The Carefully Designed
VIRAL Guiding Strategy!
«طحو» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«طَحَا بالكُرةِ» + «البقلة المطحّية»
«المُدَوِّمَةُ الطَّوَاحِي: النُّسُوْرُ تَسْتَدِيْرُ حَوْلَ القَتْلى»
+ «عکف – عکفت الطیر حول القتیل»
«الطَّاحِي: الذي مَلأَ كلَّ شَيْءٍ كَثْرَةً»
«طَحَا بالكُرةِ: توپ را رها كرد، پرتاب كرد.»
«البقلة المطحّية: النابتة على وجه الأرض قد افترشتها»
«المطحّى: اللازق بالأرض»
+ «علق»
نوری که به قلب بچسبه، دیگه ولکن نیست!
«طَحَا به قلْبُه أَي ذهب به في كلِّ مَذْهَبٍ»
+ «مزن – قلبی آکنده از نور و مملوّ از آرامش!»
+ «عشق»: سوگند به عشق! سوگند به 1+1
+ «عقل»: «propagate»
این اصطلاح در فضای مجازی زیباست: «وایرال»
«Viral Marketing»: بازاریابی ویروسی!
کلمه وایرال «viral» به معنی ویروسی است.
در ترمینولوژی فضای مجازی مانند تلگرام، اینستاگرام، و فیسبوک، واتس آپ و سایر شبکههای اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته میشود که به سرعت در همۀ گروهها و بین کاربران منتشر میشود، خیلی از کاربران آن را میبینند و به خاطر جذابیت و یا مهم بودن، توسط خود کاربران به اشتراک گذاشته میشود، درست مانند ویروس، اما اینجا ویروس از جنس محتوا است که در دنیای دیجیتال زندگی میکند.
propagation concept!
Viral Marketing!
«البقلة المطحّية: النابتة على وجه الأرض قد افترشتها»
وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها
سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد!
سوگند به 1+1
(1): زمین قلب!
(1): آن کس که نور را در این قلب میگستراند!
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ … يَا طَاحِيَ الْأَرْضِ
ای خدای مهربان، کدام اسمتو صدا بزنم که نور زیبای علمتو در قلبم بگسترانی؟!
بسم الله النّور! اسم خصوصی خدا!
سوگند به زمین قلب، و صاحب نورش که نور علم آل محمد ع را در این قلب میگستراند،
و رفتار این مانکن باعرضه، علوم آل محمد ع را بین همه وایرال میکند!
این مفهوم مهم از فرایند نور الولایة رو واژۀ طحو به ما یاد میده!
سوگند به قلب سلیمی که اسم نور علم صاحبان نور را معنا نموده و عامل میشود و این نور را در قلبش میگستراند و دیگران را نیز به این نور هدایت آل محمد ع شائق و راغب مینماید.
[سورة الشمس (۹۱): الآيات ۱ الى ۱۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (۱)
سوگند به خورشيد و تابندگىاش،
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (۲)
سوگند به مَه چون پى [خورشيد] رَوَد.
وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (۳)
سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند،
وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (۴)
سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد،
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (۵)
سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت،
وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (۶)
سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد،
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (۷)
سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد؛
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (۸)
سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد،
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (۹)
كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد،
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (۱۰)
و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (۱۱)
[قوم] ثمود به سبب طغيان خود به تكذيب پرداختند.
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (۱۲)
آنگاه كه شقىترينشان بر[پا] خاست.
فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (۱۳)
پس فرستاده خدا به آنان گفت:
«زنهار! مادهشتر خدا و [نوبت] آبخوردنش را [حرمت نهيد]».
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (۱۴)
و[لى] دروغزنش خواندند و آن [مادهشتر] را پى كردند،
و پروردگارشان به [سزاى] گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاك يكسان كرد.
وَ لا يَخافُ عُقْباها (۱۵)
و از پيامدِ كار خويش، بيمى به خود راه نداد.
امام صادق علیه السلام:
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها
الشَّمْسُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ ضُحَاهَا قِيَامُ الْقَائِمِ
لِأَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَالَ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها
الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ
وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها
هُوَ قِيَامُ الْقَائِمِ
وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها
حبتر وَ دَوْلَتُهُ قَدْ غَشَا عَلَيْهِ الْحَقُّ
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها
قَالَ هُوَ مُحَمَّدٌ ع هُوَ السَّمَاءُ الَّذِي يَسْمُو إِلَيْهِ الْخَلْقُ فِي الْعِلْمِ
وَ قَوْلُهُ
وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها
قَالَ الْأَرْضُ الشِّيعَةُ
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها
قَالَ هُوَ الْمُؤْمِنُ الْمَسْتُورُ وَ هُوَ عَلَى الْحَقِّ
وَ قَوْلُهُ
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
قَالَ عَرَّفَهُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ
فَذَلِكَ قَوْلُهُ
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها
قَالَ
قَدْ أَفْلَحَتْ نَفْسٌ زَكَّاهَا اللَّهُ
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها اللَّهُ
وَ قَوْلُهُ
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها
قَالَ ثَمُودُ رَهْطٌ مِنَ الشِّيعَةِ
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ
فَهُوَ السَّيْفُ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ
وَ قَوْلُهُ تَعَالَى
فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ النَّبِيُّ ص
ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها
قَالَ النَّاقَةُ الْإِمَامُ الَّذِي فَهِمَ عَنِ اللَّهِ وَ فَهِمَ عَنْ رَسُولِهِ
وَ سُقْياها أَيْ عِنْدَهُ مُسْتَقَى الْعِلْمِ
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها
قَالَ فِي الرَّجْعَةِ
وَ لا يَخافُ عُقْباها
قَالَ لَا يَخَافُ مِنْ مِثْلِهَا إِذَا رَجَعَ.
«طحو» + «دوم»:
«الدُّوَّامة: فرفره بازى»
«دَوَّمَ الطائرُ: پرنده بسان دايره در فضا اوج گرفت.»
«الدُّوَام: بيمارى سرگيجه»
+ «درایت»
+ «قربانی»
+ «وهط – طحو»:
«طَحَا به قلبه أي ذهب به في كلّ شيء … ضربَه … و أَوْهَطَهُ»
+ «طحو – طحا بالکرة – والارض و ما طحاها»
انگاری با یاد معالم ربانی، به قلبِ تاریک، ضربهای نورانی میخوره،
«أَوْهَطَهُ: إذا صرعه صَرْعَةً لا يقومُ منها» و سپیدی و نور بر سیاهی فائق میآید
و اینجوری مفهوم آرامش از واژههای طحو و وهط استنباط میشود!
«الوَهْطُ: المكان المطمئن المستوي»
اون نقطه نورانی اولی که در قلب ایجاد میشه، نگاه نورانی آل محمد ع به قلب اهل یقین است!
«خیر ما القی فی القلب الیقین»
در واقع این اهل یقین با یاد معالم ربانی خواستار بهرهمندی از علم مولد آرامش آل محمد ع شده،
لذا این نقطه نورانی وقتی به قلب اصابت میکنه، خاصیتش اینه که در قلب گسترده میشه و انبساط پیدا میکنه و پخش میشه و همۀ قلب رو فرا می گیره
«الطَّاحِي: الذي مَلأَ كلَّ شَيْءٍ كَثْرَةً»
و همه به دور این منبع نورانی برای تغذیه از روشنایی آرامشی که در این قلب رخ داده، جمع میشن!
«المُدَوِّمَةُ الطَّواحى»
«تهوی الیهم»
از این مثال و این تصویر باید مفهوم معنای این اسم طحو رو خوب درک کرد که با یاد معالم ربانی در دل شرایط و تقدیرات، چه اتفاقی میافته!
بارها در مورد مثالها گفته شده که:
ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا!
در مثال مناقشه نیست!
برداشت از این مثال برای فهم معنای واژه، مد نظر است.
«يَا طَاحِيَ» + «قبض و بسط»
در داستان زیبای حضرت یوسف ع آنجا که یهودا در قصر عصبانی شد ، حضرت یوسف ع گوی طلایی که فرزندش با آن بازی می کرد « رُمَّانَةٌ مِنْ ذَهَبٍ يَلْعَبُ بِهَا » را به سمت یهودا پرتاب کردند « دَحْرَجَهَا نَحْوَ يَهُودَا » تا فرزند یوسف ع برای گرفتن گوی برود و دستش به یهودا خورد و آرام شد « فَوَقَعَتْ يَدُهُ عَلَى يَهُودَا فَذَهَبَ غَضَبُهُ » و تعجب کرد و گفت در این قصر از فرزندان یعقوب وجود دارد!
«إِنَّ فِي الْبَيْتِ لَمِنْ وُلْدِ يَعْقُوبَ»!
اینجا یوسف ع تظاهر اسم الله یا طاحی الارض را دادند!
« … قَالَ فَرَجَعَ إِخْوَةُ يُوسُفَ إِلَى أَبِيهِمْ- وَ تَخَلَّفَ يَهُودَا فَدَخَلَ عَلَى يُوسُفَ فَكَلَّمَهُ حَتَّى ارْتَفَعَ الْكَلَامُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يُوسُفَ وَ غَضِبَ وَ كَانَتْ عَلَى كَتِفِ يَهُودَا شَعْرَةٌ فَقَامَتِ الشَّعْرَةُ فَأَقْبَلَتْ تَقْذِفُ بِالدَّمِ- وَ كَانَ لَا يَسْكُنُ حَتَّى يَمَسَّهُ بَعْضُ أَوْلَادِ يَعْقُوبَ، قَالَ فَكَانَ بَيْنَ يَدَيْ يُوسُفَ ابْنٌ لَهُ- فِي يَدِهِ رُمَّانَةٌ مِنْ ذَهَبٍ يَلْعَبُ بِهَا- فَلَمَّا رَأَى يُوسُفُ أَنَّ يَهُودَا قَدْ غَضِبَ- وَ قَامَتِ الشَّعْرَةُ تَقْذِفُ بِالدَّمِ- أَخَذَ الرُّمَّانَةَ مِنَ الصَّبِيَّ ثُمَّ دَحْرَجَهَا نَحْوَ يَهُودَا وَ تَبِعَهَا الصَّبِيُّ لِيَأْخُذَهَا- فَوَقَعَتْ يَدُهُ عَلَى يَهُودَا فَذَهَبَ غَضَبُهُ، قَالَ فَارْتَابَ يَهُودَا وَ رَجَعَ الصَّبِيُّ بِالرُّمَّانَةِ إِلَى يُوسُفَ ثُمَّ ارْتَفَعَ الْكَلَامُ بَيْنَهُمَا حَتَّى غَضِبَ يَهُودَا وَ قَامَتِ الشَّعْرَةُ تَقْذِفُ بِالدَّمِ- فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ يُوسُفُ دَحْرَجَ الرُّمَّانَةَ نَحْوَ يَهُودَا فَتَبِعَهَا الصَّبِيُّ لِيَأْخُذَهَا- فَوَقَعَتْ يَدُهُ عَلَى يَهُودَا فَسَكَنَ غَضَبُهُ- وَ قَالَ إِنَّ فِي الْبَيْتِ لَمِنْ وُلْدِ يَعْقُوبَ حَتَّى صَنَعَ ذَلِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ »
[ارض و سماء] :
انگاری صاحبان نور، آسمان علم آل محمد ع، برای اهل نور هستند!
لذا اهل نور برای بهرهمندی از معنای اسماء الحسنی، میبایست علم و اندیشه صحیح را از این صاحبان نور، در ملک و در ملکوت، در دل شرایط و تقدیراتشان، اخذ نموده و بکار ببندند، ان شاء الله تعالی.
وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها قَالَ هُوَ مُحَمَّدٌ ع هُوَ السَّمَاءُ الَّذِي يَسْمُو إِلَيْهِ الْخَلْقُ فِي الْعِلْمِ
وَ قَوْلُهُ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها قَالَ الْأَرْضُ الشِّيعَةُ
+ «معارین و مستقرین»
[مثال بولینگ]:
انگاری وقتی در دل شرایط تقدیرات (آیاتی و رسلی)، به یاد معالم ربانی و نورانی میافتی، این صاحب نور است که یک گوی و توپ علمی رو بطرف قلبت رها میکنه و وقتی به قلبت اصابت میکنه، یهو مثل یک چراغ نورانی، روشن میشی «وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» و قلبت پر از نور و شوق میشه!
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ … يَا طَاحِيَ الْأَرْضِ»:
مفهوم و معنای این واژه و اسم اینجوری در دل شرایط برای اهل یقین ایجاد آرامش قلبی میکنه و اهل یقین در هر زمان میدونن با یاد کدام اسم و پسورد میشه به معنای آرامشی که خدای مهربان در این اسم قرار داده رسید و درک نمود.
البته مثال بولینگ برای اینه که معنی واژه طحو را متوجه بشیم و در دل شرایط از زمانی که اهل یقین به یاد معالم ربانی میافته تا زمانی که قلبش منور به نور علم آل محمد ع میشه، این زمان میتونه در حد کن فیکون باشه! یعنی هنوز لب تر نکردی، نور در قلب پرتو افشانی میکند!
+ «شکو – مشکات نورانی!»
+ «نصایح نورانی!»
رَوَى السَّيِّدُ بْنُ طَاوُسٍ … قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع
أَنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى إِمَامِهِ مَا يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى رَبِّهِ
قَالَ فَكَتَبَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ فَإِنَّ الْجَوَابَ يَأْتِيكَ.
سيد بن طاوس نقل مىكند:
شخصی نامهاى به اين مضمون براى امام هادى ع نوشت:
شخص ميل دارد درخواستى که از خدا مينمايد، از امامش درخواست کند،
در جواب نوشت اگر حاجتى داشتى لبهاى خود را حركت بده، جواب را خواهى يافت.
خاصیت این نقطه نورانی که در قلب ظاهر میشه اینه که منبسط میشه و بسط پیدا میکنه و گسترده میشه و یهو وایرال میشه و همه جای قلب رو میگیره و فرش میکنه
«البقلة المطحّية: النابتة على وجه الأرض قد افترشتها»
چه مفهوم و معنای زیبایی در واژه طحو وجود داره که اهل یقین با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه صحیح، دنبال یه همچین تاثیری در قلب خودشون هستند تا به آرامش برسند ان شاء الله تعالی.
+ «خضر – خضر الله»:
از معجزات آل محمد ع اینه که هر جا پا میذارن سرسبز میشه!
پر آب میشه! خوش آب و هوا میشه! مرده زنده میشه!
قلوب تاریک با یاد معالم ربانی منور به نور علم و حکمت آل محمد ع میشوند.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ … يَا طَاحِيَ الْأَرْضِ
الطاء، النّور الولایة!
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا طُهْرُ يَا طَاهِرُ يَا طَهُورُ يَا طِيبَ الْأَوْلِيَاءِ يَا طَامِسَ عُيُونِ الْأَعْدَاءِ
يَا طَالِباً لَا يَعْجِزُ يَا طَاحِيَ الْأَرْضِ يَا طَاوِيَ السَّمَاءِ يَا طَلَبَ الْغَادِرِينَ
يَا طَارِدَ الْعُسْرِ عَنِ الْيُسْرِ
أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ افْعَلْ بِي وَ بِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين.
[سطح – ضرب – طحو] :
الضَّرْبَة: نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست!
+ «الصاعقة»
(ای ضربۀ نورانی! لطفا ضربهای به این قلب تاریک من بزن!
«اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر»
«ِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر»
+ «طحا بالکرة»
+ «سطح و مسطح: وردنه»
مقالههای علمی (ضرب المثلها)، هر کدام ضرباتی است بر قلب قسی و منقبض ما، شاید به نور و گرمای آغوش آل محمد ع، گرم و نرم و منبسط و نورانی شود ان شاء الله تعالی.