When you accept your fate, you can only let go of desire!
«تلل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«التَّّلّ: المكان المرتفع: جاى بلند و مرتفع»
***
«جبن» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تَجَبَّنَ اللبنُ: صار كَالجُبْنِ»: مفهوم تغییر
«الْجُبْنُ: الّذي يُؤكَل منه: پنیر»
«جَبَانٌ: أيْ ضَعِيفُ القَلْبِ»
«الجَبِينُ: فوق الصدغ و هما جَبِينَانِ عن يمين الجبهة و شمالها»:
«جَبِينَان: يعنى دو طرف پيشانى»
«جبين طرف پيشانى است. وسط پيشانى را جبهه و دو طرف آنرا جبينان گويند.»
«الْجَبِينَانِ جانبا الجبهة.»
«upon forehead»
«الجَبَّانَةُ: هي المصلّى في الصحراء، و ربّما أطلقت على المقبرة، لأنّ المصلّى غالبا يكون في المقبرة»
+ «دلی که از تمناهاش دستبردار نیست! پستانکِ تمنّا! فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟!»
+ «ای اهل حسادت، حالا که پشت به نور کردید و با مکر و حیله، به دور تمناهای خودتون اجتماع نمودید، پس بوزینههایی مطرود شده باشید! كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ!»
+ «تمنا برای حسود، با ارزشه! وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ!»
+ «شخصیت بیارزش حسود، با تمناهاش رو میشه! فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا!»
+ «ریشهکنی حسادت از دنیای قلب به کمک نور! وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ!»
+ «فریاد نور تقدیرات برای قلب حسود، گوشخراش است! فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ!»
+ «حسود، به نورش اهمیّت نمیده! وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي!»
+ «حسود، گوشش بدهکار نیست! وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً!»
+ «تمنّاهاتو بذار کنار! نور تواضع! وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ!»
+ «با نور، راه حسادت رو مسدود کن! قولا سدیدا! سدّ ذوالقرنین!»
+ «تمنّاها به قلب حسود، پین شده! قلب مثبور!»
تلل:
وقتی راضی به تقدیراتت میشی، حالا میتونی دل از تمنّا بکنی! فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ!
« فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ »
+ «سلم – سلما لرجل»
پس وقتى هر دو تن دردادند و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند،
+ «جبن»
أصل التَّلِ: المكان المرتفع، و التَّلِيلُ: العنق،
اصل تَلّ- جاى بلند و مرتفع است و- تَلِيل- يعنى از گردن به سر در آمد و زمين خورد يا گردنفراز
الْمِتَلُ: الرمح الذي يتلّ به (نيزه مستقيم و استوار كه دشمن را بر زمين مىاندازد.)
تَلَّهُ: صرعه
رمح مِتَلٌ
التَّلِيلُ العنق ، و تللت الشيء في يده: از گردن گرفت و او را به پیشانی بر خاک گذاشت.
گردن داد! تن داد!
علامت تسلیم اینه که گردن میدی! به گردن میگیری! تن میدی! زیر بار میری! میگن فلانی نمیخواد زیر بار بره! خیلی چموشه! شانه از زیر بار آیات خالی میکنه!
در واقع تن دادن به آیات و قبول ظاهرا ذلت و ترسو جلوه نمودن، خودش عین عزت و سربلندی است و در واژه «تلّ» این مفهوم وجود داره « التلّ المكان المرتفع، و التليل العتيق ».
« وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ: أسقطه على التَّلُ »
ظاهر تحمل آیات، سقوط است اما بر بلندی و تلّی بنام مقام محمود !!!
در مورد اهل شک اومده «مکبا علی وجهه» و درمورد اهل یقین «تلّه للجبین».
[به آیات تن بده !!!]:
شنیدی میگن فلان خانم یا فلان آقا تن به کار نمیده ! خیلی تن پروره !
+ «سلم – سلما لرجل»
علامت اینکه دیگه قلب، تسلیم امر مافوق میشه و به اصطلاح به آیات تن می دهد!
اینه که به پیشانی بر خاک می افتد!
دو واژه «جبین» و «تلّ» معنایش باید خوب بررسی شود.
[قصه ازدواج یا کربلایی دوباره؟!]:
« قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى
قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ »
… ببین پسرم من با قبض و بسط قلبم از جانب عالَم بالا اینو فهمیدم که … !
من نه اجبارت میکنم و نه مطلب را نگفته برایت باقی میگذارم !
حالا خودت ببین چی به دلت می افته!
« إِنِّي أَرى … فَانْظُرْ ما ذا تَرى »
انگاری خیلی لطیف و زیبا داره امتحان مبحث جبر و اختیار برگزار میشه !
داستان ذبح عظیم در قصه کربلا!
این ماموریتی است برای ما!
ورود از نور به لبه تاریکی – «شفا البئر» – برای ماموریت خاصی بنام کربلا !
حالا چکار میکنی ؟
« فَانْظُرْ ما ذا تَرى »
مردش هستی یا نه ؟!
الآن معلوم میشه قلبا هم صاحب نورتو دوست داری یا نه!
حالا چکاره ای ؟! هستی یا نه ؟!!!
اهل حسادت و شک اگه باشی که یواشی دُمِتو میذاری رو کولت و دِ فرار «یتسللون لواذا» ،
اما اهل یقین در جواب به نورش چی میگه؟
« قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ »
میگه ای نور من، آنچه با قلب نورانی و سلیمت از امر مافوق یعنی آل محمد ع فهمیده ای ، درست است و این امر الله در این زمان برای من و تو است ! ای پدر « يا أَبَتِ افْعَلْ » ! هر چی دستوره اجراش کن ای پدر ! « افْعَلْ ما تُؤْمَرُ » ! ای پدر من هم استثناء به مشیت می کنم و « إِنْ شاءَ اللَّهُ » میگم و با یاد تو ای نور عزیز قدم پیش میزارم. و دلم میخواد کمکم کنی در تحمل این آیات صبور باشم چون صبر نام زیبای مترادف نور است و اگه قراره من هم به درجاتی اسمم بشه صبر ، باید آیاتی که در تایید فرمایشات نورانی برای من مقدر میشه رو با یادآوری معالم ربانی و روش علمی و فنون ماخوذ از صاحبان نور تحمل کنم تا بتونم تا حدودی شبیه نورم بشم «وصف – صفة الله» یعنی من هم عملا توصیفی از آرامش داشته باشم و در تولد و خلق نور اعمال صالح و ایجاد مهربانی، نقشی داشته باشم تا از برکات آن در دنیا و آخرت بهره مند شوم.
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۳]
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (۱۰۱)
پس او را به پسرى بردبار مژده داديم.
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (۱۰۲)
و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت:
«اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم، پس ببين چه به نظرت مىآيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.»
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (۱۰۳)
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند،
وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (۱۰۴)
او را ندا داديم كه اى ابراهيم!
قَدْ صَدَقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۰۵)
رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (۱۰۶)
راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود.
وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (۱۰۷)
و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم.
وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (۱۰۸)
و در [ميان] آيندگان براى او [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم.
سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (۱۰۹)
درود بر ابراهيم.
كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۱۱۰)
نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (۱۱۱)
در حقيقت، او از بندگان با ايمان ما بود.
وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (۱۱۲)
و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم.
وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ
وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (۱۱۳)
و به او و به اسحاق بركت داديم،
و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند.
جبن :
جَبَانٌ : أيْ ضَعِيفُ القَلْبِ
الْجُبْنُ: الّذي يُؤكَل منه (پنیر : شیر دیگه نیست ! تغییر کرده شده پنیر !) :
نور ولایت دیگه تو قلبش نیست! شجاعت دیگه تو قلبش نیست! تغییر کرده، شده حسادت! تغییر کرده شده ترس! حسود ترسو است که از آیات راضی نیست و رویگردان است، اما اهل نور ولایت شجاع است و قبله او آیات است و با آیات شجاعانه مواجه می شود و حوادث رو آثار عیب خود میداند. جبن یکی از هزار واژه مترادف حسادت است که با زبان خود حسادت را برای ما اینگونه تفسیر می نماید.
«فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ»
پوزۀ حسادت قلب خودشو به خاک مالیدند!
سر تمنای خودشونو بریدند!
راضی به امر الله شدند!
راضی به تقدیرات خود شدند!
+ «تلل»
مفاهیم زیبای واژه «جبن» :
«جبن – جبین» : یکی از هزار واژه مترادف حسادت است !!!
دو طرف جبهه پیشانی میشه جبین یعنی یه چیزی غیر از جبهه پیشانی یعنی یه چیزی از جبهه متفاوته ! جبهه یعنی شاخ به شاخ و روبرو با دشمن بودن و از او رویگردان نبودن میشه علامت شجاعت، و جبن یعنی ترس ! یعنی جبین یعنی ترسویی که روبرو با دشمن نمیشه …
به پیشانی میگن «جبین» !
« الجَبِينُ: فوق الصدغ و هما جَبِينَانِ عن يمين الجبهة و شمالها »
به پنیر عرب میگه جبن « الجُبُنُ: الّذي يؤكل، و تَجَبَّنَ اللبنُ: صار كَالجُبْنِ » انگاری از شیر یه چیز دیگه درست شده. اون اصلیه میشه نور ولایت و اینکه یه چیز دیگه غیر از نور ولایته، میشه حسادت.
به ترسو جبان میگن « جبان أي ضعيف القلب » چون میترسه با حریف روبرو بشه « الجُبْنُ صفة الجَبَان ».
« الجَبَّانَةُ: هي المصلّى في الصحراء، و ربّما أطلقت على المقبرة، لأنّ المصلّى غالبا يكون في المقبرة » –
« إِنَّمَا الصَّلَاةُ يَوْمَ الْعِيدِ عَلَى مَنْ خَرَجَ إِلَى الْجَبَّانَةِ » ،
[ریشه جبن حسد است] :
« الْجُبْنُ : الْحَسَدُ » …
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
لَا يُؤْمِنُ رَجُلٌ فِيهِ الشُّحُّ وَ الْحَسَدُ وَ الْجُبْنُ
وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَ لَا حَرِيصاً وَ لَا شَحِيحاً.
اینکه راضی به تقدیرات نشی خودش ایجاد جبن میکنه.
حسود ترسوست!
قلب تاریک ترس ایجاد میکنه و این نور ولایته که ترس و نگرانی رو از بین میبره و ایجاد آرامش میکنه.
مشتق ریشههای «تلل» و «جبن» در آیات قرآن:
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۰۱ الى ۱۱۳]
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (۱۰۳)
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند،
ابنعباس:
تَلَّهُ لِلْجَبِینِ أَیْ أَضْجَعَهُ عَلَی جَبِینِهِ.
یعنی او را بر پیشانیاش خواباند.
وَ قِیلَ: مَعْنَاهُ وَضَعَ جَبِینَهُ عَلَی الْأَرْضِ لِئَلَّا یَرَی وَجْهَهُ فَیَلْحَقَهُ رِقَّهًُْ الْآبَاءِ.