دکتر محمد شعبانی راد

شخصیت بی‌ارزش حسود، با تمناهاش رو میشه! حسود، چشم‌چران تمناها! فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا!

Jealous worthless character!

«شخص» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«تشخيص‏ الأَمْراض: تشخيص بيمارى و شناخت علل و موجبات آن.»
«شَخَّصَ‏ الْمَرَضَ: بيمارى را شناخت و به عوارض آن پى برد.»
«شَخَّصَ الشي‏ءَ: آن چيز را تعيين كرد و از ساير چيزها جدا نمود.»
نور ولایت، فرایند تشخیص بیماری پنهان حسادت درون دنیای ناپیدای قلبهاست.
آیات و تقدیرات، شخصیت نامشخص دنیای قلب حسود رو مشخص می‌کنند!
«شَخَصَ‏ سهمه و بصره»
«شَخَصَ‏ بَصَرُهُ: چشم خود را باز كرد
حسود، چشم‌چران تمناها!

کتاب فقه اللغه:
فإن فتح عينيه‏ و جعل لا يَطْرف، قيل: شَخَص‏، و في القرآن: شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا.

+ «فوائد آموختن زبان اهل بهشت»
[شخص – آگاهی – تَشْخَصُ‏ فيهِ الْأَبْصارُ]

از واژۀ «شخص»، مفهوم آگاهی استنباط میشه که حاصل نزدیک شدن نور معالم ربانی در دل شرایط به قلب اهل یقین است.
عبارت «شاخِصَةٌ أَبْصارُ» که مترجم، «چشمان خیره» معنی میکنه، یعنی چی؟
فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا
إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ‏ فيهِ الْأَبْصارُ
+ مفهوم «آشکار»
«شَخصِيَّةٌ بَارِزَةٌ: شخصيت آشكار»
+ «ظهر»
هم واژه «شخص» و هم واژه «برز» به معنا و مفهوم آشکار،
نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور هستند،
لذا شخصیت بارز، با قید دو فوریت، نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
چشم اهل یقین در دنیا به نور معالم ربانی آل محمد ع و تمثال نورانی معلم خویش، در دل شرایط تقدیرات، خیره می‌شود «عین شکری» و روشن می‌شود و با إقرار به فضل این علوم ربانی نموده و با استعمال آن، عاقبت به خیر می‌شود، اما اهل شک حسودی که در دنیا این نور مهربانی رو نمی‌خوان تجربه کنن، بالاخره یه روزی چشمشون به این نور تاج برتری علمی، می‌افته و خیره می‌شه که دیگه این خیره شدن، دردی براشون دوا نمیکنه!
دو آیه «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ‏ فيهِ الْأَبْصارُ» و «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ»
اشاره به همین امر داره!
یک مثال:
وقتی برای یه پسر میرن خواستگاری بهش میگن ببین وقتی رفتی دخترو ببینی سرتو پایین ننداز ، سرتو بالا بگیر و خوب چشاتو باز کن ببینی چه شکلیه فردا دیگه جای هیچ عذر و بهانه ای که ندیدمو خوشم نیومدو و … نیست !!!
این عبارت «خوب چشاتو باز کن ببینی» رو باید در همین دنیا اهل یقین و اهل شک اجرا کنند یعنی باید خوب چشاشونو باز کنن و تمثال نورانی و علمی صاحبان نور را در دل شرایط تقدیرات در ملکوت قلب خودشان ببیند، که چکونه این اشارات علمی، گره از کارشون باز میکنه، و شاهد باشن و آشکار شدن اونو گواهی نمایند «شهد».

تشخیص [آگاهی] بیماری های قلب با یاد عالم ربانی در دل شرایط :
«تشخيص‏ الأَمْراض: تشخيص بيمارى و شناخت علل و موجبات آن»:
مفهوم «آشکار» در واژه «شخص» مهم است!
تشخیص بیماری و ارائۀ پروتکل درمانی، با صاحبان نور است.
عمل به این توصیۀ نورانی، با اهل نور است.
خلق عمل صالح نورانی برای این اهل نور عامل به نور، با خدای مهربان است!
راهنمایی این اهل نور صاحب عمل صالح، به سمت بهشت جاویدان آل محمد ع، در شرایط سخت روز رستاخیز، و بهنگام خروج از قبر، با این نور عمل صالح است.

+ «دلی که از تمناهاش دست‌بردار نیست! پستانکِ تمنّا!»
+ «صرع – حسود، زمین‌خوردۀ تمنّاها!»

روزی که شخصیت اهل حسادت رو میشه!

وقتیکه تقدیرات، دست میذارن روی تمناهای حسود،
حالا دست حسود رو میشه و شخصیت پنهانش آشکار میشه!
حالا معلوم میشه که در باور نسبت به نورش، چقدر صادق بوده و یا نه، دروغ میگفته!
شخصیت بی‌ارزش پنهان حسود، یه روزی آشکار میشه
و اونم زمانی است که تقدیراتی برای او رقم میخوره که باید تمناشو فدای تقدیر کنه،
اما حسود، اینجا، سر بزنگاه که میرسه، نسبت به چیزی که زبانا مدعی بود، کوتاه میاد
و تمنای خودشو به حدود الهی ترجیح میده
خدای مهربان، این محدودۀ امن رو برای انسانهای عاقل تعریف کرده، که اگه میخوای در بهشت جاویدان من ساکن بشی، باید این حدود رو رعایت کنی
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»
و اینجاست که حسود پای خودشو از حدودش، که خدای مهربان تعیین کرده، فراتر میذاره و دستشو به سمت تمنایی که تقدیر خدا برای او نیست، دراز میکنه و همین فرصت و شرایط است که شخصیت بی‌ارزش اهل کوفۀ حسود رو برای خودشون و همگان رو میکنه که در اظهار ارادتی که به حسین ع نشون میدن، کاذب هستند و صادق نیستند و دروغ میگن و سر بزنگاه، نور رو فدای تمنای خودشون میکنن و متاسفانه سر حسین ع رو تقدیم تمناهای بی‌ارزش خودشون میکنن!
خدای مهربان با زرنگی هر چه تمامتر و با قربانی نمودن صاحبان نور خود، شخصیت بی‌ارزش اهل حسادت رو که خودشونو در صف ملائکه جا زده‌اند، رو میکنه:
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»
و این داستان تکراری هزار بارۀ تاریخ معارین و اهل حسادتی است که نور سمعنا رو شنیدند، اما به این اسم اعظم نورانی خودشون، آگاهانه پشت کردند و شخصیت ناری خود را که در عالم ذر هم چنین بودند، مجددا این اشتباه مرگبارشونو در این دنیا هم ظاهر و تکرار نمودند و این آیات قرآن با واژۀ «شخص»، وصف حال اهل حسادتی است که تمنا رو بر تقدیر ترجیح میدن و یه روزی متوجه میشن که دیگه دیر شده، در واقع خدای مهربان به آنها فرصت و مهلت دنیایی برای تسویه حساب میده و این تاخیر در عقوبت، اونها رو در این دنیا پُر رو  میکنه، اما اون روز حساب و کتاب که برسه، میگن ای وای بر ما که چه غفلتی از نور خودمون کردیم و چه ظلم بزرگی به نور خودمون کردیم.
واژۀ «شخص» میخواد به ما بگه، شخصیت حسود با تقدیراتی که تمناهای اونها رو هدف گرفته، رو و آشکار خواهد شد و این رو شدن دست حسود زمانی خواهد بود که برای حسودی که مرتکب اشتباه مرگبار شده، دیگه دیر شده و آه و افسوس و واویلا برای آنها سودی نخواهد داشت:

إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ‏ فيهِ الْأَبْصارُ
فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا

إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ‏ فيهِ الْأَبْصارُ

[سورة إبراهيم (۱۴): الآيات ۴۲ الى ۴۵]
وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ 
إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ (۴۲)
و خدا را از آنچه ستمكاران مى‏‌كنند غافل مپندار.
جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تأخير مى‌‏اندازد كه چشمها در آن خيره مى‌‏شود.
مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (۴۳)
شتابان سر برداشته و چشم بر هم نمى‏‌زنند و [از وحشت‏] دلهايشان تهى است.
وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ 
فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٌ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ 
أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ (۴۴)
و مردم را از روزى كه عذاب بر آنان مى‌‏آيد بترسان.
پس آنان كه ستم كرده‏‌اند مى‏‌گويند:
«پروردگارا، ما را تا چندى مهلت بخش تا دعوت تو را پاسخ گوييم و از فرستادگان [تو] پيروى كنيم.»
[به آنان گفته مى‌‏شود:]
«مگر شما پيش از اين سوگند نمى‌‏خورديد كه شما را فنايى نيست؟
وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ 
وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ
وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ (۴۵)
و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند سكونت گزيديد،
و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم،
و مثلها براى شما زديم.»

فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۹۶ الى ۱۰۳]
حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (۹۶)
تا وقتى كه يأجوج و مأجوج [راهشان‏] گشوده شود و آنها از هر پشته‏‌اى بتازند،
وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ 
فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا 
يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ (۹۷)
و وعده حق نزديك گردد،
ناگهان ديدگان كسانى كه كفر ورزيده‏‌اند خيره مى‌‏شود [و مى‌‏گويند:]
«اى واى بر ما كه از اين [روز] در غفلت بوديم، بلكه ما ستمگر بوديم.»
إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (۹۸)
در حقيقت، شما و آنچه غير از خدا مى‌‏پرستيد، هيزم دوزخيد.
شما در آن وارد خواهيد شد.
لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ (۹۹)
اگر اينها خدايانى [واقعى‏] بودند در آن وارد نمى‏‌شدند، و حال آنكه جملگى در آن ماندگارند.
لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ (۱۰۰)
براى آنها در آنجا ناله‌‏اى زار است و در آنجا [چيزى‏] نمى‌‏شنوند.
إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ (۱۰۱)
بى‌‏گمان كسانى كه قبلا از جانب ما به آنان وعده نيكو داده شده است
از آن [آتش‏] دور داشته خواهند شد.
لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (۱۰۲)
صداى آن را نمى‌‏شنوند، و آنان در ميان آنچه دلهايشان بخواهد جاودانند.
لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۱۰۳)
دلهره بزرگ ، آنان را غمگين نمى‏‌كند و فرشتگان از آنها استقبال مى‌‏كنند
[و به آنان مى‏‌گويند:]
اين همان روزى است كه به شما وعده مى‏‌دادند.

شخصیت نورانی! – شخصیت شیطانی!

شخصیت نورانی، شخصیت با ارزش!
شخصیت حسود اهل تمنا، شخصیت بی ارزش!
تمناها شخصیت اهل حسادت را شکل میدهند!
شخصیت اهل حسادت مشخصه! تمناهاشونه!
تمناهای بی ارزش دنیا، کاری میکنند که حسود، شخصیت بی‌ارزشی داشته باشند!
نور، شخصیت اهل یقین رو شکل میده!
اهل نور، شخصیت با ارزشی دارند که فقط خدا این هویت و شخصیت اونها رو خریداره!
اونم به بهای بهشت جاویدان!
شخصیت اهل نور، مشخصه!
سیماهم فی وجوههم من اثر السجود!
اهل نور با اخذ نور علم از آل محمد ع و عمل به این علوم نورانی، صاحب سیمای نورانی و شخصیت نورانی می‌شوند که برای اهل آسمان مشخص است!

شخص – شخصیت – پرسونالیتی:
«الشخصیة» – «هویة ذاتیة»:
+ «علم النفس» – «کاراکتر»:

تشخیص شخصیت واقعی اشخاص با شاخص آیاتی و رسلی مشخَّص می شود!
«شَخَصَ: خَرَجَ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى غَيْرِهِ»
یعنی آیت شرایطی است که اون هویت ناپیدای دنیای قلب، از وضعیت ناپیدا به حالت واضح و آشکار تغییر مکان می‌دهد و حالا ما میبینیم، حسادتو، که چه مشکلاتی داره ایجاد میکنه.
پس شخصیت انسان از دو اصل میتونه منشا بگیره:
یا از حسادت و یا از نور ولایت!
رابطه حسود با عیب حسادت خودش یک رابطه ناسالم و پیچیده است که باید بدقت بررسی شود!
رابطه اهل نور ولایت با نور خودشون در ملکوت قلب نیز یک رابطه سالم در قلب سلیم است که برای خود عامل به نورولایت با فهم نور و ظلمت، آسان است، اما توضیح آن برای کسی که این تجربه شیرین را نداشته باشد، کاری مشکل و پیچیده است!
عشق: عاشق آیات:
اهل نور، به یتیم بداخلاق، یعنی کسی که بلد نیست مهربانی کنه، عشق می‌ورزه، چون او همون تقدیر و ماموریتی است که خدای مهربان برای اصلاح عیب حسد دنیای قلبش برای او مقدر نموده،
همچنین خدای مهربان این فرصت رو به او داده که به نیابت از خدای مهربان برای او مهربانی کنه و انگاری برای او نقش خدا رو بازی کنه! تا با معنا کردن اسم مهربانی، مالک و صاحب این اسم زیبا بشه و اسماء الله الحسنی و اسم اعظم خدای مهربان رو معنا کنه و به درجات خودش، مالک این نور بشه!
در واقع حقیقت این است که:
بیمار به داروی شفابخشش عشق می ورزه و اونو میخواد و گرچه این دارو به دهانش تلخ مینماید اما از خوردن آن امتناعی نمیکنه.
عشق همان نور است و همان 1+1 و همان فرایند نور الولایة است.
یعنی بیمار خودشو نیازمند دارو میداند و برای درمان خودش این دارو را استفاده می کند و کاری به تلخی دارو ندارد و به نسخه طبیبی دانا که این دارو را نسخه و تقدیر او نموده احترام می گذارد و چشم‌بسته همه نسخه‌های این طبیب دانا را قبول و باور دارد.
رابطه اهل نور با نور ولایت علمی آل محمد ع و آیات موید این انوار مقدس، یک رابطه عاشقانه است یعنی بدون حضور این نور در قلب خودش، اصلا نمیتونه زندگی کنه و حالش گرفته است و با این نور- و بدون هیچ عامل دیگری- کاملا شاد و خوشحال است. انگاری نور ولایت، قلب سلیم اهل نور را از هر ابزاری برای رسیدن به آرامش بی‌نیاز میکند «غنی».
وقتی قلبت به نور ولایت میرسه، دیگه حسرت داشتن هیچ چیز دیگه‌ای در دلت خطور نمیکنه و فکر هیچ‌کس و هیچ چیز دیگری نیستی!
این رابطه در عالم معنا و تاویل، مفهوم واژۀ  «زوج» و «ازدواج» است!
+ «سفر انفرادی با نور»
+ تاویل سورۀ نساء: «نساء النبی ص»

باید توفیق فهم نور ولایت با قلب سلیم رو داشته باشی!
[شنیدی میگن: باید قواعد بازی رو بدونی!]
برای رسیدن به معرفة الامام بالنورانیة باید قاعده این ارتباط قلبی رو بدونی و قاعده این ارتباط، دونستن نور و ظلمت قلبته، یعنی قبض و بسط نور درون قلب- که کار خداست- رو خوب متوجه باشی «الله یقبض و یبصط»!
یادته معلم نورانی، به ما یاد داد که تکلمات شیطان درون قلبمونو خوب بفهمیم!
اینم یک قاعده مهمه که کلام رحمان رو هم باید درون قلبمون بخوبی بفهمیم!
یعنی دانستن قواعد بازی نور و ظلمت درون قلب رو باید خوب بفهمیم!
چون لازمه داشتن حیات و زندگی توام با آرامش، همین داشتن رابطه سالم با آیاتی و رسلی است!
اگه قواعد رو ندونی، بالطبع رعایت هم نمیکنی و لذا این رابطه برقرار نخواهد شد!
و زندگی توام با آرامش و مهربانی برای قلبی که نور و ظلمتشو نفهمه،
کار خیلی سختی میشه! اصلا نمیشه!
خدای مهربان برای آموزش عشق (یعنی نور ولایت)، خیلی برنامه‌ریزی دقیق و خوبی انجام داده و ارسال رسل و انزال کتب و تلاوت آیات، همه و همه برای آموزش تئوری و عملی همین رابطۀ بین عبد و رب است که هزار واژه مترادف نور ولایت، منجمله همین واژۀ عشق، اینو بیان میکنند.
مطلب قشنگیه که:
آدمای حسود، خیلی راحت خودشونو گول میزنن!
آدمای حسود، در خودفریبی واقعا قوی هستند!
این نشون میده قدرت سیئه حسد رو که خیلی در کارش وارده و تسویل نفس و تسویل شیطان خیلی فعالانه دارن به کار خودشون ادامه میدن تا اینکه بالاخره صاحب این قلب رو گول بزنن و به اشتباه بندازن و شرنوشت شومی براش رقم بزنن.
شخصیت، محصول تربیت است و مجموعه‌ای است از صفات و مهارتها که با تمرین بدست میاد!
+ «آیاتی و رسلی»
یک نکته:
وقتی دارم جواب بدی یتیم بداخلاق رو با خوبی میدم ، اصلا فکر نمیکنم که دارم سوء استفاده میشم
یعنی وقتی دارم ظرف میشورم اصلا فکر نمیکنم که فلانی که در واقع او باید بیاد و ظرف بشوره ، داره از من سوء استفاده میکنه ! از این روش زندگی من و از این حسن خلق من داره سوء استفاده میکنه ! نه ! نظر من اینه الآن که او عمدا یا سهوا نمیاد کمکم کنه ، این شرایط رو خدا تقدیر کرده و من راضی به این تقدیرم چون داره خدا اینجوری کبر منو اصلاح میکنه و چی از این بهتر و بالاتر که در این شرایط من دارم از شر بیماری مهلک ناپیدای مرموز درون خودم رها میشم و لذا اصلا به این قضیه به این دید نگاه نمیکنم که او داره از من و این روش زندگی که من در پیش گرفتم سوء استفاده میکنه و اینجوری معتقدم یه جایی میرسه که قادر دانا حالا تقدیر میکنه که او هم با این نور عمل صالحی که از من میبینه اصلاح بشه و من عامل گسترش بر و نیکوکاری از آل محمد ع به او باشم و همه زندگی همینه که بتونی یه نفرو با روش خوب زندگی آل محمد ع عملا آشنا کنی پس ممکنه تکلمات بارها و بارها هنگامی که پیش بند رو زدی و داری ظرف میشوری و بقیه روی مبل لم دادن و میوه میل میکنن بیاد  سراغت که ای احمق ! اینم شد زندگی ! ببین دارن ازت سوء استفاده میکنن و اینجا من در موقف رمی جمرات باید از همین سنگریزه های علمی که در چنته ذخیره کردم بردارم و به شیطان درونم که میخواد منو از ادامه زندگی به روش خوب آل محمد ع منصرف کنه بزنم و اونو از خودم دور کنم و بهش بگم ای شیطان لعنتی برو گمشو و از من دور شو که من کمر همت بر بسته ام تا روش خوب آل محمد ع یعنی خوبی در قبال بدی دیگران رو عامل باشم تا بالاخره بتونم تاثیرگذار خوبی برای او باشم و هم تاثیر پذیر خوبی برای خودم [تاویلا مونث خوبی برای آل محمد ع و مذکر خوبی برای یتیم بداخلاق] و این افکار سوئی که شیطان القاء میکنه تمومی نداره پس باید علوم ربانی در ملکوت قلبت بطور آنلاین مدام واریز بشه تا از شر این دشمن دیرینه قسم خورده که میخواد هر جوری هست منو از آل محمد ع جدا کنه راحت بشم ان شاء الله تعالی.
ببین من باید نسبت به این روشی که دارم پیاده میکنم مردد نباشم ! من به آنچه دارم انجام میدم کاملا مطمئن هستم که درسته و نتیجه خواهد داد ان شاء الله تعالی.
تردید و شک و دودلی نتیجه استعمال حسد است در دنیای قلب حسودی که نمیخواد با نور ولایت و با تقدیرات، خودشو راضی کنه و عاشقانه با نور ولایت قلب خودش، زندگی رو پیش ببره.

هم حسادت و هم نور ولایت هر دو دنیای ناپیدای قلب ماست و کسی ازش خبر نداره و این شرایط آیات هستند که معلوم می کنن بر خلاف این ظاهر خوب ما ، در باطن نامعلوم و ناپیدای ما چی حاکمه و کی دستور میده! ارزش هر کسی به همین اصل و ابتدا و باطن اوست که حسادت حرف اول و آخر و میزنه یا نور ولایت همه کاره است «أَصْلُ الْمَرْءِ دِينُهُ: شخصيّت‏ انسان در ديندارى اوست.»
+ « فَلَا تُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏:
شخصيّت‏ خود را پاك و مبرّى نكنيد، خدا به كسانى كه پرهيزگارند آگاه‏تر است »
+ « يَا مُحَمَّدٌ! شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيْلِ، وَ عِزُّهُ كَفُّهُ الْأَذَى عَنِ النَّاسِ‏ »
واژه های اصل و نفس و شرافت و عزت و صفت و دعامة و بهاء و لیاقت و وجدان و شان و وجه و … به شخصیت ترجمه شده اند.
« يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ».
فرمود: پس بر مى‌‏گردند، كه بين ايشان ديوارى زده مى‌‏شود، از پشت ديوار فرياد زنند: آيا ما با شما نبوديم؟ (مؤمنين) گويند: چرا با ما بوديد، وليكن شما در مورد شخصيّت‏ خودتان فتنه انگيزى كرديد و انتظار كشيديد و به شك افتاديد تا وقتى كه امر خداوند به اجرا در آمد و (شيطان) شما را (در برابر) خداوند مغرور ساخت، و امروز نه از شما قربانى و عوض گرفته خواهد شد و نه از كافران، جايگاه شما آتش مى‏‌باشد، كه اين آتش ارباب و مولاى شماست؛ و بد بازگشت و جايگاهى است.»
+ «دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ: پايه شخصيت انسان عقل است.»

شخصیت هر فرد چقدر قابل تشخیص و شناسایی است ؟
هیچ کسی خودش خودشو اونجوری که باید بشناسه نمیشناسه !
عملا این در دل شرایط هست که شخصیت افراد مشخص میشه و رو میشه!
« شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا »
یعنی شخصیت حسود در دل همین آیات رو میشه و مشخص میشه.
و بطور کلی همه ماها حسودیم! همه ما خودشیفته‌ایم!
+ «انن – انّیّة»
شخصیت حسود و حالت قلبی حسادت رو هزار واژه معنا می کنند !
در مقابل این شخصیت، شخصیت اهل نور ولایت وجود داره که معرفت به نور امام ع پیدا کرده و همیشه یک الگوی نورانی برای کارهاش داره، لذا همیشه کارهاشو خوب انجام میده و از بدی دوری میکنه و اینو با قلبش که خوبی و بدی رو می‌فهمه، متوجه میشه و بهش عمل میکنه.
اصلا اینکه دنبال این موضوع باشیم که شخصیت طرف مقابل رو بشناسیم یک سعی بیهوده است! چون شخصیت انسان چیزی است در پرده غیب که فقط خدا از اون خبر داره و آیاتی که خدا برای آشکار شدن اون شخصیت پنهان طراحی میکنه
« إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ‏ تَشْخَصُ‏ فِيهِ الْأَبْصارُ »
شرایط آشکار شدن هویت و شخصیت پنهان فرد است که حتی خودش، خودش را هم نمیشناخته که چقدر باطن و درون ناپیدای خبیثی داشته که خودش هم خبر نداشته و میگه از خودم بدم میاد که اینقدر آدم بیخودی هستم که این کار اشتباه رو انجام دادم.
لازم نیست شخصیت‌شناسی دیگرانو بکنیم و این اصلا به ما مربوط نیست!
و این محدوده تکلم فی ما لا یعنیک است!
وقتی تکلیف معلومه، دیگه چه نیازی به تلاش برای پی بردن به شخصیت طرف مقابل است؟!
همه حسود هستند و وظیفه در مقابل بدی و نامهربانی دیگران و حسادت دیگران اینه که راضی به این تقدیراتی باشی که خدا برای تو مقدر کرده تا حسادتتو با این شرایط و روش و با کمک این نور ولایت مهار کنی و عامل به نور ولایتی باشی که هم خودتو نورانی و آرام میکنه و هم آرامش رو به دیگری منتقل میکنی و این میشه بِرّ و نیکوکاری.
مهم اینه که شخص اهل نور ولایت باشه! عبد باشه! مطیع نورش باشه! و 1000 واژه مترادف نور ولایت! لذا از اشتباهات شخصی که اهل نور ولایت هست نگران نباش که قلب او دارای ویژگی ممتازی هست که اشکالاتشو بهش گوشزد میکنه و اونم میشنوه و اشتباهشو قبول میکنه و در صدد جبران اشتباهاتش بر میاد!
به این شخصیت میگیم شخصیت قابل قبول!
این شخصیت قابل قبول (یعنی اهل نور ولایت) میتونه رابطه پایداری داشته باشه!
مهارت برقراری ارتباط سالم با دیگران.
اما از شخصیت حسودی نگران باش که اهل نور ولایت نیست، یعنی دستش توی دست صاحبان نور نیست، لذا اشتباهاتشو متوجه نیست و اصلا قبول نداره که اشتباه میکنه،
لذا درصدد جبران هم نخواهد بود.
پس ما خلق شدیم برای عبادت خالق خود!
و این عبادت مترادف نور ولایت است و بدون نور ولایت نمیشه عبادت کرد، نمیشه اطاعت کرد، نمیشه خوب زندگی کرد، نمیشه مهربانی کرد، نمیشه پی به اشتباهاتمون ببریم و جبرانشون کنیم.
ما خلق نشدیم که سر از تقدیرات خدا در بیاریم! اینقدر معادلات پیچیده و بی‌نهایتی داره که نمیشه فهمید این تقدیر چرا مقدر شده، و اصلا از ما از تقدیرات نمیپرسند، بلکه بطور کلی باید قبول کنیم که این تقدیرات هر چی که هست درست و بجا و صحیح تقدیر شده و برای ما خیر است و برای اصلاح عیب ما طراحی شده است.
و ما ماموریت و مسئولیت عمل به نور جوف این نار آیات و تقدیرات را داریم.
همۀ ما دارای شخصیت حسودی هستیم! «داء الامم»
کافیه معلم یک کوئیز بگیره، اونوقت می‌بینی که همه استعمال حسد میکنیم.
مهم اینه کیا می‌فهمن که رفتارشون یا گفتارشون استعمال حسده، و از تاریکی قلبشون متوجه این موضوع مهم میشن و فورا استغفار میکنن و در صدد جبران بر میان و کیا اصلا براشون فرقی نمیکنه و به استعمال حسادتشون ادامه میدن و حتی اونو یک روش درست میدونن و حسادتو و عدم رضایت از تقدیراتو بطور کاملا جدی و عادی ادامه میدن.

[شخصيّت‏ انسان در ديندارى اوست.]:
عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ:
أَصْلُ الْمَرْءِ دِينُهُ، وَ حَسَبُهُ خُلُقُهُ، وَ كَرَمُهُ تَقْوَاهُ، وَ إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ شَرَعٌ سَوَاءٌ.
زراره گويد: شنيدم كه امام باقر عَلَيْهِ السَّلَامُ مى‏فرمود:
شخصيّت‏ انسان در ديندارى اوست،
حسب و نسب او در خُلق و خوى اوست،
كرامت او در تقواى اوست؛
و همانا تمامى انسانها به طور مساوى از نسل حضرت آدم عَلَيْهِ السَّلَامُ هستند.

امام صادق علیه السلام:
عَنْ جَمِيلِ، قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
« فَلَا تُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏» ؟
فَقَالَ:
هُوَ قَوْلُ الْإِنْسَانِ: صَلَّيْتُ الْبَارِحَةَ، وَ صُمْتُ أَمْسِ، وَ نَحْوُ هَذَا،
ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ:
إِنَّ قَوْماً كَانُوا يُصْبِحُونَ فَيَقُولُونَ: صَلَّيْنَا الْبَارِحَةَ، وَ صُمْنَا أَمْسِ،
فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ:
لَكِنِّي أَنَامُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ، وَ لَوْ أَجِدُ بَيْنَهُمَا شَيْئاً لَنِمْتُهُ.
جميل (بن درّاج) گويد:
از امام صادق عَلَيْهِ السَّلَامُ پيرامون سخن خداوند متعال (كه فرموده است):
« شخصيّت‏ خود را پاك و مبرّى نكنيد، خدا به كسانى كه پرهيزگارند آگاه‏تر است»،
سؤال كردم.
فرمود:
اين سخن انسانى است كه گويد:
در گذشته نماز خواندم، ديروز روزه گرفتم و مانند چنين سخنان.
سپس فرمود:
به راستى گروهى بودند، كه چون صبحگاهان بيدار مى‏شدند مى‏گفتند: در گذشته نماز خوانديم، ديروز روزه گرفتيم، ولى امام علىّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فرموده است: من در شب و روز مى‏خوابم و اگر بين شب و روز، زمانى ديگر مى‏يافتم باز هم مى‏خوابيدم.

کُنه شخصیت مومن، ناشناخته باقی میمونه!

[صفت – شخصیت] :
امام صادق عَلَيْهِ السَّلَامُ:
وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ:
[فَكَمَا] لَا تَقْدِرُ الْخَلَائِقُ عَلَى كُنْهِ صِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَكَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى كُنْهِ صِفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ،
وَ كَمَا لَا تَقْدِرُ عَلَى كُنْهِ صِفَةِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ
كَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى كُنْهِ صِفَةِ الْإِمَامِ،
وَ كَمَا لَا تَقْدِرُ عَلَى كُنْهِ صِفَةِ الْإِمَامِ
كَذَلِكَ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى كُنْهِ صِفَةِ الْمُؤْمِنِ.
همچنان كه خلايق قدرت بر درك و شناخت ذات خداى عزّ و جلّ را ندارند،
نيز توان شناخت ذات وجود رسول اللّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را نخواهند داشت.
و همچنان كه قدرت شناخت ذات وجود رسول اللّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را ندارند،
نيز توان بر شناخت وجود امام (معصوم) را ندارند.
و همچنان كه قدرت بر شناخت وجود امام (معصوم) را ندارند،
نيز توان بر شناخت وجود شخصيّت‏ مؤمن را نخواهند داشت.

نوری که عقل رو تایید میکنه!
شخصیتی، که سفر انفرادی خودشو با نورش دنبال میکنه!

[دعم – شخصیت] :
امام صادق علیه السلام:
دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ
وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ
وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَلِيلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ
فَإِذَا كَانَ تَأْيِيدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَاكِراً فَطِناً فَهِماً
فَعَلِمَ بِذَلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ
وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ
فَإِذَا عَرَفَ ذَلِكَ عَرَفَ مَجْرَاهُ وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ
وَ أَخْلَصَ الْوَحْدَانِيَّةَ لِلَّهِ وَ الْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ
فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مُسْتَدْرِكاً لِمَا فَاتَ وَ وَارِداً عَلَى مَا هُوَ آتٍ
يَعْرِفُ مَا هُوَ فِيهِ وَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ هَاهُنَا
وَ مِنْ أَيْنَ يَأْتِيهِ وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ
وَ ذَلِكَ كُلُّهُ مِنْ تَأْيِيدِ الْعَقْلِ
.

و فرمود:
پايه شخصيت انسان عقل است
و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه ميگيرند.
عقل انسان را كامل كند و رهنما و بيناكننده و كليد كار اوست
و چون عقلش به نور خدائى مؤيد باشد، دانشمند و حافظ و متذكر و با هوش و فهميده باشد
و از اين رو بداند چگونه و چرا و كجاست و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد
و چون آن را شناخت روش زندگى و پيوست و جدا شده خويش بشناسد
و در يگانگى خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود
و چون چنين كند از دست رفته را جبران كرده،
برآينده مسلط گردد
و بداند در چه وضعى است و براى چه در اينجاست و از كجا آمده و بكجا ميرود؟
اينها همه از تأييد عقل است.

امام صادق عليه السلام:
لَا تُمَارِ فَيَذْهَبَ بَهَاؤُكَ
وَ لَا تُمَازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ.
ستيزه مكن كه شخصيت تو را ببرد،
و شوخى مكن كه روى مردم به تو باز شود و بر تو دلير شوند.

[صله رحم – قبول ذلت – راضی به تقدیرات – حسادت و ولایت]:
این حدیث زیبا اینارو بهمون یاد میده:
دلم میخواد توفیق آموزش عملی نور ولایت به ارحام و بستگان خودمو، خودم داشته باشم،
و خودم بهشون نور ولایت رو عملا یاد بدم و عملا با قبول ذلت در دل شرایط ( که در واقع، اوج عزت است)، بهشون یاد بدم شیرینی عمل به نور ولایت رو و آثار عمل به نور ولایت رو و برّ و نیکوکاری رو از خود من یاد بگیرند، نه اینکه این توفیق، بخاطر حسادت من، از دستم بره و اونا برای یاد گرفتن نور ولایت به غیر من محتاج شوند و من این فرصت زیبا رو از دست بدهم، پس راضی به این تقدیرات شدن برای من باید مثل عسل شیرین شود که خدا این توفیقو به من داده که من با عمل به نور ولایت و روشی که صاحب نورم یادم داده، به عزیزانم که هنوز خوب نور ولایتو نشناختن، بهشون نشون بدم که این ابزار زیبا، جایگزینی نداره و تنها روش دسترسی به آرامش، عدم استعمال حسادت و عمل به نور ولایت و مهربانی کردن است. چقدر این حدیث زیباست:

امام صادق علیه السلام:
عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏:
إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ أَنِّي قَدْ أَذْلَلْتُ رَقَبَتِي فِي رَحِمِي
وَ أَنِّي لَأُبَادِرُ أَهْلَ بَيْتِي أَصِلُهُمْ قَبْلَ أَنْ يَسْتَغْنُوا عَنِّي.
من دوست دارم خداوند ببيند كه من به خاطر پيوند خويشى و صله رحم،
شخصيت خود را در برابر خويشاوندان حقير و كوچك مى‌‏سازم.

من در پيوند با خويشانم شتاب مى‌‏ورزم كه مبادا از من بى‌‏نياز شوند
و فرصت خدمتگزارى از دستم برود.

وَ قَالَ ع‏:
مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ.
هر كه براى خود شخصيّت و ارزشى قائل نشود، از گزند او خاطر جمع مباش.
مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا.
آن كس كه شخصيّت خود را گرامى و محترم داشت؛ دنيا در نظرش پست و بى‏‌مقدار گشت.

[شان – شخصیت] :
وَ قَالَ ع‏:
الْعَقْلُ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمُ وَزِيرُهُ وَ الرِّفْقُ وَالِدُهُ وَ اللِّينُ أَخُوهُ
وَ لَا بُدَّ لِلْعَاقِلِ مِنْ ثَلَاثٍ
أَنْ يَنْظُرَ فِي شَأْنِهِ وَ يَحْفَظَ لِسَانَهُ وَ يَعْرِفَ زَمَانَهُ
أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ
أَلَا وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ.

عقل دوست مؤمن است و بردبارى وزير او. مدارا پدر او است، و نرمى برادرش.
و فرد عاقل ناگزير به رعايت سه چيز است:
نگريستن در شخصيت خود، نگهدارى زبانش، شناختن زمانه‏‌اش.
هان آگاه باشيد كه فقر و تهيدستى از بلاها است، و سخت‏‌تر از تهيدستى بيمارى جسم است،
و بدتر از آن بيمارى دل باشد.
هان آگاه باشيد كه توانگرى مالى از نعمتها است، و بهتر از آن تندرستى است،
و برتر از تندرستى پرهيزگارى دل است.

[قدر – شخصیت] :
شخصیت هر کسی به اینه که هنگام عرضه آیات و تقدیراتی که براش جاری میشه ، بداند که در این چیزی که برایش مقدر شده خدایتعالی برای او اراده خیر کرده و هدف اصلاح و تربیت عیب حسادت اوست که این شرایط متناسب با این هدف تقدیر شده است، حالا این شخص ضمن اینکه خدای خودشو به حکیم بودن در همه کارها قبول داره، اینجا هم تن به انجام وظیفه در قبال آیت می دهد و اظهار شِکوه ننموده و جواب بدی یتیم بداخلاق را با خوبی میدهد «احسان» و اینگونه اندیشه والای آل محمد ع را به او سرایت و اشاعه و گسترش داده [افشاء السلام فی العالم] و این فرایند برّ و نیکوکاری همان عمل به نور ولایت است، پس عاقل و باشخصیت کسی است که در ملکوت قلبش دستش توی دست نورانی صاحب نور خویش است و هنگامی که مثلا شرّی برایش مقدر می شود مثلا کسی به او حرفی نامربوط می زند « قَوْلِ الزُّورِ فِيهِ » ، او این شرایط را تقدیراتی میداند که ولی خدا برای انجام وظیفه او طراحی نموده ، لذا بهم نمی ریزد [مالکیت بر نفس + قصه مالک اشتر] و از کوره در نمی‌رود و منزعج نمی شود «أَنَّهُ لَيْسَ بِعَاقِلٍ مَنِ انْزَعَجَ مِنْ قَوْلِ الزُّورِ فِيهِ: عاقل نيست كسى كه از سخن ناروا در باره‏‌اش پريشان و مضطرب گردد.» [+ «زعج»] ! و این را فرصت خوبی برای اشاعه اندیشه احسان آل محمد ع به دیگران می داند « النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ » و میداند که آل محمد ع به میزانی که او اختیارا در دل این شرایط تن به انجام وظیفه و ظاهرا قبول ذلت بدهد ، برای او شخصیت و ارزشی والا در نظر می گیرند « وَ قَدْرُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُ » لذا همه کارهایش و حرفهایش، همه باید برگرفته از این نور ولایتی باشه که توی قلبش می‌فهمه [قبض و بسط] و اونو بصورت حروف و کلمات به زبان میاره «فَتَكَلَّمُوا فِي الْعِلْمِ تَبَيَّنْ أَقْدَارُكُمْ» و ارزش واقعی و شخصیت حقیقی و زیبا و خوب هر کسی به همینه که از خودش چیزی نگه، بلکه مجری اوامر و نواهی عالم بالا باشد، ان شاء الله تعالی.
وَ قَالَ ع‏:
أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا
أَنَّهُ لَيْسَ بِعَاقِلٍ مَنِ انْزَعَجَ مِنْ قَوْلِ الزُّورِ فِيهِ
وَ لَا بِحَكِيمٍ مَنْ رَضِيَ بِثَنَاءِ الْجَاهِلِ عَلَيْهِ
النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ
وَ قَدْرُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُ
فَتَكَلَّمُوا فِي الْعِلْمِ تَبَيَّنْ أَقْدَارُكُمْ.
اى مردم بدانيد:
عاقل نيست كسى كه از سخن ناروا در باره‏‌اش پريشان و مضطرب گردد،
و فرزانه نيست آن كس كه از ستايش نادان خرسند شود،
مردمان زائيده كردار نيكشان مى‌‏باشند.
ارزش هر كس در گرو آن است كه بدان آگاهى دارد.
به دانش سخن گوئيد تا شخصيت شما بارز شود.

[شخصیت – قدر – تغافل – تعامی – تعامس – احسان] :
همینکه جواب بدی دیگرانو با خوبی میدهی میشه قبول ذلت و میشه احسان و میشه شخصیت والا « ذَلِّلُوا أَخْلَاقَكُمْ بِالْمَحَاسِنِ وَ قَوِّدُوهَا إِلَى الْمَكَارِمِ »!
همین فرایند نور ولایت است که هزار واژه اونو تفسیر میکنن مثل ذلل و احسان و کرم و حلم و صبر و ایثار و « وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَكُمُ الْحِلْمَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْإِيثَارِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِيمَا تُجْمِدُونَ [تُحْمَدُونَ‏] عَنْهُ » … برای اینکه بتونی جواب بدی دیگرانو با خوبی بدهی لازمه اینکار اینه که خیلی به اشتباهات اونا وَر نری! کاراشونو دقیق بررسی نکن تا مثلا ثابت کنی اشکال از اوناست نه از تو « وَ لَا تُدَاقُّوا النَّاسَ وَزْناً بِوَزْنٍ » ! اصلا خطای خطاکار ربطی به انجام وظیفه ما در قبال آیاتی که برای ما تقدیر شده نداره! همینکه این شرّ ، مقدر شده یعنی خدا خواسته که ما در این امتحان شرکت کنیم! تمام! و هر اعتراضی مبنی بر اینکه سوالات اشتباه طراحی شده، توهین و تهمت و اهانت به دستگاه حکیمانه الهی است! اشتباه نکن، در دستگاه الهی نه سوالات لو میره و نه پیش‌پیش فروخته میشه و نه طراح سوال اشتباه میکنه و نه هزار نه دیگر ! سرتو بنداز پایین و فقط انجام وظیفه کن ! پس ربط عبارت زیبای « وَ لَا تُدَاقُّوا النَّاسَ وَزْناً بِوَزْنٍ : و در رفتار با مردم وسواس بخرج مدهيد [زياد دقيق مشويد] یعنی [عدم موشكافى و كنجكاوى در امور بى‌‏ارزش و بی ارتباط با ما]»
+ مقالۀ زیبای تغافل و این حدیث بسیار زیباست!
اگه میخوای شخصیتت روز بروز با ارزشتر بشه باید روز بروز درصد حسادتش کمتر و کمتر بشه و درصد نور ولایتش بیشتر و بیشتر بشه و این عملا در دل همین تقدیرات که شرایط عمل به نور ولایت هست امکان پذیر خواهد بود و عمل به نور ولایت در این عبارت ها « وَ عَظِّمُوا أَقْدَارَكُمْ بِالتَّغَافُلِ عَنِ الدَّنِيِّ مِنَ الْأُمُورِ : و شخصيت خود را در پرتو تغافل و بى‏‌توجّهى از امور پست گرامى بداريد.» و « وَ تَكَرَّمُوا بِالتَّعَامِي عَنِ الِاسْتِقْصَاءِ وَ رُوِيَ بِالتَّعَامُسِ مِنَ الِاسْتِقْصَاءِ : خويش را با عدم موشكافى و كنجكاوى در امور بى‌‏ارزش ارجمند بداريد » ، میشه همون فن زیبای علمی تغافل [و تعامی و تعامس] در مورد چیزهای بی ارزش دنیایی که همه بر سر آنها با هم دعوا دارند، درست مثل فیلم لاشخورهایی که روی جسد مرده ای افتاده و با هم بخاطر حب شدید به دنیای بی ارزش مرده ، دعوا می کنند.
+ «نسر و امل»
شخصیت کرکس! شخصیت حسود مثل شخصیت کرکس است!
حتما فیلم زیبای مقالۀ کرکس ها رو ببینید که چجوری سر حب دنیا به جون هم می افتند!
+ فیلم مقالۀ تغافل.
ادامه مطلب: … و در واقع همین آیات هستند که فرصت ترقی و رشد و نمو و رسیدن به کمال و تمام را برای ما فراهم می نمایند ان شاء الله تعالی …
عبارت [وَ أَمْسِكُوا رَمَقَ الضَّعِيفِ‏ بِجَاهِكُمْ وَ بِالْمَعُونَةِ لَهُ إِنْ عَجَزْتُمْ عَمَّا رَجَاهُ عِنْدَكُمْ]
+ [اقرضهم من عرضک]
افراد ناتوانى كه انتظار كمك از شما دارند و شما نمى‌‏توانيد انتظار آنان را برآورده سازيد، حداقل از وجاهت و اعتبار خود [نزد ديگران‏] استفاده كنيد و آنها را در برابر مشكلات سر پا نگهداريد.] هم میگه نیکوکاری کنید و نیکوکار باشید و هم قرض نور به یتیم بداخلاق بدهید:
وَ قَالَ ع‏ :
ذَلِّلُوا أَخْلَاقَكُمْ بِالْمَحَاسِنِ
وَ قَوِّدُوهَا إِلَى الْمَكَارِمِ وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَكُمُ الْحِلْمَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْإِيثَارِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِيمَا تُجْمِدُونَ [تُحْمَدُونَ‏] عَنْهُ وَ لَا تُدَاقُّوا النَّاسَ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ عَظِّمُوا أَقْدَارَكُمْ بِالتَّغَافُلِ عَنِ الدَّنِيِّ مِنَ الْأُمُورِ
وَ أَمْسِكُوا رَمَقَ الضَّعِيفِ‏ بِجَاهِكُمْ وَ بِالْمَعُونَةِ لَهُ إِنْ عَجَزْتُمْ عَمَّا رَجَاهُ عِنْدَكُمْ
وَ لَا تَكُونُوا بَحَّاثِينَ عَمَّا غَابَ عَنْكُمْ فَيَكْثُرَ غَائِبُكُمْ [عَائِبُكُمْ‏] وَ تَحَفَّظُوا مِنَ الْكَذِبِ فَإِنَّهُ مِنْ أَدْنَى الْأَخْلَاقِ قَدْراً وَ هُوَ نَوْعٌ عَنِ الْفُحْشِ وَ ضَرْبٌ مِنَ الدَّنَاءَةِ
وَ تَكَرَّمُوا بِالتَّعَامِي عَنِ الِاسْتِقْصَاءِ وَ رُوِيَ بِالتَّعَامُسِ مِنَ الِاسْتِقْصَاءِ.
رفتار خود را در پرتو خوبيها در بند نمائيد، و به جانب نيكيها رهبرى كنيد،
و نفس خود را به حلم و بردبارى عادت دهيد،
و بر آنچه كه ديگران را بر شما و حقّتان برترى مى‌‏دهند پايدارى كنيد،
و در رفتار با مردم وسواس بخرج مدهيد [زياد دقيق مشويد]،
و شخصيت خود را در پرتو تغافل و بى‌‏توجّهى از امور پست گرامى بداريد.
نگاه و چشمداشت افراد ناتوان را با اعتبار و آبروى خود دريابيد،
و اگر از رسيدن به آنچه بدان اميد بسته‏‌اند وامانديد؛ با كمك و امدادى به فريادشان برسيد.
و از آنچه كه از شما پنهان است كاوشگر مباشيد،
كه در اين صورت امور پوشيده از شما و نهان افزون گردد.
از دروغ و خلاف حقيقت پرهيز كنيد،
زيرا كه آن از لحاظ پايه و مرتبه از پست‏‌ترين آداب و رفتار است،
و آن، نوعى از تبهكارى و گونه‏‌اى از پستى و بى‏‌مايگى است.
خويش را با عدم موشكافى و كنجكاوى در امور بى‏‌ارزش ارجمند بداريد.

[صیانت وجه – درخواست حضوری! درخواست با رقعة]:
+ «صون – صیانت نفس – مصونیت»
وَ جَاءَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَهُ حَاجَةً
فَقَالَ ع يَا أَخَا الْأَنْصَارِ صُنْ وَجْهَكَ عَنْ بِذْلَةِ الْمَسْأَلَةِ وَ ارْفَعْ حَاجَتَكَ فِي رُقْعَةٍ فَإِنِّي آتٍ فِيهَا مَا سَارَّكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَكَتَبَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ لِفُلَانٍ عَلَيَّ خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ وَ قَدْ أَلَحَّ بِي فَكَلِّمْهُ يُنْظِرْنِي إِلَى مَيْسَرَةٍ
فَلَمَّا قَرَأَ الْحُسَيْنُ ع الرُّقْعَةَ دَخَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ صُرَّةً فِيهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ قَالَ ع لَهُ أَمَّا خَمْسُمِائَةٍ فَاقْضِ بِهَا دَيْنَكَ وَ أَمَّا خَمْسُمِائَةٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى دَهْرِكَ وَ لَا تَرْفَعْ حَاجَتَكَ إِلَّا إِلَى أَحَدِ ثَلَاثَةٍ إِلَى ذِي دِينٍ أَوْ مُرُوَّةٍ أَوْ حَسَبٍ
فَأَمَّا ذُو الدِّينِ فَيَصُونُ دِينَهُ
وَ أَمَّا ذُو الْمُرُوَّةِ فَإِنَّهُ يَسْتَحْيِي لِمُرُوَّتِهِ
وَ أَمَّا ذُو الْحَسَبِ فَيَعْلَمُ أَنَّكَ لَمْ تُكْرِمْ وَجْهَكَ أَنْ تَبْذُلَهُ لَهُ فِي حَاجَتِكَ
فَهُوَ يَصُونُ وَجْهَكَ أَنْ يَرُدَّكَ بِغَيْرِ قَضَاءِ حَاجَتِكَ.
 مردى از انصار (اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از اهل مدينه) حضور آن حضرت رسيد و خواست تا خواهشى كند،
امام فرمود: اى برادر انصار، شخصيّت خود را از درخواست حضورى حفظ كن، و نيازت را توسّط نامه ابراز كن، و من آن را به گونه‌‏اى انجام دهم كه بخواست خدا تو را شاد و خرسند سازد.
او نيز نوشت: اى ابا عبد اللَّه من به فلان كس پانصد سكّه طلا بدهكارم، و در مطالبه‏‌اش مرا به ستوه آورده، پس با او صحبتى فرما تا به هنگام فراخدستى و گشايش مرا مهلتى دهد.
چون امام آن نوشته را خواند به منزل رفت و كيسه‌‏اى حاوى هزار سكّه طلا را با خود آورد، و او را گفت: پانصد سكّه‌‏اش را صرف پرداخت قرضت كن، و از پانصد سكّه الباقى در راه زندگيت مدد گير.
و حاجت و نيازت را فقط بر اين گونه افراد ابراز كن:
ديندار، جوانمرد، خانواده‏‌دار.
امّا فرد متديّن و ديندار در حفظ دينش كوشد [و رويت را زمين نزند]،
و امّا جوانمرد از مردانگيش حيا مى‌كند،
و امّا فرد خانواده‌‏دار مى‌‏داند كه تو آبرويت را بخاطر نياز به او زير پا نهاده‏‌اى،
بنا بر اين آبرويت را حفظ مى‌‏كند؛ و تو را ناكام و محروم باز نمى‌‏گرداند.

داستان تکراری اشخاص حسود!
داستان تکراری اشخاصی همچون محمد بن مسلم زهری!
او که شخصیت زمان خود بود، اما، یک شخصیت بی‌ارزش،
چون پشت به نور امام سجاد ع نمود!
تمناهای پوچ و بی‌ارزشش، بالاخره دستش را رو نمودند!
+ «ان دین الله لا یعرف بالرجال، بل بآیة الحق، فعرف الحق، تعرف اهله»

[يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى‏ الْعُلَمَاءِ]:
+  [سورة الأعراف (7): الآيات 169 الى 170] + [سورة مريم (19): الآيات 56 الى 60]
داستان تکراری و مهم افرادی همچون محمد بن مسلم زهری
که در این حدیث، امام سجاد ع به آنها اشاره میکنند:

نکنه عده‌ای کلاه سرت بذارن و به دست تو، کاری بر علیه نور انجام بدهند، که هیچوقت خودشون بدون تو و به تنهایی قادر به انجامش نبودند!
نکنه ابزاری بشی که دیگران به تاسی از تو، به نور شک کنند!
محتوای مطلب زیبای این حدیث، امروز به درد خیلی از ماها میخوره!
اهل حسادت دوست دارن به دست یکی دیگه (مثل من و تو) به نور ضربه بزنن!
مبادا مورد سوء استفاده اهل حسد قرار بگیریم، ان شاء الله تعالی.

امام سجاد علیه السلام:
كتابه ع إلى محمد بن مسلم الزهري يعظه

كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مِنَ الْفِتَنِ وَ رَحِمَكَ مِنَ النَّارِ
فَقَدْ أَصْبَحْتَ بِحَالٍ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَكَ بِهَا أَنْ يَرْحَمَكَ فَقَدْ أَثْقَلَتْكَ نِعَمُ اللَّهِ بِمَا أَصَحَّ مِنْ بَدَنِكَ وَ أَطَالَ مِنْ عُمُرِكَ وَ قَامَتْ عَلَيْكَ حُجَجُ اللَّهِ بِمَا حَمَّلَكَ مِنْ كِتَابِهِ وَ فَقَّهَكَ فِيهِ مِنْ دِينِهِ وَ عَرَّفَكَ مِنْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص فَرَضِيَ لَكَ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَ بِهَا عَلَيْكَ وَ فِي كُلِّ حُجَّةٍ احْتَجَّ بِهَا عَلَيْكَ الْفَرْضَ بِمَا قَضَى فَمَا قَضَى إِلَّا ابْتَلَى شُكْرَكَ فِي ذَلِكَ وَ أَبْدَى فِيهِ فَضْلَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ‏ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ فَانْظُرْ أَيَّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ‏ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ
فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ‏
 أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ [چه مثالهای زیبایی « قُطْباً ، جِسْراً ، سُلَّماً : با اين كار خواستند كه تو را محورى سازند تا آسياى ستمشان بر آن محور بچرخد؟! و تو را پلى سازند تا در خلافكاريشان بر آن عبور كنند؟! و نردبان گمراهى خود قرارت داده‏اند … » !] دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى‏ الْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لَا أَقْوَى أَعْوَانِهِمْ إِلَّا دُونَ مَا بَلَغْتَ مِنْ إِصْلَاحِ فَسَادِهِمْ وَ اخْتِلَافِ الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ إِلَيْهِمْ
فَمَا أَقَلَّ مَا أَعْطَوْكَ فِي قَدْرِ مَا أَخَذُوا مِنْكَ
وَ مَا أَيْسَرَ مَا عَمَرُوا لَكَ فَكَيْفَ مَا خَرَّبُوا عَلَيْكَ
فَانْظُرْ لِنَفْسِكَ فَإِنَّهُ لَا يَنْظُرُ لَهَا غَيْرُكَ وَ حَاسِبْهَا حِسَابَ رَجُلٍ مَسْئُولٍ
وَ انْظُرْ كَيْفَ شُكْرُكَ لِمَنْ غَذَّاكَ بِنِعَمِهِ صَغِيراً وَ كَبِيراً فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ- فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا إِنَّكَ لَسْتَ فِي دَارِ مُقَامٍ أَنْتَ فِي دَارٍ قَدْ آذَنَتْ بِرَحِيلٍ فَمَا بَقَاءُ الْمَرْءِ بَعْدَ قُرَنَائِهِ طُوبَى لِمَنْ كَانَ فِي الدُّنْيَا عَلَى وَجَلٍ يَا بُؤْسَ لِمَنْ يَمُوتُ وَ تَبْقَى ذُنُوبُهُ مِنْ بَعْدِهِ احْذَرْ فَقَدْ نُبِّئْتَ وَ بَادِرْ فَقَدْ أُجِّلْتَ إِنَّكَ تُعَامِلُ مَنْ لَا يَجْهَلُ وَ إِنَّ الَّذِي يَحْفَظُ عَلَيْكَ لَا يَغْفُلُ تَجَهَّزْ فَقَدْ دَنَا مِنْكَ سَفَرٌ بَعِيدٌ وَ دَاوِ ذَنْبَكَ فَقَدْ دَخَلَهُ سُقْمٌ شَدِيدٌ وَ لَا تَحْسَبْ أَنِّي أَرَدْتُ تَوْبِيخَكَ وَ تَعْنِيفَكَ وَ تَعْيِيرَكَ لَكِنِّي أَرَدْتُ أَنْ يَنْعَشَ اللَّهُ مَا قَدْ فَاتَ مِنْ رَأْيِكَ وَ يَرُدَّ إِلَيْكَ مَا عَزَبَ مِنْ دِينِكَ وَ ذَكَرْتُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ- وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ أَ غَفَلْتَ ذِكْرَ مَنْ مَضَى مِنْ أَسْنَانِكَ وَ أَقْرَانِكِ وَ بَقِيتَ بَعْدَهُمْ كَقَرْنٍ أَعْضَبَ‏
انْظُرْ هَلِ ابْتُلُوا بِمِثْلِ مَا ابْتُلِيتَ أَمْ هَلْ وَقَعُوا فِي مِثْلِ مَا وَقَعْتَ فِيهِ أَمْ هَلْ تَرَاهُمْ ذَكَرْتَ خَيْراً أَهْمَلُوهُ وَ عَلِمْتَ شَيْئاً جَهِلُوهُ بَلْ حَظِيتَ بِمَا حَلَّ مِنْ حَالِكَ فِي صُدُورِ الْعَامَّةِ وَ كَلَّفَهُمْ بِكَ إِذْ صَارُوا يَقْتَدُونَ بِرَأْيِكَ وَ يَعْمَلُونَ بِأَمْرِكَ إِنْ أَحْلَلْتَ أَحَلُّوا وَ إِنْ حَرَّمْتَ‏ حَرَّمُوا وَ لَيْسَ ذَلِكَ عِنْدَكَ
وَ لَكِنْ أَظْهَرَهُمْ عَلَيْكَ
امّا آنچه موجب پيروزى و غلبه ايشان بر تو شده [عبارت است از:]   
+ «فشل – جنگ احد»:
چی میشه که بعضی‌ها جا میزنن؟!
رَغْبَتُهُمْ فِيمَا لَدَيْكَ
چشم‌داشت و آرزويشان به دنيايت،
ذَهَابُ عُلَمَائِهِمْ
سپرى شدن اهل علمشان،
وَ غَلَبَةُ الْجَهْلِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِمْ
و غالب شدن نادانى بر تو و ايشان،
وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ طَلَبُ الدُّنْيَا مِنْكَ وَ مِنْهُمْ
و دوست داشتن رياست، و دنياپرستى از جانب تو و ايشان.

أَ مَا تَرَى مَا أَنْتَ فِيهِ مِنَ الْجَهْلِ وَ الْغِرَّةِ وَ مَا النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْبَلَاءِ وَ الْفِتْنَةِ قَدِ ابْتَلَيْتَهُمْ وَ فَتَنْتَهُمْ بِالشُّغُلِ عَنْ مَكَاسِبِهِمْ مِمَّا رَأَوْا فَتَاقَتْ نُفُوسُهُمْ‏ إِلَى أَنْ يَبْلُغُوا مِنَ الْعِلْمِ مَا بَلَغْتَ أَوْ يُدْرِكُوا بِهِ مِثْلَ الَّذِي أَدْرَكْتَ فَوَقَعُوا مِنْكَ فِي بَحْرٍ لَا يُدْرَكُ عُمْقُهُ وَ فِي بَلَاءٍ لَا يُقْدَرُ قَدْرُهُ فَاللَّهُ لَنَا وَ لَكَ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ.
أَمَّا بَعْدُ
فَأَعْرِضْ عَنْ كُلِّ مَا أَنْتَ فِيهِ حَتَّى تَلْحَقَ بِالصَّالِحِينَ الَّذِينَ دُفِنُوا فِي أَسْمَالِهِمْ‏ لَاصِقَةً بُطُونُهُمْ بِظُهُورِهِمْ لَيْسَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ وَ لَا تَفْتِنُهُمُ الدُّنْيَا وَ لَا يُفْتَنُونَ بِهَا رَغِبُوا فَطُلِبُوا فَمَا لَبِثُوا أَنْ لَحِقُوا فَإِذَا كَانَتِ الدُّنْيَا تَبْلُغُ مِنْ مِثْلِكَ هَذَا الْمَبْلَغَ مَعَ كِبَرِ سِنِّكَ وَ رُسُوخِ عِلْمِكَ وَ حُضُورِ أَجَلِكَ فَكَيْفَ يَسْلَمُ الْحَدَثُ فِي سِنِّهِ الْجَاهِلُ فِي عِلْمِهِ الْمَأْفُونُ فِي رَأْيِهِ الْمَدْخُولُ فِي عَقْلِهِ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ عَلَى مَنِ الْمُعَوَّلُ وَ عِنْدَ مَنِ الْمُسْتَعْتَبُ نَشْكُو إِلَى اللَّهِ بَثَّنَا وَ مَا نَرَى فِيكَ وَ نَحْتَسِبُ عِنْدَ اللَّهِ مُصِيبَتَنَا بِكَ فَانْظُرْ كَيْفَ شُكْرُكَ لِمَنْ غَذَّاكَ بِنِعَمِهِ صَغِيراً وَ كَبِيراً وَ كَيْفَ إِعْظَامُكَ لِمَنْ جَعَلَكَ بِدِينِهِ فِي النَّاسِ جَمِيلًا وَ كَيْفَ صِيَانَتُكَ لِكِسْوَةِ مَنْ جَعَلَكَ بِكِسْوَتِهِ فِي النَّاسِ سَتِيراً وَ كَيْفَ قُرْبُكَ أَوْ بُعْدُكَ مِمَّنْ أَمَرَكَ أَنْ تَكُونَ مِنْهُ قَرِيباً ذَلِيلًا- مَا لَكَ لَا تَنْتَبِهُ مِنْ نَعْسَتِكَ وَ تَسْتَقِيلُ مِنْ عَثْرَتِكَ فَتَقُولَ وَ اللَّهِ مَا قُمْتُ لِلَّهِ مَقَاماً وَاحِداً أَحْيَيْتُ بِهِ لَهُ دِيناً أَوْ أَمَتُّ لَهُ فِيهِ بَاطِلًا فَهَذَا شُكْرُكَ مَنِ اسْتَحْمَلَكَ مَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ كَمَنْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ- أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا اسْتَحْمَلَكَ كِتَابَهُ وَ اسْتَوْدَعَكَ عِلْمَهُ فَأَضَعْتَهَا فَنَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِي عَافَانَا مِمَّا ابْتَلَاكَ بِهِ وَ السَّلَامُ.

نامه پندآميز امام سجّاد عليه السّلام به محمّد بن مسلم زهرى‏

اميدوارم خداوند ما و تو را از گرفتاريها حفظ كند و در باره دوزخ به تو رحم كند،
امروز حال تو بگونه‏‌اى شده كه هر آشنا را سزد كه بر تو رحم آرد،
بى‌‏شكّ بار نعمات الهى بر تو سنگين شده، چرا كه تنى سالم و عمرى درازت داده، و دلائل و حجّتهاى خداوند بر تو تمام شده، كه تو را به دستورات قرآن موظّف ساخته، و توسّط آن فقه دينت آموخته، و تو را با رفتار پيامبر خود محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آشنا كرده، پس براى هر نعمتى كه بر تو انعام فرموده، و در هر دليلى كه بدان بر تو اقامه نموده، وظيفه‏‌اى را مقرّر داشته است، و اينها تنها براى اين است كه شكر و سپاس تو را بيازمايد، و احسان و فضل خود را بر تو آشكار نمايد، آنجا كه فرموده: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ،
يعنى: «اگر شكرگزاريد همانا شما را [نعمت‏] بيفزايم،
و اگر ناشكرى كنيد بى‏‌ترديد عذاب من سخت است.»
پس خوب بيانديش فردا روز كه در حضور خدا بايستى و از نعمتهائى كه بر تو ارزانى داشته بپرسد كه چگونه رعايت كردى؟ و از حجّتهاى خود جويا شود كه به چه ترتيبى حقّشان را ادا نمودى، چگونه فردى خواهى بود؟ (يعنى: چه پاسخى براى اين سؤالات آماده ساخته‏‌اى؟)
مبادا فكر كنى كه خدا عذر تو را بپذيرد، و به كوتاهى و تقصير تو راضى شود!
هرگز هرگز، اين گونه نيست!

در كتاب خود [قرآن‏] از دانشمندان پيمان گرفته، آنگاه كه فرموده:
لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ‏
يعنى: «بايد آن [حقائق كتاب‏] را براى مردم روشن بيان كنيد و پنهانش مكنيد»،
و تو بدين نكته توجّه كن كه بى‌‏شكّ كمترين چيزى كه پنهان داشته‏‌اى و سبكترين بارى كه بر دوش كشيده‏‌اى اين است كه همدم تنهايى ستمگر گشته‏‌اى، و با نزديك شدن به او و اجابت خواسته‏‌اش جادّه گمراهى و ضلالت را برايش هموار ساخته‏‌اى،
چقدر مى‌‏ترسم كه فردا روز همراه با خيانتكاران، گرفتار گناه خود باشى و از درآمدى كه بجهت همكارى با ستمگران گرد آورده‏‌اى بازخواست و مؤاخذه شوى، زيرا تو مالى را كه حقّ تو نبوده، دريافت داشته‏‌اى، و به فردى نزديك شده‏‌اى كه حقّ هيچ‌كس را ملاحظه ننموده، و تو نيز حرام و باطلى را مى‌‏بينى ردّ نميكنى، و آن كس را كه به جنگ خدا برخاسته اجابت كرده‏‌اى،
آيا جز اين است كه وقتى تو را فراخواندند با اين كار خواستند كه تو را محورى سازند تا آسياى ستمشان بر آن محور بچرخد؟!
و تو را پلى سازند تا در خلافكاريشان بر آن عبور كنند؟!
و نردبان گمراهى خود قرارت داده‏‌اند تا مبلّغ گمراهى و پوينده راهشان باشى؟
و مى‌‏خواهند توسّط تو، شخصيت علما را در نظر مردم مشكوك نمايند،
و با كمك تو دل افراد نادان را به سمت خود جذب كنند و مطيع خود سازند،
و تو آن گونه بر فساد آن جماعت سرپوش نهادى؛
و آنچنان رفت و آمد عام و خاصّ مردم را به درگاهشان معمول داشتى كه از عهده برجسته‏‌ترين وزيرانشان و قوى‌‏ترين يارانشان هم بر نمى‏‌آمد
.
وه كه چه ناچيز است عطايشان به تو در مقابل آنچه از تو گرفتند!
و چه كم براى شخصيّت تو عمل كردند! تا چه رسد به ميزان خرابيشان بر تو!
بحال خود انديشه و فكر كن، زيرا هيچ كس جز خودت بدان نمى‏‌انديشد،
و همچون يك فرد مسئول به حساب شخصت رسيدگى كن.
و بيانديش كه شكرانه آن كس را كه در طول زندگى- خردسالى تا پيرى- تو را تغذيه كرده چگونه پاس داشته‏‌اى؟ چقدر از اين موضوع در هر اسم كه در شمار جماعتى باشى كه خداوند [در سوره اعراف ذيل آيه 169] در كتابش فرموده: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا، يعنى: «پس، از پى ايشان [كه نيكان و دادگران بودند] آيندگانى [بدكار] جانشين شدند كه كتاب را به ميراث بردند، كالاى ناپايدار دنيا را مى‌‏ستانند و گويند بزودى ما را بيامرزند»، تو در سراى جاودان و هميشگى نيستى، بلكه در جهانى بسر مى‌‏برى كه در آن نداى كوچ سر داده شده، مگر زنده ماندن آدمى پس از مرگ رفيقانش چقدر است؟! خوشا به حال كسى كه در اين سرا هراسان است و بيمناك! و بدا بحال آن كس كه بميرد و پس از او گناهانش بماند! بهوش باش كه آگاه و بيدار شدى، و بشتاب كه هنوز فرصت دارى، تو با كسى معامله ميكنى كه عارى از جهل است و بى‌‏شكّ آن كسى كه مواظب تو است غفلت ندارد، مهيّا شو كه سفرى دور و دراز در پيش دارى كه زمانش نزديك شده، و به درمان گناهت پرداز كه براستى مرض سختى بدو راه يافته.
مبادا فكر كنى كه من [با اين سخنان‏] قصد دارم تو را سركوفت زده و يا سرزنش نمايم و يا نكوهش كنم، [نه اين طور نيست‏] بلكه ميخواهم كه خداوند انديشه و فكر تباه‏‌شده‌‏ات را دوباره جان دهد، و دين فراموش‏‌شده‏‌ات را بتو باز گرداند، و در اين بين فرمايش خداوند متعال را در كتابش بياد آوردم كه مى‏‌فرمايد:
وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ‏،
يعنى: «و يادآورى كن و پند ده، كه يادآورى و پند مؤمنان را سود مى‌‏رساند.»
تو پند و اندرز كهنسالان و نزديكان درگذشته‌‏ات را رها ساختى (يعنى: در فهم و رعايت آن سهل‌انگارى كردى)، و از پس ايشان همچون گوسفندى شاخ شكسته [تنها] بجا ماندى. ببين آيا ايشان نيز همچون تو گرفتار شدند؟ يا مانند تو در اين پرتگاه افتادند؟ يا آيا كار خيرى را بخاطر دارى كه در آن سهل‌انگارى كرده باشند؟ يا به مطلبى پى بردى كه از آن بى‌‏خبر بوده‏‌اند؟ بلكه تنها تفاوتى كه تو با ايشان دارى توجّه و دل دادن مردم است كه تن به رأى تو مى‌‏دهند و به دستوراتت جامه عمل مى‏‌پوشانند، اگر حلال دانى جايز شمرند و چنانچه حرام شمارى نامشروع و حرام دانند، در حالى كه اين حقّ تو نيست،
امّا آنچه موجب پيروزى و غلبه ايشان بر تو شده [عبارت است از:]
چشم‌داشت و آرزويشان به دنيايت،
سپرى شدن اهل علمشان،
و غالب شدن نادانى بر تو و ايشان،
و دوست داشتن رياست، و دنياپرستى از جانب تو و ايشان
.
آيا تو از جهل و غفلتى كه در آنى خبر دارى؟ و بلا و گرفتارى مردم را مى‌‏بينى؟ كه تو به آنان بلا رساندى و ايشان را گرفتار ساختى، زيرا مقام و جايگاه تو را ديدند و [به آرزوى اينكه همچو تو شوند] دست از كار كشيدند و مرغ جانشان به شوق رسيدن به مقام علميت؛ و بدست آوردن آنچه تو بدست آوردى پر كشيد، و از جانب تو به دريائى افتادند بسيار عميق و بى‌‏ته، و گرفتار بلائى شدند بى‌‏حدّ و اندازه، كه اميدوارم خدا به داد ما و تو برسد!
امّا بعد،
پس اكنون از هر آنچه در آنى پرهيز كن، تا به افراد صالح ملحق شوى، آنان كه در لباسهاى كهنه و پوسيده‏‌شان دفن شدند در حالى كه [از فرط گرسنگى‏] شكمشان به پشت چسبيده بود، نه ميان آنان و خدا پرده‏‌اى بود، و نه سراى دنيا توانست آنان را بفريبد، و نه ايشان فريفته‌‏اش شدند، مشتاق شدند و طلبيدند، و ديرى نپائيد كه پيوستند و رسيدند، پس چنانچه سراى دنيا تا اين حدّ ميرسد كه فردا روز مانند توئى را- با اينكه سنّ تو بالا، و دانشت استوار است و عمرت بسر آمده- پايبندت نمايد و خود را در دلت جا كند، پس ديگر آن نوجوانى كه علمش دچار نادانى و انديشه‌‏اش دستخوش سستى است، و عقلش تهى از پختگى است چه كند [و ديگر از او چه انتظارى بايد داشت‏] إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏! ديگر به چه كسى بايد اعتماد كرد؟
و گله و شكايت را نزد چه كسى بايد برد؟
ما شكايت درد و اندوهمان و آنچه در تو مى‏‌بينيم را بخدا مى‌‏بريم،
و آن مصيبتى كه از جانب تو به ما رسيده، بحساب خدا مى‏‌گذاريم.
و بينديش شكرانه كسى را كه در طول زندگى- خردسالى تا پيرى- تو را تغذيه كرده چگونه پاس داشته‏‌اى؟ و به خدائى كه در پرتو دين خود تو را آبرومند ساخته چگونه احترام مى‌‏كنى؟ و جامه آن كس را كه با آن در بين مردم آبرومندت‏ ساخته چگونه حفظ مى‌‏كنى؟ و نزديكى و دوريت با كسى كه تو را فرمان داده با حالى توأم با فروتنى بدو نزديك شوى چگونه مى‌‏باشد؟ تو را چه شده كه از اين چرت بيدار نمى‌‏شوى؟ و از لغزشت باز نمى‏‌گردى؟ با اينكه اظهار دارى كه بخدا سوگند من هيچ گاه براى احياى دين خدا، يا در تباه ساختن باطلى قيام نكردم، پس اين است شكر و قدردانيت از كسى كه حاجاتت را برآورده؟ ميترسم و در هراسم كه مبادا مشمول اين فرمايش خداوند در قرآن گردى كه:
أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا،
يعنى: «نماز را فرو گذاشتند (يعنى در آن سهل انگارى كردند) و كامها و آرزوهاى دل را پيروى نمودند، پس زودا كه [سزاى‏] گمراهى خود را ببينند»،
خداوند مسئوليت كتاب خود [قرآن‏] را بر عهده تو نهاده، و علم آن را به تو سپرده، و تو هر دو را تباه ساختى، پس آن خدائى را حمد گوئيم كه ما را از آنچه تو را گرفتارش ساخته محفوظ داشت.
و السّلام‏.

وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ!

+ «عقل و جهل»

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
مَا قَسَمَ اَللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ اَلْعَقْلِ
فَنَوْمُ اَلْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ اَلْجَاهِلِ
وَ إِقَامَةُ اَلْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ اَلْجَاهِلِ
وَ لاَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِيّاً وَ لاَ رَسُولاً حَتَّى يَسْتَكْمِلَ اَلْعَقْلَ
وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ
وَ مَا يُضْمِرُ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اِجْتِهَادِ اَلْمُجْتَهِدِينَ
وَ مَا أَدَّى اَلْعَبْدُ فَرَائِضَ اَللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ
وَ لاَ بَلَغَ جَمِيعُ اَلْعَابِدِينَ فِي فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ اَلْعَاقِلِ
وَ اَلْعُقَلاَءُ هُمْ أُولُو اَلْأَلْبَابِ اَلَّذِينَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى:

وَ مَا يَتَذَكَّرُ «إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ».
خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است،
زيرا خوابيدن عاقل از شب‌بيدارى جاهل بهتر است
و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوى حج و جهاد) بهتر است
و خدا پيغمبر و رسول را جز براى تكميل عقل مبعوث نسازد
(تا عقلش را كامل نكند مبعوث نسازد)
و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد
و آنچه پيغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدين بالاتر است
و تا بنده‌اى واجبات را بعقل خود درنيابد آنها را انجام نداده است.
همه عابدان در فضيلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند.
عقلا همان صاحبان خردند كه در باره ايشان فرموده:
تنها صاحبان خرد اندرز ميگيرند.

هَذَا شَخْصُكَ مَاثِلٌ لِي مَعَ أَشْخَاصِ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع

+ «احتضار»

امام جواد علیه السلام:
مَرِضَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ الرِّضَا ع
فَعَادَهُ فَقَالَ كَيْفَ تَجِدُكَ
قَالَ لَقِيتُ الْمَوْتَ بَعْدَكَ يُرِيدُ مَا لَقِيَهُ مِنْ شِدَّةِ مَرَضِهِ
فَقَالَ كَيْفَ لَقِيتَهُ
قَالَ شَدِيداً أَلِيماً
قَالَ مَا لَقِيتَهُ إِنَّمَا لَقِيتَ مَا يَبْدَؤُكَ بِهِ وَ يُعَرِّفُكَ بَعْضَ حَالِهِ
إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ
مُسْتَرِيحٌ بِالْمَوْتِ وَ مُسْتَرَاحٌ مِنْهُ
فَجَدِّدِ الْإِيمَانَ بِاللَّهِ وَ بِالْوَلَايَةِ تَكُنْ مُسْتَرِيحاً
فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِكَ
ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
هَذِهِ مَلَائِكَةُ رَبِّي بِالتَّحِيَّاتِ وَ التُّحَفِ يُسَلِّمُونَ عَلَيْكَ وَ هُمْ قِيَامٌ بَيْنَ يَدَيْكَ فَأْذَنْ لَهُمْ فِي الْجُلُوسِ
فَقَالَ الرِّضَا ع
اجْلِسُوا مَلَائِكَةَ رَبِّي
ثُمَّ قَالَ لِلْمَرِيضِ سَلْهُمْ أُمِرُوا بِالْقِيَامِ بِحَضْرَتِي
فَقَالَ الْمَرِيضُ سَأَلْتُهُمْ فَذَكَرُوا أَنَّهُ لَوْ حَضَرَكَ كُلُّ مَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ مَلَائِكَتِهِ لَقَامُوا لَكَ وَ لَمْ يَجْلِسُوا حَتَّى تَأْذَنَ لَهُمْ هَكَذَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
ثُمَّ غَمَّضَ الرَّجُلُ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
هَذَا شَخْصُكَ مَاثِلٌ لِي مَعَ أَشْخَاصِ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع
وَ قَضَى الرَّجُلُ‏.
حضرت جواد فرمود:
يكى از اصحاب حضرت رضا ع مريض شد.
امام عليه السّلام به عيادت او رفت.
باو فرمود:
چه مى‌بينى؟
عرضكرد مرگ را بعد از شما ديدم.
منظورش شدت ناراحتى بود كه از مرض ميديد.
فرمود:
چگونه يافتى مرگ را؟
گفت: سخت و دردناك.
فرمود:
هنوز مرگ را نديده‌اى، آنچه ديدى مقدمه مرگ بود كه نشانه‌اى از آن را به تو نشان دادند.
مردم دو نوع هستند:
بعضى بوسيله مرگ آسوده مى‌شوند،
گروهى مرگ شكنجه‌ايست براى آنها.
ايمان خود را به خدا و ولايت ائمه تجديد كن تا بوسيله مرگ آسوده شوى.
همان كار را كرد.
در اين موقع عرض كرد:
يا ابن رسول اللّٰه
فرشته‌هاى خدا آمدند با تهنيت و تحفه، سلام ميكنند و در مقابل شما ايستاده‌اند.
اجازه بفرمائيد بنشينند.
حضرت رضا ع فرمود:
بنشينيد ملائكه خدا.
آنگاه به مريض فرمود:
بپرس دستور به آنها داده‌اند كه مقابل من بايستند
پرسيدم.
گفتند اگر تمام ملائكه در خدمت شما بيايند همه مى‌ايستند و نمى‌نشينند مگر به آنها اجازه دهى
اين چنين خداوند به آنها امر كرده.
در اين موقع آن مرد چشم فرو بست.
عرضكرد:
السّلام عليك يا ابن رسول اللّٰه
اينك شما را در مقابل خود مى‌يابم با حضرت محمّد صلى اللّٰه عليه و آله و سلم و پيشوايان بعد از او،
در اين موقع از دنيا رفت.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی