دکتر محمد شعبانی راد

قلب معطّر به نور هدایت! مخلوق نورانی! وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُون‏َ!

Fragrant Heart!

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ

«خلق» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«خَلَّقْتُ‏ الْمَرْأَةَ بِالْخَلُوقِ‏: فَتَخَلَّقَتْ‏ هِىَ بِهِ
«الْخَلُوقُ‏: ما يُتَخلَّقُ بِهِ مِن الطِّيبِ»
«الْخَلُوقُ‏: ضرب من الطّيب»
«الخَلُوقِ‏: طيب مركب يتخذ من الزعفران و غيره من أنواع الطيب و الغالب عليه الصفرة أو الحمرة.»
«خَلُوق‏: نوعى از عطر و بوى خوش گياهى است (زعفران).»
«الخَلُوق‏: گونه‏‌اى عطر كه بيشتر اجزاى آن زعفران باشد.»
«الخِلَاق‏: گونه‏‌اى عطر كه بيشتر آن با زعفران آميخته شده باشد.»
«تَخَلَّقَ‏: با خَلُوق (عطرى آميخته با زعفران) خود را خوشبو كرد.»
با نور، قلبتو خوشبو کن! به این میگن خلقت!
با نوری که از زوج نورانی خودت اخذ میکنی، قلبتو خوشبو کن!
به این میگن: «وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاًو شما را جفت آفريديم.»
+ «ارث» + هزار واژۀ مترادف نور الولایة!
«خَلَّقَهُ: او را با عطر زعفران خوشبو كرد.»
مشتقات ریشۀ خلق، 261 بار در قرآن تکرار شده است.
مفهوم «الخلق، النّور الولایة» در فهم کُنْه معنای این آیات باید مدّ نظر قرار بگیرد!

برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید.
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ!

إِنَّ اَللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عِتْرَتَهُ اَلْهُدَاةَ اَلْمُهْتَدِينَ
فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ!
أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى خَلَقَ النُّورَ!

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۷۹ الى ۱۸۱]
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها
وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها

أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹)
و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‌‏ايم.
[چرا كه‏] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‏‌كنند،
و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌‏بينند،
و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‏‌شنوند.
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏‌ترند.
[آرى،] آنها همان غافل‏‌ماندگانند.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰)
و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد،
و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مى‌‏گرايند رها كنيد.
زودا كه به [سزاى‏] آنچه انجام مى‏‌دادند كيفر خواهند يافت.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱)
و از ميان كسانى كه آفريده‏‌ايم، گروهى هستند كه به حقّ هدايت مى‌‏كنند و به حقّ داورى مى‌‏نمايند.

هدایت یعنی رو به نور!
ضلالت یعنی پشت به نور!

[سورة النور (۲۴): الآيات ۳۵ الى ۳۸]
در سورۀ نور و در آیۀ نور، بعد از آیات 35 تا میرسیم به آیۀ 40 که … داستان کسانی است که به نور خود پشت میکنند و اشتباه مرگبار را مرتکب می‌شوند، اشاره به کسانی دارد که حسادت و میل به تمنا، اونها رو پشت به نور میکنه و عقلی (قلبی) که از جنس نور است- و وظیفه اش درک نور و علم آل محمد ع است، آنهم با فهم قبض و بسط- چون وصل به نور علم آل محمد ع نیست، لذا این قلب حسود، نور هدایت رو نمیبینه و در نتیجه از هدایت خبری نیست و گمراهی حتمی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ الْأَعْظَمِ
ثُمَّ رَشَّ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِهِ لَهَا
فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَيْنَا
وَ مَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ النُّورُ ضَلَّ عَنَّا
ثُمَّ قَرَأَ
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ يَهْتَدِي إِلَى نُورِنَا
.
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:
اى على خداوند مرا با تو از نور بزرگ خود خلق كرد،
و بعد از نور ما به نورهاى ديگر افشاند،
هر كدام از آن نورها كه پرتوى از نور ما به آن اصابت كرد هدايت پيدا نمود،
و هر كدام كه مورد اصابت قرار نگرفت گمراه شد،
و بعد اين آيه شريفه را قرائت كردند:
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.
تا به نور ما راه يابد.

[الخلق، النّور الولایة – الاخلاق النّور الولایة]:
«خلق» یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است!
نور ولایت فرایندی است از جنس خلق!
خلق نور جدید، در دنیای قلبی که حسادتو گذاشته کنار و داره رنگ و بوی آل محمد ع رو بخودش میگیره، ان شاء الله تعالی «خَلْقاً جَدِيداً».
+ «السلام علی الحق الجدید»
… کسی که رفتارش بوی نور ولایت بدهد با اخلاقه! کسی که افکارش و گفتارش و رفتارش، بوی آرامش میده، او مالک نور ولایت و هدایت و اخلاق است.
باید از رفتار شخص، بوی آرامش استشمام شود.
+ «جهز – قلب مجهّز به نور!»

+ «زعفران»
+ «اختلالات خلقی»
+ «جمر»

[خلق – مرن]:
+ «مرن – تمرین»:
«الخَلاقة: هي التَّمْرينُ»:
مثل شیشه عطر که اینقدر تمرین کرده [عطر، حمل و تحمل کرده] که خلقتش عوض شده!
شیشه خالی‌شده عطر رو بو میکنی، میگی: تو عطر گل محمدی هستی؟
میگه نه!
میگی: پس چرا بوی اونو میدی؟
میگه من اینقدر در دل آیات با نور و بوی خوش محمد و آل محمد ع کارامو انجام دادم که خلقتم انگاری عوض شده، دیگه بوی گند حسد نمیدم! بوی گل محمدی میدم!
اینجوری شدم منا اهل البیت ع.
این اهل نور که دوست واقعی اهل بیت ع است، گرچه معصوم نیست، اما بوی خوش عصمت از او استشمام می‌شود.

همان ∞=1+1 است!
+ «ضیف»
این واژۀ «خلق» هم، نور ولایت را در ذهن ما تداعی می‌کند.
انگاری یه چیزی به قلب نزدیک میشه و اونو خوشبو میکنه!
همون جنبش سایۀ معالم ربانیِ صاحبان نور، درون قلب سلیم اهل نور یقین است «یتفیوا ظلاله»!
آشکار شدن نور قلم لیزری درون قلب سلیم است!
«laser pointer»
اشاره‌گر دانا! شبانِ نیکو!

+ «صور – فصرهن الیک»
+ «داریم دیده میشیم!»

«الْخَلُوقُ‏ من الطيب»
«و قد تَخَلَّقَتِ‏ المرأةُ بالْخَلُوقِ»
«و قد خُلِّقَ‏ المسجدُ بالْخَلُوقِ‏»
«و يقال للمرأة الرَّتْقَاءِ: خَلْقَاءُ، لأنها مُصْمَتَةٌ كالصَّفَاةِ الْخَلْقاءِ
«جارِيَةٌ رَتْقَاءُ: ليس لها خَرْقٌ»

«صخرة خَلْقَاءِ: أى مَلْساء.»
«و أصل هذا أنه يقال للجبل المُصْمَتِ الذي لا يؤثِّر فيه شي‏ء: أَخْلَقُ
و صخرة خَلْقاءُ: إذا كانت ملْسَاءَ.»

مفهوم صاف‌شدن در این واژه «الخُلَاق: نرم و صاف»:
کفشی که خیلی پوشیده میشه، تهِ کفش صاف میشه، به این کفش کهنه میگن خلق:
«أخْلَقَ‏ الشَّى‏ءُ و خَلِقُ‏، إذا بَلِىَ»
از جمله مفاهیمی که از این واژه خلق استنباط میشه اینه که در اثر تماس طولانی و مداوم نور به قلب اهل یقین [1+1]، خشونتها و عیوب این قلب، یعنی حسد، صاف شده، متوقف شده «صوم»، درناژ شده «وری»، انگاری دیگه از عیب خبری نیست و این نتیجه خلق شیء با ارزشی بنام نور معالم ربانی توسط اون سایۀ جنبنده در قلب می‌باشد «فیء».
«خَلَقَهُ: او را آفريد، از عدم به وجود آورد.»
«خَلَقَ‏ الشي‏ءَ: آن چيز را ساخت، نرم كرد، صاف كرد.»
«خَلَقَ‏ الأَديم: چرم را قبل از بريدن اندازه‏‌گيرى كرد.»

در واقع خلق شیء با ارزش، یعنی همان جنبش سایه علمی نورانی صاحب نور در قلب!
یعنی با تابش نور معالم ربانی به قلب اهل نور یقین، انگاری دارن قلب اونو عطر و ادکلن میزنن تا خوشبو بشه و اینجوری فعل خوش، یعنی عمل صالح ازش بروز کنه و این بوی خوش رو در اعمال و رفتارش استشمام کنیم.
«الْخَلْقُ‏ في كلام العرب: ابتداعُ الشي‏ء على مثالٍ لم يُسْبَقْ إليْه»:
اون نور علمی که به قلبت می‌تابه، بکر بکر است! اختصاصی و ویژه برای تو، السّاعة خلق شده!
چقدر خدا دوستت داره که فقط برای تو الآن از هیچی چیزی ساخت تا تو رو نجات بده!
مثال زیبای «Microsoft account team»:
 «Your single-use code is: 2790396»

این نور مخلوق که یهو کن فیکون میشه و توی قلبت اونو إحساس میکنی،
همون «single-use code» است، و همون کلام قبض و بسط عالَم بالاست:
«وَ اللَّهُ يَقْبِضُ‏ وَ يَبْصُطُ»
«أَلا لَهُ‏ الْخَلْقُ‏ وَ الْأَمْرُ»
«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ»،
اینجاست که جای این آیۀ زیباست:
«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ‏ الْخالِقِينَ»
«مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً
وَ اللَّهُ يَقْبِضُ‏ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»
[قبض و بسط – خلق – امر]
واژه خلق نکات زیبا و جدید و خاص خودشو برای فرایند نور الولایة به ما می‌فهمونه.

[خلق – ملس]:
+ «ملس»
«المِمْلَسَة- [ملس‏] : ماله بزرگ كه با آن زمين را هموار كنند.»

انگاری تا اون نور معرفت صاحبان نور در قلب اهل یقین خلق نشه، قلب از خشونت در نمیاد و ملس نمیشه!
پس خلقت واقعی که منجر به آرامش و نورانیت و ملاست قلب میشه، همین سایه جنبندۀ نورانی معالم ربانی در ملکوت قلب اهل یقین است.
خالق، مخلوقات رو، با مخلوق نورانی ویژۀ خودش هدایت میکنه!
انگاری خالق، وقتی نور در قلب، خلق میکنه،
کانه با یک ماله، به خشونتهای قلب میکشه و اونو هموار میکنه!
به این میگن خلق و به این میگه ملس!
این مالیده شدن و تماس نور به قلب، میشه ملس، میشه خلق، انگاری عطر به قلب زده می‌شود و مالیده می‌شود.
پس خلقت دوم میشه همین نوری که به قلب مالیده میشه!
میشه همین سایه نورانی متحرک معالم ربانی در قلب، که انگاری داره با حرکت و جنبش خودش، یه چیزی به ما میفهمونه!
واژه خلق از همون سری هزار واژه است با این بیان که مثالش میشه مثل عطرمالیدن به بدن که اونو خوشبو میکنه، اینجا هم با مالیدن نور به قلب، میشه بوی خوش معرفت الامام بالانورانیة رو از این قلب استشمام نمود.

[خلق – قدر]:
«خَلَقْتُ‏ الْأَدِيمَ لِلسِّقَاءِ»:
و أَصْلُ (الْخَلْقِ‏) التَّقْدِيرُ يُقَالُ (خَلَقْتُ‏) الْأَدِيمَ لِلسِّقَاءِ إِذَا قَدَّرْتَهُ لَهُ.
خَلَقْت‏ الأديم للسِّقاء، إذا قَدَّرْتَه.
خَلَقْتُ‏ الأَدِيمَ إذا قدَّرْتَه و قِسْتَه، لتَقطع منه مَزَادَةً أو قِرْبَةً أو خُفّاً.
خَلَقَ‏ الأَديم: چرم را قبل از بريدن اندازه‏‌گيرى كرد.
«خیاط دانا» + «لیلة القدر»

خیاط، اندازه‌های مشتری رو میگیره تا برای اون لباس بدوزه،
حالا اندازه‌های گرفته شده رو، روی الگو و یا پارچه برش میزنن
و این داره میشه لباس آینده او که براش داره خلق میشه!
وقتی چرم رو داره اندازه گیری میکنه تا اونو با یک الگو برش بزنه و از قطعات برش خورده یک مشک آب بسازه، اگه بهش بگی، داری چکار میکنی؟
میگه «خَلَقْتُ‏ الأَدِيمَ»: این میشه فرآیند خلقت!
+ «کتب – کتبت القربة»
نور داره در قلب، کتابت میشه! خلق میشه!
+ «مهد – قلب سلیم، مهد آفرینش نور!»

خیاط دانا، مونده با ما چکار کنه بالاخره؟!
چقدر برامون «آیاتی» رو اندازه بگیره و ببره و بدوزه!
هر جور حکیمانه هم که برای ما تقدیر نماید، باز هم از این خیاط دانا ایراد می‌گیریم که این آیت، اندازه و برازنده ما نبود! سایز ما نبود! + «قدر»
لطفا یه خورده بیشتر در اندازه‌گیری شئونات ما دقت کن!
آخه این چیزی که قسمتمون شد حق ما نبود!
به جهات برتری ما نگاه نکردی و برش زدی؟!
آخه به تو هم میشه گفت خالق؟!
واقعا که کارات جای مذمت داره!
چرا باید الکی بگیم الحمد لله!
اگه جوری بریدی و دوختی که به کبر ما برخورد نکرد،
اونوقت معلوم میشه خدای خوبی هستی و اونوقت ما تو رو می‌پرستیم!
اما وقتی تقدیرات حکیمانه تو جوری تنظیم شده که نه دیگه کِبری برامون باقی بمونه نه بخلی نه حسدی، خُب معلومه که داری پا روی دم ما میذاری و عیب ما رو به رخمون میکشی!
خُب ما هم وقتی دستمون به قبله نامرئی‌ات نرسید، اگه قبله مرئی‌ات گیرمون بیاد، میدونیم چه بلایی به سرش بیاریم «کربلا»!
بالاخره یه جوری باید دلمون خنک کنیم دیگه؟!
این تکلمات [کلمات شیطانی] دنیای قلب اهل شک حسود بود بازگو شد!
اما کلمات رحمانی و نورانی درون قلوب اهل یقین چی میگه؟
میگه: ای خیاط دانا! قربان نخ و سوزن و قیچی و چرخ خیاطی‌ات شوم!
چقدر تو داری روز و شب زحمت میکشی و منو خوب اندازورانداز کردی و عیوب منو دیدی و جوری برام لباس آیات دوختی که این عیوب برملا بشه و برطرف بشه!
چقدر در اندازه گیری دقیق و خوب و حساب شده، رفتار کردی!
کارات حرف نداره، اصلا جای مذمت نداره،
واقعا بی‌عیب و نقصی!
و واقعا با عیب و نقصم!
واقعا جز این «آیت» هیچ چیزی نمی‌تونست اینجوری عیوب منو رو کنه! خوب خیاطی هستی واقعا!
سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق
واقعا الآن که می‌بینم کبرم، نا آرامم کرده، می‌فهمم اونجوری که خیال میکردم هیچ عیبی ندارم، نیست! اصلا نیست! سراپا عیبم و فقط خدا رو شکر میکنم که برام اراده خیر شده که «آیاتی و رسلی» اینجوری دقیق و منظم، سر راهم قرار می‌گیره تا من با کسب اجازه از نورم و به نیابت و تقلید از او با این آیات برخورد کنم و آرامش نورانی را برای قلب خودم و اطرافیانم ایجاد کنم و اینجوری از ربوبیت ذات اقدس الهی به برکت اخذ علم از صاحبان نور بهره‌مند بشم.
به این میگن خلقت!
اصل خلقت ما گوشت و پوست و استخوان نیست!
اصل خلقت ما قلب سلیمی است که به سبب نور ولایت محمد و آل محمد ع ایجاد می‌شود (نقش مهم معالم ربانی) ان شاء الله تعالی.
واژه زیبای خلق و مثال و عکس و فیلمهای خیاط دانا، خیلی جای تدبر داره که چجوری آسمان و زمین دست به دست هم دادن تا شرایط اصلاح و تربیت ما رو فراهم کنند.

+ «قدر – لیله قدر»

کتاب التحقیق این برداشت رو از واژه «خلق» داشته:
«إيجاد شي‏ء على كيفيّة مخصوصة و بما أوجبته ارادته و اقتضته الحكمة»
خلقت، یعنی ایجاد نور در قلب، بمنظور تولید نور آرامش
که بر مبنای خواست و اراده و حکمت عالَم بالا صورت می‌گیرد.

[موت و حیات – قبض و بسط]:
«الَّذِي‏ خَلَقَ‏ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»
مرگ، مخلوقی است که باید توسط خیاط دانا برای هر کسی، اونجور که حکمتش اقتضا میکنه، اندازه گرفته بشه و بُرِش بخوره و دوخته بشه و آماده بشه، حالا کی تنش کنن، اون دیگه با خداست!

[خلق – قبض و بسط]:
«وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَ‏ خَلْقَ‏ اللَّهِ‏»
« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ‏ لِخَلْقِ‏ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»

[خلق – قبض و بسط] :
«هُوَ اللَّهُ‏ الْخالِقُ‏ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
به مفهوم این آیات زیبا با توجه به واژۀ «خلق»، و فرایند قبض و بسط، دقت کنیم.

[خلق – قبض و بسط]:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ … خَلَقَ النُّورَ قَبْلَ الظُّلْمَةِ»:
اولین چیزی که خدا خلق نمود، نور محمد و آل محمد ع بود.

امام باقر علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ النَّارَ
وَ خَلَقَ الطَّاعَةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْمَعْصِيَةَ
وَ خَلَقَ الرَّحْمَةَ قَبْلَ الْغَضَبِ
وَ خَلَقَ الْخَيْرَ قَبْلَ الشَّرِّ
وَ خَلَقَ الْأَرْضَ قَبْلَ السَّمَاءِ
وَ خَلَقَ الْحَيَاةَ قَبْلَ الْمَوْتِ
وَ خَلَقَ الشَّمْسَ قَبْلَ الْقَمَرِ
وَ خَلَقَ النُّورَ قَبْلَ الظُّلْمَةِ
.

+ «مخلقة و غیر مخلقة»
«الْآدَابُ تَلْقِيحُ الْأَفْهَامِ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَانِ»
«الخُلُقُ‏: الدِّينُ»
«ثوب خَلَق و مُخْلَق و أَخْلَاق: مثل حبل أرمام و أرمات، يعنى ريسمانهاى بهم بسته شده و تابيده.»

معلم اخلاق، با رفق و حوصله و مدارا این اعتقادات حق و باطل بافته شده به هم در قلب ما را زیر ذره‌بین نگاه می‌کند و باز می‌کند و اعتقادات غلط را اصلاح می‌کند و اشکالات رفتاری و بی‌ادبی‌های ما در اعمال روزمره‌مان درست می‌شود.
اعتقادات بهم بافته‌ شده در وجود ما که در عالم ذر نسبت به نور ولایت رقم خورده،
یک بار دیگر در دنیا، خداوند، مهلت می‌دهد تا خود را به دست معلمین اخلاق بسپاریم تا آنها همچون طبیبی حاذق دوباره تار و پود قلب ما را باز کنند و رشته‌های اعتقادی پوسیده و خراب را از بافته‌های اذهان ما بیرون بکشند، همان بافته‌هایی که در دل شرایط کار دست ما می‌دهد و بی‌ادبی‌های ما از این بافته‌های اعتقادی باطل سرچشمه می‌گیرد.
لذا معلم اخلاق کارش این است که بافته‌های ذهنی غلط ما «اخلاق ما» را دوباره باز کند و اشکالات آن را اصلاح نماید و دوباره مونتاژ و سرهم نماید و خلقتی دوباره برای ما ایجاد نماید و حالا با این خلقت و بافته و اعتقادات اصلاح شده جدید و منطبق بر اصول صحیح نور ولایت، اعمالی که از ما در هر شرایطی و با هر عرضه آیتی سر می‌زند توام با آرامش خواهد بود و لذا با این زحمتی که معلم در خلقت دوباره ما [اصلاح بافته اولیه ما که با اشتباهات و عیوبی همراه بوده] می‌کشد، چه لطف بزرگی خدای مهربان در حقّ ما نموده است.
خدایی که به فکر اصلاح خرابکاری‌های ما که ناشی از بینش و بافته‌های ذهنی غلط ما بوده است.

پس ما در این عالم، دوباره نیاز به تجدید نظر و خلقت دوباره و تنظیم مجدد داریم که این امر مهم به دست «آیاتی و رسلی» صورت می‌گیرد.
«وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ»
خلق عظیم پس از تاثیرات معالم ربانی در قلب حاصل می‌شود.
واقعا خلقت دوباره کار عظیمی است.
«دوران تلاوت آیات»
«مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ» کسانی که به برکت نور ولایت، خلقت دوباره پیدا نموده و اصلاح و تربیت پذیر هستند «مُخَلَّقَةٍ»، و کسانی که مصداق ضرب المثل ایرانی «نرود میخ آهنی در سنگ» اصلاح ناپذیرند، نورشان عاریه است «غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ».
[اخلاق عاریۀ]:
ان الله عز و جل أعار أعدائه أخلاقا من أخلاق أوليائه
لتعيش أوليائه مع‏ أعدائه في دولاتهم.

و لو لا ذلك لما تركوا وليا لله عز و جل الا قتلوه.

[حسن خلق – قبض و بسط]:
إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا … وَ أَفْئِدَةٌ سَلِيمَةٌ وَ أَخْلَاقٌ حَسَنَةٌ
فقط خوش اخلاق باید باشی تا بتونی اهل نور ولایت باقی بمونی.
فقط قلب سلیم باید داشته باشی تا بتونی اهل نور ولایت باقی بمونی.

[خُلُق – خَلاق]:
اهل نور یقین با استعمال معالم ربانی «خُلق»، تولید عمل صالح می‌کنند
و از این علم، بهره‌مند می‌شوند «خلاق»،
یعنی هم داشتن علم شرط است و هم عمل به آن،
که به تولید نور عمل صالح منتهی شود.
«الخلاق: النصيب»

امام حسن علیه السلام:
النَّاسُ أَرْبَعَةٌ
فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلُقٌ وَ لَا خَلَاقَ لَهُ
وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَلَاقٌ وَ لَا خُلُقَ لَهُ
قَدْ ذَهَبَ الرَّابِعُ وَ هُوَ الَّذِي لَا خَلَاقَ وَ لَا خُلُقَ لَهُ وَ ذَلِكَ شَرُّ النَّاسِ
وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلُقٌ وَ خَلَاقٌ فَذَلِكَ خَيْرُ النَّاسِ‏.
مردم چهار دسته هستند،
بعضى از آنها داراى خلق مى‌‏باشند ولى بهره و نصيبى ندارند.
جماعتى بهره و نصيب دارند ولى اخلاق ندارند.
گروهى نه اخلاق دارند و نه حظى و بهره‏‌اى دارند، اينها بدترين مردم مى‏‌باشند.
و دسته‌‏اى هم اخلاق دارند و هم بهره و نصيب دارند، اين جماعت از بهترين مردم هستند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی