Luminous Literacy: The Key to Mastery and Leadership! وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً!
Literacy, in its most profound sense, is more than the mere ability to read and write. It is a divine gift—luminous literacy—that connects the heart to the eternal light of knowledge granted directly from the Divine.
When one truly understands the light and darkness within their own heart and acts according to these divine commands, they are not only literate but also become enlightened leaders, masters, and chiefs in the truest sense.
The Quran speaks of this luminous knowledge as ‘‘علم لدني’’ (ilm ladunni), knowledge bestowed from the heavens, illuminating the path of the servant who embraces it. This is the knowledge that transforms behavior, purifies the soul, and frees the spirit from the prison of envy and ignorance.
As Imam Ali (peace be upon him) stated, envy is the prison of the soul. Only through luminous literacy can one break free, cultivating mercy, understanding, and compassion.
This kind of literacy is what UNESCO recognizes today as true literacy—the ability not only to know but to transform one’s life and surroundings through that knowledge.
In embracing luminous literacy, one attains true mastery and leadership—سيداً و حصوراً—becoming a beacon of light and guidance for oneself and others.
«سود – سواد» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«سَوَادُ العَيْنِ: سیاهی و مردمک چشم»:
«السَّوَادُ: اللّون المضادّ للبياض، رنگى كه نقطه مقابل سپيد است (سياهى)»
«سود: التشخّص مع التفوّق»
+ «علو» + «قنن – قانون»
+ «صمد – صمد القارورة»
«الصَّمَدُ السَّيِّدُ الْمُطَاعُ الَّذِي لَيْسَ فَوْقَهُ آمِرٌ وَ نَاهٍ»
«اللَّهُ یقبض و یبصط»
«اللَّهُ سَيِّدُ السَّادَاتِ»
خدا، باسوادی که از او باسوادتر وجود نداره!
«عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ سَيِّدِ الْمَلَائِكَةِ قَالَ:
قَالَ اللَّهُ سَيِّدُ السَّادَاتِ جَلَّ وَ عَزَّ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا
مَنْ أَقَرَّ لِي بِالتَّوْحِيدِ دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ عَذَابِي.»
دژ نورانی و محکم باسوادی!
«اللَّهُ یقبض و یبصط»
اوست که دلها را میگیرد و میگشاید؛
قلبهایی به فهم نور و ظلمت رسیدهاند، با سواد هستند.
چراکه او برترین آقا و آگاه است:
«اللَّهُ سَيِّدُ السَّادَاتِ»
یعنی خدا، باسوادی است که از او باسوادتر وجود ندارد!
سیادت صاحبان نور از نور علم و نور قدرت و نور رحمت این خدای مهربان سرچشمه میگیرد؛
و هر که بخواهد به سیادت حقیقی برسد، باید از او یاد بگیرد که چگونه ببیند، چگونه بفهمد، و چگونه با تمکین از نور او، تحت ولایت او باشد.
در حدیث قدسی نورانی آمده است:
«عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ سَيِّدِ الْمَلَائِكَةِ قَالَ:
قَالَ اللَّهُ سَيِّدُ السَّادَاتِ جَلَّ وَ عَزَّ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا،
مَنْ أَقَرَّ لِي بِالتَّوْحِيدِ دَخَلَ حِصْنِي، وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ عَذَابِي.»
این یعنی دژ محکم و نورانیِ سیادت، همان دژ توحید است؛
و توحید، همان باسوادی است!
کسی که توحید را با قلب بفهمد، وارد قلعهای از نور میشود که از هر تاریکی، حسادت، و گمراهی در امان است.
دژ نورانی و محکم باسوادی، همان حصنِ توحید است.
نه فقط اعتقاد زبانی به وحدانیت خدا، بلکه درک قلبیِ اینکه همه چیز باید با نور خداوندی فهمیده و انتخاب شود.
این همان سیادت حقیقی است؛
سیادتی که از فهم نور حاصل میشود، نه از سلطه بر دیگران.
و کسی که در این حصن نورانی جای گرفت،
نه تنها از عذاب ظاهری، بلکه از عذاب درونیِ گمراهی، حسادت، غفلت، و سرگردانی نیز در امان است.
نور سیادت و سیاهی هدایتشده! وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً!
وقتی سیاهی چشم، راهنمای روشنبینی است! وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً!
سواد = مردمک چشم = مرکز بینایی = راه نفوذ نور به قلب
مردمک چشم تیره است، اما نور از آن عبور میکند.
این سیاهی «محل عبور نور» است، نه مانع نور؛
درست مثل ولیّ الهی که راه عبور انوار ربانی به دلهاست.
سود = برتری و تشخص در هدایت
«سود» در معنای تفوق و رهبری با نور معنوی تفسیر میشود.
«سید» یعنی کسی که سود (برتری) او در هدایت و تربیت الهی است.
سید = معلم ربانی در ملک + فرشته مهربان در ملکوت قلب
اهل نور، چشم دلشان را با معلم ربانی باز میکنند.
فرشتۀ الهیِ تدبیر، نور سیادت را در قلب میتاباند.
…
در فرهنگ لغت آمده است:
«سَوَادُ العَيْنِ» یعنی همان سیاهی مردمک چشم؛
و همین «سیاهی» مرکز عبور نور است.
اهل نور، سواد چشمانشان را به نور سیادت متصل میکنند.
معلم ربانی در ملک، همان «سید» است که اهل نور، سواد واقعی خود را از او اخذ میکنند.
و فرشتۀ مهربانِ الهی در ملکوت قلب، با نور هدایت، چشم دل مؤمن را میگشاید.
نورِ سواد و سیادت!
وقتی با قلبت، نور و ظلمتتو میفهمی و به این اوامر نورانی عمل میکنی،
در واقع «باسواد» هستی و این «سواد» است که تو را به مقام سیادت و آقایی میرساند.
نورِ سواد و سیادت!
وقتی با قلبت، نور و ظلمت دنیای درونت را میفهمی و به این اوامر نورانی عمل میکنی،
در واقع «باسواد» هستی.
نه سوادی که صرفاً با حروف و کتابها حاصل میشود،
بلکه سوادی که از نور ولایت در قلبت شعله میکشد.
این «سواد» یعنی درککردن سیاهی و روشنی قلب؛
یعنی بدانی کِی دلت دارد خاموش میشود و کِی روشن است؛
یعنی فرق میان انگیزههای حسادتآلود و انگیزههای الهی را بفهمی؛
یعنی بفهمی چه وقت صدای یک معلم ربانی را میشنوی و چه وقت وسوسههای شیطانی را.
و این همان «سواد»یست که تو را به مقام «سَیِّد» میرساند؛
نه سیادت نسبی و دنیایی، بلکه آقاییِ حقیقی در مسیر بندگی.
خداوند دربارۀ حضرت یحیی فرمود: «وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً»،
چون او صاحب قلبی بود که نور را میفهمید و بر اساس آن زندگی میکرد.
پس سیادت، فرزند نور است؛
و نور، از راه «فهم قلبیِ سواد و ظلمت» بهدست میآید؛
و این یعنی تو آقا میشوی وقتی قلبت باسواد شود؛
و باسواد میشوی وقتی نور را در ظلمتها تشخیص دهی و پیروی کنی.
امام رضا علیه السلام:
«نَحْنُ سَادَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ مُلُوكٌ فِي الْآخِرَةِ»
«وَ هُمُ السَّوَادُ الْأَعْظَمُ»
«أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ
وَ تَكَشَّفَتْ لَهُ الظُّلُمَاتُ
وَ صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ
مِنْ فَجْأَةِ نَقِمَتِكَ وَ مِنْ تَحْوِيلِ عَافِيَتِكَ وَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي قَلْباً تَقِيّاً نَقِيّاً مِنَ الشِّرْكِ بَرِيئاً لَا كَافِراً وَ لَا شَقِيّاً»
«پناه میآورم به نور جلوهات كه آسمانها و زمینها از آن روشن شده،
و تاریكیها با آن از بین رفته،
و کار پیشینیان و آیندگان با آن اصلاح شده.
پناه میبرم به تو از نزول ناگهانی عذابت و از دگرگونى عافیتت و از زوال نعمتت.
بارخدایا؛ به من عطا کن دلی با تقوا و صفا یافته که از شرك بیزار باشد، نه دلی كافر و بدبخت.»
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
نورِ سواد و سیادت!
خداوند، «سید السادات» است؛
و آنان که از نور او درس میگیرند،
به مقام «سیادت» میرسند؛
سیادتی که نه بر پایۀ قدرت دنیایی، بلکه بر پایۀ فهم نور و ظلمت،
و ولایت بر قلب خویش است.
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«نَحْنُ سَادَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ مُلُوكٌ فِي الْآخِرَةِ»
ما سروران در دنیا و پادشاهان در آخرت هستیم.
نه بهخاطر زر و زور، بلکه بهخاطر نوری که خدا در دلهایمان قرار داد
و بر اساس آن، نه تنها خود را از آتش ظلمت نجات دادیم،
بلکه دیگران را نیز به حصن نور رساندیم.
«وَ هُمُ السَّوَادُ الْأَعْظَمُ»
یعنی ایشان، سیاهۀ پرنور مردمانند!
جمعیتِ حقیقیِ هدایت؛
اکثریتی که معیارش عدد نیست، بلکه نور است!
و هرکه در قلب خود، به نور ایشان اقتدا کند،
جزو «سواد اعظم» خواهد شد، ولو در ظاهر، تنها باشد!
در دعای پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده:
«أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ… وَ صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ…»
پناه میبرم به نورت، نوری که آسمانها و زمین را روشن کرد،
و تاریکیها را شکست،
و کار بندگان گذشته و آینده را با آن سامان بخشیدی.
یعنی هرکه به نور تو پناه برد،
از تاریکیِ جهل و حسد و کفر نجات مییابد،
و به حقیقت سیادتِ نورانی میرسد؛
سیادتی که با فهم نور حاصل میشود، نه با فریب و ریاست.
از تو میخواهیم، ای خدای نور:
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي قَلْباً تَقِيّاً نَقِيّاً مِنَ الشِّرْكِ بَرِيئاً لَا كَافِراً وَ لَا شَقِيّاً»
قلبی عطا کن که از هر تاریکی بیزار باشد،
و فقط با نور تو تصمیم بگیرد، انتخاب کند، و بماند.
و در پایان، گواهی میدهیم همراه با فرشتگان و اهل علم راستین:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ»
آری! خدا خود گواه است که او یگانه معبود است،
و فرشتگان و دانایان نیز گواهاند،
و همه این گواهی را بر پایۀ نور و عدالت میدهند.
پس…
اگر بخواهی باسواد شوی،
از نور چهرۀ خدا بخواه…
و اگر بخواهی سید باشی،
از قلبت بخواه که در مدرسۀ نور، شاگرد صادق باشد.
تغافل؛ هنر دلهای باسواد
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع:
أَنَّهُ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص
لَوْ رَأَيْتَ رَجُلًا عَلَى فَاحِشَةٍ
قَالَ أَسْتُرُهُ
قَالَ إِنْ رَأَيْتَهُ ثَانِياً
قَالَ أَسْتُرُهُ بِإِزَارِي وَ رِدَائِي
إِلَى ثَلَاثِ مَرَّاتٍ
فَقَالَ النَّبِيُّ ص
لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ.
ابن عباس نقل میکند که رسول الله صلی الله علیه و آله از امیرالمومنین علیه السلام پرسیدند:
اگر مردی را در حال ارتکاب عمل نامشروعی دیدی چه میکنی؟!
امیرالمؤمنین علیهالسلام پاسخ دادند: گناه او را میپوشانم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند:
اگر دوباره او را در حال ارتکاب همان گناه دیدی؟!
امیرالمومنین علیه السلام جواب دادند: عیب او را بیشتر میپوشانم.
رسول خدا صلوات الله علیه و آله مرتبه سوم این سؤال را پرسیدند و امیرالمؤمنین برای مرتبه سوم، همان پاسخ را دادند.
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند:
جوانمردی جز علی نیست.
تغافل؛ هنر دلهای باسواد
تغافل، یعنی دیدن و نادیدهگرفتن.
یعنی «آگاه بودن» اما «افشا نکردن»؛
یعنی قلبی آنقدر بزرگ، فهمیده و مهربان داشته باشی
که با آنکه میبینی خطایی از کسی سر زده،
اما نمیگذاری آن خطا، چهرۀ او را در ذهن دیگران یا حتی خودت تیره کند.
حدیث نورانی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله:
«لَوْ رَأَيْتَ رَجُلًا عَلَى فَاحِشَةٍ»
اگر دیدی کسی مرتکب گناه زشتی شد؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«أَسْتُرُهُ»
میپوشانمش.
و حتی در بار دوم و سوم نیز فرمودند:
«أَسْتُرُهُ بِإِزَارِي وَ رِدَائِي»
او را با لباس خود میپوشانم؛ یعنی نه فقط با سکوت، بلکه با ایثار و حفاظت.
و پیامبر فرمودند:
«لا فتى إلا علي»
جوانمرد واقعی فقط علی است!
…
اما این تغافل از کجا میآید؟
از قلبی که «باسواد» است؛
قلبی که نه با چشم سر، بلکه با علم آنلاین فرشتۀ مهربان خود میبیند.
فرشتهای که دائم در حال تعلیم نور به اوست و به او میآموزد:
«اگر خطاهایی را میبینی، خطاکار را رسوا نکن»
«در گناه دیگران، به دنبال فرصت نور باش، نه انتقام»
«اگر خدا پردهپوش است، تو هم باش!»
قلب باسواد، بهخاطر اتصال به نور، میفهمد که رسوایی یک گناهکار، گاهی او را از نور دورتر میکند؛
اما تغافل مهربانانه، میتواند او را به نور بازگرداند.
…
تغافل؛ بخشی از سیادت است!
یادمان باشد، سید واقعی کسی است که از لغزش دیگران درمیگذرد.
پس همانگونه که گفتیم:
سواد، نور قلب است
و سیادت، میوهی این نور
و تغافل، یکی از مهارتهای نورانی دلهای باسواد و اهل سیادت است.
…
پس تو هم اگر میخواهی در حصن نورانی علم فرشتهات باشی…
هر وقت خطایی دیدی،
از فرشتهات بپرس:
«آیا الان وقتِ تغافل است؟ یا وقتِ نصیحت؟»
و اگر قلبت پاسخ داد: الآن وقت پوشاندن است
بدان که داری باسواد میشوی…
و این یعنی داری جوانمرد میشوی!
فَالْقُرْآنُ سَيِّدُ الْكُتُبِ الْمُنْزَلَةِ
قرآن، آقای همهی کتابهای نازلشده است؛
چون کتابِ نور است؛
و کتابِ سواد!
یعنی چه؟
یعنی کتابی که میخواهد به تو بیاموزد چگونه نور را از ظلمت تشخیص دهی،
چگونه دلت را به سمت هدایت بگردانی،
و چگونه در لحظات حساس، مثل علی علیهالسلام، تغافل نورانی را انتخاب کنی،
نه از روی ترس، بلکه از روی فهم!
کتابِ سواد، قرآن است!
نه آن سوادی که در مدرسهها میآموزند،
بلکه سوادِ واقعی،
سوادِ قلبی،
سوادِ دیدنِ نور در تاریکیها،
و تشخیص راه از بیراهه، در پیچیدگیهای ظاهری انسانها و حوادث.
قرآن، کتابی است که میخواهد تو را به این درجه از «سیادت» برساند؛
میخواهد از تو کسی بسازد که مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام،
وقتی گناه دیگران را میبینی،
به جای قضاوت، راه نجات نشان بدهی؛
و اگر لازم باشد، حتی با لباس خود، او را از سقوط بیشتر نجات دهی!
…
در دلِ این کتاب، سواد حقیقی نهفته است.
در دلِ این کتاب، «نور» با «سواد» آمیخته شده؛
و هرکه با آن زندگی کند، باسواد میشود،
و باسواد که شد، آقا میشود!
و این، یعنی قرآن میخواهد تو را سید کند!
«فَالْقُرْآنُ سَيِّدُ الْكُتُبِ الْمُنْزَلَةِ»
کتابِ سواد، قرآن است!
خدای مهربان، فطرتا، به همه، چیزی داده بنام قلب که مدام در تقلّب بین نور و ظلمته،
لذا هر کسی حواسش به این قلب پویا باشه، میتونه باسواد بشه
و به این میگن سواد! سواد خدادادی!
به شرط اینکه خودشون هم بخوان و حسادتو بذارن کنار و پشت به این نور سواد نکنن.
خدا این سواد رو در ملک و در ملکوت بهت نشون میده و حجت رو بهت تموم میکنه! حالا خوددانی! میخوای بهش کانکت شو و لذتشو ببر و یا میخوای کتمانش کن و تاوانشو هم بپرداز!
خدای مهربان، فطرتاً، به همهی انسانها سرمایهای داده به نام قلب؛
قلبی که دائم در حال تقلّب است،
میچرخه، میلرزه، جابهجا میشه بین نور و ظلمت،
بین امید و یأس، بین حبّ و بغض، بین رضا و حسد…
و درست همینجاست که سواد واقعی شکل میگیره؛
یعنی هر کسی که حواسش به قلب خودش باشه،
به این تقلّبها توجه کنه،
و فرق بین حالات نورانی و ظلمانی قلبش رو تشخیص بده،
اون وقته که داره باسواد میشه!
و این همونیه که میگیم:
«سواد خدادادی»!
سوادِ فطری، که خدا درون همهی دلها کاشته.
اما شرط داره…
باید خودت بخوای؛
باید حسادت رو بذاری کنار؛
باید پشت به نور نکنی!
چون قلبت، آنتن نور رو داره!
اما اگه با حسادت، با لجاجت، با انکار، این آنتن رو قطع کردی،
دیگه سیگنال نمیگیری…
و با اینکه نور هست، ولی تو در ظلمتی!
…
خدا این سواد رو، هم در ملک بهت نشون میده و هم در ملکوت!
تو میبینی…
گاهی با اتفاقی، دلت میلرزه…
گاهی با حرف یک معلم، قلبت داغ میشه…
گاهی با دیدن یک انسان نورانی، یه چیزی درونت روشن میشه…
این یعنی خدا داره نشونت میده!
حجت رو برات تموم میکنه!
حالا خودت میدونی…
میخوای بهش کانکت شی و لذت ببری؟
یا میخوای کتمانش کنی و تاوانشو بدی؟
راه واضحه…
نور داره صدات میزنه.
ولی فقط اونی باسواد میشه که این صدا رو بشنوه و پاسخ بده.
+ مقاله «نورِ مطالعه!»
هر حادثهای که پیش میاد، میخواد باسوادترت کنه!
+ «نار و نور!»
هر حادثهای که پیش میاد،
میخواد باسوادترت کنه!
نه فقط یه اتفاق تصادفی یا یه تلنگر معمولی،
بلکه یه کلاس درسیه که خدا برات برنامهریزی کرده…
کلاسی مخصوصِ دلِ تو،
با موضوعی که دقیقاً به درد رشد قلبیات میخوره!
تصادفی نیست که فلانی یههو تو مسیرت قرار گرفت،
یا اون حرف، قلب تو رو شکست،
یا اون موقعیت، ناگهان همهچیز رو ازت گرفت…
همهش برای اینه که سواد قلبت بیشتر بشه!
تا بفهمی پشت این ظاهر تاریک تقدیرت، نوری هست که باید کشفش کنی.
هر حادثهای یه سواله!
و اگه درست پاسخ بدی،
یه نور به فهمت اضافه میشه،
و یه قدم به سیادت نزدیکتر میشی.
اما اگه لج کردی،
یا حسادت اجازه نداد که با انصاف نگاه کنی،
اون درس از دست میره،
و قلبت یه قدم دیگه از سواد دورتر میشه.
پس مراقب باش!
هر چی برات پیش میاد، داره بهت درس میده…
حتی سختیها،
حتی شکستها،
حتی خیانتها و دوروییها…
خدا داره با این حوادث،
درس نور و ظلمت رو بهت یاد میده…
تا باسواد بشی،
نه فقط در ظاهر، بلکه در باطن؛
در فهم آدمها، در شناخت راهها، در تصمیمگیریهای لحظهای…
هر حادثه، یک کلاس نورانی است؛
اگر اهل فهمِ دل باشی.
«نور»، باسوادِت میکنه!
«اسم الله، غیر الله!»
«اسم نورت چیه؟!»
«نورتو میشناسی؟!»
«چه نور زیبایی! الله اکبر!»
بالاخره یه روزی، با این نور ثمر میدهی! «فَأَيُّ عَصًا أَثْمَرَتْ» + «نَوَّرَ الشَّجَر».
این جوانههای نورانی، یه روزی رویت میشن!
«أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً»
مژده باسواد شدن!
«نور»، باسوادت میکنه!
نه با کلاس و مدرک،
بلکه با تماس مستقیم با حقیقت!
با لمس لطافت اسماء الهی توی قلبت،
و با تجربهی زندهی نور، در تاریکیهای روزگار!
وقتی نور وارد دلت میشه،
شروع میکنی به شناختن چیزهایی که قبلاً نمیفهمیدی…
دیگه فقط اسم خدا رو تکرار نمیکنی،
بلکه میفهمی:
«اسم الله، غیر الله» است!
اسم خدای مهربان یه نوره! یه مخلوق نورانی!
یه اتصال!
یه معلم زنده برای قلب!
و اونوقت این سوال تو دلت میپیچه:
«اسمِ نورت چیه؟!»
«نورتو میشناسی؟!»
«چه نور زیبایی! الله اکبر!»
یه جاهایی از زندگی، تو فقط ذکر نمیگی،
بلکه ذکر بهت نگاه میکنه!
و اونجاست که میفهمی
تو با نور تربیت شدی، رشد کردی، و حالا وقت ثمر دادنه!
…
بالاخره یه روزی، با این نور ثمر میدهی!
همون نوری که سالها بیصدا در دلت جوشید و رشد کرد…
«فَأَيُّ عَصًا أَثْمَرَتْ»
کدام چوب خشک، ثمر داده جز آنکه با نور زنده شده باشد؟
«نَوَّرَ الشَّجَر»
درخت با نور شکوفه داد؛
تو هم با نور، ثمر میدی…
و اونجاست که خدا بهت مژده میده!
«أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى»
نه فقط به تولد یک پسر،
بلکه به ظهور یک حقیقت نورانی در دلت!
یحیی، یعنی کسی که زنده است!
زنده به نور!
زنده به اسماء!
و بعد چی؟
«مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ»
او تصدیقکنندهی کلمهی الهی است؛
کلمهای از نور!
«وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً»
او سید است،
آقاست،
چون دلش پر از نور است
و از تاریکیها کناره گرفته…
…
پس هر وقت نور رو در دلت حس کردی،
بدون که خدا داره بشارت باسواد شدن بهت میده،
داره میگه:
👈”تو هم میتونی سید باشی،
تو هم میتونی یحییِ قلب خودت باشی،
اگر با نور من زنده شی.”👉
سوادی که اشتباهاتتو پاک میکنه و بغیرحساب میبردت به بهشت!
سواد واقعی، اونیه که اشتباهاتتو پاک میکنه…
نه اون سوادی که فقط بلد باشی جواب امتحانو بنویسی،
بلکه اون سوادی که دلت رو آگاه کنه
و با نور، خطخطیهای قلبت رو پاک کنه…
🌧️ گاهی اشتباه کردی،
گاهی لغزیدی،
گاهی ظلمت اومد و دلتو گرفت…
اما اگه باسواد شده باشی – اون هم با نور خدا –
اون وقت همون نور، مثل باران بهاری،
روی سیاهیهات میباره و پاکت میکنه…
و شگفتتر اینکه:
این سواد، تو رو “بغیر حساب” میبره به بهشت!
بغیر حساب؟! یعنی چی؟!
یعنی خدا اصلاً نمیشینه تا اشتباهاتتو یکییکی بررسی کنه،
چون تو باسوادِ نورانی شدی!
چون فهمیدی، برگشتی، رشد کردی،
و نور، تو رو ساخت!
به همین خاطره که قرآن میفرماید:
«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ»
صابران، پاداششان را بیحساب دریافت میکنند.
اما کدوم صبر؟
صبر بینور که فایده نداره!
صبر باسوادانه…
صبری که توش «فهمِ نور» هست،
و «رضا» هست،
و «تسلیم عاشقانه»…
اون وقت خدا دیگه نمیشمره که چند بار افتادی،
چند بار اشتباه کردی…
فقط میگه:
«این، فهمید!»
«این، باسواد شد!»
«راه افتاد…»
و تموم!
…
سواد نورانی یعنی رشد، نه رکورد!
یعنی قلبت بلد شده تاریکی رو ببینه و ازش برگرده،
یعنی فهمیدی راه کجاست،
و حتی اگه افتادی، دوباره با نور بلند شدی.
و خدا هم عاشقِ همینجور بندههاست…
تعریف سواد: توانایی خواندن و نوشتن.
آیا میتونی نورتو بخونی و بنویسی؟!
به این میگن «سوادِ خدادادی!»
حسود، یک شخصیت کاملا بیسواد است!
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»
تعریف سواد: توانایی خواندن و نوشتن.
اما نه فقط با قلم و کاغذ…
سواد واقعی یعنی اینکه:
بتونی نورتو بخونی…
و بتونی نورتو بنویسی!
یعنی بفهمی اون احساسی که تو دلت میلرزه نور خداست،
یعنی تشخیص بدی که کِی داری از روی هوا و حسد عمل میکنی،
و کِی داری با نورِ اسماء الهی تصمیم میگیری…
…
«نوشتن نور» یعنی اثرگذاری…
یعنی تصمیمی بگیری، حرکتی بکنی، حرفی بزنی
که یه ردّ نورانی از خودش به جا بذاره تو دل یه نفر…
در خودت…
در آسمان…
و به این میگن: «سواد خدادادی!»
نه از کلاس و مدرک،
بلکه از فطرت و نورِ قلبی!
اما حسود…
حسود یعنی کسی که سواد قلبی نداره،
نمیتونه نورش رو بخونه!
فقط تاریکی میبینه!
و برای همین، دشمنی میکنه، میجوشه، میسوزه…
حسود، یک شخصیت کاملاً بیسواد است!
مثل شیطان که بیسواد است! سواد آنلاین ندارد!
چون هیچوقت یاد نگرفته نورِ خودش رو ببینه،
و به همین خاطر، نور دیگران براش شکنجه است!
قرآن این بیسوادی رو چطور تعریف میکنه؟
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها…»
دل دارن، ولی نمیفهمن!
«وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها…»
چشم دارن، ولی نمیبینن!
«وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها…»
گوش دارن، ولی نمیشنون!
یعنی ابزار سواد رو دارن،
اما از نور جدا شدن
و تبدیل شدن به موجوداتی بیسواد،
بیفهم، بیدرک…
حتی اگه صد تا مدرک داشته باشن!
…
پس اگه میخوای باسواد باشی،
فقط قرآنِ خودت رو بخون!
نوری که تو دلت کاشته شده…
اسمت تو لوح نوره…
…
اما داستان تکراری معارین حسود:
«نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ…»
دربارۀ اونهایی که سواد داشتن اما «نور» رو پشت گوش انداختن…
قرآن میگوید:
«نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»
(سوره بقره، آیه 101)
یعنی یه عده بودن که کتاب الهی بهشون داده شده بود…
علم داشتن، متن بلد بودن، ظاهر دین رو حفظ کرده بودن…
اما چی کار کردن؟
کتاب خدا رو انداختن پشت سرشون!
انگار که هیچوقت چیزی بهشون داده نشده!
این یعنی:
سواد ظاهری داشتن، اما نور نداشتن.
علم داشتن، اما از خدا جدا بودن…
خودخواهی، حسادت، شهوت قدرت،
و در نهایت، سوادشون شد ضدِ خدا!
داستان تکراری بلعم باعورا، سامری و …
…
این اتفاق وقتی میافته که:
آدم، نورِ قلبش رو نبینه…
علم، از «فهم حضوری» جدا بشه…
(تفاوت علم آفلاین و علم آنلاین)
معرفت، به «اطلاعات خشک» تبدیل بشه…
وقتی کسی نور خودش رو نادیده میگیره،
کتاب خدا رو هم پشت سر میندازه!
حتی اگه تفسیر بلد باشه!
حتی اگه مدرک داشته باشه!
…
پس باید مراقب بود…
که سوادمون از جنس نور باشه، نه فقط متن!
از جنس فهم الهی باشه، نه فقط محفوظات!
از جنس تواضع و توبه و تغییر باشه، نه تکبّر علمی!
از جنس آنلاین باشه، نه آفلاین!
وگرنه، یه روزی میشنویم که خدا میگه:
«كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا»
مثل خری که فقط بار کتاب حمل میکنه،
ولی چیزی ازش نمیفهمه!
ولی تو اگه امروز تصمیم بگیری نور دلت رو بخونی،
اگه بخوای صدای ملک مهربونت رو بشنوی،
اگه نورتو بنویسی و باهاش زندگی کنی…
اونوقته که میشی:
صاحبِ سواد خدادادی
کسی که «کتاب نور» توی قلبشه
و هر روز یه صفحهش برات باز میشه…
+ «نور، علم خدادادی! وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً!»
نور، علم خدادادی است!
یعنی نوری که خدا خودش مستقیماً در قلب بندهاش میتاباند…
نه از کلاس میاد، نه از مدرک، نه از دانشگاه و نه از کتابهای خاکخورده…
این همون چیزیه که قرآن دربارهاش میگه:
«وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»
(کهف، 65)
یعنی به اون بندهی خاص،
از طرف خودمون،
مستقیم و بیواسطه،
یه علم ویژه یاد دادیم…
حالا ببین این علم در چه بستری نازل میشه:
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا…»
پیدا کردن یه عبد…
نه یه دانشمند مشهور،
نه یه خطیب پرآوازه،
بلکه یه بندهی گمنام اما آشنا با نور…
«آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا…»
اول چیزی که بهش دادیم، رحمته…
یه دلِ مهربون،
یه قلب نورانی،
یه روح بدون حسادت!
و بعدش چی؟
«وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»
اول رحمت، بعد علم…
چون علم نورانی فقط روی خاکِ نرمِ دلِ رحمتمدار میرویه!
نه روی دل حسود و تاریک و مغرور!
…
اینجاست که میفهمیم:
سواد خدادادی، یعنی علمِ نورانی!
یعنی علمی که با قلبِ بیدار فهمیده میشه،
نه فقط با حافظه و عقل حسابگر!
علم لدنی، یعنی فهمیدن بدون واسطه…
یعنی دلِ تو با آسمون کانکت میشه،
و خدا خودش بهت میگه کی راست میگه، کی دروغ میگه…
کی نور داره، کی نفاق داره…
یه نفر قرآن میخونه و چیزی نمیفهمه…
چون نور نداره!
یه نفر دیگه، یه جمله از قرآن میشنوه
و تا عمق وجودش میلرزه و زندگیش عوض میشه…
چون سواد خدادادی پیدا کرده!
…
و این، همون علمیه که اهلبیت علیهمالسلام داشتن…
و به شاگرداشون مثل سلمان و … یاد دادن.
این همون داستان خضر و موسی است!
پس سواد نورانی یعنی:
دلِ پاک،
رحمتی از نزد خدا،
و نوری که در لحظه راه رو نشونت میده…
آیا «باسواد» و «بیسواد» یکسانند؟!
آیا باسواد و بیسواد یکساناند؟!
آیا کسی که دلش روشنه،
با کسی که در تاریکی خودش گم شده، برابره؟!
قرآن خودش جواب میده، با لحن محکم و بیدارگرانه:
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»
(بگو: آیا آنان که میدانند با آنان که نمیدانند برابرند؟)
اما منظور از “علم” در این آیه، علم دانشگاهی نیست!
نه اطلاعات عمومی، نه سواد درسی…
بلکه اون علمیه که نور میاره!
اون علمیه که تو رو از ظلمت بیرون میکشه، نه اینکه در تاریکی مغرورترت کنه…
و باز تأکید میکنه:
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ؟»
(آیا نابینا و بینا برابرند؟)
نابینا کیه؟
کسی که چشم سر داره، ولی چشم دل نداره!
کسی که صدای ملکوت رو نمیشنوه…
کسی که جلوی نور رو میگیره،
چون نمیخواد قبول کنه که بیسواده، بینوره!
و بصیر کیه؟
کسی که در تاریکیها هم نور دلش راهو نشونش میده!
کسی که به باطن حوادث نگاه میکنه،
و هر اتفاقی رو «درس الهی» میبینه…
پس بدون:
باسواد نورانی، کسیه که علم براش نوره…
و بیسواد قلبی، کسیه که حتی با هزار مدرک، هنوز نابیناست…
به همین خاطر، خداوند در سوره زمر میفرماید:
«إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»
(تنها خردمندان، اهل یادگیریاند)
یعنی همه نمیفهمن…
فقط اونایی میفهمن که دلشون زندهست!
و «لبّ» دارن، یعنی قلبی که به منبع نور وصله…
چطور بفهمیم در کجای زندگیمون هنوز «بیسواد» هستیم، یعنی سواد نورانی نداریم؟
خیلی ساده!
هر جایی که:
زود میرنجی و دیر میبخشی
از خدا شکایت داری، نه شکر
دیگران رو قضاوت میکنی ولی خودتو نمیبینی
از تقدیر الهی ناراضیای
یا از «یاد خدا» خسته میشی…
بدون که اون نقطه، نقطۀ تاریکیه!
اونجا هنوز نورِ سواد نرسیده…
و تو اونجا «بیسواد» هستی! بینور هستی! حسود هستی!
…
باید در ورکلایفهای زندگیات تمرین کنی تا چشم دلت باز شه!
از خدای مهربان بخواه:
خدایا! نور قلبم را به من نشان بده!
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ نُوراً فِي قَلْبِي»
این اذکار رو آروم توی دلت بگو،
برای باز شدن پنجره قلبت!
…
دیدن کلام نورانی خدا در حوادث روزمره:
هر حادثهای که امروز برات پیش اومد،
از خودت بپرس:
«این حادثه، چی میخواست به من یاد بده؟»
«چه نوری پشتش بود؟» + «دبر – تدبیر»
حتی یه دعوای ساده، یه تأخیر، یه حرف تند از یه نفر…
همهشون برای تو، مثل یک دعوت هستند برای باسوادتر شدنت!
…
تغافلِ آگاهانه: هنر چشمپوشی نورانی
همونطور که قبلاً در حدیث زیبای امیرالمؤمنین علیهالسلام خواندیم:
اگر سه بار هم ببینی کسی خطا میکنه،
بازم روشو بپوش،
نه از روی بیتفاوتی،
بلکه از روی نور و فهم نورانی!
این تمرین مخصوص دلهاییه که دارن به علم لدنی نزدیک میشن.
…
قرآن با گوش قلبی:
قرآن فقط برای خواندن تنها نیست!
قرآن رو باید دید و شنید!
با دل، قرآنِ خودت رو بشنو!
هر آیهای که به دلت نشست،
روش مکث کن…
یه جمله کوتاه دربارهش بنویس:
«این آیه به من چه نوری داد؟»
این میشه سواد نوشتاریِ قلبت…
…
چطور بفهمیم داریم «سواد نورانی» پیدا میکنیم؟
آرامتر شدی
کمتر قضاوت میکنی
بیشتر شکر میکنی
کمکم دردها برات «درس» میشن
شبهات یه رنگ دیگه پیدا میکنن
قرآن برات زنده میشه!
و یادت نره…
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
(خدا خالق سواد نورانی برای اهل آسمان و زمین است…)
و هر نوری که به قلبت میرسه،
از همون نورِ مهربون و بینهایتشه…
تعریف سواد از نظر «یونسکو» و راهکارهای بهبود زندگی!
سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد، تعریف جدیدی از باسوادی ارائه داده است.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است و این چهارمین تعریف سواد است که توسط یونسکو بهصورت رسمی اعلام میشود.
بهطور خلاصه و طبق این تعریف، باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
با تعریف جدیدی که یونسکو ارائه داده باسوادی توانایی «تغییر» است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
در ادامه و بعد از مروری کوتاه بر تعاریف سواد از ابتدا تا امروز، نکاتی درباره ایجاد تغییر در زندگی بر اساس دانستهها و راهکارهای دستیابی به این مهم، مطرح خواهیم کرد.
…
اولین تعریف
توانایی خواندن و نوشتن، اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفاً به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی باسواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
…
دومین تعریف
اضافه شدن یادگرفتن رایانه و یک زبان خارجی
در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و یاد داشتن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدین ترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد.
قاعدتاً طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
…
سومین تعریف
اضافه شدن ۱۲ نوع سواد:
سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، بازهم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف سوم کلاً ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا میشود، حدود ۵ درصد باسواد است. این مهارتها عبارتاند از:
سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی
سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخلوخرج
سواد رسانهای: اینکه فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته
سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه
سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها
سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
سواد بومشناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست
سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیشفرض
سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی
سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حلوفصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب
ازآنجاکه باسواد بودن به یادگیری این مهارتها وابسته شد، قاعدتاً سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه میداد که متأسفانه فعلاً سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری درزمینه آموزش مهارتهای ذکر شده نکرده است.
…
جدیدترین تعریف
علم با عمل معنا میشود.
بااینحال و بهتازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرارگرفته است یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. درواقع این تعریف مکمل تعریف قبلی است زیرا صرفاً دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. درصورتیکه مهارتها و دانشآموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آنگاه میتوان گفت این فرد انسانی باسواد است.
…
چرا سوادمان باعث تغییر در زندگیمان نمیشود؟
جالب است بدانید که یادگیری در متون روانشناسی، بهصورت ایجاد تغییر پایدار در رفتار تعریف میشود.
پس ایجاد تغییر در رفتار، مهمترین مؤلفه باسواد بودن است.
سواد از نگاه یونسکو و ارتباط آن با «سواد نورانی» در قرآن
سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در تعریف جدید خود، سواد را تنها توانایی خواندن و نوشتن نمیداند، بلکه تأکید میکند که «سواد یعنی توانایی ایجاد تغییر در زندگی» بر اساس دانستهها و آموختهها. این تعریف کاملاً با مفهوم قرآن و روایات ما همخوانی دارد که سواد واقعی، نوری است که دل و رفتار را متحول میکند.
در قرآن، سواد خدادادی یعنی «علم لدنی»؛ علمی که بهواسطهی رحمت خدا در قلب انسان قرار میگیرد و باعث میشود رفتار، اخلاق و درک انسان دگرگون شود:
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
(سوره کهف، آیه 65)
این یعنی سواد فقط دانش نظری نیست؛ بلکه نوری است که باعث تحول در درون و زندگی انسان میشود. علم لدنی همان سواد نورانی است که فرشته مهربان در قلب میدمد و باعث رشد معنوی و عملی میشود.
یونسکو هم اکنون میگوید:
سواد یعنی ایجاد تغییر پایدار در رفتار، یعنی دانستن باید به «عمل صالح» و «تغییر مثبت» در زندگی منجر شود. این دقیقاً همان آموزه قرآن است که بر «فهم نورانی» و عمل به آن تأکید میکند.
بنابراین:
سواد ظاهری (خواندن و نوشتن صرف) کافی نیست؛
سواد رایانهای یا دانستن زبان خارجی بدون تغییر رفتار معنایی ندارد؛
حتی مهارتهای متنوع مثل سواد مالی، رسانهای یا عاطفی اگر منجر به تحول واقعی نشوند، کامل نیستند.
سواد حقیقی همان است که «نور الهی» به دل بتابد، عقل و قلب را بیدار کند و انسان، به مسیر نورانی رهنمون شود.
…
پس انگار مسیر رشد نورانی ما، همسو با تعریف جدید یونسکوست:
باید دنبال آن سوادی باشیم که ما را به «باسوادی خدادادی» برساند، یعنی به آن نوری که رفتار و زندگی ما را تغییر میدهد و ما را از «بیسواد» بودن نجات میدهد.
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۷۵ الى ۷۷]
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۷۵)
خدا مَثَلى مىزند: بندهاى است زرخريد كه هيچ كارى از او برنمىآيد. آيا [او] با كسى كه به وى از جانب خود روزىِ نيكو دادهايم، و او از آن در نهان و آشكار انفاق مىكند يكسان است؟ سپاس خداى راست. [نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (۷۶)
و خدا مثلى [ديگر] مىزند: دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمىآيد و او سربار خداوندگارش مىباشد. هر جا كه او را مىفرستد خيرى به همراه نمىآورد. آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است يكسان است؟
وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۷۷)
و نهان آسمانها و زمين از آنِ خداست، و كار قيامت جز مانند يك چشم بر هم زدن يا نزديكتر [از آن] نيست، زيرا خدا بر هر چيزى تواناست.
برای نجات از زندان حسد، باید سواد نورانی بیاموزیم!
علی علیه السلام: «الحسد سجن الرّوح، حسد زندان روح است.»
«الحسد سجن الرّوح» — حسد زندان روح است. (امیرالمؤمنین علی علیهالسلام)
این حدیث کوتاه اما پرمعنا، یکی از کلیدیترین درسها برای همه ماست.
حسد یعنی نگاه منفی و سمی به موفقیت، نور، و رشد دیگران.
وقتی حسد میورزیم، در واقع خودمان را در زندان تنگ و تاریک روح حبس میکنیم.
اما راه نجات چیست؟
راه نجات، سواد نورانی است؛
یعنی توانایی خواندن و فهمیدن نور الهی در دل خود و دیگران.
اگر قلب ما باسواد نور باشد، یعنی با «علم لدنی» که از جانب خدای مهربان به ما میرسد آشنا شویم، آن وقت:
حسادت جای خود را به رحمت و مهربانی میدهد.
تاریکیهای دل، جای خود را به نور فهم و بخشش میدهند.
دیگر در زندان حسد گرفتار نیستیم، بلکه در آزادی نورانی عشق و علم قرار میگیریم.
…
چرا حسد زندان است؟
چون حسود نمیتواند نور را ببیند؛
نمیتواند پیشرفتها و نعمات الهی را به عنوان یک فرصت یادگیری بپذیرد؛
دائم گرفتار مقایسههای ناعادلانه و خودویرانگری است؛
و این به معنای فرار از سواد واقعی نورانی است.
اما وقتی سواد نورانی یاد میگیریم:
یاد میگیریم هر موفقیت و نوری که در دیگران میبینیم، در واقع نمایشی از رحمت خداست؛
یاد میگیریم که بجای حسادت، تشکر و دعا برای آرامش دیگران کنیم؛
یاد میگیریم که با چشم دل به دنیا نگاه کنیم، نه فقط با چشم ظاهر؛
و این یعنی ورود به آزادی نورانی که روح را از زندان حسد رها میکند.
پس این حدیث، یک دعوت به سواد نورانی است:
برای اینکه از زندان تنگ و تاریک حسد رهایی پیدا کنیم،
باید یاد بگیریم نور را بخوانیم، بفهمیم و با آن زندگی کنیم.
سواد نورانی؛ کلید سیادت و آقایی! وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً!
سواد در عمیقترین و معنادارترین مفهوم خود، فراتر از توانایی صرف خواندن و نوشتن است.
این یک نعمت الهی است — سواد نورانی — که قلب را به نور جاودان دانش، که از جانب خداوند عطا میشود، متصل میکند.
وقتی کسی واقعاً نور و ظلمت درون دل خود را بفهمد و مطابق این اوامر الهی عمل کند، نه تنها باسواد است بلکه به معلمانی روشنبین، سیادتمند و آقایی حقیقی تبدیل میشود.
قرآن درباره این دانش نورانی میگوید: «علم لدنی»، دانشی که از آسمانها نازل میشود و راه بندهای را که آن را پذیرفته روشن میسازد. این دانشی است که رفتار را دگرگون میکند، روح را پاک مینماید و جان را از زندان حسد و جهل آزاد میسازد.
همانطور که امام علی علیهالسلام فرمودند، حسد زندان روح است. تنها از طریق سواد نورانی است که میتوان از این زندان رها شد و مهربانی، فهم و رحمت را پرورش داد.
این نوع سواد، همان است که امروز یونسکو به عنوان سواد حقیقی میشناسد — توانایی دانستن و بهکارگیری آن دانش برای تغییر زندگی و محیط اطراف.
با پذیرفتن سواد نورانی، انسان به سیادت و رهبری واقعی دست مییابد — سیداً و حصوراً — و تبدیل به چراغ راه و نور هدایت برای خود و دیگران میشود.