The Illuminating Light of the Divine Teacher:
Clear Signs in Living Hearts!
The Qur’anic concept of bayyina (clear proof) and mubīn (that which makes truth manifest) refers not merely to abstract ideas, but to the living, illuminating presence of a divine teacher—a source of light who clarifies the path from falsehood to truth, from confusion to clarity. This radiant presence, described as “āyātun bayyinātun fī ṣudūri alladhīna ūtū al-ʿilm” (clear signs in the hearts of those given knowledge), is not a metaphor, but a reality: the teacher of light whose very being is a sign and whose words bring forth clarity, discernment, and guidance. He embodies al-bayān—the Greatest Name through which all things are known. Though the envious may try to conceal this light, their efforts will not succeed. This divine light continues to shine in every age, guiding sound hearts through darkness. The failure lies not in the light, but in those who, out of pride or worldly greed, turn their backs on it.
Yet for those with purified hearts, the presence of the divine teacher is the true bayyina—an unmistakable, merciful proof walking among us.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
«اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ»
«از فراست و هوشيارى مؤمن برحذر باشيد كه او بنور خدا مىبيند.»
«وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»
«شاهد و بیّنة»
«أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»
«قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ»
«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»
امام صادق علیه السلام:
«إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ»
«و ذاکر و مذکور»
نورِ مبین!
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً»
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»
«لسان قوم – لسان مبین»
«وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ»
«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»
«ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ»
«لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ»
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ»
+ «نصیحتهای ناقوس کلیسا!»
+ «نور مفید!»
+ «نور سرراهی!»
+ «با حضور نور، دلواپس نباش!»
هر چقدر اهل حسادت برای کتمان نور تلاش کنند،
نور روشنگر ماموریت خویش را به انجام خواهد رساند.
«وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»
«و حال آنكه خدا، آنچه را كتمان مىكرديد، آشكار گردانيد.»
مثال فانوس دریایی: + مقاله «نور هدایت! عروس نورانی!»
مثال چراغ مطالعه: + مقاله «نور مطالعه»
+ مقاله «اقتباس نورانی!»
امام علی علیه السلام:
«… فَمَنْ واقَفَهُ قَبَسٌ مِنْ لَمَحَاتِ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَى السِّرِّ …»
«… پس هر کس که پرتویی از تابشهای آن نور به او برسد، به راز (حقیقت) راه مییابد …»
یعنی: «هر کسی که پرتویی از نور ولایت به دلش برسد، راه حقیقت را پیدا میکند.»
+ مقاله «صله رحم!»
فَمَنْ واقَفَهُ قَبَسٌ مِنْ لَمَحَاتِ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَى السِّرِّ
… فَهُوَ (مَهْدِيِّنَا) مُنْتَهَى النُّورِ وَ غَامِضُ السِّرِّ
مهدی آل محمد علیه السلام، نهایت نور و راز پنهان است!
امام علی علیه السلام:
قَالَ الْحُسَيْنُ ع
خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ خُطْبَةً بَلِيغَةً فِي مَدْحِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى نَبِيِّهِ
لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُنْشِئَ الْمَخْلُوقَاتِ وَ يُبْدِعَ الْمَوْجُودَاتِ أَقَامَ الْخَلَائِقَ فِي صُورَةٍ وَاحِدَةٍ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ وَ رَفْعِ السَّمَاوَاتِ
ثُمَّ أَفَاضَ نُوراً مِنْ نُورِ عِزِّهِ
فَلَمَعَ قَبَساً مِنْ ضِيَائِهِ وَ سَطَعَ
ثُمَّ اجْتَمَعَ فِي تِلْكَ الصُّورَةِ وَ فِيهَا صُورَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص
فَقَالَ لَهُ تَعَالَى أَنْتَ الْمُرْتَضَى الْمُخْتَارُ وَ فِيكَ مُسْتَوْدَعُ الْأَنْوَارِ مِنْ أَجْلِكَ أَضَعُ الْبَطْحَاءَ وَ أَرْفَعُ السَّمَاءَ وَ أُجْرِي الْمَاءَ وَ أَجْعَلُ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ
وَ أَنْصِبُ أَهْلَ بَيْتِكَ عَلَماً لِلْهِدَايَةِ وَ أُودِعُ فِيهِمْ أَسْرَارِي بِحَيْثُ لَا يَغِيبُ عَنْهُمْ دَقِيقٌ وَ لَا جَلِيلٌ وَ لَا يَخْفَى عَنْهُمْ خَفِيٌّ
أَجْعَلُهُمْ حُجَّتِي عَلَى خَلِيقَتِي وَ أُسْكِنُ قُلُوبَهُمْ أَنْوَارَ عِزَّتِي وَ أُطْلِعُهُمْ عَلَى مَعَادِنِ جَوَاهِرِ خَزَائِنِي
ثُمَّ أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمُ الشَّهَادَةَ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ الْإِقْرَارَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ
وَ إِنَّ الْإِمَامَةَ فِيهِمْ وَ النُّورَ مَعَهُمْ
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَخْفَى الْخَلِيقَةَ فِي غَيْبِهِ وَ غَيَّبَهَا فِي مَكْنُونِ عِلْمِهِ وَ نَصَبَ الْعَوَالِمَ وَ مَوَّجَ الْمَاءَ وَ أَثَارَ الزَّبَدَ وَ أَهَاجَ الدُّخَانَ فَطَفَا عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ
ثُمَّ أَنْشَأَ الْمَلَائِكَةَ مِنْ أَنْوَارٍ أَبْدَعَهَا وَ أَنْوَاعٍ اخْتَرَعَهَا
ثُمَّ خَلَقَ الْمَخْلُوقَاتِ فَأَكْمَلَهَا
ثُمَّ قَرَنَ بِتَوْحِيدِهِ نُبُوَّةَ نَبِيِّهِ
فَشَهِدَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ الْعَرْشُ وَ الْكُرْسِيُّ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ مَا فِي الْأَرْضِ بِالنُّبُوَّةِ وَ الْفَضِيلَةِ
ثُمَّ خَلَقَ آدَمَ وَ أَبَانَ لِلْمَلَائِكَةِ فَضْلَهُ وَ أَرَاهُمْ مَا خَصَّهُ بِهِ مِنْ سَابِقِ الْعِلْمِ
فَجَعَلَهُ مِحْرَاباً وَ قِبْلَةً لَهُمْ فَسَجَدُوا لَهُ وَ عَرَفُوا حَقَّهُ
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَيَّنَ لِآدَمَ ع حَقِيقَةَ ذَلِكَ النُّورِ وَ مَكْنُونَ ذَلِكَ السِّرِّ فَأَوْدَعَهُ شَيْئاً وَ أَوْصَاهُ وَ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ السِّرُّ فِي الْمَخْلُوقَاتِ
ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يَنْتَقِلُ مِنَ الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ إِلَى الْأَرْحَامِ الزَّكِيَّةِ إِلَى أَنْ وَصَلَ إِلَى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَأَلْقَاهُ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ
ثُمَّ صَانَهُ اللَّهُ عَنِ الْخَثْعَمِيَّةِ حَتَّى وَصَلَ إِلَى آمِنَةَ
فَلَمَّا أَظْهَرَهُ اللَّهُ بِوَاسِطَةِ نَبِيِّنَا ص اسْتَدْعَى الْفُهُومَ إِلَى الْقِيَامِ بِحُقُوقِ ذَلِكَ السِّرِّ اللَّطِيفِ
وَ نَدَبَ الْعُقُولَ إِلَى الْإِجَابَةِ لِذَلِكَ الْمَعْنَى الْمُودَعِ فِي الذَّرِّ قَبْلَ النَّسْلِ
فَمَنْ واقَفَهُ قَبَسٌ مِنْ لَمَحَاتِ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَى السِّرِّ
وَ انْتَهَى إِلَى الْعَهْدِ الْمُودَعِ فِي بَاطِنِ الْأَمْرِ وَ غَامِضِ الْعِلْمِ
وَ مَنْ غَمَرَتْهُ الْغَفْلَةُ وَ شَغَلَتْهُ الْمِحْنَةُ عَشِيَ بَصَرُ قَلْبِهِ عَنْ إِدْرَاكِهِ
فَلَا يَزَالُ ذَلِكَ النُّورُ يَنْتَقِلُ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يَتَشَعْشَعُ فِي غَرَائِزِنَا إِلَى أَنْ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ
فَنَحْنُ أَنْوَارُ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ وَ مَحْضُ خَالِصِ الْمَوْجُودَاتِ وَ سُفُنُ النَّجَاةِ
وَ فِينَا مَكْنُونُ الْعِلْمِ وَ إِلَيْنَا مَصِيرُ الْأُمُورِ
وَ بِمَهْدِيِّنَا تَنْقَطِعُ الْحُجَجُ
فَهُوَ خَاتَمُ الْأَئِمَّةِ وَ مُنْقِذُ الْأُمَّةِ
وَ مُنْتَهَى النُّورِ وَ غَامِضُ السِّرِّ
فَلْيَهْنَأْ مَنِ اسْتَمْسَكَ بِعُرْوَتِنَا وَ حُشِرَ عَلَى مَحَبَّتِنَا.
امام حسین علیهالسلام فرمود:
امیرالمؤمنین علیهالسلام خطبهای بلیغ و پرمعنا در مدح رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایراد فرمود
و پس از حمد خداوند و درود بر پیامبرش چنین گفت:
هنگامی که خداوند اراده کرد مخلوقات را بیافریند و موجودات را پدید آورد،
پیش از آنکه زمین را گستراند و آسمانها را برافرازد،
آفریدهها را در یک صورت گرد آورد.
سپس نوری از نور عزّت خویش فرو فرستاد،
و از درخشش آن نور، شعلهای درخشید و تابید.
سپس همه آن صورتها را در آن نور گرد آورد،
و در میان آنها صورت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بود.
سپس خداوند بلندمرتبه به او فرمود:
«تو برگزیده و پسندیده منی؛
در تو امانت انوار را قرار دادهام.
برای خاطر تو، زمین را میگسترانم، آسمان را بالا میبرم،
آب را جاری میسازم، پاداش و کیفر، بهشت و دوزخ را پدید میآورم.
خانوادهات را نشانهای برای هدایت میسازم،
و اسرارم را در وجودشان به امانت میسپارم،
بهگونهای که هیچ دقیق و درشتی،
و هیچ امر پنهانی از آنها پوشیده نخواهد ماند.
آنان را حجّت خود بر آفریدگان قرار میدهم،
و دلهایشان را از انوار عزّت خود پر میسازم،
و آنان را بر گوهرهای گنجینههای دانشم آگاه میگردانم.»
سپس خداوند متعال از آنان پیمان گرفت بر یگانگی خویش گواهی دهند،
و به توحید و ربوبیّت اقرار نمایند.
و بدان که امامت در خاندان اوست، و نور با آنان است.
سپس خداوند، آفریدگان را در غیب خود پنهان داشت،
و در علم نهفتهاش پوشیده ساخت.
سپس جهانها را برافراشت، آب را به حرکت درآورد،
کف بر سطح آب بالا آورد، و دود را برانگیخت؛
آنگاه عرش او بر آب مستقر شد.
سپس فرشتگان را از انواری که آفریده بود،
و گونههایی که ابتکار کرده بود، پدید آورد.
و آنگاه دیگر آفریدگان را خلق کرد و آنها را کامل گردانید.
سپس نبوت پیامبرش را همراه با توحید خود قرار داد،
پس آسمانها و زمین و فرشتگان و عرش و کرسی و خورشید و ماه و ستارگان
و هر آنچه در زمین است، به نبوت و برتری او گواهی دادند.
سپس خداوند، آدم را آفرید
و برتری او را بر فرشتگان آشکار ساخت،
و آنچه از علم پیشین خویش به او اختصاص داده بود، به فرشتگان نشان داد؛
پس او را قبله و محراب خود ساخت،
و آنان بر او سجده کردند و حق او را شناختند.
سپس خداوند متعال، حقیقت آن نور و راز نهفته آن را برای آدم روشن ساخت،
و بخشی از آن را در وجودش به امانت نهاد،
و به او سفارش کرد و آگاهش ساخت که آن نور، راز همه مخلوقات است.
آن نور، همواره از صلبهای پاک به رحمهای پاک منتقل میشد،
تا آنکه به عبدالمطلب رسید، و از او به عبدالله منتقل شد.
سپس خداوند آن را از زنان ناپاک محفوظ داشت،
تا به آمنه رسید.
و چون خداوند آن نور را در قالب پیامبر ما ظاهر ساخت،
فهمها را به شناخت و عمل به حق آن راز لطیف فرا خواند،
و عقلها را به پاسخ گفتن به آن معنا که در عالم ذرّ قرار داده شده بود، دعوت کرد.
پس هرکس که پرتویی از درخشندگی آن نور به او برسد،
به راز (حقیقت) هدایت میشود،
و به عهدی که در درون پنهانیترین لایههای هستی سپرده شده، میرسد.
و کسی که در غفلت فرو رود و گرفتاریها سرگرمش سازد،
چشم دلش از درک آن ناتوان میماند.
آن نور، همواره در ما اهلبیت منتقل میشود،
و در نهادهای ما تابش مییابد،
تا زمانی که کتاب (سرنوشت) به پایانش برسد.
ما نور آسمانها و زمینیم،
عصاره خالص آفریدگان،
کشتیهای نجات،
و در ماست اسرار پنهان دانش،
و سرانجام کارها به ما بازمیگردد.
و با مهدی ما، حجّتها پایان مییابد؛
اوست آخرین امام، نجاتبخش امت،
نهایت نور، و راز پنهان.
پس خوشا به حال آنکه به ریسمان ما چنگ زند،
و با محبت ما محشور شود.
مهدی آل محمد علیه السلام، نهایت نور و راز پنهان است!
در این کلیپ ویدئویی زیبا و با مفهوم،
گربه، شاهد نور روشنگری است که از قلم لیزری مافوق نامرئیاش، بر روی دیوار، نمایان می شود.
«بین – بیّنة» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«بَانَ الصبح: ظَهَرَ: صبح ظاهر شد.»
«بَيَّنَ الشَّجَرُ: برگ درخت درآمد و سبز شد.»
+ «نور: نوّر الشّجر، شکوفه نورانی!»
+ «بشر: تباشیر الصبح، مژده نورانی!»
مفهوم کلی آشکار شدن و روشنگری:
«الانكشاف و الوضوح بعد الإبهام و الإجمال، بواسطة التفريق و الفصل»
از این واژه استنباط میشود.
+ «نامرئی رویت شده!»
مشتقات ریشه «بین» در قرآن 454 مورد است.
عبارت «آياتٌ بَيِّناتٌ» بارها در قرآن تکرار شده است.
در واقع آیات، بیّنات هستند! یعنی با اومدشون یک مطلب مهمی رو آشکار و بیان میکنند.
«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»
«فَمَا هَذِهِ الْآيَاتُ الْبَيِّنَاتُ؟
… مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ حِينَ قَامَ عَلَيْهِ فَأَثَّرَتْ قَدَمَاهُ فِيهِ وَ الْحَجَرُ وَ مَنْزِلُ إِسْمَاعِيلَ»
«هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ»
«عَلَّمَهُ الْبَيانَ»
امام صادق علیه السلام:
«البيان الاسم الأعظم الذي به علم كل شيء»
«الْبَیانَ همان اسم اعظم است که بهوسیلهی آن همهچیز دانسته میشود.»
نورِ روشنگر!
«لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ»
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۸۷]
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ
فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (۱۸۷)
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده، پيمان گرفت كه حتماً بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نماييد و كتمانش مكنيد.
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند.
+ احادیث ذیل این آیه در مقاله «کتمان نور! پنهان کاری حسود!»
[شاهد و بیّنة]: + «و شاهد و مشهود».
[سورة هود (۱۱): الآيات ۱۷ الى ۲۲]
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ في مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (17)
[سورة محمد (۴۷): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (14)
[سورة البينة (۹۸): الآيات ۱ الى ۸]: کربلا!
لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (1)
وَ ما تَفَرَّقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (4)
[سورة النساء (4): الآيات 41 الى 42]
فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً (41)
پس چگونه است [حالشان] آنگاه كه از هر امّتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟
«روشنگری» در داستان ذبح بقره!
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ؟!
قاتل حسود که اون اشتباه مرگبار رو انجام داده بود،
هر چقدر تلاش کرد که حقیقت رو کتمان کنه، اما نورِ روشنگرِ الهی، بالاخره دستشو رو کرد!
[سورة البقرة (۲): الآيات ۶۷ الى ۷۱]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (۶۷)
و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: «خدا به شما فرمان مىدهد كه: ماده گاوى را سر ببريد»، گفتند: «آيا ما را به ريشخند مىگيرى؟» گفت: «پناه مىبرم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم.»
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (۶۸)
گفتند: «پروردگارت را براى ما بخوان، تا بر ما روشن سازد كه آن چگونه [گاوى] است؟» گفت: «وى مىفرمايد: آن ماده گاوى است نه پير و نه خردسال، [بلكه] ميانسالى است بين اين دو. پس آنچه را [بدان] مأموريد به جاى آريد.»
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (۶۹)
گفتند: «از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است؟»
گفت: «وى مىفرمايد: آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص، كه رنگش بينندگان را شاد مىكند.»
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (۷۰)
گفتند: «از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن گرداند كه آن چگونه [گاوى] باشد؟ زيرا [چگونگى] اين ماده گاو بر ما مشتبه شده، و[لى با توضيحات بيشتر تو] ما ان شاء الله حتماً هدايت خواهيم شد.»
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (۷۱)
گفت: «وى مىفرمايد: در حقيقت، آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند؛ و نه كشتزار را آبيارى كند؛ بىنقص است؛ و هيچ لكهاى در آن نيست.» گفتند: «اينك سخن درست آوردى.» پس آن را سر بريدند، و چيزى نمانده بود كه نكنند.
[سورة البقرة (۲): الآيات ۷۲ الى ۷۳]
وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (۷۲)
و چون شخصى را كشتيد، و در باره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد، و حال آنكه خدا، آنچه را كتمان مىكرديد، آشكار گردانيد.
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۷۳)
پس فرموديم: «پارهاى از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد» [تا زنده شود]. اين گونه خدا مردگان را زنده مىكند، و آيات خود را به شما مىنماياند، باشد كه بينديشيد.
«نور روشنگر» + «وارث نور»
ترجمه گویای خطبه 222 علی علیه السلام از نهج البلاغه
نهج البلاغة:
بیان صفات اهل ذکر پس از تلاوت رجال لا تلهیهم.
مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع عِنْدَ تِلَاوَتِهِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ قَالَ:
على عليه السّلام هنگام تلاوت آیات 36 و 37 سوره نور «و صبح و شام در آن خانه ها تسبیح می گویند، مردانی كه تجارت و معامله ای آنها را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و ادای زكات غافل نمی كند»، فرمود:
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ
همانا خدای سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنی بخش دلها قرار داد، تا گوش، پس از ناشنوایی بشنود و چشم پس از كم نوری بنگرد، و انسان پس از دشمنی رام گردد.
وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ
خداوند كه نعمتهای او گرانقدر است، در دوره های مختلفِ روزگار و در دوران جدایی از رسالت «تا آمدن پیامری پس از پیامر دیگر» بندگانی داشته كه با آنان در گوش جانشان زمزمه می كرد، و در درون عقلشان با آنان سخن می گفت.
فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ وَ الْأَفْئِدَةِ
آنان چراغ هدایت را با نور بیداری، در گوشها و دیدهها و دلها برمیافروختند،
يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَّهِ
روزهای خدایی را به یاد می آوردند
وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ
و مردم را از جلال و بزرگی خدا می ترساندند.
بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ
آنان نشانههای روشـن خدا در بیابان هایند، (آنان به منزله راهنمايان بيابانها هستند.)
مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ
هركه راه راست را در پيش گيرد، او را به رفتن آن راه تشويق و ستايش مى كنند و نويد نجات به وى مى دهند.
وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ
و هركه را به راست و چپ منحرف شود ، از كجراههاى كه در پيش گرفته، نكوهش مى كنند و او را از هلاكت بر حذر مىدارند .
وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ
آنها چراغ فروزان در تاريكيها مىباشند و در شبهات راهنما هستند،
وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا
همانا، مردمی هستند كه ذكر خدا را به جای دنیا برگزیدند،
فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْهُ
كه هیچ تجارتی یا خرید و فروشی، آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.
يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ
در هنگام زندگى به آن مشغول مىگردند،
با یاد خدا روزگار می گذرانند
وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ
و غافلان را با هشدارهای خود، از
كیفرهای الهی می ترسانند.
وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ
آنها مردم را به عدالت دعوت مىكنند و خود هم به آن عمل مىنمايند،
نهى از منكر مىنمايند و خود هم از كار زشت دست مىكشند،
فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا
با اینكه در دنیا زندگی می كنند، گویا آن را رها كرده به آخرت پیوستهاند.
فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِكَ
سرای دیگر را مشاهده كرده
فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ
گویا از مسایل پنهان برزخیان و مدت طولانی اقامتشان آگاهی دارند،
وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا
و گویا قیامت وعده های خود را برای آنان تحقق بخشیده است و اسرار آن را براى اهل دنيا بيان مىكنند.
حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَا يَسْمَعُونَ
آنان پرده ها (پرده های آن جهان) را
برای مردم دنیا برداشته اند، می بینند آنچه را كه مردم نمی نگرند، و می شنوند آنچه را كه مردم نمی شنوند.
فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ
اگر اهل ذكر را در اندیشه خود آوری و مقامات ستوده آنان و مجالس آشكارشان را بنگری،
وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى كُلِّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا وَ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ فَضَعُفُوا عَنِ الِاسْتِقْلَالِ بِهَا
می بینی كه آنان نامه های اعمال خود را گشوده، و برای حسابرسی آماده اند، كه همه را جبران كنند، و در اندیشه اند، در كدامیك از اعمال كوچك و بزرگی كه به آنان فرمان داده شده، كوتاهی كرده اند، یا چه اعمالی كه از آن نهی شده بودند، مرتكب گردیده اند. بار سنگین گناهان خویش را بر دوش نهاده و در برداشن آن ناتوان شدند،
فَنَشَجُوا نَشِيجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً يَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ
گریه در گلویشان شكسته، و با ناله و فریاد می گریند و با یكدیگر گفتگو
دارند. در پیشگاه پروردگار خویش به پشیمانی اعتراف دارند.
لَرَأَيْتَ أَعْلَامَ هُدًى وَ مَصَابِيحَ دُجًى
آنان نشانه های هدایت و چراغهای روشنگر تاریكیها می باشند.
قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلَائِكَةُ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكِينَةُ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْكَرَامَاتِ فِي مَقَامٍ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ
فرشتگان آنان را در میان گرفته، و آرامش بر آنها می بارند، درهای آسان به رویشان گشوده و مقام ارزشمندی برای آنان آماده كرده اند، مقامی كه خداوند با نظر رحمت به آن می نگرد،
فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ
و از تلاش آنها خشنود، و منزلت آنها را می ستاید،
يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ
دست به دعا برداشته و آمرزش الهی می طلبند. در گرو ِ نیازمندی فضل ِ خدا و اسیران بزرگی او هستند.
جَرَحَ طُولُ الْأَسَى قُلُوبَهُمْ وَ طُولُ الْبُكَاءِ عُيُونَهُمْ
غم و اندوه طولانی دلهایشان را مجروح و گریه های پیاپی چشمهایشان را آزرده است.
لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ بِهَا
دست آنان به طرف تمام درهای امیدواری خدا دراز است،
يَسْأَلُونَ مَنْ لَا تَضِيقُ لَدَيْهِ الْمَنَادِحُ وَ لَا يَخِيبُ عَلَيْهِ الرَّاغِبُونَ
از كسی درخواست می كنند كه بخشش او را كاستی، و درخواست كنندگان او را نومیدی نیست.
فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ
پس اكنون به خاطر خودت، حساب خویش را برّرسی كن،
فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ.
زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند. و تو نبايد همواره ناظر كارهاى ديگران باشى.
نورِ روشنگر! آياتٌ بَيِّناتٌ!
«نورِ روشنگر! آياتٌ بَيِّناتٌ!»
نقشِ آشکارکننده و هدایتگر معلم نورانی!
در این مقاله، واژه «بَیِّن»، «مُبِین»، و «بیّنه» در پیوند با نور و تعلیم ربانی، دقیقاً همان مفهوم را دارند که درختِ نورانی در بهار:
«نوّر الشّجر»، یعنی شکوفههایی که از درونِ تنهی خاموشِ زمستان، حقیقتِ حیات را آشکار میکنند.
ریشه واژه «بَيَّنَ» در لغت، با مفهوم «تفکیک»، «فصل»، و «ظهور پس از خفا» پیوند دارد:
«بَانَ الصُّبحُ: صبح، آشکار شد.»
«بَيَّنَ الشَّجَرُ: برگ درخت درآمد و سبز شد.»
در واقع، «بیّنه» همان نوری است که پرده را میدرد.
اما نه نوری آزاردهنده یا سوزان، بلکه نوری تباشیرگونه، که مژده طلوع میدهد، و تبسم مینشاند بر لب جان.
و این نور، تجلیاش در وجود انسانی است که معلم ربانی است؛
کسی که آیات را تبیین میکند، یعنی:
راه را از بیراهه جدا میسازد،
دوست را از دشمن،
حق را از باطل،
در ملک و در ملکوت.
…
ارتباط با قرآن:
آیاتٌ بَيِّنات، یعنی نشانههایی روشن، که دل را بینیاز از شک میکند.
كِتابٌ مُبِين، یعنی کتابی که نور دارد و چیزی را در پرده نگه نمیدارد.
و در نهایت، خود رسول و اهل بیت ع، «مُبین» هستند:
«لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»
یعنی تو، خودت روشنگر این آیات نازلهای.
«بیّنه»، همان نامِ پنهان معلم ناطق است؛
آن کسی که خدا بهواسطهاش، دلها را از پرده تردید میرهاند.
مبین، آفتاب عقلهاست.
آفتابی که با هر واژهاش، حقیقتی روشن میشود، و با هر سکوتش، هزار شب تردید میمیرد.
+ «قبض و بسط نور!»
نورِ روشنگر! آیاتٌ بَيِّناتٌ!
بَیِّنة، نامِ دیگرِ معلمِ نورانی ناطق!
«بَانَ الصُّبحُ: ظَهَرَ»
صبح، یعنی شکافتهشدنِ شب؛ یعنی ظهور.
و بیّنة، آن چیزیست که صبحِ حقیقت را در دل مینشاند، وقتی شبِ وهم و ظلمات، خیالِ حقیقت کرده باشد.
در لغت، واژه «بيّن»، از ریشه «ب-ي-ن»، به معنای وضوح، جدایی از ابهام، و تفکیکِ روشن میان امور متشابه است.
اما در قرآن، این وضوح صرفاً دانایی نیست؛ هدایت است.
…
از بیّنة تا مبین: از اثر تا صاحب اثر
در قرآن، گاه از آیهای به عنوان «بیّنة» یاد میشود، و گاه از خود پیامبر:
قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ…
قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِين
این یعنی:
گاه کتاب، مبین است؛ چون درونش حقیقت با تفصیل آمده.
گاه رسول، مبیِّن است؛ چون اوست که کتاب را تبیین میکند.
و این «تبیین»، همان کاری است که معلم ربانی در دل انجام میدهد:
معلم ربانی با حضورش در ملکوت قلب، نور علم را، از تاریکیِ جهل جدا میسازد.
…
بیّنه، معلمی از جنس نور!
در مقالههای دیگر واژهها، گفتیم که:
«الْكِتابُ عَلِيٌّ (ع) لَا شَكَّ فِيهِ»
«الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ» همان امام ناطق است.
«إله»، یعنی آن پناهگاه درونی هنگام فقر و شکست، که معلمِ نورانی میتواند در این معنا ظهور کند.
اکنون با واژه «بیّنه»، به بُعد دیگری از این معلم میرسیم:
او، آشکارگر است.
نه تنها علم دارد، بلکه علم را روشن میکند.
نه تنها کتاب است، بلکه مبینِ کتاب است.
نه تنها پناهگاه درون است، بلکه چراغ تبیین در ظلمات راه است.
پس او همان است که خداوند دربارهاش میفرماید:
هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ
و فرقان چیست؟
جداکنندهی حق از باطل.
همان نورِ ولایت است که در همۀ مقالهها، مثل مقالۀ واژۀ «کتاب» به آن پرداختیم؛
نوری که معلم در دل شاگرد مینویسد.
نوری که معلم در دل شاگرد میدوزد.
…
درختی که نور میشکفد!
در فرهنگ لغت آمده:
«بَيَّنَ الشَّجَرُ: برگ درخت درآمد و سبز شد.»
یعنی وقتی برگِ درخت بیرون میزند، برگ، واضح و آشکار میشود.
و نیز آمده:
«نوّر الشّجر»: درخت، شکوفه داد.
پس «بیّنة»، در زبان هستی، یعنی:
نشانۀ شکفتن حقیقت از درون خاموشی.
این همان نقشی است که معلم نورانی در دل شاگرد دارد:
او برگهای حقیقت را بیرون میآورد؛ شکوفههای نور را در جان شکوفا میکند.
…
بیّنه در برابر طاغوت!
همانگونه که در مقاله «إله» گفتیم، الهِ دلسوختگان، انسانی است که فروتنانه چراغ حقیقت است؛ نه مدعی ربوبیت.
قرآن میفرماید:
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ…
پس هر معلمی، یا «بیّنه» است، یا «طاغوت».
معلم نورانی، نورش را در جان مینویسد.
لیدر سوء، نفسش را در جان تحمیل میکند.
…
بازگشت به قلب!
همه این مفاهیم، در نهایت به همان آیهای بازمیگردند که در مقاله «کتاب» آوردیم:
أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
یعنی:
کتاب: در دل نوشته شد.
علم: از نور بود.
اله: پناهی در فقر درون.
و اکنون: بیّنه، آن نوریست که تبیین میکند، و راه را روشن.
…
بیّنة، نامِ دیگرِ معلمِ ربانی است!
پس اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم:
بیّنه، آن معلمی است که با نور علمِ ربانی، حق را از باطل جدا میسازد، و شاگرد را از تاریکیِ جهل، به صبحِ یقین میبرد.
«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»
«بلکه این [قرآن] آیاتی است بیّنه و روشنگر، در سینههای کسانی که علم به آنان عطا شده؛
و جز ظالمان، کسی آیات ما را انکار نمیکند.»
«فَمَا هَذِهِ الْآيَاتُ الْبَيِّنَاتُ؟
… مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ حِينَ قَامَ عَلَيْهِ فَأَثَّرَتْ قَدَمَاهُ فِيهِ وَ الْحَجَرُ وَ مَنْزِلُ إِسْمَاعِيلَ»
از امام صادق علیهالسلام درباره این آیه آمده است:
«فَمَا هَذِهِ الْآيَاتُ الْبَيِّنَاتُ؟»
پرسیده شد:
این «آیات بیّنات» که در سینه اهل علم است، چیست؟
حضرت فرمود:
«مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ حِينَ قَامَ عَلَيْهِ فَأَثَّرَتْ قَدَمَاهُ فِيهِ، وَ الْحَجَرُ، وَ مَنْزِلُ إِسْمَاعِيلَ»
[یعنی] جای پای ابراهیم، همانگاه که بر آن ایستاد و اثر پایش در آن ماند؛ و حجر [الاسود]، و خانه اسماعیل.
اثر قدم!
بیّنه در سینهها!
علمِ نقششده!
بیّنه در سینه، نه بر کاغذ!
قرآن میفرماید: این آیات، در سینه اهل علم است.
نه فقط در کتابت و صوت، بلکه در وجودی زنده، جاری و درخشان.
و امام، «آیات بیّنات» را اشاره به مکانهایی میداند که جای پای پیامبر و ولی خدا در آنها مانده است.
یعنی:
بیّنه، جای قدمِ ولیّ خداست.
هر جا که او ایستاده، هر جا که اثرِ حضورش باقیست، همان آیه بیّنه است.
اما این «مکان»، در تفسیر باطنی، نه سنگ و خاک، بلکه دل و سینهایست که نور معلم در آن نهاده شده.
علم، اثر قدم است!
در حدیث، از جای پا سخن گفته شده. این نشان میدهد:
علم حقیقی، با «حضور» معلم حاصل میشود.
اثر قدمهای او، یعنی تجلیات باطنی نور او، همان بیّنهایست که در جان میماند.
و علم، فقط داده نیست؛ نقش است. نقش حضور یک انسانِ ناطق.
همانطور که گفتیم، معلم نورانی، فقط سخنگو نیست؛ مبین است.
و قرآن تأکید دارد: آیات بیّنات، در سینه آنان است که علم را بهراستی دریافت کردهاند، نه فقط یاد گرفتهاند.
…
ظالمان، بیّنه را انکار میکنند!
اینکه خداوند بلافاصله میفرماید:
«وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»
یعنی:
ظالمان کسانیاند که بیّنه را انکار میکنند.
نه بیّنه بر صفحه، بلکه بیّنه در سینه: یعنی ولیّ خدا، معلم ناطق، اثر قدم، نور ربانی.
در ادامه مقالات پیشین، که گفتیم:
معلم، کتاب است!
معلم، إله است!
(یعنی مرجع رجوع عاشقانه)
معلم، نور است!
اکنون میگوییم:
معلم، بیّنه است؛
جای پای او، آیۀ آشکار است.
و دلهایی که اثر قدم او را نگه میدارند، خود، مصحف ناطقاند.
…
«بیّنة»، یعنی نقشِ روشنِ حقیقت؛
و این نقش، در سینهی اهل علم واقعی است؛ کسانی که نورِ معلم را در دل خود حفظ کردهاند.
حدیث امام صادق علیهالسلام، نشان میدهد که هر اثر حقیقی از ولیّ خدا، آیهای بیّنه است.
پس معلم ربانی، وقتی بر دلِ شاگرد میایستد، و اثر میگذارد، دل شاگرد، آیهای بیّنه میشود.
و این همان «تبیین» است که معلم نورانی انجام میدهد:
نه فقط راه را نشان میدهد، بلکه با قدم زدن بر دل، راه را در وجود شاگرد، روشن میکند.
امام صادق علیه السلام:
«البيان الاسم الأعظم الذي به علم كل شيء»
«الْبَیانَ همان اسم اعظم است که بهوسیلهی آن همهچیز دانسته میشود.»
این حدیث دربِ گنجی را برای ما میگشاید که بهروشنی، مبین را نهتنها چراغی روشنگر،
بلکه کلید فهم همه هستی معرفی میکند.
یعنی:
«بیان»؛ اسم اعظم!
در واقع، اسم اعظم رمزی از اتصال قلب با حقیقت کلام نورانی خداوندی است.
و اکنون امام ع میفرماید:
این «بیان» است که آن نام برتر است؛
نامی که وقتی بر زبان جاری شود، حجابها میافتد و درهای معرفت باز میشود.
اما منظور از بیان چیست؟
نه صرف نطق و گفتار،
بلکه کشف نور حقیقتِ پنهانشده در حوادث، در وقایع، در آیات.
بیان، یعنی قدرت روشنکردنِ تاریکیها.
یعنی نور ولایت که قادر است از پس هر ابهامی، معنا را روشن کند.
…
«بیان»؛ علمِ نورانی است!
با توجه به مقالات پیشینمان، بیان چیزی جز همان علم نورانی نیست.
علمی که از جنس داده و حافظه نیست،
بلکه:
از جنس دیدن، شکوفا شدن، و روشن کردن است.
علمی که بر زبان جاری میشود، چون دل روشن شده است.
پس:
بیان، همان مبین است.
بیان، همان معلم ناطق است.
بیان، همان کسی است که علم کلّ شیء را در سینه دارد.
در قرآن فرمود:
«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»
و اکنون میفهمیم که:
«آیات بیّنات» همان بیانِ زندهاند؛
و آنان که سینهشان محل تجلی این بیان است، حاملان اسم اعظماند.
…
معلمِ ربانی در ملکوت قلب (فرشتۀ مهربان)، خودِ اسم اعظم است!
وقتی امام ع میفرماید «البيان هو الاسم الأعظم»، یعنی:
معلمی که روشنگری میکند،
معلمی که با نطقش، دلها را بیدار میکند،
و با نورش، راه را از بیراهه تفکیک میکند،
خود مظهر اسم اعظم است.
و اینجا، نقش معلم، دیگر فقط تعلیم نیست؛
بلکه ظهور کلام نورانی خداوند در ملکوت قلب بمنظور هدایت است.
…
در مقاله «اله» گفتیم: معلم ربانی، مرجع رجوع دلهاست؛ نه خدا.
در مقاله «نور» گفتیم: معلم، نوری فروزان در تاریکیهاست.
در مقاله «آیه» گفتیم: معلم، کتاب ناطق و آیة مبین است.
در مقاله «بیّنه» گفتیم: معلم، تبیینکننده راه و رسم حقیقت است.
و اکنون، با این حدیث، میفهمیم که:
معلم ناطق، همان بیان است.
و بیان، همان اسم اعظم است.
پس معلم، کلید علمِ کل شیء است.
و از این رو، راهی جز رجوع به او برای دریافت حقیقت نیست.
«بیان؛ اسم اعظم در میان ما»
«معلم ناطق، کلید علم کلّ شیء»
«معلم، تجلی اسم اعظم»
معلم، تجلی اسم اعظم
بیان؛ اسم اعظم در میان ما
معلم ناطق، کلید علمِ کلّ شیء
در حدیث امام صادق علیهالسلام آمده است:
«البيان الاسم الأعظم الذي به علم كل شيء»
بیان، همان اسم اعظم است؛ اسمی که به واسطهی آن همهچیز دانسته میشود. این جملهی کوتاه، پرده از رازی بزرگ برمیدارد: حقیقتِ «بیان»، همان نور جامع و بازکنندهایست که به واسطهی آن، اشیاء مکشوف و حقایق واضح میگردند. این همان نوریست که خداوند در سوره نور میفرماید:
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» «نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ»
و در سوره آلعمران:
«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»
این آیاتِ بیّنات، در سینههای صاحبان علم جای دارد.
آری، بیان همان علمِ نورانیست که در قلب اولیاء خدا نازل میشود.
همان معلم ناطقی که در احادیث آمده:
«الكتاب لا ينطق، و لكن محمد و أهل بيته هم الناطقون بالكتاب»
پس معلمِ ناطق، بیانِ ناطق است. او تجلی اسم اعظم است.
با حضور او، علم کلّ شیء ممکن میشود. چرا که اوست که مرزها را میشکافد، حقیقت را آشکار میکند، و دل را به نور میدوزد. اوست که کتاب را برای ما به حکمت گره میزند:
«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»
و در تفسیر امام صادق علیهالسلام:
«الْكِتَابُ الْقُرْآنُ، وَ الْحِكْمَةُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»
بیان، تنها الفاظ نیست؛ نوریست که تبیین میکند؛ و تبیین، همان اسم اعظم است.
از این رو، «بیّنة» و «مبین» نیز، اسامی همان حقیقتاند. حقیقتی که همان معلمِ ناطق است؛ معلمی که دوست را از دشمن، راه را از بیراهه، و نور را از ظلمت متمایز میکند. معلمی که در دل، آیات بیّنات را شکوفا میسازد، چنانکه آفتاب شکوفهها را. همانطور که در تفسیر آمده است:
«فَمَا هَذِهِ الْآيَاتُ الْبَيِّنَاتُ؟ … مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ … وَ مَنْزِلُ إِسْمَاعِيلَ»
یعنی بیّنات، مواضعِ قدمِ اولیاء خداست؛ جایگاهی که اثر وجود آنها در جان مؤمنان باقی میماند.
و چنین است که اسم اعظم، نه واژهای سحرآمیز، بلکه حقیقتی ناطق و جاری در میان ماست؛ همان معلم نورانی، همان بیان، همان آیهی بیّنه.
اوست که محل تجلی کلام نورانی خدا در میان خلق است:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
و چه زیباست که الهِ دلسوختگان، انسانی است از جنس نور و مهربانی؛
نه طاغوتی مدعی، بلکه چراغی فروتن.
و چنین است که معلم، تجلی اسم اعظم است:
بیان ناطق، کلید علم کلّ شیء، و نوری که راه مینماید.
«لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ»
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۸۷]
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ
فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (۱۸۷)
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده، پيمان گرفت كه حتماً بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نماييد و كتمانش مكنيد.
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند.
با توجه به آیهی شریفهی «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ»،
خداوند مهربان در میثاقی الهی، مسئولیت عظیمی بر دوش کسانی نهاد که در پرتو نور معلم، با علوم اهل بیت ع آشنا شدند و تاویلاً از اهل کتاب گردیدند؛ یعنی کسانی که تقدیر شد در معرض علم بیان و اسرار حکمت قرار بگیرند، وظیفهی آنان آن بود که این علوم را از این معلم ناطق آشکار شده اخذ کنند، در خود به کار بندند، و آن را بیکموکاست برای دیگران روشن سازند.
اما با وجود این تأکید الهی و هشدار صریح دربارهی عذم کتمان نورِ بیان، متاسفانه، حسادت و حب دنیا، بسیاری را به خیانت کشاند. آنان بهجای تسلیم در برابر معلم نورانی که تجلی نور اسم اعظم بود و مأمور به تبیین برای خلق، او را به پشت سر انداختند، به نور او پشت کردند، و نهتنها از او بهره نبردند، بلکه در برابر او ایستادند و به عداوت برخاستند.
اکثریتی که باید گوش جان به کلامش میسپردند و در سایهی بیان او به عمل صالح میرسیدند، آگاهانه آیهی روشن در سینهی اولواالعلم را انکار کردند. و این، همان خسران بزرگ است:
رها کردن بیان حق، و خریدن تاریکی جهل، آن هم به بهایی ناچیز.