“Hide-and-seek” with the Light!
«خنس» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الخنس في الأنف: تو دماغی صحبت کردن هنگام سرماخوردگی»
«الْخُنُسُ: مَأْوَى الظِّباء»
«کنس» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«كنس الظّبي: آهو ناپديد شد و در لانهاش پنهان شد.»
مفهوم «غیبت نور و قبض نور» از دو واژۀ خنس و کنس استنباط میشود.
+ «رضا و سخط»
غیبت نور در دنیای قلب علامت اینه که از ما اشتباهی سر زده است!
+ «حضور و غیاب آنلاین نور!»
+ «ولج»
انگاری تمام واژههای قرآن میخواهند به ما قبض و بسط نور را یاد بدهند!
النّور الولایة!
«إِمَامٌ يَخْنِسُ … ثُمَّ يَظْهَرُ»
+ «حضور و غیاب آنلاین نور!»
+ «معرفة الامام بالنورانیة»
«الخنس في الأنف: تو دماغی صحبت کردن هنگام سرماخوردگی»
«الْخُنُسُ مَأْوَى الظِّباء»
[وَ مَعْنَى خَنَسُوا سَتَرُوا]:
«فَأَمَّا قَوْلُهُ الْخُنَّسِ فَإِنَّهُ ذَكَرَ قَوْماً خَنَسُوا عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ دَعَوُا النَّاسَ إِلَى غَيْرِ مَوَدَّتِهِمْ
وَ مَعْنَى خَنَسُوا سَتَرُوا»
إِمَامٌ يَخْنِسُ … ثُمَّ يَظْهَرُ
[الخنس النور الولایة]:
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أُمِّ هَانِي قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ
فَقَالَ يَا أُمَّ هَانِي
إِمَامٌ يَخْنِسُ نَفْسَهُ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ
ثُمَّ يَظْهَرُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ
فَإِنْ أَدْرَكْتِ زَمَانَهُ قَرَّتْ عَيْنُكِ يَا أُمَّ هَانِي.
امّ هانی گوید:
از امام باقر (علیه السلام) دربارهی این آیات:
فَلَا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوَارِ الْکُنَّسِ
پرسیدم،
فرمود:
ای امّ هانی!
امامی است که در سال دویستوشصت، خود را از دیده پنهان میکند،
سپس مانند شهاب درخشان در شب تاریک نمایان میشود.
ای امّ هانی!
اگر در آن زمان باشی، چشم تو روشن خواهد شد.
+ «معرفة الامام بالنورانیة»
اللغة:
و الخنوس الاختفاء بعد الظهور
خنس يخنس
و منه الخنس في الأنف لخفائه بانخفاضة عند ما يظهر بنتوة
الخنوس: پنهانى بعد از ظهور است،
خنس يخنّس
و از آن است الخنّس در بينى يعنى تو دماغى گفتن براى نهانى آن به گرفتن او در موقع گريپ و سرماخوردگى.
کتاب لغت مجمع البحرین زیبا مطلب رو خلاصهوار آورده:
قوله تعالى:
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ [81/ 15]
يريد بها النجوم الخمسة المتقدم ذكرها في” برجس” سميت بذلك لأنها تَخْنِسُ في مجراها و تكنس، أي تستر كما تكنس الظباء في المغارة، و هي الكناس.
[قَوْماً خَنَسُوا عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ دَعَوُا النَّاسَ إِلَى غَيْرِ مَوَدَّتِهِمْ … خَنَسُوا سَتَرُوا] :
امام علی علیه السلام:
و قوله تعالى
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ.
تأويله
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:
سَأَلَهُ ابْنُ الْكَوَّاءِ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ
فَقَالَ
إِنَّ اللَّهَ لَا يُقْسِمُ بِشَيْءٍ مِنْ خَلْقِهِ
فَأَمَّا قَوْلُهُ الْخُنَّسِ فَإِنَّهُ ذَكَرَ قَوْماً خَنَسُوا عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ دَعَوُا النَّاسَ إِلَى غَيْرِ مَوَدَّتِهِمْ
وَ مَعْنَى خَنَسُوا سَتَرُوا
فَقَالَ لَهُ وَ الْجَوارِ الْكُنَّسِ
قَالَ يَعْنِي الْمَلَائِكَةَ جَرَتْ بِالْقَلَمِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص
فَكَنَسَهُ عَنْهُ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ
وَ مَعْنَى كَنَسَهُ رَفَعَهُ وَ تَوَارَى بِهِ
فَقَالَ وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ
قَالَ يَعْنِي ظُلْمَةَ اللَّيْلِ
وَ هَذَا ضَرَبَهُ اللَّهُ مَثَلًا لِمَنِ ادَّعَى الْوَلَايَةَ لِنَفْسِهِ وَ عَدَلَ عَنْ وُلَاةِ الْأَمْرِ
قَالَ فَقَوْلُهُ وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ
قَالَ يَعْنِي بِذَلِكَ الْأَوْصِيَاءَ
يَقُولُ إِنَّ عِلْمَهُمْ أَنْوَرُ وَ أَبْيَنُ مِنَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ.
اصبغبننباته گوید:
ابن کوّاء از امام علی (علیه السلام) پرسید:
«منظور از این آیات چیست
فَلَا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوَارِ الْکُنَّسِ»
فرمود:
«خداوند به هیچکدام از آفریدههای خود قسم نمیخورد،
اما خنّس چنین است.
خداوند گروهی را ذکر کرده که پرده بر روی علم اوصیاء کشیدند
و مردم را دعوت به دشمنی آنها نمودند.
و معنی (خنسوا) یعنی پوشاندند».
منظور از این آیه:
الجَوَارِ الْکُنَّسِ چیست؟
فرمود:
«یعنی ملائکه علم را به جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله) میبرند.
آن علم را اوصیاء که اهل بیت (علیهم السلام) هستند جمع میکنند
بهطوریکه بر آنها احدی جز خودشان اطّلاع ندارد
و معنی «کنسه» یعنی بر میدارند و پنهان میکنند».
منظور از این آیه:
وَ اللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ؛ چیست؟
فرمود:
«یعنی شب با تیرگیاش روی میآورد.
این مثال را خداوند نسبت به کسی زده است که ولایت را برای خود ادّعا نماید
و از صاحبان اصلی جلوگیری کند.
وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ.
پرسید.
فرمود:
منظور اوصیاء (علیهم السلام) هستند
یعنی علم آنها درخشانتر و آشکارتر از دمیدن صبح است.
«كنس الظّبي: آهو ناپديد شد و در لانهاش پنهان شد.»
«وَ مَعْنَى كَنَسَهُ رَفَعَهُ وَ تَوَارَى بِهِ»
مفهوم این واژه در این حدیث زیباست.
كنست البيت
محل عبادت – محل آرامش – کنیسة – معبد – بیت اعتقادی
این بیت اعتقادی را برای ما صاحبان نور بنیان نهاده و میسازند و آرامشی که در اهل نور یقین میبینی محصول عمل به همین معالم ربانی است.
مفهوم تغییر بینش و روش « إذهاب شيء و إبعاده عن وجه قطعة » در نحوه دسترسی به آرامش ، از ارتکاب معاصی برای رسیدن به آرامش ، به صورتی دیگر « و ستره في محلّ آخر » و آنهم با دل کندن از گناه برای رسیدن به آرامش، طبق فرهنگ آل محمد ع در این واژه «کنس» مستتر است.
در کتاب لغت التحقیق با بررسی کتب لغات متعدد، مفهوم « إذهاب شيء و إبعاده عن وجه قطعة و ستره في محلّ آخر » را از این واژه اینجوری استنباط کرده و آورده است.
این مفهوم در واژه «کنس» ، نیز همانند تمامی واژههای دیگر مترادف نور الولایة، که فرد را به برکت آشنایی با معالم ربانی از ربوبیت ذات اقدس الهی برخوردار می نماید، مثل واژه «زائر» و … همان معنی اخذ نور علم و در نتیجه تغییر بینش و روش از تاریکی به روشنایی است و این حاصل عمل به معالم ربانی است.
وقتی برسی به این مرحله که با یادآوری معالم ربانی، مشکلات روزمره خودتو حل و فصل کنی در واقع به یک موقعیت آرام قلبی می رسی!
و این حال قلبی توام با آرامش رو مدیون نورت هستی که اینجوری یادت داد!
چه شادیهایی که زیر پای انسانهای حسود سرکوب میشوند،
زیرا اهل حسادت فقط به تمنّای خود توجه دارند،
و هیچ توجهی به کلام نورانی فرشتۀ نگهبان خود ندارند،
و این اوامر نورانی را نادیده میگیرند.
کنّس نام زیبای دیگری برای معالم ربانی صاحبان نور است که ما با اخذ این معالم نورانی از او، آرامش را در زندگی روزمره خود تجربه میکنیم و این همان کهف حصین آل محمد ع است و همچون اصحاب کهف در آرامشی غیر قابل وصف، به خواب میرویم، ان شاء الله تعالی.
« فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ »
« الْجَوارِ » هم همانطور که در مقالۀ «جری» آمده ، نام زیبای دیگری برای معالم ربانی است.
جریان بیوقفه و مستمر علمی آل محمد ع به قلب صاحبان نور و اهل نور!
انگاری برای ما، اختران گردان، كه از ديده نهان شوند و از نو آيند، میشه همون حضور و غیاب نور هدایت دنیای قلب که با اخذ علم از این فرایند عجیب و پنهان دنیای قلب، میشه پی به اشتباهاتمون ببریم و درصدد اصلاح و تربیت خود با کمک این نور هدایت برآییم ان شاء الله تعالی!
[الْجَوار – عالم ربانی]:
وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (32)
وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (24)
الْجَوارِ الْكُنَّسِ (16)
«ولج» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«وَلَجَ البيتَ: داخل خانه شد.»
انگاری نور، توی قلبت جا باز میکنه! این میشه «ولوج»!
«رجلٌ خُرَجَةٌ وُلجَةٌ: كثيرُ الخروج و الوُلوج، مردى كه زياد داخل و خارج میشود.»
«آمد و شد نور و ظلمت در ملکوت قلب!»
«آمد و شد شب و روز در ملکوت قلب!»
«بیا و بروی نور در ملکوت قلب!»
قلب ما «یک خانه پر رفت و آمد!» است.
+ «درون قلب ما چه خبره؟!»
نور، مدام توی قلب ما در حال رفت و آمد است!
«نور به قلبها سرک میکشه!»
«این نور، تویِ قلب، هِی میره و میاد!»
+ «قَلَبْتُ الثَّوبَ»
درست مثل روز و شب که هی میان و میرن، داستان قبض و بسط قلب هم اینجوریه!
قایم موشک بازی (قایم باشک بازی) نور و ظلمت درون یاقوت سرخ!
فرایند قایم موشک بازی با نور هدایت!
وقتی پیداش میکنی، خیلی حال میده! وقتی گُمش میکنی، حالت خیلی گرفته است!
+ «تا حالا چند بار مردیمو زنده شدیم؟!»
انگاری راه فهمیدن و مسیر دسترسی به حرفهای خدا همینه!
حالا کیا ورود و خروج نور به قلبشونو میفهمن؟!
کیا حرف خدا رو با قلبشون میفهمن؟
در واقع کیا «یعتبر بالنور و الظلام» هستند مثل جناب قس بن ساعدة!
کیا متوجه ارتباط این حال درونی قلب خودشون با آنچه در پیرامونشان می گذرد شدهاند؟!
کیا رضا و سخط ولی خدا رو متوجه میشن؟
کیا این تذکرات رو میشنوند و حرف گوش کن هم هستند،
و کیا میشنوند و خودشونو به کری میزنن؟
هزار واژه مترادف نور میخوان همین ویژگی نوسانات قلبی رو بفهمونند!
+ «ولج»
[سورة التكوير (۸۱): الآيات ۱۵ الى ۲۹]
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (۱۵)
نه، نه! سوگند به اختران گردان،
الْجَوارِ الْكُنَّسِ (۱۶)
[كز ديده] نهان شوند و از نو آيند،
وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (۱۷)
سوگند به شب چو پشت گرداند،
وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (۱۸)
سوگند به صبح چون دميدن گيرد،
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (۱۹)
كه [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است.
ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (۲۰)
نيرومند [كه] پيش خداوند عرش، بلندپايگاه است.
مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (۲۱)
در آنجا [هم] مُطاع [و هم] امين است.
وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ (۲۲)
و رفيق شما مجنون نيست؛
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (۲۳)
و قطعاً آن [فرشته وحى] را در اُفق رخشان ديده.
وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (۲۴)
و او در امر غيب بخيل نيست.
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (۲۵)
و [قرآن] نيست سخن ديوِ رجيم.
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (۲۶)
پس به كجا مىرويد؟
إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (۲۷)
اين [سخن] بجز پندى براى عالميان نيست؛
لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (۲۸)
براى هر يك از شما كه خواهد به راه راست رَوَد.
وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (۲۹)
و تا خدا، پروردگار جهانيان، نخواهد، [شما نيز] نخواهيد خواست.