Love is the spiritual glue that binds teacher and student.
“If you love God, then follow me, and God will love you.” (Āl-‘Imrān 3:31)
Love is a spiritual adhesive that binds the heart of the student to the soul of the teacher.
This bond is the true foundation of learning and inner transformation.
God says in the Qur’an:
“If you love God, then follow me, and God will love you.”
In this verse, the Prophet Muhammad (peace be upon him and his family) is introduced as a divine teacher, whose love is the gateway to God’s love.
Loving the Prophet is not just admiration — it means following his path, walking in his footsteps, and becoming attuned to his divine light.
In Arabic, the word ḥubb (love) implies clinging, attachment, and deep emotional connection.
A sick camel that refuses to move from its place is called aḥabba, as if it has fallen in love with the very ground it lies on.
Love means enduring attachment — a lasting, rooted bond.
Interestingly, in Persian as well, the word “doust” (friend) comes from the older form “dos”, meaning to stick or cling to something — exactly the essence of love.
Thus, true love for a divine teacher is not merely an emotional sentiment, but an existential attachment.
It draws the heart toward growth, humility, obedience, and divine light.
The more we attach our hearts to the teachers of light — the bearers of divine knowledge — the more we are pulled toward God’s love.
So let us bind our hearts to the luminous teachers,
so our hearts may blossom in the love of God…
«حبب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»، «حبّ الآخرة»
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است. «حبّ دنیا»
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«بعيرٌ مُحِبٌ: هو أن يصيبَه مرضٌ أو كسر فلا يبرحُ من مكانه حتى يبرأَ أو يموت.»
شتری که زمینگیر شده!
«أحبّ البعير: إذا لصق بالأرض فلم يبرح، كأنه أحبّ المكان الذي وقف فيه.»
+ «لصق»
«أَحَبَ البعير: ملازم جايگاه خود شد،
گوئى كه مكان خود را به خاطر توقفش در آنجا دوست دارد.»
«مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ»
«نوری که نمیتونی ازش دل بکنی!»
+ «علق»
+ «نور خویشاوندی!»
+ «نور مواساة!»
+ «ودد – مودّت»
چسب نورانی! نور محبّت!
وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (بقره، ۱۹۵)
وقتی محبت در قلب انسان میدرخشد، دل همانند شتری که زمینگیر شده، به جایگاه نورش میچسبد؛ نه از روی ضعف، بلکه از شدت علاقه، قرار میگیرد و از آن محل نورانی دل نمیکَند.
محبت الهی یعنی:
چسبیدن قلب به خالق؛
چسبیدن فهم به کلام وحی؛
چسبیدن روح به معلم ربانی؛
چسبیدن عمل به نیت نورانی.
محبت، نوعی ثبات است، نه هیجان لحظهای.
و این ثبات قلبیست که آگاهانه در «جایگاه نور» جاگیر شده است.
محبت اگر به دنیا باشد → حسد و حرص میزاید.
محبت اگر به آخرت باشد → آرامش و حکمت میزاید.
محبت اگر به ولیّ خدا باشد → رشد، عزت، خلود و نور میزاید.
درواقع، خداوند در قرآن از ما میخواهد نور محبت در وجودمان بدرخشد تا ما نیز محبوب خدا شویم:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
یعنی محبت واقعی، در سایۀ «احسان» معنا مییابد:
عمل نیک، عمل آگاهانه، عمل همراه با حضور قلب.
«أَحَبَ الزّرعُ، حَبَّبَ الزرْعُ: كشت دانهدار شد.»
انگاری زارع به این محصول و زرعِ به دانه نشسته، حب دارد و دلبسته است.»
«الحبّ: حبيبا للزارع»:
عرب به بذر میگه «حبّ»
چون زارع به اون و نتیجهای که قراره از کاشت اون حاصل بشه
بشدت میل و گرایش و وابستگی و دلبستگی داره!
انگاری این بذر به جونش وصله!
«و أمّا الحبّ: فهو من ذلك المعنى، من جهة كونه حبيبا للزارع
و نتيجة عمله و منتهى مقصده و ميله و توجّهه.»
مفهوم گرایش و دلبستگی در واژه زیبای «حبّ» بسیار مهم است.
«حَبَ الشيءَ: به آن چيز ميل پیدا كرد.»
«المَحَبَّة [حبّ]: دوست داشتن، خواستن و ميل به چيزى.»
جالبه بدونیم در زبان فارسی پهلوی نیز دوستداشتن مفهوم گرایش و وابستگی و پیوستگی و چسبیدن داشته است.
«لغت نامه دهخدا: دوست، در اصل دوس بوده که به معنی چسبیدن و پیوستن به چیزی است،
تاء آخر زائد است مثل واژه بالش، بالشت.»
حبّ: دلبستگی عمیق… مثل دلبستگی عمیق زارع به دانهاش
در زبان عربی، وقتی میگویند:
«أَحَبَ الزّرعُ» یا «حَبَّبَ الزرْعُ»
یعنی: «کشت دانهدار شد»
و چه تعبیر زیباییست!
انگار زارع، دلباخته و شیدای آن دانهایست که با دستان خودش کاشته،
و حالا منتظر است تا از دل خاک سر برآورد و به ثمر بنشیند.
اینجاست که میگویند:
«الحبّ: حبيبا للزارع»
بذر را «حبّ» مینامند،
چون زارع به آن، محبت، امید، میل و دلبستگی شدید دارد.
آن دانه، برایش یک جسم کوچک نیست؛
نتیجهٔ تمام تلاشها، آرزوها و میل درونی اوست.
بنابراین، «حبّ» یک گرایش فعال، یک میل درونی عمیق، و یک وابستگی هدفدار است.
…
محبت یعنی «کاشتن دانهای نورانی در دل انسان».
همانگونه که زارع به بذر خود دل بسته است،
انسان مؤمن نیز باید قلب خود را با نور ولایت، علم و ایمان، بارور سازد.
«المَحَبَّة» یعنی:
اتصال جان به چیزی که اصل آن از نور است،
چیزی که انسان را به مقصد میرساند،
مثل بذر به ثمر،
مثل دلِ شاگرد به معلم،
و مثل جانِ عبد به خدای مهربان.
…
در قرآن، هم از «حُبُّ الدُّنْيا» نکوهش شده
و هم از «حُبُّ اللَّه» تجلیل شده.
مرز میان این دو، در ریشهٔ دل ماست؛
دل به نور ببندیم، نه به خاک!
دوستداشتن:
جالبه بدونیم که در زبان فارسی پهلوی نیز،
«دوست داشتن» دقیقاً همون معنای گرایش، پیوستگی، وابستگی و چسبیدن قلبی رو داشته.
طبق «لغتنامه دهخدا»:
«دوست، در اصل دوس بوده
که به معنای چسبیدن و پیوستن به چیزی است.
تاء آخر، زائد است؛
مثل واژه بالش که در اصل بالشـت بوده.»
یعنی وقتی میگیم «کسی را دوست دارم»،
در واقع یعنی دل به او چسبیدهام،
به او پیوستهام،
جداشدنی نیستم!
…
پس «محبّت»، پیوند جانهاست، نه فقط علاقه زبانی
هم در عربی و هم در فارسی،
محبّت یعنی اتصال درونی و عمیق.
یعنی چیزی یا کسی، تا اعماق جان آدمی نفوذ میکنه
و دیگه نمیتونه بیتفاوت از کنارش عبور کنه.
…
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»
یعنی خداوند با احسان ما، به ما نزدیک میشه،
و اگر ما هم دل به این نور ببندیم،
یک چسبندگی روحانی میان عبد و ربّ شکل میگیره
که دیگه هیچ تعلق دنیایی نمیتونه اونو پاره کنه!
…
«محبت» یک چسبِ نورانیه که قلب انسان رو به محبوب خودش متصل میکنه.
حالا اگر این محبوب، خدا یا ولیّ خدا باشه،
قلب انسان نورانی، آرام و شکستناپذیر میشه.
اما اگر این چسبندگی، به دنیا، حسادت، شهوات یا تمناهای نفسانی باشه،
همونطور که در داستان زلیخا دیدیم،
قلب رو کور و جان رو اسیر میکنه…
«مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ»
این حدیث نورانی، معنای دینداری رو از ظاهر به باطن میبره.
وقتی امام باقر علیهالسلام فرمود:
«محبت به معلم، دینیست که بندگان با آن مورد سنجش قرار میگیرند.»
یعنی:
هم در ملک (دنیا)،
و هم در ملکوت (جهان باطنی)،
آنچه به عنوان دینِ واقعی از بنده خواسته شده، محبت به معلم الهیست.
«محبت» در اینجا، یک احساس سطحی یا احترام ظاهری نیست.
بلکه یک اتصال قلبی عمیق است؛ چسبیدن به نوری که در جانِ معلم ریشه دارد.
دینی که خدا میپسندد، دینیست که در آن، بنده دلش را به نور علم، به ولیّ خدا، و به حقیقت متصل کرده است.
وقتی خدا میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»
یعنی خدا اهل نور و احسان را دوست دارد.
و وقتی امام باقر میفرماید:
«محبتِ عالم، دین است»
یعنی خدا دینی را از تو میخواهد که در آن، قلبت به نور معلم چسبیده باشد.
پس:
اگر میخواهی اهل دین واقعی باشی، دل ببند به معلمی که از کلام نورانی خدا، یعنی محمد و آل محمد علیهم السلام آموخته.
اگر میخواهی در ملکوت شناخته شوی، نه با عبادتهای خشک، بلکه با عشقی که به ولیّ خدا داری.
دین، فقط نماز و روزه نیست؛ دین، آن پیوندیست که دل تو را به نور معلم وصل میکند.
و این است معنای دقیق:
محبّتِ عالم، همان دین واقعی است؛ همان دیانتی که خدا از بندگانش انتظار دارد.
محبت = پیوند قلبی
در این حدیث، «محبّت» فقط به معنای دوست داشتن ظاهری نیست؛ بلکه مقصود، چسبندگی قلب به نور علم و معلم ربانی است.
چرا که محبت، همانگونه که گفتیم، به معنای «لصق» و «چسبیدن» است؛
و وقتی دلت به کسی چسبید، از او تاثیر میگیری، از او اطاعت میکنی، با او زندگی میکنی.👉
معلّمِ ربّانی = حامل علوم نورانی خدا
در روایات آمده که علما، ورثۀ انبیاء هستند.
دینداریِ حقیقی بدون محبت قلبی به معلم ربانی، ناقص است.
چرا محبت به معلم، دین است؟
دین فقط اعتقادات ذهنی نیست.
دین، جهتگیری قلبی است.
و قلب، به هر چه محبت بورزد، همان را پیروی میکند.
اگر محبت به معلم ربانی (که حامل نور علم خداست) داشته باشی، دلت سمت نور کشیده میشود.
بنابراین، محبت به معلم، یک احساس خوب و یک معیار واقعی دینداری است.
…
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»
«مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ»
یعنی:
محبتت را درست خرج کن!
دلت را به جای درست گره بزن!
محبتِ حقیقی، یعنی چسبیدن به کسی که نور را از کلام خدا میگیرد، نه چسبیدن به تمناهای بیریشه و دنیاهای فانی.
اهل حسادت، به تمناهاش میچسبه نه به تقدیراتش!
«فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى»
«اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ»
«يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ»
«اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ»
چرا؟ چون:
«وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ»
«و بر اثر كفرشان، [مِهر] گوساله در دلشان سرشته شد.»
اهل حسادت، گوساله رو بجای خدا میپرستند و دوستش دارند چه دوست داشتنی!
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»
جناب سلیمان ع تظاهر میدهند (زلّات الانبیاء) که وقتی تمنا جای تقدیر رو بگیره، چی میشه:
[سورة ص (۳۸): الآيات ۳۰ الى ۴۰]
فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (۳۲)
[سليمان] گفت:
«واقعاً من دوستىِ اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجابِ ظلمت شد.»
عبارت «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» یعنی: قبض نور قلب، علامت اینه که شخص، جای تمنا رو با تقدیر عوض کرده!
نورِ دوستی با خدا!
نورِ خویشاوندی!
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اَلنَّاسَ يَعْبُدُونَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلاَثَةِ أَوْجُهٍ
فَطَبَقَةٌ يَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً إِلَى ثَوَابِهِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْحُرَصَاءِ وَ هُوَ اَلطَّمَعُ
وَ آخَرُونَ يَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ اَلنَّارِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْعَبِيدِ وَ هِيَ اَلرَّهْبَةُ
وَ لَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْكِرَامِ وَ هُوَ اَلْأَمْنُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى:
وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّٰهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ
فَمَنْ أَحَبَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اَللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مِنَ اَلْآمِنِينَ.
مردم خداى متعال را سه گونه عبادت ميكنند:
1-گروهى بمنظور رسيدن به ثواب و نعمتهاى اخروى عبادت مىكنند.و اين عبادت حريصان است كه ريشه اين گونه عبادت غريزه طمع است.
2-گروه ديگرى عبادت خدا را مينمايند از جهت ترس از عذاب و آتش دوزخ اين هم عبادت بردگان است كه فرمانبرى آنها از ترس تازيانه است ريشه و منشأ اين گونه اطاعت احساس ترس است نه صفت عبوديت و بندگى
3-ولى من عبادت مينمايم خدا را از نظر محبت و عشق باو و اين گونه عبادت، عبادت بلندهمتان و بزرگان است و اين ايمنى بخش است چون خدا ميفرمايد:
وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
آنان در روز قيامت از وحشت و دهشت در امانند(سوره نمل 89)
و قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّٰهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ
بگو اگر شما محبت به خدا داريد از من متابعت نمائيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد (سوره آل عمران 31)
پس كسى كه خدا را دوست بدارد خدا هم او را دوست ميدارد و كسى كه خدا او را دوست بدارد از زمره ايمنان است.
الحبّ، الدّین، النّور الولایة!
الدين هو الحب ، و الحب هو الدين
و هل الدين إلَّا حب محمد ص و آل محمد ع؟
«خبث نفس – طیب نفس»: تاریکی و روشنایی قلب!
این راوی با گفتن این ورکلایف، انگاری داره میگه که:
قبض و بسط قلب خودشو بخوبی میفهمه!
انگاری میگه وقتی پشت به نورم میکنم و رو به تمنا، در واقع با شیطان خلوت میکنم، دلم تاریک میشه، اینجاست که وقتی به یاد علوم نورانی ماخوذ از امام باقر ع میافتم، یهو قلبم روشن میشه، یعنی اشتباه خودمو میفهمم و پشت به تمنا میکنم و محبت نورم توی قلبم، تاریکی قلبمو از بین میبره و روشن میکنه و این فرایند نور الولایة است که هزار واژۀ مترادف اون میخوان همینو به ما یاد بدهند.
+ «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون»
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ
رُبَّمَا خَلَا بِيَ الشَّيْطَانُ فَخَبُثَتْ نَفْسِي
ثُمَّ ذَكَرْتُ حُبِّي إِيَّاكُمْ وَ انْقِطَاعِي إِلَيْكُمْ فَطَابَتْ نَفْسِي
فَقَالَ يَا زِيَادُ وَيْحَكَ
وَ مَا الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ
أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى
إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ.
ابو عُبيده حَذّاء:
نزد امام باقر عليه السلام رفتم و گفتم:
پدر و مادرم فدايت!
گاه شيطان با من خلوت مىكند و در نتيجه، جانم پليد مىشود.
سپس به ياد مىآورم كه شما را دوست دارم و به شما پيوستهام. آنگاه، جانم پاك مىشود.
حضرت فرمود: «اى زياد! واى بر تو!
آيا دين، جز دوستى است؟
مگر سخن خداوند متعال را نديدهاى:
«اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد، تا خدا دوستتان بدارد»؟
عن بريد بن معاوية العجلي قال :
كنت عند أبي جعفر صلوات الله عليه إذ دخل عليه قادم من خراسان ماشياً ،
فأخرج رجليه و قد تغلفتا و قال :
أما و الله ما جاء بي من حيث جئت إلا حبكم أهل البيت .
فقال أبو جعفر صلوات الله عليه :
و الله لو أحبنا حجر حشره الله معنا ، و هل الدين إلا الحب ، إن الله يقول
{ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه }
و قال { يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ }
و هل الدين إلا الحب .
عن ربعي بن عبد الله قال :
قيل لأبي عبد الله صلوات الله عليه :
جعلت فداك ، إنا نسمي بأسمائكم و أسماء آبائكم ، فينفعنا ذلك ؟
فقال : إي و الله ، و هل الدين إلا الحب ،
قال الله { إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه و يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ }.
عن بريد بن معاوية قال :
كنت عند أبي جعفر صلوات الله عليه في فسطاطه بمنى ،
فنظر إلى زياد الأسود منقطع الرجلين فرثى له و قال : ما لرجليك هكذا ؟
قال : جئت على بكر لي نضو ، فكنت أمشي عنه عامة الطريق فرثى له ،
و قال له عند ذلك زياد :
إني ألم بالذنوب حتى إذا ظننت أني قد هلكت ذكرت حبكم فرجوت النجاة ، و تجلى عني .
فقال أبو جعفر صلوات الله عليه :
و هل الدين إلا الحب ؟
قال الله تعالى
{ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمانَ و زَيَّنَه فِي قُلُوبِكُمْ }
و قال { إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه }
و قال { يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ }
إن رجلاً أتى النبي صلى الله عليه و آله فقال : يا رسول الله
أحب المصلين و لا أصلي ، و أحب الصوامين و لا أصوم .
فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله :
أنت مع من أحببت ، و لك ما اكتسبت .
و قال : ما تبغون و ما تريدون ،
أما إنها لو كانت فزعة من السماء فزع كل قوم إلى مأمنهم ، و فزعنا إلى نبينا ، و فزعتم إلينا.
عن أبي عبيدة زياد الحذاء ، عن أبي جعفر صلوات الله عليه ، في حديث له قال :
يا زياد ويحك ، و هل الدين إلا الحب ، ألا ترى إلى قول الله تعالى
{ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه و يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ } ؟
أولا ترى قول الله لمحمد صلى الله عليه و آله
{ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمانَ و زَيَّنَه فِي قُلُوبِكُمْ } ؟
و قال { يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ }
فقال :
الدين هو الحب ، و الحب هو الدين.
در زبان عربی، ۱۲ نوع دوستی تعریف میشه:
۱. زمیل: کسی که باهاش سلام علیک میکنیم
۲. جلیس: کسی که از نشستن کنارش برای مدت محدودی لذت میبریم
۳. سمیر: مکالمه ی خوبی باهاشون دارید میشناسید و میدونید رفتارشون چطوریه
۴. ندیم: کسی که همکاسهتونه (چایی البته) و وقتی آزادید باهاش تماس میگیرید.
۵. صاحب: کسی که نگران سلامتی شماست.
۶. رفیق: کسی که میتونید بهش تکیه کنید.
۷. صدیق: دوست واقعی، کسی که رابطهاش با شما رو به بهانههای شخصی از دست نمیده.
۸. خلیل: کسی که صرف حضورش حالتونو خوب میکنه
۹: انیس: کسی که واقعا باهاش راحتید و آشنایید با خلقیات هم.
۱۰. ناجی: محرم، کسی که کامل بهش اعتماد دارید.
۱۱. صفیه: بهترین دوستتون، که احتمالا اون رو به باقی ترجیح دادید
۱۲: قرین: جدا ناپذیرید، فکر هم رو می خونید.
چرا اهل حسادت وقتی چشمشون به سامری میافته، بهش ایمان میارن؟!
چون حبّ گوساله در قلب اونها جای گرفته!
+ «و اشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم»
معلّم، نور دوستی با خدا! حبّ الله و حبّ العلم!
معلم، نور دوستی با خدا! حبّ الله و حبّ العلم!
محبت معلم، تجلی محبت خداست.
وقتی شاگردی دلش به سمت معلمی کشیده میشود که از نور علم برخوردار است، این دوست داشتن، حبّ الله است. چرا که:
«مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ»
محبتِ عالم، دینی است که انسان با آن مؤاخذه میشود.
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ
فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»
معلم، همان ذریّة است!
واژهشناسی: حبّ / حبب
در ریشهشناسی این واژه میخوانیم:
أَحَبَّ البعير: یعنی شتری که به زمین چسبیده و دیگر حرکت نمیکند.
لَصِقَ بالمكان: گویی که به آن مکان دل بسته است.
این واژه، نشان میدهد که محبت در زبان عربی، رفتاری است از جنس:
توقف، چسبیدن، وفاداری و ترک نکردن.
…
حبّ ممدوح: حبّ الله، حبّ الآخرة، حبّ العلم، حبّ المعلّم!
وقتی محبتی شاگرد را به معلم نوریاش وصل میکند، این اتصال از جنس حبّ الله است.
چرا که معلم، آیهای از آیات خداست، خانهای برای نزول نور:
«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ…»
محبت شاگرد به معلمی که حامل نور علم ولایت است، محبت به خداست.
این شاگرد، امورات زندگی خودشو با نظر این معلم پیش میبره!
«الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»
…
حبّ مذموم: حبّ الدنیا، حبّ الحسد، حبّ لیدر سوء مثل سامری!
در مقابل، محبتهای زمینی، وابستگیهایی هستند که انسان را زمینگیر میکنند، مثل شتر مریضی که نه میجنگد، نه پیش میرود. محبت دنیا همان حسدی است که خود و دیگران را از نور محروم میکند.
«وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا…»
…
وقتی معلم را دوست میداری، انگار به روشنی چراغی دل بستهای که تو را تا خدا میبرد.
این محبت، عین ایمان است؛ نه صرفاً احساس، بلکه مکانیابی در دل و حرکت در جهت او.
…
حبّ العلم، عین ایمان و عمل صالح
حبّ العلم، سکّهٔ ایمان واقعی
محبت علم، در سنت اهل بیت علیهمالسلام، علاقه به نوری است که انسان را به فهم کلام خدای مهربان میرساند.
فهم قبض و بسط نور قلب، که کار خداست!
اهل بیت علیهم السلام میفرمایند:
هر کس دوست دارد در حضور خدا بنشیند، باید با اهل علم همنشین شود.
+ «مجالست اهل العلم – مجالست اهل المعاصی»
یعنی محبت به علم، نوعی نشستن در محضر خداست.
و این نشستن، همان نقطهٔ شروع عمل صالح است.
محبت به علم، محبت به اصلاح، رشد، نور، و راه یافتن است.
«حبّ العلم»، همان «نور ایمان» است.
و «بُغضُ العِلمِ» همان کفر و نفاق و عداوت و حسد است.
و این یعنی محبت واقعی به علم، نشانه ایمان است.
اما نفاق، یعنی بیزاری از معلم و علم نورانی، علم هدایت، علم راه.
و در قرآن میخوانیم:
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ…» (المجادله ۱۱)
پس ایمان و علم، با هم بالا میبرند.
نه علمی بدون ایمان کارساز است، نه ایمانی بدون طلب علم.
محبت به علم، محبت به اهل بیت علیهمالسلام است.
علم حقیقی، در نزد اهل بیت ع است:
«نَحْنُ أَهْلُ الْعِلْمِ»
و آنها «أبواب العلم» هستند.
پس هر کس علم را حقیقتاً دوست داشته باشد، به درِ خانهٔ اهل بیت ع کشیده خواهد شد.
و این همان وعدهٔ نورانی قرآن است:
«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنکبوت ۶۹)
…
پیوند واژۀ «حبّ» با مفهوم «نور» و «ولایت»
در قرآن، محبت به نور، یعنی حرکت به سوی ولایت:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ…» (بقره ۲۵۷)
و این نور، در احادیث، همان علم اهل بیت ع معرفی شده است.
پس هر کس طالب نور است، باید محبت علم و معلم را در دل خود زنده نگه دارد.
محبت به معلم نورانی، هم محبت به خداست، هم طلب نور، هم نشان ایمان، و هم آغاز حرکت در مسیر عمل صالح.
محبت چسب پیوند بین سائل و مسئول است.
شاگردی که سائل است، و معلمی که نور پاسخ است.
و این محبت میانشان، رشتهای است از «حبّ الله»؛ همان ربط آسمانی که ما را از زمین جدا میکند.
قالُوا [الحَوارِيّونَ لعيسى عليه السلام]:
يا رُوحَ اللّه ِ، فمَن نُجالِسُ إذا ؟
قالَ:
مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّه َ رُؤيَتُهُ ، و يَزيدُ في عِلْمِكُم منطِقُهُ ، و يُرَغِّبُكُم في الآخِرَةِ عَمَلُهُ.
يا روح اللّه!
پس با چه كسى همنشين شويم؟
فرمود: با آن كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد و گفتارش بر دانش شما بيفزايد و كردارش شما را به آخرت ترغيب كند.
محبّت، چسبِ پیوند میان معلم و شاگرد است!
«إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آلعمران، ۳۱)
محبّت چسبی معنوی است که دلِ شاگرد را به روح معلم گره میزند.
این پیوند، زیربنای واقعیِ تعلیم و تحول درونی است.
خداوند در قرآن میفرماید:
«اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد»
در این آیه، پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله، بهعنوان معلمی الهی مطرح شده است که محبت نسبت به او، دروازهای بهسوی محبت پروردگار است.
دوست داشتن پیامبر، فقط تحسین او نیست؛ بلکه یعنی پیروی از راه او، گامبرداشتن در مسیر او، و همدل و همراه شدن با نور او.
در زبان عربی، واژۀ «حبّ» بهمعنای چسبیدن، پیوستن و وابستگی شدید است.
شتری که از شدت بیماری در جای خود میمانَد را أَحَبَّ مینامند؛ گویی عاشق همان زمین شده است.
محبت، یعنی پایداری و پیوندی عمیق.
در فارسی نیز واژۀ «دوست» در اصل «دوس» بوده، بهمعنای چسبیدن و پیوستن به چیزی — یعنی همان معنای حقیقیِ محبت.
پس، محبت واقعی به معلم الهی فقط یک رابطه احساسی نیست؛ بلکه پیوستگی وجودی است.
دل انسان را به سوی رشد، تواضع، اطاعت، و نور میکشاند.
هر چه بیشتر قلبمان را به معلمان نور (یعنی حاملان علم الهی) گره بزنیم، بیشتر به سوی محبت خداوند جذب میشویم.
بیایید دلمان را به معلمان نوری پیوند بزنیم؛ تا دلمان در عشق خدا شکوفا شود…