دکتر محمد شعبانی راد

نور سیّار! وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ!

Mobility Concept!

«سیر»: مفهوم «Mobility»:
«سَيَّارَة/ الجمع سَيَّارات [سير]: كاروان، اتومبيل يا ماشين»:
اتومبیل: «automobile»
مفهوم متحرک و در جریان و سیّار و سیّال و روان و … «آشکار»
+ «سجد»
+ «نشأ»
مفهوم پویایی «قلب پویا!»: «mobility»
قلب با نور خود، پویاست! + «سیرو فیها»
قلب با نور سیّار، به جنب و جوش در می‌آید!
+ «یک سفرِ انفرادی، با نور!»

برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید.
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید.

«سیر» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سَيَّرَ الرجُلَ: آن مرد را به راه انداخت تا برود.»
«المُسَيَّر من الثياب: جامه خط دار (راه راه) «striped»، لباس راه راه»
مفهوم «راه اندازی»، «launch»، «startup» «استارتر»، مثال زیبای دومینو، «triggering».
«يَا سَارَّ أَوْلِيَائِهِ»: نوری که راهِت میندازه!
بِهِت انگیزه میده!
اینجوری عزمتو جزم میکنی!
نوری که راهِت میندازه، همون بادی است که کشتی رو به حرکت در میاره!
+ «سجد»: «السفينة تسجد للرياح»
+ «ناشئة اللیل – استارت‌آپ!»:
«نشئۀ علمی! ناشئة اللّیل! معمّای ناشناختۀ لیلۀ قدر!»

نور سیّار! وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ!
المسيّر من الثياب: الّذي فيه خطوط كأنّه سيور
سَيَّرَ الثَوبَ او السَّهمَ: جامه يا تير را راه راه ساخت.
السِّيرَاءُ: ضَرْبٌ مِنَ الْبُرُودِ فِيهِ خُطُوطٌ صُفْرٌ  
+ «صفر – خالی – تهی»
السِّيَرَاء: جامه‏‌ها يا پارچه‏‌هاى راه راه يا بُردهائيكه در آن ابريشم بكار رفته باشد.
البُرْد- ج‏ بُرُود و أَبْرَاد و أَبْرُد: جامه‏‌اى راه راه، پارچه‌‏اى از پشم سياه كه بگونۀ لحاف دوزند.
سَيَّرَتِ‏ المَرْأةُ خِضَابَها: و هي أنْ تَخْضِبَ خِضَاباً مُخَطَّطاً كخُطُوْطِ البُرْدِ.
«طريقٌ‏ مَسُورٌ»
+ «عبد – طریق معبد»
هر دو واژه عبد و سیر مفهوم علوم ربانی صاحبان نور را در خود مستتر دارد،
کانه اهل یقین با یاد معالم ربانی، براه می‌افتد و راه عبودیت را طی می‌کند.
اهل شک حسود نیز همین وظیفه را دارد، اما متاسفانه به نور عمل نمی‌کند!
+ هزار واژه مترادف نور ولایت:
+ مفهوم همانند‌سازی: کفو، شقق، فقر، عرو، نسخ، سری، حول، خلی، …

«سیر» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با عمل به این علوم در دل شرایط تقدیرات، برای  خود و دیگران، حتی کسانی که به آنها بدی کرده‌اند، ایجاد آرامش می‌کنند.
به این میگن اهل سیر! این میشه «احسان»!
اهل نور یقین، اهل سیر هستند!
یعنی کسانی که صاحبان نور خود را باور دارند، میتوانند به علوم ماخوذ از آنها عامل باشند!
سیر، یکی از همان هزار واژه مترادف نور ولایت است.
پس هزار مفهوم در این واژه وجود دارد: آشکار و ظاهر و نزدیک و آرامش و …
«سَيَّرَ الرجُلَ: آن مرد را به راه انداخت تا برود.»
«راه انداز» نام زیبای علوم ربانی و نورانی آل محمد ع است!
+ مثال دومینو
+ «جنب الله»
+ هزار واژه، هزار مثال، هزار تصویر، که هزاران هزار بار، مفهوم آرامش را برای عاملین به نور ولایت آل محمد ع، در ذهن تداعی میکند.
+ استارتر! در مقالۀ «راس»: دستگیره.
+ «جوز – فوز – سلک»
+ «اسماء الله»: «يَا سَارَّ أَوْلِيَائِهِ»
+ «روان»: «گرایش – وابستگی – پیوند – خودکفایی»
[ سیر – حری – هماهنگی]:
+ «هماهنگی»: «سیروا فیها» یعنی با نورت هماهنگ باش!
+ «حری»: «وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً»
[هماهنگی – سیر]:
«سايَرْتُه‏ مُسَايَرَةً: و هو أنْ تَفْعَلَ ما يَفْعَلُه»
اینکه در واژه سیر مفهوم «هماهنگی» وجود دارد بسیار زیباست، انگاری بدون «سیر» علمی با یادآوری معالم ربانی، هماهنگی با تقدیرات و رضایت به تقدیرات، امکان پذیر نیست.
هماهنگی آفاق و انفس! هماهنگی ملک و ملکوت!
«سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین»
خط سیر اعتقادی «سيرة حسنة أو قبيحة»!
اهل سیر در هر زمان!
مخاطبین صاحبان نور با اخذ نور علم از واسطۀ علمی خود، در واقع علوم مقتبس از آل محمد ع را اخذ می‌نمایند و اسوه آنها در رفتارشان، سیره حسنه رفتار مورد پسند آل محمد ع است، که در همۀ ابعاد و زمینه‌هاست. کانه مسیر حرکت اعتقادی آنها همچون خطی بر روی لباس و پارچه، مشخص و نمایان است!
سیر: [السَّيْرَ]
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ فَالسَّيْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِ
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ
«السَّيْرَ: مَثَلٌ لِلْعِلْمِ» اشاره به کسب علم از صاحبان نور دارد!
اللغة:
«و السير المرور الممتد في جهة
و منه السير واحد السيور لامتداده في جهة.
سير: مرور ممتد در يك جهت.
فقط رو به یک جهت و آنهم قبله نورانی است و بس.

فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ

داستان تکراری آشکار شدن نور علم در هر زمان به چه منظوری است؟!
داستان تکراری چهار ماه حرام چیست؟!

[جری – سیح]:
«فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ»
«سیر – چهار ماه حرام – مافوق – صاحبان نور – مهلت]:
به معارین (یعنی حسودی که از عالم ذر، قلبا نورشو باور نداره)،
در دنیا دوباره فرصت و مهلت آشنایی با نور داده می‌شود.
از زمان آشنایی با نور «عرف»، شروع دوران مهلت آنها برای آشنایی با علم آل محمد ع آغاز می‌شود، تا فرصت لازم برای سیراب نمودن قلب بیمار خود داشته باشند و اختیارا، از این فرصت و مهلت طلایی حداکثر استفاده را بنمایند و با انتخاب آگاهانۀ خود، اشتباه عالم ذر خویش را جبران نموده و با انتخاب صحیح، این بینش را بعنوان ابزار آرامش خود برگزیده و بدان عامل گردند و این چهار ماه تاویلی، اشاره به همین دوران مهلت است و در این ایام، وظیفۀ صاحبان نور و اهل نور نسبت به این افراد، رفق و تولّی است. و پس از اتمام دوران مهلت چهار ماه حرام تاویلی، اگر طی این مدت برای شخصی که ایمانش عاریه است، بداء صورت نگیرد، وظیفه دوری و تبرّی است!
پایان دوران مهلت چهار ماه حرام تاویلی!
در واژه‌های زیبای جریان و بعدا سیاحت و سیر این مفهوم ارزشمند نهفته است که نام «علی» و چهار بار تکرار این نام برای چهار امام معصوم علیهم السلام، اشاره به چهار سطح مافوق علمی برای عقل ما نیز دارد، و «سیروا فیها» اشاره به کسب علم از این باب الله دارد و لذا چهار ماه حرام همان مهلت و مدت زمان آشنایی معارین و مستقرین با معالم ربانی است که در خصوص معارین، این رابطه و جریان و سیر و سیاحت علمی، آنقدر ادامه پیدا می‌کند، تا یکی از این دو حالت پیش بیاید: یا بداء حاصل می‌شود و این اعتقاد در قلبش مستقر می‌شود و در زمره مستقرین، فوت می‌کند و یا مجددا اشتباه عالم ذر خود را تکرار نموده و از اختیار خود سوء استفاده می‌کند و به نورش حسد میورزد و از مهلتی که خدای مهربان برایش ایجاد نموده و در تمام این دوران مهلت با او مثل یک مستقر برخورد شده و احترام گذاشته شده و علم به او داده شده و او را تحویل گرفته‌اند، بدون در نظر گرفتن سابقۀ سوئی که در عالم ذر داشته است!
+ «داستان تکراری استصحاب و فرضیّۀ بی گناهی معارین عالم ذر! داستان تکراری لیلة المبیت!»
 این تلاش برای این بوده که شاید بداء حاصل شود، اما آمار مایوس کننده است و جز عدۀ بسیار قلیلی، متاسفانه غالبا خیانت می‌کنند و به نور خود پشت می‌نمایند و داستان قلبهایی با لوگوی گرگ و سرنوشت شوم جهنّم تکرار می‌شود، حال آنکه خود گرگی که متّهم به خوردن یوسف ع شد، به یوسف ع خیانت نکرده، سرنوشت بهشتی پیدا میکند!!!
امام صادق علیه السلام:
لا یدخل الجنة من البهائم الاّ ثلاثة:
حمار بلعم بن باعوراء و ذئب یوسف و کلب اصحاب الکهف.
داستان تکراری گرگ مظلوم، اما متّهم به دریدن حضرت یوسف علیه السلام:
گرگ‌صفتان، به گرگ تهمت زدند!
بالاخره یه روزی باذن الله، گرگ هم به صدا در میاد و از خودش دفاع میکنه!
داستان تکراری اعادۀ حیثیت مظلومین متهم به قتل یوسف ع!
گرگ مظلومی که بدروغ، متهم به قتل یوسف ع شد!
گرگی که اهل بهشت شد! اهل نور شد!
[«قَالُوا یَـٰٓأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَـٰعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ.
برادران‌ یوسف‌ گفتند:
ای‌ پدر، ما برای‌ مسابقه‌ به‌ صحرا رفتیم‌ و یوسف‌ را تنها نزد اثاثمان‌ گذاشتیم‌ پس‌ گرگ‌ او را خورد.»
گوید: مروی‌ است‌ که‌… پدر، ایشان‌ را گفت‌:
اگر چنانست‌ که‌ راست‌ میگوئید، این‌ گرگ‌ که‌ یوسف‌ را خورده‌ بگیرید نزد من‌ آورید، تا صدق‌ قول‌ شما را از او معلوم‌ کنم‌.
ایشان‌ به‌ صحرا رفتند و گرگی‌ بگرفتند و دست‌ و پای‌ وی‌ را ببستند و نزد پدر آورده‌ بیفکندند و گفتند:
این‌ گرگی‌ است‌ که‌ یوسف‌ را خورده‌.
یعقوب‌ گفت‌: دست‌ و پای‌ او را بگشائید!
چون‌ وی‌ را گشودند یعقوب‌ گفت‌:
ای‌ گرگ‌ نزد من‌ آی‌! آن‌ گرگ‌ بیامد و نزد یعقوب‌ بایستاد.
یعقوب‌ گفت‌: ای‌ گرگ‌! شرم‌ نداری‌ که‌ میوۀ دل‌ من‌ و روشنی‌ هر دو چشم‌ مرا بخوردی‌؟
گرگ‌ به‌ آواز آمد که‌:
«لا بِحَقِّ شَیْبَتِکَ یا نَبیَّ اللَهِ ما أکَلْتُ وَلَدَکَ!
وَ إنَّ لُحومَکُمْ وَ دِمآءَکُمْ مَعاشِرَ الانْبیآءِ مُحَرَّمَةٌ عَلَیْنا،
وَ إنّی‌ لَمَظْلومٌ مَکْذوبٌ عَلَیَّ
غَریبٌ فی‌ بِلادِکُمْ.
بحقّ پیری‌ و موی‌ سفید تو که‌ من‌ فرزند تو را نخورده‌ام‌!
بدرستیکه‌ خون‌ و گوشت‌ شما که‌ پیغمبرانید بر ما حرام‌ است‌،
و من‌ مظلومم‌ و بر من‌ دروغ‌ بسته‌اند
و در این‌ زمین‌ غریبم‌.»
گفت‌: برای‌ چه‌ به‌ این‌ زمین‌ آمده‌ای‌؟
گفت‌: یا نبیّ الله‌! مرا اینجا خویشانند؛ دیروز به‌ زیارت‌ ایشان‌ آمده‌ بودم‌.
پسران‌ تو مرا گرفتند و بر بستند و نزد شما آوردند و این‌ دروغ‌ بر من‌ بستند.
یعقوب‌ نزد دیدن‌ این‌ حال‌ و شنیدن‌ این‌ مقال‌ از گرگ‌، گفت‌ که‌: بل سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ.
قصه تکراری معارین این است که از زمانی که اشتباه مرگبار تهمت و قطع رابطه با نور را مرتکب می‌شوند، روح ایمان عاریۀ آنها نیز سلب شده «سلخ»، و فرصت برایشان باتمام رسیده است و در حقیقت و در عالم معنا، به گرک خونخوار تبدیل می‌شوند و تغییر چهره داده و مسخ می‌گردند!
گرگی که با علی ع هم صحبت نمود چنین گفت:
«لاِنّی‌ مِنْ شیعَتِکَ، وَ أخْبَرَنی‌ أبی‌ أنّی‌ مِنْ وُلْدِ ذَلِکَ الذِّئْبِ الَّذی‌ اصْطادَهُ أوْلادُ یَعْقوبَ فَقالوا:
هَذا أکَلَ أخانا بِالامْسِ وَ إنَّهُ مُتَّهَمٌ.
زیرا من‌ از شیعیان‌ شما هستم‌، و پدرم‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ من‌ از نسل‌ آن‌ گرگی‌ هستم‌ که‌ فرزندان‌ یعقوب‌ او را گرفتند و گفتند: او برادر ما را خورده‌، و به‌ او تهمت‌ زدند.»
از امام‌ باقر علیه‌ السّلام‌ نیز سؤال‌ شد:
عَنْ شَیْءٍ مَکْذوبٍ عَلَیْهِ لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لا مِنَ الإنْسِ،
فَقالَ: الذِّئْبُ الَّذی‌ کَذَبَ عَلَیْهِ إخْوَةُ یوسُفَ.]

کسی که در عالم ذر این اعتقاد را قلبا نپذیرفته و حق آل محمد ع را نادیده گرفته، در واقع باید به این شخص که نسبت به مافوقش ادای احترام نمی‌کند، مهلت داده نشود، اما از آنجا که حکمت خدای مهربان تعلق گرفت که دنیا مهلتی برای آشنایی مجدد این معارین با علوم آل محمد ع باشد، لذا طی مدت زمان آشنایی با علوم ربانی صاحبان نور، همان دوران فرصت برای شناخت علم آل محمد ع است و چهار ماه حرام تاویلی مهلت اوست، که زیر سایه حمایت علمی آل محمد ع بسر می‌برد و کسی اجازه ندارد (و البته خبر هم ندارد) تا از آنها تبری بجوید، اما از وقتی این مهلت بسر برسد، دیگر چهار ماه تمام شده و اگر در این مدت، بداء برایشان حاصل نشده باشد، تاویلا عامل حیات از آنها پس گرفته می‌شود، و تنزیلا به آنها مهلتی برای تسویه حساب دنیایی داده می‌شود.
+ «مهلتی تا آتش! إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً!»
در دوران مهلت، انگاری آل محمد ع از حق خود می‌گذرند تا شاید معار، مشمول بدای الهی شود!
لذا کسی حق ندارد در دورانی که آل محمد ع از حق خود برای این امر مهم گذشته‌اند، مداخله بیجا نماید و «کاسه از آش داغ‌تر» اقدامی نماید، که طبق نصّ صریح قرآن، هنوز اجازه صید آنها صادر نشده است. «فاذا حللتم فاصطادوا».
«بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ»
الخطاب للمشركين الناكثين عهودهم، و قد أمهل اللَّه لهم أربعة أشهر حرم من شوّال، لكي يسيروا في الأرض منطلقين مع تفكّر و تروّي و نظر في جريان أمورهم و أعمالهم و برنامج حياتهم و خصوصيّات أفكارهم و اعتقاداتهم، ثمّ إذا انقضت تلك المدّة و لم يتنبّهوا و لم يهتدوا الى الصلاح و الرشد: فاقتلوهم.

[سیر – سلک – علم – عالم]:
أَنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَيْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ عُقُوبَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِكْرِي
+ «
با نور، بشین و پاشو! نرمش نورانی! تمرین زندگی!»

ريشه هر رفعتى و اوج هر منزلت والايى، دانايى است.
العلم، النّور الولایة!

امام‌صادق علیه السلام:
الْعِلْمُ أَصْلُ كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مُنْتَهَى كُلِّ مَنْزِلَةٍ رَفِيعَةٍ
وَ لِذَلِكَ قَالَ النَّبِيُّ ص
طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ أَيْ عِلْمِ التَّقْوَى وَ الْيَقِينِ
وَ قَالَ عَلِيٌّ ع
اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِيهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ قَالَ النَّبِيُّ ص
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ
ثُمَّ عَلَيْكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا يَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاصُ
قَالَ النَّبِيُّ ص
نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ هُوَ الْعِلْمُ‏ الَّذِي يُضَادُّ الْعَمَلَ بِالْإِخْلَاصِ
وَ اعْلَمْ أَنَّ قَلِيلَ الْعِلْمِ يَحْتَاجُ إِلَى كَثِيرِ الْعَمَلِ [تمرین]
لِأَنَّ عِلْمَ سَاعَةٍ يُلْزِمُ صَاحِبَهُ اسْتِعْمَالَهُ طُولَ دَهْرِهِ
قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع
رَأَيْتُ حَجَراً عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ اقْلِبْنِي فَقَلَبْتُهُ فَإِذَا عَلَى بَاطِنِهِ مَكْتُوبٌ
مَنْ لَا يَعْمَلُ بِمَا يَعْلَمُ مَشْئُومٌ عَلَيْهِ طَلَبُ مَا لَا يَعْلَمُ وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ
أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع
إِنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَيْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ عُقُوبَةً بَاطِنَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِكْرِي
وَ لَيْسَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ طَرِيقٌ يُسْلَكُ إِلَّا بِعِلْمٍ
وَ الْعِلْمُ زَيْنُ الْمَرْءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ سَائِقُهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ بِهِ يَصِلُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَى
وَ الْعَالِمُ حَقّاً هُوَ الَّذِي يَنْطِقُ عَنْهُ أَعْمَالُهُ الصَّالِحَةُ وَ أَوْرَادُهُ الزَّاكِيَةُ وَ صِدْقُهُ وَ تَقْوَاهُ
لَا لِسَانُهُ وَ مُنَاظَرَتُهُ وَ مُعَادَلَتُهُ وَ تَصَاوُلُهُ وَ دَعْوَاهُ
وَ لَقَدْ كَانَ يَطْلُبُ هَذَا الْعِلْمَ فِي غَيْرِ هَذَا الزَّمَانِ مَنْ كَانَ‏ فِيهِ عَقْلٌ وَ نُسُكٌ وَ حِكْمَةٌ وَ حَيَاءٌ وَ خَشْيَةٌ
وَ إِنَّا نَرَى طَالِبَهُ الْيَوْمَ مَنْ لَيْسَ فِيهِ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ
وَ الْعَالِمُ يَحْتَاجُ إِلَى عَقْلٍ وَ رِفْقٍ وَ شَفَقَةٍ وَ نُصْحٍ وَ حِلْمٍ وَ صَبْرٍ وَ قَنَاعَةٍ وَ بَذْلٍ
وَ الْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْم‏.

علم، ریشه هر صفت نیکو و اوج هر جایگاه رفیعی است.
و از این‌ روست که پیامبر(ص) فرموده است:
کسب علم یعنی دانشِ تقوا و دین بر هر فرد مسلمان (چه زن و چه مرد) واجب است.
و نیز فرمود:
دانش بجویید؛ اگرچه در چین باشد.
آن دانش، علم خودشناسی است و در آن، معرفت خداوند عزوجل نهفته است.
رسول خدا(ص) فرمود:
هر کس خود را بشناسد، خدای خود را خواهد شناخت.
و دیگر آنکه، بر تو باد به فراگیری علمی که عمل، جز با آن صحیح نباشد و آن اخلاص است.
و نیز فرمود:
پناه می برم به خدا از علمی که سودی نرساند و این، علمی است که از اخلاص تهی باشد.
بدان که علم اندک، عمل بسیار می‌طلبد؛
زیرا یک روز دانش‌اندوزی مستلزم یک عمر عمل به آن است.
عیسی بن مریم(ع) فرمود:
سنگی را دیدم که بر آن نوشته بود: مرا برگردان. آن را برگرداندم. بر روی آن نوشته بود: کسی که به آنچه می داند عمل نمی کند، طلب نادانسته‌ها برایش شوم است و علمی که می داند و بدان عمل نمی کند، به خود او، باز می‌گردد (و نزد پروردگار پذیرفته نمی‌شود).
خداوند تبارک‌وتعالی به حضرت داوود(ع) وحی فرمود:
کم‌ترین کیفری که عالم بی‌عمل را بدان گرفتار می‌کنم از هفتاد عقوبت بدتر است؛ زیرا شیرینی یاد خودم را از قلبش خارج می کنم که هر چه مرا یاد کند لذتی نیابد و بدین ترتیب از رحمت من دور شود.
برای رسیدن به خداوند، راهی جز راه علم و دانش نیست.
علم، زینت انسان در دنیا و آخرت و راه‌گشای او به بهشت است و انسان را به رضوان خدای تعالی می‌رساند.
عالم واقعی کسی است که اعمال وی گواه دانش او و شیوه زندگی او ستوده باشد و صداقت و تقوای او، تصدیق‌کننده وی باشند،
نه زبان‌آوریِ توأم با نادانی و جدال و ادّعای عاری از دانش.
و کسی که دارای عقل و عبادت و حکم و حیا و خشیت است،
علم را برای چیزی جز این‌ها جسته است؛
ولی امروز می بینیم در طالب علم چنین اوصافی دیده نمی‌شود.
معلم، نیازمند عقل، مدارا، خیرخواهی، بردباری، صبر، قناعت وبخشندگی است
و جوینده علم، نیازمند رغبت به دانش، اراده، فراغت، عبادت، ترس از خدا، قدرت بر حفظ و دوراندیشی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
الْعِلْمُ عِلْمَانِ
عِلْمٌ عَلَى اللِّسَانِ فَذَلِكَ حُجَّةٌ عَلَى ابْنِ آدَمَ
وَ عِلْمٌ فِي الْقَلْبِ فَذَلِكَ الْعِلْمُ النَّافِعُ‏.
علم دو گونه است:
علمى كه بر زبان است و آن بر آدمى حجّت است
و علمى كه در دل است و علم سودمند اين علم است.

اهل شک حسود، علمش زبانی است و اهل یقین علمش قلبی است و این تفاوت در شرایط آیات و تقدیرات آشکار میشه چون اهل یقین قلبا می فهمه باید جواب بد اخلاق رو با خوشرویی بده و این باور قلبی کمکش میکنه و نور یاد معالم ربانی دستشو میگیره، اما اهل شک تا وقتیکه آیتی عرضه نشده، خودشو به نورش می‌چسبونه و آخر چاپلوسیه، اما آیت که برای غربالگری مقدر میشه «کربلا»، اهل شک، نظر باطل خودشو بر نظر نورانی و حقیقت معالم ربانی ترجیح میده و باز هم اندیشه احسان رو میذاره زیر پاش و جواب بد اخلاق رو با بی‌ادبی پاسخ میده، ولو شده با چشم غره!
+ «رشق»
حسود بالاخره این کارشو میکنه و نیششو میزنه!

يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ!

+ «اوی»

خدای مهربان، با آیات و نشانه‌هایی که با قلب سلیم درک میشود، شناخته می‌گردد!

اهل یقین وقتی با آیت روبرو میشه، از روی همین آیت، خدا رو میشناسه!
چجوری؟
با قلبش تاریکی حسدشو حس میکنه که چقدر اونو نا آرام کرده،
و با همین قلبش، نور ولایت رو درک می‌کنه که داره بهش آلارم میده و او هم اختیارا حسدشو میذاره کنار و عامل به نور ولایت میشه و اینجوری از روی آرامش قلبش میفهمه، خدای مهربان او همین نزدیکی‌هاست و داره اونا می‌پّاد و باهاش حرف میزنه و اشتباهاتشو بهش گوشزد میکنه!
بخوبی، این خدا، این بندشو میشناسه، که چه عیبی داره و چجوری این عیب رو باید اصلاح کرد و چه آیتی متناسب با او باید عرضه بشه و اندازه های اونو خوب میدونه و ضمنا با معالم ربانی که براش قرار داده، اندیشه خوبو هم یادش داده، حالا اگه این بنده، عاقل و اهل یقین باشه، تا میاد که با حسد و اندیشۀ غلط خودش رفتار کنه، فوری اخم نورانی رو میبینه و پی به اشتباهش میبره و متوجه میشه که باید چجوری ایجاد آرامش کنه، لذا نظر خودشو زیر پا میذاره و نظر صاحب نورشو می‌پسنده «رضا»، و اجرا میکنه و اینجوری تولید عمل صالح می‌نماید، ان شاء الله تعالی.
حالا دیدی و متوجه شدی که اهل یقین چجوری از حضور دائمی ربّ خودش، توی قلب خودش، باخبر میشه و حرفشو میشنوه و قبول میکنه و بهش عمل میکنه؟!
از این روش زیباتر و آبرومندتر و قشنگتر برای اصلاح و تربیت، اصلا وجود نداره!
به این فرآیند زیبای اصلاح و تربیت بندۀ معیوب میگیم: نور الولایة!
و این عبارت «نور الولایة» را هزار واژه مترادف، تفسیر و تبیین میکنن که متد تربیتی خدای مهربان برای بندگانش چه ویژگی دارد. و این واژه ها در مقالات خودشان بیان شده است.
همه این واژه‌ها و مقالات، ما رو به عمل به نور ولایت آل محمد ع دعوت میکنن.

امام حسن عسکری علیه السلام:
أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:

قَامَ رَجُلٌ إِلَى الرِّضَا ع
قَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
صِفْ لَنَا رَبَّكَ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا عَلَيْنَا

فَقَالَ الرِّضَا ع
إِنَّهُ مَنْ يَصِفُ رَبَّهُ بِالْقِيَاسِ لَا يَزَالُ الدَّهْرَ فِي الِالْتِبَاسِ مَائِلًا عَنِ الْمِنْهَاجِ ظَاعِناً فِي الِاعْوِجَاجِ ضَالًّا عَنِ السَّبِيلِ قَائِلًا غَيْرَ الْجَمِيلِ
أُعَرِّفُهُ بِمَا عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ
وَ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ مِنْ غَيْرِ صُورَةٍ
لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ
مَعْرُوفٌ بِغَيْرِ تَشْبِيهٍ‏
وَ مُتَدَانٍ فِي بُعْدِهِ لَا بِنَظِيرٍ لَا يُمَثَّلُ بِخَلِيقَتِهِ وَ لَا يَجُوزُ فِي قَضِيَّتِهِ الْخَلْقُ إِلَى مَا عَلِمَ مُنْقَادُونَ وَ عَلَى مَا سَطَرَ فِي الْمَكْنُونِ مِنْ كِتَابِهِ مَاضُونَ لَا يَعْمَلُونَ خِلَافَ مَا عَلِمَ مِنْهُمْ وَ لَا غَيْرَهُ يُرِيدُونَ
فَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَزِقٍ
وَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُحَقَّقُ وَ لَا يُمَثَّلُ وَ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُ 
يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ 
فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ‏ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ‏

ثُمَّ قَالَ ع بَعْدَ كَلَامٍ آخَرَ تَكَلَّمَ بِهِ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ
مَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ وَ لَا وَصَفَهُ بِالْعَدْلِ مَنْ نَسَبَ إِلَيْهِ ذُنُوبَ عِبَادِهِ.
از امام رضا علیه السلام سوال کردند:
خدا چگونه و کجاست؟
امام فرمودند:
اساسا این تصور غلط است، زیرا خداوند مکان را آفرید و خود مکان نداشت،
و چگونگی ها را خلق نمود و خود از چگونگی (و ترکیب) بر کنار بود ،
پس خداوند متعال با چگونگی و مکان شناخته نمی شود ، و به حس در نمی آید ، و به چیزی قیاس و تشبیه نمی گردد.
چه زمانی خدا بوجود آمد؟
امام فرمودند:
بگو چه زمانی نبوده تا بگویم چه وقت بوجود آمده است.
چه دلیلی بر حدوث جهان (یعنی اینکه جهان قبلا نبوده و مخلوق است) وجود دارد؟
امام فرمودند :
نبودی سپس بوجود آمدی ، و خود می دانی که خود را نیآفریده یی و کسی مانند توست نیز ترا بوجود نیآورده است.
ممکن است خدا را برای ما توصیف کنید؟
امام فرمودند:
آنکه خدا را با قیاس توصیف کند همیشه در اشتباه و گمراهی است و آنچه می گوید ناپسند است،
من خدا را به آنچه خود تعریف و توصیف فرموده است تعریف می کنم بدون آنکه از او رویتی یا صورتی در ذهن داشته باشم: (لا یُدرِکُ بِالحَواسِ)؛ خداوند متعال با حواس آفریدگان درک نمی شود ، (وَ لا یُقَاسُ بِالنَاسِ)؛ به مردم قیاس نمی شود ، (مَعرُوفٌ بِغَیرِ تَشبِیه)؛ بدون تشبیه شناخته می شود ، در عین حال علو مقام به همه نزدیک است ، بدون آنکه بتوان همانندی برای او معرفی کرد ،
به مخلوقات خود مثال زده نمی شود
(لا یَجُوز فی قَضیته)؛ در حکم و قضاوت خود بر کسی ستم نمی کند …
به آیات و نشانه‌ها شناخته می‌گردد.

الماء، الحسنات، النور الولایة!

«دَاوِ بِالْحَسَنَاتِ مِنْكَ مَا بَطَنَ»
+«اقرضهم من عرضک»:

با علوم نورانی که برای قلبت ظاهر و آشکار میشه،
برای درناژ حسادت قلبت اقدام کن!

يَا عِيسَى
اغْسِلْ بِالْمَاءِ مِنْكَ مَا ظَهَرَ
وَ دَاوِ بِالْحَسَنَاتِ مِنْكَ مَا بَطَنَ
فَإِنَّكَ إِلَيَّ رَاجِعٌ.
اى عیسى!
ظاهر خود را با آب بشوی
و باطنت را با حسنات،
زیرا به سوی من باز می‌گردى [و باید مطهر بوده باشی].
+ «انا لله و انا الیه راجعون»

+ «قرض»
«وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ»
+ «اقرضهم من عرضک»:

وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ وَ أَهْوَالٍ شَدِيدَةٍ
بدان كه راهى پر مشقت و سخت هولناك در پيش دارى،
وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِكَ عَنْ حُسْنِ الِارْتِيَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِكَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ
در اين راه از تلاش صحيح، و توشه كافى و سبكبارى ناگزيرى،
[بى‌‏نيازى براى تو نيست از طلب نيكى و اندازه كفاف از زندگى بدون قرض]
فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ بَلَاغِكَ فَيَكُونَ ثَقِيلًا وَ وَبَالًا عَلَيْكَ
بيش از مقدار حاجت بار به دوش نگير كه سنگينى است و وبال،
وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ
هر گاه حاجتمندى يافتى كه توشه‏‌ات را برگيرد و به هنگام نياز باز پس دهد غنيمت شمار،
وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ
وَ جَعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِكَ
[+ اقرضهم من عرضک]
وَ حَمِّلْهُ إِيَّاهُ وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ
و وجود آن كس را كه در حال توانگرى قرض ستاند مغتنم دان،
و موعد پرداخت را روز تنگدستى قرار ده.
و نيز غنيمت شمار كسى كه از تو وام ميگيرد هنگام دارائيت،
كه آن را براى دوران ناداريت نگهدارد،
كه او بار روز نيازمندى تو را برميدارد.
(اگر ممكن است در توشه او زياد كن شايد او را جستجو كنى و نيابى).
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً لَا مَحَالَةَ أَنَّ مَهْبِطَهَا بِكَ عَلَى جَنَّةٍ أَوْ نَارٍ
فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ
وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ مَلَكُوتِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
قَدْ أَذِنَ لِدُعَائِكَ وَ تَكَفَّلَ لِإِجَابَتِكَ
وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ هُوَ رَحِيمٌ كَرِيم‏.
بدان كه پيش روى تو گردنه‌‏اى سخت است كه ناگزير بر آن فرود آئى، بهشت است يا جهنم،
پيش از فرود آمدن نفست را بر گردان،
بدان كه آنكه گنجينه‌‏هاى آسمانها و زمين‏ها بدست او است
براى خواندن تو اجازه داده و ضامن برآوردن حاجت تو شده
او فرمان داده تو را كه از او بخواهى تا ببخشد،
او مهربان و جودمند است.

وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ

«شهرهاى متّصل به هم»: + «وصی – واصی البلد البلد»

[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۵ الى ۱۹]
لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (۱۵)
قطعاً براى [مردم‏] سبا در محلّ سكونتشان نشانه [رحمتى‏] بود:
دو باغستان از راست و چپ
[به آنان گفتيم:]
از روزىِ پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد.
شهرى است خوش و خدايى آمرزنده.
فَأَعْرَضُوا 
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ 
وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ (۱۶)
پس روى گردانيدند،
و بر آن سيل [سدّ] عَرِم را روانه كرديم،
و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوه‌‏هاى تلخ و شوره‏‌گز و نوعى از كُنارِ تُنُك داشت تبديل كرديم.
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ (۱۷)
اين [عقوبت‏] را به [سزاى‏] آنكه كفران كردند به آنان جزا داديم؛
و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى‏‌رسانيم؟
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً 
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ
 (۱۸)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم،
و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم.
در اين [راه‏]ها، شبان و روزان آسوده‌‏خاطر بگرديد.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا
وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ 
فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ
وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۱۹)
تا گفتند: «پروردگارا، ميان [منزلهاى‏] سفرهايمان فاصله انداز
و بر خويشتن ستم كردند.
پس آنها را [براى آيندگان، موضوعِ‏] حكايتها گردانيديم،
و سخت تارومارشان كرديم؛
قطعاً در اين [ماجرا] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست.

امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِی حَمْزَهًَْ الثُّمَالِیِّ قَالَ:
أَتَی الْحَسَنُ‌الْبَصْرِیُّ أَبَاجَعْفَرٍ فَقَالَ جِئْتُکَ لِأَسْأَلَکَ عَنْ أَشْیَاءَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ
فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ ع أَ لَسْتَ فَقِیهَ أَهْلِ الْبَصْرَهًِْ
قَالَ قَدْ یُقَالُ ذَلِکَ
فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ ع هَلْ بِالْبَصْرَهًِْ أَحَدٌ تَأْخُذُ عَنْهُ
قَالَ لَا
قَالَ فَجَمِیعُ أَهْلِ الْبَصْرَهًِْ یَأْخُذُونَ عَنْکَ
قَالَ نَعَمْ
فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ ع سُبْحَانَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَلَّدْتَ عَظِیماً مِنَ الْأَمْرِ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ فَمَا أَدْرِی أَ کَذَاکَ أَنْتَ أَمْ یُکْذَبُ عَلَیْکَ
قَالَ مَا هُوَ
قَالَ زَعَمُوا أَنَّکَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعِبَادَ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ أُمُورَهُمْ
قَالَ فَسَکَتَ الْحَسَنُ
فَقَالَ أَ فَرَأَیْتَ مَنْ قَالَ اللَّهُ لَهُ فِی بارَکْنا فِیها أَیْ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ شِیعَتِهِمُ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُریً ظاهِرَهًًْ
وَ الْقُرَی الظَّاهِرَهًُْ الرُّسُلُ وَ النَّقَلَهًُْ عَنَّا إِلَی شِیعَتِنَا وَ فُقَهَاءُ شِیعَتِنَا إِلَی شِیعَتِنَا
وَ قَوْلُهُ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ فَالسَّیْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِ سِیرُوا بِهِ لَیالِیَ وَ أَیَّاماً مَثَلٌ لِمَا یَسِیرُ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ عَنَّا إِلَیْهِمْ فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ الْأَحْکَامِ آمِنِینَ فِیهَا إِذَا أَخَذُوا مِنْ مَعْدِنِهَا الَّذِی أُمِرُوا أَنْ یَأْخُذُوا مِنْهُ آمِنِینَ مِنَ الشَّکِّ وَ الضَّلَالِ
وَ النُّقْلَهًِْ مِنَ الْحَرَامِ إِلَی الْحَلَالِ لِأَنَّهُمْ أَخَذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ وَجَبَ لَهُمْ بِأَخْذِهِمْ إِیَّاهُ عَنْهُمُ الْمَغْفِرَهًَْ لِأَنَّهُمْ أَهْلُ مِیرَاثِ الْعِلْمِ مِنْ آدَمَ ع إِلَی حَیْثُ انْتَهَوْا ذُرِّیَّهًٌْ مُصْطَفَاهًٌْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ فَلَمْ یَنْتَهِ الِاصْطِفَاءُ إِلَیْکُمْ بَلْ إِلَیْنَا انْتَهَی وَ نَحْنُ تِلْکَ الذُّرِّیَّهًُْ لَا أَنْتَ وَ لَا أَشْبَاهُکَ یَا حَسَنُ.
امام باقر علیه السلام:
ابوحمزه ثمالی گوید:
حسن بصری خدمت حضرت باقر (علیه السلام) رسیده، گفت:
«آمده‌ام از شما درباره‌ی کتاب خدا چند سؤال نمایم».
حضرت باقر ع به او فرمود:
«مگر تو فقیه اهل بصره نیستی»؟!
گفت: «چنین می‌گویند».
فرمود: «آیا در بصره کسی هست که تو از او استفاده کنی»؟
گفت: «نه»!
فرمود: «پس تمام اهالی بصره از معلومات تو استفاده می‌کنند»؟
گفت: «بلی»!
فرمود: «سبحان اللَّه! عهده‌دار کار بزرگی شده‌ای،
از تو مطلبی را شنیده‌ام، نمی‌دانم راست گفته‌اند یا دروغ»!؟
پرسید: «چه مطلبی»؟
فرمود: «می‌گویند؛ تو مدّعی هستی خداوند مردم را آفریده و کارهای آن‌ها را به خودشان واگذارده».
حسن بصری ساکت شد.
فرمود:
«کسی که خدا در کتاب خود به او بگوید تو در امانی، آیا پس از این وعده خوف و وحشتی برای او هست»؟
حسن بصری گفت: «نه»!
حضرت باقر ع فرمود:
«اینک من یک آیه از قرآن را برای تو می‌خوانم، می‌دانم تو برخلاف واقع آن را تفسیر خواهی کرد، اگر چنین کنی خود و دیگران را به هلاکت انداخته‌ای».
پرسید: «کدام آیه»؟
فرمود: «بگو ببینم معنی این آیه چیست؛
وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ
شنیده‌ام تو به مردم گفته‌ای آن شهر مکّه است»؟
فرمود: «آیا کسانی که قصد حجّ داشته‌اند تاکنون در بین راه مکّه آن‌ها را دزد نزده است و آیا اهل مکّه ترس و وحشت ندارند و اموال آن‌ها را نمی‌برند، پس چطور در امان هستند؟
این مثال را خدا در قرآن درباره‌ی ما فرموده؛
ما آن قریه‌هایی هستیم که خداوند برکت در آن‌ها قرار داده،
این است معنی فرموده‌ی خدا،
هرکس اقرار به مقام ما داشته باشد همان‌طوری که خداوند آن‌ها را امر کرده که به جانب ما رو آورند فرموده: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها،
یعنی بین آن‌ها و بین شیعیانشان، روستاهایی که پربرکت هستند و روستاهایی نمایان هستند، قرار دادیم و منظور از قُریً ظاهِرَةً؛ پیک‌ها و ناقلین علوم ما به شیعیانمان و دانشمندان شیعه هستند که به شیعیان تعلیم می‌دهند.
و قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ؛ که منظور از سیر و حرکت، انتقال علم است [ازما به شیعیانمان]
و منظور از لَیالِیَ وَ أَیَّاماً این است که در شب‌ها و روزها از جانب ما علم به‌سوی آن‌ها می‌رسد،
علم حلال و حرام و فرایض و احکام زمانی‌که از معدن دانش که دستور استفاده از آن داده شده استفاده کنند از شک و گمراهی و افتادن از حرام به حلال ایمن هستند.
زیرا علم را از کسانی استفاده نموده‌اند که با این استفاده، شایسته‌ی مغفرت و آمرزش می‌شوند،
چون آن‌ها اهل میراث علم از زمان آدم هستند تا زمانی‌که به ایشان منتهی شده،
نژادی برگزیده که با یکدیگر پیوسته‌اند،
این برگزیدگی به شما نرسیده،
بلکه مختصّ به ما است،
ما همان نژاد هستیم نه تو و اشخاصی شبیه تو، ای حسن»!

مشتقات ریشۀ «سیر» در آیات قرآن:

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ (137)
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96)
قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ (11)
هُوَ الَّذي يُسَيِّرُكُمْ‏ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِريحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ريحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ (22)
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ (10)
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى‏ هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109)
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ‏ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَميعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَميعاً وَ لا يَزالُ الَّذينَ كَفَرُوا تُصيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَريباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ (31)
وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ (36)
وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)
قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعيدُها سيرَتَهَا الْأُولى‏ (21)
أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُورِ (46)
قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ (69)
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29)
قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (20)
أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (9)
قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكينَ (42)
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ (18)
أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَليماً قَديراً (44)
أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (21)
أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (82)
أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرينَ أَمْثالُها (10)
وَ تَسيرُ الْجِبالُ سَيْراً (10)
وَ سُيِّرَتِ‏ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً (20)
وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ‏ (3)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی