Allowance for a solo trip with the light!
«طمع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَطْمَاعُ الجُندِ: أرزاقُهم، جیرۀ غذایی سربازان»
«Military combat ration foods set»
«أخذ القومُ أطماعَهُم أي أرزاقهم»
«امرأة مِطماع: هي التي تُطمِعُ و لا تمكِّن من نَفْسها»
«تَطْمِيعُ القَطْر: حين يَبْدأ فيجىءُ منه شىءٌ قليل. سُمّى بذلك، لأنه يُطْمِع بما هو أكثر منه.»
«الطَّمَعُ: نزوعُ النّفسِ إلى الشيء شهوةً له،
تمايل نفس به چيزى از روى آرزوى شديد و آزمندى است.»
«طمع، علاقه نفس است.»
+ «حرص: طَمِعَ فيه: حَرَص عليه و رجاه.»
حسود به تمنّای خودش طمع داره، برای همینه که از نور تمکین نمیکنه! قطع رابطه با نور!
اهل نور به نور تقدیراتشون چشم دوختهاند «شکر» و طمع دارند، لذا از تمنای خودشون تمکین نمیکنند و به آن پشت میکنند. قطع رابطه با نار!
«وَ هُمْ يَطْمَعُونَ»
«وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً»
«تقدیرات جیرهبندی شده!»
+ «بعض – جیرۀ نورانی ما!»
جیره:
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار، و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصلههای زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه، و امثال آن به کسی میدهند؛ روزیانه؛ راستاد؛ رستاد.
سهم، آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، قوت.
راتب، رستاد، مستمری، مقرری.
«allowance, portion»
مستمری، مدد معاش، خرجی، فوقالعاده و هزینۀ سفر، فوقالعاده دادن.
اجازه، رخصت، پذیرش، قبول کردن، تجویز، سهمیه، مقرری، جیره، فوق العاده، هزینه، خرج، کمک هزینه، پول توجیبی، بخش، بهره، پول جیب ماهیانه، پول اضافی بابت چیزی، مقرری دادن، سهمیه بندی کردن، جیره دادن، تخصیص دادن.
«توقع بجا – توقع بیجا»
اهل نور فقط از معالم نورانی توقع و امید نجات دارند، و توقع بيجا ندارند «وَ لَا يَرْجُو مَا لَا يَجُوزُ لَهُ الرَّجَاء» به این معنا که میدانند با داشتن طمع به تمناها، هرگز فرج نخواهد رسید.»
لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ؟
لِأَنَّهَا فَطَمَتْ طَمَعَهُمْ فِي وِرَاثَةِ هَذَا الْأَمْرِ!
همه باید دومی نور باشند!
مقام اولی بودن نور مختص محمد و آل محمد ع است!
چیزی که نمیذاره هیچکس اولی خودش و دیگران باشه،
اینه که تقدیرات فقط به دست لیلة قدر تنظیم میشه.
تقدیرات فقط در تایید و همسو با امر الله نورانی تنظیم میشه!
تقدیرات، باب میل حسود مقدر نمیشه!
و این معنای نام زیبای فاطمه س است!
حسود طمعکار میخواد اولی باشه! دومی نور نباشه!
اما فاطمه س با معنای نام مبارکش این دست طمع رو قطع میکنه!
چیزی که نمیذاره حسود به منصب اولی بودن طمع کنه، نور تقدیراتی است که در لیلۀ قدر تنظیم و مقدر میشه! یعنی مفهوم واژه فطم و نام زیبای فاطمه که نمیذاره حسود ادعای ربوبیت کنه و منصب نور الولایة رو بدست بگیره و در به ارث گرفتن نور ولایت، طمع نماید،
لذا خدای مهربان اهل بیت ع را از نسل فاطمه س قرار داد و طمع اهل حسادت نسبت به مقام نور اول ولایت، را قطع نمود.
امام علیه السلام:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ
لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ
قُلْتُ فَرْقاً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْأَسْمَاءِ
قَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنَ الْأَسْمَاءِ وَ لَكِنَّ الِاسْمَ الَّذِي سُمِّيَتْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلِمَ مَا كَانَ قَبْلَ كَوْنِهِ
فَعَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَتَزَوَّجُ فِي الْأَحْيَاءِ
وَ أَنَّهُمْ يَطْمَعُونَ فِي وِرَاثَةِ هَذَا الْأَمْرِ فِيهِمْ مِنْ قِبَلِهِ
فَلَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَةُ سَمَّاهَا اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاطِمَةَ لِمَا أَخْرَجَ مِنْهَا وَ جَعَلَ فِي وُلْدِهَا
فَقَطَعَهُمْ عَمَّا طَمِعُوا
فَبِهَذَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ طَمَعَهُمْ وَ مَعْنَى فَطَمَتْ قَطَعَتْ.
عبد اللَّه بن حسن بن حسن گفت:
حضرت ابو الحسن عليه السّلام به من فرمودند:
چرا فاطمه عليها السّلام را فاطمه گفتهاند؟
عرض كردم:
به جهت آن كه بين آن و اسماء ديگر امتياز و فرق باشد (عبد اللَّه بن حسن بن حسن توهم كرده بود اين اسم قبلا براى كسى گذارده نشده بود لذا اين جواب را داد)
امام عليه السّلام فرمودند:
اين نيز از اسمايى است كه بعضى به آن موسوم بودهاند پس جهتش آن است كه حقّ تبارك و تعالى به تمام حوادث پيش از وقوعشان آگاه و عالم است،
او مىدانست رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بين اقوام و طوائف ازدواج خواهد نمود و تمامشان طمع دارند كه امر ولايت به وراثت به آنها برسد،
لذا وقتى فاطمه سلام اللَّه عليها متولّد شد حقّ تعالى نامش را فاطمه گذارد زيرا فرزندانى از آن بانو خارج شده و بارى تعالى امر ولايت را در بين آنها نهاد
و بدين وسيله طوائف را از طمعى كه داشتند قطع و جدا نمود
چه آن كه معناى فطمت يعنى قطع و جدا نمود.
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ
اگه جوری صحبت بکنی که حرفات بوی تمایل به تمناها رو بده،
حتما شیاطین جن و انس برای ضلالت و گمراهی تو وارد عمل میشوند.
این میشه طمع شیطان و اهل حسادت برای کسی که بوی تمنا از قلبش استشمام میشه!
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۳۲ الى ۳۵]
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (۳۲)
اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد، اگر سَرِ پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد؛ و گفتارى شايسته گوييد.
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (۳۳)
و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليّتِ قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستادهاش را فرمان بريد. خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً (۳۴)
و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنانِ] حكمت[آميز] در خانههاى شما خوانده مىشود ياد كنيد. در حقيقت، خدا همواره دقيق و آگاه است.
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (۳۵)
مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ايمان، و مردان و زنان عبادتپيشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقهدهنده، و مردان و زنان روزهدار، و مردان و زنان پاكدامن، و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مىكنند، خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.
إِنَّمَا الشِّيعَةُ مَنْ … لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ!
زمانی میتونی هیزم به بخاری آل محمد ع بریزی «شیع»،
که به تمناهای خودت طمع نداشته باشی!
امام صادق علیه السلام:
مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ لاَ يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ وَ لاَ شَحْنُهُ أُذُنَهُ وَ لاَ يَمْتَدِحُ بِنَا مُعْلِناً وَ لاَ يُوَاصِلُ لَنَا مُبْغِضاً وَ لاَ يُخَاصِمُ لَنَا وَلِيّاً وَ لاَ يُجَالِسُ لَنَا عَائِباً
قَالَ لَهُ مِهْزَمٌ
فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِهَؤُلاَءِ اَلْمُتَشَيِّعَةِ
قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
فِيهِمُ اَلتَّمْحِيصُ وَ فِيهِمُ اَلتَّمْيِيزُ وَ فِيهِمُ اَلتَّنْزِيلُ
تَأْتِي عَلَيْهِمْ سِنُونَ تُفْنِيهِمْ وَ طَاعُونٌ يَقْتُلُهُمْ وَ اِخْتِلاَفٌ يُبَدِّدُهُمْ
شِيعَتُنَا مَنْ لاَ يَهِرُّ هَرِيرَ اَلْكَلْبِ وَ لاَ يَطْمَعُ طَمَعَ اَلْغُرَابِ
وَ لاَ يَسْأَلُ وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً
قُلْتُ فَأَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلاَءِ
قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اُطْلُبْهُمْ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ أُولَئِكَ اَلْخَفِيضُ عَيْشُهُمْ اَلْمُنْتَقِلَةُ دَارُهُمْ اَلَّذِينَ إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا وَ إِنْ مَرِضُوا لَمْ يُعَادُوا وَ إِنْ خَطَبُوا لَمْ يُزَوَّجُوا وَ إِنْ رَأَوْا مُنْكَراً أَنْكَرُوا وَ إِنْ خَاطَبَهُمْ جَاهِلٌ سَلَّمُوا وَ إِنْ لَجَأَ إِلَيْهِمْ ذُو اَلْحَاجَةِ مِنْهُمْ رَحِمُوا
وَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ هُمْ لاَ يَحْزَنُونَ لَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ رَأَيْتَهُمْ اِخْتَلَفَتْ بِهِمُ اَلْبُلْدَانُ.
شيعۀ ما كسى است كه صدايش از گوشش نگذرد
و دشمنيش از تنش فراتر نرود.[يعنى تنها بر خود سخت گيرد].
آشكارا ما را ستايش نكند و با دشمن ما رابطه نداشته باشد و با دوست ما ستيزه نكند و با عيبجوى ما،همنشين نشود.
مهزم به امام صادق عليه السّلام عرض كرد:
پس با اين شيعهنماها چه كنم؟
امام عليه السّلام فرمود:
در ميان ايشان آزمايش و شناختن و فرود بلا مىباشد،بر آنان خشكسالى نابودكننده و طاعون هلاكت بار آيد و آنان را اختلافى پيش آيد كه پراكندهشان كند.
شيعۀ ما همچون سگ زوزه نكشد و همانند كلاغ طمع ننمايد و هر چند از گرسنگى بميرد گدايى نكند.
عرض كردم:آنان را كجا توان يافت؟
امام عليه السّلام فرمود:
آنان را در كنارههاى زمين بجوى. زندگى آنان آسان و سبك است و خانه به دوش هستند.آنان كه چون در جايى حضور يابند شناخته نشوند و چون غايب شوند كسى از حالشان جويا نشود و آنگاه كه بيمار شدند عيادت نشوند و اگر خواستگارى كنند به آنان زن ندهند و اگر ناپسندى را بينند ناديده گيرند و آن هنگام كه نادانى[به بدى]با آنان سخن گويد سلام گويند و چون نيازمندى به آنان پناه برد با عطوفت با او برخورد كنند و هنگامۀ مرگ،اندوهگين نگردند و هر چند ديارشان از يك ديگر جداست ولى دلهايشان از هم جدا نيست.
توقع بیجا عقلتو میدزده!
فَإِنَّ الطَّمَعَ … اخْتِلَاسُ الْعَقْلِ!
[اختلاس عقل – طمع – توکل]:
طمع مذموم یعنی از هر چیزی غیر از نور علم آل محمد ع انتظار آرامش داشته باشی [توقع بیجا]، به این میگن طمع مذموم و خاصیت این طمع این است که عقل را اختلاس میکند و لذا عقل مغلوب شده و قلب تاریک میشود.
ـ در اندرز به هشام ـ فرمود:
إيّاكَ و الطَّمَعَ، و علَيكَ باليَأسِ مِمّا في أيدِي الناسِ، و أمِتِ الطَّمَعَ مِن المَخلوقِينَ؛
فإنَّ الطَّمَعَ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ، و اختِلاسُ العَقلِ، و اختِلاقُ المُرُوّاتِ، و تَدنِيسُ العِرضِ، و الذَّهابُ بِالعِلمِ.
از طمع بپرهيز و به آنچه مردم دارند ، چشمداشتى نداشته باش ،
چشمداشت به مخلوق را در خود بميران ؛
زيرا طمع و چشمداشت، كليد هر خوارى است و عقل را مى دزدد و انسانيّتها را مى برد و آبرو را مى آلايد و دانش را از بين مى برد.
وَ عَلَيْكَ بِالاعْتِصَامِ بِرَبِّكَ وَ التَّوَكُّلِ عَلَيْهِ
وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَيْكَ كَجِهَادِ عَدُوِّكَ
قَالَ هِشَامٌ
فَقُلْتُ لَهُ
فَأَيُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَةً ؟
قَالَ ع
أَقْرَبُهُمْ إِلَيْكَ وَ أَعْدَاهُمْ لَكَ وَ أَضَرُّهُمْ بِكَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَكَ عَدَاوَةً وَ أَخْفَاهُمْ لَكَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْكَ وَ مَنْ يُحَرِّضُ أَعْدَاءَكَ عَلَيْكَ وَ هُوَ إِبْلِيسُ الْمُوَكَّلُ بِوَسْوَاسٍ مِنَ الْقُلُوبِ فَلَهُ فَلْتَشْتَدَّ عَدَاوَتُكَ وَ لَا يَكُونَنَّ أَصْبَرَ عَلَى مُجَاهَدَتِهِ لِهَلَكَتِكَ مِنْكَ عَلَى صَبْرِكَ لِمُجَاهَدَتِهِ فَإِنَّهُ أَضْعَفُ مِنْكَ رُكْناً فِي قُوَّتِهِ وَ أَقَلُّ مِنْكَ ضَرَراً فِي كَثْرَةِ شَرِّهِ إِذَا أَنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيتَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.
عیسی علیه السلام:
يَا اِبْنَ آدَمَ اَلضَّعِيفَ
اِتَّقِ رَبَّكَ وَ اِتَّقِ طُمْعَكَ
وَ كُنْ فِي اَلدُّنْيَا ضَعِيفاً وَ عَنْ شَهَوَاتِكَ عَفِيفاً
عَوِّدْ جِسْمَكَ اَلصَّبْرَ وَ قَلْبَكَ اَلْفِكْرَ
وَ لاَ تَحْبِسْ لِغَدٍ رِزْقاً فَإِنَّهَا خَطِيئَةٌ عَلَيْكَ
وَ أَكْثِرْ حَمْدَ اَللَّهِ عَلَى اَلْفَقْرِ
فَإِنَّ مِنَ اَلْعِصْمَةِ أَنْ لاَ تَقْدِرَ عَلَى مَا تُرِيدُ.
«تَرْكُ الْهَوَى وَ مُخَالَفَةُ الرَّدَى»
«تُقَرِّبُكَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تُبَاعِدُكَ مِنْ سَخَطِهِ»
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ هَوًى يُضِلُّهُ وَ نَفْسٌ تُذِلُّهُ
بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقُودُهُ إِلَى طَبْعٍ»
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقُودُهُ
وَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»
«اسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ طَمَعٍ يَهْدِي إِلَى طَبَعٍ
وَ الطَّبَعُ الدَّنَسُ وَ الْعَيْبُ وَ كُلُّ شَيْنٍ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا فَهُوَ طَبَعٌ.»
[طمع به تمناها، رابطه انسان را با معالم ربانی قطع میکند.
پناه به خدا باید برد از حالت مذموم طمع (حسد) که یک بیماری اعتقادی قلبی است.]
وَ لَمَّا قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الصِّدِّيقِ وَ الْفَارُوقِ [مثل طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ]
أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً ؟
لِمَ لَمْ تَقُلْ لَهُ بَلْ أَسْلَمَا طَمَعاً
[کسانی که با نور خود قطع رابطه میکنند، از بدو ورودشان نیز قلبا وصل نبوده اند و زبانا « عَلى حَرْفٍ » وصل بوده اند و به طمع رسیدن به دلخواهها و تمناهایشان زبانا ایمان می آورند «عبادت حرف : وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ » و زمانی که از رسیدن به خواسته های خویش مایوس می شوند ، قطع رابطه می کنند.]
فَالسَّعِيدُ لَا يَرْكَنُ إِلَى الْخَدْعِ وَ لَا يَغْتَرُّ بِالطَّمَعِ
[غرور – طمع]
« وَ الطَّمَعُ وَ الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا أَصْلَانِ لِكُلِّ شَرٍّ
وَ صَاحِبُهُمَا لَا يَنْجُو مِنَ النَّارِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ »
« أَعْجَبُ مَا فِي الْإِنْسَانِ قَلْبُهُ
فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ
وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ »
الْفَاجِرُ إِنْ سَخِطَ ثَلَبَ وَ إِنْ رَضِيَ كَذَبَ وَ إِنْ طَمِعَ خَلَبَ:
آدم بدكار اگر خشمگين شود از ديگران عيبجوئى مىكند
و اگر خرسند باشد دروغ ميگويد و اگر طمع كند ميربايد.
[ إِنْ طَمِعَ الْفَاجِرُ خَلَبَ ]
[فجر – طمع]
سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ
تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِيهِ عَلَانِيَتُهُمْ طَمَعاً فِي الدُّنْيَا
« مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ ؟
إِذَا … قَلَّ الْوَرَعُ وَ كَثُرَ الطَّمَعُ»
« فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَقِرَّ عَيْنُكَ وَ تَنَالَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
فَاقْطَعِ الطَّمَعَ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ »
[ إِنَّمَا الشِّيعَةُ مَنْ … لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ]
شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ
« افْتَرَقَ النَّاسُ فِينَا عَلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ
(1) فِرْقَةٍ أَحَبُّونَا انْتِظَارَ قَائِمِنَا لِيُصِيبُوا مِنْ دُنْيَانَا
فَقَالُوا وَ حَفِظُوا كَلَامَنَا وَ قَصَّرُوا عَنْ فِعْلِنَا فَسَيَحْشُرُهُمُ اللَّهُ إِلَى النَّارِ
(2) وَ فِرْقَةٍ أَحَبُّونَا وَ سَمِعُوا كَلَامَنَا وَ لَمْ يُقَصِّرُوا عَنْ فِعْلِنَا لِيَسْتَأْكِلُوا النَّاسَ بِنَا
فَيَمْلَأُ اللَّهُ بُطُونَهُمْ نَاراً يُسَلِّطُ عَلَيْهِمُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ
(3) وَ فِرْقَةٍ أَحَبُّونَا وَ حَفِظُوا قَوْلَنَا وَ أَطَاعُوا أَمْرَنَا وَ لَمْ يُخَالِفُوا فِعْلَنَا
فَأُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ »
« مَا الْأَصْلَحُ فِي الدِّينِ وَ مَا الْأَفْسَدُ ؟
الْأَصْلَحُ الْوَرَعُ وَ الْأَفْسَدُ الطَّمَعُ
وَ الطَّمَعُ خَمْرُ الشَّيْطَانِ
[حسود، مست تمنّاست!]
يَسْتَقِي بِيَدِهِ لِخَوَاصِّهِ
فَمَنْ سَكِرَ مِنْهُ لَا يَصْحُو
إِلَّا فِي أَلِيمِ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ مُجَاوَرَةِ سَاقِيهِ
وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الطَّمَعِ إِلَّا مُشَارَاةُ الدِّينِ بِالدُّنْيَا كَانَ عَظِيماً
أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا
الضَّلالَةَ بِالْهُدى
وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ
فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ »
أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا [کسانی که طمع ورزیدند ……]
طمع یعنی : مُشَارَاةُ الدِّينِ بِالدُّنْيَا = تقدیر فدای تمنّا!
أَ تَدْرِي مَنِ الشَّحِيحُ ؟
… الشُّحُّ أَشَدُّ مِنَ الْبُخْلِ
… وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّلُ
« مَا الَّذِي يُثْبِتُ الْإِيمَانَ فِي الْعَبْدِ ؟
الَّذِي يُثْبِتُهُ فِيهِ الْوَرَعُ
وَ الَّذِي يُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ »
« مَا ثَبَاتُ الْإِيمَانِ ؟ … الْوَرَعُ … مَا زَوَالُهُ ؟ … الطَّمَعُ »
« وَ النِّفَاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ
عَلَى الْهَوَى وَ الْهُوَيْنَا وَ الْحَفِيظَةِ وَ الطَّمَعِ
وَ شُعَبُ الطَّمَعِ أَرْبَعٌ
الْفَرَحُ وَ الْمَرَحُ وَ اللَّجَاجَةُ وَ التَّكَاثُرُ
وَ الْفَرَحُ مَكْرُوهٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ الْمَرَحُ خُيَلَاءُ
وَ اللَّجَاجَةُ بَلَاءٌ لِمَنِ اضْطَرَّتْهُ إِلَى حَبَائِلِ الْآثَامِ
وَ التَّكَاثُرُ لَهْوٌ وَ شُغُلٌ وَ اسْتِبْدَالُ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ »
« وَ إِيَّاكُمْ وَ اسْتِشْعَارَ الطَّمَعِ
فَإِنَّهُ يَشُوبُ الْقَلْبَ شِدَّةَ الْحِرْصِ
وَ يَخْتِمُ عَلَى الْقُلُوبِ بِطَابَعِ حُبِّ الدُّنْيَا
وَ هُوَ مِفْتَاحُ كُلِّ سَيِّئَةٍ
وَ رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ
وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ كُلِّ حَسَنَةٍ »
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ
وَ قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ إِدْرَاكاً إِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلَاكاً
وَ النِّفَاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ
نفاق نيز چهار پايه دارد،
عَلَى الْهَوَى وَ الْهُوَيْنَا وَ الْحَفِيظَةِ وَ الطَّمَعِ
هواى نفس، نرمش، خودخواهى، و طمع،
فَالْهَوَى عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ
هوى نيز داراى چهار شعبه مىباشد،
عَلَى الْبَغْيِ وَ الْعُدْوَانِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الطُّغْيَانِ
ظلم و ستم، عدوان، شهوت و طغيان،
فَمَنْ بَغَى كَثُرَتْ غَوَائِلُهُ وَ غِلَّاتُهُ
كسى كه ستم مىكند گناهان و نافرمانيش زياد مىگردد،
وَ مَنِ اعْتَدَى لَمْ يُؤْمَنْ بَوَائِقُهُ وَ لَمْ يَسْلَمْ قَلْبُهُ
كسى كه تجاوز مىنمايد از ارتكاب گناه مصون نخواهد بود و دلش سالم نخواهد شد.
وَ مَنْ لَمْ يَعْزِلْ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ خَاضَ فِي الْخَبِيثَاتِ
كسانى كه خود را گرفتار هواى نفس كنند و دنبال شهوتها بروند، در كارهاى زشت و پليد آلوده مىشوند،
وَ مَنْ طَغَى ضَلَّ عَلَى غَيْرِ يَقِينٍ وَ لَا حُجَّةَ لَهُ
و كسانى كه طغيان مىكنند و از حد خود تجاوز مىنمايند گمراه مىگردند و به يقين نمىرسند، و براى كارهاى خود برهانى و دليلى ندارند.
وَ شُعَبُ الْهُوَيْنَا
نرمش و ملايمت [حقارت و پستی ؟] هم چند شعبه دارد،
الْهَيْبَةُ وَ الْغِرَّةُ وَ الْمُمَاطَلَةُ وَ الْأَمَلُ
شكوه، مكر و فريب، سهلانگارى و تاخير انداختن كارها، و آرزوهاى دور و دراز،
وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الْهَيْبَةَ تَرُدُّ عَلَى دِينِ الْحَقِّ
شكوه جلال حق را انكار مىكند،
وَ تُفْرِطُ الْمُمَاطَلَةَ فِي الْعَمَلِ حِينَ يَقْدَمُ الْأَجَلُ
سهلانگارى كارها را از وقتش تاخير مىاندازد،
وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ عَلِمَ الْإِنْسَانُ حَسَبَ مَا هُوَ فِيهِ
و آرزوها انسان را از حال خود بيرون مىكنند و زندگى طبيعى را از او مىگيرند،
وَ لَوْ عَلِمَ حَسَبَ مَا هُوَ فِيهِ مَاتَ مِنَ الْهَوْلِ وَ الْوَجَلِ
و اگر بداند در چه خيالهايى به سر مىبرد از هول و ترس جان خواهد داد.
وَ شُعَبُ الْحَفِيظَةِ
[الْحَفِيظَةِ= خود خواهی]
الْكِبْرُ وَ الْفَخْرُ وَ الْحَمِيَّةُ وَ الْعَصَبِيَّةُ
فَمَنِ اسْتَكْبَرَ أَدْبَرَ وَ مَنْ فَخَرَ فَجَرَ وَ مَنْ حَمِيَ أَصَرَّ وَ مَنْ أَخَذَتْهُ الْعَصَبِيَّةُ جَارَ
فَبِئْسَ الْأَمْرُ أَمْرٌ بَيْنَ الِاسْتِكْبَارِ وَ الْإِدْبَارِ وَ فُجُورٍ وَ جَوْرٍ
خودخواهى نيز چند شعبه دارد
و آنها عبارتند از تكبر، فخر فروشى، تعصب، و نژادپرستى و فرقهگرائى،
هر كس تكبر داشته باشد به حقيقت پشت مىكند، و
هر كس بر خود ببالد و افتخار نمايد به معصيت و گناه گرفتار مىگردد.
هر كس حميّت از قوم و قبيله نمايد در تجاوز و تعدى اصرار مىنمايد،
و هر كس اهل تعصب باشد اين تعصب ديدگان او را كور مىكند و او را به ستم وامىدارد،
چه اندازه زشت است آن كارى كه در آن تكبر و پشت كردن به حق باشد و يا ظلم و ستم و گناه و فسادى در دنبال آن واقع شود.
وَ شُعَبُ الطَّمَعِ أَرْبَعٌ
طمع نيز چهار شعبه دارد،
الْفَرَحُ وَ الْمَرَحُ وَ اللَّجَاجَةُ وَ التَّكَاثُرُ
خوشحالى، بىعارى، بىقيدى، لجاجت، و زيادهطلبى،
وَ الْفَرَحُ مَكْرُوهٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
خوشحالى در نزد خداوند ناپسند و زشت مىباشد،
وَ الْمَرَحُ خُيَلَاءُ
بىعارى و لجام گسيختگى، آدمى را به تكبر و خودخواهى مىكشاند و ساقط مىكند.
وَ اللَّجَاجَةُ بَلَاءٌ لِمَنِ اضْطَرَّتْهُ إِلَى حَبَائِلِ الْآثَامِ
لجاجت هم بلائى است كه انسان را در دام گناهان مىاندازد و او را ناخودآگاه به فساد مىكشاند،
وَ التَّكَاثُرُ لَهْوٌ وَ شُغُلٌ وَ اسْتِبْدَالُ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ
زيادهطلبى و برترىجوئى آدمى را به لهويات مشغول مىسازد و او را از نيكيها باز مىدارد، و به سقوط نزديك مىكند،
فَذَلِكَ النِّفَاقُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ
اينها بودند نفاق و پايهها و شعبههاى آن.
[طمع یکی از چهار رکن نفاق است.
اهل حسادتی که رابطه خود را با معالم ربانی قطع میکنند ، در واقع منافق هستند و یکی از حالات قلبی مذموم آنها طمع است ، اگر بخواهیم تمامی خصوصیات اخلاقی و شخصیتی آنها را بشناسیم باید حدیث نفاق و چهار پایه آن را بررسی نماییم .
(1) الْهَوَى : حسود منافق برمبنای هوای نفسش عمل می کند،
هوای نفس منافق می گوید بغی کن ، تعدی و تجاوز کن ، بدنبال شهوت برو ، طغیان کن و منافق هم این کارها را می کند.
(2) الْهُوَيْنَا [حقارت و پستی – نرمش و ملايمت]
حسود منافق شخصیت پستی دارد و پستی خود را ارزش می داند لذا اقرار به فضل آل محمد و معالم ربانی نمیکند و به آنها اهانت «قلبی و سپس زبانی» میکند.
در گذشت از دلخواهها و در آوردن پستانک تمنا از دهان، بسیار سهلانگار است.
در رسیدن به دلخواههایش نا آرام میشود و از حالت معمولی و طبیعی خارج میشود.
(3) [الْحَفِيظَةِ= خود خواهی]
حسود منافق شخصیت کاملا خودخواهی است.
چون حالت کبر و فخر و حمیت و عصبیت در او وجود دارد.
(4) حسود منافق شخصیتی طمعکار دارد، زیادهخواه است و مشغول به لهو و لعب دنیا است، بیعار و لجام گسیخته و بیخودی خوشحال است، در ارتکاب معاصی لجباز است و قطع رابطه با نور علم کرده است.
مشتقات ریشۀ «طمع» در آیات قرآن:
أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75)
وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ (84)
وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ (46)
وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ (56)
هُوَ الَّذي يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ (12)
إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنينَ (51)
وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي يَوْمَ الدِّينِ (82)
وَ مِنْ آياتِهِ يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24)
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (16)
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)
أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعيمٍ (38)
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزيدَ (15)