The Sabbath-breakers!
«سبت» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«السَّبْت: حلق الرّأس»
«سَبَتَ الرأْسَ: سر تراشيد.»
«السِّبْت: پوست دباغى شده.»
مفهوم قطع از واژه سبت استنباط میشود.
قطع رابطه با حسد، مفهوم ممدوح و قطع رابطه با نور مفهوم مذموم این واژه است.
«سَبْتُ الْيَهُودِ: انْقِطَاعُهُمْ عَنِ الْمَعِيشَةِ وَ الاكْتِسَابِ»
«السبت: القطع»: در واقع یهود با این مکر و عوامفریبی که انجام دادند،
رابطه خودشونو با منبع نورشون قطع کردند!
«إِذا لَهُمْ مَكْرٌ في آياتِنا»
با نور، مکر نکن!
«فَأَبْعِدُوا عَنْ نُفُوسِكُمْ … اعْتِقَادَ الْمَكْرِ»
«إِذَا نَفَرَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ شَيْءٍ فَاجْتَنِبُوهُ»
[سورة يونس (۱۰): الآيات ۲۱ الى ۲۳]
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ
إِذا لَهُمْ مَكْرٌ في آياتِنا
قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ (۲۱)
و چون مردم را پس از آسيبى كه به ايشان رسيده است، رحمتى بچشانيم،
بناگاه آنان را در آيات ما نيرنگى است.
بگو: «نيرنگ خدا سريعتر است.»
در حقيقت، فرستادگان [=فرشتگان] ما آنچه نيرنگ مىكنيد مىنويسند.
اصحاب سبت باید از تمناهاشون دل میکندن، اما حسادت بالاخره کار دستشون داد و از نور دل کندند!
مکر و نیرنگ حسود، کار دست خودش میده!
اشتباه مرگبار تهمت زدن، مکر اهل حسادت است، برای قطع نمودن رابطه با نور
که نتیجه این مکر و حسد، به خود اهل حسادت بر میگردد!
حسود «گرگی در لباس میش!» است!
امام علی علیه السلام:
«لِلَّهِ دَرُّ الْحَسَدِ مَا أَعْدَلَهُ بَدَأَ بِصَاحِبِهِ فَقَتَلَهُ»
آفرين بر حسادت! چه عدالتپيشه است! پيش از همه، صاحب خود را مىكشد!
«وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ»
و نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد!
[سورة البقرة (۲): الآيات ۶۵ الی 66]
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (۶۵)
فَجَعَلْناها نَكالاً لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (۶۶)
به خدا قسم آن گروه از يهوديان را كه روز شنبه به صيد ماهى رفته و از فرمان خداوند سرپيچى كردند، شناختيد.
پس به ايشان گفتيم تبديل به بوزينگانى بىمقدار شويد كه از نعمت خداوند دور گشتهايد.
و آن عقوبت را مايه عبرتى براى معاصرين آنها و كسانى كه بعد از آنها خواهند آمد قرار داديم
تا خود پندى باشد براى تقوى پيشگان.
[سورة النساء (۴): آية ۴۷]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (۴۷)
اى كسانى كه به شما كتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستاديم و تصديقكننده همان چيزى است كه با شماست ايمان بياوريد، پيش از آنكه چهرههايى را محو كنيم و در نتيجه آنها را به قهقرا بازگردانيم؛ يا همچنانكه «اصحاب سَبْت» را لعنت كرديم؛ آنان را [نيز] لعنت كنيم، و فرمان خدا همواره تحقق يافته است.
[سورة النساء (۴): الآيات ۱۵۳ الى ۱۵۴]
يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ
فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ
ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ
فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِيناً (۱۵۳)
اهل كتاب از تو مىخواهند كه كتابى از آسمان [يكباره] بر آنان فرود آورى.
البتّه از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند:
«خدا را آشكارا به ما بنماى.»
پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت.
سپس، بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، گوساله را [به پرستش] گرفتند،
و ما از آن هم درگذشتيم و به موسى برهانى روشن عطا كرديم.
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ
وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً
وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ
وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (۱۵۴)
و كوه طور را به يادبود پيمان [با] آنان، بالاى سرشان افراشته داشتيم؛ و به آنان گفتيم:
«سجدهكنان از در درآييد»
و [نيز] به آنان گفتيم:
«در روز شنبه تجاوز مكنيد.»
و از ايشان پيمانى استوار گرفتيم.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۶۳ الى ۱۶۴]
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (۱۶۳)
و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شو:
آنگاه كه به [حكمِ] روز شنبه تجاوز مىكردند؛
آنگاه كه روز شنبه آنان، ماهيهايشان روى آب مىآمدند،
و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمىآمدند.
اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نافرمانى مىكردند، مىآزموديم.
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (۱۶۴)
و آنگاه كه گروهى از ايشان گفتند:
«براى چه قومى را كه خدا هلاككننده ايشان است، يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد كرد، پند مىدهيد؟»
گفتند: «تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد، و شايد كه آنان پرهيزگارى كنند.»
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (۱۶۵)
پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكّر داده شده بودند، از ياد بردند، كسانى را كه از [كار] بد باز مىداشتند نجات داديم؛ و كسانى را كه ستم كردند، به سزاى آنكه نافرمانى مىكردند، به عذابى شديد گرفتار كرديم.
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (۱۶۶)
و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپيچى كردند، به آنان گفتيم: «بوزينگانى راندهشده باشيد.»
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۱۲۰ الى ۱۲۴]
إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (124)
[بزرگداشت] شنبه، بر كسانى كه در باره آن اختلاف كردند مقرر گرديد،
و قطعاً پروردگارت روز رستاخيز ميان آنها در باره چيزى كه در مورد آن اختلاف مىكردند، داورى خواهد كرد.
«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ» + «الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»
[سورة النبإ (۷۸): الآيات ۱ الى ۱۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
عَمَّ يَتَساءَلُونَ (۱)
درباره چه چيز از يكديگر مىپرسند؟
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (۲) الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (۳)
از آن خبر بزرگ، كه درباره آن با هم اختلاف دارند.
امام سجاد علیه السلام:
کَانَ هَؤُلَاءِ قَوْماً یَسْکُنُونَ عَلَی شَاطِئِ بَحْرٍ نَهَاهُمُ اللَّهُ وَ أَنْبِیَاؤُهُ (عَنِ اصْطِیَادِ السَّمَکِ فِی یَوْمِ السَّبْتِ إِلَی قَولِهِ فَکَانُوا فِی الْمَدِینَهًِْ نَیِّفاً وَ ثَمَانِینَ أَلْفاً فَعَلَ هَذَا مِنْهُمْ سَبْعُونَ أَلْفاً إِلَی قَولِهِ فَلَمَّا نَظَرَ الْعَشَرَهًُْ آلَافٍ وَ النَّیِّفُ أَنَّ السَّبْعِینَ أَلْفاً لَا یَقْبَلُونَ مَوَاعِظَهُمْ وَ لَا یَحْفِلُونَ بِتَخْوِیفِهِمْ إِیَّاهُمْ وَ تَحْذِیرِهِمْ لَهُمْ اعْتَزَلُوهُمْ إِلَی قَرْیَهًٍْ أُخْرَی قَرِیبَهًٍْ مِنْ قَرْیَتِهِمْ وَ قَالُوا إِنَّا نَکْرَهُ أَنْ یَنْزِلَ بِهِمْ عَذَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ فِی خِلَالِهِمْ فَأَمْسَوْا لَیْلَهًًْ فَمَسَخَهُمُ اللَّهُ کُلَّهُمْ قِرَدَهًًْ وَ بَقِیَ بَابُ الْمَدِینَهًِْ مُغْلَقاً لَا یَخْرُجُ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ تَسَامَعَ بِذَلِکَ أَهْلُ الْقُرَی فَقَصَدُوهُمْ وَ تَسَنَّمُوا حِیطَانَ الْبَلَدِ فَاطَّلَعُوا عَلَیْهِمْ فَإِذَا کُلُّهُمْ رِجَالُهُمْ وَ نِسَاؤُهُمْ قِرَدَهًٌْ یَمُوجُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ یَعْرِفُ هَؤُلَاءِ النَّاظِرُونَ مَعَارِفَهُمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ وَ خُلَطَاءَهُمْ یَقُولُ الْمُطَّلِعُ لِبَعْضِهِمْ أَنْتَ فُلَانٌ أَنْتَ فُلَانٌ فَتَدْمَعُ عَیْنُهُ وَ یُومِئُ بِرَأْسِهِ أَنْ نَعَمْ فَمَا زَالُوا کَذَلِکَ ثَلَاثَهًَْ أَیَّامٍ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَطَراً وَ رِیحاً فَجَرَفَتْهُمْ إِلَی الْبَحْرِ وَ مَا بَقِیَ مَسْخٌ بَعْدَ ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ وَ أَمَّا الَّذِینَ تَرَوْنَ مِنْ هَذِهِ الْمُصَوَّرَاتِ بِصُوَرِهَا فَإِنَّمَا هِیَ أَشْبَاهُهَا لَا هِیَ بِأَعْیَانِهَا وَ لَا مِنْ نَسْلِهَا ثُمَّ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ مَسَخَ هَؤُلَاءِ لِاصْطِیَادِهِمُ السَّمَکَ فَکَیْفَ تَرَی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَالَ مَنْ قَتَلَ أَوْلَادَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ هَتَکَ حُرْمَتَهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی وَ إِنْ لَم یَمْسَخْهُمْ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّ الْمُعَدَّ لَهُمْ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَهًِْ أَضْعَافُ عَذَابِ الْمَسْخِ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) أَمَا إِنَّ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ اعْتَدَوْا فِی السَّبْتِ لَوْ کَانُوا حِینَ هَمُّوا بِقَبِیحِ فِعَالِهِمْ سَأَلُوا رَبَّهُمْ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ (لَعَصَمَهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُلْهِمْهُمْ ذَلِکَ وَ لَمْ یُوَفِّقْهُمْ لَهُ فَجَرَتْ مَعْلُومَاتُ اللَّهِ فِیهِمْ عَلَی مَا کَانَ سُطِرَ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ.
آنان از ساکنان ساحل بودند که خدا و انبیاء (آنها را از صید ماهی در روز شنبه نهی کرده بودند تا آنجا که فرمود: «در آن شهر هشتادهزار و خوردهای فرد زندگی میکردند که هفتادهزار نفر آنان این کار را میکردند (معصیت امر خدا) و وقتیکه آن دههزار و خوردهای آدم دیدند که باقی اهل شهر، نصیحتهای آنان را قبول نمیکنند و خودشان را از بیم و انذاری که به آنها داده میشود به زحمت نمیاندازند و قبول نمیکنند و دست از کار خود بر نمیدارند، آنها را ترک کرده و به روستایی نزدیک آن روستا کوچ کردند، و گفتند: «ما خوش نداریم که عذاب خدا بر آنها نازل شود و ما در بین آنها باشیم، پس شب گذشت و خدا همهی آنان [که در شهر مانده بودند] را تبدیل به میمون کرد و مسخ شدند و دربهای شهر بسته ماند و هیچکس از شهر خارج نشد و هیچکس نیز نمیتوانست وارد شهر شود، این خبر به گوش روستاهای کناری رسید و آنان بهسمت این روستا حرکت کردند و از دیوارهای شهر بالا رفتند و بر احوال آنان مطلع شدند و دیدند که همهی آنان و زنانشان تبدیل میمون شدهاند که دستهدسته با هم حرکت میکنند، مردم بعضی از آنان را از روی بعضی علائم و نزدیکیهایی که با آنان داشتند و مراوداتی که داشتند میشناختند و آن فرد مطّلع رو به آن میمون میکرد و میگفت: تو فلانی هستی و تو فلانی. و شروع به گریه میکرد و بر سر خود میزد که آری تو فلانی هستی، سی روز بر این منوال گذشت تا آنکه خدا باران و بادی تند فرستاد که آنها (میمونها) را به دریا انداخت و بقیّه نیز بعد از سه روز مسخ شدند ولی این میمونهایی که امروز میبینید، فقط شبیه به آنها هستند نه اینکه خود آنها باشند و یا از نسل آنها باشند.
خداوند اینان را به خاطر آنکه ماهیهای دریا را میکشتند و شکار میکردند، مسخ فرمود، پس ببینید نزد خدا حکم کسی که فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را میکشد و حرمت آنان را میشکند چیست؟! و اگر آنان را در این دنیا مسخ نمیکند، برای آنان در قیامت عذابی چندین برابر عذاب مسخ آماده کرده است.
اگر این افرادی که در حکم روز شنبه تعدّی کردند، هنگامیکه دچار گناه شدندشان و جایگاه محمّد (ص) و آلش (ع) را وجیه نزد خدا قرار میدادند، حتماً خدا آنها را از آن عذاب مصون میداشت امّا خدای این معنا را به آنها الهام نکرد و به این کار موفّق نشدند سپس آنچه که در لوح محفوظ نوشته شده و نزد خدا معلوم و حتمی است در مورد آنها اجرا شد».
حدیث جلیس موسی ع
«قَدْ مُسِخَ قِرْداً»
داستان تکراری اهل حسادتی که از صاحب نور خویش، علوم زیادی شنیدند
اما متاسفانه مالک این نورِ عاریه خویش نشدند
و روح ایمان از آنها سلب شد و مسخ گردیدند!
امام صادق علیه السلام:
كَانَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع جَلِيسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَدْ وَعَى عِلْماً كَثِيراً
فَاسْتَأْذَنَ مُوسَى فِي زِيَارَةِ أَقَارِبَ لَهُ
فَقَالَ لَهُ مُوسَى
إِنَّ لِصِلَةِ الْقَرَابَةِ لَحَقّاً وَ لَكِنْ إِيَّاكَ أَنْ تَرْكَنَ إِلَى الدُّنْيَا
فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَمَّلَكَ عِلْماً فَلَا تُضَيِّعْهُ وَ تَرْكَنْ إِلَى غَيْرِهِ
فَقَالَ الرَّجُلُ لَا يَكُونُ إِلَّا خَيْراً وَ مَضَى نَحْوَ أَقَارِبِهِ
فَطَالَتْ غَيْبَتُهُ
فَسَأَلَ مُوسَى ع عَنْهُ فَلَمْ يُخْبِرْهُ أَحَدٌ بِحَالِهِ
فَسَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع عَنْهُ
فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ جَلِيسِي فُلَانٍ أَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ
قَالَ نَعَمْ هُوَ ذَا عَلَى الْبَابِ قَدْ مُسِخَ قِرْداً فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ
فَفَزِعَ مُوسَى ع إِلَى رَبِّهِ وَ قَامَ إِلَى مُصَلَّاهُ يَدْعُو اللَّهَ وَ يَقُولُ يَا رَبِّ صَاحِبِي وَ جَلِيسِي
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَى لَوْ دَعَوْتَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ تَرْقُوَتَاكَ مَا اسْتَجَبْتُ لَكَ فِيهِ
إِنِّي كُنْتُ حَمَّلْتُهُ عِلْماً فَضَيَّعَهُ وَ رَكِنَ إِلَى غَيْرِهِ.
موسى بن عمران علیه السلام در جمع ياران خود، همنشينى داشت كه علمش از ديگران بيشتر بود.
روزى از آن حضرت اجازه خواست تا برای صله رحم برود.
حضرت موسى علیه السلام فرمود:
صله رحم يكى از حقوق است كه خويشاوندان نسبت به هم دارند، ولى مبادا به دنيا تكيه كنى!
زيرا خداى متعال بار علم را به دوش تو انداخته كه آن را نبايد ضايع نمايى
و جز خدا تكيهگاهى ديگر براى خود انتخاب كنى!
آن مرد عرض كرد هدفى جز كار خير ندارم. او از جا برخاست و براى صله ارحام به راه افتاد،
اين مسافرت طولانى شد تا جايى كه حضرت موسى علیه السلام جوياى احوال او شد،
ولى كسى از حال او اطلاع نداشت.
موسى از جبرئيل جوياى احوال او گرديد و از او پرسيد، آيا از همنشين من اطلاع دارى؟
جبرئيل گفت: آرى، اكنون به صورت ميمون كنار در ايستاده و زنجير به گردن دارد.
حضرت موسى از شنيدن اين خبر بيمناك شد و به نماز ايستاد.
قصهاش را با خدا در ميان گذاشت و دعا كرد؛
عرض كرد پروردگارا! همنشين مرا از اين وضع دلخراش نجات بده!
خدا به موسى فرمود: اى موسى!
اگر براى نجات همنشينت مرا چنان بخوانى كه رگهاى گردنت قطع شود، دعاى تو را در باره او اجابت نخواهم كرد.
من بار علم را بر دوش او امانت گذاردم، ولى او علم را ضايع كرد و به دنيا روى آورد.
«انگاری پشت به نور تقدیرات کرد و روبه تاریکی تمناهایش نمود.»
ارتباط روز عاشورا و روز شنبه و قیام مهدی ع!
كَأَنِّي بِالْقَائِمِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ السَّبْتِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ
«ذهب» مهدی آل محمد ع با دیگر داستانهای تکراری «ذهب» کربلا، تفاوتی اساسی دارد:
رفتنی که بوی کتاب میدهد و رفتنی که بوی شمشیر میدهد!
در این حدیث، ظهور امام مهدی (عج) در روز عاشورا، دارای بار معنایی عمیقی است و پیوندی میان قصۀ کربلا و ماموریت برقراری عدالت جهانی مهدی ع برقرار میسازد.
…
شمشیر و کتاب؛ دو روی یک سلاح
اقدام کربلاییِ حسین علیهالسلام، کتاب بود؛
و ظهور جهانی مهدی علیهالسلام، شمشیر خواهد بود.
اما این دو، برخلاف ظاهر متفاوتشان، دو روی یک حقیقتاند،
در یک مسیر، و در یک راستا: اقامه حق و عدل الهی بر زمین.
«ذهاب» مهدیِ آل محمد علیهمالسلام، تفاوتی اساسی با «ذهاب»های تکراری کربلا دارد:
رفتن حسین ع به کربلا، رفتنی آکنده از بوی کتاب است؛ با دعوت به آگاهی، صبر، و موعظه؛
اما رفتن مهدی ع به کربلا، رفتنی سرشار از بوی شمشیر است؛
با فرمان قاطع عدالت و برچیدن ظلم از زمین.
و هر دو، حلقههای بههمپیوسته در زنجیر تحقق کامل ارادۀ خداوند برای پاکسازی زمین از رجس و اقامۀ عدل هستند.
در این روایت شریف، که زمان ظهور قائم آل محمد علیهالسلام را روز عاشورا دانسته، رمز و رازی نهفته است:
گویی این روز، پلی است میان کربلای کتاب و قیام شمشیر؛
رمز و رازی است در دل تاریخ، که مظلومیت همیشگی کتاب را در همۀ کربلاها، به طلوع پیروزمند شمشیر عدالت ختم میکند.
گویی عاشورا، پلی است میان سکوتِ مظلومانۀ کتاب و فریاد برپاکنندۀ شمشیر؛
رمزی نهفته در جان تاریخ، که پایان تمام داستانهای ناتمام را،
با طلوع شمشیر عدالت موعود رقم میزند.
روز عاشورا را میتوان پلی دانست میان نهضت علمی و مظلومانۀ حسین (ع)
و قیام مقتدرانۀ مهدی (عج)؛
پیوندی عمیق که مظلومیت کتاب در کربلا را
به ظهور عدالت از طریق شمشیر در آیندهای روشن متصل میسازد.
عاشورا، پلی است میان خاموشی نور در کربلا و برافروختن آن در افق ظهور؛
آنگاه که کتاب، در خون مظلوم ورق خورد،
و شمشیر، در دست ولیّ موعود، فصل آخر را خواهد نوشت.
گویی عاشورا همان بغض فروخفته کتاب است،
که قرنها در گلوی تاریخ مانده،
و روزی با شمشیر مهدی (عج)،
به فریادی بدل خواهد شد که زمین را از ظلم خواهد شُست.
عاشورا، میعادگاهی است میان «کتاب»ی که در کربلا به خون تلاوت شد،
و «شمشیری» که با آن، وعدۀ الهی ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ﴾ تحقق خواهد یافت؛
روزی که «ذهب» مهدی (عج) همان نوری است که رجسِ تاریخ را خواهد زدود،
و زمین را از ظلَماتِ طاغوت تطهیر خواهد کرد.
«ذَهَبَ»؛ رفتنِ نور برای تطهیر قلوب – از یوسف تا حسین علیهماالسلام
همانگونه که گفته شد، یوسفِ زیبا، همان دلِ طلاییای است که خدا او را «اجتباء» کرده تا با ظهورش، دلها سنجیده شوند. این سنت الهی، در چهرههای متعددی از انبیا و اولیای خدا، تکرار میشود.
…
رفتار قوم با پیامبرانِ نور؛ تطهیر یا تکذیب؟
قرآن دربارۀ سنت آزمایش با ظهور نور میفرماید:
«إِن تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ
وَ إِن تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ»
(تحریم، ۴)
وقتی دل از حق منحرف شود، جبرئیل و اولیای نور، یار و یاور رسول خدا میشوند، حتی اگر اطرافیان ظاهریاش مخالفت ورزند.
یوسف نیز مظلوم است در برابر نزدیکترین کسانش؛
همانگونه که حسین علیهالسلام در برابر کوفیانِ شیعهنمای.
…
نور اهل بیت؛ تطهیرگرِ رجس و سیئات
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«َنَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ.»
اهل بیت علیهمالسلام خزانهداران علم، و واسطۀ رحمتاند.
یوسف نیز خزانهدار مصر بود، اما در باطن، خزانهدار علم و بخشش و تطهیر دلهاست.
همانگونه که نور اهل بیت، «ذَهَبَ» میکند تا دلها را در معرض امتحان و تطهیر قرار دهد.
…
تکرار رفتن یوسفگونه در مذهب عاشورا
امام حسین علیهالسلام نیز «ذهَبَ» را تکرار میکند؛
یک اقدام علمی برای مخاطبین حسودی که فرصت درناژ حسد را با این علم آنلاین داشته باشند.
اقدامی برای تطهیر انسانیت، برای اینکه دلهای آلوده به دنیا، یا راه یوسف را در پیش گیرند، یا برادران حسود کربلا شوند.
و یوسفِ آخرالزمان؛ «ذهب» نهایی اما …
امام باقر علیهالسلام فرمود:
«كَأَنِّي بِالْقَائِمِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ السَّبْتِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ
بَيْنَ يَدَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع يُنَادِي الْبَيْعَةَ لِلَّهِ فَيَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.»
«گویی میبینم قائم (عجلالله تعالی فرجه) را در روز عاشورا، روز شنبه، در حالیکه بین «رکن» و «مقام» ایستاده است، و جبرئیل (علیهالسلام) در برابر او ندا میدهد: «بیعت برای خدا!»
پس [او قیام میکند و] زمین را آکنده از عدل میسازد، همانگونه که از ظلم و جور پر شده بود.»
او نیز «ذهَبَ» را تکرار میکند نه برای گمشدن، بلکه برای بازگشت باشکوه؛ برای تطهیر جهان از حسادت، ظلم و تاریکی.
+ «قیام بالسّیف! سیف الله! هَذَا نَبِيُّ السَّيْفِ! شمشیر و کتاب، دو روی یک سلاح!»
…
«ذَهَبَ» در فرهنگ قرآن و اهل بیت ع، یعنی:
رفتن نور به قلبها برای دفع سیئات؛
تجلّی زیبایی یوسف برای امتحان دلهای حسود؛
آغاز راهی که با حزن یعقوب شروع میشود،
و با کربلای حسین علیهالسلام، به اوج میرسد.
و این همان «مَذْهَب» است:
راهی که از نور، از اجتباء، از مهربانی، و از حُسن میگذرد…