Double Standard!
«جوف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الجَوْفِ: الخلاء»
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»
«الخلاء الواقع في الباطن حيوانا أو غير ذلك، محسوسا أو معقولا.»
«الجَوْفُ: المطمئن من الأرض»
«فقه اللغه: فإذا كانت الأرض مطمئنة، فهي: الجَوْف، و الغائط. ثم الهَجْل و الهَضْم.»
یک بام و دو هوا، نمیشه!
یک درون، و دو قلب نمیشه!
یا تمنّا فدای تقدیر! یا تقدیر فدای تمنّا!
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ
الْمِشْكَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِيلُ قَلْبُهُ
چراغِ نورانیِ درونِ مومن، قلب اوست!
مومن با این چراغ نورانی درونِ خود، از نقص در آمده و به کمال میرسد!
«أنّ القلب صدف درّة المحبّة، و المحبّة أمانتي»
+ «من النقص ان تکون شفیعک کان شیئا خارجا عن ذاتک و صفاتک»
[سورة النور (۲۴): الآيات ۳۵ الى ۳۸]
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ
الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ
الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ
لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ
يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ
نُورٌ عَلى نُورٍ
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ
وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ
وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۳۵)
خدا نور آسمانها و زمين است.
مَثَلِ نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى، و آن چراغ در شيشهاى است.
آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مىشود.
نزديك است كه روغنش – هر چند بدان آتشى نرسيده باشد – روشنى بخشد.
روشنى بر روى روشنى است.
خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مىكند،
و اين مثلها را خدا براى مردم مىزند و خدا به هر چيزى داناست.
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (۳۶)
در خانههايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.
در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مىكنند:
رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ
يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (۳۷)
مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمىدارد،
و از روزى كه دلها و ديدهها در آن زيرورو مىشود مىهراسند.
لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ
وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (۳۸)
تا خدا بهتر از آنچه انجام مىدادند، به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد،
و خدا [ست كه] هر كه را بخواهد بىحساب روزى مىدهد.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع
فِي هَذِهِ الْآيَةِ
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
قَالَ بَدَأَ بِنُورِ نَفْسِهِ تَعَالَى
«مَثَلُ نُورِهِ» مَثَلُ هُدَاهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ
«كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ»
وَ الْمِشْكَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِيلُ قَلْبُهُ
وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ
«يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ»
قَالَ الشَّجَرَةُ الْمُؤْمِنُ
«زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» قَالَ عَلَى سَوَاءِ الْجَبَلِ لَا غَرْبِيَّةٍ أَيْ لَا شَرْقَ لَهَا وَ لَا شَرْقِيَّةٍ أَيْ لَا غَرْبَ لَهَا
إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ طَلَعَتْ عَلَيْهَا وَ إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ غَرَبَتْ عَلَيْهَا
«يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ» يَكَادُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ يُضِيءُ وَ إِنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ
«نُورٌ عَلى نُورٍ» فَرِيضَةٌ عَلَى فَرِيضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَى سُنَّةٍ
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» يَهْدِي اللَّهُ لِفَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ مَنْ يَشَاءُ
«وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» فَهَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِلْمُؤْمِنِ،
قَالَ فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ،
مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ- وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ- وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ،
قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي إِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَثَلُ نُورِ الرَّبِّ
قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَيْسَ لِلَّهِ مَثَلٌ
قَالَ اللَّهُ فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ.
«أنّ القلب صدف درّة المحبّة، و المحبّة أمانتي»
خلا اعتقادی درون ما، باید با نور ولایت آل محمد ع نورانی شود، ان شاء الله تعالی.
اهل حسادت، اعتقادا توخالی هستند!
[جَوِفَ– جَوَفاً [جوف]: تو خالى شد.]
جوف ما، یعنی درون ما دیده نمیشود.
[«المياهُ الجَوْفيَّة»: آبهاى زير زمينى]،
آبهای زیر زمینی دیده نمیشوند و وقتی به سطح زمین، سر باز میکنند و چشمه آب روان و جاری در سطح زمین میشود، تازه معلوم میشود که در اعماق زمین که دور از دید ما قرار دارد، آب گوارایی وجود دارد که ما به آن دسترسی نداریم و فقط شاهد آن مقدارش که در سطح زمین پدیدار و جاری میشود هستیم.
در واقع جوف ما همان اعتقادات ماست که با چشم دیده نمیشود و قلب ما که مرکز فرماندهی بر تمام اعضاء و جوارح ماست، در این جوف و در این اعتقاد قرار میگیرد و اعتقاد هر چه باشد قلب بدان حکم میکند.
اصلا قلب یعنی چیزی که مدام در حال تقلّب است و قلب بدون طپش و ضربان عملا زنده نیست.
ما در دنیا تا زندهایم، اگر قلبِ دارایِ طپش و تلاطم خود را، در جوف اعتقادی آل محمد ع، آرام گردانیم، قلب، ضمن اینکه وظیفه تغذیه و خونرسانی به تمام بدن را انجام میدهد، ناآرام نشده و آرامش خود را از محل استقرارش که جوف اعتقادی آل محمد ع است کسب مینماید.
جوف نورانی به نور علم آل محمد ع، قلب درون خود را منور و آرام نگه میدارد.
جوف کجاست؟!
«فِي جَوْفِهِ (لِرَجُلٍ)»
این جوف الرجل کجاست؟
که فقط یکی از دو قلب یا دو اعتقاد در آن جای میگیرد!
خداوند قلب رجل را در جوف رجل قرار داده است.
خداوند، یک قلب در یک جوف قرار داده است.
خداوند، دو قلب در یک جوف قرار نداده است.
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»
امام صادق عليه السلام:
ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه يحب بهذا قوما و يحب بهذا أعداءهم.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ دوست بدارد با اين قلب قومى را
و نيز دوست بدارد بهمين قلب دشمنان آنها را، (اين غير ممكن است).
حدیث قدسی:
يَا عِيسَى
لَا يَصْلُحُ لِسَانَانِ فِي فَمٍ وَاحِدٍ وَ لَا قَلْبَانِ فِي صَدْرٍ وَاحِدٍ وَ كَذَلِكَ الْأَذْهَانُ.
خداوند متعال به عيسى بن مريم عليه السّلام فرمود اى عيسى
دو زبان در يك دهان و دو دل در يك سينه نميشود باشد
و همچنين دو رقم فكر و انديشه در انسان امكان ندارد.
دروغگو میگه: دو تا قلب دارم!
انگاری میگه: هم حق رو میخوام، هم باطل رو!
در واقع نکته کلیدی در فهم مطلب مهمی که در آیۀ
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ» قرار دارد، در این حدیث شریف بدان اشاره شده است
و آن این است که کسی به دروغ خود را دوست آل محمد ع بداند (حق)،
اما عملا نسبت به آیات عرضه شده که متناسب با عیوب او بمنظور اصلاح و تربیت قلب حسودش تنظیم شده، اعتراض نماید و چانه بزند و خواهان تغییر شرایط عرضه شده باشد و دائما شکایت و گلهگذاری نماید و اینجاست که باید به این شخص بگوییم:
«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»
تو که داری از آیات گله میکنی «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ»، پس دروغ میگی که آل محمد ع رو دوست داری و اونا رو اطاعت میکنی، چون این آیات رو آل محمد ع متناسب با عیوب قلبت تنظیم کردن، پس یک بومو دو هوا که نمیشه!
به من بگی دوستت دارم اما به حرفت گوش نمیکنم!
اینجوری فقط داری خودتو مسخره میکنی!
«فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَهْزِئِينَ بِنَفْسِهِ»؛
چه بگی الله چه بگی آیات الله، فرقی نمیکنه!
سجده بر آیات (بوسه بر آیات) بمعنی اطاعت از خداست.
میشه ظاهرا اهل نماز و سجده باشی، اما زیر بار تحمل آیات نری، و اونا رو با عیوبت بیربط بدونی؟! این همون قصه مسخره بازیه!
در واقع در اول این حدیث شریف، امیر المومنین ع میفرمایند که ایمان کلا عمل است،
«الْإِيمَانُ تَصْدِيقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ وَ هُوَ عَمَلٌ كُلُّهُ»
و زبانا بگویی اهل ایمانم، اما در عمل با نور ولایت آرامش ایجاد نکنی ولمعطلی!
لَنْ يَجْتَمِعَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ
امام علی علیه السلام:
«… لَنْ يَجْتَمِعَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ
وَ إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ حِينَ سَاوَوْا بَيْنَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ بَيْنَ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ
وَ قَالُوا إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ لِكُلِّ مَنْ قَامَ مَقَامَ النَّبِيِّ ص بَرّاً كَانَ أَوْ فَاجِراً فَأْتُوا مِنْ قِبَلِ ذَلِكَ
قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ
أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ
وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ
فَقَالَ فِيمَنْ سَمَّوْهُمْ مِنْ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ بِأَسْمَاءِ أَئِمَّةِ الْهُدَى مِمَّنْ غَصَبَ أَهْلَ الْحَقِّ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ
وَ فِيمَنْ أَعَانَ أَئِمَّةَ الضَّلَالِ عَلَى ظُلْمِهِمْ
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ
فَأَخْبَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِعَظِيمِ افْتِرَائِهِمْ عَلَى جُمْلَةِ أَهْلِ الْإِيمَانِ بِقَوْلِهِ تَعَالَى
إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ
وَ قَوْلِهِ تَعَالَى
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ
وَ بِقَوْلِهِ سُبْحَانَهُ
أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ
وَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ هُوَ أَعْمى …»
حقّ و باطل در دل هیچ انسانی جمع نمیگردند
و خداوند در کتاب خود فرموده است:
ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ
مردم هنگامی هلاک شدند که بین رهبران حق و کفر فرقی قائل نشدند و همه را یکسان دانستند و گفتند:
«هرکس که در جای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نشست، اطاعتش واجب میباشد؛ خواه نیکوکار و یا بدکار باشند»
و از همینجا هلاک شدند.
خداوند متعال فرمود:
آیا با تسلیمشدگان چون مجرمان رفتار میکنیم؟ شما را چه میشود؟
فرمود: بگو: آیا نابینا و بینا برابرند؟ یا تاریکی و روشنی یکسانند؟
دربارهی کسانی که رهبران کفر را رهبران راستین میدانند و غاصبان حقوقی را که خداوند برای امامان به حق قرار داده و گمراهان را بر ظلم و فساد تأیید میکنند فرمود:
اینها چیزی نیستند جز نامهایی که خود و پدرانتان به آنها دادهاید؛
و خداوند هیچ دلیلی بر آنها نفرستاده است.
خداوند با آیه:
إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ
به همهی مؤمنان اطّلاع داده و آنان را بر دروغ بزرگی که آنان گفتند مطّلع فرموده است.
+ «بغض»
نمیشه هم محبّ بود و هم مبغض!
إِنَّ مُحِبَّنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُبْغِضَنَا
وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُحِبَّنَا
قلب اهل نور نمیتونه عاشق صاحب نورش نباشه!
و قلب حسود هم نمیتونه از نور بدش نیاد!
اینها از افعال قلوب است و ریشه در عالَم ذر آنها دارد!
+ «فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ»
امام علی علیه السلام:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ هُوَ فِي الرَّحْبَةِ مُتَّكِئاً
فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ كَيْفَ أَصْبَحْتَ
قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ وَ رَدَّ عَلَيَّ وَ قَالَ
أَصْبَحْتُ مُحِبّاً لِمُحِبِّنَا صَابِراً عَلَى بُغْضِ مَنْ يُبْغِضُنَا
إِنَّ مُحِبَّنَا يَنْتَظِرُ الرَّوْحَ وَ الْفَرَجَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ
وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا بَنَى بِنَاءً فَ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ
فَكَأَنَّ بُنْيَانَهُ قَدْ هَارَ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ
يَا أَبَا الْمُعْتَمِرِ
إِنَّ مُحِبَّنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُبْغِضَنَا
وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُحِبَّنَا
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَبَلَ قُلُوبَ الْعِبَادِ عَلَى حُبِّنَا وَ خَذَلَ مَنْ يُبْغِضُنَا
فَلَنْ يَسْتَطِيعَ مُحِبُّنَا بُغْضَنَا وَ لَنْ يَسْتَطِيعَ مُبْغِضُنَا حُبَّنَا
وَ لَنْ يَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي قَلْبٍ وَاحِدٍ
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ
يُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ يُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُمْ.
حنش بن معتمر گويد:
بر امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) در حالى كه در رحبه (محلّى در كوفه) تكيه زده بود داخل شدم و گفتم: السّلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة اللَّه و بركاته، چگونه صبح كردى؟
حضرت سربلند كرد و جواب سلام مرا داد و فرمود:
صبح كردم در حالى كه دوستدار دوستان، و صبركننده بر دشمنى دشمنانمان هستم،
همانا دوست ما در هر شبانه روز منتظر راحتى و گشايش است،
و دشمن ما بناى كار خود را بر پايهاى نهاده كه سخت نااستوار و لغزان است،
اين بناى او بر لب پرتگاهى است كه وى را در آتش دوزخ مىافكند.
اى ابا المعتمر
براستى كه دوست ما نمىتواند ما را دشمن بدارد،
و دشمن ما نمىتواند ما را دوست بدارد،
همانا خداى متعال دلهاى بندگان را بر دوستى ما سرشته،
و دست از يارى دشمن ما شسته،
پس دوست ما توان دشمنى ما، و دشمن ما توان دوستى ما را ندارد،
و هرگز دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك دل نگنجد
زيرا كه «خداوند براى يك مرد دو دل در درونش ننهاده است»
تا با يكى گروهى را و با ديگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.
اهل حسادت، قلب و زبانشان یکی نیست!
آنها بغض قلبی خودشان را نسبت به صاحبان نور، مخفی نگه میدارند.
و زمانی که آیت عرضه شده و در بین دو راهی تمنّا و تقدیر قرار میگیرند، دستشان رو میشود.
اینجاست که قلب و زبانشان در بغض نسبت به صاحبان نور، یکی میشود و عملا کاری میکنند که حسدشان نسبت به صاحبان نور برملا میگردد «کربلا».
مستقرینی که گاهی در فروع باطل ناخنک میزنند، هنگام عرضه آیت، نسبت به اصل نورانی، برای اینکه قلب و زبانشان در حب آل محمد ع یکی شود، دست از اعمال اشتباه، در فروعاتشان بر میدارند.
در واقع آیات و امتحانات عرضه میشود تا ماهیت پنهان درون قلب رو شود!
پس دو قلب یا دو اعتقاد در قلب وجود ندارد و شخصیت هر نفر یک چیز بیشتر نیست.
اهل حسادت برای منافع طلبی خود، این شخصیت و ماهیت پلید خود را کتمان میکنند و زبانا تظاهر به دوستی مینمایند، اما خداوند حکیم نمیگذارد هیچ چیز مخفی بماند لذا آیاتی در جریان فتنهها عرضه میکند که اهل حسادت مجبور باشند هویت خود را رو نمایند (لذا قصه کربلا پیش میآید).
کسی به آرامش میرسد که قلب و زبانش در حب آل محمد ع یکی باشد و این کسی است که قلبا باور دارد که حوادث آثار عیب اوست و عملا هم در آیات عرضه شده با چشمپوشی از دلخواههایش، این باور را عمل مینماید و اثبات مینماید که قلب و زبانش در حب آل محمد ع یکی است، ولی اهل حسادت کوفه، که داعیه دوستی حسین ع را داشتند، وقتی عملا زمان عمل به ولایت رسید و آن را مغایر با خواستههای خود دیدند، در خلوت خود، اختیارا و بدون تاثیر هیچ عامل فشاری از محیط پیرامون خود، با عامل درون قلب خود- که حسد غالب بر عقل بود- تصمیم گرفتند، حسین ع را- که به زعم آنها با آرامش خیالی آنها توافق نداشت- از سر راه خود بردارند، تا به آرامش برسند و تصمیم خود را عملی نمودند، اما چون این باور، عملا کسی را به آرامش نمیرساند، لذا بر ناآرامی آنها در دنیا، و در آخرت، تا ابد افزوده خواهد شد.
واژه «قلبین»: اینجور نیست که دو قلب داشته باشی و با یکی به نور یقین داشته باشی و با قلب دیگر آن را قبول نداشته باشی! در واقع عملا هر چقدر از آیات بدت بیاید تو با همان یک قلبی که در جوف خود داری، نسبت به مافوقی که عرضه کننده آیت است، بغض داری، و خواستههای خود را جدا و متفاوت از هدف مافوقت، نسبت به خودت میبینی.
قلبی که بر آیت بوسه میزند به آرامش رسیده و همانی را میخواهد که مافوق برایش خواسته و قلبا دنبال چانهزنی و تغییر شرایط به سمت تمنّای خود نیست و او با همین یک قلبش درک موت نموده است و قلبش به حیات طیّبة رسیده است.
حسود دودوزهباز دائما ناآرام است!
حسود نباید سر خودش را کلاه بگذارد و خیال کند که دوست آل محمد ع است!
امتحانش مجانی است: حال بوسه بر آیت، قلبا داری یا نه؟!
پس حال بوسه بر رخسار زیبای مهدی آل محمد ع نیز …. بستگی به جواب بالا دارد!
اگر این حال، قلبا و عملا بوجود بیاید، در واقع جواب تو به آیت، همان معنای جوابی (القطع) است به ندای ابراهیم ع که فرج بدنبال این جواب، برایت حاصل خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (۱)
اى پيامبر، از خدا پروا بدار و كافران و منافقان را فرمان مبر، كه خدا همواره داناى حكيم است.
وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (۲)
و آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوى تو وحى مىشود، پيروى كن
كه خدا همواره به آنچه مىكنيد آگاه است.
وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (۳)
و بر خدا اعتماد كن، همين بس كه خدا نگهبان [تو]ست.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ
وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ
وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ
ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ
وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ (۴)
خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است،
و آن همسرانتان را كه مورد «ظِهار» قرار مىدهيد مادران شما نگردانيده،
و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است.
اين، گفتار شما به زبان شماست،
و[لى] خدا حقيقت را مىگويد، و او[ست كه] به راه راست هدايت مىكند.
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ
فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ
وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ
وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (۵)
آنان را به [نام] پدرانشان بخوانيد، كه اين نزد خدا عادلانهتر است،
و اگر پدرانشان را نمىشناسيد پس برادران دينى و موالى شمايند،
و در آنچه اشتباهاً مرتكب آن شدهايد بر شما گناهى نيست،
ولى در آنچه دلهايتان عمد داشته است [مسؤوليد] و خداست كه همواره آمرزنده مهربان است.