NAMING!
CODENAME!
USERNAME!
A beautiful and important process.
code names – code reading!
The luminous word of the guardian angel is like a “code” that a healthy heart should be able to read it.
This code seems to be presented to everyone, but a heart that is healthy means that it is satisfied with its destiny and can read the code and achieve important scientific content, just like making a quick and easy contactless payment with your smartphone in a shop.
outer world examples- inner world feeling
… And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy #AngelDevil #InnerVoice #trust #invitation #choice #accountability #calmness #stability #CodeReading #naming
«USERNAME»: نام کاربر! اسم الله!
یوزرنیم و پسورد دنیای قلب اهل نور «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» است!
«یوزرنیم و پسورد: «بِسْمِ اللَّهِ» است!»
+ «جریان سیّال نورانی قلب! بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها!»
+ «حسب – حَسْبُنَا اللَّهُ»
«اسم-وسم» یکی از هزار واژههای مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الوَسْمِيّ: اولين باران بهار»
«وَسَمْتُ الشيءَ: إذا أثّرت فيه بِسِمَةٍ،
در آن اثر نهادم. يعنى آن چیز را علامتگذارى كردم.»
+ «علمة»
[نامگذاری: naming]
«marking»
+ «کوی»: «branding day»
«تَوَسَّمْتُ: تعرّفت بِالسِّمَةِ: با علامت او را شناختم.»
[یعنی: با احراز هویت معالم ربانی صاحبان نور در ملکوت قلبم، نور علم و هدایت و ولایت را- به میزان سوادم و درک و فهمم- دیدم و شناختم.
این میشه عرفان، میشه معرفة الله، میشه شناخت آیت، میشه علامتشناسی.]
«الاسم النّور الولایة»
وقتی که بچه متولد میشه، براش یک اسم انتخاب میکنند!
وقتی علوم نورانی برای اولین بار بازگو میشن، انگاری متولد میشن، خودشون اسم خودشونو معرفی میکنن! میگن تولدم مبارک! اسم من (نور) است!
مخاطبین، انتخابکنندۀ این اسم نیستند، بلکه این اسم منتخب را از روی علام نورانی آن میشناسند!
نامگذاری! یک فرایند زیبا و مهم!
نام کد – خواندن کد!
کلمات نورانی فرشته نگهبان مانند “رمز” است که قلب سلیم میتواند آن را بخواند.
«مثال زیبای یوزرنیم و پسورد»
به نظر میرسد این کد برای همه ارائه شده است، اما قلبی که سلیم باشد – به این معنی است که از تقدیرات خود راضی است – میتواند کد را بخواند و به محتوای مهم علمی آن دست یابد،
درست مثل پرداخت سریع و آسان و بدون تماس یک تلفن هوشمند در یک مغازه، و یا ملاقات کارت با دستگاه کارت اعتباری! «لقی».
مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی
… و آیاتی از قرآن کریم
# زبان عاطفی # حسادت # فرشته-شیطان # صدای داخلی # اعتماد # دعوت # انتخاب # پاسخگویی # آرامش # ثبات # خواندن کد # نامگذاری
بِسْمِ اللّهِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاْمُورِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنْ النُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى كِتابٍ مَسْطُورٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِيٍ مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
Remembering God’s name calms the heart.
+ «وسیله و ابزار نورانی! و ابتغوا الیه الوسیله!»
اسم این ابزار چیست؟!
نور، زبان مشترک خالق و مخلوق است!
نور، زبان آنلاین اهل بهشت است!
نور، زبان روح انسانهاست!
چه کسانی این زبان نورانی را میتوانند درک کنند!
چه کسانی زبان خدای مهربان خودشان را درک میکنند!
دوستی و عشق و مهربانی و هزار واژۀ مترادف دیگر، بدون درک زبان نور حاکم بر قلبها، بیمعنا خواهد بود!
اگه کسی زبان نورانی قلبشو نفهمه، نمیتونه مهربان باشه!
با نور خدایی کن یعنی با درک زبان مشترک خالق و مخلوق، میتونی به درجات خودت، امر مهربانی کردن، که دستور خدای توست را درک و اجرا نمایی!
هیچکس نمیتونه بدون فهم امر الله، مهربان باشه و مهربانی کنه!
مهربانیهایی که از روی گِل و طینت باشه، یه جایی کم میاره! جایی که شرایط بر وفق مرادش نباشه! جایی که تمناهاش تقدیر نشه!
پس دوست داشتن از روی حسد با دوست داشتن از روی نور و رضایت به تقدیرات، دو چیز کاملا متفاوت و متضاد است.
زندگی ظاهرا آرام با کمک طینت خوب، اما بدون توجه به علائم، باثبات «stable» نخواهد بود و قطعا مورد تایید نیست و حتما صاحب این قلب معیوب، به چالشهای بزرگی کشیده خواهد شد!
+ «جری – جریان سیّال نورانی قلب! بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها!»
«جریان و فرایند تولید اعمال صالح با برند نورانی، به این میگن بسم الله»
+ «کوی»
[بسم الله – عبودیّت]:
«السِّمَةُ: الْعَلَامَةُ»:
امام رضا علیه السلام:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ بِسْمِ اللَّهِ
قَالَ مَعْنَى قَوْلِ الْقَائِلِ بِسْمِ اللَّهِ أَيْ
أُسَمِّ نَفْسِي بِسِمَةٍ مِنْ سِمَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الْعُبُودِيَّةُ
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَا السِّمَةُ
قَالَ الْعَلَامَةُ.
حسن بن على بن فضال گويد:
از امام رضا عليه السّلام در مورد معناى «بسم اللّه» پرسيدم.
فرمود:
معناى سخنگويندۀ «بسم اللّه» اين است كه
بر قلب خود علامتى از علامتهاى خدا را نشان مىكنم و آن عبادت و بندگی است.
راوى مىگويد:
به حضرت عرض كردم: «سمه چيست؟»
فرمود:«علامت و نشان.»
حدیث یمنیها:
مقالۀ «نورِ داخل + نور خارج»
«وَفَدَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَهْلُ الْيَمَنِ … قَوْمٌ رَقِيقَةٌ قُلُوبُهُمْ رَاسِخٌ إِيمَانُهُمْ»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
کُلُّ أَمْرٍ ذِى بَالٍ لَا یُبْدَأْ فِیهِ بِبِسْمِ اللَّهِ فَأَبْتَرُ.
هر کار مهمى که با بسم اللَّه آغاز نشود، ناقص و بىبرکت است.
تفسیر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
از زبان امام علی علیه السلام برای عبد الله بن یحیی!
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ؛ ص22
الافتتاح بالتسمية عند كل فعل
قَالَ الصَّادِقُ ع:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هُوَ الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ
إمام صادق عليه السّلام:
در بارۀ قول خداى عزّ و جلّ: «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ» فرمود:
«اللّٰه» همان كسى است كه همۀ آفريدگان وقتى در گرداب سختيها و مشكلات گرفتار شدند، و بجز خدا از همه كس و همه چيز مأيوس گشتند، و رشتۀ اميدشان از همه جا گسست، و شيفتۀ او مىگردند.
أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّهِ
الَّذِي لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ إِلَّا لَهُ
الْمُغِيثِ إِذَا اسْتُغِيثَ
وَ الْمُجِيبِ إِذَا دُعِيَ
وقتى مىگويى «بسم اللّٰه» يعنى براى انجام تمام كارهايم از خدا مدد مىطلبم،
خدائى كه پرستش و بندگى شايستۀ هيچ كس جز او نيست،
پروردگارى كه دادرس است و هر زمان كه فرياد دادخواهى درماندهاى بر آستانش بلند گردد و خوانده شود،پذيرا و پاسخگو است.
قَالَ الْإِمَامُ ع
وَ هُوَ مَا قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِي عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَكْثَرَ عَلَيَّ الْمُجَادِلُونَ وَ حَيَّرُونِي
امام عسكرى عليه السلام فرمود:
و اين همان است كه شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
اى فرزند رسول خدا مرا به شناخت كلمۀ «اللّٰه» راهنمائى فرما چون هوچيگران و ستيزكنندگان مرا مورد هجوم تبليغاتى خود قرار دادهاند،و آنقدر با من جدل مىكنند كه در وادى حيرت سرگردانم ساختهاند.
فَقَالَ
يَا عَبْدَ اللَّهِ
هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَةً قَالَ بَلَى قَالَ فَهَلْ كُسِرَتْ بِكَ حَيْثُ لَا سَفِينَةَ تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَةَ تُغْنِيكَ قَالَ بَلَى
قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَاكَ أَنَّ شَيْئاً مِنَ الْأَشْيَاءِ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ
قَالَ بَلَى
قَالَ الصَّادِقُ ع
فَذَلِكَ الشَّيْءُ هُوَ اللَّهُ
الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حِينَ لَا مَنْجَى
وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ
امام صادق عليه السلام به او فرمود:
اى بندۀ خدا:
آيا هرگز بر كشتى سوارشدهاى؟ عرض كرد: بلى، فرمود: آيا اتّفاق افتاده است كه آن كشتى درهم بشكند و تو در كام امواج خروشان دريا گرفتار شوى، و در آن نزديكى نه كشتى ديگرى باشد كه تو را از مرگ حتمى برهاند، و نه شناگر ماهرى كه سينۀ نيلگون آب را بشكافد و تو را بساحل برساند؟ عرض كرد: بلى(چنين شده است). فرمود: آيا در آن لحظۀ سرنوشت ساز كه خطرى بطور جدّى تو را تهديد مىكرد، در آن حال با نااميدى تمام، ناگهان به قلبت افتاده كه فقط موجودى كه داراى قدرتى نامحدود است مىتواند تو را از اين گرفتارى هولناك نجات دهد.
گفت:آرى (اميدم بود دستى از غيب برون آيد و كارى بكند)
امام صادق عليه السلام فرمود:
آن تكيهگاه نجات دهنده و فريادرس ديگرى يافت نشود، وى فريادرسى قادر است.
وَ لَرُبَّمَا تُرِكَ فِي افْتِتَاحِ أَمْرِ بَعْضِ شِيعَتِنَا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» فَيَمْتَحِنُهُ اللَّهُ بِمَكْرُوهٍ، لِيُنَبِّهَهُ عَلَى شُكْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَ يَمْحُوَ عَنْهُ وَصْمَةَ تَقْصِيرِهِ عِنْدَ تَرْكِهِ قَوْلَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ.
و چه بسا، برخى از شيعيان ما، در آغاز كار، [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ] را (فراموش كند و) واگذارد! نتيجة؛ خدا بگرفتارى و بلا، دچارش كند براى اينكه؛ آگاه و بيدارش سازد! تا شكر و ثناى او بجاى آورد. و در آن گرفتارى و بلا، لكّه ننگ و تقصير و كوتاهى او را بهنگام ترك [بسم اللَّه] از او، بزدايد!.
(همچون؛ داستان زير:)
لَقَدْ دَخَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ بَيْنَ يَدَيْهِ كُرْسِيٌّ
فَأَمَرَهُ بِالْجُلُوسِ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ،
فَمَالَ بِهِ حَتَّى سَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ،
فَأَوْضَحَ عَنْ عَظْمِ رَأْسِهِ وَ سَالَ الدَّمُ
فَأَمَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَاءٍ، فَغَسَلَ عَنْهُ ذَلِكَ الدَّمَ.
ثُمَّ قَالَ:
ادْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى مُوضِحَتِهِ وَ قَدْ كَانَ يَجِدُ مِنْ أَلَمِهَا مَا لَا صَبْرَ [لَهُ] مَعَهُ وَ مَسَحَ يَدَهُ عَلَيْهَا وَ تَفَلَ فِيهَا [فَمَا هُوَ إِلَّا أَنْ فَعَلَ ذَلِكَ] حَتَّى انْدَمَلَ وَ صَارَ كَأَنَّهُ لَمْ يُصِبْهُ شَيْءٌ قَطُّ
هر آينه؛ عبد اللَّه بن يحيى، بحضور أمير المؤمنين عليه السّلام وارد شد.
و در مقابلش صندلى بود،
أمير المؤمنين عليه السّلام باو دستور نشستن داد، و او هم، روى آن نشست.
(ناگهان)؛ صندلى، كج شد! و با سرش (بزمين) فرود آمد! و (سرش شكست) و استخوان سرش اندكى نمايان شد! و خون، جارى گشت!
أمير المؤمنين عليه السّلام، دستور آب داد. آوردند و خون را از او شست.
آنگاه فرمود: نزديك من بيا. نزدش آمد.
دست خويش بر آن (زخمى) كه؛ استخوانش نمايان بود، گذاشت. از درد آن، بيتاب شد!
و بر آن، دست ماليد و آب دهان انداخت. به مجرّد اين كار، زخمش خوب شد! آنچنان كه گوئى- أصلا جراحتى به او نرسيده است. + «رفأ – المرفأ الامين»
ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
يَا عَبْدَ اللَّهِ،
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ تَمْحِيصَ ذُنُوبِ شِيعَتِنَا فِي الدُّنْيَا بِمِحَنِهِمْ
لِتَسْلَمَ [لَهُمْ] طَاعَاتُهُمْ وَ يَسْتَحِقُّوا عَلَيْهَا ثَوَابَهَا.
أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود:
اى عبد اللَّه!
حمد و ستايش براى خداوندى است كه؛ پاك كردن گناه شيعيان ما را- در دنيا- به رنج و محنتشان قرار داده است! تا فرمانبرى و طاعت آنان را، برايشان، بىآلايش و سالم گرداند! و مستحقّ أجر و ثواب آن گردند.
فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى:
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! [وَ] إِنَّا لَا نُجَازَى بِذُنُوبِنَا إِلَّا فِي الدُّنْيَا
قَالَ: نَعَمْ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص:
الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ، وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ
عبد اللَّه بن يحيى گفت:
يا أمير المؤمنين! آيا براستى؛ ما بگناهانمان مجازات نميشويم، جز در دنيا؟!
فرمود: آرى! (همين طور است).
آيا؛ نشنيدى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
«دنيا، زندان مؤمن است! و بهشت كافر!»
يُطَهِّرُ شِيعَتَنَا مِنْ ذُنُوبِهِمْ فِي الدُّنْيَا بِمَا يَبْتَلِيهِمْ [بِهِ] مِنَ الْمِحَنِ، وَ بِمَا يَغْفِرُهُ لَهُمْ،
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ:
وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ
خدا، شيعيان ما را [بخاطر محنت و رنجى كه در اين دنيا متحمّلاند، و بخاطر آمرزشى كه؛ نصيب آنان فرموده است] حتما: از گناهان، پاك و پاكيزه ميگرداند!
از اين جهت است كه خدا ميفرمايد:
آنچه از گرفتارى و پيشامدى بشما رسد، از آن چيزى است كه؛ تاب و توان شما بدست آورده، و (تعداد) بيشمارى (از آن را) مىبخشد و ميگذرد.
حَتَّى إِذَا وَرَدُوا الْقِيَامَةَ، تَوَفَّرَتْ عَلَيْهِمْ طَاعَاتُهُمْ وَ عِبَادَاتُهُمْ.
تا هنگامى كه؛ بآستان رستاخيز در آمدند، طاعات و عباداتشان بر آنها، سرشار گردد!
وَ إِنَّ أَعْدَاءَ مُحَمَّدٍ وَ أَعْدَاءَنَا يُجَازِيهِمْ عَلَى طَاعَةٍ تَكُونُ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيَا
وَ إِنْ كَانَ لَا وَزْنَ لَهَا
لِأَنَّهُ لَا إِخْلَاصَ مَعَهَا
حَتَّى إِذَا وَافَوُا الْقِيَامَةَ، حُمِلَتْ عَلَيْهِمْ ذُنُوبُهُمْ وَ بُغْضُهُمْ لِمُحَمَّدٍ ص وَ آلِهِ وَ خِيَارِ أَصْحَابِهِ،
فَقُذِفُوا لِذَلِكَ فِي النَّارِ.
و دشمنان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله، و دشمنان و بدخواهان ما را- بنا، بفرمانبرى و طاعتى كه از آنان در دنيا، سر ميزند، پاداش و جزا ميدهد!
اگر چه؛ طاعتشان بىوزن و بىارزش است!
چون؛ خلوصى همراهش نيست.
تا هنگامى كه؛ بآستان رستاخيز در آمدند، گناه و كينه خود [كه از محمّد و آل محمّد و ياران خوب او، در دل داشتند] بر آنان بار گردد! و بخاطر آن، در آتش افكنده شوند!
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً ص يَقُولُ:
إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَبْلَكُمْ رَجُلَانِ
أَحَدُهُمَا مُطِيعٌ [لِلَّهِ مُؤْمِنٌ] وَ الْآخَرُ كَافِرٌ بِهِ مُجَاهِرٌ بِعَدَاوَةِ أَوْلِيَائِهِ وَ مُوَالاةِ أَعْدَائِهِ،
وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مُلْكٌ عَظِيمٌ فِي قَطْرٍ مِنَ الْأَرْضِ،
فَمَرِضَ الْكَافِرُ فَاشْتَهَى سَمَكَةً فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِأَنَّ ذَلِكَ الصِّنْفُ مِنَ السَّمَكِ كَانَ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ فِي اللُّجَجِ حَيْثُ لَا يُقْدَرُ عَلَيْهِ، فَآيَسَتْهُ الْأَطِبَّاءُ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَالُوا [لَهُ]: اسْتَخْلِفْ عَلَى مُلْكِكَ مَنْ يَقُومُ بِهِ، فَلَسْتَ بِأَخْلَدَ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ، فَإِنَّ شِفَاءَكَ فِي هَذِهِ السَّمَكَةِ الَّتِي اشْتَهَيْتَهَا، وَ لَا سَبِيلَ إِلَيْهَا.
فَبَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ [الْبَحْرَ بِ] تِلْكَ السَّمَكَةِ إِلَى حَيْثُ يُسَهَّلُ أَخْذُهَا فَأُخِذَتْ لَهُ [تِلْكَ السَّمَكَةُ] فَأَكَلَهَا، فَبَرَأَ مِنْ مَرَضِهِ، وَ بَقِيَ فِي مُلْكِهِ سِنِينَ بَعْدَهَا.
ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ الْمُؤْمِنَ مَرِضَ فِي وَقْتٍ كَانَ جِنْسُ ذَلِكَ السَّمَكِ بِعَيْنِهِ لَا يُفَارِقُ الشُّطُوطَ الَّتِي يُسَهَّلُ أَخْذُهُ مِنْهَا، مِثْلَ عِلَّةِ الْكَافِرِ، وَ اشْتَهَى تِلْكَ السَّمَكَةَ، وَ وَصَفَهَا لَهُ الْأَطِبَّاءُ.
فَقَالُوا: طِبْ نَفْساً، فَهَذَا أَوَانُهَا تُؤْخَذُ لَكَ فَتَأْكُلُ مِنْهَا، وَ تَبْرَأُ.
فَبَعَثَ اللَّهُ ذَلِكَ الْمَلَكَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ جِنْسَ تِلْكَ السَّمَكَةِ [كُلَّهُ] مِنَ الشُّطُوطِ إِلَى اللُّجَجِ لِئَلَّا يُقْدَرَ عَلَيْهِ فَيُؤْخَذَ حَتَّى مَاتَ الْمُؤْمِنُ مِنْ شَهْوَتِهِ، لِعَدَمِ دَوَائِهِ.
فَعَجِبَ مِنْ ذَلِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ ذَلِكَ الْبَلَدِ [فِي الْأَرْضِ] حَتَّى كَادُوا يُفْتَنُونَ
لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَهَّلَ عَلَى الْكَافِرِ مَا لَا سَبِيلَ إِلَيْهِ، وَ عَسَّرَ عَلَى الْمُؤْمِنِ مَا كَانَ السَّبِيلُ إِلَيْهِ سَهْلًا.
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي الْأَرْضِ:
أَنِّي أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ الْمُتَفَضِّلُ الْقَادِرُ، لَا يَضُرُّنِي مَا أُعْطِي، وَ لَا يَنْفَعُنِي مَا أَمْنَعُ، وَ لَا أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، فَأَمَّا الْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ السَّمَكَةِ فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا، إِذْ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ لَا أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ وَ لَا حَسَنَةَ فِي صَحِيفَتِهِ، وَ يَدْخُلَ النَّارَ بِكُفْرِهِ.
وَ مَنَعْتُ الْعَابِدَ تِلْكَ السَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا، لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ أَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ الشَّهْوَةِ، [وَ] إِعْدَامِ ذَلِكَ الدَّوَاءِ، لِيَأْتِيَنَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْهِ، فَيَدْخُلَ الْجَنَّةَ.
و هر آينه؛ شنيدم: محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمايد:
«در زمان گذشته- قبل از شما- دو نفر بودند، يكى از آنها، مطيع و مؤمن خدا بود! و ديگرى كافر!- كه آشكارا بدشمنى دوستان او، و موالاة (بدخواهان و) دشمنانش، ميپرداخت!
و براى هر كدام، فرمانروائى عظيمى در گوشهاى از زمين بود.
آن كافر (دشمن خدا) بيمار شد. و در غير وقتش هوس ماهى كرد، چون كه؛ آن نوع ماهى، در آن هنگام، چنان بگردابها جا گرفته بود! كه؛ بدست آوردنش إمكان نداشت.
بنا بر اين، پزشكان، او را از زندگى و جانش، نااميد كردند و گفتند:
جانشين و قائم مقامت را معيّن كن، كه تو از أهل گورستان، پايندهتر نيستى!
همانا؛ شفايت در اين ماهى است، كه؛ بآن ميل و اشتهاء دارى، و بر آن (نيز) راهى نيست!.
در اين هنگام؛ خدا، فرشتهاى برانگيخت و باو فرمان داد كه آن ماهى را از جايش برانگيزد و بطرفى سوق دهد كه؛ بدست آوردنش آسان شود. نتيجة؛ ماهى برايش گرفته شد.
و آن را خورد و از ناخوشى، بهبودى يافت.
و در فرمانروائيش سالهاى سال- بعد از آن- بجاى ماند.
سپس؛ (تقدير الهى!) چنين واقع شد كه؛ آن (پادشاه) مؤمن، مريض شد! همانند مرض آن كافر [زمانى كه؛ عينا جنس آن ماهى از كنار و سواحل (دريا) كه بدست آوردنش آسان بود، جدا نميشد] نتيجة؛ (پادشاه)، هوس آن ماهى كرد و پزشكان برايش توصيف كردند و گفتند:
آسوده خاطر باش! اكنون وقت آنست كه برايت بگيرند، و از آن بخورى و شفا يابى!
در اين هنگام؛ خدا، آن فرشته را برانگيخت و باو فرمان داد كه؛ جنس آن ماهى را از سواحل و كرانهها به گردابها براند! تا دسترسى بآنها ممكن نشود. در نتيجه؛ (آن ماهى)، بدست نيامد. تا آن مؤمن، بخاطر هوس [و دورى از درمانش] از دنيا رفت.
و از اين جريان، فرشتگان آسمان و أهل آن سامان- در زمين- بشگفتى فرو رفتند! تا آنجا كه؛ نزديك بود در فتنه قرار بگيرند!
چون؛ خداى تعالى (از روى فضل و حكمتش) بر آن كافر، آنچه را كه بر او راهى نبود، آسان گردانيد.
و بر آن مؤمن، آنچه را كه به سادگى، بر آن راهى بود، غير ممكن گردانيد!
آنگاه؛ خدا، بفرشتگان آسمان و پيامبر آن زمان- در زمين- بوحى (خويش) فرمود:
البتّه من (بدون هيچ شكّ و شبههاى!) منم خداى كريم تفضّلكننده توانا!
آنچه عطا كنم، زيانم نرساند! و آنچه باز دارم، از من نكاهد! و مقدار [ذرّهاى] بكسى ستم نكنم!
امّا كافر: از اينكه، براى او، بدست آوردن ماهى را- در غير زمانش- آسان نمودم، جهتش تنها اين بود كه؛ جزاى حسنهاى باشد كه وى عمل كرده بود.
[چون؛ بر من حقّ است! كه از هيچ كس، حسنهاى از بين نبرم] تا به رستاخيز در آيد.
و هيچ حسنهاى در نامه عملش نباشد! و به كفر خويش، داخل آتش گردد.
و بنده مطيع (خودم) را از عين آن ماهى، باز داشتم! به سبب خطائى كه از او سر زده بود!
و با منع و ردّ آن ميل و هوس! و از بين بردن آن دارو، پاكشدنش را از آن، اراده نمودم. و خواستم كه؛ به (آستان) من بيايد و (جرم و) گناهى در او نباشد! و (پاك و پاكيزه) داخل بهشت گردد!.»
فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى:
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَفَدْتَنِي وَ عَلَّمْتَنِي، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَنْبِيَ الَّذِي امْتُحِنْتُ بِهِ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ، حَتَّى لَا أَعُودَ إِلَى مِثْلِهِ.
در اين هنگام؛ عبد اللَّه بن يحيى گفت:
يا أمير المؤمنين! حقيقة، بال و پرم دادى! و مرا تعليم فرمودى!
پس اگر؛ صلاح بدانى، گناهم را در اينجا- كه به آن إمتحان شدم- معرّفيم كن، تا همچنان؛ تكرارش نكنم.
قَالَ:
تَرْكُكَ حِينَ جَلَسْتَ أَنْ تَقُولَ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
فَجَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ لِسَهْوِكَ عَمَّا نُدِبْتَ إِلَيْهِ تَمْحِيصاً بِمَا أَصَابَكَ.
أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَدَّثَنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ:
كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ.
فرمود:
لحظهاى كه نشستى، [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ] نگفتى!
نتيجه اين شد كه؛ بخاطر سهو و نسيانت از آنچه؛ بآن دعوت گشتى و خوانده شدى، خدا، باين مصيبت و گرفتاريت، تمحيص و پاكى از گناه قرار داد.
آيا ندانستى كه؛ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از جانب خداى عزّ و جلّ! فرمود:
«هر إقدام قابل توجّه، كه در آن، يادى از [بسم اللَّه] نشود، ناقص و بريده است!»؟
فَقُلْتُ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لَا أَتْرُكُهَا بَعْدَهَا.
گفتم: آرى، پدر و مادرم فداى شما! بعد از اين، تركش نميكنم.
قَالَ:
إِذاً تُحْصَنُ بِذَلِكَ وَ تَسْعَدُ.
فرمود:
در اين صورت: از آن، بهرهمند و سعادتمندى!
ثُمَّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى:
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
مَا تَفْسِيرُ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
سپس عبد اللَّه بن يحيى گفت:
يا أمير المؤمنين!
تفسير «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چيست؟
قَالَ:
إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ أَوْ يَعْمَلَ عَمَلًا [وَ] يَقُولُ: بِسْمِ اللَّهِ
أَيْ: بِهَذَا الِاسْمِ أَعْمَلُ هَذَا الْعَمَلَ.
فَكُلُّ أَمْرٍ يَعْمَلُهُ يَبْدَأُ فِيهِ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
فَإِنَّهُ يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ.
فرمود:
البتّه؛ بنده هر گاه؛ اراده خواندن يا بجا آوردن عملى داشت، ميگويد؛ [بِسْمِ اللَّهِ]
باين معنا كه:
[به اين اسم، اين كار را بجا مىآورم].
پس؛ هر عملى كه بجا مىآورد، در آن به [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ] آغاز كند.
يقينا برايش در آن، ميمنت و مباركى است!
نور ولایت، فرایند علامتشناسی است!
به این میگن بسم الله!
نور ولایت، فرایند علامتشناسی است!
فرایند نامگذاری است! و نامشناسی است «متوسمین».
به این میگن بسم الله!
انگاری باید لحظه به لحظه بسم الله بگویی!
لحظه به لحظه علائم قبض و بسط نورانی قلبتو زیر نظر بگیری!
+ «حدیث عبدالله بن یحیی»
قلب مفید قلبی است که بتونه برامون علامت شناسی کنه!
اگه نتونه قبض و بسط نورشو بفهمه، به هیچ دردی نمیخوره! + «فواد»
+ «لهم قلوب لا یفقهون بها»
+ «symbolism»: سمبلشناسی!
رنگها هر کدوم نماد و سمبل مطلب خاصی هستند.
نمادگرایی! به عربی میشه «رمزیّة»
+ «نصب – تناصیب»
+ «امر»
+ [وسم – سمو – سوم]
+ «وقع»
+ واژه زیبای انگلیسی «influence» و عکسهای فوق العاده زیبای این واژه!
اگه جادهها و خیابونها رو علامت گذاری نکنن، چقدر مشکل و بینظمی پیش میاد!
+ مثال ماشین کرایه گرفتن از اسنپ با گوشی:
مبدا و مقصد رو علامت گذاری میکنی، حالا مسیرت و قیمت و همه چیز مشخص میشه.
با دیدن عکسهای زیبای این واژۀ «اسم» متوجه میشیم که اوناییکه میخوان این خطوط راهنمای ترسیم شده در جادههای مجازی و ملکوتی قلوب اهل یقین رو پاک کنند «یریدون لیطفوا نور الله بافواههم»، چقدر احمقانه فکر میکنند، چون این نور قبض و بسط هدایتکننده در قلبها رو نمیشه کاریش کرد، تا چه برسه که بخواهند آن را خاموش کنند!
+ «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
«السِّمَةُ: العَلَامَةُ»
+ «نصب – تناصیب»
«الْمِيسَمُ: اسْمُ الآلَةِ الَّتِى يُكْوَى بِهَا وَ يُعْلَمُ»
+ «نشانه»
+ «جهل»
+ «کوی – كَوَيْتُ الدّابة بالنار»:
«کیّ»: کوتریزاسیون «cauterize»: سوزاندن با الکتروکوتر
«الميسَم: المِكواة أو الشيءُ الّذي يُوسَم به الدَّواب»
+ «brand»: عکسهای زیبایی داره.
«branding day»
«وَسَّمْتُ: إِذَا شَهِدْتَ (الْمَوْسِمَ) وَ هُوَ (مَوْسُومٌ) بِالْخَيْرِ»
«وَسّمَ النّاسُ: شَهِدُوا الموسِم»
«وَسُمَ: حَسُنَ وَجْهُهُ فَهُوَ وَسِيمٌ» + «قسم – قسیم الوجه»
قال ابن الأعرابي: و الوَسِيم: الثابتُ الحُسْن: كأنّه قد وُسِم.
وسَمْت الشّىءَ: أثَّرْتُ فيه بِسِمة.
+ «اثر»
«الوَسْمىُ: أوّلُ المطر، لأنّه يَسِمُ الأرض بالنَّبات.»
«توَسّمَ: طلَبَ الكلأَ الوسمىَ»
انگاری اولین باران بهاری وقتی میباره، داره از زمین میخواد که سبزه و نباتش رو برویاند.
واژه زیبای «الوسمى» اشاره به «آیاتی و رسلی» دارد، در حقیقت وقتی با آیات و تقدیرات مواجه میشیم [موسم آیات]، انگاری این آیات از ما میخوان که حالا وقتشه به نور ولایت عامل باشیم!
«اقرضهم من عرضک»!
[در مَوسِم آیات (branding day) وقت گرفتن نشان لیاقت از آل محمد ع است:
«وِسام جَوْقة الشّرف»: نشان لياقت و بزرگى]
+ «کوی»
اهل نور یقین با عمل به معالم ربانی ماخوذ از صاحبان نور خود، از آنها برند ثابت زیبایی عمل به نور ولایت را دریافت نمودهاند.
اما اهل شک کالای بیارزش بدون برند هستند که عالَم بالا، اونا رو به رسمیت نمیشناسند، لذا اعمال عبادی آنها از آسمانهای اول تا هفتم برگشت میخورند! «حدیث معاذ»
+ در یک حدیث زیبا داشتیم که: ما کسی رو به این اسم نمیشناسیم!
ای زمینی (ای قلبی) که مدعی بودی درونت بذرهای مرغوب و حاصلخیزِ نهفته داری، و تنها مشکل و کمبودت باران است، بیا این هم باران (الوسمی)، ببینیم چه میکنی! منِ باران بهاری با بارشم، از تو میخواهم، آنچه در چنته داری، حالا رو کنی!
+ «ای آیت، منظورت چیه؟»
میبینیم این واژۀ «وسم – اسم» نیز به چه زیبایی داره فرایند نور ولایت رو برای ما بیان میکنه و یاد میده که نور ولایت یعنی چی و چجور عملیاتی است.
انگاری وقتی آیت عرضه میشه، حالا موسم نور ولایت است «آیاتی و رسلی»، زمان عرضه آیات، موسم عمل به نور ولایت است:
[سمِّىَ مَوسِم الحاجِ مَوسماً لأنَّه مَعْلمٌ يجتمع إليه النّاس]
لذا موسم عمل به نور ولایت معلوم میشه، کیا تو قلبشون حب آل محمد ع بوده و کیا بغض آل محمد ع رو پشت چهره خندان منافقانه و چاپلوسانۀ خودشون مثل اهل کوفه پنهان کرده بودند.
+ «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ: النَّاظرين فى السِّمَة الدَّالَّة»
یعنی کیا چشمشون در وضعیت استندبای است «تهجّد» و منتظر اشارۀ فلاش نورانی علوم ربانی در ملکوت قلب خود میباشند «مُتَوَسِّمْ آنست كه به علامت نگاه كند و از آن به چيز ديگرى پى ببرد و تفرّس كند.»
انگاری این سمة دلالت میکنه به معنای آرامشی که با قلبت میفهمی.
+ «دلل»
«الْمُتَوَسِّمُونَ: هم الّذين ينظرون في الأشياء و الحوادث و يتدبّرون فيها على تفكّر دقيق عميق، حتّى يستنتجوا منها نتائج مفيدة »
+ فیلم زیبای عکس گرفتن در شب، در مقالۀ استندبای:
اهل یقین همان متوسمین هستند که قلبشان، همیشه در وضعیت استندبای است «تهجّد»، و صحنه تاریک آیات رو بدقت زیر نظر میگیرند تا بالاخره برق اشاره علمی صاحبان نور توی قلبشون بزنه و یه لحظه صحنه براشون واضح و روشن بشه و اینجوری اخذ علم از آل محمد ع میکنند، ان شاء الله تعالی.
«الوَسْم و الوَسْمةُ: شجرةٌ ورَقُها خِضاب»
+ «وقف – وقوف»: تَوَسَّمَ بِالْوَسِمَة: با وسمه خضاب كرد.
+ «علم – علمة»:
+ فیلم و عکسهای واژه علم برای تفهیم واژه وسم.
انگاری وسم همون مفهوم واژه علم رو میخواد یادآوری و تکرار کنه.
در حقیقت «اسم» خودش چیزی نیست و نقشش اینه یه چیزی رو برای ما معلوم میکنه، یعنی آلت و ابزار و وسیله و واسطهای است برای فهماندن یه چیز دیگه برای ما!
+ «اسم و معنا»:
اسم دلالت بر معنا میکند!
مثال ظروف یکشکل نخود و لوبیا و عدس و لپه داخل آشپزخانه که روی هر کدوم یه اسم نوشته شده و اگه این اسامی روی ظرفها نوشته نبود، ما هدایت نمیشدیم که باز کردن کدام ظرف ما را به نخود می رساند و به اشتباه میافتادیم، لذا نبود اسم در فهم معانی موجب مشتبه شدن امر بر ما میشود (محکم – متشابه) پس وسم و اسم و علم و علامت و این قبیل واژهها، وقتی که قلب از معنای آرامش برخوردار بشه، ارزش داره وگرنه اسم خالی و محتوای توخالی چه بدرد میخوره، یعنی اگه روی یه ظرف نوشته نخود و داخلش نخود نباشه این اسم نخود، آدمو برای رسیدن به خود نخود به اشتباه میندازه پس اهل یقین قلبشون از اشارات علمی نور ولایت همزمان چیزی دستگیرش میشه و متوجه آرامشی توی قلبش میشه و خودش میفهمه یادآوری این اسم برای او بیفایده نبوده، بلکه بهش آرامش رو تزریق کرده و این همان تاثیر نور ولایت بر قلب اهل یقین است.
لذا دیدیم اسم به تنهایی و به خودی خود دردی دوا نمیکنه و فقط واسطهای است و راهنمایی است برای اینکه ما با کمک این اسم به معنای اون اسم برسیم و معنای همه اسامی به آرامش و نور ولایت ختم میشه، یعنی اگه اسم الله رو بر زبان آوردی و در قلبت آرامش حس کردی، این درسته! اگه اسم رحمان و رحیم رو بر زبان آوردی و در قلبت هم نور آرامش ولایت رو مشاهده کرده و حس کردی و بهش رسیدی این میشه «اسم + معنی» و این ارزش داره که اسامی بتونن کمکت کنن به معنای آرامش برسی، اما وقتی اسمی رو میبری که هیچ تاثیری بر قلبت نداره، بدان اون اسم گرچه ظاهرا اسم قشنگی است اما از معنای آرامش در جوفش خبری نیست و اسامی لیدرهای سوء اینجوری است یعنی اسامی بیمعنا هستند. از کلام آنها جز شر و بدبختی چیزی عایدت نمیشه! حرفهای آنها بوی آرامش نمیده! از حرفهاشون، شر بپا میشه!
+ «سمو – اسم»:
[توسّم آیات]
[ فَإِنَّ اللَّهَ شَرَعَ الْإِسْلَامَ… فَجَعَلَهُ … آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ]:
اهل یقین اهل توسّم نور ولایت در نار آیت هستند.
قَالَ عَلِيٌّ ع:
أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّ اللَّهَ شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ حَارَبَهُ
فَجَعَلَهُ عِزّاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ
… وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ
قلب متوسّم:
+ «نشانههای متقاعدکننده: نورانی و ظلمانی! آیات محکم و آیات متشابه!»
[کِی قراره بفهمیم که: آیات در زندگی ما چه نقشی دارند؟]:
فلانی توی اون اداره چه سمتی داره؟ چه عنوانی داره؟ چه نقشی داره؟ کارش چیه؟ نقشش چیه؟
آیات در زندگی ما چه نقشی دارند؟ چه سمتی دارند؟
واژۀ «وسم» با ما سخن میگوید و نور ولایت را اینگونه به ما یاد میدهد و این واژه هم یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است.
قلب سلیم اهل یقین با فهم نور ولایت، نقش آیات و تقدیرات رو در زندگی خودش میفهمه و متوجه میشه که آیات چجوری براش نقش اصلاح و تربیتی دارند، و دارند باهاش چکار میکنند، لذا وقتی بفهمی نقش و تاثیر آیات رو، لذا تن به آیات میدهی و دیگه با آیات کلکل نمیکنی و میذاری آیات کارشونو بکنن و دیگه صداتم در نمیاد!
اگر قلب متوسم داشته باشیم، نور ولایت رو در تقدیراتی که برای اصلاح و تربیت قلب ما مقدر میشه، میبینیم و میشنویم و میفهمیم، ان شاء الله تعالی!
به این میگن قلب سلیم!
به این میگن قلب متوسم!
به این میگن قلب مفید «فواد»!
و …
+ «بحار 24 باب 42 أنهم عليهم السلام المتوسمون و يعرفون جميع أحوال الناس عند رؤيتهم»
[سورة الحجر (15): الآيات 73 الى 84]
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75)
به يقين، در اين [كيفر] براى هوشياران عبرتهاست.
[کِی قراره بفهمیم که: آیات در زندگی ما چه نقشی دارند؟]:
[کِی قراره (هوشيار بشیم و) بفهمیم که: آیات در زندگی ما چه نقشی دارند؟]:
راه شناخت سِمَت آیات، فهم قبض و بسط و کلام ولیّ خداست.
آیت – انگیزه – شوق – قبض و بسط
تاثیر پذیر از آیات: اصلاح اخلاق و ادب
میسم: انگاری یعنی کسی که نور ولایت روی قلبش اثر گذاشته است،
و ثمرات نور ولایت و عرضه آیت در این شخص به هدر نرفته و اثر گذار بوده.
بیماری در بدن آثاری دارد که بعضی از این علائم و آثار را بیمار خودش بیان میکند و بعضی علائم را طبیب، با درایت خود، متوجه میشود و با جمعبندی هر دو دسته علائم با گرفتن شرح حال و معاینات تکمیلی و آزمایشات پاراکلینیکی، همه با هم به یک تشخیص واحد در مورد بیماری بیمار ختم میشود.
متوسم، طبیب حاذق علامتشناس است و ابزار تشخیصی او برای این منظور، درک نور ولایت دنیای درون قلب اوست.
هر کسی خودش باید روانشناس و روانپزشک قلب خودش باشه!
طبیب برای تشخیص بیماری، بدنبال هر علامتی میگردد.
بعضی از علائم عمومی و جنرال است، اما بعضی علائم اختصاصی و پاتوگونومونیک است و بمحض رویت این علامت کاملا اختصاصی، طبیب به تشخیص بیماری میرسد و درمان صحیح را شروع میکند.
کسی که از روی تاثیرات آیت عرضه شده به قلبش، امر و نهی ولی خدا و به عبارت دیگر کلام ولی خدا را میفهمد، اهل توسم است.
قلب توانایی درک نامی که بر روی آیت گذاشته شده است را دارد!
(نام = اسم = وسم)
قلب میبیند و میشنود و حس میکند! + «یقن»
قلب سلیم، نور را از تاریکی، بر اساس تاثیری که آیت بر آن میگذارد، تشخیص میدهد!
قلب متوسم، اسم علمی تقدیرات عرضه شده را میفهمد «حجارة مسوّمة» و معنی آن اسم الله، نور ولایت است.
+ [اسم و معنی]
معنی اسامی نور ولایت، آرامش است و معنی اسامی ضد آن، ناآرامی و تاریکی است.
شکارچی با درایت و صبور، به محض اینکه سر و کلۀ شکارش پیدا شد و او را دید و یا صدایش را شنید و یا وجودش را احساس کرد، اسم آن را میفهمد، و باور دارد که بزودی آهویی به دامش میافتد و با فهمیدن اسم شکار، معنی و تاثیراتی که استفاده از این صید، برایش خواهد داشت را نیز میفهمد و لذت میبرد.
قلب قسی نمیتواند تاثیرپذیر باشد و لذا فهم کلام ولی خدا برایش ممکن نیست.
«اتَّسَمَ- اتِّساماً [وسم]: براى خود سمت و نشانهاى قرار داد تا با آن شناخته شود.»
انگاری خدای مهربان یه جوری برای بندۀ خودش معلوم میکنه که چی ازش میخواد!
+ «مشیّة الله»
فهم ماهیت این نشانهها، کار قلب است!
+ «کلام الله فعل منه – افعاله تفهیم»
ببین آیت عرضه شده چه تاثیری بر قلبت می گذارد.
اگر شوق تو را به عمل به نور ولایت بیشتر می کند و پرنورتر میشوی، علامت غلبه عقل بر هوای نفس توست ولی اگر آیت عرضه شده تاثیرش بر قلبت تاریکی و ارتکاب معصیت است، نشاندهنده غلبه هوای نفس بر عقلت می باشد.
اینکه پشت به نور و رو به تمنایی، یا برعکس، پشت به تمنا و رو به نوری!
شکارچی با درایت، متوسم است «المتوسّمون»، یعنی از نگاه به علائم میفهمد و دلالت به نامعلوم میکند «الناظرون في السمة الدالّة»، عاقل، قلبش توانایی عبور از نامعلوم به معلوم دارد! چجوری؟ به کمک نور ولایت که با قبض و بسط قلبی خود متوجه آن میشود.
+ «حدیث یمنیهایی که از روی شوق قلبی خویش، وصی رسول خدا ص را شناختند.»
قلب متوسم، خوب و بد را با میزان نور ولایت درک میکند.
[وسم – بسم الله الرحمن الرحیم]:
وقتی میگی بسم الله، یعنی چی توی ذهنت باید بیاد؟!
نور! بسم الله النّور!
باید به یاد معالم نورانی خودت بیفتی تا این اسم، برای تو معنی و اثر داشته باشه!
اون علامت و نشانه نورانی که سرِ بزنگاه تقدیرات، تو رو دلالت میکنه به اینکه چه رفتاری و گفتاری در این لحظه، مورد پسند خدای مهربان است و مرضی ذات اقدس الهی است، یادآوری همان معالم ربانی ماخوذ از صاحبان نور است!
و اینکه چرا این همه بسم الله گفتنها تا بحال اثری نداشته، باید به این علت باشد که معنی حرفی که میزنیم رو نمیدونیم چیه و اگه معنی حرفتو ندونی، چه این حرف رو بزنی و چه نزنی، فرقی نداره، در هر دو صورت، اسم بیمعنا، بیتاثیر است!
بدون توجه به علائم، حتی با طینت خوب زندگی کردن هم، بار کجی است که به مقصد نخواهد رسید!
پس «بالله» و «بسم الله» و … همه، تاویلا زمانی برای ما اثربخش خواهد بود که بدانیم معنی تاثیر گذار این اسم، چیست! بعبارت دیگر دانستن یوزرنیم و پسورد الزامی است!
+ «صفو و جبی»: «مصطفی و مجتبی»
شناخت اسم منتخب، کار قلب سلیم است!
«یا جبال اوّبی معه!»
نور علم آل محمد ع، توسط حاملان و صاحبان نور، دست به دست میشود!
+ «دَوَل – دولت!»
نور علم، با گفتن «بسم الله» در ملکوت قلب سلیم آشکار میشود!
یک نکته مهم:
اسم، متعلق به کسی است که از معنای آن اسم بهرهمند است، یعنی به آرامش رسیده است!
اگه کسی یقین به اسم نورش نداشته باشه، به زبان آوردن این اسم برای او هیچ خاصیتی نداره!
و وای به حال کسی که بیاسم و بینشان باشد!
در واقع در فرهنگ آل محمد ع، کسی دارای اسم است که از «بسم الله» که همان اسم نورانی خدای مهربان است، یعنی «بسم الله النّور»، بهره جسته و مکررا با یادآوری معالم ربانی، به آرامش رسیده است: «وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ» و اوست که صاحب و مالک نور «بسم الله»، به درجات خودش میباشد! ذکر اسم الله، همان یادآوری علوم نورانی در قلوب اهل نور است.
«وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ»
«اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ»
«اسْمُهُ أَحْمَدُ»
اسمی خوبه که اینجوری از جانب خدای مهربان برای بندهاش (مافوق برای مادون) انتخاب بشه و اینجوری بندگان خاص خدای مهربان، دارای نام میشوند! به این میگن اسم!
اهل نفاق و شک و حسد، چون نسبت به نور خود، یقین و باور ندارند، لذا نزد آل محمد ع، از آنها نام و نشانی در دفتر سُعدا یافت نمیشود!
پس با یاد نورت، از هر تمنای بیارزشی، دل بِکَن!
«وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً»
تمام 181 مورد مشتقات ریشه «وسم» که در قرآن تکرار شده را حالا با دانستن این معنا برای این واژۀ زیبا و مهم، بخوان و لذت ببر.
[صاحبان نور: اسم با معنا]:
اسم با معنایی که مولد آرامش باشه، معالم ربانی آل محمد ع است.
اسم بیمعنی، اسم هم نیست، هیچی نیست!
اسمی که در دفتر آل محمد ع ثبت نیست، اسم نیست!
اسم اهل شک و حسد، در دفتر آل محمد ع، ثبت نیست و فقط اسامی اهل نور یقین به این معالم ربانی است که در دفتر صاحبان نور، ثبت و ضبط است و فقط این اهل نور یقین هستند که صاحب نور اسم الله علوم آل محمد ع هستند!
و این اسم را به برکت یقین و باوری که نسبت به معالم ربانی صاحبان نور خود دارند، و در دل شرایط به این علوم عامل شدهاند، مالک و صاحب نور شدهاند. + «اسمه احمد!»
یک مثال زیبا:
در هر سال تحصیلی اگه دقت کنی مجددا همه کتابها دوباره با سال جدید تحصیلی، تجدید چاپ میشوند، گرچه محتوای آنها فرقی نکند و بعضی وقتها تفاوت جزئی اعمال شده و گاهی کلا روش آن عوض شده، در هر صورت هدف در همه یکی است و آن رشد تحصیلی است، اما نکته اینجاست که دانش آموز دوست دارد کتاب سال خودش را خریداری و مطالعه کند و این بیاحترامی به کتب قبلی نیست، چون ماخذ سوالات امتحان از این کتاب جدید طرح میشود «نسخ»، و لذا در اینجا، این مثال زیبایی برای مبحث ناسخ و منسوخ خواهد بود و معالم ربانی در هر زمان، مثل همان کتاب با چاپ جدید است که ملاک طرح سوالات امتحانی خواهد بود! پس حواسمونو جمع کنیم و از کتاب جدید غافل نشیم!
متاسفانه حسادت قلبی اهل حسادت، باعث میشه که «سلفی» بشوند!
خلف عدل همیشه میزانی است که باید با قلب سلیم، آن را شناخت، تا بوی آرامشبخش این کلام را با چشمان بسته نیز بتوان تشخیص داد و اینجاست که با خود میگوییم:
این سروده، چقدر همقافیه با سرودههای قبلی است!
انگاری این چشمه با چشمههای قبلی از یک جا سرچشمه میگیرد!
«يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ»
گرچه ما توانایی دیدن سرمنشأ مظهر این قنات را نداریم،
اما قلب سلیم حکم میکند که این میوههای شیرین، از گلستان علم آل محمد ع میآید.
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ!
[«إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ»]:
کلام اهل یقینی بنام بلقیس اینه:
«إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ»
+ «یقین بلقیس»
اسم الله برای بلقیس، جناب سلیمان ع است!
اهل یقین در هر زمان میداند که یادآوری معالم ربانی و بکار بستن این علوم در دل شرایط، آرامش را برای آنها به ارمغان میآورد.
کتاب کریم در این آیات قرآن، برالی خانم بلقیس، یعنی سلیمان ع!
بلقیس میگه به دلم افتاده اون اسمی که یادش، معنی آرامش رو برای من به همراه داره، جناب سلیمان ع است!
امام علی علیه السلام:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ:
إِنَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ آيَةٌ مِنْ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ
وَ هِيَ سَبْعُ آيَاتٍ تَمَامُهَا بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ
وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ
فَأَفْرَدَ الِامْتِنَانَ عَلَيَّ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ جَعَلَهَا بِإِزَاءِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ
وَ إِنَّ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ أَشْرَفُ مَا فِي كُنُوزِ الْعَرْشِ
وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ مُحَمَّداً وَ شَرَّفَهُ بِهَا وَ لَمْ يُشْرِكْ مَعَهُ فِيهَا أَحَداً مِنْ أَنْبِيَائِهِ مَا خَلَا سُلَيْمَانَ ع فَإِنَّهُ أَعْطَاهُ مِنْهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَ لَا تَرَاهُ يَحْكِي عَنْ بِلْقِيسَ حِينَ قَالَتْ
إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلَا فَمَنْ قَرَأَهَا مُعْتَقِداً لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ مُنْقَاداً لِأَمْرِهِمَا مُؤْمِناً بِظَاهِرِهِمَا وَ بَاطِنِهِمَا
أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِنْهَا حَسَنَةً كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا أَفْضَلُ لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا مِنْ أَصْنَافِ أَمْوَالِهَا وَ خَيْرَاتِهَا
وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى قَارِئٍ يَقْرَؤُهَا كَانَ لَهُ قَدْرُ ثُلُثِ مَا لِلْقَارِي
فَلْيَسْتَكْثِرْ أَحَدُكُمْ مِنْ هَذَا الْخَيْرِ الْمُعْرِضِ لَكُمْ فَإِنَّهُ غَنِيمَةٌ لَا يَذْهَبَنَّ أَوَانُهُ فَتَبْقَى فِي قُلُوبِكُمُ الْحَسْرَةُ.
امير المومنين على عليه السّلام فرمود:
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ آيهاى از سوره حمد بوده و آن سوره را كامل مىكند.
از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«خداوند فرمود كه اى محمد ما به تو سبع مثانى و قرآن كريم را عطا كرديم.
پروردگار به خاطر نزول حمد جداگانه منت نهاد و آن را برابر قرآن قرار داد.»
سوره حمد شريفترين گنج عرش است و خداوند پيامبر را بدان ويژگى بخشيد و برترى داد
و نيز هيچكدام از پيامبران خويش را با آن حضرت سهيم نساخته است، مگر حضرت سليمان را كه بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ را نيز به او ارزانى داشت.
مگر در ماجراى بلقيس نخواندهاى كه مىگويد:
به سوى من نامهاى شريف مىفرستاد،
نامهاى از جانب سليمان عليه السّلام كه در آن آمده: بسم اللّه الرحمن الرحيم.
بىگمان هركس اين آيه را با ايمان به محبت و تبعيت از محمد صلّى اللّه عليه و آله و خاندان او تلاوت كند و فرمانبر آنان باشد و در نهان و آشكار به آنان گرايش داشته باشد، خداوند در برابر هرحرف آن حسنهاى به او مىدهد كه برتر از دنيا و آنچه در دنياست؛ از دارايىها و خوبىهايش.
و هركس به صداى تلاوتگر اين آيه شريفه گوش سپارد، يكسوم پاداش او را خواهد داشت.
ازاينرو شايسته است كه هركس از اين خوبى كه در اختيار است، هر قدر كه مىتواند غنيمت بياندوزد تا مبادا زمان آن بگذرد و حسرت آن در دل داشته باشد.
+ «بحار 24 باب 42 أنهم عليهم السلام المتوسمون
و يعرفون جميع أحوال الناس عند رؤيتهم»
[الْمُتَوَسِّمِينَ – الْكَاظِمَ]:
امام کاظم علیه السلام:
عَنْ رَبِيعِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ
كَانَ وَ اللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ مِنَ الْمُتَوَسِّمِينَ
يَعْلَمُ مَنْ يَقِفُ عَلَيْهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ يَجْحَدُ الْإِمَامَ بَعْدَهُ إِمَامَتَهُ
فَكَانَ يَكْظِمُ غَيْظَهُ عَلَيْهِمْ وَ لَا يُبْدِي لَهُمْ مَا يَعْرِفُهُ مِنْهُمْ فَسُمِّيَ الْكَاظِمَ لِذَلِكَ.
ربيع بن عبد الرّحمن گويد:
به خدا سوگند موسى بن جعفر عليهما السّلام بسيار دقيق و تيزبين بود
و كسانى را كه بعد از موتش،در امامت آن حضرت توقّف كرده و امام بعدى را قبول نكردند، مىشناخت، ولى خشم خود را فرو مىبرد و آنچه را در بارۀ آنها مىدانست، ابراز نمىكرد، لذا آن حضرت را،«كاظم» (خشم فرو برنده) ناميدند.
[اسم و معنی]:
صرفا خواهان واژهها نباش! نگو من خوشبختی و شادکامی میخوام!
بگرد و با قلبت، اون نوری رو پیدا کن که وقتی به اوامرش عمل میکنی،
خوشبختی و شادکامی رو با تمام وجودت حس میکنی!
پس باید اول چشم قلب به نورش، در ملکوت روشن بشه،
اونوقت میبینی که اول اونو میخواهی، و بعدا هر چی اون میخواهد رو میخواهی!
ولی اکثرا مسیر رو اشتباه میرن و بلد نیستن، یعنی بدنبال آرامش هستند، اما چشم دیدن اون نوری که عمل به اوامرش، آرامش رو به ارمغان میاره، ندارن!
حسادت اون بیماری بدخیم دنیای قلبهاست که راضی به تقدیرات نیست!
میگه چرا باید با عمل به اوامر نورانی به آرامش برسم؟!
من دلم میخواد هر جوری خودم تصمیم میگیرم، به آرامش برسم!
باید به این حسود گفت: خُب مگه تو طالب آرامش نبودی؟
حالا چه فرقی میکنه چه چیزی بهت راه دسترسی به آرامش رو یاد بده!
حالا خدا اینجوری خواسته!
تو هم از خدا همینو بخواه! پس چرا دلدل میکنی؟
این نشانۀ حسد دنیای قلبی است که بمحض رویت منبع آرامش، بهش پشت میکنه!
در حالیکه قلب سالم مستقرین و اهل نور، همینکه چشمش به نورافشانی دُرّ یگانه میافته، دیگه نمیتونه ازش چشم برداره «عین شکری»، و میفهمه که به سدرة المنتهای خودش رسیده و در این بینهایت نور، توقف میکنه و مدام با عمل به این فرامین نورانی، برای خودش، اعمال صالحی برای اون جایگاه ابدی آرامش، یعنی خلود در بهشت آل محمد ع، جمع میکنه و دیگه امتحانات دنیایی، براش فرقی نمیکنه که چی باشه و کی باشه!
او نگاهشو به دست نورانی تایید فرشتۀ نگهبان خودش دوخته تا ببینه چه دستوری و چه ماموریتی برایش در نظر گرفتهاند تا همونو بعینه اجرا کنه و فرقی نمیکنه چی پیش بیاد و این داستان تکراری کربلاست که در زندگی روزمرۀ همه ماها داره تکرار میشه.
پس اسم و معنا رو باید خوب یاد گرفت که قلب سالم معنای آرامش رو در اسم الله نور خودش جستجو و پیدا و مشاهده میکنه که خدای مهربان این مخلوق نورانی رو برای او گذاشته تا با کمک این نور علم، خلق آرامش و برکت در زندگی خودش بنماید.
اما اینقدر حسادت چشم دلها رو کور و ناتوان کرده که اسم الله نورانی خودشونو رو نمیبینند!
در واقع ریشه حسادت، لیدر سوئی است که آگاهانه روی نور را پوشانید و از شدت حسادت، این حقیقت رو کتمان کرد و تلاش کرد تا حقیقت آشکار نشود «صد سبیل»، تا عدهای با منبع آرامش خودشون آشنا نشوند و یاد نگیرند که چجوری باید یاد بگیرند!
البته همه این تقدیرات از علم خدا گذشته و این داستان تکرای، باز هم تکرار میشود، و داستان لیدر سوء، داستان تکراری اشتباه مرگبار ابلیس است! کسی که نورشو دید و آگاهانه به او پشت نمود و به علوم نورانی ودیعة لله، سجده ننمود! و شیطان، پس از این اشتباه مرگبار خودخواسته و آگاهانهاش، سردسته عده زیادی میشود که ندیده، پشت به نور خود میکنند و قلبا متبعین همین کذّاب اعظم هستند، که تهمت و افک و دروغی بزرگ را خلق کرد و گفت: «انا خیر منه»، و تجنّی نمود و متبعینش هم کورکورانه این نقل قول را قبول کردند و بسطش دادند «ان الکذاب یهلک بالبینات و یهلک اتباعه بالشبهات»، تا به خیال خام خودشون اطفاء نور حق نمایند، اما غافل از اینکه خدای قادر متعال نمیذاره و کار خودشو- زیرکانه، بدون اینکه کسی بفهمه چقدر خدا زرنگه- پیش میبره!
هی نگو: باید دعا کنیم! باید بهمون توفیق بدهند! آرامش میخوام و …
بگو خدایا چشم دلمو به اسم الله نورانیام روشن کن که با رؤیتش، انگاری دعا و توفیق و آرامش و نور و علم و هزار واژه مترادف دیگرو دیدم و درکش کردم و بهش رسیدم و این سعادت، پیشنیازش اینه که حسادتتو سرکوب کنی، یعنی وقتی چشمت به رخ زیبای نورت افتاد، به سجده بیفتی و لدت ببری، نه اینکه تکبرت گل کنه که: من از او بهترم! «انا خیر منه».
شیطان حسود میگه خدا بلد نیست کاراشو درست انجام بده! منو ول کرده، علوم نورانی رو نزد آدم ع سپرده و ما رو محتاج او نموده!
+ حسادت به «مقام ابراهیم ع»!
[ حسد – بسم الله – یقین]
«بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ يَقِينٍ مِنْهُ»:
امام صادق علیه السلام:
عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ
اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا يَحْسُدْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً
إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ مِنْ شَرَائِعِهِ السَّيْحُ فِي الْبِلَادِ
فَخَرَجَ فِي بَعْضِ سَيْحِهِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَصِيرٌ وَ كَانَ كَثِيرَ اللُّزُومِ لِعِيسَى ع
فَلَمَّا انْتَهَى عِيسَى إِلَى الْبَحْرِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ يَقِينٍ مِنْهُ فَمَشَى عَلَى ظَهْرِ الْمَاءِ
فَقَالَ الرَّجُلُ الْقَصِيرُ حِينَ نَظَرَ إِلَى عِيسَى ع جَازَهُ بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ يَقِينٍ مِنْهُ فَمَشَى عَلَى الْمَاءِ وَ لَحِقَ بِعِيسَى ع
فَدَخَلَهُ الْعُجْبُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ
هَذَا عِيسَى رُوحُ اللَّهِ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ وَ أَنَا أَمْشِي عَلَى الْمَاءِ فَمَا فَضْلُهُ عَلَيَّ؟!
قَالَ فَرُمِسَ فِي الْمَاءِ فَاسْتَغَاثَ بِعِيسَى فَتَنَاوَلَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَخْرَجَهُ
ثُمَّ قَالَ لَهُ مَا قُلْتَ يَا قَصِيرُ
قَالَ قُلْتُ
هَذَا رُوحُ اللَّهِ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ وَ أَنَا أَمْشِي عَلَى الْمَاءِ فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ عُجْبٌ
فَقَالَ لَهُ عِيسَى
لَقَدْ وَضَعْتَ نَفْسَكَ فِي غَيْرِ الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَكَ اللَّهُ فِيهِ
فَمَقَتَكَ اللَّهُ عَلَى مَا قُلْتَ
فَتُبْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا قُلْتَ
قَالَ فَتَابَ الرَّجُلُ وَ عَادَ إِلَى مَرْتَبَتِهِ الَّتِي وَضَعَهُ اللَّهُ فِيهَا
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا يَحْسُدَنَّ بَعْضُكُمْ بَعْضاً.
داود رقى گويد:
شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود:
از خدا پروا كنيد و بر يك ديگر حسد مبريد.
همانا از جمله مقررات دينى عيسى بن مريم گردش در شهرها بود،
در يكى از گردشها مردى كوتاه قد كه غالبا ملازم عيسى عليه السّلام و از اصحاب آن حضرت بود همراهش شد،
چون عيسى به دريا رسيد، با يقين درست فرمود: بسم اللّٰه و بر روى آب راه رفت،
چون مرد كوتاه قد عيسى عليه السّلام را ديد كه بر روى آب ميگذرد او هم با يقين درست گفت بسم اللّٰه و بر روى آب براه افتاد تا به عيسى عليه السّلام رسيد،
آنگاه خودبينى او را گرفت و با خود گفت:
اين عيسى روح اللّٰه است كه بر روى آب ميرود و من هم روى آب ميروم
پس او را بر من چه فضيلتى باشد؟
آنگاه در آب فرو رفت و از عيسى فريادرسى خواست،
عيسى دستش را گرفت و از آب بيرون آورد و به او گفت:
اى كوتاه قد؛ چه گفتى؟(كه در آب فرو رفتى)
گفت: من گفتم: اين روح اللّٰه است كه روى آب راه ميرود و من هم روى آب راه ميروم و مرا خودبينى فرا گرفت،
عيسى باو فرمود:
خود را در جايى گذاشتى كه خدايت در آنجا نگذاشته،
پس خدا به سبب اين گفتار تو را مبغوض داشت،
از آنچه گفتى بسوى خداى عز و جل توبه كن.
امام عليه السّلام فرمود:
آن مرد توبه كرد و به رتبهاى كه خدا برايش قرار داده بود برگشت،
پس از خدا پروا كنيد و بر يك ديگر حسد نبريد.
[سورة النساء (۴): الآيات ۵۳ الى ۵۵]
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (۵۳)
آيا آنان نصيبى از حكومت دارند؟
[اگر هم داشتند،] به قدر نقطه پشت هسته خرمايى [چيزى] به مردم نمىدادند.
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً (۵۴)
بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مىورزند؛
در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.
فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً (۵۵)
پس برخى از آنان به وى ايمان آوردند، و برخى از ايشان از او روى برتافتند،
و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است.
الحسن إسم الله الذي به قامت السماوات و الأرض:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم:
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
سُمِّيَ اَلْحَسَنُ حَسَناً لِأَنَّ بِإِحْسَانِ اَللَّهِ قَامَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ
وَ اَلْحَسَنُ مُشْتَقٌّ مِنَ اَلْإِحْسَانِ
وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ اِسْمَانِ [مُشْتَقَّانِ] مِنْ أَسْمَاءِ اَللَّهِ تَعَالَى
وَ اَلْحُسَيْنُ تَصْغِيرُ اَلْحَسَنِ.
أَلاَ وَ إِنِّي مَخْصُوصٌ فِي اَلْقُرْآنِ بِأَسْمَاءٍ!
توجه داشته باشيد که خداوند در قرآن مرا بنامهايى اختصاص داده!
«حبّ و بغض – نور و ظلمت»
میزان بهشت و جهنم، حبّ و بغض نسب به نور است!
قلبی که رو به نور است، محب نور است و رو به بهشت است!
قلبی که پشت به نور است، مبغض نور است و رو به جهنم است!
قلب، وقتی عامل به معالم ربانی صاحبان نور است، بوی بهشت میدهد!
قلب، وقتی نسبت به صاحبان نور و معالم نورانی آنها بغض دارد،
بوی آتش جهنم را میدهد!
نور، میزان بهشت و جهنم!
اتمام حجت با نور!
«أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ جَعَلَنَا حُجَّةً»
امام علی علیه السلام:
عَنْ جَابِرٍ اَلْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيهِمُ السَّلاَمُ قَالَ:
خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُُ اللَّهِ عَلَيهِ بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ اَلنَّهْرَوَانِ وَ بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَسُبُّهُ وَ يَلْعَنُهُ وَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ
فَقَامَ خَطِيباً فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذَكَرَ مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ وَ عَلَيْهِ
ثُمَّ قَالَ
لَوْ لاَ آيَةٌ فِي كِتَابِ اَللَّهِ مَا ذَكَرْتُ مَا أَنَا ذَاكِرُهُ فِي مَقَامِي هَذَا
يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ
اَللَّهُمَّ لَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى نِعَمِكَ اَلَّتِي لاَ تُحْصَى وَ فَضْلِكَ اَلَّذِي لاَ يُنْسَى
يَا أَيُّهَا اَلنَّاس
إِنَّهُ بَلَغَنِي مَا بَلَغَنِي وَ إِنِّي أَرَانِي قَدِ اِقْتَرَبَ أَجَلِي وَ كَأَنِّي بِكُمْ وَ قَدْ جَهِلْتُمْ أَمْرِي وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا تَرَكَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي وَ هِيَ عِتْرَةُ اَلْهَادِي إِلَى اَلنَّجَاةِ خَاتَمِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ سَيِّدِ اَلنُّجَبَاءِ وَ اَلنَّبِيِّ اَلْمُصْطَفَى
يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ
لَعَلَّكُمْ لاَ تَسْمَعُونَ قَائِلاً يَقُولُ مِثْلَ قَوْلِي بَعْدِي إِلاَّ مُفْتَرٍ أَنَا أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ وَ اِبْنُ عَمِّهِ وَ سَيْفُ نَقِمَتِهِ وَ عِمَادُ نُصْرَتِهِ وَ بَأْسُهُ وَ شِدَّتُهُ أَنَا رَحَى جَهَنَّمَ اَلدَّائِرَةُ وَ أَضْرَاسُهَا اَلطَّاحِنَةُ أَنَا مُوتِمُ اَلْبَنِينَ وَ اَلْبَنَاتِ أَنَا قَابِضُ اَلْأَرْوَاحِ وَ بَأْسُ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يَرُدُّهُ عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْمُجْرِمِينَ أَنَا مُجَدِّلُ اَلْأَبْطَالِ وَ قَاتِلُ اَلْفُرْسَانِ وَ مُبِيرُ مَنْ كَفَرَ بِالرَّحْمَنِ وَ صِهْرُ خَيْرِ اَلْأَنَامِ أَنَا سَيِّدُ اَلْأَوْصِيَاءِ وَ وَصِيُّ خَيْرِ اَلْأَنْبِيَاءِ أَنَا بَابُ مَدِينَةِ اَلْعِلْمِ وَ خَازِنُ عِلْمِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَا زَوْجُ اَلْبَتُولِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ – فَاطِمَةَ اَلتَّقِيَّةِ اَلنَّقِيَّةِ اَلزَّكِيَّةِ اَلْمَبَرَّةِ اَلْمَهْدِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِ اَللَّهِ وَ خَيْرِ بَنَاتِهِ وَ سُلاَلَتِهِ وَ رَيْحَانَةِ رَسُولِ اَللَّهِ سِبْطَاهُ خَيْرُ اَلْأَسْبَاطِ وَ وَلَدَايَ خَيْرُ اَلْأَوْلاَدِ
هَلْ أَحَدٌ يُنْكِرُ مَا أَقُولُ
أَيْنَ مُسْلِمُو أَهْلِ اَلْكِتَابِ أَنَا اِسْمِي فِي اَلْإِنْجِيلِ إِلْيَا وَ فِي اَلتَّوْرَاةِ بَرِيْءٌ وَ فِي اَلزَّبُورِ أري وَ عِنْدَ اَلْهِنْدِ كبكر وَ عِنْدَ اَلرُّومِ بطريسا وَ عِنْدَ اَلْفُرْسَ جبتر وَ عِنْدَ اَلتُّرْكِ بثير وَ عِنْدَ اَلزِّنْجِ حيتر وَ عِنْدَ اَلْكَهَنَةِ بويئ وَ عِنْدَ اَلْحَبَشَةِ بثريك وَ عِنْدَ أُمِّي حَيْدَرَةُ وَ عِنْدَ ظِئْرِي مَيْمُونٌ وَ عِنْدَ اَلْعَرَبِ عَلِيٌّ وَ عِنْدَ اَلْأَرْمَنِ فريق وَ عِنْدَ أَبِي ظهير
أَلاَ وَ إِنِّي مَخْصُوصٌ فِي اَلْقُرْآنِ بِأَسْمَاءٍ اِحْذَرُوا أَنْ تَغْلِبُوا عَلَيْهَا فَتَضِلُّوا فِي دِينِكُمْ
يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ كُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِينَ أَنَا ذَلِكَ اَلصَّادِقُ
وَ أَنَا اَلْمُؤَذِّنُ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ أَنَا ذَلِكَ اَلْمُؤَذِّنُ
وَ قَالَ وَ أَذٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَأَنَا ذَلِكَ اَلْأَذَانُ
وَ أَنَا اَلْمُحْسِنُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اَللّٰهَ لَمَعَ اَلْمُحْسِنِينَ
وَ أَنَا ذُو اَلْقَلْبِ فَيَقُولُ اَللَّهُ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَذِكْرىٰ لِمَنْ كٰانَ لَهُ قَلْبٌ
وَ أَنَا اَلذَّاكِرُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اَللّٰهَ قِيٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلىٰ جُنُوبِهِمْ
وَ نَحْنُ أَصْحَابُ اَلْأَعْرَافِ أَنَا وَ عَمِّي وَ أَخِي وَ اِبْنُ عَمِّي وَ اَللَّهِ فَالِقِ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّوَى لاَ يَلِجُ اَلنَّارَ لَنَا مُحِبٌّ وَ لاَ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ لَنَا مُبْغِضٌ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ عَلَى اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمٰاهُمْ
وَ أَنَا اَلصِّهْرُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ – وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً
وَ أَنَا اَلْأُذُنُ اَلْوَاعِيَةُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَعِيَهٰا أُذُنٌ وٰاعِيَةٌ
وَ أَنَا اَلسَّلَمُ لِرَسُولِهِ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ
وَ مِنْ وُلْدِي مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ
أَلاَ وَ قَدْ جُعِلْتُ مِحْنَتَكُمْ بِبُغْضِي يُعْرَفُ اَلْمُنَافِقُونَ
وَ بِمَحَبَّتِي اِمْتَحَنَ اَللَّهُ اَلْمُؤْمِنِينَ
هَذَا عَهْدُ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ إِلَيَّ أَنَّهُ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ
وَ أَنَا صَاحِبُ لِوَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ
وَ رَسُولُ اَللَّهِ فَرَطِي وَ أَنَا فَرَطُ شِيعَتِي
وَ اَللَّهِ لاَ عَطِشَ مُحِبِّي وَ لاَ خَافَ وَلِيِّي
وَ أَنَا وَلِيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَللَّهُ وَلِيِّي
حَسْبُ مُحِبِّي أَنْ يُحِبُّوا مَا أَحَبَّ اَللَّهُ
وَ حَسْبُ مُبْغِضِي أَنْ يُبْغِضُوا مَا أَحَبَّ اَللَّهُ
أَلاَ وَ إِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّ مُعَاوِيَةَ سَبَّنِي وَ لَعَنَنِي
اَللَّهُمَّ اُشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِ وَ أَنْزِلِ اَللَّعْنَةَ عَلَى اَلْمُسْتَحِقِّ آمِينَ يَا رَبَّ اَلْعَالَمِينَ رَبَّ إِسْمَاعِيلَ وَ بَاعِثَ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ
ثُمَّ نَزَلَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَعْوَادِهِ فَمَا عَادَ إِلَيْهَا حَتَّى قَتَلَهُ اِبْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ.
جابر جعفى گويد:
امام باقر عليه السلام فرمود:
پس از آنكه (در سال سى و نه آتش جنگ با مارقين(خوارج)به سردمدارى ذو الثّديّة و گروهى از خوارج در نهروان كه ناحيه وسيعى بين واسط و بغداد بود فرو نشست) أمير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام به شهر كوفه بازگشت در اين هنگام به او گزارش دادند كه معاويه با گستاخى و بىشرمى به دشنام دادن و لعن وى پرداخته و خنجر بيداد او رشتۀ زندگانى دوستان على عليه السلام را بريده است،
حضرت به سخنرانى پرداخت و خطبهاى ايراد كرد.
پس از حمد و ثناى الهى و نثار درود بر پيامبر گرامى صلّى اللّٰه عليه و آله و بيان شمّهاى از نعمتهايى كه خداوند بر پيغمبر و او عليهما السلام ارزانى داشت،چنين فرمود:
اگر اين آيه در قرآن مجيد نبود كه خداوند مىفرمايد:
«وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»
(و اما نعمت پروردگارت را بازگو كن)
افتخاراتى را كه خدا نصيب من نموده و مقامهائى را كه به من داده است بيان نمىكردم،
ولى به جهت اين گفتۀ الهى سخن را آغاز مىكنم
(ابتدا دست بدعا برداشت و گفت:)
پروردگارا تو را بر نعمتهاى بىشمارت و فضل بىكران و از ياد نرفتنيت سپاسگزارم،
و سپس رو به حضار نمود و فرمود:
اى مردم:
من در مرحلهاى هستم كه احساس مىكنم آفتاب عمرم بر لب بام زندگى رسيده،و پيك اجل بمن نزديك گرديده است، گمان مىكنم با آنكه هنوز در ميان شما هستم شأن و مقام مرا از ياد بردهايد،
من اين جهان را بدرود مىگويم و هر آنچه را كه پيامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله از خويش بيادگار گذاشت براى شما باقى مىگذارم: قرآن و دودمانم كه عترت و فرزندان خاتم پيامبران، سيّد و سالار پاك تباران و آقاى برگزيدگان، پيغمبر برگزيدۀ خدا صلّى اللّٰه عليه و آله-هستند (آنان كه مردم را به قرآن فراخوانده هدايت مىكنند).
اى مردم،
شايد پس از اين ديگر نشنويد كه گويندهاى گفتار مرا در بارۀ خود بگويد مگر آنكه سخن نادرست و ناروا گفته باشد،
اكنون توجّه كنيد، افتخارات مرا بشنويد،
من برادر و پسر عموى پيامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و شمشير خشم و كيفر اويم،
من آن سرباز رشيد و دلاورى هستم كه هر گاه روباه صفتان از اطراف پيغمبر مىگريختند و او را تنها مىگذاشتند يك تنه ميدان گستردۀ جنگ را در اختيار مىگرفتم و با پنجۀ پولادينم كه قبضۀ شمشير را مىفشرد، سر ماجراجويان و بدخواهان او را در فضا پرتاب مىكردم و با استقامتم بلا گردان و ستون پيروزى او بودم.
و هر گاه كه مردم دستخوش عواطف مىشدند و تيرگى نفاق و فساد و جهالت از هر سوى چون ابرهاى متراكم برمىخاست و سنگ تفرقه بر بام مسلمين مىباريد، و مىرفت كه نظام اجتماع از هم بگسلد، من نيروى سختكوش پيغمبر صلّى اللّٰه عليه و آله بودم، و قهر پروردگار بصورت من در برابرشان جلوهگر بود، و چون سنگ آسياب جهنم روى سر زالوصفتان و گردنكشان در گردش بودم، و با شمشير شرربارم كه هر كس طعمۀ آن مىشد بلافاصله در جهنّم سقوط مىكرد، چون دندانههاى آسياب جهنم استخوان آنها را خرد مىكردم، و پسران و دخترانشان را به عزاى آنها مىنشاندم،
آرى من آن كسى هستم كه همچون شيرى زنجير گسيخته، خود را بر صف دشمن مىزدم، و جان آنان را مىگرفتم،
و منم عذاب شديد خداوند كه در وقت مقرّر از تبهكاران فروگذاشته نخواهد شد
(اشاره فرموده به آيۀ شريفۀ« وَ لاٰ يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْمُجْرِمِينَ»).
منم آنكه در مقابل هيچ قهرمانى زانوى عجز بزمين نزدم بلكه با ستيز با آنان پشتشان را به خاك هلاكت ماليدم و با يورشهاى برق آسا بر جنگاوران، آنها را از مركب حيات به زير انداختم، و هر كس را كه به خداى رحمان كفر مىورزيد به ديار عدم فرستادم.
و منم داماد بهترين مردم،
و منم سرور جانشينان پيامبران و قائم مقام برترين پيامبران،
منم دروازه شهر علم، و گنجينهدار دانش پيغمبر اكرم صلّى اللّٰه عليه و آله و وارث او،
منم همسر بتول(عذرا)كه گرامىترين زنان جهان است حضرت فاطمه آن بانوى پرهيزگار برگزيدۀ پاك سرشت نيكوكار، هدايت شده و هدايتگر دخترى كه حبيب خدا حضرت محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله او را دوست مىداشت، و بهترين دختران و دودمان او، و ريحانۀ(گل خوشبوى)او بود، و دو نوۀ پيغمبر بهترين نوادگان، هر دو فرزند منند كه شايسته ترين فرزندانند،
آيا كسى هست كه آنچه را گفتم قبول نداشته باشد؟
كجايند مسلمانانى كه در آغاز پيرو أديان گذشته بودند تا بشما بگويند كه در انجيل(أصلى)نام من«اليا»، و در تورات «بريء» و در زبور «أرىّ» و در زبان مردم هندوستان «كبكر» و نزد روميان «بطرسيا» و نزد پارسى نژادان «جبتر»(جبير يا جنتر نسخۀ بدل) و نزد تركها «بثير» نزد زنگباريان(نام مملكتى است در آفريقا) «حيتر» و نزد دانشمندان يهود «بويء» و نزد حبشىها (طايفهاى از سياه پوستان آفريقا) «بثريك» و نزد مادرم «حيدره» و نزد دايهام «ميمون» و نزد عرب «علىّ» و نزد ارمنيها(منسوب به ارمنستان)«فريق» و نزد پدرم«ظهير»مىباشد.
اينها نامهاى من در كتب آسمانى و نزد أقوام و ملل است،
ولى بايد بدانيد كه در قرآن مجيد هم نامهايى مخصوص من است و بشما هشدار مىدهم تا مبادا از راه خيرهسرى آنها را ناديده بگيريد و از راه دين خود دور افتاده و گمراه گرديد
(اينك اين شما و اين آيات قرآن)
خداوند-عزّ و جلّ- مىفرمايد:
« إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلصّٰابِرِينَ». مصحّح محترم متن عربى گويد:«گرچه در نسخه چنين است ولى در قرآن آيهاى به اين لفظ نيست و شايد اين جمله برداشتى از قرآن باشد».
مترجم گويد:در قرآن مجيد« وَ كُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِينَ»است و شايد آيۀ 153 سورۀ بقره« إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلصّٰابِرِينَ»باشد.و صادقين از اشتباهات نسخه برداران باشد چنان كه يكى از القاب آن حضرت صابر(مناقب ج 284:3)و ديگرى صادق است.
و منم«مؤذّن»در دنيا و آخرت كه خدا فرموده است:« فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ»پس مناديى در ميان بهشتيان و دوزخيان فرياد برآورد كه لعنت خداى بر ظالمين باد-اعراف 42:7).
و منم آن منادى،
و در جاى ديگر مرا«أذان»ناميده است: «وَ أَذٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ»(اين آگاه ساختنى است از جانب خدا و پيامبرش-توبه 3:9)كه آن«اذان»من مىباشم.
و منم«محسن»در قول خداوند-عزّ و جلّ-« إِنَّ اَللّٰهَ لَمَعَ اَلْمُحْسِنِينَ»(بىترديد خداوند همواره يار نيكوكاران است-عنكبوت 69:29)
و منم(دارندۀ قلب)آن كس كه خدا فرموده است:« إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَذِكْرىٰ لِمَنْ كٰانَ لَهُ قَلْبٌ»(در نابودى امم پيشين پند و تذكرى است براى آنكه داراى قلب و هوشيارى است-ق-36:50).
و منم«ذاكر»در فرمودۀ خداوند:« اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اَللّٰهَ قِيٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلىٰ جُنُوبِهِمْ». (آنان كه در حال ايستاده و نشسته و خفتن ذكر خدا را از ياد نمىبرند-آل عمران 190:3).
و ما هستيم«اصحاب اعراف»من و عمويم(حمزه)و برادرم(جعفر طيّار) و پسر عمويم(حضرت محمد(صلّى الله عليه و آله)).
به خداى شكافندۀ دانه و هسته گياه سوگند كه آتش جهنّم دوست ما را فرانمىگيرد، و دشمن كينهتوز ما به بهشت وارد نميگردد چنان كه خدا فرموده است:« وَ عَلَى اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمٰاهُمْ» (و بر اعراف مقام بلندى است ميان بهشت و جهنم)مردانى هستند كه همگى را به سيمايشان ميشناسند-اعراف 44:7).
و منم«صهر»در فرمودۀ پروردگار« وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً»(و اوست كسى كه از آب(نطفه)بشر را آفريد و بين آنان خويشى و بستگى و ازدواج قرار داد-فرقان 54:2).
(شرح:صهر به معنى داماد است و از امير المؤمنين روايت است:«نسب» آنست كه نكاح با او حرام باشد و«صهر»آنست كه مناكحه با آن حلال باشد.مثل دختر عمو و دختر دائى-منهج الصادقين ج 6:ص 392 تا ص 410-بطور مفصّل جريان ازدواج حضرت علىّ و حضرت فاطمه را بيان كرده است).
و منم«اذن واعيه»در فرموده خداى عزّ و جلّ:« وَ تَعِيَهٰا أُذُنٌ وٰاعِيَةٌ» (و لكن گوش شنواى هوشمندان اين پند را تواند پذيرفت-الحاقه 12:69)
و منم «سلم»در قول خداى عزّ و جلّ:« وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ»
(و مردى كه تسليم امر يك نفر است-زمر 30:39)
و مهدى اين امّت يكى از فرزندان من است،
آگاه باشيد كه من معيار آزمودن و تصفيۀ شمايم، بودن كينۀ من در دل نشانۀ دورويى و نفاق، قرار داده شده است.
(ابن الحديد نوشته است: «و قد اتّفقت الاخبار الصحيحة الّتى لا ريب فيها عند المحدّثين؛على انّ النّبى صلّى اللّٰه عليه و آله قال: لا يبغضك الاّ منافق، و لا يحبك الاّ مؤمن. -شرح نهج 83:4 مترجم)
و خداوند مؤمنين را به دوستى من آزمايش ميكند.
پيغمبر«امّى»در بارۀ شناخت و نگهدارى حقّ و حرمت من چنين فرموده است:
«يقينا تو را دوست نمىدارد مگر مؤمن،و دشمن نمىدارد مگر منافق».
منم كه در دنيا و آخرت پرچمدار پيامبر خدايم! همان كس كه درفش پيروزى اسلام را بر بلندترين قلّه دژهاى دشمن به اهتزاز در آوردم، و پيغمبر پيشرو من بود، همان گونه كه من پيشرو پيروانم به آن سراى هستم تا وسيلۀ فرونشاندن عطششان را فراهم سازيم،
بخدا سوگند دوستان من تشنگى نخواهند كشيد و ترسى به دل ندارند،زيرا من سرپرست مؤمنينم،و سرپرست من خداست،
دوستداران مرا همين بس كه دوست مىدارند آنچه را خدا دوست دارد،
و كينهورزان مرا همان بس كه با كسى دشمنى مىورزند كه خدا او را دوست دارد.
آگاه باشيد!
گزارش رسيده است كه معاويه به من ناسزا گفته و لعنم كرده است، پروردگارا او را درهمكوب و لعنت خود را بر آن كس كه سزاوار لعن است فرود آور،آمين يا ربّ العالمين(اى پروردگار جهانيان اين را بپذير)
اى پروردگار اسماعيل و مبعوثكنندۀ ابراهيم!چون بىترديد تو ستوده و بزرگوارى.
و از منبر فرود آمد،و ديگر بر آن بالا نرفت تا روزى كه ابن ملجم- خدا او را لعنت كند-وى را به شهادت رساند.
حبّ و بغض نسبت به اسم الله النّور!
حبّ و بغض و داستان تکراری اصحاب سبت (اهل حسادت)!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ
آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهٰا عَلىٰ أَدْبٰارِهٰا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمٰا لَعَنّٰا أَصْحٰابَ اَلسَّبْتِ
بِاللَّهِ مَا عَنَى بِهَذِهِ اَلْآيَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِي أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ
قَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ
فَلْيَعْمَلْ كُلُّ اِمْرِئٍ عَلَى مَا يَجِدُ لِعَلِيٍّ فِي قَلْبِهِ مِنَ اَلْحُبِّ وَ اَلْبُغْضِ
مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ
اَلنُّورُ مِنَ اَللَّهِ مَسْبُوكٌ فِيَّ
ثُمَّ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ
ثُمَّ فِي اَلنَّسْلِ مِنْهُ إِلَى اَلْقَائِمِ اَلْمَهْدِيِّ
اَلَّذِي يَأْخُذُ بِحَقِّ اَللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا
أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ جَعَلَنَا حُجَّةً
عَلَى اَلْمُعَانِدِينَ وَ عَلَى اَلْمُقَصِّرِينَ وَ اَلْمُخَالِفِينَ وَ اَلْخَائِنِينَ وَ اَلْآثِمِينَ وَ اَلظَّالِمِينَ وَ اَلْغَاصِبِينَ
مِنْ جَمِيعِ اَلْعَالَمِينَ.
اسم ربّ تو چیست؟!
«اسْمَ رَبِّكَ»:
«وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا»
+ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»:
در اینجا «وَ اذْكُرِ اسْمَ»، ذکر همان اسم نورانی است، لذا امر به ذکر اسم، یعنی یاد معالم ربانی و نورانی میشود، چون این اسم تو را به معنای آرامش- که ربّ، یعنی نور ولایت آل محمد ع ابزار ربوبیت ذات اقدس الهی است- دلالت میکند.
«اسم – مافوق – مادون – قرای مبارکه – قرای ظاهرة»
«اسْمَ رَبِّكَ» عبارت زیبایی است:
اسم ربّ یعنی اسم الله نورانی که یادش، قلبتو به حقیقت آرامش، بهنگام حوادث ناگوار، میرساند.
جواب نکیر و منکر رو در قبر چی میدی وقتی میگن: من ربک و من نبیک و من ولیک؟!
+ «وسم» + «سمو»:
«سمو» و «وسم» هر دو مترادف نور ولایت هستند!
یعنی هم معنای سماء و برتری و هم معنای علامت و نشانه و اسم چیزی!
«الوسمی» اولین باران بهاری را گویند «الوَسْمِيّ: اولين باران بهار» که وقتی میبارد، انگاری با این بارش اسم فصل بهار رو هم با خودش میاره [موسم بهار]! انگاری بارش این باران، علامت رسیدن فصل بهار است! «الولی» هم بارانهای متوالی بهاری پس از وسمی است که مفهوم قرب و نزدیکی که در واژه نور ولایت وجود داره از همین عبارت و از معنای همین بارانهای متوالی بهاری گرفته شده است.
پس: با گفتن «بسم الله» انگاری میگی من اهل نور ولایت هستم! و این ادعای بزرگی است چون باید قلبت منور به نور ولایت باشه تا امر و نهی مافوق خودتو و سرپرست خودتو و ولی خودتو بشنوی و ببینی و بفهمی و اجرا کنی و حاصل این عملیات و فرایند و پروسه، تولید نور آرامش عمل صالح است ان شاء الله تعالی.
«بسم الله» گفتن، یه چیز الکی نیست! لقلقه زبان نیست!
اسم الله، چیزی غیر خود الله است و اون چیز، نور مخلوق الله است، یعنی نور ولایت محمد و آل محمد ع است! با گفتن بسم الله میگی: من با نور! من و نور! ما دو تا! من، که دیگه تنها نیستم! من، که ساپورت و پشتیبان دارم! من و مفهوم هزار واژه مترادف نور ولایت!
منو مادرم [امّ]!
منو پدرم [ابو]!
منو برادرم [اخو]!
منو شفیعم! منو وکیلم! منو عزیزم! و …
به این میگن بسم الله!
منو اینهمه اوصاف!
من از مصاحبت و همجواری با این نور، رنگ و بوی نور گرفتهام!
اصلا نور ولایت، خودشو به من نزدیک کرده، برای همین اقتباس و همانندسازی!
اینکه قلب من تونسته نور هویت علمی صاحبان نور رو در دل شرایط سخت عرضه آیات، احراز هویت کنه، نشونۀ اینه که توی قلب من، جز حب آل محمد ع، دیگه حب هیچ دلخواه و تمنایی نیست!
یعنی حب دنیا ندارم!
یعنی: راه فهم نور ولایت و راه معرفت به نور امام ع، نداشتن حب دنیاست! یعنی درناژ حسادت!
نمیشه حسد نداشت، چون ما معصوم نیستیم!
باید مواظب باشیم که حسد رو استعمالش نکنیم!
پس هنر اهل یقین اینه که با داشتن عیب خانمان سوز حسد، با کمک نور ولایت، این عیب رو سرکوبش میکنن و ساپرسش میکنن و استعمالش نمیکنن و درناژش میکنن!
یعنی وقتی چشمشون به مصادیق گوناگون حب دنیا میافته، آه و افسوس نمیخورن و چشمشون دنبال این نعمتهای پوچ زودگذر دنیایی نیست!
حب نساء، حب ریاست و همینطور بقیه موارد و مصادیق حب دنیا …
هر وقت چشمت به چیز بیارزشی افتاد و دلت خواست بری به سمت اون، فوری بگو بسم الله!
یعنی چشم من بدنبال نور با ارزشه، نه بدنبال مصادیق گوناگون بی ارزش حب دنیا!
ببین بسم الله چه معجزهای میکنه!
قلبتو به نور ولایت، ثابت قدم مینماید،
و همیشه صاحب این قلب سلیم، در نور آرامش غوطهور است.
«يَا مُعَلِّقُ – يَا مُنْفِذُ»:
نامهای زیبای مترادف نور الولایة هستند، یعنی با یاد معالم ربانی دعا مستجاب میشود، دعا تعلیق میشود، دعا تنفیذ میشود، و … هر کدام به موقع خودش! عجله نکن! صبر داشته باش! صبر هم مترادف نور الولایة است.
+ «من برای خودم کافی هستم! اگر …»
دعای مستجابِ معلّقِ تنفیذ نشده! چرا؟!
امام صادق علیه السلام:
يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ
لِيَحْذَرْ عَبْدِيَ الَّذِي يَسْتَبْطِئُ رِزْقِي أَنْ أَغْضِبَ فَأَفْتَحَ عَلَيْهِ بَاباً مِنَ الدُّنْيَا.
وَ فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ
مَنِ انْقَطَعَ إِلَيَّ كَفَيْتُهُ
وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ
وَ مَنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ
وَ إِنَّمَا أُؤَخِّرُ دَعْوَتَهُ وَ هِيَ مُعَلَّقَةٌ وَ قَدِ اسْتَجَبْتُهَا لَهُ حَتَّى يَتِمَّ قَضَائِي
فَإِذَا تَمَّ قَضَائِي أَنْفَذْتُ مَا سَأَلَ
قُلْ لِلْمَظْلُومِ
إِنَّمَا أُؤَخِّرُ دَعْوَتَكَ وَ قَدِ اسْتَجَبْتُهَا لَكَ عَلَى مَنْ ظَلَمَكَ حَتَّى يَتِمَّ قَضَائِي لَكَ عَلَى مَنْ ظَلَمَكَ
لِضُرُوبٍ كَثِيرَةٍ غَابَتْ عَنْكَ وَ أَنَا أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ.
إِمَّا أَنْ تَكُونَ قَدْ ظَلَمْتَ رَجُلًا فَدَعَا عَلَيْكَ فَتَكُونَ هَذِهِ بِهَذِهِ لَا لَكَ وَ لَا عَلَيْكَ
وَ إِمَّا أَنْ تَكُونَ لَكَ دَرَجَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَا تَبْلُغُهَا عِنْدِي إِلَّا بِظُلْمِهِ لَكَ
لِأَنِّي أَخْتَبِرُ عِبَادِي فِي أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ
وَ رُبَّمَا أَمْرَضْتُ الْعَبْدَ فَقَلَّتْ صَلَاتُهُ وَ خِدْمَتُهُ وَ لَصَوْتُهُ إِذَا دَعَانِي فِي كُرْبَتِهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ صَلَاةِ الْمُصَلِّينَ
وَ لَرُبَّمَا صَلَّى الْعَبْدُ فَأَضْرِبُ بِهَا وَجْهَهُ وَ أَحْجُبُ عَنِّي صَوْتَهُ
أَ تَدْرِي مَنْ ذَلِكَ يَا دَاوُدُ
ذَلِكَ الَّذِي يُكْثِرُ الِالْتِفَاتَ إِلَى حُرَمِ الْمُؤْمِنِينَ بِعَيْنِ الْفِسْقِ
وَ ذَلِكَ الَّذِي حَدَّثَتْهُ نَفْسُهُ لَوْ وَلِيَ أَمْراً لَضَرَبَ فِيهِ الْأَعْنَاقَ ظُلْماً.
يَا دَاوُدُ
نُحْ عَلَى خَطِيئَتِكَ كَالْمَرْأَةِ الثَّكْلَى عَلَى وَلَدِهَا
لَوْ رَأَيْتَ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ النَّاسَ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قَدْ بَسَطْتُهَا بَسْطَ الْأَدِيمِ وَ ضَرَبْتُ نَوَاحِيَ أَلْسِنَتِهِمْ بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ ثُمَّ سَلَّطْتُ عَلَيْهِمْ مُوَبِّخاً لَهُمْ يَقُولُ يَا أَهْلَ النَّارِ هَذَا فُلَانٌ السَّلِيطُ فَاعْرِفُوهُ
كَمْ رَكْعَةٍ طَوِيلَةٍ فِيهَا بُكَاءٌ بِخَشْيَةٍ قَدْ صَلَّاهَا صَاحِبُهَا لَا تُسَاوِي عِنْدِي فَتِيلًا حِينَ [حَيْثُ] نَظَرْتُ فِي قَلْبِهِ فَوَجَدْتُهُ إِنْ سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ بَرَزَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ عَرَضَتْ عَلَيْهِ نَفْسَهَا أَجَابَهَا وَ إِنْ عَامَلَهُ مُؤْمِنٌ خَاتَلَهُ [خَانَهُ].
خداى تعالى فرمود:
اگر بنده من آمدن روزى از طرف مرا كند مىشمارد،
بترسد از اينكه من بر او غضب كنم و درى از دنيا را بر او بگشايم.
و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود اين است كه:
هر كس به من پناه آورد من او را كفايت مى كنم،
و هر كس از من درخواست كند به او مىبخشم
و هر كس مرا بخواند اجابتش مىكنم و (تحقق و) اجابت دعاى او را تأخير مىاندازم،
ولى تحقق اجابت را با آنكه اجابت شده به صورت تعليق در مىآورم،
زيرا مىخواهم قضاى من تمام گردد و وقتى قضاى من تمام شود اجابت را انفاذ مىكنم.
بگو به مظلوم:
من دعاى تو را به تأخير مىاندازم با آنكه دعاى تو و نفرين تو در حق ظالم را اجابت كردم،
براى اينكه مىخواهم قضاى من عليه ظالم به جهاتى كه بر تو مخفى است تمام شود و من بهترين قاضيانم.
يا اينكه تو به كسى ظلم كردى و او نفرينت كرده است پس اين نفرين تو در قبال آن نفرين قرار گرفت نه به نفع تو و نه به ضرر تو مورد اجابت قرار نگرفت.
و يا آنكه اين ستم براى تو درجهاى از بهشت را به ارمغان مىآورد كه تو بدون ظلم او بر تو به آن درجه نمىرسيدى،
زيرا من بندگانم را در اموال و جانهايشان امتحان مىكنم
و چه بسا بندهاى را بيمار مىكنم و نماز و خدمتش كم مىشود و شنيدن دعايش در سختى نزد من بهتر از نماز نمازگزاران است
و گاهى بندهاى نماز مىخواند و من نماز را برويش مىزنم و صدايش را محجوب مىگردانم.
اى داود! آيا ميدانى اين بنده كيست؟
آن بندهاى كه با چشم بد به زنان مؤمنين نگاه مىكند
و او بندهاى است كه در خاطر او مىگذرد كه اگر حكومتى را در دست بگيرد مردم بيگناه را بكشم.
اى داود بر گناهانت همانند زن فرزندمُرده نوحه كن
اى كاش مىديدى اشخاصى را كه مردم را با زبانهاشان مىخورند (غيبت مىكنند) در حالى كه زبانهاىشان را همانند پوست پهن نمودهام و كنارههاى زبانشان را با آهن گداخته مىزنم
سپس سرزنشگرى را بر ايشان مسلط كردم كه مىگويد:
اى اهل آتش اين فلان شخص فحاش بد زبان است او را بشناسيد.
چه ركعات زيادى، نمازگزار به طول و تفصيل و گريه گزارد كه در نزد من پشيزى نمىارزد،
زيرا زمانى كه به قلب او نظر مىكنم مىبينم كه اگر از نماز فارغ شود و زنى را بيند و آن زن خود را بر او عرضه كند او را اجابت مىكند و اگر مؤمنى با او معامله كند به او خيانت مىكند.
[یا مهیمن] :
یاد این اسامی «ذِكْرُهُ» تو را از معانی این اسماء در دل شرایط بهرهمند مینماید،
اما چند بار باید به یاد معالم ربانی در دل شرایط باشیم؟ «ذِكْرُهُ مِائَةً وَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً»
نباید لحظهای از یاد نور غافل بشیم و مدام تمثال نورانی، جلوی چشممون باشه!
الْمُهَيْمِنُ: ذِكْرُهُ مِائَةً وَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً يُورِثُ صَفَاءَ الْبَاطِنِ وَ الِاطِّلَاعَ عَلَى أَسْرَارِ الْحَقَائِقِ.
حالا میخوای با صفا باشی و متوجه ماموریتت بشی، بسم الله بگو!
اسم الله، غیر الله است، و همان نور مخلوق هدایت است!
بگو یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن یا مهیمن …
+ «همن»:
«هَيْمَنَ الطائرُ على فراخِه»
وقتی این ذکر و اسم الله رو میگی، یاد پرنده مادر باش که مدام بالاسر جوجههاش داره پرواز میکنه و برای اونا دونه و غذا داره میاره که بذاره دهنشون.
پس مدام نورت رو میبینی که در دل شرایط، بالای سرت پرواز میکنه و در یک لحظه کنار تو در آشیانه ای که برای تو ساخته و تو رو اونجا بدنیا آورده، میشینه و غذا رو، خودش توی دهنت میذاره و تو فقط باید اونو بخوری، به همین راحتی نور به قلبت تابیده میشود و روشن میشی، پس «یا مهیمن» بگو و این صحنه، مدام جلوی چشمت باشه که آل محمد ع به سبب معالم ربانی که با اون آشنا شدی و مفهوم نور ولایت رو درک کردی، حالا لحظه به لحظه، و در هر شرایطی، بالای سرت پرواز میکنن تا هر وقت گرسنگی بهت فشار آورد، رزق علمی به قلبت عنایت کنن تا روشن بشی و اینجوری با معنا کردن و عمل کردن به اسماء الله، شادی در زندگی ایجاد کنی و کیف کنی، نه اینکه کور کورانه اینقدر ذکر بگی تا خسته بشی و دلتو بزنه و همه رو از خودت بیزار کنی.
خوب یاد بگیر و خوب یاد بده تا شیرینی و حلاوت واژهها و اسماء الله برای تو واضح بشه و شیرینی عملی اون وقتی است که صبر بر طاعت، نهایتا ثمر آفاقی میدهد و دعای مستجاب شده، اما معلق، از جانب آل محمد ع به قلبت تنفیذ میشود و نام جدیدی به نامهای قبلیات اضافه میشود.
مَا مِنْ حَرْفٍ إِلَّا وَ هُوَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ!
حروف الفبا هم مثل واژه ها و اسامی، نامهای زیبای مترادف نور الولایة هستند!
+ «رمز»
همه حروف، نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات هستند!
«كُلُّ حَرْفٍ تَدُلُّ عَلَى اسْمٍ لَهُ»
كهيعص يس طه حم عسق كُلُّ حَرْفٍ تَدُلُّ عَلَى اسْمٍ لَهُ مِثْلُ الْكَافِي وَ الْهَادِي وَ الْعَارِفِ وَ السَّخِيِّ وَ الطَّاهِرِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ.
با این حدیث، بعد از اینکه واژهها مثل عبد و اسم و هزار واژۀ مترادف دیگر، نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور هستند، حالا تک تک حروف، اشاره به نور دارند!
مَا الْفَائِدَةُ فِي حُرُوفِ الْهِجَاءِ؟
مَا مِنْ حَرْفٍ إِلَّا وَ هُوَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وقتی که یهودی از رسول خدا ص معنی حروف را می پرسد!
قبلا معنی اسامی مرور شده بود و حالا نوبت به حروف میرسد و انگاری مثل میکروسکوپ هر چه درشتنمایی را بیشتر می کنیم باز هم زیر میکروسکوپ رد پای نور را در همه حروف میبینیم.
قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:
جَاءَ يَهُودِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ ص وَ عِنْدَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
فَقَالَ لَهُ
مَا الْفَائِدَةُ فِي حُرُوفِ الْهِجَاءِ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع أَجِبْهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ وَفِّقْهُ وَ سَدِّدْهُ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
مَا مِنْ حَرْفٍ إِلَّا وَ هُوَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
ثُمَّ قَالَ
أَمَّا الْأَلْفُ فَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
وَ أَمَّا الْبَاءُ فَالْبَاقِي بَعْدَ فَنَاءِ خَلْقِهِ
وَ أَمَّا التَّاءُ فَالتَّوَّابُ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
وَ أَمَّا الثَّاءُ فَالثَّابِتُ الْكَائِنُ- يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا الْآيَةَ
وَ أَمَّا الْجِيمُ فَجَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ
وَ أَمَّا الْحَاءُ فَحَقٌّ حَيٌّ حَلِيمٌ
وَ أَمَّا الْخَاءُ فَخَبِيرٌ بِمَا يَعْمَلُ الْعِبَادُ
وَ أَمَّا الدَّالُ فَدَيَّانٌ يَوْمَ الدِّينِ
وَ أَمَّا الذَّالُ فَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ
وَ أَمَّا الرَّاءُ فَرَءُوفٌ بِعِبَادِهِ
وَ أَمَّا الزَّايُ فَزَيْنُ الْمَعْبُودِينَ
وَ أَمَّا السِّينُ فَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ
وَ أَمَّا الشِّينُ فَالشَّاكِرُ لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
وَ أَمَّا الصَّادُ فَصَادِقٌ فِي وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ
وَ أَمَّا الضَّادُ فَالضَّارُّ النَّافِعُ
وَ أَمَّا الطَّاءُ فَالطَّاهِرُ الْمُطَهِّرُ
وَ أَمَّا الظَّاءُ فَالظَّاهِرُ الْمُظْهِرُ لِآيَاتِهِ
وَ أَمَّا الْعَيْنُ فَعَالِمٌ بِعِبَادِهِ
وَ أَمَّا الْغَيْنُ فَغِيَاثُ الْمُسْتَغِيثِينَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ
وَ أَمَّا الْفَاءُ فَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى
وَ أَمَّا الْقَافُ فَقَادِرٌ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ
وَ أَمَّا الْكَافُ فَالْكَافِي الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ
وَ أَمَّا اللَّامُ فَ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ
وَ أَمَّا الْمِيمُ فَمالِكُ الْمُلْكِ
وَ أَمَّا النُّونُ فَنُورُ السَّمَاوَاتِ مِنْ نُورِ عَرْشِهِ
وَ أَمَّا الْوَاوُ فَوَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ
وَ أَمَّا الْهَاءُ فَهَادٍ لِخَلْقِهِ
وَ أَمَّا اللَّامُ أَلِفٌ فَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ
وَ أَمَّا الْيَاءُ فَيَدُ اللَّهِ بَاسِطَةٌ عَلَى خَلْقِهِ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
هَذَا هُوَ الْقَوْلُ الَّذِي رَضِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَفْسِهِ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ
فَأَسْلَمَ الْيَهُودِيُّ.
بسم الله – باسم الله:
[ب – اسم الله]
+ «ضیف»: [∞=1+1]
با گفتن بسم الله، اهل یقین خودشو به نورش منسوب میکنه و اضافه میکنه و این میشه همون فرآیند نور الولایة.
یعنی من تنها نیستم! من با ولیّ خود هستم! نام ولیّ من بر سر زبان و قلب من است! ما یک زوج هستیم!
+ «سفر انفرادی با نور»
«ب» حرف ربط است، یعنی اهل یقین را به نورش ربط میدهد.
مثلا «بک یا الله» میشه، من خودمو وابسته به تو میدانم ای اسم الله نورانی من!
من وصل به تو، حیات دارم و بی تو، بیجانم!
«كتبت بِالْقَلَمِ»: بدون قلم، نمیتوان نوشت!
«جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»:
اینجا هم توصیه میشه و دستور داده میشه که تنها نباش، بلکه با نور ولایت باش و عبارت «الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» اشاره به همون فرایند نور ولایت است و «بِ» داره اهل یقین رو وصل به نور ولایت میکنه. یعنی مجادله به کمک نور ولایتی که به قلب اهل یقین، تابیده میشه، همون امر اللهی است که اهل یقین، خودش میفهمه و اگه قلبی امر و نهی رو نفهمه، حق مجادله نداره.
امام صادق علیه السلام:
«السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَهُ
لِيَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِي الْمُعَامَلَاتِ وَ الْأَمَانَاتِ وَ الْإِنْصَافَاتِ
وَ تَصْدِيقُ مُصَاحَبَتِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ صِحَّةُ مُعَاشَرَتِهِمْ»
سلام يکي از نام هاي خداي تعالي و يکي از اسماء الله است
که خداوند آن را در ميان خلق خود به امانت سپرده است
تا بنده بيدار و هشيار خدا اين اسم را در تمام معاملات، امانتها، معاشرتها و گفتگوها،
گواهي ها و شهادتدادنها، به کار بندند.
آن را ملاک صحت معاشرتها و هم صحبت شدنهاي خود با ديگران قرار دهند.
اسماء الله الحسنی
+ «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار»
+ «نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند! إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ!»
+ «لذّت نورانی اسماء الله الحسنی!»
«الْحَسَنَةُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع»
«وَ الْإِحْسانِ وَ هُوَ عَلِيٌ»
«الحسنة: النّور الولایة»
«السّیئة: الحسد»
«إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»
احسان: نیکی کردن، خوبی کردن،
«وَ اللَّهُ ذُو الْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ»
«الْمُحْسِنُ مَنْ صَدَّقَ أَقْوَالَهُ أَفْعَالُهُ»
+ «مقابله به مثل نکن!»
امام علی علیه السلام:
«رأس الإيمان، الإحسان إلى النّاس»
«صلاح الإنسان، في حبس اللّسان و بذل الإحسان»
+ «صبر»
«صلاح الإنسان، في حبس الحسد!»
+ «وری – درناژ دائمی حسادت!»
دنیای بدون استعمال حسد، چه زیباست!
[سورة الأنعام (6): الآيات 118 الى 120] :
« فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ … وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ »
فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ (118)
پس، اگر به آيات او ايمان داريد از آنچه نام خدا [به هنگام ذبح] بر آن برده شده است بخوريد.
وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ (119)
و شما را چه شده است كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده است نمىخوريد؟ با اينكه [خدا] آنچه را بر شما حرام كرده -جز آنچه بدان ناچار شدهايد- براى شما به تفصيل بيان نموده است. و به راستى، بسيارى [از مردم، ديگران را] از روى نادانى، با هوسهاى خود گمراه مىكنند. آرى، پروردگار تو به [حال] تجاوزكاران داناتر است.
وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ (120)
و گناه آشكار و پنهان را رها كنيد، زيرا كسانى كه مرتكب گناه مىشوند، به زودى در برابر آنچه به دست مىآوردند كيفر خواهند يافت.
[سورة المزمل (73): الآيات 1 الى 10] : « وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1)
اى جامه به خويشتن فروپيچيده،
قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً (2)
به پا خيز شب را مگر اندكى،
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً (3)
نيمى از شب يا اندكى از آن را بكاه،
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً (4)
يا بر آن [نصف] بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان.
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً (5)
در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مىكنيم.
إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً (6)
قطعاً برخاستن شب، رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستينتر است.
إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلاً (7)
[و] تو را، در روز، آمد و شدى دراز است.
وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً (8)
و نام پروردگار خود را ياد كن و تنها به او بپرداز.
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً (9)
[اوست] پروردگار خاور و باختر، خدايى جز او نيست، پس او را كارساز خويش اختيار كن.
وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً (10)
و بر آنچه مىگويند شكيبا باش و از آنان با دورى گزيدنى خوش فاصله بگير.
[سورة الأنعام (6): آية 121] : « وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ »
وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (121)
و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخوريد، چرا كه آن قطعاً نافرمانى است. و در حقيقت، شيطانها به دوستان خود وسوسه مىكنند تا با شما ستيزه نمايند. و اگر اطاعتشان كنيد قطعاً شما هم مشركيد.
[سورة الأنعام (6): آية 138] : « وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ »
وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ (138)
و به زعم خودشان گفتند: «اينها دامها و كشتزار[هاى] ممنوع است، كه جز كسى كه ما بخواهيم نبايد از آن بخورد، و دامهايى است كه [سوار شدن بر] پشت آنها حرام شده است.» و دامهايى [داشتند] كه [هنگام ذبح] نام خدا را بر آن[ها] نمىبردند به صرف افترا بر [خدا] به زودى [خدا] آنان را به خاطر آنچه افترا مىبستند جزا مىدهد.
دعاء النور لفاطمة عليها السّلام:
«بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ،
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي يَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ،
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورِ،
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ،
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْمَعْرُوفِ مَذْكُورٌ،
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، بِقَدَرِ مَقْدُورٍ، فِي كِتَابٍ مَسْطُورٍ، عَلَى نَبِيٍّ مَحْبُورٍ».
به نام خداوند نور!
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
بِسْمِ اَللَّهِ نُورِ اَلنُّورِ
بِسْمِ اَللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ
بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِي هُوَ مُدَبِّرُ اَلْأُمُورِ
بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَ مِنَ اَلنُّورِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلنُّورَ مِنَ اَلنُّورِ
وَ أَنْزَلَ اَلنُّورَ عَلَى اَلطُّورِ فِي كِتٰابٍ مَسْطُورٍ `فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرِ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِيٍّ مَحْبُورٍ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَ اَلضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ
وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلطَّيِّبِينَ.
«به نام خداوند بخشايندۀ مهربان،
به نام خداوند نور نور،
به نام خداوند كه نور على نور است،
به نام خداوندى كه تدبيركنندۀ كارهاست،
به نام خداوندى كه نور را از نور آفريد.
[سپاس خدايى را كه نور را از نور آفريد]
و نور را بر طور فرو فرستاد
در كتابى سطر سطر،در يك پوست گسترده به اندازۀ مشخص،بر پيامبر برگزيده.
سپاس خدايى را كه به عزت و بزرگى ياد مىشود و به فخر مشهور است
و هنگام سختى و آسايش سپاس گفته مىشود
و درود خدا بر محمد و خاندان پاكش».
عبادت اسم و معنی!
امام صادق عليه السّلام:
مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ كَفَرَ
وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ
وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ
وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ
فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ
فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع حَقّاً.
… أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً.
كسى كه خدا را از روى خيال خود پرستد كافر است،
كسى كه تنها نام خدا را بدون صاحب نام پرستد كافر است
كسى كه نام و صاحب نام را با هم پرستد مشرك است،
كسى كه صاحب نام را پرستد و با صفاتى كه خود را بآن ستوده نامها را هم بر آن تطبيق كند و دل بدان محكم كند و در نهان و آشكارش بزبان آورد اينها اصحاب حقيقى امير المؤمنين (عليه السّلام) ميباشند.
و در حديث ديگر است:
ايشان مؤمنين حقيقى ميباشند.
[سورة الحج (22): الآيات 25 الى 30] :
« وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ »
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (25)
بىگمان، كسانى كه كافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام -كه آن را براى مردم، اعم از مقيم در آنجا و باديهنشين، يكسان قرار دادهايم- جلوگيرى مىكنند، و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود، او را از عذابى دردناك مىچشانيم.
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (26)
و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم:] «چيزى را با من شريك مگردان و خانهام را براى طوافكنندگان و قيامكنندگان و ركوعكنندگان [و] سجدهكنندگان پاكيزه دار.»
وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (27)
و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى -كه از هر راه دورى مىآيند- به سوى تو روى آورند،
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ (28)
تا شاهد منافع خويش باشند، و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبانبستهاى كه روزى آنان كرده است ببرند. پس، از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد.
ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (29)
سپس بايد آلودگى خود را بزدايند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گِرد آن خانه كهن [=كعبه] طواف به جاى آورند.
ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30)
اين است [آنچه مقرر شده] و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است، و براى شما دامها حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مىشود. پس، از پليدىِ بتها دورى كنيد، و از گفتار باطل اجتناب ورزيد.
[سورة الحج (22): الآيات 36 الى 40] :
« فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها … يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ »
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36)
و شتران فربه را براى شما از [جمله] شعاير خدا قرار داديم: در آنها براى شما خير است. پس نام خدا را بر آنها -در حالى كه برپاى ايستادهاند- ببريد و چون به پهلو درغلتيدند از آنها بخوريد و به تنگدست [سائل] و به بينوا [ى غير سائل] بخورانيد. اين گونه آنها را براى شما رام كرديم، اميد كه شكرگزار باشيد.
… الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40)
همان كسانى كه بناحق از خانههايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مىگفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمىكرد، صومعهها و كليساها و كنيسهها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مىشود، سخت ويران مىشد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين] او را يارى مىكند، يارى مىدهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكستناپذير است.
[سورة الحج (22): الآيات 31 الى 35] :
« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ »
حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ (31)
در حالى كه گروندگان خالص به خدا باشيد؛ نه شريكگيرندگان [براى] او! و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گويى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شكارى] او را ربودهاند يا باد او را به جايى دور افكنده است.
ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (32)
اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [حاكى] از پاكى دلهاست.
لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ (33)
براى شما در آن [دامها] تا مدتى معين سودهايى است، سپس جايگاه [قربانىكردن آنها و ساير فرايض] در خانه كهن [=كعبه] است.
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (34)
و براى هر امتى مناسكى قرار داديم، تا نام خدا را بر دامهاى زبانبستهاى كه روزى آنها گردانيده ياد كنند. پس [بدانيد كه] خداى شما خدايى يگانه است، پس به [فرمان] او گردن نهيد. و فروتنان را بشارت ده.
الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (35)
همانان كه چون [نام] خدا ياد شود، دلهايشان خشيت يابد و [آنان كه] بر هر چه برسرشان آيد صبر پيشهگانند و برپا دارندگان نمازند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند.
[سورة الصف (61): الآيات 6 الى 9] :
« اسْمُهُ أَحْمَدُ »
وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ (6)
و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: «اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق مىكنم و به فرستادهاى كه پس از من مىآيد و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد، گفتند: «اين سحرى آشكار است.»
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (7)
و چه كسى ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوى اسلام فراخوانده مى شود، بر خدا دروغ مىبندد؟ و خدا مردم ستمگر را راه نمىنمايد.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (8)
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا -گر چه كافران را ناخوش اُفتد- نور خود را كامل خواهد گردانيد.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (9)
اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوش آيد.
[سورة الحجر (15): الآيات 73 الى 84] :
« إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ »
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73)
پس به هنگام طلوع آفتاب، فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت.
فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74)
و آن [شهر] را زير و زَبر كرديم و بر آنان سنگهايى از سنگ گل بارانديم.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75)
به يقين، در اين [كيفر] براى هوشياران عبرتهاست.
وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76)
و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهى [داير] برجاست.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)
بىگمان، در اين براى مؤمنان عبرتى است.
وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ (78)
و راستى اهل «ايكه» ستمگر بودند.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ (79)
پس، از آنان انتقام گرفتيم، و آن دو [شهر، اكنون] بر سر راهى آشكاراست.
وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80)
و اهل «حجر» [نيز] پيامبران [ما] را تكذيب كردند.
وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (81)
و آيات خود را به آنان داديم، و[لى] از آنها اعراض كردند.
وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (82)
و [براى خود] از كوهها خانههايى مىتراشيدند كه در امان بمانند.
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83)
پس صبحدم، فرياد [مرگبار]، آنان را فرو گرفت.
فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (84)
و آنچه به دست مىآوردند، به كارشان نخورد.
[سورة النمل (27): الآيات 27 الى 31] :
« إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ »
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ (27)
گفت: «خواهيم ديد آيا راست گفتهاى يا از دروغگويان بودهاى.»
اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ (28)
«اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن، آنگاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مىدهند.»
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ (29)
[ملكه سبا] گفت: «اى سرانِ [كشور] نامهاى ارجمند براى من آمده است،
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30)
كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است: به نام خداوند رحمتگر مهربان.
أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)
بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد.»
«إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ» + « اسْمُ اللَّهِ غَيْرُ اللَّهِ »
[سورة المائدة (5): آية 4] :
« وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ »
يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (4)
از تو مىپرسند: چه چيزى براى آنان حلال شده است؟ بگو: «چيزهاى پاكيزه براى شما حلال گرديده و [نيز صيد] حيوانات شكارگر كه شما بعنوان مربّيان سگهاى شكارى، از آنچه خدايتان آموخته، به آنها تعليم دادهايد [براى شما حلال شده است]. پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشتهاند بخوريد، و نام خدا را بر آن ببريد، و پرواى خدا بداريد كه خدا زودشمار است.
[سورة طه (20): الآيات 1 الى 8]:
«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طه (1)
طه.
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (2)
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى،
إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى (3)
جز اينكه براى هر كه مىترسد، پندى باشد.
تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى (4)
[كتابى است] نازل شده از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است.
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (5)
خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است.
لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى (6)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير خاك است از آنِ اوست.
وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (7)
و اگر سخن به آواز گويى، او نهان و نهانتر را مىداند.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (8)
خدايى كه جز او معبودى نيست [و] نامهاى نيكو به او اختصاص دارد.
+ «امام رضا علیه السلام:
لَنَا أَعْيُنٌ لَا تُشْبِهُ أَعْيُنَ النَّاسِ وَ فِيهَا نُورٌ لَيْسَ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ شِرْكٌ.
ما داراى چشمهائى هستيم كه شبيه چشم مردم نيست
و نورى در چشم ما است كه شيطان نميتواند در آن رخنه كند.»
[سورة آلعمران (3): الآيات 45 الى 46] :
« اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ »
إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ
إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ
اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ
وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45)
[ياد كن] هنگامى [را] كه فرشتگان گفتند:
«اى مريم،
خداوند تو را به كلمهاى از جانب خود، كه نامش مسيح، عيسى بن مريم است مژده مىدهد،
در حالى كه [او] در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است.»
وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِينَ (46)
«و در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن مىگويد و از شايستگان است.»
[سورة الأعراف (7): الآيات 179 الى 181] : « وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها »
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180) و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد، و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد. زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (181)
و از ميان كسانى كه آفريدهايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مىكنند و به حقّ داورى مىنمايند.