Who is knocking on the door?
Luminous Door Knocker!
Luminous lottery!
«قرع» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«قَرَعَ البابَ: درب را كوبيد.»
«کوبه دربهای چوبی قدیمی»
«صَنْدُوق الاقتِراع: صندوق آراء كه در آن رأى ريخته مىشود.»
«قَرَعَ الْفَحْلُ النَّاقَةَ: إِذَا أَصَابَهُ»
+ «شعر»
+ «ناقوس: يَا ابْنَ الدُّنْيَا دَقّاً دَقّاً»
+ «اذن – اذان – فراخوان نورانی!»
+ «نصح»
برندهی خوششانس لاتاری تقدیرات کیه؟!
عنوان ورکلایف:
بلیط بختآزمایی بیماری دیابت!
این بلیط بختآزمایی 1 میلیارد دلاری نیست!
خیلی بیشتر از اینها میارزه!
اگه برنده بشی، اگه بازنده نشی،
بهشت جاویدان رو برنده شدی!
+ «نحب – قرعۀ ماموریت کربلا بنامت افتاد! با جان و دل لبیک بگو! فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ!»
دلنوشته:
قُرعهی بیماریِ دیابت، این بار به نام من در اومده!
من در یک لاتاریِ بزرگ، برنده شدم!
در رو باز کنم و این قرعه رو تحویل بگیرم و قدرشو بدونم «اکرمی مثواه».
اما کیه که درک کنه این قرعه چقدر برای اصلاح و تربیت عیوبش ارزش داره و اونو تحویل بگیره و بذاره روی چشماش و به تقدیراتش لبخند بزنه؟!
+ «تقتقتق !!! کسی خونه هست ؟!!!»
وقتی تقدیرات خدای مهربان، درب قلبتو میکوبه، انگاری میگه:
اومدم بهت بگم که وقتش رسیده تا متوجه بشی اشتباه کردی!
اومدم بهت بگم که وقتش رسیده دست از اشتباهاتت برداری!
اومدم بهت بگم وقت اجرای طرح درمانت فرا رسیده!
اومدم بهت رای و نظر و قرعهی صحیح راه آمرزش گناهانتو ارائه بدهم!
اومدم راه دسترسی به نور هدایت و ولایت رو بهت نشون بدم!
من فرشتهی نگهبان تو هستم!
من مَلَک مُوَکّل قلب تو هستم!
من به شکل صاحبان نور، در ملکوتِ قلبِ تو ظاهر میشم و تو میتونی منو «مِن وَرَاءِ الغِربَال» شناسایی و احراز هویت کنی و من به همراه خود حامل پیغامی محرمانه و سری «رحیق مختوم»، که نوشته با ارزش آل محمد ع و دستور العمل ویژه برای تو در این مورد بخصوص است را که چگونه باید انجام وظیفه بنمایی، برای تو آوردهام!
من برای تو نسخه دارم!
نسخه درمان بیماری کبر و حسادت تو، ابتلاء به بیماری دیابته!
این راه آمرزش گناهان توست!
پس بی زحمت تحویلمون بگیر و در رو به روی ما باز کن و این تقدیر ظاهرا تلخ رو که حالا با این توضیح باید برات شیرین شده باشه رو در آغوش بگیر!
من طبیب قلب بیمار حسود تو هستم!
منِ حادثهی خیلی با ارزشی برای تو هستم، اگه قدرمو بدونی «اکرمی مثواه».
درون این ظاهر تلخ من، شیرینی نور ولایت مستتر است!
در جوف این نار، نوری پنهان شده!
کجایند خواهان این نور هدایت و ربوبیت!
آهاااااای! یکی درو باز کنه!!!
چرا همه دربها بروی ما آل محمد ع بسته است؟!
چرا علی ع تنها دست فاطمه س و حسن ع و حسین ع رو گرفته و شبانه درِ هر خونه رو که میزنه، کسی در رو بروی این عزیزان باز نمیکند!
در دل شرایط، عملا وقتی ما از آموختهها و علوم نورانی و ربانی که یاد گرفتهایم، استفاده نمیکنیم و همچنان به حسادت و نارضایتی از تقدیراتمون استمرار میدهیم و فرهنگ نورانی ولایت رو گسترش نمیدهیم، خوب معلومه که چی پیش میاد! علوم ربانی به هدر میره و کربلایی دوباره، برای اهل عبرت، تداعی و تکرار خواهد شد!
هر جای عالم که جرم و جنایتی صورت میگیرد، اندیشهی حسودی که نمیخواد درب رو بروی آل محمد ع باز کنه، استعمال گردیده است!
آنجا که ریشه قتل، حسادت برادر به برادر میشود!
آنجا که برادران حسود بخاطر حب دنیا و استعمال حسد خود ، نور زیبای خویش را در چاه حسادتشان گرفتار میکنند، تا شاید کسی از این وجود مقدس نورانی بهره نبرد و دروس نورانی هدایت، بیآموزگار و بیمعلم باقی بماند و نباشند کسانی که گواهی دهند با بکار بردن نور ولایت، میشه دست و پای حسد رو بست، و میشه عمل صالح تولید نمود.
اما از اونجایی که هر چی اهل حسادت میخوان «لیطفوا نور الله بافواههم» نمایند، تلاش اونها بی نتیجه است و خدا از همه زرنگتره و عدهی جدیدی رو بر سر چاهی که خورشید رو درونش محبوس کردند، قرار میده «لقط» تا تشنگی قلبشونو با این آب زمزم گوارا درمان کنند و این مسیر ماموریت صاحبان نور است که همیشه عدهای به دورش جمع میشوند، تا با اهل حسادت، اتمام حجت گردد و برای اهل نور، اسباب نجات فراهم گردد و عدهای بسیار قلیل از اهل حسادت، از این فرصت طلایی با نور بودن، استفاده میکنند و مشمول تغییر بزرگ سرنوشت خویش میشوند «بداء» و از لحظهای که اقرار به عیب حسد خویش میکنند، و از طرف دیگر اقرار به فضیلت و برتری نور هدایت مینمایند، سرنوشت شوم آنها تغییر میکند و مسیر الی الجنه، جای مسیر بسوی دوزخ را میگیرد.
انگاری تمام مهلت دنیا برای همین عدهی قلیل طراحی شده است!
حادثهای که تقدیر شده و داره درب قلبتو میکوبه، میگه:
من نیومدم که رای و نظر تو رو تایید کنم!
رای من، مخالف حسد توست!
نور ولایت، فرایند تایید حسد قلب ما نیست!
نور ولایت، فرایند درمان بیماری بدخیم حسد قلب ماست!
نور ولایت، فرایند دیدن نور هدایت است «و شاهد و مشهود».
ماها از کسی که نظرمونو رد میکنه خوشمون نمیاد!
برای همینه هیچکس از نور ولایت و تقدیراتش راضی نیست.
این شخص انگاری از خودِ خدا خوشش نمیاد!
غالبا ماها میخوایم حرف، حرفِ خودمون باشه! متکبریم! حسودیم! بخیلیم!
کسی گوشش به صدای تق تق آیات – که دارن به درب قلب او ضربه میزنند و از او میخوان که به حرف آل محمد ع گوش کنند – بدهکار نیست!
قساوت، قلوب رو فراگرفته!
واژه زیبای قرع چقدر قشنگ فرایند نور ولایت رو به ما میفهمونه!
هر واژه جدید میخواد ما رو بیشتر با فرایند نور ولایت آشنا کنه!
اهل حسادت خواهان اخذ نطفههای علوم نورانی از صاحبان نور نیستند «قَرَعَ الْفَحْلُ النَّاقَةَ»!
اهل حسادت، در مرحله اخذ علوم نورانی، مونث خوبی نیستند، لذا هیچوقت نمیتونن مذکر و رجل خوبی برای گسترش فرهنگ نورانی آل محمد ع باشند! + «مانکن باعرضه!»
«اقْتَرَعَ النّارَ: آتش را روشن كرد.»
+ «ورث»
+ «قبس»
«أَقْرَعَ الدابَّةَ بِلجَامِهَا: لگام بر ستور زد تا بايستد.»
+ «حکم» + «زمم» + «کنترل» …
«قَرَعَ السَّهْمُ القِرْطَاسَ : إِذَا أَصَابَهُ»
«قَرَعَ السَّهْمُ الغايَةَ : تير به هدف خورد.»
+ «صوب: صابَ السَّهْمُ القِرْطَاسَ، تير به هدف خورد.»
«الْقَرْعُ: ضرب شيء على شيء، و منه: قَرَعْتُهُ بِالْمِقْرَعَةِ،
زدن چيزى به چيزى ديگر و كوبيدن دو چيز به يكديگر … قَرَعْتُهُ بالمِقْرَعَةِ: او را با چكش زدم.»
الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ!
[سورة القارعة (۱۰۱): الآيات ۱ الى ۱۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْقارِعَةُ (۱)
كوبنده،
مَا الْقارِعَةُ (۲)
چيست كوبنده؟
وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ (۳)
و تو چه دانى كه كوبنده چيست؟
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (۴)
روزى كه مردم چون پروانه[هاى] پراكنده گردند،
امام باقر علیه السلام:
«مَنْ قَرَأَ وَ أَكْثَرَ مِنْ قِرَاءَةِ الْقَارِعَةِ
آمَنَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ أَنْ يُؤْمِنَ بِهِ
وَ مِنْ فَيْحِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»
«الْقَارِعَةِ النّور»: «نور کوبنده!»
نوری که مورد تکذیب اهل حسادت قرار میگیرد!
محتوای فتنه دجّال، تکذیب نور است!
درک معنای عمیق سوره قارعه، راه نجات از فتنه دجال و دروغگویان بزرگ است!
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ!
تکذیبِ نورِ تقدیرات، داستانِ تکراریِ اهل حسادت!
[سورة الحاقة (۶۹): الآيات ۱ الى ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَاقَّةُ (۱)
آن رخ دهنده.
مَا الْحَاقَّةُ (۲)
چيست آن رخ دهنده؟
وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ (۳)
و چه دانى كه آن رخ دهنده چيست؟
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (۴)
ثمود و عاد، آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند.
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (۵)
امّا ثمود به [سزاى] سركشى [خود] به هلاكت رسيدند.
«قارعة» برای اهل حسادت، مصیبت کوبنده است!
[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۳۰ الى ۳۱]
كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ
وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ
قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ (۳۰)
بدين گونه تو را در ميان امتى كه پيش از آن، امتهايى روزگار به سر بردند، فرستاديم تا آنچه را به تو وحى كرديم بر آنان بخوانى،
در حالى كه آنان به [خداى] رحمان كفر مىورزند.
بگو: «اوست پروردگار من. معبودى بجز او نيست. بر او توكل كردهام و بازگشت من به سوى اوست.»
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى
بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً
أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً
وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ
أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ
حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ
إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ (۳۱)
و اگر قرآنى بود كه كوهها بدان روان مىشد،
يا زمين بدان قطعه قطعه مىگرديد،
يا مردگان بدان به سخن درمىآمدند [باز هم در آنان اثر نمىكرد.]
نه چنين است، بلكه همه امور بستگى به خدا دارد.
آيا كسانى كه ايمان آوردهاند، ندانستهاند كه اگر خدا مىخواست قطعاً تمام مردم را به راه مىآورد؟
و كسانى كه كافر شدهاند پيوسته به [سزاى] آنچه كردهاند مصيبت كوبندهاى به آنان مىرسد
يا نزديك خانههايشان فرود مىآيد،
تا وعده خدا فرا رسد.
آرى، خدا وعده [خود را] خلاف نمىكند.
امام باقر علیه السلام:
وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ وَ هِیَ النَّقِمَهًُْ
أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ فَتَحُلُّ بِقَوْمٍ غَیْرِهِمْ فَیَرَوْنَ ذَلِکَ وَ یَسْمَعُونَ بِهِ
وَ الَّذِینَ حَلَّتْ بِهِمْ عُصَاهًٌْ کُفَّارٌ مِثْلُهُمْ وَ لَا یَتَّعِظُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ
وَ لَنْ یَزَالُوا کَذَلِکَ حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ الَّذِی وَعَدَ الْمُؤْمِنِینَ مِنَ النَّصْرِ وَ خِزْیِ الْکَافِرِینَ.
وَلاَ یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ؛
منظور، انتقام است.
أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِّن دَارِهِمْ؛
یعنی به قوم دیگری غیر از آنان فرود میآید و اینان شکنجهشدن و عذاب آنها را میبینند و آن را میشنوند و کسانی که دچار عذاب شدهاند، عصیانگرانی چون خودشان هستند و از همدیگر عبرت نمیگیرند و در چنین شرایطی به سر میبرند تا آنکه وعدهی الهی فرا میرسد؛ همان وعدهای که خداوند در آن، قول پیروزی اهل ایمان را داده است و کافران را رسوا و بیآبرو کند.