U-Turn!
دور برگردان نورانی! حُسْنُ الْمَآبِ!
«U-turn»
قلب پشیمان، اوّلین دوربرگردان، به سمت نورش برمیگرده!
وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ!
+ «نوب»:
نحل (زنبور عسل) بخاطر همین برگشت مکررش به کندو، پس از پروازهای متعدد به اطراف کندو، مجددا به خانه برمیگردد.
واژه اوب میخواد بگه بخاطر نقطه ضعف حسادتیکه در قلب همۀ ماها وجود داره «عهد»، مرتکب اشتباه شدن و ایجاد نا آرامی و دور شدن از منبع نور ولایت، امری حتمی است، لذا دائما نیازمند چیزی هستیم که ما رو به خانه آرامشمون برگردونه و دعوتمون کنه و این همون واژه دعو «فراخوان» است و این همون واژه ذکر «فذکرهم بایام الله» است و این نقش ضروری اخذ معالم ربانی در ملکوت قلب ماست که اگه این باور و یقین نسبت به توانایی نور علم، در دستگیری علمی از ما نباشه و این اقرار به فضیلت و مزیت نوری که منتخب آل محمد ع است و برای آموزش این امر مهم است- یعنی تفسیر نور الولایة و همچنین حسادت- نباشه، هرگز امید دسترسی «اکسس» به آرامش نباید داشته باشیم، لذا معنای تمامی اسماء الله الحسنایی که یادآوری این اسامی، قراره به آرامش قلب ما منجر و منتهی گردد، معنای این هزار اسم دعای جوشن کبیر برای ما، وجود مقدس نورانی آل محمد ع است و علوم گفته شدۀ آنها و نوشته شده و اقتباس شده از دست و زبان آنها که به ما رسیده، و همهاش از منبع نور مقدس آل محمد ع نشات گرفته است، میباشد و تا این باور در قلب شکل نگیرد و این شبح و تمثال نورانی در فضای روحانی قلب، درک و شناخته و احراز هویت نگردد، راهی به سمت آرامش وجود نخواهد داشت، پس باید قدر این آشنایی بغیر حساب با نور سرراهی «لقط» را دانست «اکرمی مثواه» و فرصتهای مهم و طلایی «آیاتی و رسلی» که تقدیرات ذات اقدس الهی برای امر خطیر اصلاح و تربیت قلب معیوب حسودمان را از دست نداد، که معلوم نیست آیا هر فرصت، آخرین فرصت عمل به نور ولایت باشد یا فرصت دیگری نیز وجود داشته باشد!
«come back»:
اصطلاح فوتبالیها!
وقتی تیمی که بازی سه صفر باخته رو، چهار سه میبره، گزارشگر فوتبال بارها این عبارت کام بک رویایی رو با آب و تاب میگه و گزارششو جذابتر میکنه!
کام بک رویایی شخص حسود به مرجع نور خودش «ریاستارت»، اونم از محیط تاریک و نا امن حسادتی که میرفت در دل شرایط، این استعمال حسد، کار دستش بده و یک المشنگهای بپا کنه، به این «یخرجهم من الظلمات الی النور» میگن توبه و چون این فرایند مکررا در قلب سلیم باید بدنبال هر استعمال حسدی، رخ بدهد، بهش میگن اوبه.
وقتی قلبت با استعمال بدجنسی حسادت، میره به سمت تاریکی گناه، و پشت به نور ولایت میکنه، صاحب نور، تابلو به بدست، بهت اشارات علمی میکنه «نصب – تناصیب»، «دلل» و تو رو از انجام معصیت، نهی میکنه و تابلوهای ملکوتی علوم خودشو، به خاطر قلبت میاره، تا مطالب علمی یادت بیاد، مثلا اونیکه قبول ذلت کوچک نکنه چجوری به ذلت بزرگ می افته،
و همین یاد آوری مطلب علمی و این حدیث کلیدی امام صادق ع برای مرازم و مصادف ، خودش باعث میشه پاهات برای گام برداشتن به سمت درگیری با نمودار، سست بشه و اینجاست که صلوات «صلی» یعنی گرم شدن به نور علوم صاحبان نور، بهت کمک میکنه تا از سقوط در ورطه هلاکت استعمال حسد «باتلاق حسادت» نجات پیدا کنی، ان شاء الله تعالی، و این رفتن به سمت تاریکی و آتش، جای خودشو به برگشتن به سمت نور میده و این در آغوش گرفته شدن توسط صاحب نور در ملکوت قلب، آنهم زمانی که قلب نا آرام میخواست دست به هر جرم و جنایتی بزنه، چقدر شیرین و گوارا «مرء» و زیبا و فراموش نشدنی است و این لحظات 1+1 شدنهای زندگی، هیچوقت از یادت نمیره که در فلان پیشامد «وُرکلایفها»، وقتی به یاد حرفهای زیبای نورم افتادم، چه نتیجه خوبی حاصل شد و هدف از خلقت هم همین است که:
«اراد ان یکونوا علی آداب رفیعه و اخلاق شریفه»
و رسیدن به این ادب و اخلاق مورد پسند آل محمد ع،
شرطش، احراز هویت نور در مُلک و ملکوت قلب است!
و این همان موقف معرفة الامام بالنورانیة است، برای قلب سلیمی که مدام نور ملکوتشو زیر نظر داره و حواسش به امر و نهی عالَم بالا هست و این همان مقام حکمت است که کنترل خشم و غیظ و غضب قلبی خودشو که بعلت تحریک سیئه حسادت پیش میاد، رو مدام داره مواظبت میکنه:
+ «رقب – المراقبة»
در این آیه مهم، ارتباط واژه «رجع» و «قبض و بسط» قلبی رو دقت کن:
[سورة البقرة (2): آية 245]:
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً
وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (245)
این داستان «اقرضهم من عرضک» اهل نور ولایتی است که از صاحبان نور و علم، مفهوم دقیق و عملی نور ولایت را آموخته و حالا عملا در دل شرایطی که مقدر شده، و با یتیم بداخلاق روبرو شده، داره عملا نور الولایة رو معنا میکنه و مقابله به مثل نمیکنه و تلافی جویانه رفتار نمیکنه و اینجوری مانکن با عرضه ای میشه که به او نور ولایت رو نشون میده و قلبش بصورت آنلاین با معرفت به نور ولایتی که با تمام وجودش اونو درک کرده، لحظه به لحظه کنترل قلبشو با این نور بدست گرفته و حسادتشو مهار و کنترل کرده و نمیذاره اندیشه باطل، توی قلبش جولان بده و اینجوری از معنای زیبای این آیۀ منحصر به فرد «قبض و بسط» بهرهمند میگردد، ان شاء الله تعالی.
اوب – توب – رجع – ثوب – …
انگاری عبارت « آب من سفره » رو اینجوری بگیم تا خوب یاد بگیریم:
« آب من حسده » یا « تاب من حسده »
مثل واژه «صوم» که از « صامَتِ الرِّيحُ : إذا رَكَدَتْ » گرفته شده و برای یاد گیری این واژه گفتیم «صام الحسد» یعنی حسدش غیر فعال شد و رفت توی قرنطینه!
لذا می بینیم واژه های مترادف نور ولایت، معنای همدیگرو پوشش میدن و کامل میکنن یعنی صوم همون فرایند اوب رو داره توضیح میده، اونم با یک ویوی از دید خودش!
کسی که قراره برگرده به نور ولایت، باید اول توفیق راکد نمودن سیئه حسادت رو داشته باشه و اینها همه دست به دست هم میدن تا یک واقعه و فرایند مهم لحظۀ خلق ایجاد آرامش عمل صالح رو به تصویر بکشند و توضیح مطلبی مهم را بدهند.
« لِيَهْنِئْكَ أَوْبةُ الغائِبِ أَي إِيابُه » :
شنیدی میگن: چشمتون روشن آقاتون از سفر برگشته!
(الإِيابُ : الرُّجُوع إِلى أَهله)
« أَوْبةُ الغائِبِ »
« كُلُّ شيء رجَعَ إِلى مَكانِه فقد آبَ يَؤُوبُ إِياباً إِذا رَجَع »
« قال ص:
آيِبُونَ تائِبُون ، لربنا حامِدُونَ »
« و في دُعاءِ السَّفَرِ:
تَوْباً لِربِّنا أَوْباً أَي تَوْباً راجعاً مُكَرَّراً،
يُقال منه: آبَ يَؤُوبُ أَوباً ، فهو آيِبٌ »
اوبه یعنی توبه مکرر
« الأَوّابُ الذي يُذنِبُ ثم يَتُوب ثم يُذنِبُ ثم يتوبُ »
« أَوّاب : الكثيرُ الرُّجوع إِلى اللّه »
« الأَوّابُ المُطيعُ »
«الأَوّابُ الحَفِيظُ»
«آبَتِ الشمسُ تَؤُوبُ إِياباً وأُيوباً: غابَتْ في مَآبِها أَي في مَغِيبها، كأَنها رَجَعت إِلى مَبْدَئِها»
برگشت به سر جای اولش!
« آبَ إِلى الشيءِ : رَجَعَ »
این اوبه یعنی توبه مکرر در ملکوت قلب سلیم اهل یقینی است که بمحض اینکه متوجه بدجنسی حسادتش میشه، فورا به نورش در ملکوت قلبش رجوع میکنه و با یاد آوری خاطرات علمی از او، انگاری دوباره به مرکز نور رجوع میکنه و بارها و بارها این کار رو انجام میده و این هنر قلب سلیم است که برگشت به نور را، در دل شرایطی که حسد میخواد اونو به سمت تاریکی سوق بده، انجام میده.
لذا «اوب» مثل هزار واژه دیگر مترادف نور ولایت، میخواد معنای فرایند نور الولایة رو به ما یاد بده که کسی که معرفت به نور ولایت پیدا میکنه، هنر خوبْ زندگی کردن رو در دل شرایط ایجاد شده ای که عیب حسد تلاش برای ایجاد نا امنی و نا آرامی میکنه ، این فرد با چه نیرویی و با چه مکانیسمی میتونه اینجوری خودشو از حملات مکرر حسادت حفظ کنه و در امان نگه داره و جز این نور هدایت باطنی و درونی و تکوینی که آن به آن خالق قادر متعال رحمان و رحیم برای بنده خودش ایجاد میکنه راه دیگری برای رسیدن به آرامش وجود نداره و همینطور می توان مفهوم هزار اسم دیگر مترادف نور ولایت را در واژه اوب استنباط نمود و این روش آموزش واژه ها بصورت هزار واژه مترادف نور ولایت و هزار واژه مترادف حسادت، به زیبایی و براحتی مفاهیم عمیق موجود در آیات و احادیث را ان شاء الله برای قلوب طالب علوم آل محمد ع روشن و واضح می نماید، ان شاء الله تعالی.
خدا اینقدر این حال خوش توبه و اوبه رو دوست داره که بر رسول خود ص، واجب کرده این عده که عمل سوء بجهالت انجام میدن اما مبتلا به گناه اند، نه معتقد، یعنی باز برمیگردن و از آیات عذرخواهی میکنند رو با آغوش باز و گرم بپذیرد
« ثُمَّ فَرَضَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَى التَّوَّابِينَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا فَقَالَ:
وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ يَعْنِي أَجِبِ الرَّحْمَةَ لِمَنْ تَابَ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ قَوْلُهُ: أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
پس با این آیات زیبا معلوم میشه مبتلا به گناه داستانش چیه:
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا … مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ»
ایمان به آیات داره، نورشو باور داره، اما عمل سوء از روی جهلش انجام میده، بعدا پشیمان میشه و برمیگرده برای عذرخواهی و این حال برگشت رو خدا دوست داره و با سلام ازشون پذیرایی میکنه.
[اوب – سبح] :
أوَّب العابدُ : سبَّح و رجَّع التسبيح
[التأويب : التَّسبيح] :
فى قوله تعالى:
يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ.
أوّبْتُ الإبلَ : إذا روَّحتَها إلى مَباءتِها.
«يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ»:
ضمیر « هُ » در این آیه اشاره به مرجعی نورانی دارد که اگر کسی توفیق توبه و اوبه « أَوِّبِي » داشته باشد، بتواند پس از پشت کردن به تمنای خویش، رو به این مصدر و ملجأ نورانی نماید و جبران مافات کند، یعنی باید با اندیشۀ او « مَعَهُ » همنوا و همصدا و هماهنگ باشد چراکه علومش از نور آل محمد ع اقتباس شده!
با نورت هم صدا و هم بینش شو « أَوِّبِي مَعَهُ »!
مگر نمیبینی که همه زمین و زمان، با مهدی آل محمد ع هم نوا و هماهنگ قائل به قول لا اله الا الله هستند، پس چرا اهل حسادت بیراهه میروند؟!
الْأَوْبُ: ضرب من الرجوع،
و ذلك أنّ الْأَوْبَ لا يقال إلا في الحيوان الذي له إرادة،
و الرجوع يقال فيه و في غيره،
أَوْب بمعنى نوعى بازگشتن است،
اين بازگشت يعنى- أوب- فقط در باره موجودى است كه با اراده است،
امّا رجوع در باره موجود با اراده و بىاراده هر دو اطلاق مىشود.
يَا كُمَيْلُ! لَا بُدَّ لِمَاضِيكُمْ مِنْ أَوْبَة!
يَا عَلِيُّ أَهْلُ مَوَدَّتِكَ كُلُّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ!
اوبة: «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»:
اوبة + سلما لرجل:
پس اهل یقین همینکه با قلب سلیمشون میفهمند که از نور دارند دور میشوند، فورا برمیگردند (اختیارا اما با توفیق).
«اوبة»: و این مفهوم زیبای اوبة و سلما لرجل می باشد.
[ سوس – ساس – سیاست]:
[رفق – «إِنِّي أَفْطَرْتُ لِمُفْطِرِكُمْ وَ صَامَ أَخِي لِصُوَّامِكُمْ»] :
+ «سلما لرجل»
« وَ هَكَذَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْحَقَائِقِ أَنْ يَكُونُوا لِسَيِّدِهِمْ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِدَّةِ وَ الرَّخَاءِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي يَرْضَاهُ مِنْهُمْ »
در واقع اهل یقین در هر لحظه با نگاه به قلب سلیم خود، از روی قبض و بسط قلبی خود میفهمند که مافوق آنها از آنها چه انتظاری دارد، آیا از آنها راضی است یا ناراضی «رضا و سخط»، لذا مدام دنبال حقیقت هستند و به این اهل یقین، طبق این حدیث «أَهْلِ الْحَقَائِقِ» اطلاق می شود.
+ «السلام علی الحق الجدید»
پس حقیقت همان نوری است که در لحظه، اهل یقین از امر و نهی مافوق خود در دل شرایط استنباط می کنند و با قبض و بسط قلب سلیم خود، متوجه اوامر آل محمد ع با یادآوری معالم ربانی خود میشوند. در واقع همۀ صاحبان نور یک اعتقاد واحد را تبلیغ مینمایند « كَانُوا عَلَى حَالٍ وَاحِدٍ عَلَى النَّحْوِ الَّذِي أَرَادُوهُ مِنْهُمْ »، حال اینکه در هر زمان آل محمد ع از آنها چه بخواهند و چه رویه ای را برای آنها بپسندند « عَلَى النَّحْوِ الَّذِي أَرَادُوهُ مِنْهُمْ ».
این حدیث بسیار زیباست.
اهل یقین طبق حدیث معاذ، فقط باید به صاحبان نور و کارهایش باور و یقین داشته باشند «اقْتَدِ بِنَبِيِّكَ يَا مُعَاذُ فِي الْيَقِينِ، به پيامبر خود در داشتن حالت يقين تأسى و اقتداء كن»، و تعمق در رای، حالت قلبی اهل حسادت نسبت به صاحبان نور است!
ترجمۀ نور به حروف، فرایندی است که باذن الله، در قلب صاحبان نور رخ میدهد!
اهل نور، این حروف ترجمه شده از زبان نور در قلب صاحبان نور خود را باور دارند!
انگاری قلب آنها در عالم ذر، این نور را دیده و پسندیده!
لذا وقتی در دنیا، این حروف نورانی را با گوش دل، میشنوند، کانه گم شدۀ خود را یافتهاند!
«أَهْلُ الْحَقَائِقِ الَّذِينَ نَادَتِ النَّاسُ بِنَادِيهِمْ»،
تشخیص اینکه کلام صاحبان نور، از علوم آل محمد ع اقتباس شده، مسئولیت قلب مخاطبین این کلام است که دو گروه مستقرین و معارین هستند!
نحوۀ ارائۀ علوم آل محمد ع در هر زمان، متفاوت و بر مبنای «علی لسان قومه» خواهد بود.
اهل یقین، اهل حقایق است، یعنی قلبش به حقیقت نور کلام صاحبان نور در موضوعات مربوط به خود رسیده و تفقّه قلبی او در این زمینه، او را بینیاز از این میکند که به غیر صاحب نور خو،د برای رسیدن به حقیقت، متمایل گردد و او با نور خود، از چشمه آب حیات ذو القرنین، در دل تاریکی- که بر قلوب همه اهل شک اهل زمانش سیطره دارد– بهرهمند شده و سیراب گشته و اینگونه اهل حق و حقایق شده است ان شاء الله تعالی.
لذا اهل یقین هرگز در نحوه علوم و عملکرد صاحبان نور، اختلافی احساس نمیکنند «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونُوا مُخْتَلِفِينَ» و به محض شنیدن کلام و علوم ربانی، میفهمند این کلام، مزّه و طعم کلام صاحبان نور را میدهد.
این حدیث، بینظیر است:
«بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟
فَقَالَ خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع …
فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُكَ»
انگاری ملک موکل در ملکوت قلب سلیم اهل نور، بلسان صاحب نور و با تمثال نورانی او، آشکار میشود.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»
+ «شبح»
در واقع اینها با هم فرقی ندارند و از یک چشمه آب می خورند!
در حدیثی زیبا داشتیم که، مولف تورات و قرآن یکی است!
مَسْرُوقٍ قَالَ :
دَخَلْتُ يَوْمَ عَرَفَةَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ أَقْدَاحُ السَّوِيقِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ بَيْنَ يَدَيْ أَصْحَابِهِ وَ الْمَصَاحِفُ فِي حُجُورِهِمْ وَ هُمْ يَنْتَظِرُونَ الْإِفْطَارَ
فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَنِي
فَخَرَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ النَّاسُ يَدْخُلُونَ عَلَى مَوَائِدَ مَوْضُوعَةٍ عَلَيْهَا طَعَامٌ عَتِيدٌ فَيَأْكُلُونَ وَ يَحْمِلُونَ
فَرَآنِي وَ قَدْ تَغَيَّرْتُ
فَقَالَ يَا مَسْرُوقُ لِمَ لَا تَأْكُلُ؟
فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَنَا صَائِمٌ وَ أَنَا أَذْكُرُ شَيْئاً
فَقَالَ اذْكُرْ مَا بَدَا لَكَ؟
فَقُلْتُ
أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونُوا مُخْتَلِفِينَ
دَخَلْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ ع فَرَأَيْتُهُ يَنْتَظِرُ الْإِفْطَارَ
وَ دَخَلْتُ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ وَ الْحَالِ
فَضَمَّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ الْأَشْرَسِ
أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَدَبَنَا لِسِيَاسَةِ الْأُمَّةِ
وَ لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلَى شَيْءٍ مَا وَسِعَكُمْ غَيْرُهُ
إِنِّي أَفْطَرْتُ لِمُفْطِرِكُمْ وَ صَامَ أَخِي لِصُوَّامِكُمْ
إِلَى أَنْ قَالَ
وَ أَهْلُ الْحَقَائِقِ الَّذِينَ نَادَتِ النَّاسُ بِنَادِيهِمْ وَ هُمُ الرُّسُلُ وَ الْأَئِمَّةُ ع كَانُوا عَلَى حَالٍ وَاحِدٍ عَلَى النَّحْوِ الَّذِي أَرَادُوهُ مِنْهُمْ
فَكَانَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ فِي مُلْكِهِ مَا سَخَّرَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ مُجَاهِداً مُكَابِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فَقَالَ تَعَالَى وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ
وَ قَالَ لِأَيُّوبَ فِي سُقْمِهِ وَ دُودِهِ وَ جُهْدِهِ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ
وَ هَكَذَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْحَقَائِقِ أَنْ يَكُونُوا لِسَيِّدِهِمْ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِدَّةِ وَ الرَّخَاءِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي يَرْضَاهُ مِنْهُمْ.
به نقل از مسروق:
روز عرفه بر امام حسين عليه السلام درآمدم، در حالى كه كاسههاى سَويق، جلوى ايشان و يارانش قرار داشت و قرآنها هم در دامنهايشان بود و منتظر افطار بودند.
از او مسئلهاى پرسيدم. پاسخ گرفتم و بيرون آمدم
و بر امام حسن عليه السلام درآمدم، در حالى كه مردم بر سفرههايى كه غذاهاى آماده بر آن نهاده بودند، درمىآمدند و مىخوردند و مىبُردند.
ايشان، ديد كه حالم دگرگون است.
فرمود: «اى مسروق! چرا نمىخورى؟».
گفتم: اى سَرور من! روزه دارم و چيزى را مىخواهم بگويم.
فرمود: «هر چه مىخواهى، بگو».
گفتم:
پناه مىبريم به خدا از اين كه شما (حسن و حسين عليهما السلام) با هم اختلاف داشته باشيد.
بر حسين عليه السلام درآمدم و ديدم كه منتظر افطار است
و بر شما درآمدم و در چنين وضعيتى هستى!
امام عليه السلام مرا به سينهاش فشرد و فرمود:
«اى پسر اشرَس!
آيا نمىدانى كه خداى متعال، ما را به تربيت امّت، فرا خوانده است
و اگر همه بر يك كار گِرد آييم، شما نمىتوانيد كار ديگرى انجام دهيد؟
من روزه نگرفتم، براى كسانى كه روزه نيستند و برادرم روزه گرفت، براى روزهداران.
[يَا عَلِيُّ أَهْلُ مَوَدَّتِكَ كُلُّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ] :
بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَتْ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِيٍّ يَا عَلِيُّ
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ
فَرَضِيتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِكَ إِمَاماً
فَطُوبَى لَكَ وَ لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ صَدَّقَ فِيكَ
وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ وَ كَذَّبَ عَلَيْكَ
يَا عَلِيُّ أَنَا الْمَدِينَةُ وَ أَنْتَ بَابُهَا وَ مَا تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا
يَا عَلِيُّ أَهْلُ مَوَدَّتِكَ كُلُّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ
وَ أَهْلُ وَلَايَتِكَ كُلُّ أَشْعَثَ ذِي طِمْرَيْنِ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَبَرَّ قَسَمَهُ
يَا عَلِيُّ إِخْوَانُكَ فِي أَرْبَعَةِ أَمَاكِنَ فَرِحُونَ
عِنْدَ خُرُوجِ أَنْفُسِهِمْ وَ أَنَا وَ أَنْتَ شَاهِدُهُمْ
وَ عِنْدَ الْمُسَاءَلَةِ فِي قُبُورِهِمْ
وَ عِنْدَ الْعَرْضِ
وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ
يَا عَلِيُّ حَرْبُكَ حَرْبِي وَ حَرْبِي حَرْبُ اللَّهِ
مَنْ سَالَمَكَ فَقَدْ سَالَمَنِي وَ مَنْ سَالَمَنِي فَقَدْ سَالَمَ اللَّهَ
يَا عَلِيُّ بَشِّرْ شِيعَتَكَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ عَنْهُمْ وَ رَضُوا بِكَ لَهُمْ قَائِداً وَ رَضُوا بِكَ وَلِيّاً
يَا عَلِيُّ أَنْتَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَنْتَ أَبُو سِبْطَيَّ وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ التِّسْعَةِ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ
يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ الْمُنْتَجَبُونَ
وَ لَوْ لَا أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَا قَامَ لِلَّهِ دِينٌ.
[أَصْحَابَ الصُّفَّةِ]:
+ «صفف»
+ «حمایة المستضعفین»
[تفسير القمي]:
قَوْلُهُ:
وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِ الْآيَةَ
[سورة الأنعام (6): الآيات 52 الى 53]
فَإِنَّهُ كَانَ سَبَبُ نُزُولِهَا أَنَّهُ كَانَ بِالْمَدِينَةِ قَوْمٌ فُقَرَاءُ مُؤْمِنُونَ يُسَمَّوْنَ أَصْحَابَ الصُّفَّةِ
وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَهُمْ أَنْ يَكُونُوا فِي صُفَّةٍ يَأْوُونَ إِلَيْهَا
وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَعَاهَدُهُمْ بِنَفْسِهِ وَ رُبَّمَا حَمَلَ إِلَيْهِمْ مَا يَأْكُلُونَ وَ كَانُوا يَخْتَلِفُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَقْرَبُهُمْ وَ يَقْعُدُ مَعَهُمْ وَ يُؤْنِسُهُمْ
وَ كَانَ إِذَا جَاءَ الْأَغْنِيَاءُ وَ الْمُتْرَفُونَ مِنْ أَصْحَابِهِ ينكروا [أَنْكَرُوا] عَلَيْهِ ذَلِكَ
وَ يقولوا [يَقُولُونَ] لَهُ اطْرُدْهُمْ عَنْكَ
فَجَاءَ يَوْماً رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ الصُّفَّةِ قَدْ لَزِقَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ رَسُولُ اللَّهِ يُحَدِّثُهُ
فَقَعَدَ الْأَنْصَارِيُّ بِالْبُعْدِ مِنْهُمَا
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص تَقَدَّمْ فَلَمْ يَفْعَلْ
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَعَلَّكَ خِفْتَ أَنْ يَلْزَقَ فَقْرُهُ بِكَ
فَقَالَ الْأَنْصَارِيُّ اطْرُدْ هَؤُلَاءِ عَنْكَ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ الْآيَةَ
سبب نزول اين آيه، آن است كه در مدينه، گروهى فقير بودند كه «اصحاب صُفّه» خوانده مىشدند و پيامبر شخصا جوياى حالشان مىشد و با آنان روابط نزديك داشت، با آنان نشست و برخاست مىكرد و مأنوس بود. ثروتمندان و نازپروردگان، بر اين كار پيامبر خدا خرده مىگرفتند و به وى سفارش مىكردند كه آنان را از خود برانَد. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله تنگاتنگِ يكى از همين يارانش ايستاده بود و با او سخن مىگفت. در اين حال، يكى از انصار به ايشان عرض كرد:
«اينان را از خود بران».
پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد:
وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ الْآيَةَ.
ثُمَّ قَالَ:
وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ
أَيْ اخْتَبَرْنَا الْأَغْنِيَاءَ بِالْغِنَى لِنَنْظُرَ كَيْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِلْفُقَرَاءِ
وَ كَيْفَ يُخْرِجُونَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي أَمْوَالِهِمْ
وَ اخْتَبَرْنَا الْفُقَرَاءَ لِنَنْظُرَ كَيْفَ صَبْرُهُمْ عَلَى الْفَقْرِ وَ عَمَّا فِي أَيْدِي الْأَغْنِيَاءِ
لِيَقُولُوا أَيِ الْفُقَرَاءُ أَ هؤُلاءِ الْأَغْنِيَاءُ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ
ثُمَّ فَرَضَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَى التَّوَّابِينَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا
فَقَالَ:
وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
يَعْنِي أَجِبِ الرَّحْمَةَ لِمَنْ تَابَ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ قَوْلُهُ:
أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.
[الْمُفَتَّنَ التَّوَّابَ]:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ الْمُفَتَّنَ التَّوَّابَ.
امام صادق علیه السلام:
عَنِ الْكِنَانِيِّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً
قَالَ
يَتُوبُ الْعَبْدُ مِنَ الذَّنْبِ ثُمَّ لَا يَعُودُ فِيهِ
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَا الْحَسَنِ ع
فَقَالَ
يَتُوبُ مِنَ الذَّنْبِ ثُمَّ لَا يَعُودُ فِيهِ وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُفَتَّنُونَ التَّوَّابُونَ.
[فیء – اوب]:
وقتی با یاد معالم ربانی، قلبی که میرفت تاریک شود، اما به نور برمیگردد، این برگشت وجه از مسیری که داشت از قبله دور میشد، اما دوباره به نور برگشت، این برگشت اختیاری قلب با یاد معالم ربانی از تاریکی به نور، در دل شرایط عرضه آیات رو، در مفهوم واژههای زیبای فیء و اوب باید جستجو نمود.
لذا از این ساعت، به ساعت اوّابین تعبیر شده است.
و این ساعتی است که قلب مورد رحمت و عنایت نور آل محمد ع قرار می گیرد.
این حال خوش تشبیه شده به کسی که در زیر آفتاب گرم قرار داره و یهو سایه خنک و زیبای آرامش نورش بر سر او سایه میافکند و تشبیه شده به نسیم خوش بهاری که وقتی برجانت می وزد روحت تازه می شود.
+ «مرء – ارض مریئة»
اینجا همون لحظهای است که وقتی بهت عنایت میشه، انگاری مثل بچهای که مادرش اومده نازشو بکشه، حالا وقتشه که هر چی میخوای از این مادر مهربانتر از مادر درخواست نمایی که براستی او از مادر، بهتر نازکشی میکند، این همان ساعت اوّابین است و چه حال خوشی دارد ساعتی که قلب با نور یاد معالم ربانی، این احساس را دارد که آن به آن داره روشن و روشنتر میشه و آرامش عجیبی بر این قلب مستولی میگردد.
امام علی علیه السلام:
عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع:
إِذَا فَاءَ الْأَفْيَاءُ وَ هَبَّتِ الرِّيَاحُ فَاطْلُبُوا حَوَائِجَكُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّهَا سَاعَةُ الْأَوَّابِينَ.
+ پوشه «فیء» و «رجع» و «اوب» … + «ما افاء الله» … «امر الله» …
[اوبة – لحظه استجابت دعا – غفران « فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً »] :
یعنی هر وقت قلب ناآرام با یاد معالم ربانی از تاریکی به نور برگشت و آرامش و نورانیت توی قلبت جا باز کرد «ولج» و سراسر قلبت را فراگرفت «دحو الارض»، اینجا خودت با قلب سلیم نورانیت که با یاد معالم ربانی – که واژه های «فیء و ظلّ و روح و …» همه و همه نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها هستند – متوجه این سبکی و حال خوش قلبت میشی و در این لحظه مورد غفران ذات اقدس الهی قرار گرفتهای. این همان حال و ساعت استجابت دعا و همان ساعة الوّابین است.
الإمام عليّ عليه السلام:
إذا مالَتِ الأَفياءُ وراجَتِ الأَرواحُ، فَاطلُبُوا الحَوائِجَ إلَى اللَّهِ عز و جل؛ فَإِنَّها ساعَةُ الأَوّابينَ،
ثُمَّ قَرَأَ: «فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً».
«هرگاه سايهها برگشت و بادها برخاست، حوايج را از خداوند عز و جل بطلبيد؛ زيرا اين ساعت، ساعتِ بازگشتكنندگان است».
سپس اين آيه را تلاوت فرمود:
«قطعا او آمرزنده بازگشتكنندگان است».
[«سُنَنِ الْأَوَّابِينَ»] :
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
يَا بَا مُحَمَّدٍ عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ حُسْنِ الصِّحَابَةِ لِمَنْ صَحِبَكُمْ وَ طُولِ السُّجُودِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ سُنَنِ الْأَوَّابِينَ
قَالَ أَبُو بَصِيرٍ الْأَوَّابُونَ التَّوَّابُونَ.
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
يَا أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ بِطُولِ السُّجُودِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ سُنَنِ الْأَوَّابِينَ .
وَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا أَبَا مُحَمَّدٍ
عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الصِّحَابَةِ لِمَنْ صَحِبَكُمْ وَ طُولِ السُّجُودِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ سُنَنِ الْأَوَّابِينَ .
وَ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: الْأَوَّابُونَ هُمُ التَّوَّابُونَ.
مشتقات ریشۀ «اوب» در آیات قرآن:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)
الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)
وَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ (36)
رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما في نُفُوسِكُمْ إِنْ تَكُونُوا صالِحينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابينَ غَفُوراً (25)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ (10)
اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17)
وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19)
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)
وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30)
وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)
وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)
هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقينَ لَحُسْنَ مَآبٍ (49)
هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ (55)
هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفيظٍ (32)
لِلطَّاغينَ مَآباً (22)
ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً (39)
إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25)