Belief in the Unseen!
«کهن» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«کاهن: پیشگو، غیبگو، آیندهنگر»
کاهِن: برگرفته از واژه عِبری کوهن است.
اهل ذکر و نور باش!
بدنبال پیشگویی و غیبگویی نباش!
[سورة الطور (۵۲): الآيات ۲۹ الى ۴۰]
«فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (۲۹)»
[سورة الحاقة (۶۹): الآيات ۳۸ الى ۵۲]
«وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ (۴۲)»
قبض و بسط نور قلبتو بفهم و متوجه اشتباهاتت شو و اونارو متوقف کن و درصدد جبرانش باش!
با فهم نور و ظلمت قلبت، فقط بدنبال فهم وظیفه و انجام وظیفۀ خودت باش!
به این میگن نور حکمت!
نور حکمت، همان علمی است که از درک قبض و بسط نور قلبت، در همون لحظه میفهمی!
حکیم، به آنچه در پشت این دستورات نورانی که بصورت تاریکی و روشنایی، به اطلاع او میرسه، باور داره و به این میگن ایمان به غیب «الذین یومنون بالغیب»!
دنبال این نیست که سر از کار خدا در بیاره!
تقدیرات رو با تمام اسرارش که به خدای مهربان مربوطه، نه به ما، قبول داره، باور داره، تسلیم تقدیراتشه و راضی به تقدیراتشه و فقط چشم و گوش و دل آمادۀ درک اوامر نورانی خدای خود است تا انجام وظیفه نماید.
امام علی ع در حدیث زیبا و مهم معرفة الامام بالنّورانیّة، میفرمایند:
«لَعَمْرِي إِنَّ ذَلِكَ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»
فهمیدن قبض و بسط نور قلب، یعنی درک شنیداری و دیداری و فهم قلبی اوامر الهی همون موضوع مهم و واجبی است که همه باید بلد باشند و به این میگن معرفة الله و اصل دین همینه، و بقیه موارد مثل روزه و نماز و … همه و همه نمادهایی برای همین معرفت به نور و ظلمت دنیای قلب است که همان کلام الله است! همان اسم الله است! همان ذکر الله است و 1000 واژۀ مترادف نور الولایة، همین فرایند رو میخوان به ما آموزش بدهند که این دین خدا در اصل یعنی چی و خدا با خلقت این نور مخلوق معصوم، برای بندگانش چه ارادهای کرده! خواست خدا اینجوریه که با این زبان، یعنی زبان نور و ظلمت با بندگانش حرف بزنه و اونا رو هدایت کنه و بنده هم باید این کلام رو بخوبی بفهمه و اطاعت کنه و پشت به نورش نکنه و پستانک تمناهاشو از دهانش در بیاره تا عاقبت به خیر بشه، ان شاء الله تعالی.
حسود دنبال اینه که سر از کار خدا در بیاره! بدنبال اینه که بفهمه چرا خدا این تقدیرات رو مقدر کرده! انگاری بدنبال اینه که از دیکتۀ خدا، اشتباه و غلطهاشو در بیاره! حسود به کار خدا شک داره! به تقدیراتش شک داره! باور نداره! راضی به تقدیراتش که برگرفته از علم الهی تنظیم شده نیست! لذا دوست نداره فقط با امر و نهی خدا، کاراشو پیش ببره! برای این دستورات نورانی «امر الله»، هیچ ارزشی قائل نیست! مطیع نور خودش نیست! میخواد یه جوری از این وظیفه و مسئولیتی که مطیع امر و نهی خدا باشه، فرار کنه! لذا با تلاش خودش میخواد از رمز و راز حکمت کارهای خدا، سر در بیاره و تا وقتیکه این تقدیرات، باب میلش نباشه، راضی به اونها نمیشه! اینجاست که حسود علاقمند به کسی یا کسانی میشه که برای او پیشگویی کنن و غیبگویی کنن و لذا در دام اونها می افته، چه در ملک و چه در ملکوت قلبش! یعنی مدام تکلماتش اذیتش میکنه و بهش میخواد از غیب خبر بده و چون تمنای این حسود اینه که از غیب، باخبر بهشه، لذا فالوئر شیطان در ملک و ملکوت میشه و بلهقربانگوی شیطان میشه! حسودی که نخواست بلهقربانگوی خدای مهربان خودش باشه، اینجوری، تمناهاش اونو بلهقربانگوی شیطان میکنن لذا بجای بهرهمندی از نعمت نور و ذکر الولایة، چشمش مدام بدنبال اینه که با کاهنان دمخور باشه!
خدای مهربان از ما میخواد که اهل ذکر باشیم، اهل نور باشیم«فَذَكِّرْ»، اهل کهانت و پیشگویی و غیبگویی و رمّالی نباشیم «فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ»!
[سورة البقرة (۲): آية ۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم (۱)
الف، لام، ميم.
[سورة البقرة (۲): آية ۲]
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (۲)
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (۳)
آنان كه به غيب ايمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند،
و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند؛
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (۴)
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده، و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند؛
و به آخرت يقين دارند.
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵)
آنهايند كه از هدايتى از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (۶)
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند -چه بيمشان دهى، چه بيمشان ندهى- برايشان يكسان است؛
[آنها] نخواهند گرويد.
خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (۷)
خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوايى ايشان مُهر نهاده؛ و بر ديدگانشان پردهاى است؛
و آنان را عذابى بزرگ است.
بدنبال كهن و کهانة و دانستن علم غیب نباش!:
فقط نورتو باور کن! لازم نیست از علم غیب سر در بیاری! الذین یومنون بالغیب!
+ «الراسخون فی العلم».
+ «غیب – علم غیب»
+ آیات قرآن با ریشههای «علم&غیب» و «ایمان&غیب».
خلاصه مطلب اینکه:
خداوند با ارسال رسل و انزال کتب از ما خواسته تا بدنبال دانستن غیب نباشیم بلکه ایمان به غیب داشته باشیم (قبض و بسط نور قلبمونو بفهمیم و باور داشته باشیم) ولی متاسفانه اکثرا دنبال اسرار میروند و گمراه میشوند و تعمق در این امر برای اهل شک حسود نسبت به صاحبان نور همیشه بوده و هست و خواهد بود.
همه عاشق غیبگویی و داشتن ارتباط با غیب هستند و بازار پیشگویی و غیبگویی و فالگیری و رمّالی، داغ داغ است.
علم غیب داشتن و غیبگویی کرامت نیست!
ایمان به غیب داشتن کرامت است.
« … الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ … » .
+ «نبأ – نبوت»
+ «خرافات»
«ایمان به غیب، خرافات نیست.»
«غیبگویی»
«متافیزیک»
«سایکومتری»
+ «تطیّر»
+ «سحر»:
[سامری – عجل – سحر – کاهن]
«مَنْ أَتَى عَرَّافاً أَوْ كَاهِناً فَآمَنَ بِمَا قَالَ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّد»
«… نَحْنُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ لَيْسَ فِينَا سَاحِرٌ وَ لَا كَاهِنٌ بَلْ نَدْعُو اللَّهَ فَيُجِيبُ …»
+ «اصول و اسرار»:
اصل، داشتن ایمان به غیب است،
مبادا بدنبال اسرار (غیبگویی) باشی که گول خواهی خورد.
+ «ماوراء»
+ «معجزه»
+ «محدثة»:
«وَ اللَّهِ مَا أَنَا بِسَاحِرٍ وَ لَا كَاهِنٍ وَ لَكِنِّي أُتِيتُ وَ حُدِّثْتُ»
+ «وسم – متوسمین»
+ «سحت»: «السُّحْتُ … وَ أَجْرُ الْكَاهِنِ»
+ «ضنّ»:
«قُلْتُ قَوْلُهُ وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ
قَالَ وَ مَا هُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ بِغَيْبِهِ بِضَنِينٍ»
+ «شیطان»:
« قُلْتُ وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ
قَالَ يَعْنِي الْكَهَنَةَ الَّذِينَ كَانُوا فِي قُرَيْشٍ فَنَسَبَ كَلَامَهُمْ إِلَى كَلَامِ الشَّيَاطِينِ الَّذِينَ كَانُوا مَعَهُمْ يَتَكَلَّمُونَ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ فَقَالَ- وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ مِثْلَ أُولَئِكَ »
در واقع این لیدر سوء، یعنی شیطان، مطالب راست و دروغ را قاطی کرده و به خورد دیگران میدهد بطوریکه اکثرا متوجه خباثتش نمیشوند.
+ «شهد»: کسی که قلبش شاهد نور علم نبوده، چی رو شهادت بده؟! و کدام عاقل شهادت و دیدن کور نابینا را قبول میکند؟! «أَنَّهُ لَا تَجُوزُ شَهَادَةُ عَرَّافِ وَ لَا كَاهِنٍ» اگر نابینا بگوید: من دیدم که او دزدی کرد، از او میپذیرید؟! قلوب اهل شک و حسد نسبت به صاحبان نور خود، از شخص کور هم نابیناتر است، پس چگونه شهادت آنها را بپذیریم؟!
+ «ادعای ربوبیت»
+ «افک»:
[«هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ »]
+ «توبه»: « أَنَّ تَوْبَةَ السَّاحِرِ أَنْ يَحُلَّ وَ لَا يَعْقِدَ »
+ «شرک» : « … لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ وَ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ »
+ «عضو – عضین» و « سطر – اساطیر الاولین»:
«جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ: كهانة
و قالُوا: أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»
+ «جبت»: الجِبْت: هو السّحر و الكَهانة
+ «بت پرستی»: صنم و وثن و بتپرستی و جبت و طاغوت.
+ «طاغوت»
+ «روح» : يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي عن القرآن أَ هو من جنس الشّعر أَو من جنس الكهانةِ؟ قل: هو كلامٌ ظهر بأَمرِ اللَّهِ و وحيِهِ و تنزيلِهِ.
+ «شعر»: الشعراء الفقهاء!
+ «سرّ» : النّور الولایة سرّ الله
+ معنای زیبای «سرّ: ناف»
امام باقر علیه السلام:
« عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى
وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً
قَالَ كَانَ الرَّجُلُ يَنْطَلِقُ إِلَى الْكَاهِنِ الَّذِي يُوحِي إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ فَيَقُولُ قُلْ لِشَيْطَانِكَ فُلَانٍ قَدْ عَاذَ بِكَ
وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي قَوْلِهِ وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ الْآيَةَ
قَالَ كَانَ الْجِنُّ يَنْزِلُونَ عَلَى قَوْمٍ مِنَ الْإِنْسِ وَ يُخْبِرُونَهُمُ الْأَخْبَارَ الَّتِي يَسْمَعُونَهَا فِي السَّمَاءِ مِنْ قَبْلِ مَوْلِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَكَانَ النَّاسُ يَكْهَنُونَ بِمَا خَبَّرَهُمُ الْجِنُّ
وَ قَوْلُهُ فَزادُوهُمْ رَهَقاً أَيْ خُسْرَاناً
وَ قَالَ الْبَخْسُ النُّقْصَانُ وَ الرَّهَقُ الْعَذَابُ
وَ قَوْلُهُ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً أَيْ عَلَى مَذَاهِبَ مُخْتَلِفَةٍ »
[عرف – غیب]:
« وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً » اشاره به علوم رسولان الهی دارد که کلام و علم تاثیرگذار آنها، در قلب، بوی آرامشش، استشمام میشود و انگاری از چیزی و مطلب مهمی به تو خبر میدهد و راحتت میکند و درجا، ناآرامی قلبت به آرامش تبدیل میشود.
عرب به کاهن غیبگو، عرّاف میگوید، انگاری شخص با دانستن مطلب غیب و نهان و سرّی، خیالش راحت میشود و ارتباط بحث «عرف» و «غیب»، هر دو با فهم این مطلب که نامهای زیبای مترادف نور الولایة هستند، امکان پذیر خواهد بود.
[«فَإِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْ الِاكْتِهَانِ»]:
حسود، به خبرهای دروغین بیرونی (کهنه) و درونی (تکلمات) گوش کرده و تایید کرده و عمل میکند و این عمل، گناهی است که باید از آن استغفار و توبه نماید.
انگاری ریشه گناه، اکتهان است، یعنی وقتی دل به کلام دروغ شیطان بیرونی و درونی بستی، حتما به این کذب عمل میکنی و این عمل، جز معصیت، چیز دیگری نخواهد بود.
«فَإِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْهُ وَ مِنْ … السُّحْتِ وَ السِّحْرِ وَ الِاكْتِهَانِ وَ الطِّيَرَةِ وَ … »
[حدیث طولانی سوال زندیق از امام صادق ع و پاسخ ایشان] :
« قَالَ :
فَمِنْ أَيْنَ أَصْلُ الْكِهَانَةِ وَ مِنْ أَيْنَ يُخْبَرُ النَّاسُ بِمَا يَحْدُثُ ؟
قَالَ :
إِنَّ الْكِهَانَةَ كَانَتْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فِي كُلِّ حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ كَانَ الْكَاهِنُ بِمَنْزِلَةِ الْحَاكِمِ يَحْتَكِمُونَ إِلَيْهِ فِيمَا يَشْتَبِهُ عَلَيْهِمْ مِنَ الْأُمُورِ بَيْنَهُمْ فَيُخْبِرُهُمْ بِأَشْيَاءَ تَحْدُثُ
وَ ذَلِكَ فِي وُجُوهٍ شَتَّى
مِنْ فِرَاسَةِ الْعَيْنِ وَ ذَكَاءِ الْقَلْبِ وَ وَسْوَسَةِ النَّفْسِ وَ فِطْنَةِ الرُّوحِ مَعَ قَذْفٍ فِي قَلْبِهِ
لِأَنَّ مَا يَحْدُثُ فِي الْأَرْضِ مِنَ الْحَوَادِثِ الظَّاهِرَةِ فَذَلِكَ يَعْلَمُ الشَّيْطَانُ وَ يُؤَدِّيهِ إِلَى الْكَاهِنِ وَ يُخْبِرُهُ بِمَا يَحْدُثُ فِي الْمَنَازِلِ وَ الْأَطْرَافِ
وَ أَمَّا أَخْبَارُ السَّمَاءِ فَإِنَّ الشَّيَاطِينَ كَانَتْ تَقْعُدُ مَقَاعِدَ اسْتِرَاقِ السَّمْعِ إِذْ ذَاكَ وَ هِيَ لَا تَحْجُبُ وَ لَا تُرْجَمُ بِالنُّجُومِ
وَ إِنَّمَا مُنِعَتْ مِنِ اسْتِرَاقِ السَّمْعِ لِئَلَّا يَقَعَ فِي الْأَرْضِ سَبَبٌ يُشَاكِلُ الْوَحْيَ مِنْ خَبَرِ السَّمَاءِ وَ لُبِسَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ مَا جَاءَهُمْ عَنِ اللَّهِ لِإِثْبَاتِ الْحُجَّةِ وَ نَفْيِ الشَّبَهِ
وَ كَانَ الشَّيْطَانُ يَسْتَرِقُّ الْكَلِمَةَ الْوَاحِدَةَ مِنْ خَبَرِ السَّمَاءِ بِمَا يَحْدُثُ مِنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَيَخْتَطِفُهَا ثُمَّ يَهْبِطُ بِهَا إِلَى الْأَرْضِ فَيَقْذِفُهَا إِلَى الْكَاهِنِ فَإِذَا قَدْ زَادَ مِنْ كَلِمَاتٍ عِنْدَهُ فَيَخْتَلِطُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ فَمَا أَصَابَ الْكَاهِنَ مِنْ خَبَرٍ مِمَّا كَانَ يُخْبِرُ بِهِ فَهُوَ مَا أَدَّاهُ إِلَيْهِ شَيْطَانُهُ مِمَّا سَمِعَهُ وَ مَا أَخْطَأَ فِيهِ فَهُوَ مِنْ بَاطِلِ مَا زَادَ فِيهِ
فَمُذْ مُنِعَتِ الشَّيَاطِينُ عَنِ اسْتِرَاقِ السَّمْعِ انْقَطَعَتِ الْكِهَانَةُ
وَ الْيَوْمَ إِنَّمَا تُؤَدِّي الشَّيَاطِينُ إِلَى كَهَّانِهَا أَخْبَاراً لِلنَّاسِ مِمَّا يَتَحَدَّثُونَ بِهِ وَ مَا يُحَدِّثُونَهُ وَ الشَّيَاطِينُ تُؤَدِّي إِلَى الشَّيَاطِينِ مَا يَحْدُثُ فِي الْعَبْدِ مِنَ الْحَوَادِثِ مِنْ سَارِقٍ سَرَقَ وَ قَاتِلٍ قَتَلَ وَ غَائِبٍ غَابَ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ النَّاسِ أَيْضاً صَدُوقٌ وَ كَذُوبٌ
فَقَالَ
كَيْفَ صَعِدَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُمْ أَمْثَالُ النَّاسِ فِي الْخِلْقَةِ وَ الْكَثَافَةِ وَ قَدْ كَانُوا يَبْنُونَ لِسُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ مِنَ الْبِنَاءِ مَا يَعْجِزُ عَنْهُ وُلْدُ آدَمَ
قَالَ
غَلَّظُوا لِسُلَيْمَانَ كَمَا سُخِّرُوا وَ هُمْ خَلْقٌ رَقِيقٌ غِذَاؤُهُمُ التَّنَسُّمُ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ صُعُودُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ لِاسْتِرَاقِ السَّمْعِ وَ لَا يَقْدِرُ الْجِسْمُ الْكَثِيفُ عَلَى الِارْتِقَاءِ إِلَيْهَا إِلَّا بِسُلَّمٍ أَوْ سَبَبٍ »
[نمام – کاهن] :
[سوء ظن – شفاعت حسنه و شفاعت سیئه – نمامی – همز] :
کاهن کارش نمامی است ! اونم دروغ ! در واقع نمامی که الآن خیلی عادی تلقی میشه و هیچکس اونو بد نمیدونه، خودش بزرگترین فعل حرام است چون هیچ فرقی با کار کاهن که از جن و شیطان خبر دروغ میشنوه و به این و اون پخش میکنه نداره ! طبق این حدیث کاهن و منافق و نمام و اهل خمر همه کارشون شبیه همدیگه است.
« أَرْبَعَةٌ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ الْكَاهِنُ وَ الْمُنَافِقُ وَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ وَ الْقَتَّاتُ وَ هُوَ النَّمَّامُ »
عقل همۀ این چهار مورد مغلوب هوای نفسشونه، لذا هر خبری که میدن، دروغ محضه و اینا با نورشون رابطه ندارن و لذا جاشون توی بهشت نیست و در حدیث بعدی « هَذَا كَانَ بَارّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَمْشِ بِالنَّمِيمَةِ » راه رسیدن و استراحت در سایه آرامش بهشت که نور نگاه آل محمد ع است اینه که مثل کاهن و نمام و منافق و مشروبخوار عقلتو مغلوب هوای نفست نکنی و با یاد معالم ربانی از دلخواه بگذری و اینجوری تاویل برّ بالوالدین رو با نمامی نکردن نشون بدی.
« وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها »
+ « وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ » :
این دو آیه به زیبایی در این حدیث رابطه بحث های سوء ظن و شفاعت حسنه و شفاعت سیئه و نمامی و همز و دلگرفتگی و … همه رو خوب باز میکنه.
انگاری کاهن از بیرون و تکلمات از درون قلب، دست به دست هم میدن تا با خبرهای دروغ، قلبتو تاریک کنن و اینو بدون، شیطان هیچ قدرتی نداره فقط وسوسه میکنه و اگه زرنگ باشی و به یاد معالم ربانی بیفتی، زود این نمامیِ شیطانِ درون قلبت، قطع میشه و وقتیکه دیگه به حرفش که گوش نکنی، میره پیِ کارِش.
منافقین و معارین اصلا وجودشون مملوّ از شک و حسده!
لذا تاثیرشون بر روی قلب، سوءظن و بدگمانی و تاریکی و غم است .
[« عِلْمُ الْعَالِمِ شَدِيدٌ وَ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ »] :
« عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ أَصْحَابُ عَلِيٍّ ع يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوْ أَرَيْتَنَا مَا نَطْمَئِنُّ إِلَيْهِ مِمَّا أَنْهَى إِلَيْكَ رَسُولُ اللَّهِ ص
قَالَ لَوْ رَأَيْتُمْ عَجِيبَةً مِنْ عَجَائِبِي لَكَفَرْتُمْ وَ قُلْتُمْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ وَ كَاهِنٌ وَ هُوَ مِنْ أَحْسَنِ قَوْلِكُمْ
قَالُوا مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ صَارَ إِلَيْكَ عِلْمُهُ
قَالَ عِلْمُ الْعَالِمِ شَدِيدٌ وَ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ
ثُمَّ قَالَ أَمَّا إِذَا أَبَيْتُمُ الْآنَ أُرِيكُمْ بَعْضَ عَجَائِبِي وَ مَا آتَانِيَ اللَّهُ مِنَ الْعِلْمِ فَاتَّبَعَهُ سَبْعُونَ رَجُلًا كَانُوا فِي أَنْفُسِهِمْ خِيَارُ النَّاسِ مِنْ شِيعَتِهِ فَقَالَ لَهُمْ عَلِيٌّ ع إِنِّي لَسْتُ أُرِيكُمْ شَيْئاً حَتَّى آخُذَ عَلَيْكُمْ عَهْدَ اللَّهِ وَ مِيثَاقَهُ أَلَّا تَكْفُرُوا بِي وَ لَا تَرْمُونِي بِمُعْضِلَةٍ فَوَ اللَّهِ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ أَشَدَّ مَا أَخَذَهُ اللَّهُ عَلَى رُسُلِهِ ثُمَّ قَالَ حَوِّلُوا وُجُوهَكُمْ عَنِّي حَتَّى أَدْعُوَ بِمَا أُرِيدُ فَسَمِعُوهُ يَدْعُو بِدَعَوَاتٍ لَمْ يَسْمَعُوا بِمِثْلِهَا ثُمَّ قَالَ حَوِّلُوا وُجُوهَكُمْ فَحَوَّلُوهَا فَإِذَا جَنَّاتٌ وَ أَنْهَارٌ وَ قُصُورٌ مِنْ جَانِبٍ وَ السَّعِيرُ تَتَلَظَّى مِنْ جَانِبٍ حَتَّى أَنَّهُمْ لَمْ يَشُكُّوا فِي مُعَايَنَةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَالَ أَحْسَنُهُمْ قَوْلًا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ عَظِيمٌ وَ رَجَعُوا كُفَّاراً إِلَّا رَجُلَيْنِ فَلَمَّا رَجَعَ مَعَ الرَّجُلَيْنِ قَالَ لَهُمَا قَدْ سَمِعْتُمْ مَقَالَتَهُمْ وَ أَخْذِي عَلَيْهِمُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ وَ رُجُوعَهُمْ يَكْفُرُونَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّتِي عَلَيْهِمْ غَداً عِنْدَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَيَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ بِكَاهِنٍ وَ لَا سَاحِرٍ وَ لَا يُعْرَفُ ذَلِكَ لِي وَ لَا لِآبَائِي وَ لَكِنَّهُ عَلِمَ اللَّهُ وَ عَلِمَ رَسُولُهُ أَنْهَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ وَ أَنْهَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَيَّ وَ أَنْهَيْتُهُ إِلَيْكُمْ فَإِذَا رَدَدْتُمْ عَلَيَّ رَدَدْتُمْ عَلَى اللَّهِ حَتَّى إِذَا صَارَ إِلَى مَسْجِدِ الْكُوفَةِ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَإِذَا حَصَى الْمَسْجِدِ دُرٌّ وَ يَاقُوتٌ فَقَالَ لَهُمَا مَا الَّذِي تَرَيَانِ قَالا هَذَا دُرٌّ وَ يَاقُوتٌ فَقَالَ لَوْ أَقْسَمْتُ عَلَى رَبِّي فِيمَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا لَأَبَرَّ قَسَمِي فَرَجَعَ أَحَدُهُمَا كَافِراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَثَبَتَ
فَقَالَ ع لَهُ إِنْ أَخَذْتَ شَيْئاً نَدِمْتَ وَ إِنْ تَرَكْتَ نَدِمْتَ فَلَمْ يَدَعْهُ حِرْصُهُ حَتَّى أَخَذَ دُرَّةً فَصَيَّرَهَا فِي كُمِّهِ حَتَّى إِذَا أَصْبَحَ نَظَرَ إِلَيْهَا فَإِذَا هِيَ دُرَّةٌ بَيْضَاءُ لَمْ يَنْظُرِ النَّاسُ إِلَى مِثْلِهَا فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَخَذْتُ مِنْ ذَلِكَ الدُّرِّ وَاحِدَةً قَالَ وَ مَا دَعَاكَ إِلَى ذَلِكَ قَالَ أَحْبَبْتُ أَنْ أَعْلَمَ أَ حَقٌّ هُوَ أَمْ بَاطِلٌ قَالَ إِنَّكَ إِنْ رَدَدْتَهَا إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي أَخَذْتَهَا مِنْهُ عَوَّضَكَ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَرُدَّهَا عَوَّضَكَ اللَّهُ النَّارَ فَقَامَ الرَّجُلُ فَرَدَّهَا إِلَى مَوْضِعِهَا الَّذِي أَخَذَهَا مِنْهُ فَحَوَّلَهَا اللَّهُ حَصَاةً كَمَا كَانَ فَبَعْضُهُمْ قَالَ كَانَ هَذَا مِيثَمَ التَّمَّارِ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ كَانَ عَمْرَو بْنَ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيَ .»
[متوسم – کاهن]:
+ «وسم – متوسم»
« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ إِذْ جَاءَتِ امْرَأَةٌ تَسْتَعْدِي عَلَى زَوْجِهَا فَقَضَى لِزَوْجِهَا عَلَيْهَا فَغَضِبَتْ فَقَالَتْ لَا وَ اللَّهِ مَا الْحَقُّ فِيمَا قَضَيْتَ وَ مَا تَقْضِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَا تَعْدِلُ فِي الرَّعِيَّةِ وَ لَا قَضِيَّتُكَ عِنْدَ اللَّهِ بِالْمَرْضِيَّةِ
فَنَظَرَ إِلَيْهَا مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ لَهَا كَذَبْتِ يَا جَرِيَّةُ يَا بَذِيَّةُ يَا سَلْفَعُ يَا سَلَقْلَقِيَّةُ يَا الَّتِي لَا تَحْمِلُ مِنْ حَيْثُ تَحْمِلُ النِّسَاءُ
قَالَ فَوَلَّتِ الْمَرْأَةُ هَارِبَةً مُوَلْوِلَةً وَ تَقُولُ وَيْلِي وَيْلِي وَيْلِي لَقَدْ هَتَكْتَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ سِتْراً كَانَ مَسْتُوراً
قَالَ فَلَحِقَهَا عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَ يَا أَمَةَ اللَّهِ لَقَدِ اسْتَقْبَلْتِ عَلِيّاً بِكَلَامٍ سَرَرْتِنِي بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَزَعَ لَكِ بِكَلَامٍ فَوَلَّيْتِ عَنْهُ هَارِبَةً تُوَلْوِلِينَ
فَقَالَتْ إِنَّ عَلِيّاً وَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي بِالْحَقِّ وَ بِمَا أَكْتُمُهُ مِنْ زَوْجِي مُنْذُ وَلِيَ عِصْمَتِي وَ مِنْ أَبَوَيَّ
فَعَادَ عَمْرٌو إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع- فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَتْ لَهُ الْمَرْأَةُ وَ قَالَ لَهُ فِيمَا يَقُولُ مَا أَعْرِفُكَ بِالْكِهَانَةِ
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع وَيْلَكَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِالْكِهَانَةِ مِنِّي وَ لَكِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ فَلَمَّا رَكَّبَ الْأَرْوَاحَ فِي أَبْدَانِهَا كَتَبَ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ كَافِرٌ وَ مُؤْمِنٌ وَ مَا هُمْ بِهِ مُبْتَلَيْنَ وَ مَا هُمْ عَلَيْهِ مِنْ سَيِّئِ عَمَلِهِمْ وَ حُسْنِهِ فِي قَدْرِ أُذُنِ الْفَأْرَةِ
ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِكَ قُرْآناً عَلَى نَبِيِّهِ ص فَقَالَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُتَوَسِّمَ ثُمَّ أَنَا مِنْ بَعْدِهِ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِي هُمُ الْمُتَوَسِّمُونَ فَلَمَّا تَأَمَّلْتُ عَرَفْتُ مَا فِيهَا وَ مَا هِيَ عَلَيْهِ بِسِيمَائِهَا .»
[رُسُلُهُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ النَّبِيُّونَ – وَ رُسُلُكَ الْكَهَنَةُ] :
کَهَنه دقیقا نقطه مقابل صاحبان نور هستند!
(رسولان شیطان در مقابل رسولان الهی)
هر چی قلب صاحبان نور منور به نور آل محمد ع است،
قلوب کَهَنه مکدر به تاریکی وجود شیطان در قلوب آنهاست.
« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
قَالَ إِبْلِيسُ لِرَبِّهِ تَعَالَى يَا رَبِّ قَدْ أُهْبِطَ آدَمُ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ سَيَكُونُ كُتُبٌ وَ رُسُلٌ فَمَا كُتُبُهُمْ وَ رُسُلُهُمْ ؟
قَالَ رُسُلُهُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ النَّبِيُّونَ وَ كُتُبُهُمُ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِيلُ وَ الزَّبُورُ وَ الْفُرْقَانُ
قَالَ فَمَا كِتَابِي ؟
قَالَ كِتَابُكَ الْوَشْمُ وَ قِرَاءَتُكَ الشِّعْرُ وَ رُسُلُكَ الْكَهَنَةُ وَ طَعَامُكَ مَا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ شَرَابُكَ كُلُّ مُسْكِرٍ وَ صِدْقُكَ الْكَذِبُ وَ بَيْتُكَ الْحَمَّامُ وَ مَصَايِدُكَ النِّسَاءُ وَ مُؤَذِّنُكَ الْمِزْمَارُ وَ مَسْجِدُكَ الْأَسْوَاقُ »
[سحت – کهنه]:
« السُّحْتُ ثَمَنُ الْمَيْتَةِ وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ مَهْرُ الْبَغِيِّ وَ الرِّشْوَةُ فِي الْحُكْمِ وَ أَجْرُ الْكَاهِنِ »
[چرا دعاها مستجاب نمیشن ؟! – کهانت «عَرِيفاً»]:
« عَنْ نَوْفٍ الْبِكَالِيِّ قَالَ:
بِتُّ لَيْلَةً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَرَأَيْتُهُ يُكْثِرُ الِاخْتِلَافَ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ يَنْظُرُ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ فَدَخَلَ كَبَعْضِ مَا كَانَ يَدْخُلُ قَالَ أَ نَائِمٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا زِلْتُ أَرْمُقُكَ مُنْذُ اللَّيْلَةِ بِعَيْنِي وَ أَنْظُرُ مَا تَصْنَعُ
فَقَالَ يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ قَوْمٌ يَتَّخِذُونَ أَرْضَ اللَّهِ بِسَاطاً وَ تُرَابَهُ وِسَاداً وَ كِتَابَهُ شِعَاراً وَ دُعَاءَهُ دِثَاراً وَ مَاءَهُ طِيباً يَقْرِضُونَ الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ ع إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِيسَى ع يَا عِيسَى عَلَيْكَ بِالْمِنْهَاجِ الْأَوَّلِ تَلْحَقْ مَلَاحِقَ الْمُرْسَلِينَ قُلْ لِقَوْمِكَ
يَا أَخَا الْمُنْذِرِينَ أَنْ لَا تَدْخُلُوا بَيْتاً مِنْ بُيُوتِي إِلَّا بِقُلُوبٍ طَاهِرَةٍ وَ أَيْدٍ نَقِيَّةٍ وَ أَبْصَارٍ خَاشِعَةٍ
فَإِنِّي لَا أَسْمَعُ مِنْ دَاعٍ دُعَاءَهُ وَ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِي عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ وَ لَا أَسْتَجِيبُ لَهُ دَعْوَةً وَ لِي قِبَلَهُ حَقٌّ لَمْ يَرُدَّهُ إِلَيَّ
فَإِنِ اسْتَطَعْتَ يَا نَوْفُ أَلَّا تَكُونَ عَرِيفاً وَ لَا شَاعِراً وَ لَا صَاحِبَ كُوبَةٍ وَ لَا صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ فَافْعَلْ
فَإِنَّ دَاوُدَ ع رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ خَرَجَ لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي فَنَظَرَ فِي نَوَاحِي السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ
وَ اللَّهِ رَبِّ دَاوُدَ إِنَّ هَذِهِ السَّاعَةَ لَسَاعَةٌ مَا يُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَرِيفاً أَوْ شَاعِراً أَوْ صَاحِبَ كُوبَةٍ أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ .»
[کاهن – ادعای ربوبیت] :
از واژه عریف و عراف با مفهوم کاهن معلوم می شود که کاهن، ریاستطلب بوده و مدعی ربوبیت و برتر بودن از دیگران را دارد.
« إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَرِيفاً أَوْ شَاعِراً أَوْ صَاحِبَ كُوبَةٍ أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ »
[اسم الله # کهانة] :
با یاد معالم ربانی، قلبتو نور علی نور کن:
« سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَ عَوْنِهِ »
و دل از غیر او بِکَن.
« أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلَّا مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْكِهَانَةِ
الْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ كَالْكَافِرِ وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ
سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَ عَوْنِهِ »
[«مَنْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ دِينِ مُحَمَّدٍ ص »] :
« عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
مَنْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ دِينِ مُحَمَّدٍ ص
قُلْتُ فَالْقِيَافَةُ ؟
قَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ وَ قَلَّ مَا يَقُولُونَ شَيْئاً إِلَّا كَانَ قَرِيباً مِمَّا يَقُولُونَ
وَ قَالَ الْقِيَافَةُ فَضْلَةٌ مِنَ النُّبُوَّةِ ذَهَبَتْ فِي النَّاسِ »
[ساحر و کاهن، در اصل چه کسی است؟!]:
لیدرهای سوء، جوری دین رو وارونه جلوه میدن که همه خیال می کنن دارن دینداری می کنن «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى». قصه سحر و کهانه، اینجوریه که اهل حسادت، دور صاحبان نور چرخ میزنن ببینن چی گیرشون میاد: « فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ » وقتی زبانا گویا به علمی شدند که بدان عامل نیستند، اونوقت همه رو گول میزنن و این واقعیت سحر و کهانتی است که همیشه ساری و جاری و متداول بوده است.
پس همیشه ساحر و کاهن وجود دارد و اینها اسامی معارین و منافقانی است که اطراف صاحبان نور، به طمع بدست آوردن علوم غیب آل محمد ع، جمع می شوند و سروگوش آب می دهند، ببینند چیزی گیرشان میآید یا نه!
غافل از اینکه چیزی از نور معالم ربانی، بدون عمل کردن به آنها، درک نخواهند نمود و قلب بیمار این اهل شک و حسد، هرگز روشن نمی شود و فقط با اخذ علوم ربانی امر را بر دیگران مشتبه می کنند و خود را دیندار جلوه می دهند «علیم اللسان فاسق»، غافل از اینکه حتما آیاتی عرضه خواهد شد که دست اینها را رو نماید «سنریهم آیاتنا …»
[سامری – عجل – سحر – کاهن] :
مهمترین حدیث در مبحث کهانت و ساحری که دقیقا این قصه رو برای ما روشن میکنه:
[سحر و کهانت مدرن!!!]
قویترین کسی که میتونه شبهه بسیار خطرناکی ایجاد کنه که همه رو گمراه کنه، باید یکی باشه که مثالش، سامری است. یعنی کسی که خودشو نزد صاحبان نور چنان جا میزنه و نزدیک میکنه «وَ كَانَ مِنْ خِيَارِ أَصْحَابِ مُوسَى» که میتونه از اخبار آل محمد ع که نزد آنهاست، چیزهایی گیرش بیاد، اما چون به این علوم و صاحبان و حاملانش، یقین و باور نداره، بالاخره یک روزی مرتکب اشتباه مرگبار میشه و همانطور که قلبا از آنها جدا بود، ظاهرا نیز از اونها جدا میشه، (داستان تکراری سامری)، ولی از اون مطالب که در چنته اندوخته، برعلیه صاحبان نور و اعتقادی که آنها مبلغ آنند، سوءاستفاده میکنه و این بعینه یعنی داستان معارین تراز اولی مثل سامری که دور موسی ع را می گیرد و وعی میکند، یعنی همان استراق سمعی که جن و شیطان از آسمان می خواهد داشته باشد، او از صاحبان نور می نماید و منتظر خبرهای دست اول است که … «دروغ و تهمت و نمامی اهل حسادت».
« عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ:
وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ- وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى قَالَ أَ لَا تَرَى كَيْفَ اشْتَرَطَ- وَ لَمْ يَنْفَعْهُ التَّوْبَةُ وَ الْإِيمَانُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ حَتَّى اهْتَدَى- وَ اللَّهِ لَوْ جَهَدَ أَنْ يَعْمَلَ بِعَمَلٍ مَا قُبِلَ مِنْهُ حَتَّى يَهْتَدِيَ،
قُلْتُ إِلَى مَنْ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِلَيْنَا ، وَ قَوْلُهُ: فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ- وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ
قَالَ بِالْعِجْلِ الَّذِي عَبَدَهُ- وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ أَنَّ مُوسَى لَمَّا وَعَدَهُ اللَّهُ- أَنْ يُنْزِلَ عَلَيْهِ التَّوْرَاةَ وَ الْأَلْوَاحَ إِلَى ثَلَاثِينَ يَوْماً- أَخْبَرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِذَلِكَ وَ ذَهَبَ إِلَى الْمِيقَاتِ- وَ خَلَّفَ هَارُونَ عَلَى قَوْمِهِ-
فَلَمَّا جَاءَتِ الثَّلَاثُونَ يَوْماً وَ لَمْ يَرْجِعْ مُوسَى إِلَيْهِمْ غَضِبُوا وَ أَرَادُوا أَنْ يَقْتُلُوا هَارُونَ،
قَالُوا: إِنَّ مُوسَى كَذَبَنَا وَ هَرَبَ مِنَّا- فَجَاءَهُمْ إِبْلِيسُ فِي صُورَةِ رَجُلٍ فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّ مُوسَى قَدْ هَرَبَ مِنْكُمْ وَ لَا يَرْجِعُ إِلَيْكُمْ أَبَداً فَاجْمَعُوا لِي حُلِيَّكُمْ حَتَّى أَتَّخِذَ لَكُمْ إِلَهاً تَعْبُدُونَهُ- وَ كَانَ السَّامِرِيُّ عَلَى مُقَدِّمَةِ مُوسَى يَوْمَ أَغْرَقَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ أَصْحَابَهُ فَنَظَرَ إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ كَانَ عَلَى حَيَوَانٍ فِي صُورَةِ رَمَكَةٍ فَكَانَتْ كُلَّمَا وَضَعَتْ حَافِرَهَا عَلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْأَرْضِ- تَحَرَّكَ ذَلِكَ الْمَوْضِعُ فَنَظَرَ إِلَيْهِ السَّامِرِيُّ وَ كَانَ مِنْ خِيَارِ أَصْحَابِ مُوسَى فَأَخَذَ التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ حَافِرِ رَمَكَةِ جَبْرَئِيلَ وَ كَانَ يَتَحَرَّكُ فَصَرَّهُ فِي صُرَّةٍ- وَ كَانَ عِنْدَهُ يَفْتَخِرُ بِهِ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَلَمَّا جَاءَهُمْ إِبْلِيسُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ قَالَ لِلسَّامِرِيِّ هَاتِ التُّرَابَ الَّذِي مَعَكَ فَجَاءَ بِهِ السَّامِرِيُّ فَأَلْقَاهُ إِبْلِيسُ فِي جَوْفِ الْعِجْلِ- فَلَمَّا وَقَعَ التُّرَابُ فِي جَوْفِهِ تَحَرَّكَ وَ خَارَ وَ نَبَتَ عَلَيْهِ الْوَبَرُ وَ الشَّعْرُ، فَسَجَدَ لَهُ بَنُو إِسْرَائِيلَ فَكَانَ عَدَدُ الَّذِينَ سَجَدُوا سَبْعِينَ أَلْفاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ لَهُمْ هَارُونُ كَمَا حَكَى اللَّهُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ- فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي- قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى فَهَمُّوا بِهَارُونَ حَتَّى هَرَبَ مِنْ بَيْنِهِمْ- وَ بَقُوا فِي ذَلِكَ حَتَّى تَمَّ مِيقَاتُ مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ عَشَرَةٍ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْأَلْوَاحَ فِيهَا التَّوْرَاةُ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ مِنْ أَحْكَامِ السِّيَرِ وَ الْقِصَصِ- ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى: إِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ وَ عَبَدُوا الْعِجْلَ وَ لَهُ خُوارٌ فَقَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ الْعِجْلُ مِنَ السَّامِرِيِّ فَالْخُوَارُ مِمَّنْ
فَقَالَ مِنِّي يَا مُوسَى إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهُمْ قَدْ وَلَّوْا عَنِّي إِلَى الْعِجْلِ أَحْبَبْتُ أَنْ أَزِيدَهُمْ فِتْنَةً
فَرَجَعَ مُوسَى كَمَا حَكَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً- أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ- فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي ثُمَّ رَمَى بِالْأَلْوَاحِ وَ أَخَذَ بِلِحْيَةِ أَخِيهِ هَارُونَ وَ رَأْسِهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ فَقَالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ- أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي فَقَالَ هَارُونُ كَمَا حَكَى اللَّهُ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي- إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي فَقَالَ لَهُ بَنُو إِسْرَائِيلَ: ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا قَالَ مَا خَالَفْنَاكَ وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ يَعْنِي مِنْ حِلْيَتِهِمْ فَقَذَفْناها قَالَ: يَعْنِي التُّرَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ السَّامِرِيُّ طَرَحْنَاهُ فِي جَوْفِهِ- ثُمَّ أَخْرَجَ السَّامِرِيُّ الْعِجْلَ وَ لَهُ خُوارٌ
فَقَالَ لَهُ مُوسَى فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ
قالَ السَّامِرِيُ
بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ
فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ
فَنَبَذْتُها يَعْنِي مِنْ تَحْتِ حَافِرِ رَمَكَةِ جَبْرَئِيلَ فِي الْبَحْرِ- فَنَبَذْتُهَا أَيْ أَمْسَكْتُهَا وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي أَيْ زَيَّنَتْ، فَأَخْرَجَ مُوسَى الْعِجْلَ فَأَحْرَقَهُ بِالنَّارِ وَ أَلْقَاهُ فِي الْبَحْرِ- ثُمَّ قَالَ مُوسَى لِلسَّامِرِيِ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ يَعْنِي مَا دُمْتَ حَيّاً وَ عَقِبُكَ هَذِهِ الْعَلَامَةُ فِيكُمْ قَائِمَةٌ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ يَعْنِي حَتَّى تُعْرَفُوا أَنَّكُمْ سَامِرِيَّةٌ فَلَا يَغْتَرَّ بِكُمُ النَّاسُ فَهُمْ إِلَى السَّاعَةِ بِمِصْرَ وَ الشَّامِ مَعْرُوفُونَ بِ «لَا مِسَاسَ» ثُمَّ هَمَّ مُوسَى بِقَتْلِ السَّامِرِيِّ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ لَا تَقْتُلْهُ يَا مُوسَى فَإِنَّهُ سَخِيٌّ
فَقَالَ لَهُ: انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ- ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً- إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ- وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً قِيلَ وَ إِنَّ مَنْ عَبَدَ الْعِجْلَ أَنْكَرَ عِنْدَ مُوسَى ع أَنَّهُ لَمْ يَسْجُدْ لَهُ: فَأَمَرَ مُوسَى ع أَنْ يُبْرَدَ الْعِجْلُ بِالْمَبَارِدِ- وَ أَلْقَى بُرَادَتَهُ فِي الْمَاءِ- ثُمَّ أَمَرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنْ يَشْرَبَ كُلٌّ مِنْهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ- فَالَّذِينَ كَانُوا سَجَدُوا يَظْهَرُ لَهُ مِنَ الْبُرَادَةِ شَيْءٌ-
فَعِنْدَ ذَلِكَ اسْتَبَانَ مَنْ خَالَفَ مِمَّنْ ثَبَتَ عَلَى إِيمَانِهِ.»
[چه آیه زیبایی !!!] :
[سورة البقرة (۲): آية ۱۰۲]
« وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ
وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ
وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ
فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ
وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ
وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ
وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (102)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (103) »
انگاری لیدرهای سوء، همیشه کارشون اینه:
« وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ »
همون کاری رو کردند و می کنند که نظایر آنها قبلا نیز انجام شده، مثل یهود زمان رسول خدا ص و سلیمان ع، که اونجا به اسم سحر و ساحری و کاهنی اومده، یعنی عملا همونه، فقط ظاهرش متفاوت شده، نتیجه در نهایت یکی است! یعنی رویگردان نمودن بنی آدم از دین خدا که دین آل محمد ع است می باشد (شیطان، دشمن قسم خورده!).
اینجا اشاره به عبارت شیاطین جن و انس، خیلی زیبا و بجاست.
در واقع لیدرهای سوء، همان شیاطین انساند که حتی به شیاطین جنّ، درس یاد میدن!
اینکار رو معارین و لیدرهای سوء، «عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ» انجام میدهند،
یعنی در حالیکه اطراف صاحبان نور اجتماع میکنند، اینجوری خباثت میکنند.
« وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ »
در واقع تا مدتی شیاطین از سلیمان ع تبعیت نمودند، اما نهایتا دستشان را رو شد که نسبت به سلیمان ع شک داشتند و به سلیمان ع کافر شدند و از آنچه نزد سلیمان ع آموخته بودند، برای گول زدن و عوامفریبی مردم استفاده کردند. در واقع اینگونه آموزههای دینی که توسط این لیدرهای سوء، آموزش داده میشود، همان سحر است، و چون مخاطبین از این آموزهها به آرامش قلبی نمیرسند، لذا دینگریز و دینستیز میشوند!
بدترین نوع خیانت به آموزههای دینی همین است.
«وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ»
در واقع اون چیزی از علوم پاک الهی که از جانب آل محمد ع به قلوب نورانی نازل میشه، اسمش سحر و جادوگری و کهانت نیست و چون قلب این کوردلان حسود نمیتونه بفهمه این نور علم الولایة چی هست و چه تاثیری داره، لذا اینجاست که برای گول زدن دیگران میگن، رسول خدا ص اعوذ بالله ساحر و کاهن و مجنون و … است و خلاصه درک نمی کنند که چه عاملی، قلب اهل یقین رو اینجور متحول میکنه که پشت به همۀ تمناهاش میکنه و رو به نورش مینماید.
«امتحان سنگین حبّ اقرباء»
این مطلب برای اهل حسادت جا نمی افته که چرا یه نفر اینقدر اعتقادا تغییر می کنه و رمز و راز اینو چون درک نمی کنن لذا اینجوری برداشت دروغین خودشونو نامگذاری می کنن تا دیگران رو نسبت به صاحبان نور بدبین کنن و اونا را از منبع نور منصرف نموده و متبع خودشون بنمایند در واقع « وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ » یعنی همین که آنچه آل محمد ع به سبب مَلَک بر قلوب نورانی، نازل می کنند اسمش سحر نیست و اصلا قرار نیست این باطل، آموزش داده بشه، بلکه این فهم نور ولایت آل محمد ع است که دانستنش برای آنها سنگین است و لذا در ولایت علی ع به فتنه و امتحان و آزمایش می افتند « إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ » و غالبا در این فتنه و آزمایش الهی مردود می شوند و با جابجا نمودن معصیت بجای طاعت و گناه بجای رضایت به تقدیرات و دنیا بجای آخرت عملا کافر می شوند.
پس سرانجامِ کسانی که ریش و قیچی خود را به دست لیدرهای سوء میدهند این است که کافر میشوند، حال آنکه خیال می کردند با این اتباع از آنها، یک دیندار واقعی هستند!
این لیدرهای سوء که دور صاحبان نور رو شلوغ و پلوغ میکنند، در واقع این علم رو از آنها میشنوند «سمعنا»، اما چون قلبا به آن شک دارند، لذا «عصینا»، یعنی عملا از دلخواهها و تمناها نمی گذرند، در نتیجه چون خوب حرف میزنند، اما خوب عمل نمیکنند، دیگران رو براحتی با کلامشان به متشابهات میاندازند!
« فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ »
یعنی اگه بین زن و شوهر وساطت کنن چون اهل شک هستند و قلب ناپاک دارند، کلام تاثیر گذار ندارند و بوی آرامش از آنها استشمام نمی شود.
اما کسانی هستند که با معالم ربانی قلبشونو آروم می کنند و از گزند کلمات مسموم سحر آمیز لیدرهای سوء در امان می مانند « وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ ».
آموزههای لیدر سوء، اوضاع رو بدتر و بدتر میکنه:
« وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ »
کسی که بدونه، میدونه این مشکل از کجا آب می خوره:
از اونجایی که حسود نورشو باور نداره و شک قلبی، اونو بیچاره کرده!
چون شک داره، براحتی دینشو به دنیاش میفروشه!
و قطعا خبری از آرامش قلبی و اخروی براشون نخواهد بود
« وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ »
واقعا این معارین و منافقین، که یک همچنین موقعیت فوق العاده ای به سبب آشنایی با نور براشون فراهم شده بود چه مفت این موقعیت رو از دست دادند و خودشونو بیچاره کردند
« وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ »
و چه مفت باختند موقعیت استثنایی که گیرشون اومده بود
« وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ »
در ادامه این آیات بخش سحر و کهانه مطلب رو کامل میکنه :
« فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ
+ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ
+ قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ
+ قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى إلى قوله تعالى إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى
+ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ
+ وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ »
[«حُلَّ وَ لَا تَعْقِدْ»]:
چقدر این حدیث زیباست!
ببین آل محمد ع تا کجا رفق می ورزند و رحم می کنند و دست رد به سینه کسی نمی زنند مگر اینکه او خودش شقی باشد! جناب عیسی بن سقفی که یک ساحر است بقدری آقاست که خودش به این اعتقاد ندارد اما چون راه درآمد زندگی اش این است نزد امام صادق ع می آید و اعتراف می کند که من ساحرم، ولی قلبم هرگز گواهی نمی دهد که شفا جز آنچه آل محمد ع بدان امر می فرمایند چیز دیگری باشد شما به من چه دستور می دهید؟ که جواب معجزه آسای امام صادق ع قلب را روشن می کن که « حُلَّ وَ لَا تَعْقِدْ » توبه کن پسرم و معتقد نباش که جز در این خانه، درمانگاهی وجود داشته باشد « أَنَّ تَوْبَةَ السَّاحِرِ أَنْ يَحُلَّ وَ لَا يَعْقِدَ »
« عَنْ عِيسَى بْنِ سَقَفِيٍ وَ كَانَ سَاحِراً يَأْتِيهِ النَّاسُ فَيَأْخُذُ عَلَى ذَلِكَ الْأَجْرَ
قَالَ فَحَجَجْتُ فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمِنًى
فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا رَجُلٌ كَانَتْ صِنَاعَتِيَ السِّحْرَ وَ كُنْتُ آخُذُ عَلَيْهِ الْأَجْرَ وَ كَانَ مَعَاشِي وَ قَدْ حَجَجْتُ وَ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيَّ بِلِقَائِكَ وَ قَدْ تُبْتُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَهَلْ لِي فِي شَيْءٍ مِنْهُ مَخْرَجٌ
قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ حُلَّ وَ لَا تَعْقِدْ .»
[« سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يُقْتَلُ »] :
« عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يُقْتَلُ
فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ لِمَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ
قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ وَ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ.»
[شرک – کهن] :
ایمان اهل شک نسبت به صاحبان نور که دور اونارو گرفتن ایمان زبانی است و قلبی نیست و در قلبشون چیز دیگری رو قبول دارن و چون برای خدا اینجوری شریک قائل میشن لذا به این لیدرهای سوء میگن مشرک طبق این حدیث و این آیه :
« عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ
قَالَ كَانُوا يَقُولُونَ نُمْطَرُ بِنَوْءِ كَذَا وَ نَوْءِ كَذَا وَ مِنْهَا أَنَّهُمْ كَانُوا يَأْتُونَ الْكُهَّانَ فَيُصَدِّقُونَهُمْ بِمَا يَقُولُونَ .»
از اون حدیثهای زیبا و قشنگ!
[«كَدَّرْتِ دِينَكِ»] :
اعتقاد به سحر و جادو و کهانت، قلبتو تاریک میکنه «كَدَّرْتِ دِينَكِ»: اعتقاد کدرکنندۀ قلب!
جادو جمبل خانوما برای آقایونشون ممنوع!
«وَ إِنِّي صَنَعْتُ بِهِ شَيْئاً لِأُعَطِّفَهُ عَلَيَّ!»
باید تندخویی شوهرتو، تقدیر خدای مهربان و فرصت تمرینی برای عمل به نور ولایت بدونی!
فرصتی برای درناژ حسادت قلبت!
اینکه آثار عیبت بدون دخترم!
یعنی اینقدر به نور ولایت عمل کنی و تن به انجام وظیفه و قبول ذلت (عزّت) نمایی، تا نمودار به این عملکرد زیبای توام با رضایت به تقدیرات تو سجده کنه «حَتَّى تُرْضِيَ الزَّوْجَ» و تو تغییر بزرگ اونو در رفتار و گفتارش نسبت به خودت شاهد خواهی بود، ان شاء الله تعالی!
+ معنای زیبای واژۀ «رضا»
به این میگن فرهنگ غنی آل محمد ع که با عمل به نور ولایت، نظر دیگران رو نسبت به خودت جوری تغییر میدی که بقیه نمیدونن چکار کردی، ولی هر چی هست، از نظر اونا یه چیز خوبه! یه رفتار خوب! یه گفتار خوب و شیرین!
برای رسیدن به این هدف والا، باید عامل به نور ولایت بود و نقش خودتو بعنوان مانکن باعرضه، باید بخوبی بازی کنی! اهل حسادت بجای اینکه اینجوری انجام وظیفه کنن، بدنبال یک پیشگو و غیبگو و رمال و کاهن و … هستند تا با جادو جمبل، تمنای اونا رو تایید و امضاء کنه! این حسود پشت به صاحب نورش میکنه و در به در، بدنبال لیدر سوء میگرده تا مهر تاییدی بر خواسته های او بزنه و از نظر حسود، هر کسی تایید تمناهاشو بکنه، او گزینۀ منتخب است!
واقعیت این است که نور ولایت، که عامل به آن، آغازگر تغییر بزرگ و جابجایی از تاریکی به سمت نور است، این فرایند، سحر نیست بلکه دین خداست و خداوند تنها راهی را که برای ایجاد و رسیدن به آرامش در این دنیا قرار داده همینه و این نور، در تعریف و خلقت اولیه هر چیز، جوری نهادینه شده که جز این راه، راه دیگری وجود ندارد، یعنی خدای مهربان راه دیگری جز نور الولایة قرار نداده و این معنی واژۀ زیبای «قاهر» است که در مقالۀ مربوط به خودش بیان شد.
« قَالَ عَلِيٌّ ع
أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص
فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي زَوْجاً وَ لَهُ عَلَيَّ غِلْظَةٌ
وَ إِنِّي صَنَعْتُ بِهِ شَيْئاً لِأُعَطِّفَهُ عَلَيَّ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أُفٍّ لَكِ كَدَّرْتِ دِينَكِ
لَعَنَتْكِ الْمَلَائِكَةُ الْأَخْيَارُ لَعَنَتْكِ الْمَلَائِكَةُ الْأَخْيَارُ لَعَنَتْكِ الْمَلَائِكَةُ الْأَخْيَارُ لَعَنَتْكِ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ لَعَنَتْكِ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ
فَصَامَتْ نَهَارَهَا وَ قَامَتْ لَيْلَهَا وَ لَبِسَتِ الْمُسُوحَ ثُمَّ حَلَقَتْ رَأْسَهَا
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِنَّ حَلْقَ الرَّأْسِ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا حَتَّى تُرْضِيَ الزَّوْجَ .»
فَقِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لِمَ لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا وَ يُقْبَلُ سَاحِرُ اَلْكُفَّارِ
فَقَالَ لِأَنَّ اَلشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ اَلْكُفْرِ
وَ اَلسِّحْرُ وَ اَلشِّرْكُ مَقْرُونَانِ.
زنی به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده و به ایشان گفت:
همسری دارم که نسبت به من خشن است و من با سحر و جادو کاری به او کرده تا او را نسبت به خود مهربان سازم.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
اف بر تو! تو با این کار دین خود را مکدّر ساختی،
ملائکۀ آسمانها و زمین بر تو لعن و نفرین فرستادند.
سپس آن زن روزها را روزه و شبها را به شب زنده داری پرداخته و لباسهای خشن بر تن نموده و موهای سر خود را تراشید و بدین وسیله اظهار توبه کرده و از کرده خویش ابراز ندامت نمود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از اطّلاع از رفتار او فرمودند:
توبۀ این زن با تراشیدن موهای سر، پذیرفته نخواهد شد تا آنکه شوهرش را از خود راضی نماید.
پرسيدند: اى رسول خدا! چرا از او پذيرفته نمىشود ولى از ساحر كافر پذيرفته مىشود؟
فرمود: چون شرك از كفر بدتر است
و جادو و شرك باهم هستند.
ظَنُّ الْمُؤْمِنِ كَهَانَةٌ!
ظَنُّ الْعَاقِلِ كَهَانَةٌ!
+ «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله»
قلبی که نور و ظلمتشو میفهمه، به نورش پیوند خورده «عاقل: تعقیل النبات»، و با عمل به این اوامر نورانی، ایجاد امنیت و صلح و آرامش میکنه «مومن»، این قلب رو به نور و پشت به تمنا، به تقدیراتش حسن ظن داره و به تمناهاش سوء ظن داره، این ظنّ مومن عاقل، همون ایمان به غیبی است که خیلی ارزش داره و رسوخ در علم است و فراست و زیرکی اوست که با فهم نور و ظلمت کاراشو پیش میبره و این در عمل فراتر از کهانت و پیشگویی است و معنی این احادیث اینجوری فهمیده میشه.
«ظَنُّ الْمُؤْمِنِ كَهَانَةٌ»
«ظَنُّ الْعَاقِلِ كَهَانَةٌ»
علی ع نیز میفرمایند:
وَ قَالَ ع:
اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.
از حدس و گمانهاى مؤمنان بترسيد؛ زيرا خداوند تعالى حق را بر زبانهاى آنان قرار داده است.
+ «رؤيا المؤمن كهانة» نیز همین است. (کهانت ممدوح!)
علی ع فرمودند:
«ظَنُّ العاقِلِ كَهانَةٌ»
گمانهزنى خردمندان، پيشگويى است.
+ «الظَّنُّ الصَّوابُ مِن شِيَمِ اولِي الأَلبابِ»:
گمانهزنى درست، روشِ خردمندان است.
+ کتاب «خردگرایی»
+ «گمانهزنی»
[کهن – جبت]:
«الجِبْت: هو السّحر و الكَهانة»:
«اللَّهُمَّ الْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَ جِبْتَيْهَا وَ طَاغُوتَيْهَا وَ إِفْكَيْهَا وَ ابْنَتَيْهِمَا»