Looking for the Portal of Light to Divine Knowledge in the Heart’s Kingdom
— Wa’tu al-Buyūta min Abwābiha (Enter the Houses from Their Doors)
In the divine language of the Qur’an, the phrase “Wa’tu al-Buyūta min Abwābiha” is far more than a guideline for physical entry. It is a profound metaphor for spiritual access — a reminder that the proper way to enter the sacred house of divine knowledge is through its rightful portal: the appointed teacher of light, the Divinely authorized gate, the Bāb Allah.
Just as every physical house has a door, the inner house of the heart — where divine wisdom is meant to descend — also has a portal. This portal is the spiritual guide in the realm of Mulk (the seen world), who is connected to the angelic guardian in Malakūt (the unseen world). Together, they form the sacred interface through which divine knowledge flows into the heart. Without entering through this portal, one’s actions — no matter how devotional — are rejected, as Imam Ali (a) said:
“The houses are the Houses of Knowledge, entrusted to the Prophets, and their doors are their appointed successors… Whoever performs good deeds without passing through their authority — his deeds are rejected and he is among the disbelievers, even if he carries the title of believer.”
This concept is echoed in the story of the angels prostrating toward Adam — not as worship, but as honoring the Qibla of divine knowledge. Adam (a) was the portal to God’s light on earth. And today, those who embody the knowledge of Ali, the true teacher of divine guardianship, are the same living portals (abwāb) through whom divine guidance enters the heart.
To seek knowledge without love for the teacher of light is to knock on a wall, not a door.
Let this be your prayer:
“O Allah, open for me the door of Your knowledge — through the portal You appointed, not the one my ego chooses.”
«بوب – باب» در معنای ممدوح یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«البَوَّاب: پردهدار، دربان»
+ «حجب – دربان نورانی!»
+ «همسایۀ نورانی! نور مجاور! قطع متجاورات! باب مستجار!»
+ «سلسله مراتب نورانی! ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى!»
پورتال جادویی! بابالله! وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها!
«البَوّاب»: یعنی دربان، کسی که مراقب ورود و خروج است.
«باب»: دریچهای برای عبور، محلی برای دسترسی، گشایشی برای ورود.
در ساختار مفهومیِ قرآن، «باب» نماد گذرگاهی است که از یک وضعیت به وضعیتی دیگر راه میدهد.
«وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» یعنی وارد شدن به حریمهای معنوی تنها از درهای مشروع و تعیینشده توسط خداوند.
«بابالله» یعنی همان معلم ربانی و نورانی که چون پورتالی زنده، قلب ما را به عالم نور، به فرشتگان، به علم آنلاین، به ارادۀ خدا و حکمت جاری در لحظه، متصل میکند.
این باب، فقط از مسیر ولایت محمد و آل محمد علیهمالسلام گشوده میشود.
آنان «أبوابُاللَّه»اند؛
همانانی که از طریقشان وارد شدن به «بیت» امن خداوند میسّر میگردد.
بیت، محل امن بیتوته است، و باب، راه رسیدن به آن است.
اما در معنای مذموم، هر باب تقلبی که از روی تمنا و حسادت ساخته شده باشد، نه تنها به نور نمیرسد، بلکه قلب را به سوی ظلمت میکشاند.
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها»
مثل «اوهن البیوت»، که از تارهای حسادت ساخته شده و «أبواب» آن هم، راههای وسوسه و گمراهیاند.
…
رای رسیدن به نور، باید در را درست پیدا کرد؛ باید دربان را شناخت؛
باید با خضوع، وارد از آن باب شد.
معلم نورانی، همان بابالله است؛
👈اگر دوستش داشته باشی، از این در عبور خواهی کرد… وگرنه پشت در میمانی.👉
«باب» همان جایی است که در آن امتحان میشوی:
آیا پشت در میمانی یا با خضوع عبور میکنی؟
+ «اسجدوا لآدم»
پورتال جادویی!
از “مُلک” خارج شوید و از دروازه جادویی فرشته نگهبان وارد “مَلکوت” شوید!
او رابط شما بین دو جهان “مُلک” و “مَلکوت” است!
پورتال جادویی! باب الله!
وقتی خداوند در قرآن میفرماید:
«وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»
در ظاهر، این یک دستور ساده برای ورود به خانهها از درهایشان است؛
اما در باطن، این آیه رمز بزرگی را بازگو میکند:
برای رسیدن به نور حقیقت، باید از «باب» وارد شد.
و این «باب» کیست؟
او معلم ربانی در مُلک است؛
همان انسان نورانی، راهبلد، تربیتشده در مکتب ولایت،
که قلبش به نور فرشته وصل است.
او «باب» است،
دروازهای زنده و نورانی،
که اگر با عشق وارد آن شوی،
تو را از سرزمین روزمرگیها (مُلک) عبور میدهد
و به سرزمین نادیدنیها (مَلَکوت) میرساند!
و در ملکوت، تو را فرشتۀ مهربانی در آغوش میکشد،
که تمام مسیر را میدانَد
و همان کسی است که خدا وعدۀ همراهیاش را داده است:
“إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ”
(سوره طارق، آیه ۴)
پس «باب» یعنی دروازه نور؛ یعنی معلم ربانی.
و فرشتۀ مهربان، همان نگهبان ملکوت است که در آنسوی این در منتظر توست.
اگر میخواهی به آسمان وصل شوی،
باید این دروازه را بشناسی، دوستش بداری،
و از همین مسیر عبور کنی،
چرا که هر راهی جز این، تو را به جایی نمیبرد!
این همان معنای واقعی آیه است:
وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها…
نه از پنجرههای تمنا، نه از دیوارهای حسد،
بلکه از بابالله وارد شو!
همان پورتال جادویی که خدا برای عبور از تاریکیها به سوی نور، برایت نصب کرده است…
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
اما ادامۀ این آیه:
«وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
بعلاوۀ آیه ۴۰ از سورۀ اعراف:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها، لَنْ تُفَتَّحَ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ،
وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ…
«بیتردید کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند و آن را دروغ شمردند و تکبر ورزیدند، درهای آسمان هرگز بر آنان گشوده نخواهد شد، و هرگز داخل بهشت نخواهند شد، مگر آنکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد!»
این یعنی: پشت در ماندن!
اهل حسد، وقتی پشت به نور معلم ربانی کردند،
در حقیقت پشت به بابالله کردند…
و بابهای آسمان (بابهای علم، هدایت، نور، برهان، حکمت و آرامش)
برای همیشه بر آنها بسته شد!
این همان لحظۀ وحشتناک و مخوفِ «انسداد قلب» است
که در مقالۀ واژۀ «غلق»، «غَلَّقَتِ الأَبْوابَ» به آن اشاره کردهایم.
و حالا اینجا میگوییم:
درهای آسمان اصلاً به روی این دلهای حسود، باز نمیشود!
چرا؟
چون آنها آیات الهی را — یعنی معلمان ربانی در ملک و فرشتگان در ملکوت —
یا تکذیب کردند، یا با تکبّر از آنان روی برگرداندند.
مثل همۀ آنهایی که دائم تکرار میکنند:
«ما خودمان بلدیم! ما معلم نمیخواهیم! ما با عقل خودمان راه میرویم!»
اما نتیجهاش این میشود که در لحظات حساس،
قلبشان قفل میشود
و هیچ «برهان ربّ»ی برایشان نمیآید…
…
اما راه نجات چیست؟
اگر میخواهی بابهای آسمان برایت باز شود،
باید با تمام وجودت، بابالله را بشناسی و بپذیری و تمکین کنی.
باید قلبت را برای معلم ربانی در ملک باز کنی،
تا فرشتۀ مهربان در ملکوت، از دروازههای آسمان برایت نور بفرستد…
وگرنه… پشت در خواهی ماند!
بیصدا…
بینور…
بینصیب از هدایت آنلاینی که خدا فقط از «بابهای مجاز» عبورش میدهد!
…
آدرس ورودی به نور، یک در خاص دارد: بابالله!
و اگر از جای دیگری وارد شوی، مثل همان شتری هستی که میخواهد از سوراخ سوزن رد شود…
جمل، اشاره به اصحاب جمل دارد!!!
اهل حسادتی که بر علیه نور خود، امام علی علیه السلام، اقدام ناجوانمردانه نمودند!
«وَ مَعْنَاهُ أَنَّهُمْ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ أَبَداً كَمَا لَا يَلِجُ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ أَبَداً»»
«باب» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است. «درگاه نورانی!»
+ «ملک و ملکوت»:
«portal»: «درگاه»
پرتال: خروج از ملک و ورود در ملکوت از پرتال معالم ربانی.
هذا شيء من بابتك أى يصلح لك.
[در فارسی هم استعمال میشه: اینو بابت بدهیَم به تو میدم!]
[مدخل الشيء، به يتوصّل اليه]
[أنا مدينة العلم و علىّ بابها]
تَبَوَّبْتُ بوابا : اتخذته
+ «اخذ»
باب = مافوق
معالم ربانی صاحبان نور = مافوق
امام علی علیه السلام:
إِنَّ سَلْمَانَ بَابُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ
مَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً
وَ إِنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت.
درِ زمین، به سوی آسمان
این روایت، حقیقتی بسیار عمیق را روشن میسازد:
همانطور که «باب» در قرآن و عرف لغت، دروازهای برای ورود به خانه یا فضا و عالَمی دیگر است،
در عالم ولایت نیز، افرادی خاص، خود درِ الهیاند.
«سلمان»، بابالله در زمین است.
یعنی کسی است که اگر میخواهی وارد عالم ایمان شوی،
اگر میخواهی به آسمان هدایت راه پیدا کنی،
باید از او عبور کنی…
باید از باب ایمان عبور کنی که وجود اوست.
…
از اینجا، معنای «باب» روشنتر میشود:
باب، فقط یک دری چوبی نیست!
باب، همان معلم ربانی است! همان واسطۀ نور است! همان راهنماست!
همان که اگر از او عبور کنی، به «بیت» امن خدا خواهی رسید.
و اگر او را انکار کنی، پشت در میمانی…
…
انکار بابالله، انکار ایمان است!
حضرت میفرمایند:
«مَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً»
این معیار، نشان میدهد که
شناخت بابها و ورود از راههای مجاز، شرط ایمان است.
نه هر کسی، درِ ورود به ملکوت است.
نه هر راهی، به خدا میرسد.
بلکه، خداوند برای ورود به ملکوت، «در» مشخص کرده است.
و آن، وجود نورانی سلمان، و امثال سلمان است؛
یعنی همان شاگردان کامل مکتب محمد و آل محمد علیهمالسلام،
که خود، تجلی مقام معلمیِ نورِ ولایتاند.
…
وقتی قرآن میفرماید:
وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
یعنی:
وارد قلبهای آسمانی شوید،
اما فقط از راه درهای مجاز!
و آن در، هم درِ ظاهری است (معلم ربانی در ملک)،
و هم درِ باطنی است (فرشتۀ هدایت در ملکوت).
و هر کس درِ ایمان را انکار کند، از ملکوت بازمیماند…
امام علی علیه السلام:
… وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
وَ الْبُيُوتُ هِيَ بُيُوتُ الْعِلْمِ الَّذِي اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِيَاءُ
وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِيَاؤُهُمْ
فَكُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَيْرِ فَجَرَى عَلَى غَيْرِ أَيْدِي أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ
وَ عُهُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِينِهِمْ مَرْدُودٌ وَ غَيْرُ مَقْبُولٍ
وَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ كُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِيمَانِ
أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى-
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ
فَمَنْ لَمْ يَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ إِلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ لَمْ يُغْنِ عَنْهُ إِيمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِيَائِهِ
وَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ
وَ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ
فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا.
وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
و مراد از بيوت، بيت علم است كه حضرت ربّ العزّت آن را در انبياء عليهم سلام اللَّه تعالى به وديعت گذاشت
و ابواب بيوت عبارت از اوصياء انبياى خداى تبارك و تعالى است
پس اگر احدى از امت عمل خير و نيكوئى كند ليكن آن كس بر دست اهل اصطفا بيعت نكند و بر عهود و مواثيق ايشان و بر حدود شرايع و سنت و معالم دين و ملت آن اعيان نبود، آن عمل مردود و مقبول حضرت عزّ و جلّ نيست، بلكه اهل آن خير به محلّ كفر و عصيان است، هر چند مشتمل بر صفت اسلام و ايمان بود،
چنانچه حضرت اللَّه تبارك و تعالى ميفرمايد:
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ
پس هر كه از اهل ايمان مهتدى به سبيل نجات نگردد، ايمان او هيچ نفع ندهد هر گاه او دفع حق اولياى حق سبحانه و تعالى نمايد، بىشبه عمل آن بدبخت نامسعود در نزد واجب الوجود محبوط و مردود است وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ
و همچنين است آنچه خداى بقول سبحان در اين آيه قرآن است كه:
فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا.
ورود به بیتِ علم، فقط از طریق بابهای آن ممکن است!
حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
«وَ الْبُيُوتُ هِيَ بُيُوتُ الْعِلْمِ الَّذِي اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِيَاءُ،
وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِيَاؤُهُمْ»
یعنی:
«خانههای علم» همان دلهای پاک پیامبران است،
و «درهای این خانهها» همان اوصیاء و جانشینان برحق ایشاناند!
پس اگر کسی خواهان علم حقیقی و نجات واقعی است،
باید بداند که این علم، خانه دارد،
و خانه، در دارد،
و در، فقط از راه اوصیاء الهی گشوده میشود.
…
عمل خیر، بدون ولایت، بیفایده است!
حضرت میفرمایند:
«فَكُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَيْرِ،
فَجَرَى عَلَى غَيْرِ أَيْدِي أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ،
مَرْدُودٌ وَ غَيْرُ مَقْبُولٍ!»
یعنی:
اگر کسی حتی بهترین کارهای خیر را هم انجام دهد،
ولی از کانال ولایت و «باب» ورود به بیت علم اهلبیت علیهمالسلام عبور نکند،
عمل او نزد خدا مردود است؛ چون بدون اتصال به نور،
عملها، روح ندارند، حیات ندارند، رشد نمیکنند.
…
کفر در لباس ایمان؟
امام علیهالسلام در این حدیث، پرده از یک حقیقت دردناک برمیدارد:
«وَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ كُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِيمَانِ»
یعنی:
حتی اگر افراد، ظاهراً اهل ایمان باشند،
اما اگر ولایت اهل بیت را نپذیرند و از «بابهای علم» وارد نشوند،
در باطن در محل کفر قرار دارند!
چرا؟
چون در را انکار کردهاند.
باب را نادیده گرفتهاند.
و خودسرانه وارد جایی شدهاند که فقط با اجازهٔ ولیّ خدا میتوان وارد آن شد.
…
ایمان بیولایت، سودی ندارد!
«فَمَنْ لَمْ يَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ إِلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ،
لَمْ يُغْنِ عَنْهُ إِيمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِيَائِهِ!»
یعنی:
اگر کسی راه نجات را از طریق اهل بیت پیدا نکند،
ایمان به خدا هم به دردش نمیخورد!
چون خدای مهربان، نجات را از طریق اولیایش قرار داده است.
«وَ حَبِطَ عَمَلُهُ، وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ!»
و این یعنی سقوط نهایی:
در آخرت، از خاسرین خواهد بود.
…
پس:
باب را پیدا کن!
همهٔ این کلام نورانی، ترجمهٔ همان آیه شریفه است:
«وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»
یعنی:
وارد خانهٔ علم شو، اما فقط از درهایش!
و درها همان معلمین ربانی، اوصیاء الهی، و حاملان نور ولایتاند.
امام باقر علیه السلام:
سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ
لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
فَقَالَ
آلُ مُحَمَّدٍ ص أَبْوَابُ اللَّهِ وَ سَبِيلُهُ
وَ الدُّعَاةُ إِلَى الْجَنَّةِ
وَ الْقَادَةُ إِلَيْهَا
وَ الْأَدِلَّاءُ عَلَيْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
آل محمّد ع درهاى (خانههاى سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت) خدا
و راه (نجات و رهائى از عذاب) او هستند،
ايشان تا روز رستخيز (مردم را) دعوتكننده به بهشت
و جلو داران بسوى آن
و رهنمايان بر آن ميباشند.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا السُّورُ وَ عَلِيٌّ الْبَاب
الْبُيُوتُ الْأَئِمَّةُ ع وَ الْأَبْوَابُ أَبْوَابُهَا
أَنْ يَأْتِيَ الْأَمْرُ مِنْ وَجْهِهَا مِنْ أَيِّ الْأُمُورِ كَانَ
إِنَّ عَلِيّاً بَابُ الْهُدَى بَعْدِي
أَ وَ تَدْرِي مَا الْمَعْرِفَةُ ؟ … ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَبْوَابِ ثَالِثاً
[باب – وجه – وصی]:
وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
… ائْتُوا الْأُمُورَ مِنْ وَجْهِهَا
[باب – رتاج]:
یک مثال قشنگ!
درب اصلی ورودی کارخانه های بزرگ رو اگر دقت کرده باشی، خیلی بزرگه و در این در بزرگ، یک در کوچک ساخته شده که برای رفت و آمدهای معمولی طراحی شده و درِ اصلی زمانی باز و بست میشه که یک کامیون، که محموله بزرگی رو وارد و خارج میکنه قصد تردد داشته باشه!
«الرّتاج الباب المغلق و عليه باب صغير»
در واقع این مثالی برای صاحبان نور است که در دوران غیبت آل محمد ع که دسترسی به درب اصلی بزرگ امکان پذیر نیست، وجود درب کوچک که جزئی از درب بزرگ است «بضعة منی» خیلی به درد دوستانی خواهد خورد که می خواهند با شنیدن معالم آل محمد ع در دل شرایط با گذشت از دلخواهها به اهداف و آرزوهای صاحبان نور و آل محمد ع تحقق ببخشند، و این وجود پربرکت همان روزنهای از باب عظیم مستجار است که نور عالم بالا با یادآوری این تمثال نورانی، به درون قلب داخل شده و چراغ هدایت برای ما خواهد بود ان شاء الله تعالی.
[جزء زیباترین احادیث، بحث شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور]:
[دعا – باب – اقرار به فضل]:
کسی که معالم ربانی صاحبان نور رو قبول نداره «وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ» و در واقع نسبت به صاحبان نور شک داره «وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ»، کانه خدا رو قبول نداره! با چه رویی میخواد دعا کنه و دعاش مستجاب هم بشه «تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ؟»
آخه این صاحب نور جای خالی علمی آل محمد ع رو برای تو پر کرده، حالا تو اونو قبول نداری، ولی آل محمد ع رو قبول داری؟ دروغ میگی! اگه واقعا آل محمد ع رو قبول داشتی، حتما قلبت نسبت به صاحب نورت یقین داشت و ذرهای شک نسبت به او نداشتی! و دعای تو مستجاب میشد!
چقدر این حدیث زیباست، اونجا که میبینی خود صاحب نور باید برای درمان شک تو نسبت به خودش، برای تو دست به دعا بشه و اینو باید یقین کنی و اینجوری از او بخوای:
«فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي»
که ای صاحب نور عزیز از مافوقت آل محمد ع بخواه که شک قلب ما را نسبت به تو برطرف و درمان نماید، ان شاء الله تعالی. اینو بدون که دعای صاحب نور در حق تو که اقرار به فضل او نمودی، ردخور ندارد «فَدَعَا لَهُ عِيسَى ع فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ» و تو را به مقام «منا اهل البیت ع» میرساند ان شاء الله تعالی. این حدیث هر چقدر خوانده شود کم است! خداوند بر درجات محمد بن مسلم عزیز که این حدیث را برای ما نقل نمود بیفزاید، ان شاء الله تعالی.
این حدیث زیبا برای فهم قبض و بسط نیز مهم است،
یعنی تا یقین به نورت نداشته باشی، قبض و بسط رو با قلبت نمیفهمی!
إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ
إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ
امام صادق عليه السّلام:
قُلْتُ إِنَّا لَنَرَى الرَّجُلَ لَهُ عِبَادَةٌ وَ اجْتِهَادٌ وَ خُشُوعٌ
وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ
فَهَلْ يَنْفَعُهُ ذَلِكَ شَيْئاً؟
فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ
إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ الْبَيْتِ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتٍ كَانُوا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ
كَانَ لَا يَجْتَهِدُ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً إِلَّا دَعَا فَأُجِيبَ
وَ إِنَّ رَجُلًا مِنْهُمُ اجْتَهَدَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا فَلَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ
فَأَتَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع يَشْكُو إِلَيْهِ مَا هُوَ فِيهِ وَ يَسْأَلُهُ الدُّعَاءَ لَهُ
قَالَ فَتَطَهَّرَ عِيسَى ع وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا عِيسَى
إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ
إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ
فَلَوْ دَعَانِي حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ
قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عِيسَى ع فَقَالَ ع
تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ ؟
فَقَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَلِمَتَهُ
قَدْ كَانَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتَ
فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي
قَالَ
فَدَعَا لَهُ عِيسَى ع فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ .»
راوی گوید:
به امام ع عرض كردم:
ما مىبينيم مردى را كه داراى عبادت و كوشش و خشوع در دين است
ولى معتقد به حق (يعنى امامت شما) نيست، آيا اين اعمال به او سودى بخشد؟
فرمود:
اى ابا محمد جز اين نيست كه مثل (ما) اهل بيت و (مردم)، مثل آن خاندانى هستند كه در بنىاسرائيل بودند، و هيچ يك از آنها نبود كه چهل شب كوشش كند (و رياضت كشد) جز اينكه (پس از چهل شب) دعا ميكرد و دعايش اجابت ميشد،
(ولى وقتى) يكى از آنها چهل شب كوشش كرد سپس دعا كرد، و دعايش به اجابت نرسيد، پس نزد عيسى بن مريم عليه السّلام آمد و از حال خود به او شكايت كرد و از او خواست كه برايش دعا كند، پس عيسى عليه السّلام تطهير كرده و نماز خواند سپس بدرگاه خداى عز و جل دعا كرد،
خداى عز و جل باو وحى كرد
اى عيسى
اين بندۀ من نزد من آمد اما به غير از آن درى كه بايد بيايد،
او مرا خواند ولى در دلش نسبت به تو شك داشت،
پس (با اين حال) اگر (آنقدر) مرا بخواند كه گردنش ببرد و انگشتانش بريزد دعايش را اجابت نكنم،
پس حضرت عيسى عليه السّلام به آن مرد رو كرده فرمود:
تو پروردگارت را ميخوانى و نسبت به پيغمبرش شك دارى؟
عرض كرد: يا روح اللّٰه بخدا سوگند آنچه گفتى همان طور بود (و من در بارۀ تو شك داشتم)
اكنون از خدا بخواه كه اين شك را از دل من ببرد،
(حضرت صادق عليه السّلام) فرمود كه عيسى ع براى او دعا كرد
و خدا توبۀ آن مرد را پذيرفت و قبول كرد و او به مانند خاندان خود گرديد.
عبادت بیولایت، سودی ندارد!
راوی به امام صادق علیهالسلام میگوید:
ما مردی را میبینیم که اهل عبادت، تلاش و خشوع است، اما با حق نیست!
آیا این عبادتها برایش فایدهای دارد؟
امام علیهالسلام در پاسخ، نه تنها میفرماید که چنین کسی بهرهای ندارد، بلکه با بیانی دقیق، علت این محرومیت را بیان میفرماید:
…
تمثیل خانهای با در بسته!
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
مثل اهل بیت در بنی اسرائیل، مثل خانوادهای بود که هرکس از آنان چهل شب عبادت میکرد، دعایش مستجاب میشد.
اما مردی چهل شب عبادت کرد و دعایش مستجاب نشد!
او نزد حضرت عیسی علیهالسلام رفت تا برایش دعا کند.
عیسی علیهالسلام دو رکعت نماز خواند و دعا کرد.
در اینجا، وحی الهی نازل شد:
خداوند فرمود:
👈ای عیسی! این بنده از راه در وارد نشد!👉
👈او مرا میخواند، در حالیکه در دلش نسبت به تو (پیامبر زمانش) شک دارد.👉
اگر آنقدر مرا بخواند که گردنش بریده شود و انگشتانش بیفتد، دعایش را اجابت نخواهم کرد!
…
خداوند، راه ورود به خانهٔ اجابت و هدایت را «در» قرار داده است.
و آن در، در هر زمان، پیامبر و وصیّ الهی و معلم ربانی و باب ولایت اوست.
اگر کسی به آن در شک داشته باشد یا آن را نپذیرد، گرچه اهل عبادت هم باشد، محروم از نور است، محروم از اجابت است، محروم از نجات است!
…
پذیرش نبی، شرط اجابت دعاست!
وقتی حضرت عیسی علیهالسلام او را مخاطب قرار داد و فرمود:
تو پروردگارت را میخوانی، در حالی که به پیامبرش شک داری؟!
او اعتراف کرد که در دلش چنین شکی بوده است…
و حضرت عیسی علیهالسلام برایش دعا کرد، و توبهاش پذیرفته شد، و به حدّ اهل بیت او ملحق گردید.
…
عبادت، علم، خشوع، و دعا… همه وقتی معنا دارد که از «باب» وارد شوی.
و این باب، در هر عصر و زمان، فقط «ولیّ خدا» و «معلم ربانی» است.
و اگر پشت به این در نورانی کنی، هر عبادتی هم بیفایده خواهد بود.
«وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» + «اسْجُدُوا لِآدَمَ»
«وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً»
«و از در، سجدهکنان وارد شوید.»
«اسْجُدُوا لِآدَمَ»
«برای آدم سجده کنید.»
…
تدبر در این دو فرمان الهی:
این دو فرمان الهی، در باطن، به یک حقیقت واحد اشاره دارند؛
حقیقتی که «باب»، «سجده»، «آدم»، و «علم» را به هم پیوند میدهد:
«وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً»
این فرمان به بنیاسرائیل بود که:
باید از باب خاصی وارد شهر شوند؛
و این ورود با «سجده» همراه باشد؛
یعنی با خضوع قلبی و پذیرش حق وارد شوند؛
و نه از هر دری! بلکه از همان بابی که خدا تعیین کرده!
وگرنه، اگر «باب» را تغییر دهند یا با حالت تکبّر و غرور وارد شوند،
نعمت هدایت را از دست خواهند داد و حتی دچار عذاب الهی میشوند.
«اسْجُدُوا لِآدَمَ»
این فرمان به ملائکه بود که:
باید برای آدم علیهالسلام سجده کنند؛
نه بهخاطر خاک او، بلکه بهخاطر نوری که در او بود؛
نوری که حقیقت علم اسماء و مقام معلم ربّانی را در خود داشت؛
نوری که خداوند در آدم قرار داده بود تا محل اتصال ملک و ملکوت شود.
ابلیس با تکبّر و حسادت، از سجده به این بابِ علم و نور سر باز زد و در نتیجه، از ملکوت رانده شد.
…
«باب» یعنی معلم ربّانی
چه در ماجرای بنیاسرائیل، چه در ماجرای سجده بر آدم:
«باب» همان آدم، نبی، وصی، ولیّ خدا، معلم ربّانی است؛
کسی که قلبش، محل نزول علم نورانی و حکمت آنلاین از جانب ربّ است؛
کسی که خداوند او را واسطۀ فیض و هدایت قرار داده است؛
درِ ورود به ملکوت، همان معلم نورانی در ملک است.
«وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»
یعنی اگر میخواهی به خانه علم و هدایت وارد شوی، باید از در آن بیایی؛
و آن در، همان است که در فرمان سجده بر آدم، و در فرمان ورود به بابِ سجده، به ما نشان داده شده:
یعنی: سجدهکن به معلم، الهی شو!
یعنی: به آدم، نبی، وصی، و ولیّ خدا تمکین کن!
یعنی: قلبت را در برابر باب علم، خاشع کن!
يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ!
آدم ع برای ملائکه، واسطۀ اخذ علم آل محمد ع شد!
برای همین دستور «اسْجُدُوا لِآدَمَ» از طرف خدای مهربان برای ملائکه صادر گردید!
+ «سجد –السفينة تسجد للرياح»
وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اَللَّهِ
لَأَمَرْتُ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا وَ سَائِرَ اَلْمُكَلَّفِينَ مِنْ مُتَّبِعِينَا
أَنْ يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ وَصِيِّ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
[رابطه – واسطه]
امام حسن عسکری علیه السلام:
اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْعَسْكَرِيُّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ آبَائِهِ
عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ:
لَمْ يَكُنْ سُجُودُهُمْ يَعْنِي اَلْمَلاَئِكَةَ لآِدَمَ،
إِنَّمَا كَانَ آدَمُ قِبْلَةً لَهُمْ يَسْجُدُونَ نَحْوَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ كَانَ بِذَلِكَ مُعَظَّماً مُبَجَّلاً
وَ لاَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ مِنْ دُونِ اَللَّهِ
يَخْضَعُ لَهُ كَخُضُوعِهِ لِلَّهِ وَ يُعَظِّمُهُ بِالسُّجُودِ لَهُ كَتَعْظِيمِهِ لِلَّهِ
وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اَللَّهِ
لَأَمَرْتُ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا وَ سَائِرَ اَلْمُكَلَّفِينَ مِنْ مُتَّبِعِينَا
أَنْ يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ وَصِيِّ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،
وَ مَحَضَ وِدَادَ خَيْرِ خَلْقِ اَللَّهِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
…
امام حسن عسکری علیهالسلام در تفسیر خود از پدرانش و از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نقل کرده است که فرمود:
سجدهای که فرشتگان کردند، برای آدم نبود؛
بلکه آدم قبلهای برای ایشان بود که رو به سوی او، برای خداوند عزّوجلّ سجده کردند.
و به همین سبب، آدم مورد بزرگداشت و تعظیم قرار گرفت.
و سزاوار نیست کسی برای غیر خدا، چنان خضوع کند که برای خدا میکند،
یا کسی را با سجده، چنان بزرگ بشمارد که خدا را میشمارد.
و اگر قرار بود کسی برای غیر خدا چنین سجدهای کند،
من به ضعیفان شیعیانمان و همه مکلفان از پیروانمان فرمان میدادم
که برای کسی سجده کنند که:
در علوم علی، وصیّ پیامبر، واسطه شده باشد
و پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله، محبت خالصانهاش را به بهترین خلق خدا، علی علیهالسلام، اظهار کرده باشد.
…
این حدیث، حقیقتی عظیم را آشکار میسازد:
خضوع کامل برای معلم الهی و واسطۀ علوم ولایت، همان خضوع به قبلهای است که رو به او، برای خداوند خضوع میکنیم.
و این یعنی معلم ربانی، باب الله است؛
قبلهای برای اهل دل، که علم خدا را از طریق او دریافت میکنند.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ!
در ظاهر، ملائکه به آدم سجده کردند.
اما در باطن، همانطور که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این حدیث میفرماید:
آدم، فقط «قبله» بود نه معبود؛
و سجده، برای خداوند متعال بود،
ولی جهت این سجده، به سوی کسی بود که محور علم و نور الهی در زمین شده بود.
و اگر خدا اجازه میداد…
“وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اللَّهِ…”
اگر خداوند اجازه میداد تا کسی غیر او، محل سجده قرار گیرد،
پیامبر اکرم میفرماید:
من به پیروانمان دستور میدادم تا برای کسی سجده کنند که:
در علوم علی علیهالسلام واسطه شده است
و تمام عشق و محبت خالصانه خود را نثار آن معلم الهی کرده است.
نتیجهگیری:
«باب» در قرآن، معلمی است که در علوم علی علیهالسلام واسطه شده است.
او قبلهگاه قلب ماست برای رسیدن به خدا، نه معبود ما.
ورود به بیت هدایت، فقط از طریق این باب ممکن است.
و اگر قلب انسان در برابر این باب خاشع نشود و از این در وارد نشود، حتی اگر نماز بخواند و شبها عبادت کند، «دعای او مستجاب نخواهد شد» و مثل همان شخص در حدیث حضرت عیسی، از اجابت محروم میماند؛ چراکه از غیر باب وارد شده است.
جمعبندی:
آدم، قبله علم و نور بود.
معلم ربانی، باب الله در زمین است.
سجده به سوی او، یعنی خضوع به علم او و پذیرش هدایتش.
ورود به بیت علم، فقط از طریق باب ولایت و نور ممکن است.
و این همان معنای عمیق و پنهان «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» است.
+ «بابِل»
[بابل «باب – إل» – اسماعیل]:
أنّ هذه الكلمة مركبّة من باب، بمعنى الخشب و اللوح الممتدّ بين السفين و البرّ أو الممّر المضيق.
إل، بمعنى اللّه.
«بابِل» : نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«بَابِلُ: باب اللّه»
[باب التوبة]:
إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ
فَقُلْتَ
« تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً »
فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ.
+ « فَحَصِّنُوا بَابَ الْعِلْمِ فَإِنَّ بَابَهُ الصَّبْر »
+ « … أَيْنَ بَابُ الْعِلْمِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحِكْمَةِ؟
قَالَ الْقَلْبُ إِذَا صَلَحَ الْقَلْبُ صَلَحَ ذَلِكَ كُلُّهُ وَ إِذْ فَسَدَ الْقَلْبُ فَسَدَ ذَلِكَ كُلُّهُ. »
+ « الصَّمْتُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِ خَيْرٍ.»
[سورة البقرة (2): آية 189] :
« وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها »
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ
قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ
وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها
وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)
در باره [حكمت] هلالها[ى ماه] از تو مىپرسند، بگو:
«آنها [شاخصِ] گاهشمارى براى مردم و [موسم] حجّاند.»
و نيكى آن نيست كه از پشتِ خانهها درآييد،
بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند،
و به خانهها از درِ [ورودىِ] آنها درآييد،
و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد.
+ «اسم الله – یوزرنیم و پسورد»
[سورة البقرة (2): الآيات 58 الی 59] :
« وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً »
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (58)
و [نيز به يادآريد] هنگامى را كه گفتيم: «بدين شهر درآييد، و از هر كجاى آن خواستيد، فراوان بخوريد، و سجدهكنان از در [بزرگ] درآييد، و بگوييد: [خداوندا،] گناهان ما را بريز. تا خطاهاى شما را ببخشاييم، و [پاداش] نيكوكاران را خواهيم افزود.»
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (59)
اما كسانى كه ستم كرده بودند، [آن سخن را] به سخن ديگرى -غير از آنچه به ايشان گفته شده بود- تبديل كردند. و ما [نيز] بر آنان كه ستم كردند، به سزاى اينكه نافرمانى پيشه كرده بودند، عذابى از آسمان فرو فرستاديم.
[سورة الأعراف (7): الآيات 161 الى 162] :
« وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً »
وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (161)
و [ياد كن] هنگامى را كه بديشان گفته شد: «در اين شهر سكونت گزينيد، و از آن -هر جا كه خواستيد- بخوريد، و بگوييد: [خداوندا،] گناهان ما را فرو ريز. و سجدهكنان از دروازه [شهر] درآييد، تا گناهان شما را بر شما ببخشاييم [و] به زودى بر [اجر] نيكوكاران بيفزاييم.»
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ (162)
پس، كسانى از آنان كه ستم كردند، سخنى را كه به ايشان گفته شده بود به سخن ديگرى تبديل كردند. پس به سزاى آنكه ستم مىورزيدند، عذابى از آسمان بر آنان فرو فرستاديم.
[سورة النساء (4): الآيات 153 الى 154] :
« ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً »
يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِيناً (153)
اهل كتاب از تو مىخواهند كه كتابى از آسمان [يكباره] بر آنان فرود آورى. البتّه از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند: «خدا را آشكارا به ما بنماى.» پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت. سپس، بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، گوساله را [به پرستش] گرفتند، و ما از آن هم درگذشتيم و به موسى برهانى روشن عطا كرديم.
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (154)
و كوه طور را به يادبود پيمان [با] آنان، بالاى سرشان افراشته داشتيم؛ و به آنان گفتيم: «سجدهكنان از در درآييد» و [نيز] به آنان گفتيم: «در روز شنبه تجاوز مكنيد.» و از ايشان پيمانى استوار گرفتيم.
[سورة الأعراف (7): الآيات 40 الى 41] :
« إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا … لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ »
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (40)
در حقيقت، كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان را برايشان نمىگشايند و در بهشت درنمىآيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود. و بدينسان بزهكاران را كيفر مىدهيم.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (41)
براى آنان از جهنّم بسترى و از بالايشان پوششهاست، و اين گونه بيدادگران را سزا مىدهيم.
[سورة النحل (16): الآيات 24 الى 29] :
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها»
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (24)
و چون به آنان گفته شود: «پروردگارتان چه چيز نازل كرده است؟» مىگويند: «افسانههاى پيشينيان است.»
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (25)
تا روز قيامت بار گناهان خود را تمام بردارند، و [نيز] بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته آنان را گمراه مىكنند. آگاه باشيد، چه بد بارى را مىكشند.
قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (26)
پيش از آنان كسانى بودند كه مكر كردند، و[لى] خدا از پايه بر بنيانشان زد، درنتيجه از بالاى سرشان سقف بر آنان فرو ريخت، و از آنجا كه حدس نمىزدند عذاب به سراغشان آمد.
Who are the portals of paradise?!
Who are the portals of hell?!
[سورة الحجر (15): الآيات 6 الى 18] :
« وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ »
وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (6)
و گفتند: «اى كسى كه قرآن بر او نازل شده است، به يقين تو ديوانهاى.
لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (7)
اگر راست مىگويى چرا فرشتهها را پيش ما نمىآورى؟»
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ (8)
فرشتگان را جز به حق فرو نمىفرستيم، و در آن هنگام، ديگر مهلت نيابند.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)
بىترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم، و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ (10)
و به يقين، پيش از تو [نيز] در گروههاى پيشينيان [پيامبرانى] فرستاديم.
وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (11)
و هيچ پيامبرى برايشان نيامد جز آنكه او را به مسخره مىگرفتند.
كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (12)
بدين گونه آن [استهزا] را در دل بزهكاران راه مىدهيم،
لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ (13)
[كه] به او ايمان نمىآورند، و راه [و رسم] پيشينيان پيوسته چنين بوده است.
وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ (14)
و اگر درى از آسمان بر آنان مىگشوديم كه همواره از آن بالا مىرفتند،
لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)
قطعاً مىگفتند: «در حقيقت، ما چشمبندى شدهايم، بلكه ما مردمى هستيم كه افسون شدهايم.»
وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ (16)
و به يقين، ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم.
وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (17)
و آن را از هر شيطان راندهشدهاى حفظ كرديم.
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ (18)
مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او را دنبال مىكند.
[سورة غافر (40): الآيات 76 الى 80] :
« ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها »
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (76)
از درهاى دوزخ درآييد، در آن جاودان [بمانيد]. چه بد است جاى سركشان.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (77)
پس صبر كن كه وعده خدا راست است. پس -چه پارهاى از آنچه را كه به آنان وعده دادهايم، به تو بنمايانيم، چه تو را از دنيا ببريم- [در هر صورت آنان] به سوى ما بازگردانيده مىشوند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78)
و مسلّماً پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم. برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كردهايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكردهايم، و هيچ فرستادهاى را نرسد كه بىاجازه خدا نشانهاى بياورد. پس چون فرمان خدا برسد به حقّ داورى مىشود، و آنجاست كه باطلكاران زيان مىكنند.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (79)
خدا [همان] كسى است كه چهارپايان را براى شما پديد آورد تا از برخى از آنها سوارى گيريد و از برخى از آنها بخوريد.
وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80)
و در آنها براى شما سودهاست تا با [سوار شدن بر] آنها به مقصودى كه در دلهايتان است برسيد، و بر آنها و بر كشتى حمل مىشويد.
[سورة الرعد (13): الآيات 19 الى 24] :
« وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ »
أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (19)
پس، آيا كسى كه مىداند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، حقيقت دارد، مانند كسى است كه كوردل است؟ تنها خردمندانند كه عبرت مىگيرند.
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ (20)
همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمىشكنند.
وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (21)
و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مىپيوندند و از پروردگارشان مىترسند و از سختى حساب بيم دارند.
وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22)
و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم، نهان و آشكارا انفاق كردند، و بدى را با نيكى مىزدايند، ايشان راست فرجام خوش سراى باقى.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ (23)
[همان] بهشتهاى عدن كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل مىشوند، و فرشتگان از هر درى بر آنان درمىآيند.
سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (24)
[و به آنان مىگويند:] «درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر كرديد. راستى چه نيكوست فرجام آن سراى!»
[سورة الحديد (57): الآيات 11 الى 15] :
« فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ »
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (11)
كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا [نتيجهاش را] براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد؟
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12)
آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مىبينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است. [به آنان گويند:] «امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است؛ در آنها جاودانيد. اين است همان كاميابى بزرگ.
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (13)
آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم.» گفته مىشود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.» آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است : باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.
يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)
[دو رويان،] آنان را ندا درمىدهند: «آيا ما با شما نبوديم؟» مىگويند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شيطانِ] مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت.
فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (15)
پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند عوضى پذيرفته نمىشود: جايگاهتان آتش است؛ آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.»
[سورة الزمر (39): الآيات 71 الى 75] :
« وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها … ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها –
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها … فَادْخُلُوها خالِدِينَ »
وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ (71)
و كسانى كه كافر شدهاند، گروه گروه به سوى جهنّم رانده شوند، تا چون بدان رسند، درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گويند: «مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به ديدار چنين روزى شما را هشدار دهند؟» گويند: «چرا»، ولى فرمان عذاب بر كافران واجب آمد.
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (72)
و گفته شود: «از درهاى دوزخ درآييد، جاودانه در آن بمانيد؛ وه چه بد [جايى] است جاى سركشان!»
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ (73)
و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند: «سلام بر شما، خوش آمديد، در آن درآييد [و] جاودانه [بمانيد].»
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (74)
و گويند: «سپاس خدايى را كه وعدهاش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد، از هر جاى آن باغ [پهناور] كه بخواهيم جاى مىگزينيم.» چه نيك است پاداش عملكنندگان.
وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (75)
و فرشتگان را مىبينى كه پيرامون عرش به ستايش پروردگارِ خود تسبيح مىگويند و ميانشان به حقّ داورى مىگردد و گفته مىشود: «سپاس، ويژه پروردگار جهانيان است.»
در جستجوی پورتال نورانی ورود به علوم آنلاین در ملکوت قلب
وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها
در زبان الهی قرآن، عبارتِ «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» فقط یک توصیه برای ورود فیزیکی به خانهها نیست، بلکه تمثیلی ژرف از مسیر ورود به خانههای حقیقت و علم ربانی است؛ یادآوری است که راه صحیحِ ورود به بیت علم الهی، تنها از درب آن است: معلم نورانی، بابالله، درگاه منصوب الهی.
همانطور که هر خانهای یک در دارد، قلب انسان نیز که محل نزول حکمت الهی است، دری دارد. این در، همان معلم ربانی در عالم مُلک است که به فرشته نگهبان در ملکوت متصل است. این دو با هم، واسطۀ نورانی میان زمین و آسماناند؛ پلی میان دل و هدایت آنلاین آسمانی.
بدون عبور از این باب، هیچ عملی ــ هرچند ظاهراً نیک ــ پذیرفته نخواهد شد؛ چنانکه امام علی علیهالسلام فرمود:
«بُیوت، همان خانههای علماند که در اختیار انبیاء قرار داده شده و أبواب (دربهایشان)، اوصیای ایشاناند… هر کس عملی از خیر انجام دهد که از طریق دستهای اهل اصطفا (اوصیا) جاری نشده باشد، مردود است، و اهل آن در جایگاه کفر خواهند بود، حتی اگر ظاهر ایمان را داشته باشند.»
این معنا، در داستان سجده فرشتگان برای آدم نیز دیده میشود: آنها برای آدم سجده نکردند، بلکه به سوی آدم، به عنوان قبله علم الهی، برای خدا سجده کردند.
آدم، پورتال نور خدا در زمین بود.
و امروز نیز، آنان که علم علی (علیهالسلام) را در قلب خود حمل میکنند و معلم ولایتاند، همان أبواب هستند که ورود به علوم ربانی فقط از طریق آنان ممکن است.
یادمان باشد:
در زدن به دیوار، ما را به خانه نور وارد نمیکند. باید در را شناخت.
و چه زیباست این نجوا:
«خدایا، در علم خود را بر من بگشا؛ از همان دری که خودت منصوب کردهای، نه دری که نفسم انتخاب میکند!»