ فَكَانُوا بِذَلِكَ مُؤْمِنِينَ عَارِفِينَ
وَ بِشَهْوَتِهِمُ الْكُفْرَ اخْتَارُوا الْجُحُودَ فَكَانُوا بِذَلِكَ كَافِرِينَ جَاحِدِينَ ضُلَّالًا
وَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ لَهُمْ وَ خِذْلَانِ مَنْ خَذَلَهُ اللَّهُ
فَبِالاخْتِيَارِ وَ الِاكْتِسَابِ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ وَ أَثَابَهُمْ.
حضرت عليه السّلام نامه‌اى بدين مضمون به من نوشت
و توسط‍‌ عبد الملك بن اعين فرستاد كه:
پرسيدى كه معرفت چيست‌؟
پس بدان – خدا تو را رحمت كند –
معرفت، آفريدۀ خداى عزّ و جلّ‌ است كه در دل مخلوق است
و جحود و انكار نيز آفريدۀ خداست كه در دل مخلوق است
و بندگان را در اين دو امر صنعى نيست
و آنان در اين‌ها اختيار اكتساب دارند.
پس به خاطر دوست داشتن ايمان، معرفت را اختيار كردند و به اين واسطه مؤمن عارف شدند
و به خاطر دوست داشتن كفر، جحود را برگزيدند و به اين واسطه كافر منكر و گمراه شدند
و اين به توفيق خدا براى آنهاست
و خوار كردن كسى است كه خدا او را واگذاشته است.
پس خداوند به اختيار و اكتساب آنها را عقاب مى‌كند و پاداش مى‌دهد.

امام حسن علیه السلام:
كَتَبَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع
أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّكُمْ مَعْشَرَ بَنِي هَاشِمٍ الْفُلْكُ الْجَارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ وَ الْأَعْلَامُ النَّيِّرةُ الشَّاهِرَةُ
أَوْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ ع الَّتِي نَزَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ نَجَا فِيهَا الْمُسْلِمُونَ
كَتَبْتُ إِلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عِنْدَ اخْتِلافِنَا فِي الْقَدَرِ وَ حَيْرَتِنَا فِي الِاسْتِطَاعَةِ
فَأَخْبِرْنَا بِالَّذِي عَلَيْهِ رَأْيُكَ وَ رَأْيُ آبَائِكَ ع
فَإِنَّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمَكُمْ
وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ وَ اللَّهُ الشَّاهِدُ عَلَيْكُمْ‏ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ ع‏
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَصَلَ إِلَيَّ كِتَابُكَ
وَ لَوْ لَا مَا ذَكَرْتَهُ مِنْ حَيْرَتِكَ وَ حَيْرَةِ مَنْ مَضَى قَبْلَكَ إِذاً مَا أَخْبَرْتُكَ

أَمَّا بَعْدُ
فَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَ شَرِّهِ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ فَقَدْ كَفَرَ

وَ مَنْ أَحَالَ الْمَعَاصِيَ عَلَى اللَّهِ فَقَدْ فَجَرَ
إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً
وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً
وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبَادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ بَلْ هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ
بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً
فَإِنِ ائْتَمَرُوا لِلطَّاعَةِ لَمْ يَجِدُوا عَنْهَا صَادّاً
وَ إِنِ انْتَهَوْا إِلَى الْمَعْصِيَةِ فَشَاءَ أَنْ يَمُنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهَا فَعَلَ
وَ إِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَلَيْسَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُمْ عَلَيْهَا جَبْراً وَ لَا أُلْزِمُوهَا كَرْهاً
بَلْ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ
لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَيَكُونُوا كَالْمَلَائِكَةِ
وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَى مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ

وَ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ‏
وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏
.
سخن امام حسن عليه السّلام در بارۀ استطاعت:
حسن بصرى به امام حسن عليه السّلام اين نامه را نوشت:
امّا بعد؛
همانا شما گروه بنى‌هاشم كشتى‌هاى روان در دل موجهاى هراس‌انگيز دريا و نشانه‌هاى تابان نامدار يا همچون كشتى نوح عليه السّلام هستيد كه مؤمنان در آن نشستند و مسلمانان در آن نجات يافتند.
اى فرزند پيامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله!
علّت نگارش اين نامه و تقديم به حضورت اين است كه ما در معناى قدر اختلاف داريم و در موضع «استطاعت» حيرانيم.
ما را از عقيدۀ خود و پدرانت در اين خصوص آگاه ساز؛
زيرا سرچشمه دانش شما، دانش خداست
و شما حجّت و گواه بر مردم هستيد و خدا حجّت و گواه بر شماست.
فرزندانى هستيد كه پى در پى از يك ديگر تولّد يافتيد و خداوند بسيار شنوا و داناست.
امام حسن عليه السّلام در پاسخ او چنين فرمود:
« بِسْمِ‌ اَللّٰهِ‌ اَلرَّحْمٰنِ‌ اَلرَّحِيمِ‌».
نامۀ شما به دستم رسيد و اگر آنچه از سرگردانى خود و سرگردانى كسانى كه پيش از تو درگذشتند نمى‌بود من تو را از آن آگاه نمى‌كردم.
امّا بعد،
هر كه به قدر– چه نيك و چه بد- ايمان ندارد و معتقد نيست كه خداوند آن را مى‌داند به طور قطع او كافر است.
و هر كه گناهان را به خدا نسبت دهد به طور قطع فاجر است.
به راستى، خدا به زور اطاعت نشود و به نافرمانى مغلوب نگردد.
خدا مردم را به حال خود رها نساخته و از سيطرۀ خويش خارج ننموده،
بلكه اوست مالك آنچه به آنها ارزانى داشته
و قادر بر هر چه آنان را به انجام آن قدرت بخشيده،
بلكه به ايشان امر كرده طبق اختيار خودشان آن را بپذيرند
و ايشان را نهى كرده تا از گناهان طبق اختيار خودشان دورى نمايند؛
پس اگر سر به فرمان الهى نهند مانعى نباشد و اگر به گناه گرايش پيدا كنند و خدا خواهد كه بر ايشان منّت گذارد و مانعى بين آنان و گناه ايجاد نمايد، مى‌تواند چنين كند ولى اگر چنين نكند، او نيست كه آنان را با جبر و زور به گناه واداشته باشد و او نيست كه آنان را بدون تمايل خودشان به آن مجبور كرده باشد؛ بلكه بر آنان منّت نهاده كه اهل بصيرت و معرفت ساخته و بر حذر داشته و امر و نهى فرموده است.
سرشت آنان را همچون فرشتگان قرار نداده كه مجبور به طاعت باشند
و بر آنچه از آن نهيشان كرده اجبار در اين كار نگذاشته.

حجّت رسا از آن خداست كه اگر خواهد همه را هدايت نمايد.
«وَ اَلسَّلاٰمُ‌ عَلىٰ‌ مَنِ‌ اِتَّبَعَ‌ اَلْهُدىٰ‌».

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‏!

و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى‏‌گردد!

گرچه خدای مهربان با ایجاد آلارم تاریکی قلب، به حسود میفهمونه که کارش درست نیست، اما حسود باز هم کار خودشو میکنه و تمنا رو بر تقدیر ترجیح میده! به این میگن:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ،
و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى‏‌گردد.»

فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏

«عمی – هدی»

[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏ وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (۱۶)
پس بر آنان تندبادى توفنده در روزهايى شوم فرستاديم تا در زندگى دنيا عذاب رسوايى را بدانان بچشانيم و قطعاً عذاب آخرت رسواكننده‏‌تر است و آنان يارى نخواهند شد.
وَ أَمَّا ثَمُودُ
فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ 
فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (۱۷)
و امّا ثموديان:
پس آنان را راهبرى كرديم و[لى‏] كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند،
پس به [كيفر] آنچه مرتكب مى‌‏شدند صاعقه عذابِ خفّت‏‌آور آنان را فروگرفت.
وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (۱۸)
و كسانى را كه ايمان آورده بودند و پروا مى‌‏داشتند رهانيديم.
وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (۱۹)
و [ياد كن‏] روزى را كه دشمنان خدا به سوى آتش گردآورده و بازداشت [و دسته دسته تقسيم‏] مى‌‏شوند.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲۰)
تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مى‏‌كرده‌‏اند، بر ضدّشان گواهى دهند.

امام صادق علیه السلام:
فِي قَوْلِ اللَّهِ‏
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏
قَالَ
حَتَّى يُعَرِّفَهُمْ مَا يُرْضِيهِ وَ مَا يُسْخِطُهُ
+ «رضا و سخط»
وَ قَالَ‏

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
قَالَ
بَيَّنَ لَهَا مَا تَأْتِي وَ مَا تَتْرُكُ
وَ قَالَ‏
إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً
قَالَ
عَرَّفْنَاهُ
فَإِمَّا آخِذٌ وَ إِمَّا تَارِكٌ
وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏
يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‏
قَالَ
يَشْتَهِي سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ لِسَانُهُ وَ يَدُهُ وَ قَلْبُهُ
أَمَا إِنَّهُ هُوَ غَشِيَ شَيْئاً مِمَّا يَشْتَهِي
فَإِنَّهُ لَا يَأْتِيهِ إِلَّا وَ قَلْبُهُ مُنْكِرٌ
لَا يَقْبَلُ الَّذِي يَأْتِي يَعْرِفُ أَنَّ الْحَقَّ غَيْرُهُ

وَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى‏
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏
قَالَ
نَهَاهُمْ عَنْ قَتْلِهِمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى وَ هُمْ يَعْرِفُونَ.
از امام صادق عليه السّلام دربارۀ اين سخن خداوند پرسيدم:
«خداوند بر هيچ گروهى بعد از آن‌كه هدايتشان كرد، تا زمانى كه براى آنها آن‌چه موجب پرهيزكاريشان مى‌شود، بيان كند، گمراه نخواهد كرد.»
آن حضرت فرمودند:
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا،
برایش آشکار کرد که چه کاری میکند و چه کاری را وا میگذارد.
منظور از إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا، این است که
راه را به وی نمایاندیم،
یا اینکه از آن پیروی می‌کند و یا از آن سرباز می‌زند.
از ایشان دربارۀ این سخن خدای تبارک‌وتعالی: یَحُولُ بَیْنَ المَرْءِ وَ قَلْبِهِ پرسیدم.
فرمود:
با گوش و چشم و دست و زبان و قلبش به کاری رغبت پیدا می‌کند،
امّا اگر مرتکب کاری می‌شود که به آن رغبت دارد، آن را انجام نمی‌دهد، مگر اینکه قلبش آن کار را انکار می‌کند (نمی‌پسندد)
و کاری را که درحال انجام آن است، نمی‌پذیرد و می‌داند که حق، غیر از آن است.
+ «انتخاب آگاهانۀ حسود، که اختیارا نور را فدای نار میکند!»
«تصمیم‌گیری و انتخاب، اجباری نیست! آگاهانه است! جبر، تفویض، بین الامرین!»
+ «دوراهی سخت! بین الامرین!»
+ «اذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه»
پیرامون این کلام خداوند: وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الهُدی فرمود:
خداوند قوم ثمود را از کردار باطلشان نهی فرمود،
ولی ایشان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند، درحالی‌که [راهِ] هدایت را می‌شناختند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی