TRICKINESS!
Jealous has a trick personality!
Jealousy is a tricky issue!
«سمر» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«تسمير اللبن: ترقيقه بالماء، شير را با آب رقیق نمود.»
«سامِرُ الإبل: مَا رَعى منها باللّيل»
«ابل مُسْمَرَة: شترى واگذاشته شده.»
«السُّمْرَةُ: أحد الألوان المركّبة بين البياض و السواد»
«السُّمْرة: منزلة بين البياض و السّواد.»
«السُّمْرَةُ: گندمگون و رنگ خاكسترى، يكى از رنگهاى تركيب شده از سياه و سپيد»
قلب خاکستری!
خاکستری، رنگ دودوزهبازها! رنگ حقّهبازها!
دودوزه بازی کردن: (فرهنگ فارسی معین):
کنایه از: با هر دو طرف معامله یا مبارزه همدست شدن و هر دو را فریب دادن.
یعنی حقهبازی (عوامفریبی)، جاسوسی دو طرفه، عدم صداقت.
+ «حسود، ریگ تو کفششه!»
خاکستری (سمر – سامری): رنگ دودوزه بازهاست
که ظاهرا خودشونو دوست نشون میدن اما قلبا دشمن هستند.
«گرگی در لباس میش!»
این قلب خاکستریرنگ، باید هر چه زودتر تکلیف خودشو مشخص کنه.
یا «بداء» حاصل میشه و سفیدرنگ و سپیدرو میشه (آمار مایوسکننده است!)،
و یا مرتکب اشتباه مرگبار میشه (پناه بر خدا از این دروغ بزرگ!)،
و برای همیشه سیاهرنگ میشه (حسود روسیاه!).
بجز بهشت سفید و جهنم سیاه، مکان خاکستری بین این دو طراحی نشده است:
«وَ لَيْسَ بَيْنَ الْإِحْسَانِ وَ الْإِسَاءَةِ مَنْزِلَةٌ»
کسانی که حسود و منافق هستند و خودشونو زرنگ حساب میکنن و یکی به میخ میزنن و یکی به نعل، خیال میکنن میتونن، این روش رو به پایان برسونن و سر خدا رو کلاه بذارن!
قطعا آیاتی به اونا عرضه میشه «سنریهم آیاتنا …»
که تکلیف اونا برای یکی از دو گزینه ۰ یا ۱ مشخص بشه
و سنت الهی تمحیص و غربالگری برای رسیدن به یکی از این دو گزینه، همیشه بوده و هست و خواهد بود (امتحان کربلا!)
نمیتونی تا آخر سکوت پیشه کنی و خودتو بیطرف نشون بدهی!
غربال خدا بیکار نمینشیند!
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ
در حالى كه از [پذيرفتن] آن تكبر مىورزيديد
و شبهنگام [در محافل خود] بدگويى مىكرديد.
[سورة المؤمنون (۲۳): الآيات ۶۲ الى ۷۱]
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها
وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (۶۲)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمىكنيم،
و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا
وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (۶۳)
[نه،] بلكه دلهاى آنان از اين [حقيقت] در غفلت است،
و آنان غير از اين [گناهان] كردارهايى [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مىورزند.
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (۶۴)
تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم، بناگاه به زارى درمىآيند.
لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (۶۵)
امروز زارى مكنيد كه قطعاً شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.
قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (۶۶)
در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مىشد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مىرفتيد.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (۶۷)
در حالى كه از [پذيرفتن] آن تكبر مىورزيديد
و شبهنگام [در محافل خود] بدگويى مىكرديد.
أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (۶۸)
آيا در [عظمت] اين سخن نينديشيدهاند،
يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است؟
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (۶۹)
يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداختهاند؟
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ
بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (۷۰)
يا مىگويند او جنونى دارد؟
[نه،] بلكه [او] حق را براى ايشان آورده و[لى] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ
بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ
فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (۷۱)
و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مىكرد، قطعاً آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مىشد.
[نه!] بلكه يادنامهشان را به آنان دادهايم،
ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند.
«سامِراً تَهْجُرُونَ أَيْ جَعَلْتُمُوهُ سَمَراً وَ هَجَرْتُمُوهُ»
صاحبانِ نورِ خود را به راحتی ول کردند و از آنها بدگویی میکنند و به آنها دشنام میدهند؟!
بدا به حالشان!
«سامِراً تَهْجُرُونَ أَيْ تَهْذُونَ مِنَ الْهَذَيَانِ فِي مَلَإٍ مِنْ قُرَيْشٍ
سَبُّوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع
وَ سَبُّوا النَّبِيَّ ص
وَ قَالُوا فِي الْمُسْلِمِينَ هُجْراً»
«سامِراً تَهْجُرُونَ: در باره قرآن ياوهسرائى مىكنيد
و نسبتهاى بىربط مىدهيد يعنى اعراض داريد و حرفهاى ناشايست در مورد آن مىزنيد.
«هجر» ممكن است از (هُجر: به ضم ها) گرفته شده باشد، به معنى فحش و ناسزا»
داستان تکراری حقّهبازی سامری با قوم موسی ع!
وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ
فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ
فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ
و سامرى آنها را گمراه ساخت.
و خود سامرى [هم زينتآلاتش را] همين گونه بينداخت.
اى سامرى، منظور تو چه بود؟!
[سورة طه (۲۰): الآيات ۷۷ الى ۸۶]
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي
فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً
لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (۷۷)
و در حقيقت به موسى وحى كرديم كه:
«بندگانم را شبانه ببر، و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن
كه نه از فرارسيدن [دشمن] بترسى و نه [از غرقشدن] بيمناك باشى.»
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (۷۸)
پس فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كرد،
و[لى] از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد، فرو پوشانيد.
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (۷۹)
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود.
يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ
وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ
وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (۸۰)
«اى فرزندان اسرائيل، در حقيقت، [ما] شما را از [دست] دشمنتان رهانيديم،
و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم
و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم.
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ
وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي
وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى (۸۱)
از خوراكيهاى پاكيزهاى كه روزى شما كرديم، بخوريد
و[لى] در آن زيادهروى مكنيد كه خشم من بر شما فرود آيد،
و هر كس خشم من بر او فرود آيد، قطعاً در [ورطه] هلاكت افتاده است.
وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (۸۲)
و به يقين، من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد
و به راه راست راهسپر شود.»
وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى (۸۳)
«و اى موسى، چه چيز تو را [دور] از قوم خودت، به شتاب واداشته است؟»
قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى (۸۴)
گفت: «اينان در پى منند، و من – اى پروردگارم- به سويت شتافتم تا خشنود شوى.»
قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (۸۵)
فرمود:
«در حقيقت، ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم
و سامرى آنها را گمراه ساخت.»
فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً
قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً
أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ
أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (۸۶)
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت [و] گفت:
«اى قوم من، آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد؟
آيا اين مدت بر شما طولانى مىنمود،
يا خواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟»
[سورة طه (۲۰): الآيات ۸۷ الى ۹۶]
قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا
وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (۸۷)
گفتند: «ما به اختيار خود با تو خلاف وعده نكرديم،
ولى از زينتآلات قوم، بارهايى سنگين بر دوش داشتيم
و آنها را افكنديم و [خود] سامرى [هم زينتآلاتش را] همين گونه بينداخت.
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ
فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ (۸۸)
پس براى آنان پيكر گوسالهاى كه صدايى داشت بيرون آورد، و [او و پيروانش] گفتند:
«اين خداى شما و خداى موسى است،
و [پيمان خدا را] فراموش كرد.»
أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (۸۹)
مگر نمىبينند كه [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمىدهد و به حالشان سود و زيانى ندارد؟
وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ
يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (۹۰)
و در حقيقت، هارون قبلا به آنان گفته بود:
«اى قوم من، شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفتهايد،
و پروردگار شما [خداى] رحمان است، پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد.»
قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى (۹۱)
گفتند: «ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد.»
قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (۹۲)
[موسى] گفت:
«اى هارون، وقتى ديدى آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد،
أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (۹۳)
كه از من پيروى كنى؟ آيا از فرمانم سر باز زدى؟»
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي
إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (۹۴)
گفت: «اى پسر مادرم، نه ريش مرا بگير و نه [موى] سرم را،
من ترسيدم بگويى: ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكردى.»
قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (۹۵)
[موسى] گفت: «اى سامرى، منظور تو چه بود؟»
قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ
فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها
وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (۹۶)
گفت:
«به چيزى كه [ديگران] به آن پى نبردند، پى بردم،
و به قدرِ مُشتى از ردِّ پاى فرستاده [خدا، جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم،
و نفس من برايم چنين فريبكارى كرد.»
وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ
و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن درباره تو تخلف نخواهد شد!
+ «مهلتی تا آتش!»
[سورة طه (۲۰): الآيات ۹۷ الى ۱۰۷]
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ
وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ
وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (۹۷)
گفت: «پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى:
[به من] دست مزنيد
و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن درباره تو تخلف نخواهد شد،
و [اينك] به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر،
آن را قطعاً مىسوزانيم و خاكسترش مىكنيم [و] در دريا فرو مىپاشيم.»
إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً (۹۸)
«معبود شما تنها آن خدايى است كه جز او معبودى نيست،
و دانش او همه چيز را در بر گرفته است.»
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (۹۹)
اين گونه از اخبار پيشين بر تو حكايت مىرانيم،
و مسلماً به تو از جانب خود قرآنى دادهايم.
مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (۱۰۰)
هر كس از [پيروى] آن روى برتابد، روز قيامت بار گناهى بر دوش مىگيرد.
خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (۱۰۱)
پيوسته در آن [حال] مىماند، و چه بد بارى روز قيامت خواهند داشت.
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (۱۰۲)
[همان] روزى كه در صور دميده مىشود، و در آن روز مجرمان را كبودچشم برمىانگيزيم.
يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (۱۰۳)
ميان خود به طور پنهانى با يكديگر مىگويند:
«شما [در دنيا] جز ده [روز ، بيش] نماندهايد.»
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (۱۰۴)
ما داناتريم به آنچه مىگويند، آنگاه كه نيكآيينترين آنان مىگويد: «جز يك روز، بيش نماندهايد.»
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (۱۰۵)
و از تو در باره كوهها مىپرسند، بگو: «پروردگارم آنها را [در قيامت] ريز ريز خواهد ساخت،
فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (۱۰۶)
پس آنها را پهن و هموار خواهد كرد،
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (۱۰۷)
نه در آن كژى مىبينى و نه ناهموارى.