A Grateful Heart: Embracing Destiny and Manifesting Divine Knowledge in Action — “Work, O Family of David, in Gratitude!”
In a world where blessings often go unnoticed and complaints drown out appreciation, the Quran and the teachings of the Prophet’s family (peace be upon them) remind us that gratitude is more than a polite word — it is a way of living.
This article delves into the depth of shukr (gratitude) as a spiritual path, encompassing not only verbal acknowledgment but also a heartfelt recognition of God’s gifts, as revealed through actions that promote peace, compassion, and justice in society. From the wisdom of Imam Ali and Imam Ja‘far al-Sadiq to the lessons of Prophet Moses and Jesus (peace be upon them), we see that gratitude is both protection from divine trial and a magnet for endless blessings.
True gratitude is rare — as the Qur’an declares, “And few of My servants are truly grateful.” Yet it is within this rarity that the secret lies: every breath, every thought, and every act of kindness can be transformed into worship when rooted in gratitude.
If you have ever wondered how gratitude can change your destiny, protect you from hardship, and connect you to divine knowledge, this reflection will open a new window. Discover how a grateful heart not only accepts God’s decree with serenity, but also manifests hidden wisdom into real-life action.
«شکر» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«عينٌ شَكْرَى: چشم پر از اشك.»
چشمی که از اشک پر شده و لبریز شده و داره این اشک رو آشکار میکنه!
+ «ظهر – ذبح – خرج»
قلبی که از نور پر شده، و با عمل به این علوم نورانی و آشکار کردن مهربانی، داره نشون میده که چقدر نورشو دوست داره و به تقدیراتش راضیه و «چشم و دلش از نگاه به هر تمنای بی ارزشی سیره!»
…
«فرس شکور»: اسبی که با خوردن علفی مختصر، خوب چاق میشه و به صاحبش نشون میده که چقدر حیوان خوب و سالمیه و علفها رو به هدر نمیده و با چاق شدنش عملا نشون میده که بدن سالمی داره که غذا رو به هدر نمیده لذا چشمش به آخور خودشه، و به همون قناعت میکنه و «چشم و دلش سیره» و بدنبال تمناها و آخورهایی که در نزد دیگران میبینه نیست و با عمل به همون نور علم آنلاین جوف نار آیات و تقدیراتش، عملا با مهربانی کردن و حسادت نکردن، نشون میده که روش آل محمد ع رو خیلی دوست داره و از این علوم هرگز دل نمیکنه!
+(چه نور زیبایی! الله اکبر!!!)
+ «کلأ – عَيْنٌ كَلْوءٌ: چشمى كه بيدار ماند و بخواب نرود.»
«شكرت اللّه: اعترفت بنعمته و فعلت ما يجب من فعل الطاعة و ترك المعصية، و لهذا يكون الشكر بالقول و العمل»
«الشكر: الرضا باليسير، يقولون:
👈فرس شكور إذا كفاه لسمنه العلف القليل.»👉
«شُکر: رضایت به اندک و کم است.
[برای نمونه] میگویند:
اسبی شکور است، وقتی علف اندک برای چاق شدنش کافی باشد.»
در اینجا، اهل لغت به یک معنای خاص و ریشهای از کلمه “شُکر” اشاره میکند که فراتر از معنای رایج آن (سپاسگزاری از نعمت) است. این معنا به مفهوم “کفایت کردن” و “نتیجهبخش بودنِ اندک” نزدیک است.
رضا بالیسیر: یعنی راضی بودن به مقدار کم. در واقع، شکرگزاری واقعی یعنی اینکه انسان با کمترین داشتهها هم راضی و خشنود باشد و آنها را کافی بداند. (رضایت به تقدیرات)
به اسبی که با مقدار کمی علف چاق و سرحال میشود، “فَرَسٌ شَکورٌ” (اسب شکرگزار) میگویند.
این اسب با وجود دریافت غذای اندک، آن را به خوبی هضم کرده و رشد میکند، گویی از همان مقدار کم “سپاسگزاری” میکند.
در واقع، “شکر” فقط یک عمل زبانی نیست، بلکه یک وضعیت درونی و یک صفتی است که به معنای رضایت، کفایت و قدردانی از اندک است.
…
👈«حلوبة شكرة: إذا أصابت حظّا من مرعى فغزرت»👉
«حلوبهای (شتری که شیر میدهد) است که اگر بهرهای از چراگاه به دست آورد، شیرش فراوان میشود.»
توضیح:
این جمله به ویژگیهای یک شتر ماده شیرده اشاره دارد و اصطلاح “حلوبة شَکِرة” را به کار میبرد.
حلوبة: به معنای شتر مادهای است که شیر میدهد.
شَکِرة: در اینجا به معنای “شکرگزار” نیست، بلکه به مفهوم “نتیجهبخش” یا “پرتولید” به کار رفته است. همانطور که پیشتر در مورد “فرس شکور” توضیح داده شد، این اصطلاح نشان میدهد که این شتر با استفاده از مقدار اندکی غذا (مرتع)، شیر فراوانی تولید میکند.
أصابت حظّاً من مرعی: اگر بهرهای از چراگاه به دست آورد.
فغزُرت: شیرش فراوان میشود.
در مجموع، این عبارت توصیفی است برای شتری که با کمترین امکانات (چراگاهی هرچند کوچک)، بیشترین بهرهوری را داشته و شیر زیادی تولید میکند.
یعنی قلب باید با یک اشاره نور علم آنلاین فرشته در ملکوت، عمل صالح بزرگی تولید کند.
+ «فتی»
…
«شكرت الشجرة: إذا كثر فيئها»
در این عبارت کوتاه، کلمه “شکرت” به معنای رایج شکرگزاری نیست، بلکه به مفهوم “پرثمر شدن” و “بیش از انتظار بودن” به کار رفته است.
ترجمه فارسی آن به این صورت است:
«درخت پرثمر شد (شکر کرد) وقتی سایهاش زیاد شد.» + «سجد»
این جمله به یک درخت اشاره دارد که سایهاش فراوان شده و به اصطلاح “شکر” کرده است. این کاربرد کلمه “شکر” در زبان عربی، به همان معنای “افزایش بهرهوری و نتیجهبخش بودن” است که در مثالهای قبلی (اسب و شتر) نیز مشاهده شد.
…
«الشكير من النبات، و هو الّذي ينبت من ساق الشجرة، و هي قضبان غضّة.
شکیر نوعی گیاه است که از ساقه درخت میروید و به شکل شاخههای نازک و تر است.»
+ «نوّر الشجر»
«شطأ»
…
«الشكر و هو النكاح، و يقال بل شكر المرأة فرجها.
شکر به معنای ازدواج است و گفته میشود شکر زن، شرمگاه اوست.»
«شَكْرِ المرأة: فرجها، و الجمع شكار. و قد يطلق على النكاح.»
شکر همون 1+1 است. هزار واژۀ مترادف نور الولایة!
…
«أشكر الضرع: إذا امتلأ
ضرع (پستان) پر از شیر شد.»
…
«أشكرت السحابة: امتلأت ماء
ابر پر از آب شد.»
قلب باید پر از نور بشه تا بشه قلب شکور!
پر از نگاه نورانی و مهربان فرشته!
پر از علوم آنلاین بشه که حالا با عمل به این علوم زیبا و تازه و با طراوت، این آیه رو در عمل معنا کنه: «اعملوا آل داود شکرا»
…
«الشكر: إظهار حقّ النعمة لقضاء حقّ المنعم،
كما أنّ الكفر تغطية النعمة لإبطال حقّ المنعم.»
آشکار کردن (نشان دادن) حق نعمت برای به جا آوردن حق نعمتدهنده است،
همانگونه که کفر، پوشاندن نعمت برای از بین بردن حق نعمتدهنده است.»
…
«الشُّكْرُ: تصوّر النّعمة و إظهارها،
شکر، تصور نعمت و آشکار کردن آن است.»
شکر یعنی مشاهدۀ فرشته مهربان در ملکوت قلب و شنیدن اشارۀ علمی او و فهمیدن این کلام نورانی و عمل کردن به این علم آنلاین و تولید مهربانی و آشکار کردن زیبایی روش آل محمد ع در زندگی روزمره است. به این میگن شکر!
مفهوم «آشکار کردن» از این واژۀ «شکر» هم استنباط میشود.
مفهوم «إظهار التقدير و التجليل في قبال نعمة ظاهريّة أو معنويّة تصل اليه من المنعم.
و يقابله الكفران و هو ستر النعمة و عدم التقدير في مقابل إنعام المنعم.»
«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ»
…
«ناقة شَكِرَةٌ: ممتلئة الضّرع من اللّبن»
«شتر مادهای که پستانش پر از شیر است.»
یعنی وقتی به این پستان پر از شیر رگ کرده نگاه میکنی میبینی که شیرش داره چکه چکه میریزه و عملا نشون میده که پر از نعمت شیر است و میتونه گرسنه رو سیر کنه و مفهوم آشکار کردن یک نعمت، اون مفهوم زیبا و مهمی است که از واژۀ شکر باید استنباط بشه. حالا کسی که قدر این نعمت رو بدونه، چشم از این نعمت دیگه برنمیداره.
«أَشْكَرَ الضرعُ: پستان پر از شير شد.» مفهوم آشکار شدن!
«أَشْكَرَ الشجرُ: درخت برگ در آورد.» مفهوم آشکار شدن!
«تَشَكَّرَ لهُ: او را سپاسگزارى كرد.» انگار در مقابل کار خوبی که او براش انجام داده، اینم براش یک هدیه گرفته تا از کار خوب او تشکر کنه! این آشکار کردن هدیه و با زبان کلامی رو برای تشکر کردن، گفتن و آشکار کردن میشه معنای زیبای واژۀ شکر!
شکر کن یعنی عملا به این علوم عامل باش و با تولید مهربانی به خدای خودت هدیه بده و آشکار کن که چقدر این اندیشه رو دوست داری!
«عينٌ شَكْرَى: چشم پر از اشك.»
…
عملا باید رضایت به تقدیرات رو آشکار کنی، نشون بدی،
این میشه شکر!
میشه توحید!
میشه نقطۀ مقابل شرک!
میشه فضل الله!
میشه اسم الله!
میشه نعمت الله و …
مفهوم «ظهور امتلاء و وفور في شيء مشعر بوجود مرتبة وجوديّة فيه.»
یعنی قلبی که پر از نور علم آنلاین فرشته میشه، در عمل و رفتار اینو نشون میده و قبلا گفتیم: رفتارت نشون میده که قلبت نورانی شده: «خرورة»
…
«الشُّكْرُ: عِرفانُ الإحسانِ و نَشرُه، و حَمْدُ مُوليهِ، و هو الشُّكور أيضاً،
شکر: شناختن و منتشر کردن احسان، و ستایشکردن انجامدهنده آن است.
شکور نیز همین معنا را میدهد.»
شکر میشه معرفة الله و عمل به این علم و نشر آن!
عَيْنٌ شَكْرَى
این تعبیر «عَيْنٌ شَكْرَى» خیلی عمیق و زیباست.
«شَكرى» در اینجا به معنای چشمی است که لبریز از اشک شده؛
یعنی نه اینکه فقط درونش بغض و اشک باشد،
بلکه اشک در حدی هست که خودش را آشکار میکند و بر صورت جاری میشود.
پس «شُکر» در اصل، مفهوم آشکارسازی و بروز دادن آنچه در درون است را دارد.
…
ارتباط با معنای قرآنی شکر
وقتی میگوییم انسان «شاکر» است، یعنی نعمت در دلش موج میزند و به بیرون بروز پیدا میکند؛ چه در زبان (حمد و سپاس)، چه در عمل (طاعت و بندگی).
درست مثل این چشم که پر است از اشک و نمیتواند آن را پنهان کند،
قلب شاکر هم پر است از نور نعمت و نمیتواند آن را مخفی کند.
…
پیوند با نور الولایة
در فرهنگ اهل بیت (ع)، «شکر» فقط یک احساس درونی نیست؛
بلکه اظهار ولایت و مهربانی کردن در تقدیرات و ورکلایفهای روزمره است.
همانطور که چشم شکرَى نمیتواند اشک را درون خود نگه دارد و بروز ندهد،
قلب مؤمن هم نمیتواند محبت و ولایت آل محمد(ع) را در دل نگه دارد و باید آن را در عمل و زبان آشکار کند. در واقع علم آنلاین ماخوذ از فرشته را عملا بروز میدهد. «مانکن با عرضه!»
…
اشک، همیشه نشانهی پیوند قلبی است.
وقتی چشم پر از اشک است، یعنی قلب تحت تأثیر حقیقتی عمیق قرار گرفته.
پس «عَينٌ شَكرى» یک استعاره است برای قلبی که پر از شکر و سپاس و محبت الهی شده و خودش را در ظاهر نشان میدهد.
…
مفهوم «شکر» از همین تصویر لغوی، یعنی ناتوانی از پنهان کردن نعمت درونی و بروز آن در بیرون آغاز میشود. شکر یعنی دلی پر از معرفت و محبت که چون لبریز است، در رفتار و گفتار و حتی اشک انسان آشکار میشود.
«فَرَسٌ شَكُورٌ»
معنای لغوی و کاربرد
در لغت عرب، وقتی میگویند «فرس شکور»، منظور اسبی است که با اندک علف سیر و چاق میشود.
یعنی این حیوان اندک را هم به خوبی جذب میکند، به هدر نمیدهد و همان مقدار اندک را برای رشد و قوت کافی میداند.
…
شُکر = رضایت به اندک
این معنا نشان میدهد که ریشه «شُکر» با قناعت و رضا به مقدار کم گره خورده است.
+ «فتی – اکسیر جوانی!»
شکر یعنی اینکه حتی اگر کم داری، آن را کافی بدانی و در درون خود احساس رضایت و خشنودی داشته باشی.
این همان چیزی است که در معنای «رضا بالیسیر» (راضی بودن به اندک) آمده است.
…
شُکر = بهرهوری از نعمت
شکر در اینجا یعنی نعمت را ضایع نکردن.
همانطور که اسب شکور غذای اندک را تماماً به سود بدن خود استفاده میکند، انسان شاکر هم هرچه خداوند به او داده را در راه درست خرج میکند و هیچ بخشی از نعمت الهی را به هدر نمیدهد.
…
پیوند با نور الولایة
اهل بیت (ع) به ما آموختهاند که شکرگزاری حقیقی یعنی وفاداری به همان اشارۀ نورانی مختصر که در قلبت آمده و آن را رشد دادن.
+ «برهان رب»
+ «دلیل»
کسی که «شکور» است، چشمش به سفره دیگران نیست، بلکه به همان نور و علمی که از آیات و ولایت نصیبش شده قناعت دارد.
این همان «چشم و دل سیر بودن» است؛
یعنی به جای مقایسه و حسادت، به نور علم و محبت اهل بیت (ع) بسنده کردن.
…
شکر، در معنای عمیق، به معنای وفاداری به تقدیرات الهی است.
مؤمن شاکر، مثل همان «فرس شکور»، از همانچه خدا برایش مقدر کرده، بهترین استفاده را میکند.
او کم را هم چون زیاد میبیند، چون نگاهش به «دهنده» است، نه به «مقدار».
…
شکر یعنی رضایت و خشنودی به مقدار کم، بهرهبرداری کامل از هرچه خدا داده، و چشم ندوختن به آنچه در دست دیگران است. همانطور که اسب شکور از اندک علف، قدرت و نشاط میگیرد، قلب شاکر هم از اندک نور و معرفت، به فضل و برکت عظیم میرسد.
«حَلوبة شَکِرة»:
در اینجا «حَلوبة شَکِرة» یک تصویر بسیار زیبا از معنای عمیق «شُکر» به ما میده:
شتر مادهای که با کمترین علف در مرتع، بیشترین شیر را میدهد.
این یعنی «شُکر» فقط زبان نیست، بلکه تحویل و بهرهوری از کوچکترین روزی است.
در حقیقت، «شُکر» یعنی چیزی کم را بگیری و آن را به چیزی عظیم تبدیل کنی.
این تصویر، دقیقاً به قلب انسانی اشاره دارد:
وقتی «قلب سلیم» اشارۀ نورانی کوچک و لطیفِ الهام یا آیهای از قرآن را دریافت میکند، آن را در وجود خود میپروراند و به «عمل صالح» بزرگ و پربرکتی تبدیل میکند.
یعنی قلب «شکور» همانند این شتر حلوبه است؛
بهرهوری بالایی دارد و هرچه اندک به او داده شود، با برکت فراوان بازمیگرداند.
پس اگر در مورد دوم «فرس شکور» را داشتیم که به مقدار اندک راضی میشود و سالم و قوی میماند،
اینجا در مورد سوم «حلوبة شَکِرة» را داریم که از همان اندک، فراوانی میسازد.
به زبان ساده:
«شُکر» = رضا و قناعت به کم (مثل اسب شکور).
«شُکر» = بازدهی زیاد از همان کم (مثل شتر حلوبه شکرة).
نتیجه: قلب شکور همان قلبی است که اشارۀ کوچک نورانی علم آنلاین فرشته مهربان را دریافت میکند و به دریای عمل صالح و اخلاق کریمه تبدیل میسازد.
«شَکَرتِ الشجرة: إذا کثر فَیؤُها»
یعنی: درخت وقتی پرثمر شد و سایهاش زیاد شد، انگار “شکر” کرد.
اینجا شکر به معنای افزایش، رشد، برکت و پرثمر شدن است.
پس اگر بخواهیم درخت را با قلب انسان مقایسه کنیم:
قلبی که نور «علم آنلاین و هدایت ربانی» را دریافت میکند، نه تنها خودش سیراب میشود، بلکه مثل درختی میشود که سایهاش همه را در بر میگیرد.
این همان تجلی بیرونی «شُکر» است:
نعمت را به برکت و خیر فراوان برای دیگران تبدیل کردن.
حالا یک خط سیر خیلی زیبا بین این چهار مورد شکل میگیره:
عَینٌ شَکری: اشکی که لبریز میشود → اولین نشانه شکر درون قلب.
فرس شکور: قناعت به اندک و رضایت از تقدیر → شکر درونی و رضا.
حلوبة شَکِرة: بازدهی زیاد از اندکِ دریافتی → شکر در عمل.
شکرت الشجرة: سایه و برکت گسترده برای دیگران → شکر در ثمر و اثر اجتماعی.
…
شُکر یعنی اینکه قلب سلیم انسان با کوچکترین اشاره رحمت الهی و نور هدایت، لبریز میشود (مثل چشم پر اشک)، قانع و راضی است (مثل اسب شکور)، برکت فراوان از اندک میآفریند (مثل شتر حلوبه)، و در نهایت ثمر و سایهاش همه را در بر میگیرد (مثل درخت شکور).
این خط سیر، نشان میدهد که شکر فقط یک «واکنش زبانی» نیست،
بلکه یک فرآیند کامل رشد روحی است:
از احساس درونی → به قناعت → به بهرهوری → به ثمر اجتماعی.
«الشَّكير من النبات»
یعنی: آن شاخههای نازک و تر که از ساقه اصلی درخت میروید.
این “شَکیر” به نوعی فرزند و زاییده درخت است؛
برآمده از ریشه و ساقه، ولی خودش نو و تازه و سرشار از طراوت.
ارتباط با “شُکر”:
اینجا “شکر” که معنای «قناعت» و «بهرهوری» دارد؛
معنای تجدید حیات و جوانهزنی دائمی هم پیدا میکند.
یعنی: شکر حقیقی، آن است که قلب انسان هر لحظه جوانه تازهای از ایمان، اندیشه، محبت و عمل صالح برویاند.
+ «نوّر الشجر»: یعنی درخت گل داد، شکوفه آورد.
اینجا شکر مثل شکوفهدادن است: نشانه حیات درونی.
+ «شَطأ»: یعنی شاخهها و جوانههای تازهای که کنار درخت یا از ساقه بیرون میزند.
(در قرآن هم آمده: كزرعٍ أخرجَ شطأه فآزره»
(وصف یاران پیامبر (ص) که مثل شطأ کنار ساقه محکم ایستادهاند).
…
شُکر یعنی تولید دائمی شاخههای نو از درخت ایمان.
همانطور که شکیر از ساقه میجوشد،
قلبِ شکور هم دائماً جوانههای تازهی محبت، علم و عمل میرویاند.
این خیلی قشنگ به مفهوم «نور الولایة» وصل میشه:
چون ولایت مثل ساقه اصلی است، و دلهای اهل شکر مثل شکیر، جوانههای تازهای هستند که از این تنه میرویند و حیات درخت را ادامه میدهند.
پس:
اشک → احساس درونی.
قناعت → رضایت از اندک.
بهرهوری → برکت از اندک.
ثمر اجتماعی → سایه و محصول برای دیگران.
شکیر → تجدید حیات و جوانهزنی مستمر از ریشه ولایت.
«الشُّكر: النكاح»
در لغت عرب، “شکر” به معنای نکاح هم آمده، و حتی «شَكر المرأة» به معنای فرج اوست.
این نکته چند معنا و پیوند اساسی رو باز میکنه:
شکر = اتحاد و اتصال (۱+۱)
در حقیقت، همانطور که زن و مرد در ازدواج به یکدیگر میپیوندند و یک واحد کامل میسازند، در معنای عمیقتر، شکر هم یعنی:
پیوند مخلوق با خالق
اتصال قلب با ولایت
یکیشدن “بنده” با “اندیشه و روش آل محمد (ع)”
این همون مفهوم نورانی ۱+۱ است .
همافزایی و وحدت در عین دوگانگی. + «زوجی نعال: یک جفت کفش»
شکر = باروری و زایش
ازدواج یعنی تولید نسل و امتداد حیات.
شکر هم همینطوره:
وقتی دل شکور شد، ثمرات جدید میآورد؛
از اندک امکانات، نتیجه بزرگ.
مثل شکیر که جوانه میزد.
…
شکر = عفت و پاکدامنی
وقتی به معنای “فرج” میاد، بار معنایی دیگهای هم داره:
شکر با «حفظ نفس» و «حفظ پاکدامنی» گره میخوره.
یعنی: کسی که شکور است، نعمت رو در مسیر درستش حفظ میکنه،
مثل کسی که حریم نکاح و پاکدامنی رو نگه میداره.
…
پس “شکر” در این معنای ریشهای یعنی:
پیوند دو موجود در مسیر حق (۱+۱)
تولید و زایش معنوی و مادی
حفظ حریم و قداست نعمتها
و جالبه این معنای ازدواجیِ “شکر” دقیقاً به نور الولایة وصل میشه:
چون ولایت هم مثل نکاح است؛
رابطهای سرشار از عشق، پیوند، باروری، تولید نور و نسل معنوی.
أشكر الضرع: إذا امتلأ
ضرع وقتی از شیر پر میشه، بهش میگن: «أشكر الضرع».
یعنی شکر = پُرشدگی و وفور.
…
قلب انسان هم باید مثل همون پستان پر از شیر بشه → پر از نور ولایت، علم، رحمت و مهربانی.
تا زمانی که خالیه، شکور نیست؛
وقتی پر شد و آمادۀ بخشش شد، تازه به مقام شکر رسیده.
…
أشكرت السحابة: امتلأت ماء
ابر وقتی پر از آب بشه، میگن: «أشكرت السحابة».
یعنی شکر = انباشتگی و آمادگی برای باریدن رحمت.
…
قلب شکور، مثل ابر پرآب، پر از نگاه نورانی فرشته و علوم تازه میشه.
وقتی این نور و علم درون دل جمع شد، دیگه سکون نداره،
بلکه به بارش رحمت و عمل صالح تبدیل میشه.
…
«اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْراً» (سبأ، ۱۳)
یعنی: شکر فقط زبان نیست؛
شکر یعنی قلبت پر از نور و علم بشه، و بعد این پُرشدگی رو در عمل صالح نشون بدی.
همونطور که:
ضرع پر از شیر میشه و شیر میده،
ابر پر از آب میشه و بارون میده،
قلب شکور هم پر از نور میشه و عمل صالح، مهربانی و ولایتمداری بیرون میده.
پس در این دو مورد، شکر به اوجش میرسه:
«امتلاء» → پرشدن دل، و «اعطاء» → جاریشدن در عمل.
الشكر: عِرفانُ الإحسانِ و نَشرُه، و حمدُ مُوليهِ
«شکر یعنی: شناختن احسان، منتشر کردن آن، و ستایشکنندهاش را ستودن.»
و «شكور» هم یعنی همین حالتِ عمیقِ شناخت و نشر نعمت.
…
عرفانُ الإحسان → شکر اول با شناخت و معرفت آغاز میشه.
باید نعمت رو بشناسی و بفهمی از کجا و از چه دستی بهت رسیده.
این یعنی معرفت به خدا، معرفت به ولایت، معرفت به علم نورانی که به دل میرسه.
نَشرُه → شکر فقط در دل و زبان نیست؛
باید اون نعمت رو نشر بدی، در زندگی و عمل جاری کنی، با دیگران هم تقسیم کنی.
مثل درختی که سایه و میوهش رو پخش میکنه.
مثل ابر پر از آب که بارونش رو منتشر میکنه.
حمدُ مُوليه → نهایت شکر، ستایش منعم و صاحب نعمت است.
یعنی همهی این معرفت و عمل برمیگرده به یک جهت: ستایش پروردگار و رضایت او.
…
شُکر = معرفة الله + عمل صالح + نشر نور و نعمت + حمد الهی.
یعنی دل شکور، نوری رو که از آیات و فرشتۀ رحمت میگیره:
اول میشناسه،
بعد در خودش رشد میده،
بعد منتشر میکنه (علم، رحمت، مهربانی)،
و در پایان، همه رو به سوی خدا و اهل ولایت بازمیگردونه.
قلبی که با مهربانی کردن و حسادت نکردن، عملا داره نشون میده که به تقدیراتش راضیه و این میشه شکر.
اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً
إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً!
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلَى وَالِدَیَّ!
خدا شاکر و شکور است، به چه معناست؟
«وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً»
«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»
«وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَليمٌ»
ببین خدا چقدر قشنگ و زیبا علومشو برای بندگانش آشکار میکنه! این میشه شکر و شکور در مورد خالق یعنی سنگ تموم میذاره و بهترین کتاب و معلم رو برای آموزش مهربانی برای بندگان حسودش آشکار میکنه یعنی با یک خواب، یوسف رو لو میده و به همه خبر میده اون معلمی که عملا مهربانی رو قراره به شما حسودها یاد بده این معلم زیباروی بنام یوسف است. اسمش یوسف است. این اسم الله نامش یوسف است! این فضل الله نامش یوسف است! این عین الله، نور الله، این … اسمش یوسف است پس خدارا با اسمش صدا میزنیم تا جواب بگیریم ان شاء الله تعالی.
…
وقتی خداوند در قرآن خود را «شاکر» و «شکور» معرفی میکند («وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً»، «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»، «وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَليمٌ»)، معنایش این نیست که خداوند به کسی سپاس میگوید؛ بلکه یعنی او کمال شکر را با آشکار کردن بهترین علوم و بزرگترین نشانههای هدایت به بندگانش نشان میدهد.
خداوند شکر را در مقام خالق، اینگونه معنا میکند:
او «علم پنهان» را آشکار میکند،
بهترین کتاب و معلم را در اختیار میگذارد،
و با آشکار ساختن «اسم» و «نشان» اولیای خود، راه هدایت را روشن میسازد.
به همین دلیل، در قصۀ یوسف (ع) خداوند با یک خواب ساده، ولی پرمعنا، او را «لو میدهد»؛ یعنی او را به بندگان حسود معرفی میکند. میگوید: این معلم مهربانی است، این «فضلالله» است، این «عینالله» و «نورالله» است؛ و اسمش یوسف است!
پس خداوند شکور است، چون از فضل و نور خویش چیزی فروگذار نمیکند؛ بلکه سنگتمام میگذارد و حقیقت را در زیباترین صورتها آشکار میسازد. و از همین روست که بندهی مؤمن، وقتی به اسم خداوند متوسل میشود و او را با همان «اسم» صدا میزند، پاسخش را میگیرد؛ چراکه اسم، ظهور فضل و نور خداست در جهان.
نوری که نمیتونی ازش دل بکنی!
نمیتونی چشم ازش برداری!
نمیتونی دوستش نداشته باشی!
نمیتونی بیخیالش بشی!
نوری که ازش خوشت میاد!
نوری که وادارت میکنه نورانی بشه! سیمای نورانی!
به این میگن «عشق»!
به این میگن «شکر»!
به این میگن «رضا»!
هزار واژه نمیتونن این صحنه زیبا رو که این نوزاد داره مادرشو تماشا میکنه، وصف کنند!
به این میگن: «معرفة الله»! به این میگن «معرفة الامام بالنورانیة»! به این میگن «نور آشنایی»!
با وجود اینکه برای اولین باره مادرشو میبینه (قبل از تولد که صورت مادر رو ندیده)،
اما چنان به چهره زیبای مادر خیره شده، انگاری هزار ساله اونو میشناسه! تو گویی قبلا اونو دیده! حدیث زیبای یمنیها در مقاله «نور داخلی + نور خارجی».
حسود، چشم از تمنّاهاش بر نمیداره،
اهل نور چشم از نور تقدیراتش بر نمیداره! «نار و نور»
نوری که به شدت بهش رغبت داری «لیلة الرغائب!»
این نورِ دلربا، برای قلبت، متجلّی شده!
اینم عین شکرای بعضی از خانمها!
«شکرِ نعمت – کفرانِ نعمت»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
اَلطَّاعِمُ اَلشَّاكِرُ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ كَأَجْرِ اَلصَّائِمِ اَلْمُحْتَسِبِ
وَ اَلْمُعَافَى اَلشَّاكِرُ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ كَأَجْرِ اَلْمُبْتَلَى اَلصَّابِرِ
وَ اَلْمُعْطَى اَلشَّاكِرُ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ كَأَجْرِ اَلْمَحْرُومِ اَلْقَانِعِ.
خورندۀ شكرگزار اجرش مانند روزهدار خداجوست،
و تندرست شكرگزار اجر گرفتار دردمند صابر را دارد،
و بخشندۀ شكرگزار اجر محروم قناعت كار را دارد.
«شکر در حدیث نبوی؛ آشکار کردن نور رضایت در عمل»:
این حدیث نبوی دقیقاً باز میکنه که «شکر» فقط یک حالت زبانی یا تشکر ظاهری نیست، بلکه آشکار کردن رضایت و نور در عمل است؛ همان چیزی که تا الان در بررسی واژهشناسی “شکر” رسیدیم.
رسول خدا (ص) فرمودند:
«کسی که غذا میخورد و شاکر است، برای او از نظر پاداش مانند پاداش کسی است که روزه گرفته و قصد قربت کرده است.»
یعنی حتی خوردن، وقتی با حالت شکور همراه شود (رضایت به تقدیر و دیدن فضل خدا در همان رزق)، تبدیل میشود به عملی همسنگ با عبادت سخت روزهداری.
«کسی که در حال عافیت و سلامت است و شاکر باشد، از نظر پاداش مانند کسی است که گرفتار بلا شده و با صبر، زیبایی نشان میدهد.»
یعنی شکور بودن در نعمت، همان وزنی را دارد که صبور بودن در بلا؛ چون هر دو نشان از تسلیم و رضایت به تدبیر الهی است.
«کسی که عطایی یافته و شاکر است، از نظر پاداش مانند کسی است که محروم است ولی قانع میماند.»
یعنی شکرگزاری در حال عطا، همتراز قناعت در حال محرومیت است؛ چراکه هر دو نگاهشان به “ولیّ نعمت حقیقی” است، نه به ظاهر کم و زیاد دنیا.
این حدیث خیلی زیبا نشان میدهد که شکر، مساوی است با آشکار کردن علم رضایت و قناعت در عمل.
شاکر، یعنی کسی که نعمت یا بلا، عطا یا حرمان، خوراک یا گرسنگی، هیچکدام او را از مدار رضایت خارج نمیکند.
به عبارت دیگر:
شاکر در خوردن، نشان میدهد که علم “رزق از خداست” را فهمیده.
شاکر در عافیت، نشان میدهد که علم “سلامتی فضل خداست” را در عمل آشکار کرده.
شاکر در عطا، نشان میدهد که “نعمتها امانت خدا هستند” را فهمیده و با قناعت زندگی میکند.
امام صادق علیه السلام:
عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
إِنِّي سَأَلْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرْزُقَنِي مَالاً فَرَزَقَنِي
وَ إِنِّي سَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً فَرَزَقَنِي وَلَداً
وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَرْزُقَنِي دَاراً فَرَزَقَنِي
وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ اِسْتِدْرَاجاً
فَقَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ مَعَ اَلْحَمْدِ فَلاَ.
عمر بن يزيد گويد:
بامام صادق عليه السّلام عرضكردم:
من از خداى عز و جل مال خواستم بمن روزى كرد
و باز از او فرزند خواستم، بمن روزى كرد،
و از او خواستم به من منزل دهد، روزى كرد،
ميترسم از اينكه اين استدراج باشد،
فرمود: به خدا با سپاسگزارى استدراج نيست.
عُمَر بن یزید به امام صادق علیهالسلام عرض کرد:
«من از خداوند مال خواستم، خدا روزیام کرد. فرزند خواستم، فرزند داد. خانه خواستم، خانه داد. اما ترسیدم که این عطاها نوعی استدراج باشد.»
(استدراج یعنی: عطا کردن نعمتهای ظاهری بدون برکت باطنی، که کمکم انسان را غافل کرده و به سقوط نزدیک میکند.)
پاسخ امام صادق علیهالسلام:
«اما به خدا قسم، اگر همراه این نعمتها حمد و شکر باشد، هرگز استدراج نیست.»
پیام روایت:
نعمت بدون شکر = استدراج
یعنی وقتی رزق، فرزند یا خانه داده میشود، اما قلب در آن نور خدا را نمیبیند و به زبان و عمل آشکار نمیکند، این عطا میتواند مقدمهی غفلت و سقوط باشد.
نعمت همراه شکر = فضل الله
وقتی انسان در همان نعمت، علم به ولیّ نعمت را آشکار میکند (همان تعریف شکر که تا اینجا رسیدیم)، این نعمت دیگر ابزار سقوط نیست، بلکه وسیلهی رشد و تقرب میشود.
شکر، بیمهی نعمتهاست
امام صادق علیهالسلام فرمود: اگر همراه مال، فرزند و خانه، شکر واقعی باشد، هیچگاه این عطاها در مسیر استدراج نخواهد بود. بلکه به عکس، اینها پلّکان صعود و رضایت الهی میشوند.
در اینجا میبینیم که «شکر» همان آشکار کردن علم توحیدی در عمل است؛
یعنی وقتی انسان در خانهاش، در مالش، در فرزندش، حضور نور خدا را دید و با زبان و عمل آن را نشان داد، این نعمت میشود «فضل الله» نه «استدراج».
وقتی امام صادق علیهالسلام فرمود:
«نعمت اگر بدون شکر باشد، استدراج است»،
این قاعده فقط به رزق و مال و فرزند و خانه محدود نمیشود.
بلکه در بالاترین مصداقش، شامل نعمت ولایت و معلم ربانی در ملک میشود.
پس:
مال، فرزند، خانه… اگر شکر نشود = استدراج.
اما اگر انسان معلم ربانی را بشناسد، نور علم او را ببیند، حقیقت مهربانی او را درک کند، اما این نور را در زندگی روزمره عملی نکند، این بدترین شکل استدراج است.
چرا؟ چون:
بزرگترین نعمت = ولیّ خدا
هیچ نعمتی در عالم بالاتر از معلم ربانی و ولیّ الهی نیست. قرآن میفرماید:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ…» (آلعمران، 164)
خداوند بر مؤمنان «مِنّت» گذاشت که رسولی در میانشان برانگیخت.
این یعنی: وجود ولیّ الهی، از جنس «مِنّت» است، نه یک عطای معمولی.
شکر این نعمت، عمل است
شکر حقیقی نسبت به ولیّ خدا، فقط شناختن یا دوست داشتن او نیست، بلکه عمل کردن به علم او در زندگی روزمره است.
اگر کسی فقط بگوید «من میدانم او معلم ربانی است» اما در رفتار روزانهاش حسد، بخل، بیمهری، و خودخواهی ادامه داشته باشد، در حقیقت «شکر» نکرده است.
غفلت از این نعمت = استدراج پنهان
چنین فردی به ظاهر در ولایت است، اما چون نور این علم را در زندگی عملی نکرده، کمکم قلبش به قساوت و غرور میافتد. این همان استدراج معنوی است: خداوند او را با همان «دانستن بیعمل» رها میکند تا آرام آرام سقوط کند، بیآنکه خودش بفهمد. + «غفل»
بنابراین:
مال بدون شکر → استدراج.
فرزند بدون شکر → استدراج.
خانه بدون شکر → استدراج.
ولیّ خدا بدون شکر → شدیدترین استدراج.
چون در اینجا نه فقط نعمتی مادی، بلکه نور خدا در اختیار انسان بوده و او آن را «معطل» نگه داشته است.
به این میگن:
ناسپاسی نسبت به ولیّ خدا
امام رضا علیه السلام:
اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاضُعِ وَ اَلشُّكْرِ وَ اَلْحَمْدِ
إِنَّهُ كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ فَأَتَاهُ فِي مَنَامِهِ مَنْ قَالَ لَهُ
إِنَّ لَكَ نِصْفَ عُمُرِكَ سَعَةً فَاخْتَرْ أَيَّ اَلنِّصْفَيْنِ شِئْتَ
فَقَالَ إِنَّ لِي شَرِيكاً فَلَمَّا أَصْبَحَ اَلرَّجُلُ قَالَ لِزَوْجَتِهِ قَدْ أَتَانِي فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ رَجُلٌ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ نِصْفَ عُمُرِي لِي سَعَةً فَاخْتَرْ أَيَّ اَلنِّصْفَيْنِ شِئْتَ
فَقَالَتْ لَهُ زَوْجَتُهُ اِخْتَرِ اَلنِّصْفَ اَلْأَوَّلَ وَ تَعَجِّلِ الْعَافِيَةَ لَعَلَّ اللَّهَ سَيَرْحَمُنَا وَ يُتِمُّ لَنَا النِّعْمَةَ
فَلَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلَةِ الثَّانِيَةِ أَتَى الْآتي فَقَالَ مَا اخْتَرْتَ فَقَالَ اخْتَرْتُ النِّصْفَ الْأَوَّلَ
فَقَالَ لَكَ ذَاكَ فَأَقْبَلَتْ عَلَيْهِ اَلدُّنْيَا فَكَانَ كُلَّمَا كَانَتْ نِعْمَةٌ قَالَتْ زَوْجَتُهُ جَارُكَ فُلاَنٌ مُحْتَاجٌ فَصِلْهُ وَ تَقُولُ قَرَابَتُكَ فُلاَنٌ فَتُعْطِيهِ
وَ كَانُوا كَذَلِكَ كُلَّمَا جَاءَتْهُمْ نِعْمَةٌ أَعْطَوْا وَ تَصَدَّقُوا وَ شَكَرُوا
فَلَمَّا كَانَ لَيْلَةٌ مِنَ اَللَّيَالِي أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ يَا هَذَا إِنَّ اَلنِّصْفَ قَدِ اِنْقَضَى فَمَا رَأْيُكَ
قَالَ لِي شَرِيكٌ فَلَمَّا أَصْبَحَ اَلصُّبْحُ قَالَ لِزَوْجَتِهِ أَتَانِي اَلرَّجُلُ فَأَعْلَمَنِي أَنَّ اَلنِّصْفَ قَدِ اِنْقَضَى
فَقَالَتْ لَهُ زَوْجَتُهُ
قَدْ أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَيْنَا فَشَكَرْنَا وَ اَللَّهُ أَوْلَى بِالْوَفَاءِ
قَالَ فَإِنَّ لَكَ تَمَامَ عُمُرِكَ.
از خدا بپرهيزيد و فروتن و شكرگزار و ستايشكننده باشيد،
همانا در قوم بنى اسرائيل مردى زندگى مىكرد كه شبى شخصى به خوابش آمد و به او گفت:
نيمى از عمرت را در وسعت و راحتى خواهى گذراند،
اينك هر كدام از نصف را كه مىخواهى انتخاب كن؛
آن مرد گفت:مرا شريكى است،پس چون صبح شد به همسرش گفت:
امشب مردى به خواب من آمد و به من خبر داد كه نصف عمرم در آسايش است،
و گفت هر يك از دو نصف را كه مىخواهى انتخاب كن؛
همسرش گفت:نصف اول را اختيار كن،گفت:به خاطر تو همين كار را مىكنم.
در اين هنگام دنيا به او روى آورد،دائما به او نعمت مىرسيد.
همسرش به او گفت:فلان همسايهات محتاج است به او برس،
و مىگفت:قوم و خويش تو فلانى است نيازش را بر آور.
و به همين حالت بودند و هر چه نعمت به آنها عطا مىشد مىبخشيدند و صدقه مىدادند و شكر مىكردند.
چون شبى از شبها رسيد،آن مرد به خوابش آمد و گفت:
اى مرد! نصف عمر تو گذشت، نظرت چيست؟
گفت:من شريكى دارم،چون صبح شد به همسرش گفت: آن مرد به خوابم آمد و به من اعلام كرد كه نصف عمر من گذشت.
همسرش به او گفت:
خداوند به ما نعمت داد و ما شكر كرديم و خداوند سزاوارتر به وفاست.
آن مرد گفت: اكنون تمام عمرت در نعمت و رفاه خواهى بود.
در این داستان، یک مرد بنیاسرائیلی در خواب بشارت گرفت که نیمی از عمرش با نعمت و فراخی سپری میشود، و باید خودش انتخاب کند که نیمه اول یا دوم باشد. او مشورت را به همسرش سپرد.
همسرش گفت:
نیمه اول را انتخاب کن، شاید خدا رحم کند و همه عمرت را به نعمت و برکت بگذرانی.
مرد انتخاب کرد و نعمتها به سویشان سرازیر شد.
اما راز ماندگاری نعمتها در این بود که هر نعمتی که به دستشان میرسید، آن را فقط برای خود نگه نمیداشتند؛ بلکه با سخاوت میبخشیدند، صدقه میدادند و شکر عملی میکردند.
پس وقتی نیمهی اول عمر گذشت، به او گفته شد:
تمام عمرت را در نعمت خواهی گذراند، چون شکر نعمت کردی و خدا وفادارتر از بندگان است.
…
شکر، نعمت را ماندگار میکند.
نعمت بدون شکر → استدراج و سقوط.
نعمت با شکر → دوام و برکت.
…
شکر در این روایت = بخشش و مهربانی.
یعنی نعمت را در زندگی دیگران جاری کردن، نه فقط نگهداشتن برای خود.
شریک در شکر بودن (زن و شوهر با هم)
این روایت به زیبایی نشان میدهد که وقتی خانواده با هم برای شکر تلاش میکنند، برکت دوچندان میشود.
خدا «شکور» است
یعنی حتی همین شکر کوچک ما را با وفاداری خودش جبران میکند و «تمام عمر» را پر از نعمت میسازد.
…
شکر = آشکار کردن نعمت در عمل.
در این روایت، آشکار کردن نعمت یعنی بخشیدن و مهربانی کردن.
و این همان چیزی است که در قرآن فرمود:
«اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً»
امام علی علیه السلام:
«زِيَادَةُ اَلشُّكْرِ وَ صِلَةُ اَلرَّحِمِ تَزِيدَانِ اَلنِّعَمَ وَ تَفْسَحَانِ فِي اَلْأَجَلِ.»
«شكرگزارى فراوان و صله رحم، نعمت ها را زياد مى كنند و بر مُهلت زندگى مى افزايند.»
امام علی علیهالسلام میفرماید:
زیادی شکر و صله رحم، نعمتها را افزون میکند و عمر را طولانی میسازد.
یعنی:
شکر، فقط زبان نیست؛ بلکه همان آشکار کردن نعمت در عمل است:
بخشش، مهربانی، قناعت و رضایت به تقدیر.
صله رحم، یعنی همان آشکار کردن این مهربانی با کسانی که خدا پیوندت را با آنان قرار داده است.
این دو عمل، مثل دو بال هستند که هم نعمتها را افزایش میدهند و هم عمر را گستردهتر میسازند.
…
شکر در لغت یعنی پُر شدن و آشکار کردن (چشم پر از اشک، ابر پر از آب، سینه پر از شیر…).
در روایت امام رضا علیهالسلام، شکر عملی یعنی نعمت را به دیگران رساندن.
اینجا امام علی علیهالسلام فرمول میدهد:
اگر شکر (= آشکار کردن نعمت) را با صله رحم (= رساندن نعمت به نزدیکان) همراه کنی، نتیجهاش این میشود که نهتنها نعمتت باقی میماند، بلکه بیشتر هم میشود.
حتی عمرت هم طولانیتر میگردد؛ چون زندگیای که در آن شکر جاری است، ارزشمندتر، پربرکتتر و پرانرژیتر است.
نتیجه:
اینکه قرآن میفرماید: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» دقیقاً در همین معناست.
شکر → افزونی نعمت.
صله رحم → دوام و گسترش برکت در عمر.
امام صادق علیه السلام:
مَكْتُوبٌ فِي اَلتَّوْرَاةِ
اُشْكُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَيْكَ وَ أَنْعِمْ عَلَى مَنْ شَكَرَكَ
فَإِنَّهُ لاَ زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُكِرَتْ وَ لاَ بَقَاءَ لَهَا إِذَا كُفِرَتْ
وَ اَلشُّكْرُ زِيَادَةٌ فِي اَلنِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ اَلْغِيَرِ .
سپاس و تشكر كن از كسى كه نعمت بتو داده
و انعام و احسان نما بر آن كس كه از تو تشكر و سپاس مىنمايد.
چون هنگامى كه در برابر نعمت سپاسگزارى شد آن نعمت زوال و فنا ندارد
و اگر كفران و ناسپاسى شد بقاء ندارد.
و شكر موجب ازدياد نعمت و ايمنى از تغیير و تبدیل او است.
اشکر من أنعم علیک
شکر حقیقی فقط با زبان نیست، بلکه باید نعمتدهنده را شناخت و در عمل قدردان او شد.
در سطح انسانی: اگر کسی به تو خوبی کرد، با قلب و زبان و عملت قدردانی کن.
در سطح الهی: شناخت منعم حقیقی یعنی خدا، و آشکار کردن این شناخت در عمل صالح.
و أنعِم على من شکرک
یعنی همان چرخهی نعمت. اگر کسی شکر تو را به جا آورد، تو هم باز نعمتت را ادامه بده.
این اصل، هم در روابط انسانی جاری است و هم در نسبت بنده با خدا. خدا وقتی بندهای را شکور میبیند، فیض را بیشتر میکند.
لا زوال للنعماء إذا شُکرت
نعمتی که شکرش آشکار شود (با زبان و عمل)، هرگز نابود نمیشود.
شکر، سپر و حفاظ نعمت است.
و لا بقاء لها إذا کُفرت
اگر نعمت نادیده گرفته شود یا در عمل کفران شود، زود میمیرد و از بین میرود.
یعنی کفران = نابودی سریع نعمت.
الشکر زیادةٌ فی النِّعَم و أمانٌ من الغِیَر
شکر باعث افزایش نعمتها میشود.
شکر باعث امنیت و ثبات در برابر دگرگونیها است؛
یعنی انسان شکور کمتر دچار غافلگیریهای تلخ و محرومیتهای ناگهانی میشود.
…
دیدیم که شکر یعنی آشکار کردن نعمت در عمل.
این روایت همان را تأیید میکند: هر وقت علم، معرفت یا رزقی به دستت رسید، اگر آن را در عمل و در زندگی روزمرهات آشکار کردی، آن نعمت نهتنها باقی میماند بلکه زیاد هم میشود.
ولی اگر در قلب و زبان و زندگیات مخفی ماند، و آشکار نشد، تبدیل به استدراج میشود (همانطور که قبلاً گفتیم).
نتیجه:
شکر = شناخت + آشکار کردن + جاری کردن در زندگی.
این شکر، هم ضامن بقا است، هم سبب افزونی، و هم حفاظت در برابر تغییرات منفی.
…
«شکر یعنی آشکار کردن علم و نعمت در عمل، و این همان راز بقا و فزونی نعمت است.»
أَنَّ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَرَّ عَلَى رَجُلٍ أَعْمَى مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ و يَقُولُ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلاَءٍ اُبْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ اَلْخَلْقِ
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا بَقِيَ مِنْ بَلاَءٍ لَمْ يُصِبْكَ
قَالَ عَافَانِي مِنْ بَلاَءٍ هُوَ أَعْظَمُ اَلْبَلاَيَا وَ هُوَ اَلْكُفْرُ
فَمَسَّهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَشَفَاهُ اَللَّهُ مِنْ تِلْكَ اَلْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ مَعَهُ .
نقل شده كه عيسى بن مريم به كسى كه نابينا و جذامى و فلج و داراى مرض برص بود عبور كرد.
حضرت متوجه شد كه اين شخص دارد شكر خدا را ميكند و ميگويد
حمد و سپاس خداوند را كه مرا از بليه و امراضى كه بيشتر مردم به آن مبتلى هستند عافيت داده.
عيسى بن مريم عليهما السّلام فرمود.
چه بليهاى مانده كه تو به آن مبتلا نشدهاى؟
عرض كرد خداوند مرا از بزرگترين بلاها نجات داده و او كفر و انكار خدا است.
حضرت دستى به بدن او كشيد و در نتيجه خداوند او را از اين امراض گوناگون شفا داده و خوش صورت شد و او از ياران عيسى شده و مشغول عبادت شد.
روایت فوق یکی از زیباترین نمونههای شکر حقیقی است؛
روایتی که نشان میدهد شکر یعنی دیدن نعمت بزرگتر در دل بلاهای کوچکتر.
…
عیسی علیهالسلام گذشت از مردی نابینا، جذامی، پیس (دارای لکههای پوستی) و فلج.
شنید که او میگوید:
«الحمد لله الذی عافانی من بلاءٍ ابتُلی به اکثر الخلق.»
سپاس خدا را که مرا از بلایی که بیشتر مردم بدان گرفتارند، در امان داشته است.
عیسی علیهالسلام به او فرمود:
– چه بلایی مانده که تو گرفتار آن نباشی؟
مرد گفت:
– خدا مرا از بلایی که بزرگترین بلاهاست حفظ کرده است، و آن کفر است.
پس عیسی علیهالسلام او را لمس کرد و خداوند او را از تمام بیماریهایش شفا داد، چهرهاش نیکو شد و همراه عیسی شد و در کنار او عبادت میکرد.
…
شکر دیدن نعمت در دل بلا
این مرد با وجود بیماریهای سخت، توانست نعمتی را ببیند که از همه بزرگتر بود: ایمان.
او فهمید که نداشتن ایمان بدتر از هر بیماری جسمی است.
عافانی من أعظم البلایا
سلامت واقعی، سلامت قلب است؛ یعنی ایمان و توحید.
هر نعمتی که ایمان را از بین ببرد، در حقیقت بلاست،
و هر بلایی که ایمان را باقی بگذارد، در حقیقت عافیت است.
پاداش شکر در عمل
وقتی این مرد در اوج بلا، نعمت ایمان را دید و شکرش را گفت،
خداوند هم نعمتهای ظاهریاش را کامل کرد.
یعنی شکر درونی (شناخت + ستایش) به شکر بیرونی (ظهور نعمتهای تازه در زندگی) تبدیل شد.
راز همراهی با ولیّ خدا
همین شکر، او را لایق شفا و همنشینی با پیامبر کرد.
در واقع، شکر نهتنها نعمت را حفظ میکند،
بلکه انسان را به مقام قرب و همراهی با اولیای الهی میرساند.
…
این روایت تکمیلکنندهی همهی احادیث قبلی است:
شکر یعنی آشکار کردن نور ایمان در دل سختیها.
اگر نعمتی مثل «معلم ربانی» یا «نور ولایت» به ما داده شده، و ما آن را در عمل زندگی آشکار نکنیم، این بیشکری است و به استدراج میانجامد.
اما اگر حتی در بلاها، نعمت ایمان و معرفت را دیدیم و شکر کردیم، خدا همان بلاها را تبدیل به عافیت میکند.
نتیجه:
این مرد نشان داد که شکر حقیقی، دیدن نعمت ایمان در دل بلاهاست.
و همین نگاه شکورانه، کلید گشایش و شفای همه دردهای دیگر شد.
…
شکر یعنی آشکار کردن ایمان و معرفت در هر شرایطی!
امام صادق علیه السلام:
فِيمَا أَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
يَا مُوسَى اُشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي
فَقَالَ يَا رَبِّ وَ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلاَّ وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ
قَالَ يَا مُوسَى اَلْآنَ شَكَرْتَنِي حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّي.
در ضمن آنچه خداى عز و جل بموسى عليه السّلام وحى فرمود اين بود:
اى موسى: مرا چنان كه سزاوار است شكرگزار،
عرضكرد: پروردگارا! تو را چگونه چنان كه سزاوار است شكر گزارم،
در صورتى كه هر شكرى كه تو را نمايم، آن هم نعمتى است كه تو بمن عطا فرمودهئى؟
فرمود: اى موسى!
اكنون كه دانستى آن شكرگزاريت هم از من است، مرا شكر كردى (چنان كه سزاوار من است).
امام صادق علیهالسلام فرمود:
خداوند متعال به موسی علیهالسلام وحی کرد:
«ای موسی! مرا آنگونه که سزاوار است شکر کن.»
موسی گفت:
«پروردگارا! چگونه تو را به حقّ شکر، شکر کنم در حالی که هیچ شکری از من صادر نمیشود جز آنکه آن نیز نعمتی از تو بر من است؟»
خداوند فرمود:
«ای موسی! اکنون مرا شکر کردی؛
هنگامی که دانستی آنچه از شکر به زبان و عمل میآوری، از ناحیهی من است.»
…
شکر حقیقی = دیدن منبع نعمت
شکر یعنی اینکه انسان بفهمد ریشهی همهی داشتهها حتی توان شکر کردن، از خود خداست.
اگر انسان شکر را به خودش نسبت دهد (که من توانستم، من گفتم، من عمل کردم) دچار غفلت شده است.
علم به مبدأ، خود شکر است
وقتی موسی علیهالسلام فهمید که حتی شکرگزاریاش هم از خداست، خدا فرمود: «الآن شکرتنی.»
یعنی حقیقت شکر، «معرفت» است: دیدن نور خدا در هر نعمت و حتی در نفس شکر.
باطن شکر = تواضع
کسی که میفهمد هر نعمتی از خداست، 👈دیگر برای خودش سهمی قائل نمیشود؛👉 این میشود تواضع. + «شرک»
شکر و تواضع همیشه همزادند.
…
در همهی روایات گذشته گفتیم شکر یعنی آشکار کردن نور علم در عمل.
اما این روایت نشان میدهد که اصل علم هم، اصل عمل هم، اصل توفیق هم، همه هدیهی خداست.
پس شکر یعنی آشکار کردن این معرفت:
«هیچ چیز از من نیست، همه از اوست.»
نتیجه:
شکر در نگاه موسی علیهالسلام، تنها «گفتن و عمل کردن» نبود،
بلکه بازگشت دادن همه چیز به خدا بود.
این همان نقطهای است که قلب انسان «شکور» میشود:
نعمتی میبیند → میگوید این از خداست.
توفیقی در شکر دارد → میگوید این هم از خداست.
حتی معرفت دیدن نور خدا را → میبیند که باز از خداست.
این همان «رضایت قلبی + آشکار کردن علم در عمل» است که ما در کل بحث، معنای جامع شکر دانستیم.
امام صادق عليه السّلام:
فِي كُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِكَ شُكْرٌ لاَزِمٌ لَكَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَكْثَرُ
وَ أَدْنَى اَلشُّكْرِ رُؤْيَةُ اَلنِّعْمَةِ مِنَ اَللَّهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ يَتَعَلَّقُ اَلْقَلْبُ بِهَا دُونَ اَللَّهِ وَ اَلرِّضَا بِمَا أَعْطَاهُ وَ أَنْ لاَ تَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ وَ تُخَالِفَهُ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ
وَ كُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاكِراً عَلَى كُلِّ حَالٍ تَجِدِ اَللَّهَ رَبّاً كَرِيماً عَلَى كُلِّ حَالٍ
وَ لَوْ كَانَ عِنْدَ اَللَّهِ عِبَادَةٌ تَعَبَّدَ بِهَا عِبَادَهُ اَلْمُخْلَصِينَ أَفْضَلَ مِنَ اَلشُّكْرِ عَلَى كُلِّ حَالٍ لَأَطْلَقَ لَفْظَهُ فِيهِمْ مِنْ جَمِيعِ اَلْخَلْقِ بِهَا
فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ أَفْضَلَ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَيْنِ اَلْعِبَادَاتِ وَ خَصَّ أَرْبَابَهَا فَقَالَ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ
وَ تَمَامُ اَلشُّكْرِ اِعْتِرَافُ لِسَانِ اَلسِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَى شُكْرِهِ
لِأَنَّ اَلتَّوْفِيقَ لِلشُّكْرِ نِعْمَةٌ حَادِثَةٌ يَجِبُ اَلشُّكْرُ عَلَيْهَا وَ هِيَ أَعْظَمُ قَدْراً وَ أَعَزُّ وُجُوداً مِنَ اَلنِّعْمَةِ اَلَّتِي مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقْتَ لَهُ فَيَلْزَمُكَ عَلَى كُلِّ شُكْرٍ شُكْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَى مَا لاَ نِهَايَةَ لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِي نِعْمَتِهِ قَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْكِ غَايَةِ شُكْرِهِ وَ أَنَّى يَلْحَقُ اَلْعَبْدُ شُكْرَ نِعْمَةِ اَللَّهِ وَ مَتَى يَلْحَقُ صَنِيعُهُ بِصَنِيعِهِ وَ اَلْعَبْدُ ضَعِيفٌ لاَ قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إِلاَّ بِاللَّهِ وَ اَللَّهُ غَنِيٌّ عَنْ طَاعَةِ اَلْعَبْدِ قَوِيٌّ عَلَى مَزِيدِ اَلنِّعَمِ عَلَى اَلْأَبَدِ
فَكُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاكِراً عَلَى هَذَا اَلْأَصْلِ تُرَى اَلْعَجَبَ.
براى هر نفسى شكرى لازم بلكه هزار شكر يا بيشتر
و كمترين درجۀ شكر اين است كه نعمت را فقط از خدا بدانى و اسباب و علت ديگرى جز خدا در دل تو جا نداشته باشد و اينكه بعطاى او راضى و خشنود باشى
و اينكه نعمت او را در راه گناه و معصيت او بكار نبرى
و هيچ گونه مخالفتى با اوامر و نواهى او نداشته باشى
و در هر حال بندۀ شاكر و سپاسگزارى باشى كه خداوند را پروردگار كريم و بزرگوارى خواهى ديد در جميع احوال.
و اگر از نظر خدا عبادتى كه بندگان با اخلاص انجام مىدهند بهتر و برتر از شكر بود آن عبادت را نام ميبرد ولى چون افضل و پرارزشتر از صفت شكر عبادتى نيست از ميان عبادات مخصوصا شكر را تذكر داده و عبادتكنندگان را به اين صفت توجه داده و فرمود: (و قليل من عبادى الشكور)
و شكر تام و كامل اين است كه با زبان دل خاضعانه اعتراف به عجز از انجام كوچكترين شكر بنمايد چون موفقيت به شكر و سپاس خود نعمت تازهاى است كه شكرى ديگر لازم دارد و اين موفقيت با ارزشتر و پرقيمتتر از آن نعمتى است كه موفق بشكر آن شده بود بنا بر اين چون هر شكرى خود نعمتى است بزرگتر پس شكر بيشتر و برتر از شكر سابق لازم است و همين طور تا بينهايت كه انسان شكرگزار غرق در نعمت حق است و از رسيدن به غايت و نهايت شكر قاصر و عاجز است
و چگونه ميتواند شكر بنده با نعمت خدا و احسان و عمل او با احسان خدا برابرى كند با اينكه بنده ضعيف و ناتوان است و نيروئى جز بوسيلۀ خدا ندارد و خداست كه از اطاعت و عبادت بندهاش بىنياز و قدرت بر افزايش نعمت الى الابد دارد پس بايد بندۀ سپاسگزار باشى
و بنا بر اين اصل و پايه، حقيقت شگفتانگيزى خواهى ديد.
شکر در هر نفس
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
«در هر نفسی که میکشی هزار شکر بر تو واجب است یا بیشتر.»
یعنی نه تنها هر روز و هر ساعت، بلکه هر دم و بازدم، یک نعمت بیکران است که شکر میطلبد.
پس شکر محدود به سفره و نعمت ظاهری نیست؛ نفس کشیدن، چشم برهم زدن، تپش قلب، همه شکر میخواهند.
حداقل شکر (أدنى الشکر)
دیدن نعمت از خدا، بدون اینکه دلت به سببهای ظاهری بچسبد.
راضی بودن به آنچه خدا داده است.
نافرمانی نکردن با همان نعمتی که خدا عطا کرده.
مثلاً زبان نعمتی الهی است؛ حداقل شکرش این است که با آن گناه نکنی.
شکر بر هر حال
امام میفرمایند:
«بنده شاکر خدا بر هر حال باش، تا خدا را پروردگاری کریم بر هر حال بیابی.»
شکر فقط وقت راحتی و گشایش نیست؛ در سختی و تنگی هم باید ادامه داشته باشد.
شکر برترین عبادت است
خدا هیچ عبادتی بالاتر از شکر قرار نداده، و به همین دلیل فرموده: «و قلیلٌ من عبادی الشکور»؛ یعنی فقط اندکی از بندگاناند که حقیقتاً شاکرند.
این نشان میدهد شکر، هم عبادت است و هم معیار بندگی خالص.
تمام شکر
اعتراف دل و جان به اینکه انسان عاجز است حتی از رسیدن به کمترین حد شکر.
زیرا:
خودِ توفیقِ شکر، یک نعمت تازه است.
این نعمت تازه هم نیازمند شکر دیگر است.
و این سلسله تا بینهایت ادامه دارد.
پس بنده در حقیقت همیشه غرق در نعمت و همزمان عاجز از شکر کامل است.
نتیجه:
بنده باید همیشه در مقام شکر باشد، هم با زبان و هم با دل و عمل، اما در عین حال بداند که هیچگاه شکر حقیقی را به نهایت نمیرساند.
همین اعتراف به عجز، خود بالاترین درجه شکر است.
…
امام صادق علیهالسلام میخواهند به ما بیاموزند:
شکر حقیقی یک حالت قلبی دائمی است، نه یک عمل مقطعی.
هر نفَس انسان، هزاران بار شکر میطلبد.
کمال شکر این است که بدانی توفیق شکر کردن هم از خداست، و همین آگاهی، خودش شکر دیگری میطلبد.
در نهایت، بنده غرق در نعمت و در عجز خویش میشود و همین حالت، او را به قله بندگی میرساند.
[قلل&شکر]:
گفتیم خدا مهربان است و مهربانی را دوست دارد و برای اینکه به ما مهربانی کردن را یاد بدهد تا حسادت کردن را کنار بگذاریم، معلم ربانی را در ملک آشکار میکند و ما اگر قلبا این معلم و علوم را دوست داشته باشیم، در ملکوت قلبمان توفیق شنیدن و دیدن کلام و چهرۀ نورانی فرشتۀ مهربان خودمونو پیدا میکنیم و با عمل به این علوم، عملا شکر نعمت میکنیم یعنی دسترسی به نعمت رو در عمل آشکار میکنیم که در رفتار ما دیگران بوی آرامش را استشمام می کنند. اما آمار مایوس کننده است و عبارت «قلیل من عبادی الشکور» یعنی همین که چقدر کم هستند کسانی که از این نعمت خدا استفاده کنند و عملا آشکار کنند که اهل شکر هستند.
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (10)
وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (78)
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (9)
يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحاريبَ وَ تَماثيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (13)
قُلْ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (23)
اهل شکر؛ اندکترین بندگان
خدای رحمان در قرآن بارها تکرار کرده است که بیشتر مردم اهل شکر نیستند و در برابر عظمت نعمتها، قلیلاند آنان که حقیقتاً نعمت را میبینند و در عمل آشکار میسازند:
«قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»
این تکرار قرآن، پیام روشنی دارد:
خدا زمین و امکانات معیشت را داد، اما شاکران اندکاند.
خدا گوش و چشم و دل عطا کرد، اما شاکران اندکاند.
حتی روح خویش را در وجود انسان دمید، اما شاکران اندکاند.
خدا معلم را آشکار کرد، اما شاکران اندکاند!
…
شکر حقیقی؛ آشکار کردن نعمت در عمل
گفتیم خداوند چون مهربان است، برای آموزش ما به مهربانی، معلم ربانی را در مُلک آشکار میکند.
اگر قلب ما این معلم و علوم او را دوست بدارد، در ملکوت قلب خود توفیق دیدن و شنیدن صدای فرشتهی مهربان خویش را خواهیم یافت.
وقتی این علوم را در زندگی روزمره به کار ببریم، آنگاه شکر کردهایم؛
یعنی نعمت را از حالت پنهان به ظهور رساندهایم.
ثمره این شکر، انتشار آرامش در رفتار ماست،
به گونهای که دیگران بوی رحمت الهی را از ما استشمام میکنند.
…
استدراج یا شکر
اگر انسان این نعمت را شناخت ولی به کار نبست، در حقیقت گرفتار استدراج است؛
یعنی عطایی که به جای رشد، او را در غفلت و سقوط میبرد.
اما اگر علم و هدایت معلم ربانی را در عمل پیاده کند،
همانجا شکر محقق شده و درهای رحمت تازهتری گشوده میشود.
…
قلیل من عبادی الشکور
این است معنای عمیق جملهی الهی:
«وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»؛
یعنی در میان انبوه دریافتکنندگان نعمت، تنها اندکیاند که با دوست داشتن، درک کردن و به کار بستن نعمت، آن را به مرحلهی ظهور در مُلک میرسانند و حقیقتاً شاکر میشوند.
🌺 قلیلٌ من عبادی الشکور
ای انسان! خداوند زمین را زیر پای تو گسترانید، آسمان را سقف بلندت ساخت، گوش و چشم و دل به تو بخشید و حتی از روح خویش در وجودت دمید؛ امّا چه اندکاند کسانی که این نعمتها را میبینند و در برابر آن خم میشوند.
شکر، تنها گفتن یک «الحمدلله» نیست؛
شکر آن است که نعمت در وجود تو آشکار شود،
در رفتار تو بدرخشد،
و در نگاه و کلامت بوی آرامش و رحمت بپراکند.
خداوند مهربان، برای آنکه مهربانی را به تو بیاموزد، معلم ربانی را در ملک ظاهر میکند؛
اگر دل، او و علوم او را دوست بگیرد، در ملکوت قلبت فرشتهی مهربان خودت را خواهی دید.
و اگر این علوم را در زندگی روزانه به کار بگیری، در حقیقت شکر کردهای و درهای نعمت تازهتری به رویت گشوده میشود.
اما اگر دانستی و به کار نبستی، نعمت به استدراج بدل میشود؛ عطایی که تو را در غفلت فرو میبرد و پلهپله به سقوط میکشاند.
پس بیندیش! آیا میخواهی در شمار آن اندک بندگان شاکر باشی؟
همانها که خداوند دربارهشان فرمود:
«وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ».
#دلنوشته
گاهی به خودم میگویم…
چه بسیار نعمتها که بر من جاری شد،
بیآنکه حتی طلب کرده باشم.
چشمهایم، گوشهایم، قلبم،
زمین زیر پایم، آسمان بالای سرم،
و نفَسی که بیهیچ ضمانتی دم و بازدم میشود…
اما آیهای در گوشم زنگ میزند:
«قَليلًا ما تَشْكُرون»…
چقدر اندکاند کسانی که شکر میگزارند!
و دلم میلرزد… نکند من هم از همان بسیاری باشم که نعمت را میبینند،
اما لبخند سپاسشان به عمل نمیرسد.
خدایا…
تو معلم مهربانی را در این دنیا فرستادی
تا راه شکر را به ما بیاموزد،
تا حسادت را به مهربانی بدل کنیم
و نعمتهایت را با دست و زبان و رفتارمان آشکار کنیم.
امّا… چه اندکاند دلهایی که به این صدا گوش میدهند.
آه خدای من…
نمیخواهم در شمار ناسپاسان باشم.
میخواهم از همان اندک باشم؛
از همان «قلیل» بندگان شاکر
که نگاهت بر آنها افتاد
و ستایششان کردی.
تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ…
«تو شکرِ کسی را میپذیری که تو را شکر گفته، در حالیکه خودت شکر گفتن را به او الهام کردهای.»
خدایا! چه رازی بالاتر از اینکه شکر ما هم در حقیقت از توست؟
ما چیزی نداریم جز آنچه تو عطا کردی،
و اگر لحظهای دست ما را رها کنی،
نه شکری میماند، نه یاد تویی، نه حتی نفسی که شکر بر زبان آوَرَد.
ای مهربانترین!
تو از ما سپاس میپذیری،
در حالیکه همان سپاس، هدیهای از جانب خودت است.
چه کرمی بالاتر از این؟
که بندهای ناتوان، با زبانی لرزان، چیزی را به پیشگاه تو عرضه کند،
و تو همان را میآرایی و به نام شکر، از او قبول میکنی.
آری پروردگارا…
اگر توفیق شکر را در قلبم نمینشاندی،
لبانم خشک میماند و روحم غبار میگرفت.
اینکه امروز میتوانم بگویم «الحمدلله»،
خود نعمتی تازه است که شکر تازه میخواهد…
و باز این چرخه بیپایان شکر، تنها در بیکرانگی فضل تو معنا مییابد.
پس بگذار، ای خدای شاکرِ سپاسپذیر،
من هم در شمار همان «قلیل» بندگان شاکر قرار گیرم،
که تو خود نامشان را در کتابت با عزّت آوردی:
«وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ».
امام رضا علیه السلام:
وَ قَالَ أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ يَزِيدَ
دَخَلْنَا عَلَى الرِّضَا ع فَقُلْنَا
إِنَّا كُنَّا فِي سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَيْشِ فَتَغَيَّرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغَيُّرِ
فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَرُدَّ ذَلِكَ إِلَيْنَا
احمد بن عمر و حسین بن یزید نقل کردند:
نزد امام رضا (ع) رفتیم و گفتیم:
«ما در گذشته از نظر روزی در رفاه و آسایش بودیم، اما وضعیت ما اندکی تغییر کرده است. از خدا بخواهید که آن وضع را به ما بازگرداند.»
فَقَالَ ع
امام (ع) فرمودند:
أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُونَ؟
تَكُونُونَ مُلُوكاً؟
أَ يَسُرُّكُمْ أَنْ تَكُونُوا مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَةَ
وَ إِنَّكُمْ عَلَى خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ
«چه میخواهید؟ میخواهید پادشاه شوید؟
آیا دوست دارید مثل طاهر و هرثمه باشید، در حالی که بر خلاف آنچه هستید (بر دین باطل) باشید؟»
فَقُلْتُ
من گفتم:
لَا وَ اللَّهِ مَا سَرَّنِي أَنَّ لِيَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا ذَهَباً وَ فِضَّةً
وَ إِنِّي عَلَى خِلَافِ مَا أَنَا عَلَيْهِ
«نه، به خدا قسم، اگر دنیا با تمام طلا و نقرهاش از آنِ من باشد
و بر خلاف آنچه هستم، باشم، خوشحال نخواهم بود.»
فَقَالَ ع
امام (ع) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ
«همانا خداوند میفرماید:
اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً
وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ
“ای خاندان داوود! شکرگزاری کنید،
و اندکی از بندگان من شکرگزارند.”
أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ
به خداوند گمان نیک ببر؛ زیرا هرکس که گمانش به خدا نیکو باشد، خداوند نزد گمان اوست.
وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْيَسِيرُ مِنَ الْعَمَلِ
و هرکس به روزی اندک راضی باشد، عمل اندکش پذیرفته میشود.
وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ
خَفَّتْ مَئُونَتُهُ
وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ
وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا
وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ.
و هرکس به حلال اندک راضی شود،
هزینههای زندگیاش سبک میشود،
خانوادهاش در آسایش قرار میگیرد،
و خداوند درد دنیا و درمان آن را به او مینمایاند
و او را از آن سالم به سرای سلامت (بهشت) خارج میسازد.»
« وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ »
+ « ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ »
خداوند در قرآن کریم پرده از رازی لطیف برمیدارد:
«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (انفال/۳۳).
این آیه نشان میدهد که حضور معلم ربانی، همان پیامبر مهربان، خود عامل رفع عذاب است.
وجود او، وجودی رحمت است؛ نَفَسش، نفس آرامش است؛ و حضورش، سپری در برابر خشم الهی.
تا وقتی که چنین چراغی در میان مردمان روشن است، ظلمت نمیتواند سایهاش را بر زندگی آنها بیندازد.
در آیهای دیگر، باز کلید رهایی از عذاب را معرفی میکند:
«ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ» (نساء/۱۴۷).
اینجا حقیقتی شفاف بیان شده: خداوند، ما را برای عذاب کردن نیافریده است. هدف، رنج و خشم نیست؛ بلکه اگر شکر و ایمان در میان باشد، عذابی باقی نمیماند.
این دو آیه دست به دست هم میدهند تا بگویند:
عامل حقیقی نجات، همان «معلم ربانی» است که با زبان وحی و عمل هدایت، شکر را به ما میآموزد. در حقیقت، شکر یکی از هزاران هزار نام زیبای خداست؛ و آن کس که به «شکر» زنده شد، به حقیقت، در آغوش رحمت الهی مأوا یافته است.
همین حقیقت را ماجرای قوم یونس نشان میدهد:
آنان وقتی که پیامبرشان را تکذیب کردند و از نعمت حضور او غافل شدند، به پرتگاه عذاب رسیدند. اما وقتی دلها شکست، استغفار زبانها را گرفت و شکرِ وجود پیامبر را در دل زنده کردند، همان شد که خداوند در سوره اعراف فرمود:
«فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ» (اعراف/۹۸).
قوم یونس به برکت همین استغفار و بازگشت، استثناء شدند؛ عذاب از آنان برداشته شد و به زندگی و آرامش بازگشتند.
پس، شکر یعنی دیدن معلم ربانی در زندگی؛ چه در صورت پیامبران و اولیاء خدا در ملک ظاهر، و چه در صورت فرشتهی مهربان در ملکوت قلب. هر جا حضور او را پاس داشتیم و با ایمان و استغفار در مدارش ماندیم، عذاب برداشته میشود و نعمت جاودانه میگردد.
امام کاظم علیه السلام:
التَّحَدُّثُ بِنِعَمِ اللَّهِ شُكْرٌ وَ تَرْكُ ذَلِكَ كُفْرٌ
فَارْتَبِطُوا نِعَمَ رَبِّكُمْ تَعَالَى بِالشُّكْرِ
وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ
وَ ادْفَعُوا الْبَلَاءَ بِالدُّعَاءِ
فَإِنَّ الدُّعَاءَ جُنَّةٌ مُنْجِيَةٌ تَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً.
«بازگو کردن و صحبت از نعمتهای خداوند، شکر است و رها کردن آن، کفر.
پس، نعمتهای پروردگار خود را با شکرگزاری پیوند دهید.
و اموال خود را با پرداخت زکات حفظ کنید.
و بلا را با دعا دفع نمایید؛ زیرا دعا سپری نجاتبخش است که بلا را، حتی اگر حتمی شده باشد، بازمیگرداند.»
شکر، تنها در قلب و زبان خلاصه نمیشود؛
بلکه یک جریان عملی است که نعمتها را زنده نگه میدارد.
امام علیهالسلام سه رکن برای صیانت از نعمتها معرفی میکنند:
شکر زبانی و قلبی:
سخن گفتن از نعمتهای خدا، نه به قصد فخر فروشی، بلکه برای یادآوری و زنده نگهداشتن حضور خدا در زندگی. وقتی از نعمتی میگوییم و آن را به خدا نسبت میدهیم، در حقیقت رشتهای نامرئی میان ما و آن نعمت بسته میشود و دوامش تضمین میگردد. ترک این کار، به فراموشی سپردن نعمت است؛ و این همان کفران است.
زکات به عنوان شکر مالی:
آنچه در اموال ماست، امانتی از سوی خداست. زکات، دیواری محکم است که مال را از زوال و بلا حفظ میکند. شکر واقعیِ ثروت، تنها با بهرهمندی سائل و محروم از آن محقق میشود.
«وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»
دعا به عنوان شکر:
دعا فقط درخواست نیست، بلکه تسلیم و اعتماد به فضل الهی است.
دعا همچون سپری استوار، بلاهایی را که حتی در تقدیر قطعی نوشته شده باشد، بازمیگرداند.
این یعنی شکر عمیق درونی؛ اینکه ما به جای اتکاء به قدرت خود، به پناهگاه الهی پناه میبریم.
پس، در نگاه امام کاظم علیهالسلام، شکر یعنی:
گفتن، بخشیدن و خواستن.
گفتن از نعمتها، بخشیدن از اموال، و خواستن از خدا.
و این سه، راههای بقا و گسترش نعمتاند؛ چراکه هر نعمتی اگر در مدار شکر قرار گرفت، از نابودی در امان خواهد بود.
قلب شکور؛ رضایت به تقدیر و آشکار کردن علم الهی در عمل — «اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً»
در جهانی که نعمتها اغلب نادیده گرفته میشوند و شکایتها جای قدردانی را میگیرند، قرآن و تعالیم خاندان پیامبر علیهمالسلام به ما یادآوری میکنند که شکر تنها یک واژه مؤدبانه نیست، بلکه شیوهای برای زیستن است.
این مقاله عمق مفهوم شُکر را بهعنوان یک مسیر معنوی میکاود: شکری که نه فقط در زبان، بلکه در قلب و در عمل آشکار میشود؛ به گونهای که آرامش، مهربانی و عدالت را در جامعه پراکنده میسازد. از حکمت امام علی و امام صادق علیهماالسلام تا درسهای حضرت موسی و عیسی علیهماالسلام میآموزیم که شکر هم سپری در برابر بلاست و هم جاذبهای برای برکات بیپایان.
اما شکر راستین نادر است — چنانکه قرآن میفرماید: «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»؛ و راز همینجاست: هر نفس، هر اندیشه و هر مهربانی میتواند هنگامی که بر پایه شکر باشد، به عبادتی ناب تبدیل گردد.
اگر تاکنون از خود پرسیدهاید که شکر چگونه میتواند سرنوشت شما را دگرگون کند، شما را از سختیها حفظ نماید و به دریای علم الهی متصل سازد، این مقاله برای شماست. با ما همراه شوید تا دریابید قلبی شکور چگونه هم به تقدیر الهی آرام میسپارد و هم علم پنهان را در زندگی روزمره به عمل بدل میسازد.
یوسف علیهالسلام، در اوج غربت و زندان، هویت و رسالت خود را یادآور میشود:
«من پیرو آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستم؛
آیینی که سراسر توحید است و هیچ شرکی در آن راه ندارد.
این هدایت و این توحید، فضل خدا بر ما و بر همه مردم است؛
اما بیشتر مردم شاکر نیستند.»
…
یوسف (ع) شکر نعمت هدایت میکند:
او میداند بزرگترین نعمت، نعمت ایمان و توحید است، نه سلطنت، نه آزادی، نه زیبایی.
به همین دلیل حتی در زندان، به جای شکوه از سختیها، زبان به شکر نعمت هدایت میگشاید.
فضل الهی عام است:
میفرماید:
«ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَینا وَ عَلَى النّاسِ»
یعنی هدایت و معرفت خدا، نعمتی است که به همگان عرضه شده، اما این مردماند که کمتر آن را میپذیرند و به شکر عملی تبدیل میکنند.
درست همان حقیقتی که قرآن بارها تأکید میکند: قَلِیلًا ما تَشْکُرُون.
شکر یعنی وفاداری به میثاق انبیاء:
یوسف (ع) شکر نعمت را در اتباع نشان میدهد، نه فقط در زبان.
او میگوید:
من راه ابراهیم و اسحاق و یعقوب را ادامه دادهام.
👈پس شکر حقیقی در تبعیت از معلم ربانی و عمل به علوم الهی است.👉
…
بیشتر مردم ناشکرند:
همانند آیات مقاله، اینجا نیز آمار ناامیدکننده است.
نعمت ایمان و علم الهی برای همگان گسترده شده، ولی اندکاند کسانی که آن را بپذیرند، دل به معلم ربانی بدهند و در عمل آشکار کنند که شکورند.
…
پس «یوسف (ع) در زندان، بزرگترین نعمت خدا را به یاد میآورد: نعمت هدایت.
او آن را فضل عام الهی میداند که بر همه عرضه شده،
اما شکر آن را تنها اندکی از بندگان به جا میآورند.
شکر واقعی در ادامه دادن راه معلمان ربانی و عمل کردن به حقیقت توحید است،
نه در گفتن لفظیِ “شکر”».