Jealous says:
Fire, Yes, but Shame, No!
آتشنشان برای نجات حسودِ گیر افتاده در وسط شعلههای آتش،
خودشو به آب و آتیش میزنه تا اونو نجات بده،
اما حسود در این شرایط میگه:
در این آتش بسوزم برای من بهتر است از اینکه تو مرا نجات دهی!
«النّار و لا العار!»
چه ننگی بالاتر از این برای منِ حسود
که ناجیِغریقِ من و حلقهی نجات من، از دست شیطان و قبیلهاش، تو باشی؟!
حسود، علیرغم اینکه محتاج علم است، اما دست رد به سینه صاحبان نور میزند!
انگاری حسود حاضره بخاطر نداشتن علوم نورانی آل محمد ع در آتش جهنم مخلد بشه
اما از صاحبان نور، اخذ علوم نورانی ننماید!
+ «رشوه علمی!»
امام باقر علیه السلام:
«وَ تَوَقَّ مُجَازَفَةَ الْهَوَى بِدَلاَلَةِ الْعَقْل
وَ قِفْ عِنْدَ غَلَبَةِ اَلْهَوَى بِاسْتِرْشَاءِ اَلْعِلْمِ»
از بيهودهكارى هواى نفس با راهنمايى عقل پرهيز كن
و اگر هواى نفس خواست بر تو غالب شود با راهنمايى علم و انديشه در برابر آن بايست.
حسود میگه:
آتش، آری، ولی ننگ، نه!
اندیشۀ جاهلی حسود: «آتش بهتر از ننـگ اسـت!»
تَقُولُونَ : النَّارَ وَ لَا الْعَارَ!
شعار مىدهيد: آتش آرى، ننگ هرگز!
+ «بازی با آتش!»
از خطبه قاصعه امام علی علیه السلام:
… وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً
مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ
تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ
كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَى وَجْهِهِ انْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ لَكُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ
وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ ثُمَّ لَا [جَبْرَائِيلَ] جَبْرَائِيلُ وَ لَا [مِيكَائِيلَ وَ لَا مُهَاجِرِينَ وَ لَا أَنْصَارَ] مِيكَائِيلُ وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَكُمْ
وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ
فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ [الْقُرُونَ الْمَاضِيَةَ] بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ
فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي
أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَه …
… بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديهنشين شدهايد،
و پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبديل گشتهايد،
از اسلام تنها نام آن، و از ايمان جز نشانى را نمىشناسيد!
شعار مىدهيد: آتش آرى، ننگ هرگز!
گويا مىخواهيد اسلام را واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد؟
و پيمانى را كه خدا براى حفظ حرمت مسلمين در زمين، و عامل امنيّت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد؟
همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد.
آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند،
و چارهاى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم نمايد.
مردم! از مثلهاى قرآن در باره كسانى كه عذاب و كيفر شدند، و روزهاى سخت آنان، و آسيبهاى شديدى كه ديدند آگاهيد،
پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد، و به عذر اينكه آگاهى نداريد خود را گرفتار نسازيد،
و انتقام خدا را سبك، و خود را از كيفر الهى ايمن مپنداريد،
زيرا كه خداى سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر براى ترك امر به معروف، و نهى از منكر.
پس خدا، بىخردان را براى نافرمانى، و خردمندان را براى ترك باز داشتن ديگران از گناه، لعنت كرد.
آگاه باشيد! شما رشته پيوند با اسلام را قطع، و اجراى حدود الهى را تعطيل، و احكام اسلام را به فراموشى سپردهايد! …
يَا غَفَّارُ يَا سَتَّارُ!
نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِ اَلنَّارِ وَ فَضِيحَةِ اَلْعَارِ!
امام سجاد علیه السلام:
بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ
إِلَهِي أَ تَرَاكَ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِكَ تُعَذِّبُنِي أَمْ بَعْدَ حُبِّي إِيَّاكَ تُبَعِّدُنِي
خدايا آيا چنين مى نمايى كه پس از ايمانم به تو عذابم نمايى؟
يا پس از عشقم به تو از خود دورم سازى،
أَمْ مَعَ رَجَائِي لِرَحْمَتِكَ وَ صَفْحِكَ تَحْرِمُنِي أَمْ مَعَ اسْتِجْارَتِي بِعَفْوِكَ تُسْلِمُنِي
يا با اميد به رحمت و چشم پوشى ات محرومم سازى، يا با پناه جويى ام به گذشتت رهايم نمايى،
حَاشَا لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ تُخَيِّبَنِي لَيْتَ شِعْرِي أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِي
هرگز چنين نيست! از ذات بزرگوارت به دور است كه محرومم كنى، اى كاش مى دانستم كه آيا مادرم مرا براى بدبختى به دنيا آورده، يا براى رنج كشيدن و زحمت پرورانده است،
فَلَيْتَهْا لَمْ تَلِدْنِي وَ لَمْ تُرَبِّنِي وَ لَيْتَنِي عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ جَعَلْتَنِي
اگر چنين است كاش مرا نزاده و نپرورانده بود، و اى كاش آگاه بودم كه آيا مرا از اهل سعادت قرار داده
وَ بِقُرْبِكَ وَ جِوَارِكَ خَصَصْتَنِي فَتَقَرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِي
و به قرب و جوارت اختصاص داده اى تا به اين سبب چشمم روشن و جانم آرام گيرد؟
إِلَهِي هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوها خَرَّتْ سَاجِدَةً لِعَظَمَتِكَ أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّنَاءِ عَلَى مَجْدِكَ وَ جَلالَتِكَ
خدايا آيا چهره هايى كه در برابر عظمتت سجده كنان به خاك افتاده سياه مى كنى،
يا زبان هايى را كه براى بزرگى و شكوهت به ستايش گويا شده ناگويا مى نمايى؟
أَوْ تَطْبَعُ عَلَى قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلَى مَحَبَّتِكَ أَوْ تُصِمُّ أَسْمَاعا تَلَذَّذَتْ بِسَمَاعِ ذِكْرِكَ فِي إِرَادَتِكَ
يا بر دلهايى كه به محبتت پيچيده شده مهر مى زنى، يا گوش هايى را كه از شنيدن ذكرت در راه رضايت لذّت برده ناشنوا مى كنى.
أَوْ تَغُلُّ أَكُفّا رَفَعَتْهَا الْآمَالُ إِلَيْكَ رَجَاءَ رَأْفَتِكَ
يا دستهايى را كه آرزوهاى به اميد مهرورزى ات به سويت بلند كرده و به زنجير مى بندى،
أَوْ تُعَاقِبُ أَبْدَانا عَمِلَتْ بِطَاعَتِكَ حَتَّى نَحِلَتْ فِي مُجَاهَدَتِكَ
يا بدنهايى را كه در طاعتت كوشيده تا جايى كه در راه كوشش در بندگى ات لاغر شده مجازات مى كنى،
أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلا سَعَتْ فِي عِبَادَتِكَ إِلَهِي لا تُغْلِقْ عَلَى مُوَحِّدِيكَ أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ
يا پاهايى را كه در راه عبادتت پوييده به عذاب دچار مى نمايى، خدايا درهاى رحمتت را بر يكتاپرستان مبند،
وَ لا تَحْجُبْ مُشْتَاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلَى جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ إِلَهِي نَفْسٌ أَعْزَزْتَهَا بِتَوْحِيدِكَ كَيْفَ تُذِلُّهَا بِمَهَانَةِ هِجْرَانِكَ
و شيفتگانت را از نگاه به زيبايى ديدارت محروم مساز، خدايا جانى را كه به توحيدت عزّت بخشيدى، چگونه به خوارى هجرانت ذليل مى كنى،
وَ ضَمِيرٌ انْعَقَدَ عَلَى مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرَارَةِ نِيرَانِكَ
و باطنى كه بر دوستى ات پيمان بسته، چگونه به سوز آتشت مى سوزانى؟
إِلَهِي أَجِرْنِي مِنْ أَلِيمِ غَضَبِكَ وَ عَظِيمِ سَخَطِكَ
خدايا از دردناكى خشمت و بزرگى ناخشنوديت پناهم ده،
يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا رَحِيمُ يَا رَحْمَانُ يَا جَبَّارُ يَا قَهَّارُ يَا غَفَّارُ يَا سَتَّارُ
اى پرمهر، اى منتّ گذار، اى مهربان، اى بخشاينده، اى جبّار، اى چيره، اى آمرزنده، اى پرده پوش،
نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِ النَّار وَ فَضِيحَةِ الْعَارِ إِذَا امْتَازَ الْأَخْيَارُ مِنَ الْأَشْرَارِ
به مهرت مرا از شكنجه آتش و رسوايى ننگ رهايى بخش، آنگاه كه نيكان از بدان جدا شوند،
وَ حَالَتِ الْأَحْوَالُ وَ هَالَتِ الْأَهْوَالُ وَ قَرُبَ الْمُحْسِنُونَ
و حالتهاى دگرگون گردد و هراسنده ها بهراسند، و نيكوكاران به خوشبختى نزديك شوند،
وَ بَعُدَ الْمُسِيئُونَ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ
و بدكاران از آن دور گردند،
و به هركسى برابر آنچه انجام داده جزاى برازنده داده شود و هرگز به آنان ستم نشود.
أَسْأَلُكَ … أَنْ تُعْتِقَنِي مِنَ اَلنَّارِ وَ تَكْلَأَنِي مِنَ اَلْعَارِ!
از تو درخواست مىنمايم كه مرا از آتش جهنّم آزاد فرموده،و از ننگ و عار حفظ كنى!
از کتاب فلاح السائل جناب سید بن طاووس عزیز:
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اِكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي وَ مَا لَمْ يُهِمُّنِي وَ مَا حَضَرَنِي وَ مَا غَابَ عَنِّي وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي اَللَّهُمَّ وَ هَذَا عَطَاؤُكَ وَ مَنُّكَ وَ هَذَا تَعْلِيمُكَ وَ تَأْدِيبُكَ وَ هَذَا تَوْفِيقُكَ وَ هَذِهِ رَغْبَتِي إِلَيْكَ مِنْ حَاجَتِي فَبِحَقِّكَ اَللَّهُمَّ عَلَى مَنْ سَأَلَكَ وَ بِحَقِّ ذِي اَلْحَقِّ عَلَيْكَ مِمَّنْ سَأَلَكَ وَ بِقُدْرَتِكَ عَلَى مَا تَشَاءُ وَ بِحَقِّ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا مُحْيِي اَلْمَوْتَى يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَلْقَائِمُ عَلىٰ كُلِّ نَفْسٍ بِمٰا كَسَبَتْ
أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ أَنْ تُعْتِقَنِي مِنَ اَلنَّارِ وَ تَكْلَأَنِي مِنَ اَلْعَارِ
وَ تُدْخِلَنِي اَلْجَنَّةَ مَعَ اَلْأَبْرَارِ فَإِنَّكَ تُجِيرُ وَ لاَ يُجَارُ عَلَيْكَ.
خداوندا، بر محمّد و آل او درود فرست،
و تمام امورى را كه مرا به غم و غصّه واداشته و يا نداشته[و مورد اهتمام من است و يا نيست]
و در ذهن من حاضر است و يا حاضر نيست،و به آنچه كه تو از من آگاهترى،كفايت فرما.
خداوندا، اين دعا نيز عطاى تو و از ناحيۀ توست،
و اين دعا به آموزش و تربيت،و توفيق توست،
و اين دعا حاجت و اظهار ميل و رغبت من به سوى توست،
پس به حقّ خودت خداوندا، بر تمام كسانى كه از تو درخواست نمودند،
و به حقّ هر صاحب حقّى بر تو كه از تو درخواست نمود،
و به قدرتت بر هر چه بخواهى، و به حقّ اينكه معبودى جز تو نيست،
اى زنده، اى قيّوم و برپا دارندۀ همۀ مخلوقات اى زندهكنندۀ مردگان،
اى كسى كه معبودى جز تو نيست،و اعمال همگان به تو برپاست،
از تو درخواست مىنمايم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى،
و مرا از آتش جهنّم آزاد فرموده، و از ننگ نگاه داشته،
و با نيكان داخل بهشت بگردانى.
زيرا تو پناه مىدهى و كسى نمىتواند ديگرى را عليه تو به پناه خود در آورد.
امام علی علیه السلام:
اَلْبُخْلُ يَكْسِبُ اَلْعَارَ وَ يُدْخِلُ اَلنَّارَ.
بخل، عار و ننگ به بار آرد و انسان را به دوزخ در آورد.
«حسود، ننگش میاد بگه اشتباه کردم! برای همینه که سر از آتش دوزخ در میاره!»
اما اهل نور، اهل توبه و بازگشت از مسیر اشتباه خود هستند و می گویند:
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»
رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ!
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۱۹۰ الى ۱۹۴]
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ (۱۹۰)
مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانههايى [قانع كننده] است.
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (۱۹۱)
همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده ياد مىكنند، و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند [كه:] پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريدهاى؛ منزهى تو! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار.
رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ
وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (۱۹۲)
پروردگارا، هر كه را تو در آتش درآورى، يقيناً رسوايش كردهاى،
و براى ستمكاران ياورانى نيست.
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا
رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (۱۹۳)
پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مىخواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم. پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران.
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (۱۹۴)
پروردگارا، و آنچه را كه به وسيله فرستادگانت به ما وعده دادهاى به ما عطا كن، و ما را روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو وعدهات را خلاف نمىكنى.
حسودِ دماغسوخته!
«خزی» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«خَزِيَ الرّجل: آن مرد سرشكسته و شرمگین و خوار و زبون و رسوا و فرسوده شد.»
«خزی: خواری و زبونی»
«الحالة الحاصلة عقيب الابتلاء الشديد و بعد نزول البلاء و الشدّة و العذاب الأليم، من التأثر و التحيّر و اختلال الفكر و التدبير و فساد النظم في الحياة و تفرّق الحواسّ»
واژه «خزی»، معنای «دماغسوخته!» میدهد!
دیدی یه نفری که خطایی ازش سر میزنه، و رسوا میشه، دیگه از همه دوری میکنه «لا مساس» و رُوش نمیشه چشمش تو چشم بقیه بیفته و حسابی خوار و خفیف و خجل و زبون شده و جایی آفتابی نمیشه! این میشه حالت خزی اهل حسادت وقتی دستش رو میشه و خداوند فی الدنیا و الآخرة این عذاب خزی و رسوایی رو گریبانگیرش میکنه و مسخ میشه و روح ایمانش سلب میشه.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ
مَا هُوَ عَذَابُ خِزْيِ الدُّنْيَا؟
فَقَالَ وَ أَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى يَا أَبَا بَصِيرٍ مِنْ أَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ فِي بَيْتِهِ وَ حِجَالِهِ وَ عَلَى إِخْوَانِهِ وَسْطَ عِيَالِهِ إِذْ شَقَّ أَهْلُهُ الْجُيُوبَ عَلَيْهِ وَ صَرَخُوا فَيَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا فَيُقَالُ
مُسِخَ فُلَانٌ السَّاعَةَ
فَقُلْتُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع أَوْ بَعْدَهُ
قَالَ لَا بَلْ قَبْلَهُ.
این اتفاق بعد از اتمام حجت با اهل حسادت، براشون بوقوع میپیوندد:
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۳۱ الى ۱۳۵]
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا
رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (۱۳۴)
و اگر ما آنان را قبل از [آمدنِ قرآن] به عذابى هلاك مىكرديم، قطعاً مىگفتند:
«پروردگارا، چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروى كنيم؟»