دکتر محمد شعبانی راد

ناچار شدم! هیچ انتخاب دیگری نداشتم! اکل میتة، شرایط اضطراری برای اهل نور! فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ! در یک مخمصۀ بدی گیر کردم! فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ!

“NO CHOICE”
IS “YOUR CHOICE”!

I had no choice!
Handling An Emergency Situation!

چراغ راهنمایی و علائم افسر پلیس:
دستورالعمل‌های متعددی وجود دارد که این اطمینان را ایجاد می‌کند که همه چیز آن‌گونه که باید، انجام می‌پذیرد، از قبیل تابلوهای جاده‌ای و چراغ راهنمایی.
در مکان‌های خاص ممکن است چندین دستورالعمل مختلف وجود داشته باشد.
در تقاطع‌ها، ممکن است هم چراغ راهنمایی و هم افسر پلیس حضور داشته باشد که در حال علامت دادن است. در این حالت، باید از دستورات پلیس تبعیت کنید.
اولویت دستور به شما می‌گوید ابتدا کدام دستورالعمل باید تبعیت شود.
ترتیب رعایت دستورالعمل‌های جاده‌ای به این صورت است:
1 – دستور افسر پلیس
2 – چراغ راهنمایی
3 – علائم جاده‌ای
4 – قوانین

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ … 
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

[سورة البقرة (۲): آية ۱۷۳]
إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۷۳)
[خداوند،] تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن‏] نام غير خدا بر آن برده شده، بر شما حرام گردانيده است. [ولى‏] كسى كه [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود، در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نيست، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است.

امام باقر علیه السلام:
قُلْتُ لَهُ لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ الْمَیْتَهًَْ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ؟
فَقَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یُحَرِّمْ ذَلِکَ عَلَی عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ مِنْ رَغْبَهًٍْ فِیمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لَا زُهْدٍ فِیمَا حَرَّمَهُ عَلَیْهِمْ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا یُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ لَهُمْ وَ عَلِمَ مَا یَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ
ثُمَّ أَحَلَّهُ لِلْمُضْطَرِّ فِی الْوَقْتِ الَّذِی لَا یَقُومُ بَدَنُهُ إِلَّا بِهِ
فَأَمَرَهُ أَنْ یَنَالَ مِنْهُ بِقَدْرِ الْبُلْغَهًِْ لَا غَیْرِ ذَلِک.
به امام (علیه السلام) عرض کردم:
«چرا خداوند عزّوجلّ، 
شراب، مردار، خون و گوشت خوک را حرام فرموده است»؟
حضرت فرمود:
«خداوند تبارک‌وتعالی این اشیاء را بر بندگان، حرام و غیر آن‌ها را حلال، قرار نداد تا ایشان را به آنچه حلال کرده راغب و از آنچه حرام فرموده بی‌میل نموده باشد؛
بلکه پس از آفرینش مخلوقات، آنچه که بدن ایشان به آن قائم و در راستای مصلحت و خیر آنهاست را می‌دانسته است. پس آن‌ها را بر ایشان مباح و حلال کرده است و آنچه به ضرر بدن آنهاست را نیز می‌دانسته لذا آن‌ها را حرام و بندگان را از [استفاده‌ی] آن اشیاء نهی کرده است.
سپس برای فردِ دچار اضطرار که بدنش جز به خوردن این اشیاء حرام، قوام (حیات) نمی‌گیرد، به مقداری که حاجتش برطرف و مشکلش حل شود نه بیش از این مقدار حلال کرده [و اجازه داده که ازآن استفاده کند].

+ «اصول و اسرار»

ناچار به سوی او شدم!

امام علی علیه السلام:
أَتَتِ امْرَأَهًٌْ إِلَی عُمَرَ فَقَالَتْ:
إِنِّی فَجَرْتُ فَأَقِمْ فِیَّ حَدَّ اللَّهِ
فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ (علیه السلام) حَاضِراً
فَقَالَ لَهُ:
سَلْهَا کَیْفَ فَجَرْتِ.
قَالَتْ:
کُنْتُ فِی فَلَاهًٍْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِیدٌ فَرُفِعَتْ لِی خَیْمَهًٌْ فَأَتَیْتُهَا فَأَصَبْتُ فِیهَا رَجُلًا أَعْرَابِیّاً فَسَأَلْتُهُ الْمَاءَ فَأَبَی عَلَیَّ أَنْ یَسْقِیَنِی إِلَّا أَنْ أُمَکِّنَهُ مِنْ نَفْسِی
فَوَلَّیْتُ مِنْهُ هَارِبَهًًْ فَاشْتَدَّ بِیَ الْعَطَشُ حَتَّی غَارَتْ عَیْنَایَ وَ ذَهَبَ لِسَانِی
فَلَمَّا بَلَغَ مِنِّی أَتَیْتُهُ فَسَقَانِی وَ وَقَعَ عَلَیَّ.
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام):
هَذِهِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ
فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ
هَذِهِ غَیْرُ بَاغِیَهًٍْ وَ لَا عَادِیَهًٍْ إِلَیْهِ
فَخَلَّی سَبِیلَهَا.
فَقَالَ عُمَرُ:
لَوْ لَا عَلِیٌّ (علیه السلام) لَهَلَکَ عُمَرُ
.
زنی نزد عمر آمد و گفت:
«من کار زشتی انجام داده‌ام؛ حدّ الهی را بر من جاری کن».
عمر امر کرد او را رجم کنند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) حضور داشت و فرمود:
«از وی بپرس چگونه این عمل از وی سرزده است»؟
زن گفت: «من در صحرا بودم و تشنگی بر من سخت غالب شد. از دور خیمه‌ای دیدم. بدان‌جا رفتم. در آن خیمه مردی بیابانی بود. از او آب خواستم. وی دریغ کرد به من آب دهد جز آنکه در برابر آب، خود را در اختیار او نهم. من امتناع نموده و فرار کردم. تشنگی، سخت مرا تحت فشار قرار داد؛ چندان که چشمانم به کاسه نشست و زبانم از کار افتاد. هنگامی‌که تشنگی، کار مرا به اینجا کشانید، ناچار به سوی او شدم و وی مرا سیراب و خود را کامیاب نمود».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«این زن مشمول قول خداست که فرموده است:
فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ
این زن نه ستمکار است و نه متجاوز.
او را به حال خود رها کنید.
عمر [چون چنین دید او را رها کرد و] گفت:
«اگر علی نبود عمر حتماً هلاک می‌شد».

امام عسکری علیه السلام:
فَمَنِ اضْطُرَّ إِلَی شَیْءٍ مِنْ هَذِهِ الْمُحَرَّمَاتِ غَیْرَ باغٍ
وَ هُوَ غَیْرُ بَاغٍ عِنْدَ الضَّرُورَهًِْ عَلَی إِمَامٍ هُدًی
وَ لا عادٍ وَ لَا مُعْتَدٍ قَوَّالٍ بِالْبَاطِلِ فِی نُبُوَّهًِْ مَنْ لَیْسَ بِنَبِیٍّ وَ إِمَامَهًِْ مَنْ لَیْسَ بِإِمَامٍ
فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ فِی تَنَاوُلِ هَذِهِ الْأَشْیَاءِ
.
 إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ سَتَّارٌ لِعُيُوبِكُمْ أَيُّهَا اَلْمُؤْمِنُونَ
رَحِيمٌ بِكُمْ حِينَ أَبَاحَ لَكُمْ فِي اَلضَّرُورَةِ مَا حَرَّمَهُ فِي اَلرَّخَاءِ.

هرکس در هنگام اضطرار و ناچاری مجبور به انجام یکی از این محرمات شود، امّا در هنگام اضطرار، بر پیشوای هدایتگر [و امام] خویش، ستم روا نداشته و متجاوز نباشد،
به این معنا که سخنان بیهوده نگفته باشد، مثلاً نگفته باشد که فلان‌کس که لایق شأن نبوّت و امامت نیست، نبی یا امام است، چنین کسی در خوردن این محرمات گناهی نکرده است.
خداوند عيب‌هاى او را ميپوشاند
و بر شما رحمت دارد كه اجازه داده هنگام ضرورت از چنين اشيائى استفاده كنيد با اينكه در غير اين صورت تجويز نكرده.

امام صادق علیه السلام:
مَنِ اضْطُرَّ إِلَی الْمَیْتَهًِْ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ فَلَمْ یَأْکُلْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ حَتَّی یَمُوتَ فَهُوَ کَافِرٌ.
هرکس که ناگزیر از خوردن مردار یا خون یا گوشت خوک شود [امّا این کار را نکرده] و نخورد تا از فرط گرسنگی، مرگش فرا رسد، کافر از دنیا رفته است.

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ … 
فَمَنِ 
اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ 
فَإِنَّ 
اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

«خمص» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الْمَخْمَصَةُ: المجاعة»
«خمص: الضمر و التطامن»
«خَمَصَ‏ الجرحُ: ورم زخم خوابید و جراحت خوب شد و دردش ساکت شد .»
«الْخَمِيصَةُ: كساء أسود معلم الطرفين و يكون من خزّ أو صوف،
فان لم يكن معلما فليس‏ بِخَمِيصَةٍ»
«خَمِصَ القدمُ: کف پای نرمال در مقابل کف پی صاف و غیر طبیعی»
«خُمْصَانَةٌ: لطيفة البطن، فرو رفتگی شکم، کمر باریک»

[سورة المائدة (۵): آية ۳]
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ 
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً 
فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳)
بر شما حرام شده است:
مردار، و خون، و گوشت خوك، و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد،
و [حيوان حلال گوشتِ‏] خفه شده، و به چوب مرده، و از بلندى افتاده، و به ضربِ شاخ مرده، و آنچه درنده از آن خورده باشد -مگر آنچه را [كه زنده دريافته و خود] سر ببريد- و [همچنين‏] آنچه براى بتان سربريده شده، و [نيز] قسمت كردن شما [چيزى را] به وسيله تيرهاى قرعه؛
اين [كارها همه‏] نافرمانى [خدا]ست.
امروز كسانى كه كافر شده‏‌اند، از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديده‌‏اند.
پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد.
امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم،
و اسلام را براى شما [به عنوان‏] آيينى برگزيدم.
و هر كس دچار گرسنگى شود، بى‌‏آنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بى‌ترديد، خدا آمرزنده مهربان است.

مَيْتَةً … فَإِنَّهُ رِجْسٌ …
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

[سورة الأنعام (۶): آية ۱۴۵]
قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۴۵)
بگو: «در آنچه به من وحى شده است، بر خورنده‌‏اى كه آن را مى‏‌خورد هيچ حرامى نمى‌‏يابم،
مگر آنكه مردار يا خونِ ريخته يا گوشت خوك باشد كه اينها همه پليدند.
يا [قربانيى كه‏] از روى نافرمانى، [به هنگام ذبح‏] نام غير خدا بر آن برده شده باشد. پس كسى كه بدون سركشى و زياده‏‌خواهى [به خوردن آنها] ناچار گردد، قطعاً پروردگار تو آمرزنده مهربان است.

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ … 
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

[سورة النحل (۱۶): الآيات ۱۱۱ الى ۱۱۵]
يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها 
وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۱۱۱)
[ياد كن‏] روزى را كه هر كس مى‏‌آيد [و] از خود دفاع مى‌‏كند،
و هر كس به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مى‌‏يابد و بر آنان ستم نمى‌‏رود.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً 
يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ 
فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ 
فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (۱۱۲)
و خدا شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان مى‏‌رسيد،
پس [ساكنانش‏] نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند،
و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى‏‌دادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم‏] آن چشانيد.
وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ 
فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (۱۱۳)
و به يقين، فرستاده‌‏اى از خودشان برايشان آمد، اما او را تكذيب كردند،
پس در حالى كه ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت.
فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (۱۱۴)
پس، از آنچه خدا شما را روزى كرده است، حلال [و] پاكيزه بخوريد، و نعمت خدا را -اگر تنها او را مى‌‏پرستيد- شكر گزاريد.
إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۱۵)
جز اين نيست كه [خدا] مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه نام غير خدا بر آن برده شده حرام گردانيده است.
[با اين همه،] هر كس كه [به خوردن آنها] ناگزير شود، و سركش و زياده‏‌خواه نباشد،
قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.

قوله‏
فَمَنِ‏ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ‏ وَ لا عادٍ

فالباغي من يخرج في غير طاعة الله،
و العادي الذي يعتدي على الناس و يقطع الطريق‏.

ناچار شدم! هیچ انتخاب دیگری نداشتم!

I had no choice!

فِي حَالِ الِاضْطِرَارِ – فِي حَالِ الِاخْتِيَارِ

امام جواد علیه السلام:
رَوَى عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيُ
عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى گويد:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ‏:

سَأَلْتُهُ عَمَّا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ‏ بِهِ
از امام جواد عليه السّلام پرسيدم در مورد
آنچه كه هنگام ذبح نام غير خدا را بر آن برده‏‌اند،
فَقَالَ
مَا ذُبِحَ لِصَنَمٍ أَوْ وَثَنٍ أَوْ شَجَرٍ
حَرَّمَ اللَّهُ ذَلِكَ كَمَا حَرَّمَ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ
پس فرمود:
آنچه براى تمثال و بت قربانى كرده‏‌اند يا براى درخت،
خداوند آن را حرام كرده است همچنان كه ميته را حرام فرموده و گوشت خوك و خون را،
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِأَنْ يَأْكُلَ الْمَيْتَةَ
و هر كس به خوردن اين چيزهاى حرام ناچار شود،
چنانچه به ستمكارى و فساد برنخاسته باشد و حرامى و دزد نيز نباشد،
بر او گناهى‏ نيست كه از آنها، گرسنگى خود را تا حدّى كه از مرگ نجات يابد رفع كند،
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
گويد: عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه
مَتَى تَحِلُّ لِلْمُضْطَرِّ الْمَيْتَةُ
چه وقتى بر مضطرّ، مردار حلال مى‌‏شود؟
قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ
فرمود: پدرم از پدرانش مرا حديث كرد كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله همين سؤال شد،
جماعتى آمده و گفتند: يا رسول اللَّه
إِنَّا نَكُونُ بِأَرْضٍ فَتُصِيبُنَا الْمَخْمَصَةُ
فَمَتَى تَحِلُّ لَنَا الْمَيْتَةُ

ما در سرزمينى هستيم كه گرسنگى و خشكسالى بسيار مى‏‌شود،
چه زمانى مردار بر ما حلال خواهد شد؟

قَالَ
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
مَا لَمْ تَصْطَبِحُوا أَوْ تَغْتَبِقُوا أَوْ تَحْتَفِئُوا بَقْلًا فَشَأْنَكُمْ بِهَا

هر گاه چاشت نداشته باشيد و شب غذائى بدست نياوريد، و از بقولات هم چيزى نيابيد كه سدّ رمق كنيد، آن وقت مى‌‏توانيد از ميته ارتزاق نمائيد.
قَالَ عَبْدُ الْعَظِيمِ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
عبد العظيم بن عبد اللَّه گويد:
به حضرت عرض كردم اى پسر رسول خدا
مَا مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ
معنى سخن خداوند عزّ و جلّ چيست كه مى‌‏فرمايد:
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ‏
هر كس ناچار شود و محارب و دزد نباشد.
قَالَ
الْعَادِي السَّارِقُ
وَ الْبَاغِي الَّذِي يَبْغِي الصَّيْدَ بَطَراً أَوْ لَهْواً
لَا لِيَعُودَ بِهِ عَلَى عِيَالِهِ
فرمود:
عادى، دزد باشد،
و باغى كسى است كه بدون احتياج به قوت خود و عيال، به شكار رود و به هوس، صيدى را دنبال كند نه براى آنكه روزى فرزندانش را بدست آورد و آنها را از گرسنگى نجات دهد بلكه به صرف هوى و هوس، صيد مى‏‌كند.
لَيْسَ لَهُمَا أَنْ يَأْكُلَا الْمَيْتَةَ إِذَا اضْطُرَّا
هِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِمَا فِي حَالِ الِاضْطِرَارِ كَمَا هِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِمَا فِي حَالِ الِاخْتِيَارِ
وَ لَيْسَ لَهُمَا أَنْ يُقَصِّرَا فِي صَوْمٍ وَ لَا صَلَاةٍ فِي سَفَرٍ
و اين دو نمى‌‏توانند در حالت اضطرار هم از مردار بخورند و بر هر دو حرام است همچنان كه در حال اختيار بر آنها حرام بوده،
و نيز نمى‌‏توانند در روزه و نماز تقصير كنند به عنوان سفر.
قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ‏
گويد: گفتم بفرمائيد گفتار خداوند كه فرموده:
وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ‏- مائده: 3» معنايش چيست؟
قَالَ‏
فرمود:
الْمُنْخَنِقَةُ الَّتِي انْخَنَقَتْ بِأَخْنَاقِهَا حَتَّى تَمُوتَ‏
منخنقه آن حيوانيست كه گلو و راه تنفّسش را بفشارند تا خفه شود و بميرد،
وَ الْمَوْقُوذَةُ الَّتِي مَرِضَتْ وَ قَذَفَهَا الْمَرَضُ حَتَّى لَمْ يَكُنْ بِهَا حَرَكَةٌ
و موقوذه آن حيوانست كه بيمارى پيدا كند كه نتواند از جاى برخيزد يا بجنبد و همچنين بماند تا بميرد،
وَ الْمُتَرَدِّيَةُ الَّتِي تَتَرَدَّى مِنْ مَكَانٍ مُرْتَفِعٍ إِلَى أَسْفَلَ أَوْ تَتَرَدَّى مِنْ جَبَلٍ أَوْ فِي بِئْرٍ فَتَمُوتُ‏
و متردّيه آنست كه از سطح بلندى چون كوه بيفتد يا در چاهى افتد و بميرد،
وَ النَّطِيحَةُ الَّتِي تَنْطَحُهَا بَهِيمَةٌ أُخْرَى فَتَمُوتُ‏
و نطيحه آنست كه حيوان شاخ دارى او را با شاخش زخم زند و از جراحت آن بميرد،
وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ‏ مِنْهُ فَمَاتَ‏
و آنچه درنده‌‏اى آن را پاره كند و از آن بخورد،
وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ‏ عَلَى حَجَرٍ أَوْ صَنَمٍ
إِلَّا مَا أُدْرِكَ ذَكَاتُهُ فَيُذَكَّى‏
«وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ‏» يعنى آن را كه براى مجسّمه‏‌اى يا بتى قربانى كرده‏‌اند
مگر اينكه حيوان را زنده يابند و خود ذبح شرعى كنند (آن وقت حرام نخواهد بود).
قُلْتُ‏ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ‏ 
گويد: عرض كردم مراد از «أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ‏» (آنچه را كه با تيرهاى قمار پخش مى‌‏كنيد) چيست؟
قَالَ
كَانُوا فِي الْجَاهِلِيَّةِ يَشْتَرُونَ بَعِيراً فِيمَا بَيْنَ عَشَرَةِ أَنْفُسٍ
وَ يَسْتَقْسِمُونَ عَلَيْهِ بِالْقِدَاحِ وَ كَانَتْ عَشَرَةً
سَبْعَةٌ لَهَا أَنْصِبَاءُ وَ ثَلَاثَةٌ لَا أَنْصِبَاءَ لَهَا
أَمَّا الَّتِي لَهَا أَنْصِبَاءُ فَالْفَذُّ وَ التَّوْأَمُ وَ النَّافِسُ وَ الْحِلْسُ وَ الْمُسْبِلُ وَ الْمُعَلَّى وَ الرَّقِيبُ‏
وَ أَمَّا الَّتِي لَا أَنْصِبَاءَ لَهَا فَالسَّفِيحُ وَ الْمَنِيحُ وَ الْوَغْدُ
فرمود:
در زمان پيش از اسلام ده نفر با هم شترى را مى‌‏خريدند
و با ده تير، قرعه مى‏‌كشيدند 
كه هفت عدد آن نصيب داشت و سه عدد بى‌‏نصيب،
و تيرهاى با نصيب را بنام فذّ و توأم و نافس و حلس و مسبل و معلّى و رقيب مى‌‏ناميدند،
و بى‌‏نصيبها را فسيح و منيح و وغد،
فَكَانُوا يُجِيلُونَ السِّهَامَ بَيْنَ عَشَرَةٍ
فَمَنْ خَرَجَ بِاسْمِهِ سَهْمٌ مِنَ الَّتِي لَا أَنْصِبَاءَ لَهَا أُلْزِمَ ثُلُثَ ثَمَنِ الْبَعِيرِ
فَلَا يَزَالُونَ بِذَلِكَ حَتَّى تَقَعَ السِّهَامُ الثَّلَاثَةُ الَّتِي لَا أَنْصِبَاءَ لَهَا إِلَى ثَلَاثَةٍ مِنْهُمْ فَيُلْزِمُونَهُمْ ثَمَنَ الْبَعِيرِ
ثُمَّ يَنْحَرُونَهُ وَ يَأْكُلُهُ السَّبْعَةُ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُدُوا فِي ثَمَنِهِ شَيْئاً
وَ لَمْ يَطْعَمُوا مِنْهُ الثَّلَاثَةَ الَّذِينَ نَقَدُوا ثَمَنَهُ شَيْئاً
فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلَامُ حَرَّمَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ ذَلِكَ فِيمَا حَرَّمَ
فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ 
وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ‏ يَعْنِي حَرَاماً
.
و آنها را ده نفر شريك مى‏‌گردانيدند و هر يك قرعه‏‌اى برمى‏‌گرفت،
آن سه كه نام بى‌‏نصيبها بنامشان بيرون مى‌‏آمد به شركت،‏ تمام مبلغ قيمت شتر را لزوما مى‌‏پرداختند، و سپس شتر را نحر مى‌‏كردند و هفت تنى كه تيرهاى نصيب‏‌دار بنامشان درآمده بود و پولى بابت شتر نپرداخته بودند ميان خود همه شتر را تقسيم مى‌‏كردند و چيزى از آن، به آن سه نفر كه قيمت شتر را پرداخته بودند نمى‏‌خورانيدند،
و چون اسلام آمد خداوند متعال از جمله چيزهايى كه بر بندگانش حرام كرد اين كار بود كه آن را محرّم شمرد، و فرمود: «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ‏- يعنى حرام است».

وقتی که امام سجاد ع در برابر یزید لعنه الله، ناچار میشود!
أَنَا عَبْدٌ مُكْرَهٌ!

[«أَ تُقِرُّ لِي أَنَّكَ عَبْدٌ لِي؟!»: «أَنَا عَبْدٌ مُكْرَهٌ»]:
عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏
إِنَّ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ وَ هُوَ يُرِيدُ الْحَجَ‏
فَبَعَثَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ‏ قُرَيْشٍ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ
أَ تُقِرُّ لِي أَنَّكَ عَبْدٌ لِي إِنْ شِئْتُ بِعْتُكَ وَ إِنْ شِئْتُ اسْتَرْقَيْتُكَ
فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ اللَّهِ يَا يَزِيدُ مَا أَنْتَ بِأَكْرَمَ مِنِّي فِي قُرَيْشٍ حَسَباً وَ لَا كَانَ أَبُوكَ أَفْضَلَ مِنْ أَبِي فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْإِسْلَامِ وَ مَا أَنْتَ بِأَفْضَلَ مِنِّي فِي الدِّينِ وَ لَا بِخَيْرٍ مِنِّي
فَكَيْفَ أُقِرُّ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ
فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ إِنْ لَمْ تُقِرَّ لِي وَ اللَّهِ قَتَلْتُكَ
فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ لَيْسَ قَتْلُكَ إِيَّايَ بِأَعْظَمَ مِنْ قَتْلِكَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص
فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ حَدِيثُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع مَعَ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ
ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ لِلْقُرَشِيِّ
فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع أَ رَأَيْتَ إِنْ لَمْ أُقِرَّ لَكَ أَ لَيْسَ تَقْتُلُنِي كَمَا قَتَلْتَ الرَّجُلَ بِالْأَمْسِ
فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ بَلَى
فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع
قَدْ أَقْرَرْتُ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ أَنَا عَبْدٌ مُكْرَهٌ
فَإِنْ شِئْتَ فَأَمْسِكْ وَ إِنْ شِئْتَ فَبِعْ
فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ
أَوْلَى لَكَ‏ حَقَنْتَ دَمَكَ وَ لَمْ يَنْقُصْكَ ذَلِكَ مِنْ شَرَفِكَ.
از بريد بن معاويه گويد:
شنيدم امام باقر (ع) ميفرمود راستى كه يزيد بن معاويه بمدينه آمد و قصد حج داشت و نزد يكى از مردان قريش فرستاد و او را احضار كرد و نزد او آمد و يزيد باو گفت:
تو اعتراف دارى كه بنده من هستى اگر خواهم تو را بفروشم و اگر خواهم به بردگى گيرم؟
آن مرد در پاسخ او گفت بخدا اى يزيد تو از من گرامى‌‏تر و ارجمندتر نيستى در قريش از نظر خانواده و پدرت‏ هم در جاهليت و اسلام از پدر من بهتر نبود و خودت هم در ديانت برتر از من نيستى و از من بهتر نباشى پس چگونه براى تو اعتراف كنم بدان چه درخواست كردى؟
يزيد گفت بخدا اگر اعتراف نكنى براى من، من تو را ميكشم.
او در جواب گفت كشته شدن من به دست تو مهمتر نيست از اينكه حسين بن على (ع) را كشتى كه زاده رسول خدا (ص) بود. و او دستور داد وى را كشتند.
سپس دنبال على بن الحسين (ع) فرستاد و به آن حضرت هم همان گفتار با آن مرد قرشى را تكرار كرد و آن حضرت در پاسخ او فرمود:
بگو بدانم اگر من براى تو اعتراف نكنم آيا مرا بمانند آن مرد قرشى ديروز نخواهى كشت؟
يزيد در پاسخ او گفت چرا
و على بن الحسين (ع) فرمود:
من اعتراف دارم بدان چه تو خواستى؟
من به زور بنده‌‏ام
اگر خواهى نگهدار و اگر خواهى بفروش.
يزيد به او گفت براى تو بهتر شد، خونت را حفظ كردى و از شرف تو هم چيزى نكاست.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی