Jealousy takes your heart
away from the luminous goal!
«لحد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَلْحَدَ السّهم الهدف: مال في أحد جانبيه»
«لَحَدَ السَّهْمُ عَنِ الهَدَفِ، تير به هدف نرسيد و منحرف شد،
يا به چپ و راست هدف اصابت كرد.»
«أَلْحَدَ فلان: مال عن الحقّ، از حق منحرف شد.»
«الْتَحَدَ عن الدين: از دين برگشت و مُلحِد شد.»
+«عتو»: «deviation»
+ «خیب – ناکامی!»
«اللحد: الشقّ في جانب القبر»
«اللَّحْدُ: حفرة مائلة عن الوسط»
«اللَّحْد: گور، شكافى كه در كنار گور باشد.»
مفهوم «أثر أو عمل خارجا عن متن البرنامج المنظور»
«سمّى اللحد لأنّه مائل في أحد جانبي الجدث»
+ «نور از دست رفته!»
+ «زبن – دور افتاده از نور!»
+ «خذل»
+ «زهق»
حسود از هدف نورانی خود دور شد! تاریکی الحاد!
قرار بود این تیر بخوره وسط هدف!
قرار نبود از هدف منحرف بشه و به هدف نخوره!
«تیر ملحد!»
حسود از فرصت آتشبس، برای پرستش نور استفاده نکرد!
تیرانداز اگه بخواد از بغلدستیش تقلید کنه
و در حالیکه خودش هدفشو ندیده، تیرشو رها کنه، خب معلومه چه نتیجهای عایدش میشه!
بغلدستی که تیرش خورده وسط هدف، علتش اینه که با چشم باز هدفشو دیده و شناخته و باور کرده و اونو هدف گرفته و زده وسط هدف! + «امّ – اَمّهُ».
این بغلدستی اهل نور است!
اما تیراندازی که خودش هدفشو ندیده و با تقلید کورکورانه از این و اون داره تلاش میکنه، باید بدونه که تلاش با چشم بسته در حالیکه روز عرفه رو درک نکرده، تلاش بی فایده است و بیشتر اونو از هدف درست، دور میکنه!
این تیرانداز حسود باید اول هدفشو پیدا کنه و بشناسه و باورش کنه و بهش ایمان بیاره و اونو امّ و امام و مقتدا و الگو و پیشوای خودش قرار بده و هدفشو بپرسته تا با این عبادت معنا دار، مولد اعمال صالح نورانی بشه و دست خالی روانه قبر و قیامت نشه!
باید اول نور قلبتو پیدا کنی و بشناسی «درک روز عرفه!»
خودت باید هدفتو با چشم باز خودت، ببینی!
باید خودت اول کسی باشی که نور صاحبان نور رو میشناسی و این نور برای خودت و توی قلب خودت و توی مشت خودت باشه و آشکار بشه!
«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»
«و محمد یسال عن ولایة علی»
حسود، از اونجایی که نسبت به هدف خودش نابیناست، خواه نا خواه از هدف منحرف میشه (الحاد) و بر خلاف قراری که اول گذاشته شده بود که از فرصت آتشبس باید بخوبی استفاده کنه و نورشو بشناسه و باور کنه و این هدف با ارزش رو دنبال کنه، متاسفانه بدلیل عدم بصیرت قلب، نسبت به این هدف نورانی و مقدس، بالاخره در اقرار به فضل صاحبان نور دچار اشتباه مرگبار میشه و به این حقیقت پشت میکنه و دیگه هدف بی هدف!
داستان تکراری اهل حسادت در این آیات خواندنی است!
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۵۱ الى ۵۴]
وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٌ (۵۱)
و اى كاش مىديدى هنگامى را كه [كافران] وحشتزدهاند
[آنجا كه راهِ] گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمدهاند.
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (۵۲)
و مىگويند: «به او ايمان آورديم.»
و چگونه از جايى [چنين] دور، دست يافتن [به ايمان] براى آنان ميسّر است؟
وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (۵۳)
و حال آنكه پيش از اين منكر او شدند، و از جايى دور، به ناديده [تير تهمت] مىافكندند.
وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ (۵۴)
و ميان آنان و ميان آنچه [به آرزو] مىخواستند حايلى قرار مىگيرد؛
همان گونه كه از ديرباز با امثال ايشان چنين رفت،
زيرا آنها [نيز] در دودلىِ سختى بودند.
[نوش – لحد]:
«وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ»
از مکان بعید که نمیشه تیر به هدف زد!
باید نور قلبتو پیدا کنی و هدفو با چشمات در نزدیکی و قرب خودت مشاهده کنی،
اونوقت زدن به هدف میشه کار آسون!
زبانا بگی ایمان آوردم «وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ» اما با قلبت نورت رو پیدا نکرده باشی، هیچ بدرد نمیخوره! چون نمیفهمی اهل نور چجوری به نورشون دسترسی پیدا کردند و این نور برای اونا که اهلش هستند در قرب است،
اما از نظر اهل شک و حسد در بعد است، لذا همیشه این سوال براشون مطرح میشه که چجوری اونا از آرامشی که منشا اون اینقدر دور از دسترسه، میتونن بهش دسترسی داشته باشن؟!
«وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ»
این سوال همیشه براشون لاینحل باقی میمونه!
لذا کورکورانه و هدف رو ندیده، تیر رو پرتاب میکنن خوب معلومه به هدف نمیخوره «لحد» و لذا اهل شک و حسد همون اهل الحاد هستند.
+ مفهوم گرایش از واژۀ لحد استنباط میشود:
«الْتَحَدَ إلى كذا: مال إليه، يعنى به چيزى تمايل پيدا كرد.»
اهل نور اینقدر به نورشون علاقه دارن و میپرستنش که محاله تیرشون هدفو پیدا نکنه و نخوره وسط هدف! حتما ان شاء الله میخوره وسط هدف!
اما اهل حسد بمانند تیر رها شده از کمان تیراندازی هستند که هدفشو ندیده، تیر پرتاب میکنه و این محاله که تیر به هدف اصابت کنه و این تیرانداز ملحد، نمیدونه اول باید هدف رو دید و پیدا کرد و باید براش آشکار بشه، بعدا اقدام و عمل نماید و اقدام و عمل بدون یافتن و پیدا نمودن مصدر علم، یعنی صاحبان نور منا اهل البیت ع، هیچ ثمری در پی نخواهد داشت!
ملحد، نورشو از دست داده!
مثال قشنگ «دزدان بانک»:
تو فیلم دیدم چند نفر با هم دست به یکی کردن و بانکو زدن! بعدا موقع تقسیم سهم که شد یکی تصمیم گرفت کلک اون یکی رو بکنه لذا سریع هفتتیرشو کشید و رفیقش گفت:
«هی رفیق؛ قرارمون این نبود!»
این همون واژه ملحد است «قرارمون این نبود»، ای ملحد، کلک زدی! گول زدی! فریب دادی!
باید به خودباختگان و نور از دستدادگان گفت:
قرارمون این نبود که به صاحبان نور خیانت کنیم! یادت رفته؟!
قرارمون این نبود که حوادث رو آثار عیبمون ندونیم! یادت رفته؟!
قرارمون این نبود که خودمون انتقام بگیریم! یادت رفته؟!
قرارمون این نبود که آتشبس رو زیر پا بذاریم! یادت رفته؟!
قرارمون این نبود که مقابله به مثل کنیم! یادت رفته؟!
قرارمون این نبود که نامردی کنیم! یادت رفته؟!
قرارمون این نبود که … ! یادت رفته ؟!
یادت نیست ؟!
قرارمون این بود که:
تا هستیم سایه نور بر سرمون باشه و عامل آرامش قلبمون باشه!
و دستمونو از این دست نورانی خارج نکنیم!
…
ملحد از اول ریگ تو کفششه!
خودشو دوست و خودی جا میزنه! و تا یک مرحلهای هم جلو میاد، اما آیات بالاخره دستشو رو میکنه!
انگاری قرار مدارا همه یادش رفته!
منتظر فرصت بوده؟!
دوران آتشبس به اهل حسادت این فرصتو داد که دست از حماقتشون بردارن، اما عبرت نگرفتند.
الحاد نفس – نفس ملحد:
يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا
الذين يميلون من الإيمان بآياتنا
وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ
الحاد به ظلم – ملبس به ظلم
ایمان ملبس به ظلم
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»
«وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»
در واقع وقتی گناه میکنی، باید به خودت بگی:
قرارمون این نبود که گناه بکنی!
با یاد نور و در واقع با قراری که با نور میذاری، ملزم میشی که دیگه دل از گناه بکنی!
اهل حسد وقتی نورشونو به فراموشی میسپارند، دیگه عاملی نیست که به اونا یادآوری کنه، که قرار نیست گناه کنند، لذا بدون دغدغۀ خاطر گناه میکنند!
اگه قلبت مستقلا به نور وصل نشه و نتونی با کمک این نورت دل از گناه بکنی، نجات از آتش، خیلی سخت و غیر ممکن میشه!
این «رسلی» هستند که ما رو در شرایط «آیاتی»، متوجه قرارمدارمون میکنند!
یک نکته:
دیدی خیلیها چون خدا رو نمیبینن، قبولش ندارن «يَجْحَدُونَ الرُّبُوبِيَّةَ»!
در واقع کسانی که نتونن با قلبشون نورشون رو ببینن و عملا این نور، گرهگشای کارشون نشه، یه روزی از همین نوری که رایگان سرِ راهشون قرار داده شده بود، دل میکنن و میرن «أَهْلِ الْإِلْحَادِ بِالرُّبُوبِيَّةِ»، و این تقصیر قلب بیمار خودشونه وگرنه ماه تابان علوم ربانی همیشه میدرخشه، اما چشم ناپاک و حسود قادر به دیدنش نیست!
اگه برسی به این نقطه که قلبت با کمک امر و نهی نورش دل از گناه بکنه «تَقْرِيرُهُ قُلُوبَهُمْ بِرُبُوبِيَّتِهِ» مشمول ربوبیت ذات اقدس الهی شدهای، و خوشا به حالت!
حسود نورشو باور نداره، لذا خودش مدعی ربوبیت میشه!
باید قلب وصل به نورش باشه تا ادعای اولی بودن و ربوبیت نکنه!
اگه قلبا نور علی نور نشی، مثل لامپ خوشخیال، خیالبافی کار دستت میده و رابطه خودتو با منبع تغذیه خودت قطع میکنی!
اقرار به فضل قلب نسبت به نور همون اقرار به ربوبیته، همون پرستش نوره، که شخص، خودشو با نورش گرم میکنه «صلی».
اگه یه مدتی ظاهرا با اسم نور باشه، اما از معنای نور چیزی دستگیرش نشه، و به این ویژگی نرسه که نور براش کاربردی بشه و دل از گناه بکنه، خودبخود مایوس و منصرف و منحرف میشه و میره پی تمناهاش و اصلا همه چیزو کلا انکار میکنه و ملحد میشه و از ربوبیت آل محمد ع به سبب علوم ربانی، هیچی گیرش نمیاد!
در واقع باید با عقلشون به این نقطه از فهم میرسیدند که یاد نور موجب دل کندن اونا از گناه میشه و این یعنی ربوبیت و اصلاح و تربیت آل محمد ع برای همه!
هر کس باید خودش با قلبش اینو وجدان کنه و باور کنه و ببینه! وگرنه یک روزی حوصلهاش سر میره و میذاره میره!
اگه یه وقتی به این مرحله نرسیدی که قلبت نورشو درک کنه و اینجوری دل از گناه بکنی، حداقل انکارش نکن تا راه برای بخشیدنت باز بمونه! پس نکنه از بحث اصول و اسرار اینو نفهمیده باشی که اصل اینه خدا، به سبب مخلوقات نورانی خودش، بر ما ربوبیت داره، چه ما اونا رو درک کنیم یا نکنیم.
سرّش چیه، ما نمیدونیم ولی قلب سلیم به صاحبان نورش اعتماد میکنه! و همین بس است.
کل کتاب توحید مفضل برای همینه که بفهمیم ربوبیتی در کاره که فهم قلبی میخواد نه دیدن با چشم و گوش و … و اگه نفهمیدیم لطفا انکارش نکنیم!
« … فَصَارَ هَذَا الَّذِي أَدْرَكَهُ النَّاسُ بِالْفِكْرِ وَ الرَّوِيَّةِ وَ التَّجَارِبِ يُوجَدُ مَفْرُوغاً مِنْهُ فِي الْخِلْقَةِ حِكْمَةٌ بالِغَةٌ لِيَعْتَبِرَ بِهَا الْمُعْتَبِرُونَ وَ يُفَكِّرَ فِيهَا الْمُلْحِدُونَ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ.»
حسود ملحد میخواد با چشم سرش خدا رو ببینه تا قبول کنه،
در حالیکه قلب باید به دستورات نورانی خدای مهربان خودش پی ببره و اطاعت کنه،
وگرنه متحیر و سرگردون، بالاخره خالق خودشو انکار میکنه!
[مثال پیشرفت تحصیلی!]:
اهل نور پیشرفت تحصیلی خوبی دارن
و روز به روز با کمک نورشون زودتر و راحت تر از گناه دل میکنن!
اما اهل حسد پیشرفت تحصیلی ندارند، چون نور رو باور ندارند،
لذا دل کندن از تمناها برای اونها روز بروز سختتر میشه!
پس کسی میتونه در این راه ثابت قدم بمونه و ادامه بده
که پیشرفت تحصیلی خوبی دارشته باشه
و دل کندن از گناه با یاد نور رو خوب انجام بده!
قبض و بسط نور – قبض و بسط علم
يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ
[مثال دستگاه فکس]:
قلب صاحبان نور، مثل دستگاه فکس روشن میمونه!
تا مطلبی براشون فکس نشه، از نورِ علم اطلاعی ندارند،
اما قلب سلیم دائما روشن است و بمحض دریافت دستور العمل جدید، به آن عمل میکند،
گرچه فرستنده فکس را نبیند.
از روی فهوای کلام و دستورات نورانی میفهمد که این دستور مافوقش میباشد،
همانطور که در شناخت بچهاش شک نمیکند!
بینش ملحد:
من از نور بهتر میفهمم! «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»:
یادمون باشه همیشه دوّمی خوبی برای اوّلی، یعنی نورمون باشیم! + «تلو»
کسی که خیال کنه از نور بهتره، هماعتقاد با ابلیس است.
«أَوَّلُ مَنْ أَلْحَدَ وَ تَزَنْدَقَ فِي السَّمَاءِ إِبْلِيسُ اللَّعِينُ … فَقَالَ اللَّعِينُ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»
«سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ … عَظُمَ الْإِلْحَادُ»
درمان الحاد، نور یقین است!
الْمُنَاجَاةُ الْإِنْجِيلِيَّةُ:
«سَيِّدِي … أَحْيِنِي بِيَقِينٍ أَسْلَمَ بِهِ مِنَ الْإِلْحَادِ فِي صِفَتِكَ»
«سَيِّدِي لَوْ لَا نُورُكَ عَمِيتُ عَنِ الدَّلِيلِ وَ لَوْ لَا تَبْصِيرُكَ ضَلَلْتُ عَنِ السَّبِيلِ وَ لَوْ لَا تَعْرِيفُكَ لَمْ أَرْشَدْ لِلْقَبُولِ وَ لَوْ لَا تَوْفِيقُكَ لَمْ أَهْتَدِ إِلَى مَعْرِفَةِ التَّأْوِيلِ
فَيَا مَنْ أَكْرَمَنِي بِتَوْحِيدِهِ وَ عَصَمَنِي عَنِ الضَّلَالِ بِتَسْدِيدِهِ وَ أَلْزَمَنِي إِقَامَةَ حُدُودِهِ لَا تَسْلُبْنِي مَا وَهَبْتَ لِي مِنْ تَحْقِيقِ مَعْرِفَتِكَ وَ أَحْيِنِي بِيَقِينٍ أَسْلَمَ بِهِ مِنَ الْإِلْحَادِ فِي صِفَتِكَ»
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها
أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.
[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند،
و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند،
و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند.
[آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ
سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد.
زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱)
و از ميان كسانى كه آفريدهايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مىكنند و به حقّ داورى مىنمايند.
لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ
از روی بوی تاریکی تهمتی که اهل حسادت به صاحبان نور میزنند،
مغرضانه بودن کلامشان فهمیده میشود.
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۱۰۱ الى ۱۰۵]
وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا
إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ
بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۱۰۱)
و چون حكمى را به جاى حكم ديگر بياوريم
-و خدا به آنچه به تدريج نازل مىكند داناتر است-
مىگويند:
«جز اين نيست كه تو دروغبافى.»
[نه،] بلكه بيشتر آنان نمىدانند.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ (۱۰۲)
بگو: «آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا كسانى را كه ايمان آوردهاند استوار گرداند، و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است.»
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ
لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ
وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (۱۰۳)
و نيك مىدانيم كه آنان مىگويند:
«جز اين نيست كه بشرى به او مىآموزد.»
[نه چنين نيست، زيرا] زبان كسى كه [اين] نسبت را به او مىدهند غير عربى است
و اين [قرآن] به زبان عربى روشن است.
إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۱۰۴)
در حقيقت، كسانى كه به آيات خدا ايمان ندارند،
خدا آنان را هدايت نمىكند و برايشان عذابى دردناك است.
إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ (۱۰۵)
تنها كسانى دروغپردازى مىكنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود دروغگويانند.
وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۲۵ الى ۳۰]
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ
وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (۲۵)
بىگمان، كسانى كه كافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام -كه آن را براى مردم، اعم از مقيم در آنجا و باديهنشين، يكسان قرار دادهايم- جلوگيرى مىكنند،
و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود، او را از عذابى دردناك مىچشانيم.
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً
وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (۲۶)
و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم:]
«چيزى را با من شريك مگردان
و خانهام را براى طوافكنندگان و قيامكنندگان و ركوعكنندگان [و] سجدهكنندگان پاكيزه دار.»
وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (۲۷)
و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور
تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى -كه از هر راه دورى مىآيند- به سوى تو روى آورند،
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ
وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ
فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ (۲۸)
تا شاهد منافع خويش باشند،
و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبانبستهاى كه روزى آنان كرده است ببرند.
پس، از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد.
ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ
وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ
وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (۲۹)
سپس بايد آلودگى خود را بزدايند
و به نذرهاى خود وفا كنند
و بر گِرد آن خانه كهن [=كعبه] طواف به جاى آورند.
ذلِكَ
وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ
وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ
فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ
وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (۳۰)
اين است [آنچه مقرر شده]
و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است،
و براى شما دامها حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مىشود.
پس، از پليدىِ بتها دورى كنيد،
و از گفتار باطل اجتناب ورزيد.
امام صادق علیه السلام:
وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ
قَالَ ع نَزَلَتْ فِيهِمْ حَيْثُ دَخَلُوا الْكَعْبَةَ
فَتَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَى كُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ بِمَا نُزِّلَ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
فَأَلْحَدُوا فِي الْبَيْتِ بِظُلْمِهِمُ الرَّسُولَ وَ وَلِيَّهُ
فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ .
در باره آيه وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ فرمود
اين آيه در باره آنها نازل شد موقعى كه وارد كعبه شدند
و در آنجا پيمان بستند و قرار گذاشتند كه كفر و انكار ورزيد در مورد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام
در خانه خدا مرتد شدند و قرار گذاشتند كه ظلم كنند به پيامبر و جانشينش، چقدر بدبختند ستمكاران.
حسود خیال نکنه که حسادتهاش از چشم آل محمد ع دور میمونه!
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا
[سورة فصلت (۴۱): الآيات ۳۶ الى ۴۲]
وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۳۶)
و اگر دمدمهاى از شيطان تو را از جاى درآورد، پس به خدا پناه ببر كه او خود شنواى داناست.
وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ
وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (۳۷)
و از نشانههاى [حضورِ] او شب و روز و خورشيد و ماه است؛
نه براى خورشيد سجده كنيد و نه براى ماه،
و آن خدايى را سجده كنيد كه آنها را خلق كرده است اگر تنها او را مىپرستيد.
فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ (۳۸)
پس اگر كبر ورزيدند،
كسانى كه در پيشگاه پروردگارِ تواَند شبانهروز او را نيايش مىكنند و خسته نمىشوند.
وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً
فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ
إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى
إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۳۹)
و از [ديگر] نشانههاى او اين است كه تو زمين را فسرده مىبينى
و چون باران بر آن فروريزيم به جنبش درآيد و بردَمَد.
آرى، همان كسى كه آن را زندگى بخشيد قطعاً زندهكننده مردگان است.
در حقيقت، او بر هر چيزى تواناست.
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا
أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ
اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۴۰)
كسانى كه در [فهم و ارائه] آيات ما كژ مىروند بر ما پوشيده نيستند.
آيا كسى كه در آتش افكنده مىشود بهتر است يا كسى كه روز قيامت آسودهخاطر مىآيد؟
هر چه مىخواهيد بكنيد كه او به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ
وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ (۴۱)
كسانى كه به اين قرآن -چون بديشان رسيد- كفر ورزيدند [به كيفر خود مىرسند]
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است.
لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (۴۲)
از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش نمىآيد؛
وحى [نامه]اى است از حكيمى ستوده[صفات].
«لحد» در معنای ممدوح: یعنی پناهگاه!
«التجاء الى شخص أو شيء»
«الملتحد: بمعنى ما يلتحد اليه أو به.»
«الْتَحَدَ الى فلان: به فلانى پناهنده شد.»
«المُلْتَحَدُ: الحرز الذي يميل إليه اللاجئ.»
وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۲۵ الى ۲۷]
وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (۲۵)
و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نُه سال [نيز بر آن] افزودند.
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا
لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ
ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ
وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً (۲۶)
بگو: «خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است.
نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد.
وه! چه بينا و شنواست.
براى آنان ياورى جز او نيست
و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمىگيرد.»
وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ
لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ
وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (۲۷)
و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان.
كلمات او را تغييردهندهاى نيست،
و جز او هرگز پناهى نخواهى يافت.
وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً
[سورة الجن (۷۲): الآيات ۲۱ الى ۲۸]
قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (۲۱)
بگو: «من براى شما اختيار زيان و هدايتى را ندارم.»
قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (۲۲)
بگو: «هرگز كسى مرا در برابر خدا پناه نمىدهد و هرگز پناهگاهى غير از او نمىيابم.
إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً (۲۳)
[وظيفه من] تنها ابلاغى از خدا و [رساندن] پيامهاى اوست.»
و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعاً آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند.
حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (۲۴)
[باش] تا آنچه را وعده داده مىشوند ببينند،
آنگاه دريابند كه ياورِ چه كسى ضعيفتر و كدام يك شمارهاش كمتر است.
قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً (۲۵)
بگو: «نمىدانم آنچه را كه وعده داده شدهايد نزديك است يا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است؟»
عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (۲۶)
داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند،
إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ
فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (۲۷)
جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد،
كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت،
لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ
وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً (۲۸)
تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيدهاند؛
و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است.