The Whisper of the Devil!
«نجو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
«وَ مَقَامُ الْمُنَاجَاةِ لِمُوسَى ع وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا»
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»
«نجو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«النجو: ما خرج من البطن من ريح و غيرها»
«أصل النَّجَاءِ: الانفصالُ من الشيء»
+ «نجأ» : مفهوم انفصال و جدایی «دیسکانکشن»
+ «نقذ – حلقه نجات»
«نَجَا مِنَ الْهَلَاكِ: خلَص»
نجوای شیطانی! مناجات رحمانی!
نجوا از شیطان، نجات از رحمان
«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا
وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
+ «شیء – مشیّت»
مطالعات نورانی – مناجات رحمانی
کنفرانس محرمانه!
«نجوا: المكالمة سرّا في تنحية و تنجية»
گوئى متناجيان سخن خويش را به محلى بالا ميبرند كه كسى غير از خودشان به آنجا نميرسد.
«وَ مَقَامُ الْمُنَاجَاةِ لِمُوسَى ع وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا»
زیارتنامه امام سجاد علیه السلام
+ «چهارمین اختر فروزان!»
«وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَلِلنَّجَاةِ مِنَ السَّلَاطِينِ وَ نَفْثِ الشَّيَاطِينِ»
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوَى
زیارتنامه مشترک که در مورد چهار امام مدفون در بقیع، این گونه وارد شده است:
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدَى
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوَى
السَّلَامُ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا
السَّلَامُ عَلَيْكُمُ الْقُوَّامَ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوَى
شما همرازهای خدا میباشید!
أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فِي ذَاتِ اللَّهِ
وَ كُذِّبْتُمْ وَ أُسِيءَ إِلَيْكُمْ فَعَفَوْتُمْ
وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ
وَ أَنَّ طَاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ
وَ أَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ
وَ أَنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجَابُوا
وَ أَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطَاعُوا
وَ أَنَّكُمْ دَعَائِمُ الدِّينِ وَ أَرْكَانُ الْأَرْضِ
وَ لَمْ تَزَالُوا بِعَيْنِ اللَّهِ يَنْسَخُكُمْ فِي أَصْلَابِ كُلِّ مُطَهَّرٍ وَ يَنْقُلُكُمْ فِي أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ
لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ
وَ لَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الْأَهْوَاءِ
طِبْتُمْ وَ طَابَ مَنْبِتُكُمْ
مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنَا دَيَّانُ الدِّينِ
فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ
وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا إِذَا اخْتَارَكُمْ لَنَا
وَ طَيَّبَ خَلْقَنَا بِمَا مَنَّ بِهِ عَلَيْنَا مِنْ وَلَايَتِكُمْ
وَ كُنَّا عِنْدَهُ مُسَمَّيْنَ بِفَضْلِكُمْ مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنَا إِيَّاكُمْ
وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَسْرَفَ وَ أَخْطَأَ وَ اسْتَكَانَ وَ أَقَرَّ بِمَا جَنَى وَ رَجَا بِمَقَامِهِ الْخَلَاصَ
وَ أَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكَى مِنَ الرَّدَى
فَكُونُوا لِي شُفَعَاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذَا رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا
وَ اتَّخَذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها
يَا مَنْ هُوَ قَائِمٌ لَا يَسْهُو وَ دَائِمٌ لَا يَلْهُو وَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ
لَكَ الْمَنُّ بِمَا وَفَّقْتَنِي وَ عَرَّفْتَنِي مِمَّا ائْتَمَنْتَنِي عَلَيْهِ إِذْ صَدَّ عَنْهُمْ عِبَادُكَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُمْ وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِمْ وَ مَالُوا إِلَى سِوَاهُمْ
فَكَانَتِ الْمِنَّةُ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوَامٍ خَصَصْتَهُمْ بِمَا خَصَصْتَنِي بِهِ
فَلَكَ الْحَمْدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقَامِي هَذَا مَذْكُوراً مَكْتُوباً
وَ لَا تَحْرِمْنِي مَا رَجَوْتُ وَ لَا تُخَيِّبْنِي فِيمَا دَعَوْتُ
وَ ادْعُ لِنَفْسِكَ بِمَا أَحْبَبْتَ.
سلام بر شما اى پيشوايان هدايت،
سلام بر شما اى اهل پرهيزكارى،
سلام بر شما اى حجّتها بر اهل دنيا،
سلام بر شما اى قيامكنندگان به عدالت در ميان آفريدگان،
سلام بر شما اى اهل برگزيدگى،
سلام بر شما اى خاندان رسول خدا،
سلام بر شما ای اهل راز،
«شما همرازهای خدا میباشید.»
گواهی میدهم که شما رسالت و مسوولیت خویش را به انجام رساندید.
شما بر مردم خیرخواهی نمودید.
شما در راه استقرار دین خدا پایداری نمودید،
گرچه برخی شما را نپذیرفتند و بر شما جفا روا داشتند.
و تكذيب شديد،
و نسبت به شما بدرفتارى شد،
ولى شما گذشت كرديد،
و شهادت می دهم كه شما امامان هدايت و هدايتيافتهايد،
و طاعت شما واجب، و گفتار شما صدق است،
شما مردم را به نیکیها فرا خواندید.
گرچه برخی پاسخ ندادند و فرمان شما را نادیده انگاشتند!
شما دعوت كرديد، ولى اجابت نشديد،
و دستور داديد، ولى اطاعتتان نكردند،
شما ستون هاى دين و پايه هاى زمين هستيد،
همواره تحت توجّه خدا بوديد،
شما را خدای سبحان از تبار مردان پاک و زنان پاکدامن پدیدار ساخت،
جاهليت سخت و سنگين شما را آلوده نكرد،
و فتنههاى هوا در شما شركت نجست،
پاك بوديد و جاى روييدن شما پاك بود،
جزادهنده روز جزا به وجود شما بر ما منّت نهاد،
پس قرارتان داد در خانههايى كه خدا اجازه داد رفعت يابد، و نامشان در آن خانه ها ذكر گردد،
و درودمان را بر شما رحمت براى ما و كفاره گناهانمان قرار داد،
زيرا خدا شما را براى ما انتخاب كرد،
و آفرينش ما را به آنچه از ولايت شما بر ما منّت نهاد و پاكيزه ساخت،
و ما در پيشگاه خدا از نامبردگان به دانش شما و اقراركنندگان به تصديقمان نسبت به شما بوديم،
اين است جايگاه كسی كه زياده روى كرد، و دچار خطا شد، و درمانده گشت، و به آنچه جنايت كرد اقرار نمود، و به اين جايگاهش نجات خود را اميد دارد،
و اينكه به وسيله شما از ورطه هلاكت برهاندش رهاننده هلاك شدگان
شما شفيعان من باشيد، آنگاه كه وارد بر شما شوم همانگاه كه مردم دنيا از شما روگرداندهاند،
و آيات خدا را به مسخره گرفتند، و از قبول آنها تكبّر كردند،
اى كه او پابرجاست و غفلت نمیكند، و پاينده است و سرگرم نمیشود،
و به همه چيز احاطه دارد،
تو را منّت است به آنچه مرا موفّق نمودى،
و شناساندى به من آنچه را بر آنم واداشتى،
آنگاه كه بندگانت از او بازداشتند،
و شناختش را نادان بودند،
و حقّش را سبك شمردند،
و به جانب غير او ميل نمودند،
پس از جانب تو بر من منّت بود،
با اقوامى كه اختصاص دادی آنها را به آنچه مرا به آن اختصاص دادى،
پس تو را سپاس، به خاطر اينكه در اين جايگاهم نزد تو ياد شده و ثبت شده بودم،
از آنچه اميد كردم مرا محروم مكن،
و در آنجه خواندم نااميد مساز،
به حرمت محمّد و خاندان پاكش، و درود خدا بر محمّد و خاندان محمّد.
پس براى خود به هرچه كه خواهى دعا كن.
نجوا، مناجات عقل، سفر از تاریکی به نور!
عقل از شر هوای نفس حسودش خلاص میشود!
«أصل النَّجَاءِ: الانفصالُ من الشيء»
به دردِدلم گوش کنید!!! که شنیدنی است، اگر به وصف در آید!!!
به مناجات عقلم و مَلَک گوش کنید که ….
نور عقل با نور مَلَک نجوا میکند! دردِدل میکند!
عقل به ملک میگوید :
بیا با تو دردِدل کنم تا حسدم درناژ شود!
قلب کسی که به نور وصل شد، وارد حرم آل محمد ع میشود و در واقع در حرم جای عوامل کفر (حسادت) نیست!
اما ما با چه رویی وارد شدیم، نمی دانم!
+ «تفتیش»
بمرور با ثبات قدم در مسیر رسیدن به کعبه، مشروط به اینکه قلبت را در تعمیرگاه صاحبان نور قرار دهی، بتدریج وارد محدوده مسجد الحرام میشوی و باز در تمام این مراحل درد (حسد) به سراغت میآید و باید با مَلَک درددل کنی و آرام شوی و با علوم ربانی صاحبان نور، که همزاد و همسان و همشکل با نور مَلَک است و نور ملک را اینگونه احراز هویت میکنی [+ «دحیة الکلبی ، من وراء الغربال» + احراز هویت نور در ملکوت قلب]، بیت قلبت تعمیر میشود و خلاصه ممکن است به توفیقی باور نکردنی برسی و آن ورود به خود کعبه است که باز با ادامه نقش مهم صاحبان نور در تعمیر قلبت از عیوب هوای نفست صورت میگیرد.
اگر ان شاء الله به این توفیق عظما نائل شدی، میدانی الان اسم قلبت در عالَم معنا چیست؟ بیت المعمور! تعجب نکن چون قلبت (عقل) به دست صاحبان نور از آل محمد ع تعمیر شده و لذا نفس حسودت از اماره به مطمئنه رسیده و عقل و نفس مطمئنهات، بیت معمور و آباد شده به دست صاحبان نور است و حالا این بیتالمعمور، محل آمد و شد ملائکه است و جایی که ملک رفت و آمد نماید نورانی است.
قبل از ورود به حرم در دوران امارت حسادت نفس قرار داری و لباس معصیت پوشیدهای.
با ورود به حرم این لباس به لباس طاعت تبدیل میشود و از عرفات تا منا چه مسیری است!
جالب اینکه عرفات خارج از حرم است و صاحبان نور را ببین که چه فداکاری میکنند!
آنها که خود بیت المعمورند و بیت المعمور برایمان می سازند، در شروع کار از حصن حرم خارج می شوند و به تاریکی قلبمان وارد (دخول) میشوند، تا از عرفات، که مرز نور و تاریکی است، دستمان را بگیرند و وارد حرم نمایند و مسیر تا مشعر و منا و مسجد و تا درون خود کعبه، ما را همراهی نمایند.
با شناخت صاحبان نور [احراز هویت نور در ملک و ملکوت] که توفیق است نه استحقاق، که هیچکس استحقاق وصل به نور آل محمد ع را ندارد و آنها کریمانه ما را دعوت به حجّ خویش مینمایند (فراخوان).
با شناخت صاحبان نور، اول عارف به هوای نفس حسودت و عیوبت و اینکه عقلت تا کنون مغلوب این هوای نفس بوده، میشوی (محتوای دعای عرفه) و آنها قلب تو را در این سرزمین عرفات با علوم ربانی خویش روشن می کنند.
حالا که قبول کردی واقعا این هوای نفس (حسادت و بدجنسی) خود توست که قلبت را تاریک کرده و نیت خوب شدن و غلبه عقل بر این هوای نفس می کنی [عقل و هوا – نور ولایت و تاریکی حسادت] در تمام مراحل دست در دست صاحبان نور تا رسیدن به آرزویت که مالکیت بر نفس است [قرنطینه شدن حسادت – درناژ حسادت] پیش خواهی رفت و قلبت به عمران و آبادانی خواهد رسید بطوریکه همه به نور تو که از تبار نور علم و ذریه ابراهیم ع است، شوق پیدا خواهند نمود «تهوی الیهم»!
در تمام مسیر با هر نا آرامی که برایت پیش می آید زود با ملک نجوا کن (مثل یوسف ع دنبال نور برهان بگرد!) و کمک بخواه تا تو را از شر این بیماری بدخیم حسد نجات داده و راحت نماید و باز مدتی بعد احساس می کنی که دو باره حسد به سراغت آمده دوباره همین کار را (آیت به آیت) تکرار می کنی «درناژ دائمی حسادت»: درددل – نجوا ، درددل – نجوا ، درددل – نجوا ، …. تا طی مسیر نمایی به سمت رسیدن به موقف بیت المعموری قلبت!
این حدیث زیبا نقشه کل مسیر از تاریکی به نور را برایت مشخص می کند و اینگونه امام صادق ع شروع می فرمایند که اول معنی لغوی نجوا و مناجات عقل را بفهم [النجو النّور الولایة] و سپس مراحل و سطوح و اصول این درددل کردن و درگوشی صحبت کردن با ملک موکل «نَجْوَى الْعَارِفِينَ تَدُورُ عَلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ: الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الْحُبِّ »
وقتی به دعای پدر و مادر، از ظلمت کل ارض به سرزمین عرفات رسیدی با صاحب نورت در مُلک و مَلکوت این سرزمین ملاقات می کنی و با اخذ علوم ربانی کار را شروع می کنی. در واقع با این نور شروع میکنی و کمکم در مراحل بعد بیشتر متوجه آن میشوی، وقتی اخذ نور علم نمودی، حالت ممدوح خوف از هوای نفس حسودت در وجودت شکل میگیرد «فَالْخَوْفُ فَرْعُ الْعِلْمِ»
این خوف از استعمال حسد است، چون معرفت به حسد خود پیدا میکنی و می فهمی باید با نور ولایت این تاریکی حسادت را قرنطینه و درناژ کنی وگرنه کار دستت میدهد. پس این خوف از حسد با امیدواری به نور ولایت « وَ الرَّجَاءُ فَرْعُ الْيَقِينِ »، یک فرایند و یک داستان زیبای مهارت خوب زندگی کردن است.
و در نهایت یکپارچه شوق به آل محمد ع میشوی «وَ الْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ».
اینکه از هوای نفس حسود خود گریزان می شوی و دست از کارهای اشتباه خود [سرگرمی های پوچ دنیایی] که شدیدا هم به آنها عادت کرده بودی، برمیداری و اصلا از آن کارها بدت می آید و از کسانی که اهل معصیت هستند فرار می کنی و دیگر نمی خواهی با آنها همکلام و همصحبت شوی همه به برکت همین علوم نورانی ربانی است که تو اخذ نمودهای « فَدَلِيلُ الْخَوْفِ الْهَرَبُ » و اینکه روز به روز، بیشتر طالب کسب علوم نورانی میشوی، خود دلیل بر این است که داروی این طبیب در قلبت، اثرات تعمیری و درمانی خویش را ایفاء نموده و تو با عقلت که با نور کامل و تمام شده «تمّ»، و آیت به آیت رو به کمال و غلبه بر هوای نفست داری، در واقع امید فرج از آل محمد ع را داری « وَ دَلِيلُ الرَّجَاءِ الطَّلَبُ » پس با علوم دلنشین صاحبان نور و خوف از هوای نفس حسود، به نجات و غلبه عقل بر هوای نفس نزدیک می شوی
« فَإِذَا تَحَقَّقَ الْعِلْمُ فِي الصَّدْرِ خَافَ
فَإِذَا كَثُرَ الْمَرْءُ فِي الْمَعْرِفَةِ خَافَ
وَ إِذَا صَحَّ الْخَوْفُ هَرَبَ
وَ إِذَا هَرَبَ نَجَا »
عقلت (قلبت) به نور علم آل محمد ع روشن شده، حالا نور یقین عقلت، دل را یکپارچه آرام و روشن نموده و شیطان که از این وضع ناراحت است در طی مسیر مدام به قصد مزاحمت به انحاء مختلف سر راحت سبز می شود [رمی جمرات] و باید با نجوا با مَلَک از شر این ابلیس لعین خلاص شوی ! « وَ إِذَا أَشْرَقَ نُورُ الْيَقِينِ فِي الْقَلْبِ شَاهَدَ الْفَضْلَ
وَ إِذَا تَمَكَّنَ مِنْ رُؤْيَةِ الْفَضْلِ رَجَا
وَ إِذَا وَجَدَ حَلَاوَةَ الرَّجَاءِ طَلَبَ
وَ إِذَا وُفِّقَ لِلطَّلَبِ وَجَدَ » خلاصه به نور می رسی و توفیق اخذ نور بیشتر و همچنان دست در دست صاحب نور، به سوی قبله نورانی دل و کعبه اسرار رهسپار میشوی.
در مراحل بعد شوق به نور آل محمد ع تو را از خود بیخود می کند و دیگر دست خودت نیست! تو عاشق شدهای و اگر لحظهای نور آل محمد ع را در قلبت کم نور احساس کنی، از اینکه نکند کمی مورد بیمهری آنها قرار بگیری، دیوانه می شوی و سریع در صدد وصل مجدد و نور روشنتر بر می آیی و طاقت کم نور شدن را نداری، چه رسد به تاریکی، تو الآن معتاد شده ای و خودت خبر نداری! معتاد نور آل محمد ع و آنچنان به نور عادت کرده ای که اگر یک لحظه کم نور شوی می فهمی و تو الآن داری با کلامی از جنس نور با مَلَک صحبت می کنی [احراز هویت نور من وراء الغربال] و او با تو، با کلام نور صحبت میکند و امر و نهی و رضا و سخط آل محمد ع را به اطلاع تو می رساند و تو که سرا پا شوق و شور شدهای، منتظری ببینی از تو چه میخواهند و برای انجام خواسته و مشیّت آنها، سر از پا نمیشناسی و همه چیز را فدا می کنی، اصلا همه چیز ، هیچ است در مقابل توجه آل محمد ع به قلبت « وَ دَلِيلُ الْحُبِّ إِيْثَارُ الْمَحْبُوبِ عَلَى مَا سِوَاهُ » نور قلب که زیاد می شود شوق عجیبی پیدا می کنی و دوست داری در همین لحظه دنیا را رها کنی و خود را در سرای دیگر ببینی!
« وَ إِذَا تَجَلَّى ضِيَاءُ الْمَعْرِفَةِ فِي الْفُؤَادِ هَاجَ رِيحُ الْمَحَبَّةِ
«بوی شوق نور آل محمد ع هیجانی در دلت ایجاد کرده که توان وصف آن نداری!»
وَ إِذَا هَاجَ رِيحُ الْمَحَبَّةِ اسْتَأْنَسَ فی ظِلَالَ الْمَحْبُوبِ
«علامت این هیجان انس با مَلَک است»
وَ آثَرَ الْمَحْبُوبَ عَلَى مَا سِوَاهُ
وَ بَاشَرَ أَوَامِرَهُ وَ اجْتَنَبَ نَوَاهِيَهُ
وَ اخْتَارَهُمَا عَلَى كُلِّ شَيْءٍ غَيْرِهِمَا
وَ إِذَا اسْتَقَامَ عَلَى بِسَاطِ الْأُنْسِ بِالْمَحْبُوبِ مَعَ أَدَاءِ أَوَامِرِهِ وَ اجْتِنَابِ نَوَاهِيهِ
«و انس با ملک یعنی وصل به نور آل محمد ع»
وَصَلَ إِلَى رَوْحِ الْمُنَاجَاةِ وَ الْقُرْبِ»
و برای اینکه نقشه این راه را تجسم نمایی
به این مثال زیبا و به این شاهکار علمی آل محمد ع دقت کن!
« وَ مِثَالُ هَذِهِ الْأُصُولِ الثَّلَاثَةِ:
كَالْحَرَمِ وَ الْمَسْجِدِ وَ الْكَعْبَةِ»
قبل از آشنایی با صاحب نور در عرفات، اول در ظلمت خارج از حرمی «در ظلمت غلبه هوای نفس حسود بر عقلت » و طبیعی است که در این مکان تاریک خارج از حرم و پر از حیوانات وحشی امید امنیت نداشته باشی و البته باید شخص (ببخشید) خیلی جاهل باشد که در خارج از حرم، امید آرامش داشته باشد ، اما با ورود به حرم امنیت برایت تعریف می شود مشروط به شروطی که مفصل است و ظاهرا با در آوردن لباس معصیت و پوشیدن دو تکه لباس که نه ، دو تکه پارچه سفید خالی بطور نمادین، محرم می شوی و این یعنی با قبول نور ولایت ، از شر حسادت خودت و چشم زخمها راحت می شوی « فَمَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ أَمِنَ مِنَ الْخَلْقِ » اما بمرور دست در دست صاحب نور از عرفات به مشعر و از آنجا به منی و نهایتا به مسجد الحرام برای طواف کعبه و بعضا، ورود به داخل کعبه …
و همه به دور نور طواف خواهند نمود.
ورود به مسجد الحرام یعنی که نباید هوای نفست بر قلبت غلبه نماید و اصلا قبل از ورود به مسجد باید گوسفند هوای نفس را در منا سر بریده باشی تا در مسجد، عقل غالب بر اعضاء و جوارحت مانع ارتکاب معاصی شود « وَ مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ أَمِنَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ يَسْتَعْمِلَهَا فِي الْمَعْصِيَةِ
و اینکه چه کسانی افتخار ورود به داخل کعبه را در هر زمان پیدا می کنند …
صاحبان نور ماموریت دارند و متواضعانه و کریمانه و با رفق ، تا سرحد مرز ظلمت و تاریکی یعنی عرفات به نزد قلب تاریک حسود ما می آیند و دست ما را می گیرند و به سمت کعبه می برند
و چه ایثاری و چه ماموریتی خطیر دارند
و خود را در معرض چه مشکلاتی قرار می دهند تا دست ما را بگیرند.
صاحب نور مجاز است و وارد کعبه می شود و فقط او «میزان لا عین فیه» است و در قلبش جز نور آل محمد ع هیچ چیز دیگری نمی یابی « وَ مَنْ دَخَلَ الْكَعْبَةَ أَمِنَ قَلْبُهُ مِنْ أَنْ يَشْغَلَهُ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ».
حال ببین در این مسیر از ظلمت تا نور در چه مرحله ای قرار گرفته ای،
آیا هنوز در ظلمت هوای نفس اسیری و نور را اصلا درک نکرده ای یا یک مرحله جلو آمده ای و وارد عرفات شده ای و چشمت به نور جمال صاحب نور روشن شده و اولین تجربه دیدن نور آل محمد ع را در چهره او داشتهای [در ملکوت قلبت] و با عمل به معالمش، اسم نورانیاش را معنا کردهای و روز به روز بر نور عقل و یقینت افزوده شده و کم کم وارد حرم می شوی و به مشعر و وادی محسر و منا رسیده ای یا نه ؟! آیا بر هوای نفست غالب شده ای و ذبحش نموده ای ؟
آیا اذن ورود با صاحب نورت به مسجد الحرام برای طواف به دور مصدر نور را گرفته ای؟
تا اینجا ان شاء الله اگر آمده باشی، حاجیجان خوشا به حالت! اگر گفتی چرا ؟
چون در حال طواف در ملکوت قلبت، تاویل تغییر قبله را میبینی …
… و صاحب نور به نزد زینت الرجال علی ع مشرف می شود و تاج امیری عقلش بر هوای نفسش را به دست مبارک علی ع بر سر می گذارد! خوشا به این سعادت بینظیر.
فَانْظُرْ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُ:
فَإِنْ كَانَتْ حَالَتُكَ حَالَةً تَرْضَاهَا لِحُلُولِ الْمَوْتِ
فَاشْكُرِ اللَّهَ عَلَى تَوْفِيقِهِ وَ عِصْمَتِهِ
این حالت نوم و درک موت هوای نفست توام با توفیق و عصمت و شکر عقلت، حاصل نور علوم ربانی بر قلب سلیم توست.
وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى:
فَانْتَقِلْ عَنْهَا بِصِحَّةِ الْعَزِيمَةِ وَ انْدَمْ عَلَى مَا سَلَفَ مِنْ عُمُرِكَ فِي الْغَفْلَةِ
اگر متاسفانه تا کنون توفیق این مسافرت استثنایی برایت حاصل نشده جای بسی پشیمانی و حسرت است (تغابن) که چه امکاناتی که برای این مهم داشتی و از دست دادی و به هدر دادی، آیاتی را که عمل به نور ولایت در دل شرایط آن آیات تو را تا موقف طواف مصدر نور میرسانده است.
اما دیر نشده و هنوز راه نجات بسته نشده و هنوز صاحب نور در روز موعود و مکان موعود یعنی عرفات خود را بخاطر نجات تو از نور به تاریکی رسانده تا «یخرجهم من الظلمات الی النور» را برایت معنا کند!
به سوی عرفات شتاب کن تا نور را خلف وعده بیش از این ننمایی که اگر نروی تا روز محشر در عرفات به پایت صبر می کند که او ذریه اسماعیل صادق الوعد است.
در عرفات که او را دیدی و شناختی، به نورت سلام کن!
این نور «واحد دهره!» است!
بعدا که تو رو به داخل حرم و مسجد برد، خواهی دید که تنها او وارد بیت می شود، برای این است که او یکی یک دونه است. پس قول بده حالا که اسرار حج را متوجه شدی، دیگر صاحب نور را معطل در عرفات نگه نداری که جای او وسط کعبه است و فقط بخاطر تو این همه راه پا شده و از کعبه به عرفات آمده و وقت تنگ است، سریع برو تا به او برسی و خود را مشغول و معطل به هیچ چیزی نکن که فردا افسوس خوردن فایدهای ندارد. بکوش با اخذ علم از او موجبات غلبه عقل بر هوای نفس را فراهم نمایی و بمرور تکمیل نمایی و نجات پیدا کنی ان شاء الله .»
وَ اسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى تَطْهِيرِ الظَّاهِرِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ تَنْظِيفِ الْبَاطِنِ مِنَ الْعُيُوبِ
وَ اقْطَعْ زِيَادَةَ الْغَفْلَةِ عَنْ نَفْسِكَ
وَ أَطْفِ نَارَ الشَّهْوَةِ مِنْ نَفْسِكَ.
« عقلت همیشه شبیه ماموران آتش نشانی آماده باش باشد تا آتش هوای نفس حسود در هر لحظه را خاموش « أَطْفِ » نماید «درناژ دائمی حسادت»!».
نَجْوَى الْعَارِفِينَ
مناجات و رازگوئى اهل معرفت، فقط با فهم قبض و بسط نور قلب امکانپذیر خواهد شد.
امام صادق علیه السلام:
نَجْوَى الْعَارِفِينَ تَدُورُ عَلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ:
الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الْحُبِّ.
فَالْخَوْفُ فَرْعُ الْعِلْمِ وَ الرَّجَاءُ فَرْعُ الْيَقِينِ وَ الْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ
فَدَلِيلُ الْخَوْفِ الْهَرَبُ وَ دَلِيلُ الرَّجَاءِ الطَّلَبُ وَ دَلِيلُ الْحُبِّ إِيْثَارُ الْمَحْبُوبِ عَلَى مَا سِوَاهُ
فَإِذَا تَحَقَّقَ الْعِلْمُ فِي الصَّدْرِ خَافَ
فَإِذَا كَثُرَ الْمَرْءُ فِي الْمَعْرِفَةِ خَافَ
وَ إِذَا صَحَّ الْخَوْفُ هَرَبَ
وَ إِذَا هَرَبَ نَجَا
وَ إِذَا أَشْرَقَ نُورُ الْيَقِينِ فِي الْقَلْبِ شَاهَدَ الْفَضْلَ
وَ إِذَا تَمَكَّنَ مِنْ رُؤْيَةِ الْفَضْلِ رَجَا
وَ إِذَا وَجَدَ حَلَاوَةَ الرَّجَاءِ طَلَبَ
وَ إِذَا وُفِّقَ لِلطَّلَبِ وَجَدَ
وَ إِذَا تَجَلَّى ضِيَاءُ الْمَعْرِفَةِ فِي الْفُؤَادِ هَاجَ رِيحُ الْمَحَبَّةِ
وَ إِذَا هَاجَ رِيحُ الْمَحَبَّةِ اسْتَأْنَسَ فی ظِلَالَ الْمَحْبُوبِ
وَ آثَرَ الْمَحْبُوبَ عَلَى مَا سِوَاهُ وَ بَاشَرَ أَوَامِرَهُ وَ اجْتَنَبَ نَوَاهِيَهُ وَ اخْتَارَهُمَا عَلَى كُلِّ شَيْءٍ غَيْرِهِمَا
وَ إِذَا اسْتَقَامَ عَلَى بِسَاطِ الْأُنْسِ بِالْمَحْبُوبِ مَعَ أَدَاءِ أَوَامِرِهِ وَ اجْتِنَابِ نَوَاهِيهِ
وَصَلَ إِلَى رَوْحِ الْمُنَاجَاةِ وَ الْقُرْبِ
وَ مِثَالُ هَذِهِ الْأُصُولِ الثَّلَاثَةِ:
كَالْحَرَمِ وَ الْمَسْجِدِ وَ الْكَعْبَةِ
فَمَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ أَمِنَ مِنَ الْخَلْقِ
وَ مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ أَمِنَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ يَسْتَعْمِلَهَا فِي الْمَعْصِيَةِ
وَ مَنْ دَخَلَ الْكَعْبَةَ أَمِنَ قَلْبُهُ مِنْ أَنْ يَشْغَلَهُ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ
فَانْظُرْ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُ:
فَإِنْ كَانَتْ حَالَتُكَ حَالَةً تَرْضَاهَا لِحُلُولِ الْمَوْتِ فَاشْكُرِ اللَّهَ عَلَى تَوْفِيقِهِ وَ عِصْمَتِهِ
وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى : فَانْتَقِلْ عَنْهَا بِصِحَّةِ الْعَزِيمَةِ وَ انْدَمْ عَلَى مَا سَلَفَ مِنْ عُمُرِكَ فِي الْغَفْلَةِ
وَ اسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى تَطْهِيرِ الظَّاهِرِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ تَنْظِيفِ الْبَاطِنِ مِنَ الْعُيُوبِ
وَ اقْطَعْ زِيَادَةَ الْغَفْلَةِ عَنْ نَفْسِكَ
وَ أَطْفِ نَارَ الشَّهْوَةِ مِنْ نَفْسِكَ.
امام صادق عليه السّلام:
مناجات و رازگوئى اهل معرفت بر سه پايه استوار است
۱-ترس ۲-اميد ۳-محبت
پس خوف و ترس نتيجه علم و دانستن است
و اميد داشتن نتيجه پيدايش حالت يقين است
و محبت و دوستى نتيجه معرفت و شناسائى است
علامت و نشانه خوف گريختن
و نشانه و علامت اميد طلب و دنبال كردن است
و نشانه دوستى و محبت برگزيدن و مقدم داشتن محبوب بر هر چه كه غير او باشد.
وقتى كه علم و دانش در سينه انسان جا گرفت و محقق شد(نسخه ديگر وقتى كه انسان مراحل زيادى از معرفت را پيمود)حالت خوف پيدا مىشود
و هنگامى كه اين حالت خوف راسخ شد و دوام داشت از هر چيز ميگريزد
وقتى هم كه گريخت نجات مىيابد
و هنگامى كه نور و روشنائى يقين در دل تابش نمود عنايات بيشترى را مشاهده ميكند
وقتى توانست فضل و عنايات را مشاهده كند حالت اميد يافت مىشود
وقتى لذت و شيرينى رجاء و اميد را احساس كرد دنبال ميكند
و وقتى بسعى و كوشش موفق شد بالاخره مىيابد
و هنگامى كه نور و شعاع معرفت و شناخت در اعماق دل جلوه كرد و راه يافت
نسيم محبت و دوستى ميوزد
وقتى كه نسيم محبت وزش كرد هميشه انس و الفت با محبوب پيدا مىكند
و مقدم ميدارد محبوب خود را بر هر چه جز او باشد
و دستور و خواسته او را انجام ميدهد
و از نواهى و چيزهاى ناپسند در نظر او اجتناب و دورى ميكند
و خواست و نخواست او را بر هر چيز ديگر انتخاب مينمايد
و وقتى بر بساط الفت و حالت انس مستقر و جایگزين شد
و اوامر و دستورات او را كاملا انجام داد
و از نواهى او جدا اجتناب نمود
به آن حالت راز گوئى واقعى و به مقام قرب و نزديكى حقيقى واصل مىشود
و مثل اين پايههاى سهگانه (خوف و رجاء و محبت) مثل حرم و مسجد الحرام و خانه كعبه است.
كسى كه وارد حرم مكه شد از آسيب و ضرر در امان است.
و كسى كه وارد مسجد شد (مقدارى نزديكتر شد)
اعضاء و جوارحش در امان است از اينكه در معصيت بكار افتد.
و كسى كه داخل كعبه شد قلب او در امان است از اينكه بغير ياد خدا باشد.
پس درست دقت كن
اگر حالتت طورى است كه فرا رسيدن مرگ را دوست دارى، سپاس و شكر خدا كن
كه تو را موفق داشته و از توجه بغير خودش تو را باز داشته.
و اگر حالت ديگرى دارى با تصميم جدى و محكم از اين حالت حركت كن
و پشيمانى و تاسف داشته باش بر اينكه عمرت در غفلت صرف شده
و يارى بطلب از خدا بر پاك كردن ظاهرت از گناهان
و پاكيزه نمودن باطنت از نواقص و عيوب
و دنباله مسامحه و ادامه غفلت را قطع كن
و آتش و شعله شهوات را در درون خود خاموش نما.
نجوا و نجات اهل نور با صاحبان نور،
و نجوای صاحبان نور با آل محمد ع!
+ «سلسله مراتب نورانی – ثم دنا فتدلی!»
+ «حاملان نور! هشت زوج نورانی!»
ارتباط مقالهی حاملان نور و مقاله سلسله مراتب نورانی، بسیار مهم و کلیدی است!
امام صادق علیه السلام:
«مَكَثَ جَبْرَئِيلُ أَرْبَعِينَ يَوْماً لَمْ يَنْزِلْ عَلَى النَّبِيِّ ص
فَقَالَ يَا رَبِّ
قَدِ اشْتَدَّ شَوْقِي إِلَى نَبِيِّكَ ص فَأْذَنْ لِي
… فَقَالَ جَبْرَئِيلُ
يَا مُحَمَّدُ
حَقِيقٌ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ عَلِيّاً
وَ لَا أَحَداً تَوَلَّاهُ
… عَلَى مَا كَانَ مِنْهُمْ أَوْ كُلُّهُمْ نَاجٍ؟
… نَجَا مَنْ تَوَلَّى شَيْثاً بِشَيْثٍ
وَ نَجَا شَيْثٌ بِآدَمَ
وَ نَجَا آدَمُ بِاللَّهِ
وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى سَاماً بِسَامٍ
وَ نَجَا سَامٌ بِنُوحٍ
وَ نَجَا نُوحٌ بِاللَّهِ
وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى آصَفَ بِآصَفَ
وَ نَجَا آصَفُ بِسُلَيْمَانَ
وَ نَجَا سُلَيْمَانُ بِاللَّهِ
وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى يُوشَعَ بِيُوشَعَ
وَ نَجَا يُوشَعُ بِمُوسَى
وَ نَجَا مُوسَى بِاللَّهِ
وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى شَمْعُونَ بِشَمْعُونَ
وَ نَجَا شَمْعُونُ بِعِيسَى
وَ نَجَا عِيسَى بِاللَّهِ
وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً بِعَلِيٍّ
وَ نَجَا عَلِيٌّ بِكَ
وَ نَجَوْتَ أَنْتَ بِاللَّهِ
وَ إِنَّمَا كُلُّ شَيْءٍ بِاللَّهِ
وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ وَ الْحَفَظَةَ لَيَفْخَرُونَ عَلَى جَمِيعِ الْمَلَائِكَةِ لِصُحْبَتِهَا إِيَّاهُ
… ثُمَّ ذَكَرُوا أَمْرَ شِيعَتِنَا
وَ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ خَتَمَهُمْ بِالْحَمْدِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ
… وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَعْرِفُنَا؟
… سُبْحَانَ اللَّهِ وَ كَيْفَ لَا يَعْرِفُونَكُمْ وَ قَدْ وُكِّلُوا بِالدُّعَاءِ لَكُمْ!»
اهل نجات، اسم نور را معنا میکنند!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً
فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ الْبَاقُونَ هَالِكُونَ
وَ النَّاجُونَ الَّذِينَ يَتَمَسَّكُونَ بِوَلَايَتِكُمْ
وَ يَقْتَبِسُونَ مِنْ عِلْمِكُمْ
وَ لَا يَعْمَلُونَ بِرَأْيِهِمْ
فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ.
اهل نجات، اسم نور را معنا میکنند!
اما اهل حسد، که به اسم نور میرسند، آن را معنا نمیکنند!
«یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه»
نور ایمان این اهل حسد عاریه است!
این نور ایمان عاریه، پس از اشتباه مرگبار اهل حسد، از آنها پس گرفته میشود!
امام صادق علیه السلام:
قُلْتُ لَهُ بِمَ يُعْرَفُ اَلنَّاجِي؟
قَالَ مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَأَثْبَتَ لَهُ اَلشَّهَادَةَ
وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ.
مفضل گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم
اهل نجات به چه علامت شناخته شود؟
فرمود آنكه كردارش موافق گفتارش باشد، گواهي به نجاتش حتمي است
يا گواهي به نجاتش را منتشر كن.
و كسي كه كردارش موافق گفتارش نباشد دينش متزلزل است.
النّاجُونَ مِن النّارِ قَليلٌ؛ لِغَلَبةِ الهَوى و الضَّلالِ.
امام حسین علیه السلام:
وَ بِإِرْشَادِكَ نَجَا النَّاجُونَ مِنْ نَارِك!
داستان نجوای شیطان و نجوای رحمان در سوره مجادله
إِذا تَناجَيْتُمْ
فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ
وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى
[سورة المجادلة (۵۸): الآيات ۶ الى ۱۰]
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (۶)
روزى كه خداوند همه آنان را بر مىانگيزد و به آنچه كردهاند آگاهشان مىگرداند.
خدا [كارهايشان را] برشمرده است و حال آنكه آنها آن را فراموش كردهاند،
و خدا بر هر چيزى گواه است.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۷)
آيا ندانستهاى كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مىداند؟
هيچ گفتگوى محرمانهاى ميان سه تن نيست مگر اينكه او چهارمين آنهاست، و نه ميان پنج تن مگر اينكه او ششمين آنهاست، و نه كمتر از اين [عدد] و نه بيشتر، مگر اينكه هر كجا باشند او با آنهاست . آنگاه روز قيامت آنان را به آنچه كردهاند آگاه خواهد گردانيد، زيرا خدا به هر چيزى داناست.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۸)
آيا كسانى را كه از نجوا منع شده بودند، نديدى كه باز بدانچه از آن منع گرديدهاند، برمىگردند و با همديگر به [منظور] گناه و تعدّى و سرپيچى از پيامبر، محرمانه گفتگو مىكنند و چون به نزد تو آيند، تو را بدانچه خدا به آن [شيوه] سلام نگفته سلام مىدهند و در دلهاى خود مىگويند:
«چرا به آنچه مىگوييم خدا ما را عذاب نمىكند؟»
جهنّم براى آنان كافى است؛ در آن درمىآيند، و چه بد سرانجامى است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۹)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون با يكديگر محرمانه گفتگو مىكنيد، به [قصد] گناه و تعدّى و نافرمانى پيامبر با همديگر محرمانه گفتگو نكنيد، و به نيكوكارى و پرهيزگارى نجوا كنيد، و از خدايى كه نزد او محشور خواهيد گشت پروا داريد.
إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۰)
چنان نجوايى صرفاً از [القاآت] شيطان است، تا كسانى را كه ايمان آوردهاند دلتنگ گرداند،
و[لى] جز به فرمان خدا هيچ آسيبى به آنها نمىرساند، و مؤمنان بايد بر خدا اعتماد كنند.
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (۱)
براى مردم [وقت] حسابشان نزديك شده است، و آنان در بىخبرى رويگردانند.
ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ (۲)
هيچ پند تازهاى از پروردگارشان نيامد، مگر اينكه بازىكنان آن را شنيدند.
لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۳)
در حالى كه دلهايشان مشغول است.
و آنانكه ستم كردند پنهانى به نجوا برخاستند كه:
«آيا اين [مرد] جز بشرى مانند شماست؟
آيا ديده و دانسته به سوى سحر مىرويد؟»
قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۴)
[پيامبر] گفت:
«پروردگارم [هر] گفتار[ى] را در آسمان و زمين مىداند، و اوست شنواى دانا.»
بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (۵)
بلكه گفتند:
«خوابهاى شوريده است، [نه] بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعرى است.
پس همان گونه كه براى پيشينيان هم عرضه شد، بايد براى ما نشانهاى بياورد.»
[سورة طه (۲۰): الآيات ۵۷ الى ۶۶]
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (۶۲)
[ساحران] ميان خود، در باره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند.