The Proximity of the Light to our Heart!
«جور» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الميل الى شيء»
«الجار: العدول: جار عن الطريق»
مفهوم نزدیک «الجِوَار: نزديكى» در این واژه، اونو به هزار واژه مترادف نور الولایة وصل میکنه.
همجواری با نور آل محمد ع به برکت اخذ معالم ربانی از صاحبان نور، ان شاء الله تعالی.
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»
نور ولایت، فرایند مجاورت و همسایگی با آیات است!
«آیاتی و رسلی» همسایه ما هستند! مجاور ما هستند! نزدیک ما هستند!
[جور – حسد]:
«و امّا حقّ همسايه: در هيچ نعمتى بر او حسودى مكنى»
در واقع ریشه تکذیب «آیاتی و رسلی» همان حسد دنیای قلب است.
انکار فضیلت چیزی را کردن به انگلیسی میشه: «disparaged»: ناسازگاری!
Jealousy is disparaged!
+ «لوح – الواح نورانی!»:
قلبی که قبض و بسطشو میفهمه، همسایه و همجوار نور خودشه!
همسایگان و مجاورین نور!
همسایۀ نورانی! نور مجاور! قطع متجاورات!
+ «بنن»:
قلبی که هویت نورانی داره، در واقع همون سرانگشت نورانی است که درِ بسته رو، باز میشه!
+ «قرب»
+ «جنب الله»
+ «اذن الله»
+ «با اجازۀ نور، بله!»
مفهوم زیبای قرب و نزدیکی و اجازه و هزار واژۀ مترادف نور الولایة،
در این فیلم کوتاه به زیبایی نشان داده شده است.
اهل نور، اقرار به فضیلت معالم ربانی صاحبان نور خود میکنند!
اما اهل حسد، این فضیلت و مزیّت آنها را انکار و کتمان مینمایند!
وقتی حوادث رو آثار عیب خودت میدونی و به تقدیراتت راضی میشی، انگاری اقرار به فضل آل محمد ع مینمایی، که ببین چقدر هوشیارانه این حوادث رو برای رو نمودن و در ضمن درمان عیب حسد من طراحی نمودهاند و این اقرار به فضل، یعنی عدم استعمال حسد نسبت به «آیاتی و رسلی».
کسی که حوادث رو آثار عیب خودش ندونه، بشدت حسوده!
به کی حسادت میکنه!
به آیاتی و رسلی! به آل محمد ع!
چجوری این حسادتشو بروز میده؟
نمیخواد قبول کنه که معیوبه و نمیخواد قبول کنه که این حادثه به چه زیبایی طراحی شده و طراح دانا چه خوب دستشو رو کرده و عیب قلبشو برملا کرده!
حسود اقرار به فضل نور ندارد و ناسازگاری او با آیات، خبر از همین اندیشه غلط حسادت او میدهد.
اینکه بپذیریم حسودیم، خودش گام اول درمان بیماری حسد ماست و گام دوم این است که نور ولایت، تنها راه درمان حسادت است!
حالا «نور ولایت» چیه؟!
خودش یه داستان عجیب و غریبی است!
اسم الله عجیب یا قابض و یا باسط!
وَ أَمَّا حَقُّ الْجَارِ … وَ لَا تَحْسُدْهُ عِنْدَ نِعْمَةٍ!
همجواری با صاحبان و حاملان و اهل نور، شرط و شروط دارد!
امام سجاد علیه السلام:
وَ أَمَّا حَقُّ الْجَارِ
فَحِفْظُهُ غَائِباً وَ كَرَامَتُهُ شَاهِداً وَ نُصْرَتُهُ وَ مَعُونَتُهُ فِي الْحَالَيْنِ جَمِيعاً
لَا تَتَبَّعْ لَهُ عَوْرَةً وَ لَا تَبْحَثْ لَهُ عَنْ سَوْءَةٍ لِتَعْرِفَهَا
فَإِنْ عَرَفْتَهَا مِنْهُ عَنْ غَيْرِ إِرَادَةٍ مِنْكَ وَ لَا تَكَلُّفٍ كُنْتَ لِمَا عَلِمْتَ حِصْناً حَصِيناً وَ سِتْراً سَتِيراً
لَوْ بَحَثَتِ الْأَسِنَّةُ عَنْهُ ضَمِيراً لَمْ تَتَّصِلْ إِلَيْهِ لِانْطِوَائِهِ عَلَيْهِ
لَا تَسْتَمِعْ عَلَيْهِ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ
لَا تُسْلِمْهُ عِنْدَ شَدِيدَةٍ
وَ لَا تَحْسُدْهُ عِنْدَ نِعْمَةٍ
تُقِيلُ عَثْرَتَهُ وَ تَغْفِرُ زَلَّتَهُ
وَ لَا تَدَّخِرْ حِلْمَكَ عَنْهُ إِذَا جَهِلَ عَلَيْكَ
وَ لَا تَخْرُجْ أَنْ تَكُونَ سِلْماً لَهُ تَرُدُّ عَنْهُ لِسَانَ الشَّتِيمَةِ
وَ تُبْطِلُ فِيهِ كَيْدَ حَامِلِ النَّصِيحَةِ
وَ تُعَاشِرُهُ مُعَاشَرَةً كَرِيمَةً
وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
و امّا حقّ همسايه:
در پشت سر و نبودش حفظ و نگهدارى او،
و در حضورش گراميداشت و احترام او،
و در حضور و غياب، يارى و كمك به او است.
(در پشت سر او را حفظ كنى، و در حضور گراميش دارى،
و در همه حال يارى و كمكت را از او دريغ مدارى)،
نبايد از او عيبجوئى نمائى،
و نيز نمىبايد از سر كنجكاوى به جستجوى بدى او پردازى تا آن را بفهمى.
پس چنانچه از سر اتّفاق و بدون هيچ عملى بدان بدى پى بردى،
بايد براى حفظ و نگهدارى آنچه فهميدهاى همچون دژى محكم و پردهاى ضخيم باشى،
كه چنانچه نيزهها سينهاى را بشكافند- بخاطر دست يافتن بر آن- بدان راز پى نبرند.
مخفيانه به سخنانش گوش مدهى (گفته ديگران را در بارهاش مپذير)،
در گرفتارى و سختى تنهايش مگذارى،
در هيچ نعمتى بر او حسودى مكنى،
و بايد از لغزشش درگذرى و خطايش را ناديده گيرى،
و چون با تو نادانى كرد حلم و بردباريت را از او دريغ مدارى (يعنى با او بردبارى كن)،
رفتارت با او پيوسته مسالمت آميز باشد تا زبان دشنام و ناسزا را از او دور سازى،
و حيله فرد ناصح ظاهرى را در او بىاثر كنى،
و بزرگوارانه با او معاشرت نمائى،
و لا قوّة إلّا باللَّه.
حسادت، نمیذاره همسایه و همجوار نور باقی بمونی!
امام صادق علیه السلام:
مصباح الشريعة
قَالَ الصَّادِقُ ع
الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ
كَإِبْلِيسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ
وَ لِآدَمَ ع الِاجْتِبَاءَ وَ الْهُدَى وَ الرَّفْعَ إِلَى مَحَلِّ حَقَائِقِ الْعَهْدِ وَ الِاصْطِفَاءِ
فَكُنْ مَحْسُوداً وَ لَا تَكُنْ حَاسِداً
فَإِنَّ مِيزَانَ الْحَاسِدِ أَبَداً خَفِيفٌ بِثِقَلِ مِيزَانِ الْمَحْسُودِ
وَ الرِّزْقُ مَقْسُومٌ فَمَا ذَا يَنْفَعُ حَسَدُ الْحَاسِدِ فَمَا يَضُرُّ الْمَحْسُودَ الْحَسَدُ
وَ الْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عَمَى الْقَلْبِ وَ جُحُودِ فَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى
وَ هُمَا جَنَاحَانِ لِلْكُفْرِ
وَ بِالْحَسَدِ وَقَعَ ابْنُ آدَمَ فِي حَسْرَةِ الْأَبَدِ وَ هَلَكَ مَهْلَكاً لَا يَنْجُو مِنْهُ أَبَداً
وَ لَا تَوْبَةَ لِلْحَاسِدِ لِأَنَّهُ مُصِرٌّ عَلَيْهِ مُعْتَقِدٌ بِهِ مَطْبُوعٌ فِيهِ
يَبْدُو بِلَا مُعَارِضٍ لَهُ وَ لَا سَبَبٍ
وَ الطَّبْعُ لَا يَتَغَيَّرُ عَنِ الْأَصْلِ وَ إِنْ عُولِجَ.
حاسد قبل از اينكه به محسود زيان برساند به خود ضرر ميرساند،
مانند شيطان كه با حسادت خود به خويشتن زيان رسانيد و خود را مستوجب لعن و نفرين كرد
و آدم را به مقام اجتباء و هدايت رسانيد و موجب بلندى مقام و برگزيدگى او شد.
اكنون اگر محسود باشى بهتر است از اينكه حاسد باشى
زيرا ميزان حاسد هميشه سبك مىشود و ميزان محسود سنگين مىگردد،
حالا كه روزى بين مردم تقسيم شده است، حسد چه سودى ميدهد، و محسود چه زيانى خواهد ديد.
ريشه حسد از كورى قلب آغاز ميگردد و از انكار فضل خداوند شروع مىشود.
كورى دل و انكار فضل خدا دو بال كفر هستند،
به خاطر حسد فرزند آدم در حسرت ابدى فرو رفت،
و در هلاكتى گرفتار شد كه از آن رهائى پيدا نخواهد كرد.
توبه و بازگشت براى حسود نيست، زيرا وى اصرار بر حسادت دارد،
و به آن معتقد ميباشد و سرشت آن به حسادت آميخته شده است،
او بدون جهت حسادت ميكند،
و طبيعت تغيير نميكند اگر چه معالجه گردد.
حسود: ظالم مظلوم نما!
امام حسن علیه السلام:
مَا رَأَيْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنْ حَاسِدٍ.
نديدم ظالمى را كه شبيهتر به مظلوم باشد از حسود.
انگاری همه به اشتباه حق رو میدن به کسی که داره حسودی میکنه،
و میگن آره دیگه داره درست میگه!
حسود نعمتی که دست دیگری میبینه رو برای خودش نقمت حساب میکنه:
«انّه یری النعمَةَ علیک نَقمَة علیه»
«أن الله تعالى يقول:
الحاسد عدو نعمتي غير راض بقسمتي التي قسمت بين عبادي»
«جور – جار»: نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل نور یقین با یاد این همسایه دانا مدام قلبشان را به نور علم آل محمد ع، میل و گرایش و پیوند میدهند و دلشون میخواد برای این همسایه دانا، همسایه و همجوار حسودی نباشند، ان شاء الله تعالی.
+ «قطع متجاورات»
[همسایه دانا – همسایه حسود]
+ «جنب الله»
وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ
وَ بِ [ الْجارِ ذِي الْقُرْبى] إِحْساناً
وَ بِ [ الْجارِ الْجُنُبِ] إِحْساناً
اللغة: الجار أصله من العدول
يقال جاوره يجاوره مجاورة و جوار فهو مجاور له و جار له بعدوله إلى ناحيته في مسكنه
من قولهم جار عن الطريق
و جار السهم إذا عدل عن القصد
و استجار بالله لأنه يسأله العدول به عن النار
و الجار ذي القربى القريب
و «الْجارِ الْجُنُبِ» الغريب
الجنب صفة على فعل مثل ناقة أجد و مشي سجح
فالجنب المتباعد عن أهله يدلك على ذلك مقابلته بقوله «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى»
و القربى من القرب كاليسرى من اليسر.
[وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ]:
او مافوق ماست، اوست که به ما پناه میدهد،
و اگر به توفیق او نباشد احدی نمیتواند او را بعنوان سرپناه بشناسد و به او پناهنده شود
«أي يسوق من يريده الى ظلّ رحمته و لا يمكن لأحد أن يسوقه إليه».
ما باید به او پناهنده شویم!
ما با پناه بردن به معالم ربانی کار خود را راحت میکنیم
و خداوند اینگونه اراده کرده تا ما مورد رحمت او قرار بگیریم.
[سورة التوبة (9): الآيات 5 الى 6]
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ.
+ «اقرضهم من عرضک»
+ «ظهر – اسرار ماموریت صاحبان نور!»
چقدر اهل حسادتی که در حق صاحبان نور خیانت کردند،
در حالیکه ایشان به آنها پناه داند «إِنْ … اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ»،
و آنها علوم نور الولایة را عملا شنیدند «حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ».
اگه مقدر میشه یکی به تو نزدیک بشه (همسایه)، تو هم نزدیکش بشو و ازش دوری نکن و بهش، از نور خودت قرض بده، تا به سبب تو، کلام ولیّ خدا رو عملا بشنوه [یعنی آثار نور ولایت رو عملا ببینه!]، شاید ان شاء الله اهل نور ولایت بشه و به سبب اعمال صالح و گذشت از دلخواهی که تو نسبت به او انجام میدی، اونم هدایت بشه و خدا دستشو بگیره [برّ و نیکوکاری همینه و این راه گسترش اندیشه آل محمد ع است!]
+ «عرض – مانکن با عرضه!»
چه معنای زیبایی داره این آیات از سوره توبه:
[سورة التوبة (۹): الآيات ۵ الى ۶]
فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵)
پس چون ماههاىِ حرام سپرى شد، مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمينگاهى به كمين آنان بنشينيد؛
پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند، راه برايشان گشاده گردانيد،
زيرا خدا آمرزنده مهربان است.
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ
ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (۶)
و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود؛
سپس او را به مكان امنش برسان، چرا كه آنان قومى نادانند.
همسایه – پناهندگی!
يا جار المستجيرين
لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ … وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ!
شیطان به دروغ وعده پناه دادن به عاملین به معصیت میدهد«إِنِّي جارٌ لَكُمْ»
و وقتی شخص مرتکب گناه شد، از او دوری میکند و خود را تبرئه میکند!
[باب المستجار]:
باب مغرب
و باب طلوع علم آل محمد ع
و بابی که کنار اون باشی همسایه (مجاور) آل محمد ع محسوب میشی!
و «المُسْتَجَارُ» من البيت الحرام هو الحائط المقابل للباب دون الركن اليماني،
لأنه كان قبل تجديد البيت هو الباب،
سمي بذلك لأنه يستجار عنده بالله من النار.
مستجار:
آنكه طلب امن از او كنند. پناه. پناهگير، مورد اجاره، آنچه به اجاره گيرند.
مترادفات مستجار:
المَعَاذ ، المَأْوَی ، المَلَاذ ، الوِزْر ، الحِرْز ، الكَهْف ، المَوْئِل ، المُلْتَحَد ، الحِصْن ، الكَنَف ، المَفْزَع ، المَلْجَأ ، المَعْقِل ، الأَمْن ، المُعْتَصَم.
المستجار، النّور الولایة!
فَلَمَّا بَنَى جَعَلَ لَهُ بَابَيْنِ
بَاباً إِلَى الْمَشْرِقِ وَ بَاباً إِلَى الْمَغْرِبِ
وَ الْبَابُ الَّذِي إِلَى الْمَغْرِبِ يُسَمَّى الْمُسْتَجَارَ
+ فتح باب مستجار: «بلوهر و یوذاسف! نُورٌ عَلى نُورٍ! ۶»
باب مستجار!
حسد یعنی بسته بودن باب مسجار دنیای قلب!
اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ
+ «إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ … مِنَ اللَّهِ … لِمَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً وَ ائْتَمَّ بِهِ»
دعای باب مستجار:
امام صادق علیه السلام:
إِذَا فَرَغْتَ مِنْ طَوَافِكَ وَ بَلَغْتَ مُؤَخَّرَ الْكَعْبَةِ وَ هُوَ بِحِذَاءِ الْمُسْتَجَارِ دُونَ الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ بِقَلِيلٍ
فَابْسُطْ يَدَيْكَ عَلَى الْبَيْتِ وَ أَلْصِقْ بَطْنَكَ وَ خَدَّكَ بِالْبَيْتِ وَ قُلِ
اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ
وَ هَذَا مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ
ثُمَّ أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِمَا عَمِلْتَ
فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ فِي هَذَا الْمَكَانِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
وَ تَقُولُ
اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ
اللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي وَ اغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَ خَفِيَ عَلَى خَلْقِكَ
ثُمَّ تَسْتَجِيرُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ تَخَيَّرُ لِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعَاءِ
ثُمَّ اسْتَلِمِ الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ
ثُمَّ ائْتِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ.
هرگاه طواف را به پايان رساندى و به پشت كعبه رسيدى و آن روبهروى مستجار به فاصله اندكى از ركن يمانى است، پس دستهايت را به كعبه نهاده و آنها را باز كن و شكم و گونهات را به آن چسبانيده و بگو:
«اللّهمّ البيت بيتك و العبد عبدك و هذا مكان العائذ بك من النّار».
سپس براى پروردگارت به آن چه كردى اقرار كن، زيرا هيچ بنده مؤمنى نيست گناه خود را براى پروردگارش در اين مكان اقرار نمايد مگر خدا او را بيامرزد، ان شاء اللّه، و مىگويى:
«اللّهمّ من قبلك الرّوح و الفرج و العافية. اللّهمّ إنّ عملي ضعيف فضاعفه لي و اغفر لي ما اطّلعت عليه منّي و خفي على خلقك».
سپس به خدا پناه ببر از آتش و بر خود دعا انتخاب كن،
آنگاه ركن يمانى را استلام نموده،
سپس به نزد حجر الاسود برو.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ
وَ رَأَيْتُهُ ص مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ
اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِكَ.
« اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ »
نور « الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ » از درب مغرب « مِنْ قِبَلِكَ » به درون بیتی که تو از درب مشرقش وارد آن شدی داخل می شود !
در واقع این همان ساعت و روز و زمانی است که می گویند خورشید از مغرب طلوع کرده است !
« وَ الْبَابُ الَّذِي إِلَى الْمَغْرِبِ يُسَمَّى الْمُسْتَجَارَ »
حالا که قلبت به عمل صالح انجام شده با یاد عالم ربانی منور شده، الان تو دقیقا جلوی درب مستجاری و این درب برای قلبت باز شده و وقت دعاست پس برای چه کسی و چه دعایی باید بخوانی؟
دعا؟ چه کسی را میخوانی؟
صاحبان نور علم آل محمد ع.
« وَ هُوَ الطَّالِعُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ يَفْتَحُ الْبَابَيْنِ بِيَدِهِ جَمِيعاً »
در واقع وقتی که از امام صادق ع میپرسند، پس از ایشان، از چه کسی کسب علم نمایند،
« إِلَى مَنْ نَفْزَعُ وَ يَفْزَعُ النَّاسُ بَعْدَكَ ؟»،
امام صادق ع اشاره می فرمایند کسی که از این درب بر قلبت طلوع می کند و آن را برایت میگشاید و در واقع برای ما یعنی صاحبان نور، که یاد آنها در دل شرایط نا آرامی که ما از درب شرقی برای رسیدن به نور به توفیق آنها وارد بیت شدیم، بناگاه درب مستجار گشوده میشود و نوری که از این باب میتابد، قلب را یکپارچه روشن و آرام مینماید.
[مستجار – فلق]:
فلق : فَأَنْتَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً!
الْفَلْقُ : شقّ الشيء و إبانة بعضه عن بعض.
الفَلْقَة : برگى كه هنوز از شاخه بيرون نزده است.
الفِلْقَة : اولين برگ سبز كه از نهال يا بته خارج مىشود،
با نطفه گذاری علمی صاحبان نور، تاریکی شب به نور صبح تبدیل میشود .
فَلقَ الأرضَ بالنّبات
فَلقَ السَّحاب بالمطر
الفَلق: جميعُ المخلوقات
فالِقُ الْحَبِ وَ النَّوى أَي : خالِقُه، أَو شَاقُّه بإِخْراجِ الوَرَقِ الأَخْضَرِ مِنْه
قد تَفَلَّقَ الرائبُ: إِذا تَقَطَّعَ و تَشقَّق من شِدَّة الحُمُوضةِ
الفُلَّيْق : خَوْخٌ يَتَفَلَّقُ عن نَواه
[الخَوْخَة : يك دانه هُلُو، ميوۀ درخت هلو، روزنهاى كه نور بخانه رساند، دربى كوچك در دربى بزرگ]
این مثال درب کوچک در درب بزرگ از زیباترین مثالها برای صاحبان نور است!
باب مستجار، درب صاحبخانه قلب ماست که تا این روزنه باز نشود تاریکی درون قلب به صبح روشن مبدل نخواهد شد .
[مستجار – فلق]:
طلوع خورشید از مغرب!
« قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ »:
فلق که امر عجیبی است همان معجزه طلوع خورشید علم آل محمد ع از مغرب قلب ماست و این روزنه علمی به دریای بیکران علم الهی آل محمد ع همان وجود مقدس و نازنین صاحبان نور است.
+ «ذباب العین – انسان العین».
[طلوع خورشید از مغرب!]:
کسانی که با صاحبان نور آشنا شدند (در ملک و در ملکوت – خیمه و بیت) در واقع برای آنها معجزه طلوع خورشید از مغرب صورت گرفته لذا اگر قدرش را بدانند (مستقرین) فبها، اما معارین حسود که نسبت به نور خود خیانت کردند دیگر راهی برای توبه و بازگشت برای آنها باقی نمانده است!
«إنّ للتّوبة بابا عرض ما بين مصراعيه ما بين المشرق و المغرب لا يغلق حتّى تطلع الشّمس من مغربها»
و در حدیث اسیاف « فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا أَمِنَ النَّاسُ كُلُّهُمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً » این مطلب کامل می شود که با طلوع علم صاحبان نور، برای اهلش امنیت کامل برقرار می شود و برای قلوبی که اقرار به فضل علمی آنها نداشته باشند باب توبه بسته خواهد شد!
[باب توبه – باب مستجار] :
آقایی بنام توبه! دربی بنام مستجار!
[سورة الأنعام (6): آية 158]
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ
يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (158)
آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت بيايد، يا پارهاى از نشانههاى پروردگارت بيايد؟
[اما] روزى كه پارهاى از نشانههاى پروردگارت [پديد] آيد، كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد. بگو: «منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم.»
[حجت الله – توبة]:
حجت همان آیاتی و رسلی است که اهل یقین با استعمال اندیشه و علوم آنها، در دل شرایط عرضه آیات ، قبل از اینکه فرصت پرداخت بدهی های خود را از دست بدهند ، انجام وظیفه نموده و با تولید نور آرامش عمل صالح کانه بدهی خود را پرداخت نموده و به اصل حلال خویش برگشت و توبه و اوبة می نمایند ان شاء الله تعالی.
عبارت « مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْفَعَ الْحُجَّةُ » بسیار زیباست یعنی قبل از اینکه این فرصت طلایی را، از دست بدهی، باید بارتو ببندی و گرنه بعدا خیلی دیره و امکانش دیگه نخواهد بود.
در مقالههای زیبای عبودیت و ربوبیت اومد که ربوبیت به سبب همین آیات عرضه شده برای عبد اعمال میشه، انگاری تنظیم آیات از قِبَل رب صورت می گیره تا عبد با استعمال اندیشه ای که از صاحب نورش آموخته تولید نور آرامش عمل صالح نماید و نقش صاحبان نور برای ما اینجا بسیار مهم است چون معرف علم حلال و حرام برای ما هستند و راه عبودیت ذات اقدس الهی را آموزش میدهند
« حُجَّةٌ يُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهَا حُجَّةٌ يُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ
وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ لَا تَنْقَطِعُ الْحُجَّةُ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَرْبَعِينَ يَوْماً قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ
فَإِذَا رُفِعَتِ الْحُجَّةُ أُغْلِقَتْ أَبْوَابُ التَّوْبَةِ
وَ لَمْ يَنْفَعْ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْفَعَ الْحُجَّةُ
أُولَئِكَ شِرَارُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ وَ هُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ.»
اول آیه خیلی قشنگه:
« هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ » اینکه انتظار داری ملائکه بیان پیشت یا اعوذ بالله خود خدا، این انتظار هم درسته هم نادرسته!
در واقع همون آیاتی که عرضه میشن همون چیزی است که تو انتظارشو داری و همون چیزی که از ملک یا مربی خودت میخوای در دل آیات عرضه شده باید پیداش کنی!
یه مثال : نظامی ها 30 سال خدمت می کنن و اون ارتشبد رو هم ممکنه نبینن اما همیشه دارن دستورات اونو اجرا می کنن حالا ممکنه یکیشون یه روزی در محل کارش یهو چشمش بهش بیفته که اومده بازدید یگان اونها! قصه اهل یقین همینه و میدونن در دل آیات باید تابع دستورات مافوق خودشون باشن و با قلب سلیمشون سنخ این دستورات رو میشناسن و می فهمن و اجرا می کنن گرچه توفیق دیدار رو نداشته باشن و قاعده هم همینه اما بعضا دیده شده بعضی ها خوش به حالشون میشه و این مافوق نورانی میاد به دیدنش و او این تمثال نورانی و وجه منیر منا اهل البیت ع رو قبل از اینکه در هنگام موت زیارت کنه ، با قلب سلیمش می بینه و حس میکنه و این تصویر زیبا قابل نشان دادن به غیر نیست که نیست!
[توبه + «مستجار»] :
« تفسير الإمام عليه السلام
أَتَى أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ التَّوْبَةِ إِلَى مَتَى تُقْبَلُ ؟
فَقَالَ ص إِنَّ بَابَهَا مَفْتُوحٌ لِابْنِ آدَمَ لَا يُسَدُّ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ وَ هِيَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً.»
اینکه کعبه در اصل دو درب دارد و « وَ الْبَابُ الَّذِي إِلَى الْمَغْرِبِ يُسَمَّى الْمُسْتَجَارَ » درب غربی آن که الآن مسدود است و نماد نکته مهمی است، باب مستجار است که نام زیبای صاحبان نور است.
[نکته مهم مسدود بودن فعلی باب مستجار برای همه، در واقع یعنی باب توبه برای همه بسته است ! چون کسی با نورش آشنایی ندارد و تاویلا این باب برای عده قلیلی از اهل یقین به برکت آشنایی با معالم ربانی و آیات و استعمال اندیشه این صاحبان نور در دل این آیات و تولید نور آرامش عمل صالح باز است الحمد لله رب العالمین].
در هر تقدیری که اتفاق میافتد تو گویی که در مقابل باب مستجار کعبه قرار می گیری چون دعای باب مستجار فقط مخصوص این مکان و زمان نیست « لَيْسَ فِيهَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ » [بعبارت دیگر خود را در این مکان قرار بده و فرض کن و همچون گدایی درب خانه مولای خود را برای کمک و معونه بزن و آن را تا حصول نتیجه رها نکن تا توفیق قبول ذلت کوچک را به تو عنایت کنند] و اگر یاد معالم ربانی بیفتی کانه باب مستجار برایت گشوده شده و نور به درون قلبت داخل شده و آرامش سراسر وجودت را فرا گرفته و حالا می توانی قبول نور ولایت و ذلت کوچک نمایی « اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ » چون اجازه دخول نور از باب مستجار به قلب تو [بیت اعتقادی آل محمد ع] ، داده می شود و به درون کعبه قلبت نور آل محمد ع راه پیدا می کند و منا اهل البیت ع می شوی و به تو می گویند آفرین به تو که در تقدیراتت، قبول ذلت کوچک نمودی و از درگیری با دیگران خودداری کردی.
[این باب صادق رو کی باز میکنه؟!]:
« عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَيْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَى الْعَنَاءِ
وَ مَنِ ادَّعَى سَمَاعاً مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي فَتَحَهُ اللَّهُ فَهُوَ مُشْرِكٌ
وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ.»
اگه فکر کنی بدون یاد معالم ربانی میتونی به آرامش برسی کور خوندی !
این باب فقط به دست آل محمد ع برای هر کسی که اونها براش اراده خیر کرده باشن باز میشه و این از اسرار آل محمد ع است که این باب برای چه کسی باز میشه و برای چه کسی باز نمیشه!
گوش قلب صاحبان نور شنوا به گفتار زیبای آل محمد ع است.
« وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ»
[علم غیب – ایمان به غیب – باب مستجار] :
باب مستجار را آل محمد ع برای فرد منتخب و منتجب و مصطفی مفتوح می نمایند
« وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ »
این عنایت و فضل آل محمد ع برای هر کسی است که منتخب از عالم بالا باشد.
و هر کسی مشمول این عنایت الهی نخواهد گردید
«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ»،
و ما موظفیم اگر قلب سلیم داشته باشیم این صاحبان نور را با قلب خود درک نماییم.
«سمعنا و اطعنا».
پس گشوده شدن باب مستجار به معنی اطلاع از معالم ربانی آل محمد ع است که برای ما این معالم در پرده غیب می باشد « وَ اسْتَطْلَعَهُمَا عَلَى غَيْبِهِ » .
[مولود کعبه] :
حسود (یهود هذه الامة) به درب غربی کعبه (باب مستجار – باب صاحب البیت) اعتقادی ندارد و لذا برای این بیت یک درب را کافی می داند و معتقد است نیازی به توجه عالم بالا از درب غربی برای روشن شدن قلب و فهمیدن صلاح کار توسط یک واسطه برگزیده نیست.
حسود خود را در این امر نقطه شروع و نقطه اول می داند و قائل به دومی بودن برای اولی (صاحب نورش) «صلی» نیست و رشته نورانی (الله نور السموات و الارض) را به سبب آل محمد ع و صاحبان نور در هر زمان مستمر و ادامهدار نمیداند و معتقد است که پس از خلقت، دیگر نیاز به هدایت و روشن شدن راه برای زندگی توام با آرامش نیستیم و این مهم را خود به دست خود به تنهایی و بدون نگاه آل محمد ع قادریم بدست بیاوریم و این اعتقاد فاسد و باطل یهود هذه الامة موجب دستکاری در نماد ظاهری آن یعنی کعبه شده بطوریکه بیتی که دو باب در اصل و فونداسیون خود داشته را بصورت یک باب در آورده و درب اصلی که درب ورود صاحب البیت است را اصلا جوری دیوار کرده اند که انگار نه انگار اینجا برای خودش یک روزی دربی داشته ! و کاملا مسیر نگاه آل محمد ع به قلب را برای همه مسدود کرده اند غافل از اینکه «اذا اراد الله بعبد خیرا» یوسف ع و موسی ع سر راهش قرار می دهد «لقط» و این مستلزم این است که با نور قلبش آشنا شود لذا تولد نور،تاویلا، در قلب با باز شدن باب مستجار از مغرب صورت می گیرد و چه بخواهند و چه نخواهند دیوار، بصورت درب شکافته و گشوده می شود و در هر زمان این معجزه بزرگ برای قلوبی که با نور یاد معالم ربانی به نور آرامش می رسند تکرار و تکرار خواهد شد.
اهل حسادت بدانند که سعی و تلاش آنها برای بستن باب مستجار برای اهل نور بینتیجه خواهد بود و صاحبان نور، بدون اذن آنها، بلکه به اذن الهی، دیوار غربی کعبه را میگشایند و نور علوم نازنینشان را درون قلب کسانی که به اهداف و آرزوهای آل محمد قرار است با انجام عمل صالح تحقق و عینیت ببخشند، می تابانند و این نور درون قلب متولد خواهد شد و این نقطه شروع زندگی اهل نور از نقطه دحو الارض یعنی مولود کعبه آغاز میشود!
در واقع باید نور علم آل محمد ع از باب مستجار قلب به درون قلب بتابد و خورشید علم آل محمد ع همیشه از مغرب کعبه قلبهای سلیم طلوع می کند! تا معجزه ای باشد که روند معمولی را شکسته و به سخره بگیرد که برخلاف آنچه همه فکر می کنند، دقیقا بر عکس، یکدفعه از مغرب، خورشید نورانی علم آنچنان طلوع با عظمتی را برای همگان به نمایش می گذارد که چشم هر بیننده ای را به خود خیره نموده و همه که منتظر طلوع خورشید از مشرق اند، ناگهان به صدای خورشید که می گوید این منم که طلوع کرده ام، بر می گردند و خورشید تابان علم آل محمد ع را در حالیکه انگشتان دست خود می برند و نمی فهمند، نظاره گر خواهند بود .
پس همه سرگرم کار خودشان هستند و با انتظارات خود به سر می برند که ناگاه بر خلاف تصور همگان خورشید از مغرب طلوع می کند و موجبات تعجب همگان را بر می انگیزد و مولود کعبه، که به یک نگاه نورانی خورشید، متلالا شده، حالا موجبات تشویق و دلگرمی و جلب توجه اهل نور را به سوی آل محمد ع فراهم نموده و حالا با راه رفتن پشت سر او، باید در مسیر نور آل محمد ع گام برداشت و تاخیر و تعجیل نسبت به این نور جایز نیست و ملاک و میزان تنظیم ساعت اعتقادی قلبهاست و تحری از او سبب نجات خواهد بود.
مولود کعبه:
هر چقدر بینش حسود، تلاش برای بسته نگه داشتن و زیر پرده مخفی نمودن باب مستجار نماید اما زرنگ تر از خدا که دیگر نمی تواند باشد و خواست آل محمد ع بر این قرار گرفته که مولود کعبه، زیر پرده و دور از چشم هر حسودی متولد شود و رشد نمایند و به بلوغ برسد.
زمانی که طلوع کامل و پرنور دارند و همه از این طلوع در غفلتند و روی به مشرق خود دارند، ندای ابراهیم ع از مغرب دلها بگوش اهلش میرسد که «و اذن فی الناس بالحج» که با این صاحب البیت بیایید و حج بجا آرید و جبران مافات نمایید.
اهل حسادت که منتظر بودند، محمد ص از بین یهود مبعوث شود، ولی از بین عرب انتخاب شد،
از این انتخاب قبله جدید، جا میخورند و بر این انتخاب خرده گرفته و حسد، حالا تازه خودش را نشان می دهد و یک بار دیگر شرایط عمل به آیه تغییر قبله از بیت المقدس به بیت الله الحرام صادر می شود که تمام قبله ها در هر زمان دوست داشتنی هستند اما در هر زمان اطاعت از یک قبله خواست آل محمد ع را محقق می نماید «الطاعة لواحد منا و المودة للجمع» و این از اصول و اسرار است که چرا قبله، کعبه باشد یا بیت المقدس ، برای قلب سالم فرقی نمی کند و او با صاحب قبله قرارداد امضاء نموده نه با نماد و به اراده عالم بالا کار دارد و برایش فرقی نمی کند که از کدام قبله باید برای احترام به نظر آل محمد ع تبعیت و پیروی نماید و او مصلی صاحب البیت است، که هر کسی باشد، برای او عزیز و محترم است.
تغییر قبله، همیشه سختترین امتحان و فتنهها محسوب می شود و سنگینترین غربالگری، همین امتحان است و لذا باید قلبی سالم و آماده داشت تا این قلب منور به نور معرفت، در این دل شرایط سخت، متحیر و سرگردان نگردد و جوری مسیر را درست برود که با افول و طلوع نجم ثاقب در هر زمان، دستخوش هوا و هوسهای درونی و بیرونی قلب خویش نگردد.
حدیث مولود کعبه:
+ (فاطمه بنت اسد سلام الله علیها)
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج2 ؛ ص211
وَ رَوَى صَاحِبُ كِتَابِ بِشَارَةِ الْمُصْطَفَى عَنْ يَزِيدَ بْنِ قَعْنَبٍ قَالَ كُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِيقٍ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْعُزَّى بِإِزَاءِ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَانَتْ حَامِلًا بِهِ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ فَأَخَذَهَا الطَّلْقُ فَقَالَتْ يَا رَبِّ إِنِّي مُؤْمِنَةٌ بِكَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ مِنْ رُسُلٍ وَ كُتُبٍ وَ إِنِّي مُصَدِّقَةٌ بِكَلَامِ جَدِّي إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ ع وَ إِنَّهُ بَنَى الْبَيْتَ الْعَتِيقَ فَبِحَقِّ الَّذِي بَنَى هَذَا الْبَيْتَ وَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذِي فِي بَطْنِي إِلَّا مَا يَسَّرْتَ عَلَيَّ وِلَادَتِي
قَالَ يَزِيدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَرَأَيْتُ الْبَيْتَ قَدِ انْشَقَّ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ عَادَ إِلَى حَالِهِ فَرُمْنَا أَنْ يَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ يَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى
ثُمَّ خَرَجَتْ فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ وَ عَلَى يَدِهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَتْ إِنِّي فُضِّلْتُ عَلَى مَنْ تَقَدَّمَنِي مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّ آسِيَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اللَّهَ سِرّاً فِي مَوْضِعٍ لَا يُحِبُّ اللَّهُ أَنْ يُعْبَدَ فِيهِ إِلَّا اضْطِرَاراً وَ أَنَّ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْيَابِسَةَ بِيَدِهَا حَتَّى أَكَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِيًّا وَ أَنِّي دَخَلْتُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ أَكَلْتُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أَرْزَاقِهَا فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِي هَاتِفٌ يَا فَاطِمَةُ سَمِّيهِ عَلِيّاً فَهُوَ [عَلِيٌ] وَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى يَقُولُ شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِي وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِي وَ أَوْقَفْتُهُ عَلَى غَامِضِ عِلْمِي وَ هُوَ الَّذِي يَكْسِرُ الْأَصْنَامَ فِي بَيْتِي وَ يُؤَذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَيْتِي وَ يُقَدِّسُنِي وَ يُمَجِّدُنِي فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَصَاهُ
قال فولدت عليا يوم الجمعة الثالث عشر من رجب سنة ثلاثين من عام الفيل و لم يولد قبله و لا بعده مولود في بيت الله الحرام سواه إكراما من الله عز اسمه و إجلالا لمحله في التعظيم و كان يومئذ لرسول الله من العمر ثلاثون سنة فأحبه رسول الله حبا شديدا و قال لها اجعلي مهده بقرب فراشي و كان ص يتولى أكثر تربيته و كان يطهر عليا في وقت غسله و يوجره اللبن عند شربه و يحرك مهده عند نومه و يناغيه في يقظته و يحمله على صدره و يقول هَذَا أَخِي وَ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ صَفِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ كَهْفِي وَ نَاظِرِي وَ وَصِيِّي وَ زَوْجُ كَرِيمَتِي وَ أَمِينِي عَلَى وَصِيَّتِي و كان يحمله على كتفه دائما و يطوف به جبال مكة و شعابها و أوديتها.
مولود كعبه:
در كتاب «بشارة المصطفى» از «يزيد بن قعنب» روايت شده كه گفته:
روزى من و «عباس بن عبد المطلب» و گروهى از قبيله «عبد العزى» در مقابل خانه خدا نشسته بوديم كه ناگهان «فاطمه بنت اسد» مادر امير المؤمنين عليه السّلام را ديديم- و اين در حالى بود كه نه ماه از حملش مىگذشت و درد زايمان او را فراگرفته بود- و گفت: بار خدايا من به تو و به آنچه از سوى تو فرود آمده و به پيامبرانت ايمان دارم و گفتار جدم ابراهيم خليل را تصديق مىنمايم و مىدانم كه او اين خانه را بنيان نهاد، پس تو را به حق بنيانگذار اين خانه و به حق كودكى كه در شكم دارم، سوگندت مىدهم، كه اين لحظه را بر من آسان بگردان؟!
راوى گفت: ديدم خانه از جانب پشت شكافت و فاطمه به درونش رفت و از نظرها پنهان شد و ديوار به حال نخست بازگشت، ما بر آن شديم كه قفل در را باز كنيم، ولى باز نشد و دانستيم كه اين امر از سوى خداست.
روز چهارم فاطمه عليها السّلام در حالى كه على عليه السّلام را بر روى دست داشت، از خانه خدا بيرون آمد و گفت: من بر همه زنان پيشين، سبقت جستم، زيرا آسيه دخت «مزاحم»، خدا را در جايى پنهانى عبادت مىكرد كه خدا جز در حال اضطرار، به عبادت در آن مكان راضى نبود و مريم دختر عمران، نخل خشكيده خرما را با دستش به حركت درآورد، تا رطبى تازه از آن بخورد، اما من بر خانه حق وارد شدم و از ميوههاى بهشتى خوردم و آنگاه كه خواستم از درون خانه بيرون آيم؛ سروشى از غيب به من بانگ بر زد: اى فاطمه عليها السّلام، او را على عليه السّلام نام گذار و سوگند به خداى بلند مرتبه كه مىفرمايد: نام او را از نام خود، مشتق و جدا كردم، اسم او از اسم من است و او را با آداب خويش، تأديب مىسازم و بر مشكلات و پيچيدگيهاى دانشم آگاهش مىنمايم، او كسى است كه بتها را در خانهام مىشكند و بر بام آن، اذان مىگويد و مرا تقديس و تمجيد مىكند،
پس خوشا آن كس كه او را دوست بدارد و اطاعتش نمايد
و واى بر آن كس كه با او دشمنى ورزد و از فرمانش سر به پيچد!
علاقه مخصوص پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام هنگام تولّد على عليه السّلام
راوى گويد:
على عليه السّلام در روز جمعه، سيزدهم ماه رجب، سى سال پس از «عام الفيل»، ديده به جهان گشود و پيش از او و پس از او هيچ كس در خانه خدا متولد نشد، تا خداوند به اين وسيله عظمت و مقام او را بنماياند.
هنگام تولد على عليه السّلام، سى سال از عمر مبارك، پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گذشته بود و سخت على عليه السّلام را دوست مىداشت و دستور داد، تا گهواره او را در كنار بسترش قرار دادند و بيشتر اوقات، تربيت و حضانت او به دست مبارك پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم صورت مىگرفت و هنگام نياز، بدنش را مىشست، و در موقع خوردن شير، او را در پناه خود مىگرفت و گهوارهاش را مىجنبانيد و در بيدارى سرگرمش مىكرد و او را به سينه خود مىگرفت و مىفرمود:
«او برادر و ولىّ و يارىكننده و برگزيده و جانشين و ملجأ و چشم و وصىّ و همسر دخت و امين وصيّت من است».
پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هميشه او را بر دوش خود سوار مىكرد و به كوهها و درّهها و بيابانهاى اطراف مكه مىبرد.
فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ!
[«قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ »] :
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ
إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ
قالَ أَنَا أُحْيي وَ أُميتُ
قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ
فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (258)
آيا از [حالِ] آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود [و بدان مىنازيد، و] با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه [مى]كرد، خبر نيافتى؟ آنگاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.» گفت: «من [هم] زنده مىكنم و [هم] مىميرانم.»
ابراهيم گفت: «خدا[ىِ من] خورشيد را از خاور برمىآورد، تو آن را از باختر برآور.»
پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند.
و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمىكند.
آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ!
خدا به او پادشاهى داده بود!
اینکه در مقالات بعضا اشاره میکنیم که خدا، ما رو یه جور «خدا» خلق کرده، نص قرآنی اش اینجاست که به صراحت اشاره میکنه که خدا به اهل حسادت پادشاهی و ملک دنیای قلبشونو داده بطوریکه خودشون اخنیار دارن برای خودشون تصمیم بگیرند که چه مسیری رو میخوان انتخاب کنند و هیچکس مجبورشون نمیکنه حتی خود خدا هم اجبار نمیکنه و فقط با اسباب لازم برای اونها اطلاع رسانی میکنه و نهایتا تصمیم گیری و انتخاب با خود بندگان است و اگه انتخاب همسو با تقدیرات باشد مسیر الی الجنه خواهد بود و اگر در انتخابش سوء استفاده از اخنیارش نماید، مسیرش الی النّار خواهد بود.
[سورة النساء (۴): آية ۳۶]
وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً
وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ
وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ
وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ
إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36)
[سورة الأنفال (۸): آية ۴۸]
وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ
وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ
وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ
فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ
وَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكُمْ
إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ
إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ (48)
[سورة التوبة (۹): الآيات ۵ الى ۶]
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ
ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (6)
[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۳ الى ۴]
وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ
وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ
صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ
يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ
وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ
إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۸ الى ۱۳]
وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ
وَ مِنْها جائِرٌ
وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ (9)
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۸۱ الى ۹۰]
قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ
وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88)
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۵۶ الى ۶۲]
لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ
ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلاً (60)
[سورة الأحقاف (۴۶): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
يا قَوْمَنا أَجيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ
وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ (31)
[سورة الملك (۶۷): الآيات ۲۲ الى ۳۰]
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا
فَمَنْ يُجيرُ الْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ (28)
[سورة الجن (۷۲): الآيات ۲۱ الى ۲۸]
قُلْ إِنِّي لَنْ يُجيرَني مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22)
دعای مجیر!
أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سُبْحانَكَ يَا اللّٰهُ، تَعالَيْتَ يَا رَحْمٰنُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَارَحِيمُ، تَعالَيْتَ يَا كَرِيمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِير .
سُبْحانَكَ يَا مَلِكُ، تَعالَيْتَ يَامالِكُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا قُدُّوسُ، تَعالَيْتَ يَا سَلامُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامُؤْمِنُ، تَعالَيْتَ يَامُهَيْمِنُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاعَزِيزُ، تَعالَيْتَ يَاجَبَّارُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامُتَكَبِّرُ، تَعالَيْتَ يَامُتَجَبِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ؛
منزّهی تو ای خدا، بلندمرتبه هستی ای بخشنده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای مهربان، بلندمرتبه هستی ای کریم، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای فرمانروا، بلندمرتبه هستی ای مالک، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پاک از هر عیب، بلندمرتبه هستی ای سلام، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای ایمنی بخش، بلندمرتبه هستی ای چیره بر هستی، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای توانمند، بلندمرتبه هستی ای توانا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بزرگمنش، بلندمرتبه هستی ای باقدرت، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَاخالِقُ، تَعالَيْتَ يَابارِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامُصَوِّرُ، تَعالَيْتَ يَامُقَدِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاهادِى، تَعالَيْتَ يَاباقِى، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاوَهَّابُ، تَعالَيْتَ يَاتَوَّابُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَافَتَّاحُ، تَعالَيْتَ يَامُرْتاحُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاسَيِّدِى، تَعالَيْتَ يَامَوْلاىَ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاقَرِيبُ، تَعالَيْتَ يَارَقِيبُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامُبْدِئُ، تَعالَيْتَ يَامُعِيدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا حَمِيدُ، تَعالَيْتَ يَامَجِيدُ، أَجِرْنا مِنَ النّارِ يَامُجِيرُ؛
منزّهی تو ای آفریننده، بلندمرتبه هستی ای آفریننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای صورت آفرین، بلندمرتبه هستی ای تقدیر کننده، ما را از آتش پناه ده ای پنادهدهنده،
منزّهی تو ای راهنما، بلندمرتبه هستی ای ماندگار، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بخشایشگر، بلندمرتبه هستی ای بسیار توبهپذیر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای گشایشگر، بلندمرتبه هستی ای خستگیناپذیر، ما را از آتش پناه ده ای پنادهدهنده،
منزّهی تو ای سرورم، بلندمرتبه هستی ای مولایم، ما از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای نزدیک، بلندمرتبه هستی ای نگاهبان، ما را از آتش پناه ده ای پناه دهنده،
منزّهی تو ای پدیدآورنده، بلندمرتبه هستی ای بازگرداننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای ستوده، بلندمرتبهای ای دارای شکوه و عظمت، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا قَدِيمُ، تَعالَيْتَ يَا عَظِيمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا غَفُورُ، تَعالَيْتَ يَا شَكُورُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاشَاهِدُ، تَعالَيْتَ يَا شَهِيدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاحَنَّانُ، تَعالَيْتَ يَا مَنَّانُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا بَاعِثُ، تَعالَيْتَ يَا وَارِثُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا مُحْيِى، تَعالَيْتَ يَا مُمِيتُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا شَفِيقُ، تَعالَيْتَ يَا رَفِيقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا أَنِيسُ، تَعالَيْتَ يَا مُؤْنِسُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا جَلِيلُ، تَعالَيْتَ يَا جَمِيلُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای دیرینه، بلند مرتبه هستی ای بزرگ، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای آمرزنده، بلندمرتبه هستی ای پاداش دهنده بسیار در برابر کار اندک، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای گواه، بلندمرتبه هستی ای حاضر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای مهربان، بلندمرتبه هستی ای بسیار احسان کننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای برانگیزنده، بلندمرتبه هستی ای میراثبر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای زندگیبخش، بلندمرتبه هستی ای میراننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای مهربان، بلندمرتبه هستی ای همراه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای همدم، بلندمرتبه هستی ای مونس، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بزرگ منزلت، بلندمرتبه هستی ای زیبا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَاخَبِيرُ، تَعالَيْتَ يَا بَصِيرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا حَفِىُّ، تَعالَيْتَ يَا مَلِىُّ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامَعْبُودُ، تَعالَيْتَ يَامَوْجُودُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاغَفَّارُ، تَعَالَيْتَ يَاقَهَّارُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَامَذْكُورُ، تَعالَيْتَ يَامَشْكُورُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاجَوادُ، تَعالَيْتَ يَامَعاذُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاجَمالُ، تَعالَيْتَ يَاجَلالُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاسَابِقُ، تَعالَيْتَ يَارَازِقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاصَادِقُ، تَعالَيْتَ يَافَالِقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ؛
منزّهی تو ای آگاه، بلندمرتبه هستی ای بینا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای عطابخش، بلندمرتبه هستی ای امان ده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای معبود، بلندمرتبه هستی ای موجود، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بسیار آمرزنده، بلندمرتبه هستی ای نیرومند مطلق، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای یاد شده، بلندمرتبه هستی ای سپاس شده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بخشنده، بلندمرتبه هستی ای پناهگاه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای زیبا، بلندمرتبه هستی ای بزرگ و باعظمت، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پیش از همه، بلندمرتبه هستی ای روزیدهنده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای راستگو، بلندمرتبه هستی ای شکافنده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَاسَمِيعُ، تَعالَيْتَ يَاسَرِيعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَارَفِيعُ، تَعالَيْتَ يَابَدِيعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَافَعَّالُ، تَعالَيْتَ يَامُتَعالٍ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاقَاضِى، تَعالَيْتَ يَارَاضِى، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاقَاهِرُ، تَعالَيْتَ يَا طَاهِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا عَالِمُ، تَعالَيْتَ يَا حَاكِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای شنوا، بلندمرتبه هستی ای سریع در خشنود شدن، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بلندپایه، بلندمرتبه هستی ای نوآفرین، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای همواره در کار، بلندمرتبه هستی ای والاتر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای داوری کننده، بلندمرتبه هستی ای خشنود، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای چیره، بلندمرتبه هستی ای پاک، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای دانا، بلندمرتبه هستی ای حکمران، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا دائِمُ، تَعالَيْتَ يَاقائِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاعَاصِمُ، تَعالَيْتَ يَاقاسِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَاغَنِىُّ، تَعالَيْتَ يَامُغْنِى، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاوَفِىُّ، تَعالَيْتَ يَاقَوِىُّ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاكَافِى، تَعالَيْتَ يَا شَافِى، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامُقَدِّمُ، تَعالَيْتَ يَا مُؤَخِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا أَوَّلُ، تَعالَيْتَ يَا آخِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای پاینده، بلندمرتبه هستی ای پایدار، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای نگهدارنده، بلندمرتبه هستی ای پخش کننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بینیاز، بلندمرتبه هستی ای بینیاز کننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای کمالبخش، بلندمرتبه هستی ای توانا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای کفایت کننده، بلندمرتبه هستی ای شفابخش، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پیشانداز، بلندمرتبه هستی ای پسانداز، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای آغاز، بلندمرتبه هستی ای انجام، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا ظَاهِرُ، تَعالَيْتَ يَا بَاطِنُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا رَجَاءُ، تَعالَيْتَ يَا مُرْتَجىٰ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاذَا الْمَنِّ، تَعالَيْتَ يَا ذَا الطَّوْلِ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَاحَىُّ، تَعالَيْتَ يَا قَيُّومُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا واحِدُ، تَعالَيْتَ يَا أَحَدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَا سَيِّدُ، تَعالَيْتَ يَا صَمَدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا قَدِيرُ، تَعالَيْتَ يَا كَبِيرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا وَالِى، تَعالَيْتَ يا مُتَعَالِى، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای آشکار، بلندمرتبه هستی ای نهان، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای امید، بلندمرتبه هستی ای آنکه به او امید میبندند، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای احسانبخش، بلندمرتبه هستی ای هماره بخشایشگر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای زنده، بلندمرتبه هستی ای به خود پاینده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای یگانه، بلندمرتبه هستی ای یکتا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای سرور، بلندمرتبه هستی ای مقصود همه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای توانا، بلندمرتبه هستی ای بزرگ، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای کارگزار و حاکم، بلندمرتبه هستی ای بلند پایه ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا عَلِىُّ، تَعالَيْتَ يَا أَعْلىٰ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا وَلِىُّ، تَعالَيْتَ يَا مَوْلىٰ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا ذارِئُ، تَعالَيْتَ يَا بَارِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا خَافِضُ، تَعالَيْتَ يَا رَافِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا مُقْسِطُ، تَعالَيْتَ يَا جَامِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَامُعِزُّ، تَعالَيْتَ يَا مُذِلُّ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا حَافِظُ، تَعالَيْتَ يَا حَفِيظُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا قادِرُ، تَعالَيْتَ يَا مُقْتَدِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا عَلِيمُ، تَعالَيْتَ يَا حَلِيمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای والا، بلندمرتبه هستی ای والاتر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای سرپرست، بلندمرتبه هستی ای مولا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پدیدآور، بلندمرتبه هستی ای آفریننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای فرودآور، بلندمرتبه هستی ای فرازبر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای دادگر، بلندمرتبه هستی ای گردآور، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای عزّتبخش، بلندمرتبه هستی ای خوار کننده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای نگاهبان، بلندمرتبه هستی این نگاهبان، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای توانا، بلندمرتبه هستی ای توانمند، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای دانا، بلندمرتبه هستی ای بردبار، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا حَكَمُ، تَعالَيْتَ يَا حَكِيمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَامُعْطِى، تَعالَيْتَ يَا مانِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا ضَارُّ، تَعالَيْتَ يَا نَافِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا مُجِيبُ، تَعالَيْتَ يَا حَسِيبُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا عادِلُ، تَعالَيْتَ يَا فاصِلُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا لَطِيفُ، تَعالَيْتَ يَا شَرِيفُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا رَبُّ، تَعالَيْتَ يَا حَقُّ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَا مَاجِدُ، تَعالَيْتَ يَا وَاحِدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا عَفُوُّ، تَعالَيْتَ يَا مُنْتَقِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای داور، بلندمرتبه هستی ای فرزانه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای عطابخش، بلندمرتبه هستی ای بازدار، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای زیانرسان، بلندمرتبه هستی ای سودبخش، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای اجابت کننده، بلندمرتبه هستی ای حسابرس، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای دادگر، بلندمرتبه هستی ای جداییانداز، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای مهربان، بلندمرتبه هستی ای برجسته و عالیرتبه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پروردگار، بلندمرتبه هستی ای حقیقت پایدار، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پرشکوه، بلندمرتبه هستی ای یگانه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بسیار گذشت کننده، بلندمرتبه هستی ای انتقام گیرنده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا واسِعُ، تَعالَيْتَ يَا مُوَسِّعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَا رَؤُوفُ، تَعالَيْتَ يَا عَطُوفُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا فَرْدُ، تَعالَيْتَ يَا وِتْرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا مُقِيتُ، تَعالَيْتَ يَا مُحِيطُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا وَكِيلُ، تَعالَيْتَ يَاعَدْلُ، أَجِرْنا مِنَ النّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا مُبِينُ، تَعالَيْتَ يَا مَتِينُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا بَرُّ، تَعالَيْتَ يَا وَدُودُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَا رَشِيدُ، تَعالَيْتَ يَا مُرْشِدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يا مُجِيرُ،
سُبْحانَكَ يَانُورُ، تَعالَيْتَ يَا مُنَوِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ؛
منزّهی تو ای گسترده بخش، بلندمرتبه هستی ای عطاگستر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پرمهر، بلندمرتبه هستی ای نوازشگر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای یگانه، بلندمرتبه هستی ای بیهمتا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای روزیبخش، بلندمرتبه هستی ای فراگیر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای کارگزار، بلندمرتبه هستی ای عدالت محض، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای آشکار، بلندمرتبه هستی ای استوار، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای نیکو، بلندمرتبه هستی ای مهروز، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزهی تو ای راهنما، بلندمرتبه هستی ای راهبر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای روشنایی، بلندمرتبه هستی ای روشنیبخش، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده؛
سُبْحانَكَ يَا نَصِيرُ، تَعالَيْتَ يَا نَاصِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا صَبُورُ، تَعالَيْتَ يَا صَابِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا مُحْصِى، تَعالَيْتَ يَا مُنْشِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَامُجِيرُ .
سُبْحَانَكَ يَا سُبْحَانُ، تَعالَيْتَ يَا دَيَّانُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ
سُبْحانَكَ يَا مُغِيثُ، تَعالَيْتَ يَا غِياثُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَافَاطِرُ، تَعالَيْتَ يَا حَاضِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ .
سُبْحانَكَ يَا ذَا الْعِزِّ وَالْجَمَالِ، تَبارَكْتَ يَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَالْجَلَالِ،
سُبْحانَكَ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ، سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذٰلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ،
وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِينَ،
وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمِينَ،
وَحَسْبُنا اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ،
وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.
منزّهی تو ای یاریرسان، بلندمرتبه هستی ای یاور، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای بسیار شکیبا، بلندمرتبه هستی ای شکیبا، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای شمارشگر، بلندمرتبه هستی ای پدید آورنده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای پاک و منزّه، بلندمرتبه هستی ای جزادهنده، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای فریادرس، بلندمرتبه هستی ای پناه، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای آفریننده، بلندمرتبه هستی ای حاضر، ما را از آتش پناه ده ای پناهدهنده،
منزّهی تو ای دارنده توانمندی و زیبایی، بلندمرتبه هستی ای دارای قدرت مطلق و عظمت،
منزّهی تو، معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، همانا من از ستمکاران بودم، پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و اینچنین اهل ایمان را رهایی بخشیم
و درود خدا بر آقای ما محمّد و همه خاندان او و ستایس ویژه خدا پروردگار جهانیان است
و خدا ما را بس است و چه نیکو کارگزاری است
و هیچ نیرو و توانی نیست جز به خدای بلندمرتبه بزرگ.