The Light That Beautifies Heart and Face — Understanding Ḥusn in the Qur’an!
What Makes You Beautiful?!
Beauty is not in the face;
Beauty is a light in the Heart!
The Arabic word Ḥusn (حسن), often translated as “beauty” or “goodness,” holds a deeper, spiritual meaning in the Qur’an. It symbolizes the radiant light of divine guidance and the luminous presence of the “Teacher of Light” — the perfect, enlightened heart that shines through faith and righteous action.
This light beautifies not only the external appearance but also the heart itself, transforming it into a vessel of kindness, clarity, and purity. The Qur’anic phrase “Aḥsana al-Qaṣaṣ” (the best of stories), used to describe the story of Prophet Joseph (Yūsuf, peace be upon him), illustrates how the heart, when illuminated by divine wisdom and mercy, becomes truly beautiful and attractive.
The article explores how embracing this inner light leads to the triumph of good deeds, as expressed in the verse:
“Indeed, good deeds erase bad deeds” (Qur’an 11:114).
A heart connected to the “Teacher of Light” learns to recognize darkness — jealousy, anger, and selfish desire — and swiftly repents to return to the path of beauty and goodness.
Furthermore, the concept of Ḥusn is intertwined with moral choice. There is no middle path between goodness and evil, light and darkness. Everyone ultimately chooses to belong either to the “team of light” with its garden of bliss or the “team of fire” with its consequences.
This spiritual beauty is supported by prophetic teachings emphasizing sincerity in worship, purity of intention, and supporting the path of divine guidance, symbolized by the relationship with the spiritual leader (Imam).
The article invites readers to reflect on how cultivating Ḥusn in their hearts can transform their lives — making them not only externally beautiful but, more importantly, radiantly connected to divine light and mercy.
«حسن» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تَحَسَّنَ: زيبا شد، آرايش كرد.»
نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند!
«فى تَحَسُّن: در حال پيشرفت»
«الحَاسِن: زيبا روى، خوشگل.»
«الْحُسْنُ: عبارة عن كلّ مبهج مرغوب فيه،
حُسن، عبارت است از هر اثر بهجتآفرين و شادىبخش كه مورد آرزو باشد.»
+ «بهج»
+ «فرح»
«رجل حَسَنٌ و حُسَّانٌ: مرد نيكو منظر و زيبا، مرد خوشگل»
«امرأة حَسْنَاءُ و حُسَّانَةٌ: زن نيكو منظر و زيبا، زن خوشگل»
«أَحْسَنْتُ الشَّىءَ: عَرَفْتُهُ و أَتْقَنْتُه»
+ «زین – زینة»
+ «عتب»
+ «وسم»: «اسماء الله الحسنی: یوزرنیمهای زیبا!»
+ «ذهب»
نوری که قلب و چهره را زیبا و جذّاب میکند!
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ؛ و این است أَحْسَنَ الْقَصَصِ!
واژۀ «حُسن» در فرهنگ لغت، همواره درخششی از زیبایی، آرایش، و بهجت را با خود دارد. از ریشههای آن چنین آمده است:
تَحَسَّنَ: زیبا شد، آراسته گردید.
الحُسن: آنچه موجب شادی، بهجت و میل قلبی است.
و در تعبیری دلنشینتر: فى تحسُّن: در حال پیشرفت.
گویی که حُسن، نه فقط حالتی ثابت، بلکه نوری جاری و روبهکمال است؛ نوری که زیبایی میآفریند، دل را نرم میکند و چهره را تابان میسازد.
در قرآن، خداوند داستان یوسف را «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» مینامد؛ زیباترین روایت. چرا؟ چون قلب یوسف، آیینهای از حسنِ الهی بود؛ آینهای که با هر امتحان، شفافتر شد و با هر مهرورزی، جلوهای تازه یافت. یوسف زیبا بود، چون دلش زیبا بود.
و هر کس به این معلم نورانی اقتدا کند، مهربانیاش را بیاموزد، به علمش عمل کند، و در پی نوری که در اوست، حرکت کند، بهراستی خود نیز زیبا میشود.
نه فقط در چهره، که در دل و در نگاه خدا.
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ، یعنی: نورِ زیباییها، تاریکی بدیها را میبرد. و زیباترین نیکیها، همان لحظههاییست که انسان به نور معلمش پاسخ میدهد.
و این است آغاز حسن، آغاز آن نوری که هم دل را میبرد، هم گناهان را.
معلمی که زیبایی را تعلیم میدهد!
یوسف، معلم نورانی قرآن، در کلاس زندان، علم «تأویل احادیث» میآموزد،
اما پیش از آن، به یاران خود مهربانی کردن میآموزد.
او نه با کتاب، که با حضورش تعلیم میدهد؛
نه فقط با کلام، که با کرامت.
و چون از نور خداوند بهرهمند است، تعلیمش، آراسته به حُسن است:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً؛
و چون به رشد رسید، او را حُکم و علم دادیم.
علم او، زینت داشت؛ حُسن داشت؛ نوری داشت که دیگران را جذب میکرد.
زنانی که او را دیدند، گفتند:
ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَريمٌ!
این بشر نیست! این فرشتهای کریم است!
اما یوسف، نه بهخاطر چهرهاش، که بهخاطر دلش، ملکوتی بود.
و هر دلی که با نور این معلم آشنا شود، و به مهربانیاش پاسخ دهد،
از جنس همین ملکوت میشود. زیبا میشود.
…
قلبی که با معلم نورانیاش آشنا میشود، «حَسن» میشود!
یوسف، در دل خود، از کینه برادران، چرکینه نساخت.
بهجای انتقام، اشک ریخت.
بهجای نفرت، بهانهای برای آشتی جُست.
او از زیباییِ روح آمده بود؛
و دلِ هر کس را که با او نشست، از همان روح، نصیبی داد.
وقتی به برادرانش رسید، گفت:
لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ؛
امروز بر شما سرزنشی نیست.
این دل، چقدر زیباست!
دلِ یوسف، خود «حُسن» است.
و هر دلی که چون او ببخشد، زیبا میشود.
…
حُسن، یعنی لبخند نور بر چهرۀ دل!
در برابر «سیئات»، گناهان و زشتیها، خداوند از «حسنات» یاد میکند:
إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ.
یعنی:
نور نیکیها، ظلمت بدیها را خاموش میکند.
اما حسنات چه هستند؟
جز لحظههایی که دل روشن میشود؟
و اما حسنات که هستند؟
جز جرقههایی که از معلم نورانی به قلب ما میرسد و ما به آنها پاسخ میدهیم؟
وقتی انسانی در برابر ظلم، محبت میورزد؛
وقتی در دلِ تاریکِ رنج، چراغی برای دیگری روشن میکند؛
وقتی با کلامی شیرین، دلی را تسلی میدهد؛
آنگاه است که نور از او برخاسته،
و آنگاه است که «حُسن» در او حلول کرده است.
…
حُسن، نام دیگر نور ولایت است!
در یک معنا، تمام قرآن آمده است تا ما را از زشتیها بیرون آورد و وارد «نور» کند:
يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
و آن نور، جز نور ولایت نیست.
ولایتی که معلمِ آن، ناطق است؛
ولایتی که راهبر آن، چون یوسف، مهربان و اهل تأویل است؛
و پیرو آن، «زیبا» میشود.
این است راز هزار واژۀ قرآنی که همگی به یک خورشید ختم میشوند: نور الولایة.
و واژۀ «حُسن»، یکی از درخشانترین آنهاست.
پس دل خود را به دست معلم نورانی بسپار،
او تو را زیبا میکند.
نه با آرایش صورت، که با آرایش جان.
و آنگاه که جانت آراسته شد،
تو هم مثل یوسف، زیبا میشوی؛
و قصۀ تو، میشود: أَحْسَنَ الْقَصَصِ.
ای خدای حُسن! مرا زیبا کن…
ای خدای حُسن!
ای خدای زیباییهای پنهان در دلها و چهرهها!
ای که حُسن یوسف، پرتوی از جمال توست،
و مهر او، پرتوی از رحمت تو…
دل مرا نیز به نور ولایت، آراسته ساز!
زخمهای کهنهاش را ببخش،
و سیاهیهایش را با «حَسَناتی» از جنس نور خودت ببر.
به من نیز بیاموز که مهربان باشم؛
بیاموز که چون یوسف، ببخشم،
بیاموز که بیصدا، زیبا شوم…
ای پروردگاری که قرآن را أحسنَ الحدیث نامیدی،
و داستان یوسف را أحسنَ القصص،
دل مرا نیز در شمار «أحسن القلوب» قرار ده؛
قلبی که آینه نور است و فرودگاه معلم مهربان تو.
و آن دعای موسی را در من نیز اجابت کن که گفت:
وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ.
و برای ما در این دنیا نیکی بنویس، و در آخرت نیز؛ که ما به سوی تو بازگشتیم…
ای خدای نور و حُسن!
اگر قرار است نیکیهایم، زشتیها را ببرد،
پس حسناتم را زیاد کن…
نورم را بیشتر کن…
معلمم را نزدیکتر کن…
و دلم را زیباتر کن…
ربّ! زَيِّن قلبي بنورك،
و اجعلني وجهاً من وجوه الحُسن،
في عينيك… آمین.
+ «لذّت نورانی اسماء الله الحسنی!»
«الْحَسَنَةُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع»
«وَ الْإِحْسانِ وَ هُوَ عَلِيٌ»
«الحسنة: النّور الولایة»
«السّیئة: الحسد»
«إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»
احسان: نیکی کردن، خوبی کردن،
«وَ اللَّهُ ذُو الْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ»
«الْمُحْسِنُ مَنْ صَدَّقَ أَقْوَالَهُ أَفْعَالُهُ»
+ «مقابله به مثل نکن!»
امام علی علیه السلام:
«رأس الإيمان، الإحسان إلى النّاس»
«صلاح الإنسان، في حبس اللّسان و بذل الإحسان»
+ «صبر»
«صلاح الإنسان، في حبس الحسد!»
+ «وری – درناژ دائمی حسادت!»
دنیای بدون استعمال حسد، چه زیباست!
برای اینکه این واژه «حسن» رو خوب یاد بگیریم،
یه نقاشی سیاه و سفید صورت رو در نظر بگیر که با مدادهای رنگی کمکم اونو رنگ میکنیم،
موهاشو و ابروهاشو و مژه هاشو سیاه و صورتشو برنگ صورتی و لبهاشو قرمز و چشمهاشو آبی و …
ببین همینجور که میریم جلو، تصویر قشنگ و قشنگتر میشه، انگاری داره حسن و حسنتر میشه!
این سیر در حال تغییر و رو به زیبایی و در حال پیشرفت با تاثیری که نور الولایة بر قلب اهل یقین میذاره و اونو روز بروز زیباترش میکنه، مفهومی است که واژه «حسن» یادمون میده!
پس نور الولایة فرایندی است که روز به روز زیباترت میکنه! قشنگتر میشی! خوشگلتر میشی!
«وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ»
یعنی خدایا ما مکلفیم که با تن دادن به نور تقدیرات، روز بروز بر زیبایی قلبمان به سبب این نور الولایة بیافزاییم.
+ «صور»
+ «صبغ»
[سورة البقرة (۲): آية ۱۳۸]
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (۱۳۸)
اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوشنگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم.
«الصِّبْغَةُ مَعْرِفَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْوَلَايَةِ فِي الْمِيثَاقِ،
صُبِغَ الْمُؤْمِنُونَ بِالْوَلَايَةِ فِي الْمِيثَاقِ»
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۲۰ الى ۲۵]
وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (۲۰)
و از طور سينا درختى برمىآيد كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است.
هیچکس در میانه نمیماند!!!
الْإِحْسَانِ وَ الْإِسَاءَةِ
لَيْسَ بَيْنَ الْإِحْسَانِ وَ الْإِسَاءَةِ مَنْزِلَةٌ!
لَيْسَ بَيْنَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ مَنْزِلَةٌ!
یا بهشتی هستی یا جهنّمی! جایگاه سومی تعریف نشده!
از رساله امام صادق علیه السلام:
… وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْلِغَ إِلَى نَفْسِهِ فِي الْإِحْسَانِ فَلْيُطِعِ اللَّهَ
فَإِنَّهُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فَقَدْ أَبْلَغَ إِلَى نَفْسِهِ فِي الْإِحْسَانِ
و هر كه خوش دارد كه بحد نهائى احسان و نيكوكارى رسد بايد فرمانبردارى خدا را كند،
زيرا هر كه فرمانبردارى خدا را كرد بحد نهائى احسان رسيده است.
وَ إِيَّاكُمْ وَ مَعَاصِيَ اللَّهِ أَنْ تَرْكَبُوهَا
فَإِنَّهُ مَنِ انْتَهَكَ مَعَاصِيَ اللَّهِ فَرَكِبَهَا فَقَدْ أَبْلَغَ فِي الْإِسَاءَةِ إِلَى نَفْسِهِ
وَ لَيْسَ بَيْنَ الْإِحْسَانِ وَ الْإِسَاءَةِ مَنْزِلَةٌ
فَلِأَهْلِ الْإِحْسَانِ عِنْدَ رَبِّهِمُ الْجَنَّةُ
وَ لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عِنْدَ رَبِّهِمُ النَّارُ
مبادا نافرمانى خدا را مرتكب شويد
زيرا هر كه پرده نافرمانيهاى خدا را بدرد و مرتكب آنها گردد نهايت بدى را بخود كرده
و ميان احسان بخود، و بدى بخويشتن جايگاه سومى نيست،
پس هر كه بخود احسان كند پاداشش نزد پروردگار بهشت است
و هر كه بدى كند كيفرش نزد پروردگار دوزخ است.
شنیدی یک اصطلاحی رو بکار میبرن که:
بعضیها رنگشون خاکستری است!
+ «سمر – سامری – حسود حقّهباز!»
در واقع نه سیاه است و نه سفید!
[قاعدهی 0 و 1]
میگن فلانی روش خوبی نداره، یا صفره و یا یک!
(بحث رفق و مدارا یه چیز دیگه است.)
+ «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»
در اینجا باید گفت واقعا دین خدا یا صفر است و یا یک
و جز جهنم و بهشت گزینهای دیگر خلق نشده!
یا اهل احسان هستی و جواب بدی را با خوبی میدهی
و یا اهل اسائه هستی و جواب خوبی و بدی را با بدی میدهی!
در هر صورت عاقبت یا اهل نجاتی یا اهل هلاکت!
بجز بهشت سفید و جهنم سیاه، مکان خاکستری بین این دو طراحی نشده است:
«وَ لَيْسَ بَيْنَ الْإِحْسَانِ وَ الْإِسَاءَةِ مَنْزِلَةٌ»
کسانی که حسود و منافق هستند و خودشونو زرنگ حساب میکنن و یکی به میخ میزنن و یکی به نعل، خیال میکنن میتونن، این روش رو به پایان برسونن و سر خدا رو کلاه بذارن!
قطعا آیاتی به اونا عرضه میشه «سنریهم آیاتنا …»
که تکلیف اونا برای یکی از دو گزینه 0 یا 1 مشخص بشه
و سنت الهی تمحیص و غربالگری برای رسیدن به یکی از این دو گزینه، همیشه بوده و هست و خواهد بود (امتحان کربلا!)
نمیتونی تا آخر سکوت پیشه کنی و خودتو بیطرف نشون بدهی!
غربال خدا بیکار نمینشیند!
احسان؛ نهایتِ زیبایی روح!
امام صادق علیهالسلام در رسالهای نورانی چنین میفرماید:
«هر کس دوست دارد به بالاترین درجهی احسان نسبت به خود برسد، باید خدا را اطاعت کند؛
چرا که هر کس خدا را فرمان ببرد، به حقیقت، نهایت احسان را به خود رسانده است.
و شما را هشدار میدهم از معصیت خدا، که مبادا آن را مرتکب شوید؛
زیرا هر کس پردهی گناه را درید و به آن تن داد، به نهایت بدی نسبت به خود دست زده است.
و میان احسان و بدی، هیچ منزلگاهی نیست؛
اهل احسان، جایگاهشان نزد پروردگار، بهشت است؛
و اهل بدی، جایگاهشان آتش.»
…
در پرتو این بیان نورانی، درمییابیم که «حُسن»، تنها در چهره نیست؛
بلکه در «احسان» است، و احسان، اطاعت از خداست.
پس هر دلِ زیبارو، از نور اطاعت آفریده شده،
و هر چهرهای که در پیشگاه او میدرخشد، از معصیت دوری کرده است.
و حقیقت این است که در این مسیر، دو راه بیشتر وجود ندارد:
یا راه احسان، زیبایی، و بهشت است؛
یا راه اساءه، زشتی، و آتش.
میان این دو، منزل سومی نیست.
یا در تیم نور قرار میگیری،
یا در صف نار.
و آنان که میخواهند هم آدم خوبی بهنظر برسند
و هم از گناه و تمنّاهای تاریکِ دل دست نکشند،
باید بدانند که خدای دانای حکیم، دست آنان را رو خواهد کرد؛
با حوادث، با تقدیراتی که چون آینهای حقیقت درونشان را نشان میدهد،
و پس از آنکه معلم نورانی را به آنان شناساند و حجّت را تمام کرد،
دیگر بهانهای باقی نمیماند.
هیچکس در میانه نمیماند؛
یا دلش سمت نور خواهد رفت،
یا به تاریکی سقوط خواهد کرد.
و این انتخاب، از سر جبر یا تفویض کورکورانه نیست؛
که بهفرمودهی اهلبیت علیهمالسلام: «لا جبر و لا تفویض، بل أمرٌ بین الأمرین»؛
نه مجبوریم، نه رهاشده در رهایی مطلق؛
بلکه در میانهی آگاهی و اختیار،
و درست پس از آنکه پیام الهی به ما رسید،
راه خود را آگاهانه انتخاب میکنیم.
و خدای مهربان، پس از رساندن پیام،
ما را به انتخابِ خویش،
به سرنوشتِ روشنی یا تاریکی میسپارد.
و این سرنوشت، با جهتگیری دل و عمل رقم میخورد.
هر قدمی در مسیر معلمِ نورانی، گامیست بهسوی زیباتر شدن!
مدارا = استحسان + تغافل
امام علی علیه السلام:
وَ اعْلَمْ أَنَّ رَأْسَ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُدَارَاةُ النَّاسِ
وَ لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يُعَاشِرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ لَا بُدَّ مِنْ مُعَاشَرَتِهِ حَتَّى يَجْعَلَ اللَّهُ إِلَى الْخَلَاصِ مِنْهُ سَبِيلًا
فَإِنِّي وَجَدْتُ جَمِيعَ مَا يَتَعَايَشُ بِهِ النَّاسُ وَ بِهِ يَتَعَاشَرُونَ مِلْءَ مِكْيَالٍ
ثُلُثَاهُ اسْتِحْسَانٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ.
«بدان که سرِ عقل، پس از ایمان به خداوند عزّوجلّ، مدارا با مردم است.
و خیری نیست در کسی که با کسانی که ناگزیر از معاشرت با آنهاست، به نیکی معاشرت نکند،
تا آنگاه که خداوند راهی برای خلاصی از آنها پدید آورد.
من در زندگی دریافتم که تمام آنچه مردم با آن زندگی میگذرانند و با آن با هم کنار میآیند،
در یک پیمانه جمع شده است:
دو سوم آن، نیکو دیدن (تحسین و نرمنگری) است،
و یک سوم آن، چشمپوشی (تغافل) و نادیده گرفتن.»
…
مهارت خوب زندگى کردن و معاشرت و مدارا با مردم، در دو چیز است:
استحسان (در دو سوّم موارد ) – تغافل (در یک سوّم موارد)
«الاسْتِحْسَان- [حسن]: پسنديدن و موافقت كردن»
امام علی علیهالسلام در این بیان،
خلاصهای از حکمت عملی در روابط اجتماعی را بهزیباترین و موجزترین شکل ممکن بیان کردهاند:
مدارا با مردم، اوج عقل پس از ایمان است.
یعنی اگر کسی خدا را شناخت و ایمان آورد، عقلِ اجتماعیاش زمانی شکوفا میشود که بتواند با مردم، با همه تفاوتها، ضعفها، و ناراستیها مدارا کند.
انسان مؤمن باید بتواند تا وقتی ناچار از زیستن با دیگران است، خوشرفتار باشد؛
حتی اگر دیگران خوشایند نباشند، حتی اگر مجبور باشی با آنها تعامل کنی، باز هم باید با معروف یعنی خوبی، نرمخویی، و کرامت با آنها رفتار کنی، تا زمانی که خدا راه خلاصی را فراهم کند.
و سرانجام آن جمله طلایی:
“زندگی با مردم، ترکیبیست از استحسان و تغافل.”
یعنی:
باید زیباییها را ببینی، خوبیهای کوچک را بزرگ بشماری، حسنها را برجسته کنی (استحسان)؛
و باید در برابر بدیها، لغزشها و کاستیها، چشم ببندی و نادیده بگیری (تغافل).
این سخن، پیوند عمیقی با موضوع این مقاله دارد؛
زیرا «حُسن» و «احسان» در اینجا نه فقط نوری در دل، که راهی برای زندگی در میان مردماند.
یعنی قلبی که زیبا و نورانی شده، در روابطش هم نور پخش میکند؛
+ «عرض – مانکن با عرضه!»
نه اهل سختگیری است، نه عیبجو، نه گزنده.
بلکه با استحسان و تغافل، با احسان و صبر، خود را در میان مردم حفظ میکند تا روزی که خداوند راه نجات و پاکی کامل را بگشاید.
امام صادق علیه السلام:
إِذَا أَحْسَنَ اَلْمُؤْمِنُ عَمَلَهُ ضَاعَفَ اَللَّهُ عَمَلَهُ لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعَمَائَةٍ
وَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:
وَ اَللّٰهُ يُضٰاعِفُ لِمَنْ يَشٰاءُ
فَأَحْسِنُوا أَعْمَالَكُمُ اَلَّتِي تَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِ اَللَّهِ
فَقُلْتُ لَهُ
وَ مَا اَلْإِحْسَانُ
قَالَ فَقَالَ
إِذَا صَلَّيْتَ فَأَحْسِنْ رُكُوعَكَ وَ سُجُودَكَ
وَ إِذَا صُمْتَ فَتَوَقَّ كُلَّ مَا فِيهِ فَسَادُ صَوْمِكَ
وَ إِذَا حَجَجْتَ فَتَوَقَّ مَا يَحْرُمُ عَلَيْكَ فِي حَجِّكَ وَ عُمْرَتِكَ
قَالَ
وَ كُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ فَلْيَكُنْ نَقِيّاً مِنَ اَلدَّنَسِ.
«هنگامی که مؤمن، عمل خود را نیکو انجام دهد، خداوند آن عمل را برایش چند برابر میگرداند؛
برای هر حسنهای (کار نیک)، هفتصد برابر.
و این است معنای سخن خدای تبارک و تعالی:
“وَ اللَّهُ يُضٰاعِفُ لِمَنْ يَشٰاءُ”
پس شما نیز، اعمالی را که برای ثواب خدا انجام میدهید، نیکو انجام دهید.
راوی میگوید: به امام عرض کردم:
«احسان» چیست؟
فرمود:
«وقتی نماز میخوانی، رکوع و سجودت را نیکو انجام بده.
وقتی روزه میگیری، از هر چیزی که روزه را فاسد میکند، دوری کن.
وقتی حج میگزاری، از هر آنچه در حج و عمره بر تو حرام است، پرهیز کن.»
و فرمود:
هر عملی که انجام میدهی، باید از آلودگی پاک باشد.
این حدیث، معرّف یکی از عمیقترین معانی “حُسن” و “احسان” در فرهنگ قرآن و اهل بیت است. چند نکته مهم:
احسان یعنی نیکو انجام دادن، نه فقط انجام دادن!
ممکن است کسی نماز بخواند، روزه بگیرد، حج برود، ولی اگر این اعمال بدون زیبایی در نیت، توجه، و آداب ظاهری و باطنی باشد، به مقام احسان نمیرسد.
«أحسَنَ عملَه» یعنی به عمل خود نور و روح ببخشد؛ آن را با ادب و طهارت و حضور قلب همراه کند.
…
احسان، دروازه تکثیر نور است:
خداوند وعده داده که اگر عمل نیک، نیکو انجام شود، نه تنها پذیرفته میشود بلکه ۷۰۰ برابر میشود!
این همان سُنّت نور است: نور، وقتی در آینهای پاک و زیبا بتابد، هزار نور میزاید.
…
هر عمل باید “نقیّاً من الدنس” باشد:
دنس (آلودگی)، همان ریا، خودنمایی، تظاهر، دنیاطلبی، و نیتهای غیرالهی است.
احسان یعنی عمل را از این تاریکیها بشویی و آن را در آینه دل پاک و برای محبوب مطلق انجام دهی.
…
در این مقاله که درباره واژه «حُسن» بهعنوان نوری زیبا و جذابکننده دل و چهره مینویسیم،
این حدیث تأکید میکند که زیبایی دل، از زیبایی عمل سرچشمه میگیرد،
و زیبایی عمل، از نیت پاک، حضور قلب، و ادب ظاهری و باطنی بهدست میآید.
«هر عمل زیبایی، آیینهایست که اگر خوب پاک شود، خورشید را بازمیتاباند.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: اگر مؤمن عملش را نیکو کند، خدا آن را هفتصد برابر میکند.
نیکو کردن عمل یعنی: ادب رکوع و سجود، پرهیز از آلودگی نیت، و تطهیر دل از تاریکیها.
اینجاست که قلب، در مدار نور قرار میگیرد و جز زیبایی نمیزاید.»
فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
در قرآن کریم، خداوند به بندگانی که «سخن را میشنوند و بهترین آن را پیروی میکنند» بشارت میدهد. این بهترین سخن، همان نور و حسنِ حقیقت است که از معلم نورانی سرچشمه میگیرد و قلب را زیبا و نورانی میکند.
پیروی از این احسن، همان مسیر رسیدن به «نور الولایة» و جمال حقیقی دل و چهره است.
قلبی که اوامر نورانی خودشو میفهمه!
قبض و بسط نورشو میفهمه!
وقتی تاریکی و اخم رو میبینه،
میفهمه که حسدش دستهگل به آب داده!
میفهمه یه جایی خرابکاری کرده!
یه جوری، تقدیر رو فدای تمنا کرده!
یه جوری، تمنا رو بر تقدیر ترجیح داده!
لذا در دوران تاریکی قلب، فورا استغفار میکنه!
به این میگن اتّباع از قول احسن!
+ «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً»
+ «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۱۱ الى ۲۰]
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (۱۱)
بگو: «من مأمورم كه خدا را -در حالى كه آيينم را براى او خالص گردانيدهام- بپرستم.
وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ (۱۲)
و مأمورم كه نخستينِ مسلمانان باشم.»
قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (۱۳)
بگو: «من اگر به پروردگارم عصيان ورزم، از عذاب روزى هولناك مىترسم.»
قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي (۱۴)
بگو: «خدا را مىپرستم در حالى كه دينم را براى او بىآلايش مىگردانم.
فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ
قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ
أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (۱۵)
پس هر چه را غير از او مىخواهيد، بپرستيد
«[ولى به آنان] بگو:»
زيانكاران در حقيقت كسانىاند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رساندهاند؛
آرى، اين همان خسران آشكار است.»
لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ
وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ
ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ (۱۶)
آنها از بالاى سرشان چترهايى از آتش خواهند داشت
و از زير پايشان [نيز] طَبَقهايى [آتشين است]،
اين [كيفرى] است كه خدا بندگانش را به آن بيم مىدهد.
اى بندگان من، از من بترسيد.
وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى
فَبَشِّرْ عِبادِ (۱۷)
و[لى] آنان كه خود را از طاغوت به دور مىدارند تا مبادا او را بپرستند
و به سوى خدا بازگشتهاند آنان را مژده باد،
پس بشارت ده به آن بندگان من كه:
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ
وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۸)
به سخن گوش فرامىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند؛
اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.
أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ
أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ (۱۹)
پس آيا كسى كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روى رهايى دارد]؟
آيا تو كسى را كه در آتش است مىرهانى؟
لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ
تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ (۲۰)
ليكن كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتند،
براى ايشان غرفههايى است كه بالاى آنها غرفههايى [ديگر] بنا شده است؛
نهرها از زير آن روان است.
وعده خداست؛ خدا خلاف وعده نمىكند.
اهل نور، با قلبش، صاحب نورشو تصدیق میکنه!
اهل حسد، با قلبش، صاحب نورشو تکذیب میکنه!
علت زیباییِ قلب و چهره اهل نور،
و زشتیِ قلب و چهره اهل حسد، همینه!
[سورة الليل (۹۲): الآيات ۱ الى ۲۱]
وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى (۶)
و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد،
وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى (۹)
و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت،
«الْحُسْنى» در اینجا به معنای «نور حق» و «راه نیکی و زیبایی» است که همان مسیر «حسن» و «معلم نورانی»، یعنی یوسف ع محسوب میشود.
«صَدَّقَ بِالْحُسْنى» یعنی کسانی که اهل نور و حقیقتاند، راه معلم نورانی را میپذیرند و تأیید میکنند؛ قلبشان با نور محبت، معرفت و احسان روشن است.
اما «كَذَّبَ بِالْحُسْنى» به کسانی اشاره دارد که اهل حسد و تاریکیاند؛ اینان معلم نورانی و راه حق را انکار و تکذیب میکنند، چون دلشان از نور و زیبایی خالی است و در برابر حق مقاومت دارند.
…
در قرآن، دو گروه به روشنی معرفی شدهاند:
گروهی که «الحسنی» را تصدیق میکنند، یعنی اهل نور و پذیرش معلم نورانیاند،
و گروهی که «الحسنی» را تکذیب میکنند، یعنی اهل حسد و انکار نور و حقیقت هستند.
این دو رویه، انتخابهایی است که دلها در برابر نور الهی انجام میدهند.
…
در دفتر الهی، «الحسنی» همان نور تابان حقیقت و زیبایی است که از معلم نورانی ساطع میشود؛ نوری که دلها را میگشاید و چشم جان را روشن میکند.
کسانی که «الحسنی» را تصدیق میکنند، اهل صفا و مهربانیاند؛ قلبشان خانه نور است و راه معلم را میپذیرند. اینان با ایمان به نور، در آغوش محبت و احسان الهی فرو میروند و چون گلهایی در باغ معرفت، شکوفا میشوند.
اما کسانی که «الحسنی» را تکذیب میکنند، در حصار حسد و تاریکی اسیرند؛ معلم نورانی را انکار میکنند چون نور حق، آینهای است که زشتیها و ستمها را بیرحمانه نشان میدهد. اینان دلشان را بر نور بستهاند و در ظلمت جهل و کینه باقی میمانند.
پس دو مسیر روشن و دو سرنوشت آشکار است: یا با نور همراهی کنی و به زیبایی حقیقت گواهی دهی، یا در برابر نور مقاومت کنی و خود را از رحمت و جمال الهی محروم سازی.
فِي الدُّنْيا حَسَنَةً – فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً
در همهی عَوالِم، به نورِ حسنة نیازمندیم!
زبان نور، زبان ملائکه!
زبان نور، فراتر از زبان مادری!
بیایید زبان نور و ظلمت قلبمونو یاد بگیریم!
تا در همهی عَوالِم، زیبا و جذّاب باشیم!
[سورة البقرة (۲): آية ۲۰۱]
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ
رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (۲۰۱)
و برخى از آنان مىگويند:
«پروردگارا ! در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن،
و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار.»
این دعا، گوهری است که درخواست زیبایی، نیکی و کمال را در هر دو جهان — دنیا و آخرت — دربرمیگیرد؛ یعنی هم زیبایی ظاهری و باطنی زندگی مادی و هم کمال و نورانیت جاودانه در زندگی پس از مرگ.
«حَسَنَةً» در دنیا یعنی طلب قلبی زیبا، روحی پاک و مسیر روشنی که ما را به سوی مهربانی، علم و عمل نیک هدایت میکند؛ همان نور معلمی که چهره و جان را زینت میبخشد و انسان را در مسیر احسان قرار میدهد.
«حَسَنَةً» در آخرت یعنی رسیدن به کمال نهایی، بهشتی از جمال و نور که نتیجه پیروی از معلم نورانی و عمل به احسان است.
و «قِنا عَذابَ النَّارِ» یعنی پناه بردن به خداوند برای محفوظ ماندن از تاریکیهای جهنم که نقطه مقابل آن «حسن» و نور است.
…
تناسب با موضوع مقاله:
این دعا دقیقاً جلوهای از آرزوی «حسن» است که هم معنای ظاهری و هم معنای باطنی آن را شامل میشود؛ زیبایی و نیکی در دو جهان. قلبی که با نور معلم نورانی خود در دنیا روشن شود، زمینهساز رسیدن به حسن و جمال آخرت خواهد بود. پس این دعا، خلاصهای از مسیر «حسن» و هدف نهایی ما در زندگی است.
قرض حسن – قبض و بسط
بدون دانستن قبض و بسط نور قلب،
معنای قرض الحسنة به خدا دادن معلوم نمیشود!
کی «معرفة الامام بالنورانیة» داره؟
کی با قلبش، قبض و بسط نورشو میفهمه؟
این اتّصال نورانی در کدوم قلب برقراره؟
بدون داشتن این اتّصال نورانی،
نمیتونی قلب و چهره زیبایی داشته باشی!
قلبِ وصلِ به نور، به بینهایتِ خودش رسیده!
(1+1 = بینهایت)
[سورة البقرة (۲): آية ۲۴۵]
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً
وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۲۴۵)
كيست آن كس كه به خدا وام نيكويى دهد تا [خدا] آن را براى او چند برابر بيفزايد؟
و خداست كه [در معيشت بندگان «رزقِ نورانیِ قلبِ بندگان»] تنگى و گشايش پديد مىآورد؛
و به سوى او بازگردانده مىشويد.
امام صادق علیه السلام:
مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ إِخْرَاجِ الدَّرَاهِمِ إِلَی الْإِمَامِ
وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَجْعَلُ لَهُ الدِّرْهَمَ فِی الْجَنَّهًِْ مِثْلَ جَبَلِ أُحُدٍ
ثُمَّ قَالَ
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ فِی کِتَابِهِ
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً
قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ فِی صِلَهًِْ الْإِمَامِ خَاصَّهًًْ.
کاری نزد خدا محبوبتر از رسانیدن درهم به امام علیه السلام نیست.
که خدا [هر] درهم فردی که چنین کند را در بهشت، مانند کوه احد قرار میدهد.
خدای تعالی در کتابش میفرماید:
مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَةً
به خدا قسم! این حکم مخصوص صلة با امام علیه السلام است.
در مسیر «حسن» و نورانیت قلب، پشتیبانی و همراهی با معلم نورانی یعنی امام، چه اهمیت بزرگی دارد. حمایت مالی یا هر نوع کمک به گسترش نور، در حقیقت سرمایهگذاریای است که خداوند به وفور آن را بازمیگرداند و به زیباتر شدن و رشد قلب ما در مسیر حسن کمک میکند.
[سورة الحديد (۵۷): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (۱۱)
كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا [نتيجهاش را] براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد؟
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ
يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ
بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۲)
آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مىبينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است.
[به آنان گويند:]
«امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است؛ در آنها جاودانيد.
اين است همان كاميابى بزرگ.
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا
انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ
قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً
فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (۱۳)
آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند:
«ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم.»
گفته مىشود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.»
آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است:
باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.
يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ
قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ
وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۱۴)
[دو رويان،] آنان را ندا درمىدهند: «آيا ما با شما نبوديم؟»
مىگويند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد
و [شيطانِ] مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت.
فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا
مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (۱۵)
پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند عوضى پذيرفته نمىشود:
جايگاهتان آتش است؛ آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.»
الحسنة، النّور الولایة!
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَه خَيْرٌ مِنْها و هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
امام صادق علیه السلام:
«وَ لَا تُحَقِّرَنَّ سَيِّئَةً فَإِنَّهَا سَتَسُوؤُكَ يَوْماً
وَ لَا تُحَقِّرَنَّ حَسَنَةً وَ إِنْ صَغُرَتْ عِنْدَكَ وَ قَلَّتْ فِي عَيْنِكَ فَإِنَّهَا سَتَسُرُّكَ يَوْماً»
و هيچ گناهى را كوچك مشمار و از كارهاى زشت دست بكش كه روزى عواقب آنها را خواهى ديد،
و كارهاى نيك را هم اگر چه كوچك باشند حقير نشماريد زيرا روزى شما را خوشحال مىكنند.
«إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ»
اگه نورتو نفهمی، هر کاری بکنی، گناهه!
اگه حسنة رو نفهمی، هر کاری بکنی، سیّئه است!
حد وسط رو کی معلوم میکنه؟!
امام باقر علیه السلام:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
يَا بُنَيَّ
عَلَيْكَ بِالْحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِّئَتَيْنِ تَمْحُوهُمَا
قَالَ وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا أَبَتِ
قَالَ مِثْلُ قَوْلِ اللَّهِ
وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها
لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ سَيِّئَةً وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا سَيِّئَةً
وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا حَسَنَةً
وَ مِثْلُ قَوْلِهِ
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ
وَ مِثْلُ قَوْلِهِ
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا
فَأَسْرَفُوا سَيِّئَةً وَ أَقْتَرُوا سَيِّئَةً
وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً حَسَنَةً
فَعَلَيْكَ بِالْحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِّئَتَيْنِ.
امام باقر عليه السّلام به فرزندش امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود:
اى فرزند من
كار نيك در بين دو گناه، اثر آن گناهان را از بين مىبرد،
پرسيد اى پدر چگونه از بين مىبرد،
امام باقر عليه السّلام فرمود:
مانند قول خداوند كه در قرآن فرموده:
«وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا».
در اينجا لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ يك گناه است، وَ لا تُخافِتْ بِها نيز يك گناه مىباشد ولى وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا حسنه به حساب مىآيد.
و يا مانند
«وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»
در اينجا اسرفوا يك گناه و اقتروا نيز يك گناه است وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً حسنه بشمار مىرود.
پس حسنه بين دو سيئه قرار گرفته است.
[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۱۰۶ الى ۱۱۱]
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى
وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً (۱۱۰)
بگو: «خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد، براى او نامهاى نيكوتر است.»
و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهستهاش مكن، و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى.
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ
وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً
[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (۲۹)
و دستت را به گردنت زنجير مكن
و بسيار [هم] گشادهدستى منما تا ملامتشده و حسرتزده بر جاى مانى.
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا
وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً
[سورة الفرقان (۲۵): الآيات ۶۱ الى ۷۰]
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (۶۷)
و كسانىاند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجى مىكنند و نه تنگ مىگيرند،
و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمىگزينند.