دکتر محمد شعبانی راد

اصحاب سبت! إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ‏ عَلَى الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ!

The Sabbath-breakers!

«سبت» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«السَّبْت‏: حلق الرّأس»
«سَبَتَ الرأْسَ: سر تراشيد.»
«السِّبْت‏: پوست دباغى شده.»
مفهوم قطع از واژه سبت استنباط می‌شود.
قطع رابطه با حسد، مفهوم ممدوح و قطع رابطه با نور مفهوم مذموم این واژه است.
«سَبْتُ‏ الْيَهُودِ: انْقِطَاعُهُمْ عَنِ الْمَعِيشَةِ وَ الاكْتِسَابِ»
«السبت: القطع»: در واقع یهود با این مکر و عوام‌فریبی که انجام دادند،
رابطه خودشونو با منبع نورشون قطع کردند!
«إِذا لَهُمْ مَكْرٌ في‏ آياتِنا»
با نور، مکر نکن!
«فَأَبْعِدُوا عَنْ نُفُوسِكُمْ … اعْتِقَادَ الْمَكْرِ»
«إِذَا نَفَرَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَاجْتَنِبُوهُ»
[سورة يونس (۱۰): الآيات ۲۱ الى ۲۳]
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ
إِذا لَهُمْ مَكْرٌ في‏ آياتِنا
قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ (۲۱)
و چون مردم را پس از آسيبى كه به ايشان رسيده است، رحمتى بچشانيم،
بناگاه آنان را در آيات ما نيرنگى است.
بگو: «نيرنگ خدا سريع‏تر است.»
در حقيقت، فرستادگان [=فرشتگان‏] ما آنچه نيرنگ مى‏‌كنيد مى‏‌نويسند.
اصحاب سبت باید از تمناهاشون دل میکندن، اما حسادت بالاخره کار دستشون داد و از نور دل کندند!
مکر و نیرنگ حسود، کار دست خودش میده!
اشتباه مرگبار تهمت زدن، مکر اهل حسادت است، برای قطع نمودن رابطه با نور
که نتیجه این مکر و حسد، به خود اهل حسادت بر میگردد!
حسود «گرگی در لباس میش!» است!

امام علی علیه السلام:
«لِلَّهِ دَرُّ الْحَسَدِ مَا أَعْدَلَهُ بَدَأَ بِصَاحِبِهِ فَقَتَلَهُ»
آفرين بر حسادت! چه عدالت‌پيشه است! پيش از همه، صاحب خود را مى‌‏كشد!

«وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ»
و نيرنگ زشت جز [دامن‏] صاحبش را نگيرد!

[سورة البقرة (۲): الآيات ۶۵ الی 66]
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (۶۵)
فَجَعَلْناها نَكالاً لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (۶۶)
به خدا قسم آن گروه از يهوديان را كه روز شنبه به صيد ماهى رفته و از فرمان خداوند سرپيچى كردند، شناختيد.
پس به ايشان گفتيم تبديل به بوزينگانى بى‌‏مقدار شويد كه از نعمت خداوند دور گشته‌‏ايد.
و آن عقوبت را مايه عبرتى براى معاصرين آنها و كسانى كه بعد از آنها خواهند آمد قرار داديم
تا خود پندى باشد براى تقوى پيشگان.

[سورة النساء (۴): آية ۴۷]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (۴۷)
اى كسانى كه به شما كتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستاديم و تصديق‏‌كننده همان چيزى است كه با شماست ايمان بياوريد، پيش از آنكه چهره‏‌هايى را محو كنيم و در نتيجه آنها را به قهقرا بازگردانيم؛ يا همچنانكه «اصحاب سَبْت» را لعنت كرديم؛ آنان را [نيز] لعنت كنيم، و فرمان خدا همواره تحقق يافته است.

[سورة النساء (۴): الآيات ۱۵۳ الى ۱۵۴]
يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ
فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ
ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ
فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسى‏ سُلْطاناً مُبِيناً (۱۵۳)
اهل كتاب از تو مى‌‏خواهند كه كتابى از آسمان [يكباره‏] بر آنان فرود آورى.
البتّه از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند:
«خدا را آشكارا به ما بنماى.»
پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت.
سپس، بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، گوساله را [به پرستش‏] گرفتند،
و ما از آن هم درگذشتيم و به موسى برهانى روشن عطا كرديم.
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ
وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً
وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ
وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (۱۵۴)
و كوه طور را به يادبود پيمان [با] آنان، بالاى سرشان افراشته داشتيم؛ و به آنان گفتيم:
«سجده‏‌كنان از در درآييد»
و [نيز] به آنان گفتيم:
«در روز شنبه تجاوز مكنيد.»
و از ايشان پيمانى استوار گرفتيم.

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۶۳ الى ۱۶۴]
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي‏ كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ‏ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ‏ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ‏ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (۱۶۳)
و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شو:
آنگاه كه به [حكمِ‏] روز شنبه تجاوز مى‏‌كردند؛
آنگاه كه روز شنبه آنان، ماهيهايشان روى آب مى‌‏آمدند،
و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى‌‏آمدند.
اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نافرمانى مى‏‌كردند، مى‌‏آزموديم.
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (۱۶۴)
و آنگاه كه گروهى از ايشان گفتند:
«براى چه قومى را كه خدا هلاك‏‌كننده ايشان است، يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد كرد، پند مى‌‏دهيد؟»
گفتند: «تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد، و شايد كه آنان پرهيزگارى كنند.»
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (۱۶۵)
پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكّر داده شده بودند، از ياد بردند، كسانى را كه از [كار] بد باز مى‏‌داشتند نجات داديم؛ و كسانى را كه ستم كردند، به سزاى آنكه نافرمانى مى‏‌كردند، به عذابى شديد گرفتار كرديم.
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (۱۶۶)
و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپيچى كردند، به آنان گفتيم: «بوزينگانى رانده‏‌شده باشيد.»

[سورة النحل (۱۶): الآيات ۱۲۰ الى ۱۲۴]
إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ‏ عَلَى الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (124)
[بزرگداشت‏] شنبه، بر كسانى كه در باره آن اختلاف كردند مقرر گرديد،
و قطعاً پروردگارت روز رستاخيز ميان آنها در باره چيزى كه در مورد آن اختلاف مى‌‏كردند، داورى خواهد كرد.

«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ‏ عَلَى الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ» + «الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»

[سورة النبإ (۷۸): الآيات ۱ الى ۱۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
عَمَّ يَتَساءَلُونَ (۱)
درباره چه چيز از يكديگر مى‌‏پرسند؟
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (۲) الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (۳)
از آن خبر بزرگ، كه درباره آن با هم اختلاف دارند.

امام سجاد علیه السلام:
کَانَ هَؤُلَاءِ قَوْماً یَسْکُنُونَ عَلَی شَاطِئِ بَحْرٍ نَهَاهُمُ اللَّهُ وَ أَنْبِیَاؤُهُ (عَنِ اصْطِیَادِ السَّمَکِ فِی یَوْمِ السَّبْتِ إِلَی قَولِهِ فَکَانُوا فِی الْمَدِینَهًِْ نَیِّفاً وَ ثَمَانِینَ أَلْفاً فَعَلَ هَذَا مِنْهُمْ سَبْعُونَ أَلْفاً إِلَی قَولِهِ فَلَمَّا نَظَرَ الْعَشَرَهًُْ آلَافٍ وَ النَّیِّفُ أَنَّ السَّبْعِینَ أَلْفاً لَا یَقْبَلُونَ مَوَاعِظَهُمْ وَ لَا یَحْفِلُونَ بِتَخْوِیفِهِمْ إِیَّاهُمْ وَ تَحْذِیرِهِمْ لَهُمْ اعْتَزَلُوهُمْ إِلَی قَرْیَهًٍْ أُخْرَی قَرِیبَهًٍْ مِنْ قَرْیَتِهِمْ وَ قَالُوا إِنَّا نَکْرَهُ أَنْ یَنْزِلَ بِهِمْ عَذَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ فِی خِلَالِهِمْ فَأَمْسَوْا لَیْلَهًًْ فَمَسَخَهُمُ اللَّهُ کُلَّهُمْ قِرَدَهًًْ وَ بَقِیَ بَابُ الْمَدِینَهًِْ مُغْلَقاً لَا یَخْرُجُ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ تَسَامَعَ بِذَلِکَ أَهْلُ الْقُرَی فَقَصَدُوهُمْ وَ تَسَنَّمُوا حِیطَانَ الْبَلَدِ فَاطَّلَعُوا عَلَیْهِمْ فَإِذَا کُلُّهُمْ رِجَالُهُمْ وَ نِسَاؤُهُمْ قِرَدَهًٌْ یَمُوجُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ یَعْرِفُ هَؤُلَاءِ النَّاظِرُونَ مَعَارِفَهُمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ وَ خُلَطَاءَهُمْ یَقُولُ الْمُطَّلِعُ لِبَعْضِهِمْ أَنْتَ فُلَانٌ أَنْتَ فُلَانٌ فَتَدْمَعُ عَیْنُهُ وَ یُومِئُ بِرَأْسِهِ أَنْ نَعَمْ فَمَا زَالُوا کَذَلِکَ ثَلَاثَهًَْ أَیَّامٍ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَطَراً وَ رِیحاً فَجَرَفَتْهُمْ إِلَی الْبَحْرِ وَ مَا بَقِیَ مَسْخٌ بَعْدَ ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ وَ أَمَّا الَّذِینَ تَرَوْنَ مِنْ هَذِهِ الْمُصَوَّرَاتِ بِصُوَرِهَا فَإِنَّمَا هِیَ أَشْبَاهُهَا لَا هِیَ بِأَعْیَانِهَا وَ لَا مِنْ نَسْلِهَا ثُمَّ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ مَسَخَ هَؤُلَاءِ لِاصْطِیَادِهِمُ السَّمَکَ فَکَیْفَ تَرَی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَالَ مَنْ قَتَلَ أَوْلَادَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ هَتَکَ حُرْمَتَهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی وَ إِنْ لَم یَمْسَخْهُمْ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّ الْمُعَدَّ لَهُمْ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَهًِْ أَضْعَافُ عَذَابِ الْمَسْخِ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) أَمَا إِنَّ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ اعْتَدَوْا فِی السَّبْتِ لَوْ کَانُوا حِینَ هَمُّوا بِقَبِیحِ فِعَالِهِمْ سَأَلُوا رَبَّهُمْ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ (لَعَصَمَهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُلْهِمْهُمْ ذَلِکَ وَ لَمْ یُوَفِّقْهُمْ لَهُ فَجَرَتْ مَعْلُومَاتُ اللَّهِ فِیهِمْ عَلَی مَا کَانَ سُطِرَ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ.
آنان از ساکنان ساحل بودند که خدا و انبیاء (آن‌ها را از صید ماهی در روز شنبه نهی کرده بودند تا آنجا که فرمود: «در آن شهر هشتادهزار و خورده‌ای فرد زندگی می‌کردند که هفتادهزار نفر آنان این کار را می‌کردند (معصیت امر خدا) و وقتی‌که آن ده‌هزار و خورده‌ای آدم دیدند که باقی اهل شهر، نصیحت‌های آنان را قبول نمی‌کنند و خودشان را از بیم و انذاری که به آن‌ها داده می‌شود به زحمت نمی‌اندازند و قبول نمی‌کنند و دست از کار خود بر نمی‌دارند، آن‌ها را ترک کرده و به روستایی نزدیک آن روستا کوچ کردند، و گفتند: «ما خوش نداریم که عذاب خدا بر آن‌ها نازل شود و ما در بین آن‌ها باشیم، پس شب گذشت و خدا همه‌ی آنان [که در شهر مانده بودند] را تبدیل به میمون کرد و مسخ شدند و درب‌های شهر بسته ماند و هیچ‌کس از شهر خارج نشد و هیچ‌کس نیز نمی‌توانست وارد شهر شود، این خبر به گوش روستاهای کناری رسید و آنان به‌سمت این روستا حرکت کردند و از دیوارهای شهر بالا رفتند و بر احوال آنان مطلع شدند و دیدند که همه‌ی آنان و زنانشان تبدیل میمون شده‌اند که دسته‌دسته با هم حرکت می‌کنند، مردم بعضی از آنان را از روی بعضی علائم و نزدیکی‌هایی که با آنان داشتند و مراوداتی که داشتند می‌شناختند و آن فرد مطّلع رو به آن میمون می‌کرد و می‌گفت: تو فلانی هستی و تو فلانی. و شروع به گریه می‌کرد و بر سر خود می‌زد که آری تو فلانی هستی، سی روز بر این منوال گذشت تا آنکه خدا باران و بادی تند فرستاد که آن‌ها (میمون‌ها) را به دریا انداخت و بقیّه نیز بعد از سه روز مسخ شدند ولی این میمون‌هایی که امروز می‌بینید، فقط شبیه به آن‌ها هستند نه اینکه خود آن‌ها باشند و یا از نسل آن‌ها باشند.
خداوند اینان را به خاطر آنکه ماهی‌های دریا را می‌کشتند و شکار می‌کردند، مسخ فرمود، پس ببینید نزد خدا حکم کسی که فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را می‌کشد و حرمت آنان را می‌شکند چیست؟! و اگر آنان را در این دنیا مسخ نمی‌کند، برای آنان در قیامت عذابی چندین برابر عذاب مسخ آماده کرده است.
اگر این افرادی که در حکم روز شنبه تعدّی کردند، هنگامی‌که دچار گناه شدندشان و جایگاه محمّد (ص) و آلش (ع) را وجیه نزد خدا قرار می‌دادند، حتماً خدا آن‌ها را از آن عذاب مصون می‌داشت امّا خدای این معنا را به آن‌ها الهام نکرد و به این کار موفّق نشدند سپس آنچه که در لوح محفوظ نوشته شده و نزد خدا معلوم و حتمی است در مورد آن‌ها اجرا شد».

حدیث جلیس موسی ع
«قَدْ مُسِخَ قِرْداً»
داستان تکراری اهل حسادتی که از صاحب نور خویش، علوم زیادی شنیدند
اما متاسفانه مالک این نورِ عاریه خویش نشدند
و روح ایمان از آنها سلب شد و مسخ گردیدند!

امام صادق علیه السلام:
كَانَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع جَلِيسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَدْ وَعَى عِلْماً كَثِيراً
فَاسْتَأْذَنَ مُوسَى فِي زِيَارَةِ أَقَارِبَ لَهُ
فَقَالَ لَهُ مُوسَى
إِنَّ لِصِلَةِ الْقَرَابَةِ لَحَقّاً وَ لَكِنْ إِيَّاكَ أَنْ تَرْكَنَ إِلَى الدُّنْيَا
فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَمَّلَكَ عِلْماً فَلَا تُضَيِّعْهُ وَ تَرْكَنْ إِلَى غَيْرِهِ
فَقَالَ الرَّجُلُ لَا يَكُونُ إِلَّا خَيْراً وَ مَضَى نَحْوَ أَقَارِبِهِ
فَطَالَتْ غَيْبَتُهُ

فَسَأَلَ مُوسَى ع عَنْهُ فَلَمْ يُخْبِرْهُ أَحَدٌ بِحَالِهِ
فَسَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع عَنْهُ
فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ جَلِيسِي فُلَانٍ أَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ
قَالَ نَعَمْ هُوَ ذَا عَلَى الْبَابِ قَدْ مُسِخَ قِرْداً فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ
فَفَزِعَ مُوسَى ع إِلَى رَبِّهِ وَ قَامَ إِلَى مُصَلَّاهُ يَدْعُو اللَّهَ وَ يَقُولُ يَا رَبِّ صَاحِبِي وَ جَلِيسِي
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَى لَوْ دَعَوْتَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ تَرْقُوَتَاكَ‏ مَا اسْتَجَبْتُ لَكَ فِيهِ
إِنِّي كُنْتُ حَمَّلْتُهُ عِلْماً فَضَيَّعَهُ وَ رَكِنَ إِلَى غَيْرِهِ.

موسى بن عمران‌ علیه السلام در جمع ياران خود، همنشينى داشت كه علمش از ديگران بيشتر بود.
روزى از آن حضرت اجازه خواست تا برای صله رحم برود.
حضرت موسى‌ علیه السلام فرمود:
صله رحم يكى از حقوق است كه خويشاوندان نسبت به هم دارند، ولى مبادا به دنيا تكيه كنى!
زيرا خداى متعال بار علم را به دوش تو انداخته كه آن را نبايد ضايع نمايى
و جز خدا تكيه‌گاهى ديگر براى خود انتخاب كنى!
آن مرد عرض كرد هدفى جز كار خير ندارم. او از جا برخاست و براى صله‌ ارحام به راه افتاد،
اين مسافرت طولانى شد تا جايى كه حضرت موسى‌ علیه السلام جوياى احوال او شد،
ولى كسى از حال او اطلاع نداشت.
موسى از جبرئيل جوياى احوال او گرديد و از او پرسيد، آيا از همنشين من اطلاع دارى؟
جبرئيل گفت: آرى، اكنون به صورت ميمون كنار در ايستاده و زنجير به گردن دارد.
حضرت موسى از شنيدن اين خبر بيمناك شد و به نماز ايستاد.
قصه‌اش را با خدا در ميان گذاشت و دعا كرد؛
عرض كرد پروردگارا! همنشين مرا از اين وضع دلخراش نجات بده!
خدا به موسى فرمود: اى موسى!
اگر براى نجات همنشينت مرا چنان بخوانى كه رگ‌هاى گردنت قطع شود، دعاى تو را در باره او اجابت نخواهم كرد.
من بار علم را بر دوش او امانت گذاردم، ولى او علم را ضايع كرد و به دنيا روى آورد.

«انگاری پشت به نور تقدیرات کرد و روبه تاریکی تمناهایش نمود.»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی