دکتر محمد شعبانی راد

با نور، خوش‌تیپ، شیک و باکلاس میشی! ناقة الله!

Luminous Handsome!
How To Be Stylish, Elegant,
And Classy Any Time?!

«نوق» یکی از هزار واژه مترداف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«بعيرٌ مُنَوَّقٌ: أى مذلَّلٌ مروَّض موطأ» + «روض»
«نَاقَةٌ مُنَوَّقَةٌ» + «وری – درناژ حسادت!»
«نَوَّقَ ‏الجملَ: شتر را رام كرد و تربيت نمود.»
«الناقة: أصلها من التوطئة و التذليل»
+ «وطو – واطأ في الشعر»
+ «ذلل – دابة ذلول»
«النَّوَّاقُ‏ من الرجال: الذى يروض الأمور و يُصلحها،
آنكه با مهارت و دانائى كارها و امور را اصلاح كند.» + «نور شایسته‌سالاری!»
«تَنَوَّقَ‏ فلانٌ في مَطعَمِه و مَلبَسه و أمُورِه: إذا تَجوّدَ و بالَغ» + «maturation»
«قلبی که مدام قبض و بسطش رو میفهمه،
اینجوری تربیت میشه و اصلاح میشه و با‌کلاس و با‌سلیقه میشه!»
«شیک و زیبا و با سلیقه و مطابق مُد روز»
+ «به‌روز باش! به‌نور باش!»
+ «بقع – بقعة مبارکة»
+ «عبد – طریق معبّد – طریق مذلّل»
«المنوَّق‏ من النَّخل: الملقَّح،
نخل كه پيوند شده باشد.»
«نَوَّقَ النَّخْلَ: نخل را پيوند زد.»
+ «جفت»
+ «عقل – تعقیل النّبات!»
«النَّوْقَة: الحَذَاقة في كل شي‏ء، مهارت در هر كارى.» + «ذکو»
«النِّيق‏: بالاترين جاى كوه، قله كوه» + «علو – علی»
«النِّيقَة: آراستگى در كارها»: «stylish»

با نور، خوش‌تیپ، شیک و باکلاس میشی! هذه ناقة الله!
هر وقت که این نور، توی قلبت، قبض میشه، تاریک میشی! بی‌کلاس میشی! بی‌هویّت میشی!
+ «عقر – توقف جریان نورانی!»

+ «حاملان نور!»: به راه رفتن سنگین و متین و شیک و باوقار و باکلاس شتر نگاه کنیم!
به این میگن: «ناقة منوّقة»
+ «از رفتارت معلوم میشه که قلبت نورانی شده!»
از راه رفتنت معلوم میشه که چه قلب باکلاس و نورانیی داری!
چه محموله‌ی نفیسی رو داری حمل می‌کنی! (8 زوج!)
+ «فیلم روض: اسبی که هنوز رام نشده، چه کارهایی میکنه!»

اشتباه مرگبار، مشمول شفاعت و غفران الهی نمیشود!

فَلَوْ سَأَلْتَنَا ذُنُوبَ أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَغَفَرْنَا لَهُمْ 
غَيْرَ عَاقِرِ اَلنَّاقَةِ وَ قَتَلَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْأَئِمَّةِ اَلطَّاهِرِينَ

امام صادق علیه السلام:
لابن شاذان رُوِيَ عَنِ اَلْإِمَامِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:
أَنَّهُ كَانَ جَالِساً فِي اَلْحَرَمِ فِي مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
فَجَاءَ رَجُلٌ شَيْخٌ كَبِيرٌ قَدْ فَنِيَ عُمُرُهُ فِي اَلْمَعْصِيَةِ
فَنَظَرَ إِلَى اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ
نِعْمَ اَلشَّفِيعُ إِلَى اَللَّهِ لِلْمُذْنِبِينَ
فَأَخَذَ بِأَسْتَارِ اَلْكَعْبَةِ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ:
بِحَقِّ جَدِّ هَذَا يَا وَلِيِّي
بِحَقِّ اَلْهَاشِمِيِّ اَلْأَبْطَحِيِّ
بِحَقِّ اَلذِّكْرِ إِذْ يُوحَى إِلَيْهِ
بِحَقِّ وَصِيِّهِ اَلْبَطَلِ اَلْكَمِيِّ
بِحَقِّ اَلطَّاهِرَيْنِ اِبْنَيْ عَلِيٍّ
وَ أُمِّهِمَا اِبْنَةِ اَلْبَرِّ اَلزَّكِيِّ
بِحَقِّ أَئِمَّةٍ سَلَفُوا جَمِيعاً
عَلَى مِنْهَاجِ جَدِّهِمُ اَلنَّبِيِّ

بِحَقِّ اَلْقَائِمِ اَلْمَهْدِيِّ إِلاَّ
غَفَرْتَ خَطِيئَةَ اَلْعَبْدِ اَلْمُسِيءِ

قَالَ
فَسَمِعَ هَاتِفاً يَقُولُ
يَا شَيْخُ كَانَ ذَنْبُكَ عَظِيماً وَ لَكِنْ غَفَرْنَا لَكَ جَمِيعَ ذُنُوبِكَ بِحُرْمَةِ شُفَعَائِكَ
فَلَوْ سَأَلْتَنَا ذُنُوبَ أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَغَفَرْنَا لَهُمْ 
غَيْرَ 
عَاقِرِ اَلنَّاقَةِ وَ قَتَلَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْأَئِمَّةِ اَلطَّاهِرِينَ.

هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ

به این میگن: ناقة الله!

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۷۳ الى ۷۹]
وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً
قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ
ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ
قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ
هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً
فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (۷۳)
و به سوى [قوم‏] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستاديم‏]؛ گفت:
«اى قوم من، خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست؛
در حقيقت، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است.
اين، ماده شتر خدا براى شماست كه پديده‌‏اى شگرف است.
پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورد و گزندى به او نرسانيد
تا [مبادا] شما را عذابى دردناك فرو گيرد.
وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ
وَ بَوَّأَكُمْ‏ فِي الْأَرْضِ
تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً
فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ
وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ (۷۴)
و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم‏] عاد جانشينان [آنان‏] گردانيد،
و در زمين به شما جاى [مناسب‏] داد.
در دشتهاى آن [براى خود] كاخهايى اختيار مى‌كرديد،
و از كوهها خانه‌‏هايى [زمستانى‏] مى‌‏تراشيديد.
پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد
و در زمين سر به فساد برمداريد.»
قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ
أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ
قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۷۵)
سران قوم او كه استكبار مى‌‏ورزيدند، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند:
«آيا مى‌‏دانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟»
گفتند: «بى‌‏ترديد، ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است مؤمنيم.»
قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا
إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (۷۶)
كسانى كه استكبار مى‌‏ورزيدند، گفتند:
«ما به آنچه شما بدان ايمان آورده‌‏ايد كافريم.»
فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ
وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (۷۷)
پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند:
«اى صالح، اگر از پيامبرانى، آنچه را به ما وعده مى‏‌دهى براى ما بياور.»
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (۷۸)
آنگاه زمين‏‌لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‌‏هايشان از پا درآمدند.
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ
يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ
وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (۷۹)
پس [صالح‏] از ايشان روى برتافت و گفت:
«اى قوم من، به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم
ولى شما خيرخواهان [و نصيحتگران‏] را دوست نمى‏‌داريد.»

[سورة هود (۱۱): الآيات ۶۱ الى ۶۸]
وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً
قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ
هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها
فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ
إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (۶۱)
و به سوى [قوم‏] ثمود، برادرشان صالح را [فرستاديم‏].
گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد. براى شما هيچ معبودى جز او نيست.
او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد.
پس، از او آمرزش بخواهيد، آنگاه به درگاه او توبه كنيد،
كه پروردگارم نزديك [و] اجابت‏‌كننده است.»
قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا
أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا
وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (۶۲)
گفتند: «اى صالح، به راستى تو پيش از اين، ميان ما مايه اميد بودى.
آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى‌‏پرستيدند باز مى‏‌دارى؟
و بى‏‌گمان، ما از آنچه تو ما را بدان مى‏‌خوانى سخت دچار شكّيم.»
قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ
فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ (۶۳)
گفت: «اى قوم من، چه بينيد، اگر [در اين دعوا] بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود رحمتى به من داده باشد، پس اگر او را نافرمانى كنم چه كسى در برابر خدا مرا يارى مى‏‌كند؟
در نتيجه، شما جز بر زيان من نمى‌‏افزاييد.»
وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً
فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ (۶۴)
«و اى قوم من، اين ماده شتر خداست كه براى شما پديده‌‏اى شگرف است.
پس بگذاريد او در زمين خدا بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابى زودرس فرو مى‏‌گيرد.»
فَعَقَرُوها
فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (۶۵)
پس آن [ماده شتر] را پى كردند،
و [صالح‏] گفت: «سه روز در خانه‏‌هايتان برخوردار شويد. اين وعده‏‌اى بى‏‌دروغ است.»
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (۶۶)
پس چون فرمان ما دررسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود رهانيديم و از رسوايى آن روز [نجات داديم‏].
به يقين، پروردگار تو همان نيرومند شكست‌‏ناپذير است.
وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (۶۷)
و كسانى را كه ستم ورزيده بودند، آن بانگِ [مرگبار] فرا گرفت، و در خانه‏‌هايشان از پا درآمدند.
كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها
أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ
أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (۶۸)
گويا هرگز در آن [خانه‏‌ها] نبوده‏‌اند.
آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند.
هان، مرگ بر ثمود.

[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۵۸ الى ۶۰]
وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (۵۸)
و هيچ شهرى نيست مگر اينكه ما آن را [در صورت نافرمانى،] پيش از روز رستاخيز، به هلاكت مى‏‌رسانيم يا آن را سخت عذاب مى‏‌كنيم. اين [عقوبت‏] در كتاب [الهى‏] به قلم رفته است.
وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلاَّ أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً (۵۹)
و [چيزى‏] ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان، آنها را به دروغ گرفتند، و به ثمود ماده‏‌شتر داديم كه [پديده‌‏اى‏] روشنگر بود، و[لى‏] به آن ستم كردند، و ما معجزه‏‌ها را جز براى بيم‌‏دادن [مردم‏] نمى‏‌فرستيم.
وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً (۶۰)
و [ياد كن‏] هنگامى را كه به تو گفتيم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم، و [نيز] آن درخت لعنت‌شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را بيم مى‌‏دهيم، ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمى‏‌افزايد.

[سورة الشعراء (۲۶): الآيات ۱۴۱ الى ۱۵۹]
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ (۱۴۱)
ثموديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند؛
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۴۲)
آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (۱۴۳)
من براى شما فرستاده‏‌اى درخور اعتمادم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (۱۴۴)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (۱۴۵)
و بر اين [رسالت‏] اجرى از شما طلب نمى‏‌كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ (۱۴۶)
آيا شما را در آنچه اينجا داريد آسوده رها مى‏‌كنند؟
فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (۱۴۷)
در باغها و در كنار چشمه‏‌ساران،
وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ (۱۴۸)
و كشتزارها و خرمابُنانى كه شكوفه‌‏هايشان لطيف است؟
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ (۱۴۹)
و هنرمندانه [براى خود] از كوهها خانه‌‏هايى مى‏‌تراشيد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (۱۵۰)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.
وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (۱۵۱)
و فرمان افراطگران را پيروى مكنيد:
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (۱۵۲)
آنان كه در زمين فساد مى‌‏كنند و اصلاح نمى‌‏كنند.»
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (۱۵۳)
گفتند: «قطعاً تو از افسون‏‌شدگانى.
ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (۱۵۴)
تو جز بشرى مانند ما [بيش‏] نيستى. اگر راست مى‏‌گويى معجزه‌‏اى بياور.»
قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (۱۵۵)
گفت: «اين ماده‌‏شترى است كه نوبتى از آب او راست و روزى معيّن نوبت آب شماست.
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ (۱۵۶)
و به آن گزندى مرسانيد كه عذابِ روزى هولناك شما را فرومى‏‌گيرد.»
فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ (۱۵۷)
پس آن را پى كردند و پشيمان گشتند.
فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۵۸)
آنگاه آنان را عذاب فروگرفت. قطعاً در اين [ماجرا] عبرتى است، و[لى‏] بيشترشان ايمان‌‏آورنده نبودند.
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۱۵۹)
و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست‏‌ناپذير مهربان است.

[سورة القمر (۵۴): الآيات ۲۲ الى ۳۱]
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (۲۲)
و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كرده‌‏ايم؛ پس آيا پندگيرنده‏‌اى هست؟
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (۲۳)
قوم ثمود هشداردهندگان را تكذيب كردند.
فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (۲۴)
و گفتند: «آيا تنها بشرى از خودمان را پيروى كنيم؟
در اين صورت، ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهيم بود.»
أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا
بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ (۲۵)
«آيا از ميان ما [وحى‏] بر او القا شده است؟
[نه،] بلكه او دروغگويى گستاخ است.»
سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ (۲۶)
به زودى فردا بدانند دروغگوى گستاخ كيست.
إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ (۲۷)
ما براى آزمايش آنان [آن‏] ماده‌‏شتر را فرستاديم و [به صالح گفتيم:]
«مراقب آنان باش و شكيبايى كن.
وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (۲۸)
و به آنان خبر ده كه آب ميانشان بخش شده است: هر كدام را آب به نوبت خواهد بود.»
فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ (۲۹)
پس رفيقشان را صدا كردند و [او] شمشير كشيد و [شتر را] پى كرد.
فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ (۳۰)
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من‏]؟
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ (۳۱)
ما بر [سر]شان يك فرياد [مرگبار] فرستاديم و چون گياهِ خشكيده [كومه‏‌ها] ريزريز شدند.

[سورة الشمس (۹۱): الآيات ۱ الى ۱۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (۱)
سوگند به خورشيد و تابندگى‌‏اش،
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (۲)
سوگند به مَه چون پى [خورشيد] رَوَد.
وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (۳)
سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند،
وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (۴)
سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد،
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (۵)
سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت،
وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (۶)
سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد،
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (۷)
سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد؛
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (۸)
سپس پليدكارى و پرهيزگارى‌‏اش را به آن الهام كرد،
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (۹)
كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد،
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (۱۰)
و هر كه آلوده‌‏اش ساخت، قطعاً درباخت.
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (۱۱)
[قوم‏] ثمود به سبب طغيان خود به تكذيب پرداختند.
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (۱۲)
آنگاه كه شقى‏‌ترينشان بر[پا] خاست.
فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (۱۳)
پس فرستاده خدا به آنان گفت:
«زنهار! ماده‏‌شتر خدا و [نوبت‏] آب‏خوردنش را [حرمت نهيد]».
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (۱۴)
و[لى‏] دروغزنش خواندند و آن [ماده‏‌شتر] را پى كردند،
و پروردگارشان به [سزاى‏] گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاك يكسان كرد.
وَ لا يَخافُ عُقْباها (۱۵)
و از پيامدِ كار خويش، بيمى به خود راه نداد.

«النَّاقَةُ الْإِمَامُ الَّذِي فَهَّمَهُمْ عَنِ اللَّهِ
وَ سُقْياها أَيْ عِنْدَهُ مُسْتَقَى الْعِلْمِ»

ناقة الله – حجة الله

وَ قَتَلُوا نَاقَةً بَعَثْتُهَا إِلَيْهِمْ حُجَّةً عَلَيْهِمْ
وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِمْ فِيهَا ضَرَرٌ
وَ كَانَ لَهُمْ أَعْظَمُ‏ الْمَنْفَعَةِ

و ناقه‌‏اى را كشتند كه من چونان حجّتى، براى آنان فرستاده بودم
و آن نه تنها بر ايشان زيانى نداشت كه بيشترين سود را داشت.
(دارویِ بدونِ ساید افکت! نور، اصلا هیچ عارضه‌ی جانبی ندارد!)

داستان قوم صالح عليه السّلام در قرآن‏

ابو بصير مى‏‌گويد:
به امام صادق عليه السّلام گفتم:
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ
أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ،

يعنى چه؟
حضرت عليه السّلام فرمود:
اين همان داستان تكذيبى است كه از صالح كردند، و خداوند عزّ و جل هيچ‌گاه مردمى را هلاك نكرد مگر اينكه پيش از آن پيامبرانى براى آنها فرستاد و آن پيامبران بر آن قوم حجّت آوردند، و خداوند صالح را براى قوم ثمود فرستاد و صالح آنها را به سوى خدا فراخواند و آنها پاسخش ندادند و بر او عصيان كردند و گفتند: هرگز به تو ايمان نياوريم مگر آنكه براى ما از اين كوه شترى ده‌ماهه برآورى.

آنها اين كوه را پرستش مى‏‌كردند و در سر هر سال براى آن قربانى مى‌‏دادند و نزديك آن گرد مى‌‏آمدند. آنها به صالح گفتند: اگر آن گونه كه خود مى‏‌پندارى رسول و پيامبرى از خداى خود بخواه تا از اين سنگ سخت براى ما شترى ده‌ماهه برآورد،
و خداوند آن گونه كه خواسته بودند اين شتر را براى آنها برآورد.

سپس خداوند به صالح وحى فرستاد كه به آنها بگو:
همانا خدا براى اين ماده شتر [از اين آب‏] يك روز را حق الشرب قرار داده و براى شما نيز يك روز را.
هر گاه كه شتر در نوبت خود به روز مقرّر، آب مى‌‏آشاميد شير او را مى‌‏دوشيدند و خرد و كلانى در ميان آنها نمى‌‏ماند مگر اينكه در روز خود از اين شير مى‌‏آشاميدند، و چون شب مى‏‌شد و روز مى‏‌كردند چاشت بر سر آب خود مى‌‏رفتند و در نوبت خودشان از آن مى‌‏نوشيدند، و آن روز آن ماده شتر آب نمى‏‌نوشيد و تا آن گاه كه خدا اراده كرده بود بر همين وضع بماندند.

سپس آنها بر خداوند شوريدند و كنار يك ديگر گرد آمدند و گفتند:
اين ماده شتر را پِی كنيد و از آن آسودگى يابيد.
ما بدين راضى نيستيم كه حقّ آب، يك روز از ما باشد و يك روز از آن. سپس گفتند: چه كسى عهده‌‏دار كشتن آن مى‏‌شود تا ما هر چه او مى‌‏خواهد بدو دهيم. مردى سرخ مو و گلى مو و كبود چشم و زنازاده كه پدرى براى او شناخته نبود و «قدار» نام داشت و نگون‌بختى بود از نگون‌بختان و براى ايشان شوم‏ و ناميمون بود، نزد آنها آمد و براى او مزدى مقرّر كردند، و چون آن مادّه شتر به سوى آب رفت تا در نوبت خود از آن آب بنوشد. آن را رها كرد تا آبش را نوشيد و خواست بازگردد كه او بر سر راه آن در كمين شد و با شمشير ضربتى بدو زد ولى كارگر نيفتاد و ضربت ديگرى بدو نواخت كه اين شتر را بكشت. شتر به پهلو به روى زمين افتاد و كُرّه‌ی آن گريخت تا بالاى آن كوه رسيد و سه بار به سوى آسمان شيون كرد، و قوم صالح بر سر آن شتر ريختند
و كسى از ايشان نماند مگر آنكه در زدن ضربتى به او شركت جست.
آنها گوشت شتر را ميان خود تقسيم كردند
و خرد و كلانى در ميان آنها نماند مگر اينكه از آن گوشت خورد.

صالح چون اين بديد به سوى ايشان آمد و گفت: اى جماعت! چه چيز شما را به اين كار واداشت؟
آيا خدايتان را عصيان كرديد؟ پس از سوى خداوند تبارك و تعالى بدو وحى رسيد كه:
اى صالح! همانا قوم تو طغيان كردند و ناقه‌‏اى را كشتند كه من چونان حجّتى، براى آنان فرستاده بودم و آن نه تنها بر ايشان زيانى نداشت كه بيشترين سود را داشت،
پس به ايشان بگو: من سه روز بر ايشان عذاب فرستم، اگر توبه كردند و بازگشتند من توبه آنها را بپذيرم و عذاب از آنها بگردانم، و اگر توبه نكنند و باز نگردند در روز سوم عذاب خود بر آنها فرو فرستم.

صالح نزد ايشان آمد و گفت: اى جماعت! من فرستاده خدا هستم به سوى شما، او به شما مى‏‌گويد: اگر توبه كرديد و بازگشتيد، و مغفرت طلبيديد من شما را ببخشم و توبه‏‌تان بپذيرم.
چون اين سخن بديشان گفت، آنها بيشتر سركشى و پليدى در پيش گرفتند و گفتند:
اى صالح! اگر راست مى‌‏گويى هر چه را مى‌‏گويى و وعده مى‌‏دهى به سر ما آر.

صالح به آنها گفت: اى جماعت! شما فردا را صبح خواهيد كرد در حالى كه چهره‏اى زرد خواهيد داشت و در روز بعد، چهره‏اى سرخ و در روز دگر، چهره‏اى سياه.
چون روز نخست رسيد صبح كردند در حالى كه چهره‏اى زرد داشتند و نزد يك ديگر مى‏‌رفتند و مى‏‌گفتند: آنچه صالح گفت به سر شما آمد. سركشان ايشان گفتند: سخن صالح را نخواهيم شنيد و نخواهيم پذيرفت اگر چه بسى سترگ باشد. چون روز دوم رسيد صبح‏ كردند در حالى كه چهره‌‏هاشان سرخ بود. باز نزد يك ديگر مى‏‌رفتند و مى‌‏گفتند: آنچه صالح گفت به سرتان آمد، و سركشان ايشان گفتند: اگر همه ما را هم بكشد سخن صالح را گوش نخواهيم كرد و خدايان خود را كنار نخواهيم نهاد؛ خدايانى كه پدران ما آنها را مى‏‌پرستيده‌‏اند و هرگز توبه نكردند و باز نگشتند. چون روز سوم فرا رسيد صبح كردند در حالى كه چهره‏‌هاشان سياه شده بود و باز نزد يك ديگر رفتند و گفتند: اى قوم! آنچه صالح گفت به سر شما آمد، و سركشان ايشان گفتند: به سر ما آمد آنچه صالح گفت.

پس چون شب به نيمه رسيد جبرئيل عليه السّلام بر آنها فرود آمد و بر آنها بانگى زد كه از آن گوششان دريده گشت و دلشان شكافت و جگرشان پاره پاره شد. آنها در اين سه روز حنوط كرده كفن پوشيده بودند و مى‏‌دانستند كه عذاب بر آنها فرستاده خواهد شد.
همه آنها از خرد و كلان در چشم بهم زدنى بمردند و براى آنها جاندارى از گوسفند و شتر و نه چيز ديگر نماند مگر آنكه خدا همه را از ميان برد و همگى در خانه‌‏ها و بسترهاشان به اجسادى بدل شدند و سپس خداوند به همراه آن بانگ آسمانى آتشى از آسمان فرو فرستاد تا آنها همه را بسوخت. و اين داستان ايشان است.

اَلسَّامِعُ اَلْمُطِيعُ – اَلسَّامِعُ اَلْعَاصِي

امام صادق علیه السلام:
اَلسَّمْعُ وَ اَلطَّاعَةُ أَبْوَابُ اَلْخَيْرِ
اَلسَّامِعُ اَلْمُطِيعُ لاَ حُجَّةَ عَلَيْهِ
وَ اَلسَّامِعُ اَلْعَاصِي لاَ حُجَّةَ لَهُ
وَ إِمَامُ اَلْمُسْلِمِينَ تَمَّتْ حُجَّتُهُ وَ اِحْتِجَاجُهُ يَوْمَ يَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
ثُمَّ قَالَ يَقُولُ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ
.
شنيدن و اطاعت نمودن از درهاي خير است،
بر كسي كه بشنود و فرمانبرد حجتي نيست،
و آنكه بشنود و نافرماني كند حجت و عذري ندارد
و امام مسلمين در روزي كه خداي عز و جل را ملاقات كند حجت و احتجاجش تمامست
(زيرا او امام بحق است و در تبليغ هم كوتاهي نكرده است)
سپس فرمود:
خداي تبارك و تعالي ميفرمايد:
«روزي كه هر مردمي را با ا مامشان ميخوانيم.»

قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ
حسود، قلبش مالامال از حبّ گوساله است،
برای همینه که به خدا دهن‌کجی میکنه «لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ»
و میگه: شنیدم و نافرمانی کردم!

این جرات گناه کردن رو، گوساله به اهل حسادت میده!
لذا حسود با کمال گستاخی میگه: آتش آری، ولی ننگ نه!
فما اصبرهم علی النّار؟!

[سورة البقرة (۲): آية ۹۳]
وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ
خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا
قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا 
وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ 
قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۹۳)
و آنگاه كه از شما پيمان محكم گرفتيم، و [كوه‏] طور را بر فراز شما برافراشتيم،
[و گفتيم:] «آنچه را به شما داده‏‌ايم به جد و جهد بگيريد، و [به دستورهاى آن‏] گوش فرا دهيد.»
گفتند: «شنيديم و نافرمانى كرديم.» 
و بر اثر كفرشان، [مِهر] گوساله در دلشان سرشته شد.
بگو: «اگر مؤمنيد [بدانيد كه‏] ايمانتان شما را به بد چيزى وامى‏‌دارد.»

وقتی که خدای مهربان با همه،
اتمام نعمت و اتمام حجّت میکنه «تَمَّتْ حُجَّتُهُ وَ اِحْتِجَاجُهُ»،
اهل حسادت میگن: سَمِعْنا وَ عَصَيْنا (
اَلسَّامِعُ اَلْعَاصِي)
اهل نور میگن: سَمِعْنا وَ أَطَعْنا (اَلسَّامِعُ اَلْمُطِيعُ)

[سورة النساء (۴): آية ۴۶]
مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ
وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ
وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ
وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ
وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (۴۶)
برخى از آنان كه يهودى‌‏اند، كلمات را از جاهاى خود برمى‏‌گردانند،
و با پيچانيدن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دين [اسلام، با درآميختن عِبرى به عَربى‏] مى‌‏گويند:
«شنيديم و نافرمانى كرديم؛ و بشنو [كه كاش‏] ناشنوا گردى.»
و [نيز از روى استهزا مى‏‌گويند:]
«راعنا» [كه در عربى يعنى: به ما التفات كن، ولى در عبرى يعنى: خبيث ما،]
و اگر آنان مى‏‌گفتند:
«شنيديم و فرمان برديم، و بشنو و به ما بنگر»،
قطعاً براى آنان بهتر و درست‌‏تر بود،
ولى خدا آنان را به علّت كفرشان لعنت كرد،
در نتيجه جز [گروهى‏] اندك ايمان نمى‏‌آورند.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی