Luminous Corrector!
«لبس» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایۀ»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«لَبِسَ الثّوب: استتر به،
بوسيله لباس، بدن خود را پوشاند.»
+ «ستر»
مفهوم «correction»: پوششی برای اصلاح عیب حسد!
نورِ غلطگیر! لباسِ نورانی!
+ «عفو»
«أصل اللَّبْسِ: ستر الشيء،
اصل «لبس» یعنی پوشاندن چیزی»
«لَبَسْتُ عليه أَمْرَهُ: یعنی كارش را بر او پوشيده داشتم.»
«الْتَبسَ عَلَيَّ الأَمْرُ؛ تَلَبَّسَ عليَّ الأمرُ:
آن كار بر من پيچيده و مشكل شد.»
شنیدی میگن:
امر مشتبه شد! امر ملبس شد! مشکل شد! مخلوط شد!
معلوم نیست چی به چیه!
عبارت:
«ایمانِ ملبّس به ظلم!»،
یعنی: «نور ایمان، آلوده به تاریکی تمناها!»
مفهوم «مخالطة و مداخلة» از واژه لبس استنباط میشود. (ممدوح و مذموم)
«لبست الأمر: خلطته»
«التبس الامر: أشكل»
«في الأمر لبسة، أى ليس بواضح،
در آن كار اشكالى و اشتباهى هست.»
«اللَّبَّاس: بسيار فريبكار و خدعهگر»
«اللُّبْسَة: شبهه و اشكال، روشن نبودن امر، ابهام و پيچيدگى.»
«وظیفه اینه:
الْوُقُوفَ عِنْدَ التَّحَیُّرِ،
اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ»
«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَ»
تقدیراتت رو با تمناهات قاطی نکن!
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»
اهل حسد (جنّ و انس) تلاش میکنن تا همه رو مثل خودشون
پشت به نور تقدیرات و رو به تاریکی تمنا، یعنی رو به جهنم بنمایند:
«لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ»
حسود، چشمش به مَلَک هم که بیفته، باز هم نور رو باور نخواهد کرد!
«وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ»
امام صادق علیه السلام:
اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ؛
أی لا تدخل علیه الشّبه.
اشتباهات بر آن كس كه به زمانهی خود داناست، هجوم نمىآورد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة.
هر کس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.
قلبی که فرق نور و ظلمت رو بفهمه، یاقوت سرخ با ارزشی است
که در فهم امر الله به اشتباه نخواهد افتاد!
«معرفة الامام بالنّورانیّة»
وقتشه که با نور، حسد رو غیر فعالش کنیم!
+ «صبر»
+ «درناژ دائمی حسادت!»
+ «اشتباه، حتمیه! فقط زود جلوشو بگیر! محاسبهی نفس!»
لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ
وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ
الشَّيْطانُ … يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما
لباس نور الولایة، هدیۀ مقدس خدای مهربان است،
برای درمان بیماری حسادت!
«يُواري سَوْآتِكُمْ : درناژ حسادت»
تلاش شیطان برای آشکار کردن عیب حسد «سَوْآتِ»،
و جدا نمودن قلب از این لباس نورانی
در مورد اهل حسادتی که نخواهند دست از تمناهایشان بردارند
نتیجه شومی در پی خواهد داشت.
آدم ع به ما فرزندان خود یاد میدهد که برای حسودِ نادم، راه بازگشت وجود دارد «حجّ»!
حتی خداوند برای آموزش قابیل، آموزگاری «غراب» برای این منظور مبعوث نمود اما او هرگز از فرصتها به نفع درمان حسد خود استفاده ننمود و نهایتا مخلّد در نار شد!
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۲۶ الى ۲۸]
يا بَني آدَمَ
قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً
وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ
ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (۲۶)
اى فرزندان آدم،
در حقيقت، ما براى شما لباسى فرو فرستاديم كه عورتهاى شما را پوشيده مىدارد و [براى شما] زينتى است،
و[لى] بهترين جامه، [لباس] تقوا است.
اين از نشانههاى [قدرت] خداست، باشد كه متذكّر شوند.
يا بَنِي آدَمَ
لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ
يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما
إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ
إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (۲۷)
اى فرزندان آدم،
زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد؛ چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند،
و لباسشان را از ايشان بركَند، تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند.
در حقيقت، او و قبيلهاش، شما را از آنجا كه آنها را نمىبينيد، مىبينند.
ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمىآورند.
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا
وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها
قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ
أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۲۸)
و چون كار زشتى كنند، مىگويند:
«پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است.»
بگو: «قطعاً خدا به كار زشت فرمان نمىدهد،
آيا چيزى را كه نمىدانيد به خدا نسبت مىدهيد؟»
«وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها؟!» + «جبر و تفویض اختیار!»
«لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ … الشَّيْطانُ … يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما»
+ «كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ … فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي»
+ «وری – درناژ حسادت!»
[سورة المائدة (۵): آية ۳۱]
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ
لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ
قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي
فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ (۳۱)
پس، خدا زاغى را برانگيخت كه زمين را مىكاويد،
تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند.
[قابيل] گفت: «واى بر من، آيا عاجزم كه مثل اين زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم؟»
پس از [زمره] پشيمانان گرديد.
[سورة البقرة (۲): آية ۴۲]
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۴۲)
و حق را به باطل درنياميزيد،
و حقيقت را – با آنكه خود مىدانيد – كتمان نكنيد.
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۷۰ الى ۷۱]
يا أَهْلَ الْكِتابِ
لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (۷۰)
اى اهل كتاب،
چرا به آيات خدا كفر مىورزيد با آنكه خود [به درستى آن] گواهى مىدهيد؟
يا أَهْلَ الْكِتابِ
لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۷۱)
اى اهل كتاب،
چرا حق را به باطل درمىآميزيد و حقيقت را كتمان مىكنيد، با اينكه خود مىدانيد؟
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۸ الى ۱۰]
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ
وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ (۸)
و گفتند: «چرا فرشتهاى بر او نازل نشده است؟»
و اگر فرشتهاى فرود مىآورديم، قطعاً كار تمام شده بود؛ سپس مهلت نمىيافتند.
وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً
وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ (۹)
و اگر او را فرشتهاى قرار مىداديم،
حتماً وى را [به صورت] مردى در مىآورديم،
و امر را همچنان بر آنان مشتبه مىساختيم.
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ
فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰)
و پيش از تو پيامبرانى به استهزا گرفته شدند.
پس آنچه را ريشخند مىكردند گريبانگير ريشخندكنندگان ايشان گرديد.
[سورة الأنعام (۶): آية ۸۲]
الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (۸۲)
كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالودهاند، آنان راست ايمنى و ايشان راهيافتگانند.
[سورة الأنعام (۶): آية ۱۳۷]
وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ
لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ
فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (۱۳۷)
و اين گونه براى بسيارى از مشركان، بتانشان كشتن فرزندانشان را آراستند،
تا هلاكشان كنند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛
و اگر خدا مىخواست چنين نمىكردند.
پس ايشان را با آنچه به دروغ مىسازند رها كن.
اهل حسادت «قبض و بسط نور قلب» رو باور ندارند.
نور و ظلمت، براشون علی السّویّة است!
فرق تمنا و تقدیر رو با قلبشون متوجه نمیشن!
و این مشکل بزرگیه!
«بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ،
بلكه آنها از خلق جديد در شبههاند.»
خدا به صراحت داره میگه:
«أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ؟»
مگه خلقت اول برای منِ خدا کار سختی بود؟
که نتونم دوباره همون کارو انجامش بدم؟
چرا باور نمیکند که خدای مهربان شما میتونه
برای قلب تاریک آلوده به حسد و تمنا، ایجاد نور جدید آرامش کنه،
اگه خودتون بخواهید و تن به تقدیراتتون بدهید
و پشت به تمناها بنمایید.
[سورة ق (۵۰): الآيات ۱۲ الى ۲۰]
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (۱۲)
پيش از ايشان قوم نوح و اصحاب رسّ و ثمود،
وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳)
و عاد و فرعون و برادران لوط،
وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ (۱۴)
و بيشهنشينان و قوم تُبّع به تكذيب پرداختند؛ همگى فرستادگان [ما] را به دروغ گرفتند و [در نتيجه] تهديد [من] واجب آمد.
أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ
بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ (۱۵)
مگر از آفرينش نخستين [خود] به تنگ آمديم؟
[نه!] بلكه آنها از خلق جديد در شبههاند.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (۱۶)
و ما انسان را آفريدهايم و مىدانيم كه نفس او چه وسوسهاى به او مىكند،
و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم.
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ (۱۷)
آنگاه كه دو [فرشته] دريافتكننده از راست و از چپ، مراقب نشستهاند.
ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (۱۸)
[آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمىآورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مىكند].
وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (۱۹)
و سكرات مرگ، حقيقت را [به پيش] آورد؛ اين همان است كه از آن مىگريختى!
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ (۲۰)
و در صور دميده شود؛ اين است روز تهديد [من].