Sacred Heart!
The Luminous Heart!
Where did you get the light?
Where does the origin of the light of our heart come from?
«أَنَّى؟!»: «از کجا؟!»
+ «کن فیکون – آرزوی برآورده، بی حساب و کتاب!»
«أَنَّى لَكِ هذا»
«أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ»
«أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ»
«أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ»
«أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها»
این نور را از کجا آوردهای؟!
سرچشمهی نور قلب ما از کجاست؟!
«Origin Of Light»
+ «سرچشمهی نورانی!»
«أَنَّى: استفهام عن الجهة، تقول أنّى يكون هذا، أى من أىّ وجه و طريق.»
«أَنَّى: كِى و كجا و چطور؟!»
أَنَّى لَكِ هذا؟!
ارزاق علمی نورانی، از حاملان و صاحبان نور، به اهل نور عنایت میشود!
[سورة آلعمران (۳): آية ۳۷]
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا
كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً
قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا
قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (۳۷)
پس پروردگارش وى [=مريم] را با حُسنِ قبول پذيرا شد و او را نيكو بار آورد،
و زكريا را سرپرست وى قرار داد.
زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مىشد، نزد او [نوعى] خوراكى مىيافت.
[مى]گفت: «اى مريم، اين از كجا براى تو [آمده است؟
او در پاسخ مى]گفت:
«اين از جانب خداست، كه خدا به هر كس بخواهد، بىشمار روزى مىدهد.»
أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ؟!
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۳۸ الى ۴۰]
هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ (۳۸)
آنجا [بود كه] زكريا پروردگارش را خواند [و] گفت: «پروردگارا، از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى.»
فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (۳۹)
پس در حالى كه وى ايستاده [و] در محراب [خود] دعا مىكرد، فرشتگان، او را ندا دردادند كه: خداوند تو را به [ولادت] يحيى -كه تصديق كننده [حقانيت] كلمة الله [=عيسى] است، و بزرگوار و خويشتندار [=پرهيزنده از زنان] و پيامبرى از شايستگان است- مژده مىدهد.
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ
وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ
قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (۴۰)
گفت: «پروردگارا، چگونه مرا فرزندى خواهد بود؟
در حالى كه پيرىِ من بالا گرفته است و زنم «نازا»ست!
[فرشته] گفت:
« [كار پروردگار] چنين است. خدا هر چه بخواهد مىكند.»
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۷ الى ۱۱]
يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (۷)
اى زكريا، ما تو را به پسرى -كه نامش يحيى است- مژده مىدهيم،
كه قبلاً همنامى براى او قرار ندادهايم.
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (۸)
گفت: «پروردگارا، چگونه مرا پسرى خواهد بود
و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شدهام؟»
قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً (۹)
[فرشته] گفت:
«[فرمان] چنين است. پروردگار تو گفته كه اين [كار] بر من آسان است،
و تو را در حالى كه چيزى نبودى قبلاً آفريدهام.»
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا (۱۰)
گفت: «پروردگارا، نشانهاى براى من قرار ده»
فرمود: «نشانه تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمى با مردم سخن نمىگويى.»
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (۱۱)
پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد.
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۱۶ الى ۲۰]
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا (۱۶)
و در اين كتاب از مريم ياد كن، آنگاه كه از كسان خود، در مكانى شرقى به كنارى شتافت.
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (۱۷)
و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت.
پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوشاندام بر او نمايان شد.
قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (۱۸)
[مريم] گفت: «اگر پرهيزگارى، من از تو به خداى رحمان پناه مىبرم.»
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (۱۹)
گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام، براى اينكه به تو پسرى پاكيزه ببخشم.»
قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (۲۰)
گفت: «چگونه مرا پسرى باشد با آنكه دست بشرى به من نرسيده و بدكار نبودهام؟»
أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ؟!
[سورة آلعمران (۳): آية ۴۷]
قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ
قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ
إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (۴۷)
[مريم] گفت:
«پروردگارا، چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنكه بشرى به من دست نزده است؟»
گفت:
«چنين است [كار پروردگار].
خدا هرچه بخواهد مىآفريند؛
چون به كارى فرمان دهد، فقط به آن مىگويد: «باش»؛ پس مىباشد.»
أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا؟!
وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ
اینکه قلبی مالک نور بشه، و قبض و بسط نورشو بفهمه،
عنایت و فضلی است از جانب خدای مهربان،
برای هر کسی که پشت به تاریکیِ تمناهای حسدآلودش کنه،
و راضی به تقدیرات ذات اقدس الهی گردد!
اما حسود راضی به تقدیرات خدا نیست!
«الحاسد جاحد لانّه لم یرض بقضاء الله»
حسود خودشو از صاحبان نور برتر و بهتر میدونه!
«نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ!» + «انا خیر منه!»
برای همینه که کار رو به کاردان نمیسپاره!
[سورة البقرة (۲): آية ۲۴۷]
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً
قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ
وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ
قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ
وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (۲۴۷)
و پيامبرشان به آنان گفت:
«در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.»
گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم
و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است؟»
پيامبرشان گفت:
«در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده،
و او را در دانش و [نيروى] بدن بر شما برترى بخشيده است،
و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مىدهد،
و خدا گشايشگر داناست.»
أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها
از کجا و با چه فرایندی،
قلب تاریک میتونه دوباره نور از دسترفتهشو بدست بیاره؟!
وقتی که با قلبت، نور و ظلمتتو میفهمی،
متوجه میشی که خدا بر هر کاری تواناست!
«فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
وقتی با نور بصیرت به تمناها نگاه میکنی،
بیارزش بودن و ناپایدار بودن آن را میفهمی!
«وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ»
همچنین به نور تقدیراتت که نگاه میکنی،
میبینی که عامل خلود در بهشت، همین نور اصلاح و تربیتی است
که دائم، حسادت قلبت رو درناژ میکنه!
«فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ»
[سورة البقرة (۲): آية ۲۵۹]
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها
قالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها
فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ
قالَ كَمْ لَبِثْتَ
قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ
قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ
فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ
وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ
وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ
وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً
فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۲۵۹)
يا چون آن كس كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ [و با خود مى]گفت:
«چگونه خداوند، [اهلِ] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده مىكند؟».
پس خداوند، او را [به مدت] صد سال ميراند.
آنگاه او را برانگيخت،
[و به او] گفت: «چقدر درنگ كردى؟»
گفت: «يك روز يا پارهاى از روز را درنگ كردم.»
گفت: «[نه] بلكه صد سال درنگ كردى،
به خوراك و نوشيدنىِ خود بنگر [كه طعم و رنگِ آن] تغيير نكرده است،
و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشى شده است.
اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم]
و هم تو را [در مورد معاد] نشانهاى براى مردم قرار دهيم.
و به [اين] استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مىدهيم؛
سپس گوشت بر آن مىپوشانيم.»
پس هنگامى كه [چگونگىِ زنده ساختن مرده] براى او آشكار شد،
گفت: «[اكنون] مىدانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست.»
أَنَّى هذا ؟!
هر چی مصیبته، از رویکرد حسدآلود به تمناهاست!
خدای مهربان، برای ما نور آرامش تقدیر میکنه!
اما حسود، متاسفانه، اختیارا، تن به درناژ حسادت نمیده،
و با این قلبی که منبع فساد میباشد،
همه چیز رو به تباهی میشکه!
[سورة آلعمران (۳): آية ۱۶۵]
أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا
قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۶۵)
آيا چون به شما [در نبرد اُحد] مصيبتى رسيد
-[با آنكه در نبرد بدر] دو برابرش را [به دشمنان خود] رسانديد- گفتيد:
«اين [مصيبت] از كجا [به ما رسيد]؟»
بگو:
«آن از خود شما [و ناشى از بىانضباطى خودتان] است.»
آرى! خدا به هر چيزى تواناست.
أَنَّى يُؤْفَكُونَ؟!
با وجود اینکه خدای مهربان اینقدر همه چیزو واضح بیان میکنه،
«نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ»
چجوری اهل حسادت، باز هم مرتکب اشتباه مرگبار میشن؟!
و پشت به این نور حقیقت آشکار شده میکنند!
«أَنَّى يُؤْفَكُونَ» + «افک»
«أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!»
[سورة المائدة (۵): الآيات ۷۵ الى ۷۷]
مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ
كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ
انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ
ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۷۵)
مسيح، پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند؛
و مادرش زنى بسيار راستگو بود.
هر دو غذا مىخوردند.
بنگر چگونه آيات [خود] را براى آنان توضيح مىدهيم؛
سپس ببين چگونه [از حقيقت] دور مىافتند.
قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً
وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۷۶)
بگو: «آيا غير از خدا چيزى را كه اختيار زيان و سود شما را ندارد، مىپرستيد؟
و حال آنكه خداوند شنواى داناست.»
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ
وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً
وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (۷۷)
بگو: «اى اهل كتاب، در دين خود بناحق گزافهگويى نكنيد،
و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند
و بسيارى [از مردم] را گمراه كردند و [خود] از راه راست منحرف شدند، نرويد.»
[سورة التوبة (۹): الآيات ۳۰ الى ۳۱]
وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ
وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ
ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ
قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۳۰)
و يهود گفتند: «عُزَير، پسر خداست.»
و نصارى گفتند: «مسيح، پسر خداست.»
اين سخنى است [باطل] كه به زبان مىآورند،
و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شدهاند شباهت دارد.
خدا آنان را بكشد؛ چگونه [از حق] بازگردانده مىشوند؟
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ
سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۳۱)
اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيّت گرفتند،
با آنكه مأمور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست.
منزّه است او از آنچه [با وى] شريك مىگردانند.
[سورة المنافقون (۶۳): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (۱)
چون منافقان نزد تو آيند گويند:
«گواهى مىدهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى.»
و خدا [هم] مىداند كه تو واقعاً پيامبر او هستى،
و خدا گواهى مىدهد كه مردم دوچهره سخت دروغگويند.
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ
إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲)
سوگندهاى خود را [چون] سپرى بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشتهاند.
راستى كه آنان چه بد مىكنند.
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا
فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (۳)
اين بدان سبب است كه آنان ايمان آورده، سپس به انكار پرداختهاند
+ «نور از دست رفته!»
و در نتيجه بر دلهايشان مهر زده شده و [ديگر] نمىفهمند.
وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۴)
و چون آنان را ببينى، هيكلهايشان تو را به تعجّب وامىدارد،
و چون سخن گويند به گفتارشان گوش فرا مىدهى
گويى آنان شمعكهايى پشت بر ديوارند [كه پوك شده و درخور اعتماد نيستند]:
هر فريادى را به زيان خويش مىپندارند.
خودشان دشمنند؛ از آنان بپرهيز؛
خدا بكشدشان؛ تا كجا [از حقيقت] انحراف يافتهاند.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ
لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (۵)
و چون بديشان گفته شود:
«بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد»،
سرهاى خود را بر مىگردانند، و آنان را مىبينى كه تكبّركنان روى برمىتابند.
أَنَّى يُصْرَفُونَ؟!
[سورة غافر (۴۰): الآيات ۶۶ الى ۷۰]
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي
وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (۶۶)
بگو: «من نهى شدهام از اينكه جز خدا كسانى را كه [شما] مىخوانيد پرستش كنم
[آن هم] هنگامى كه از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد،
و مأمورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم.»
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷)
او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفهاى، آنگاه از علقهاى، و بعد شما را [به صورت] كودكى برمىآورد، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد، و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيشرس مىيابد، و تا [بالاخره] به مدّتى كه مقرّر است برسيد، و اميد كه در انديشه فرورويد.
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (۶۸)
او همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند،
و چون به كارى حكم كند، همين قدر به آن مىگويد: «باش.» بىدرنگ موجود مىشود.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (۶۹)
آيا كسانى را كه در [ابطال] آيات خدا مجادله مىكنند نديدهاى
[كه] تا كجا [از حقيقت] انحراف حاصل كردهاند؟
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (۷۰)
كسانى كه كتاب [خدا] و آنچه را كه فرستادگان خود را بدان گسيل داشتهايم تكذيب كردهاند،
به زودى خواهند دانست؛
أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ؟!
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۱۰۰ الى ۱۰۱]
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ
وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ (۱۰۰)
و براى خدا شريكانى از جن قرار دادند، با اينكه خدا آنها را خلق كرده است.
و براى او، بى هيچ دانشى، پسران و دخترانى تراشيدند.
او پاك و برتر است از آنچه وصف مىكنند.
بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ
وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۱۰۱)
پديدآورنده آسمانها و زمين است.
چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى كه براى او همسرى نبوده،
و هر چيزى را آفريده، و اوست كه به هر چيزى داناست.
أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۵۱ الى ۵۴]
وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ (۵۱)
و اى كاش مىديدى هنگامى را كه [كافران] وحشتزدهاند [آنجا كه راهِ] گريزى نمانده است
و از جايى نزديك گرفتار آمدهاند.
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (۵۲)
و مىگويند: «به او ايمان آورديم.»
و چگونه از جايى [چنين] دور، دست يافتن [به ايمان] براى آنان ميسّر است؟
وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ
وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (۵۳)
و حال آنكه پيش از اين منكر او شدند،
و از جايى دور، به ناديده [تير تهمت] مىافكندند.
وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ
كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ
إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ (۵۴)
و ميان آنان و ميان آنچه [به آرزو] مىخواستند حايلى قرار مىگيرد؛
همان گونه كه از ديرباز با امثال ايشان چنين رفت،
زيرا آنها [نيز] در دودلىِ سختى بودند.
أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى
حسود، خدا رو مجبور میکنه که براش رسول مبین بفرستد!
معذلک با دیدن نور، به آن پشت میکند
و به این صاحبان نور تهمت دیوانگی میزند!
حسود اگر اهل ذکر بود، اگر اهل نور بود،
میبایست از این فرصت طلایی استفاده میکرد،
اما حسود همهی فرصتهای اصلاح و تربیت را
فدای تمناهای خودش کرد و هیچوقت از نور، پند نگرفت!
[سورة الدخان (۴۴): الآيات ۱۲ الى ۲۱]
رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (۱۲)
[مىگويند:] «پروردگارا، اين عذاب را از ما دفع كن كه ما ايمان داريم.»
أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (۱۳)
آنان را كجا [جاى] پند[گرفتن] باشد، و حال آنكه به يقين براى آنان پيامبرى روشنگر آمده است.
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (۱۴)
پس، از او روى برتافتند و گفتند: «تعليميافتهاى ديوانه است.»
إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ (۱۵)
ما اين عذاب را اندكى از شما برمىداريم [ولى شما] در حقيقت باز از سر مىگيريد.
يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (۱۶)
روزى كه دست به حمله مىزنيم، همان حمله بزرگ؛ [آنگاه] ما انتقامكشندهايم.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (۱۷)
و به يقين، پيش از آنان قوم فرعون را بيازموديم، و پيامبرى بزرگوار برايشان آمد،
أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (۱۸)
كه [به آنان گفت:] «بندگان خدا را به من بسپاريد، زيرا كه من شما را فرستادهاى امينم.
وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (۱۹)
و بر خدا برترى مجوييد كه من براى شما حجّتى آشكار آوردهام.
وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (۲۰)
و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم از اينكه مرا سنگباران كنيد.
وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ (۲۱)
و اگر به من ايمان نمىآوريد، پس، از من كناره گيريد.»
أَنَّى لَهُ الذِّكْرى
[سورة الفجر (۸۹): الآيات ۱ الى ۳۰]
وَ جِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى (۲۳)
و جهنّم را در آن روز [حاضر] آورند،
آن روز است كه انسان پند گيرد؛ و[لى] كجا او را جاى پندگرفتن باشد؟
يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي (۲۴)
گويد: «كاش براى زندگانى خود [چيزى] پيش فرستاده بودم.»
فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (۲۵)
پس در آن روز هيچ كس چون عذابكردن او، عذاب نكند.
وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (۲۶)
و هيچ كس چون دربندكشيدن او، دربند نكشد.