Conscience:
The unseen conscience within hearts.
The role of conscience in our moral decision.
God’s luminous voice guides us in our hearts.
«ضمر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«ضمر الفرس: دقّ و قلّ لحمه، مركب لاغر»
«ضمير الإنسان: قلبه و باطنه، و الجمع ضمائر.»
«أضمر في ضميره شيئا: عزم عليه بقلبه.»
ضمیر اهل نور، نور؛ و ضمیر اهل حسادت، حسد است.
ضمیر، قلب ناپیدای مخاطبین ندای نورانی است!
+ «نور و نار»
مفهوم «دقّة في الشيء و غيبة و تستّر» از این واژه استنباط میشود.
اونقدر لاغر که از دیدگان پنهان و پوشیده باشه!
«الضمار: المال الغائب الّذى لا يرجى»
«الضَّمِيرُ: ما ينطوي عليه القلب، و يدقّ على الوقوف عليه،
و قد تسمّى القوّة الحافظة لذلك ضَمِيراً.
ضَمِير: چيزى است كه قلب و خاطر آن را در برگرفته و در نگهدارى و وقوفش دقّت مىكند.
نيروى حافظه هم به همين جهت ضَمِير ناميده شده كه نگهدارنده خاطرههاست.»
«المُضْمَر: مخفى و پنهان»
هیچکس از دل کسی خبر نداره!
ضمیر ناخودآگاه افراد!
اینکه عده ای معلوم میشه قلبشون رو به نورشون بوده و عده ای معلوم میشه قلبشون پشت به نورشون بوده!
این ضمیر ناپیدای دنیای قلبها رو خود خدا رو میکنه!
ضمر :
+ «قمل»
[ضمر- اهل شک] :
واژه «ضمر» و عبارت « كَانَا يُضْمِرَانِ ضَمِيرَ السَّوْءِ وَ يَعْمَلَانِ بِهِ » در این آیه مربوط به دنیای قلب اهل شکی است که + «لم یکن منفکین» اول سوره بینه – در واقع اهل شک از این مخفی کاریشون دست بردار نیستند تا اینکه بالاخره خود خدا حوادث و آیاتی رو عرضه می کنه «بینة» تا دستشون رو بشه …
قُلْتُ قَوْلُهُ: «أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ» قَالَ: نَزَلَتِ الْآيَتَانِ فِيهِمَا خَاصَّةً كَانَا يُضْمِرَانِ ضَمِيرَ السَّوْءِ وَ يَعْمَلَانِ بِهِ، فَأَخْبَرَ اللَّهُ خَبَرَهُمَا وَ فِعَالَهُمَا
***
« الدقيق الصلب من كلّ شيء بحيث يذهب و يزول عنه الزوائد و اللواحق الّتى توجب تثاقله »
انگاری در درون اهل شک این اعتقاد سوء خیلی ظریف و دقیق وجود داره و هرگز از بین نرفته و او عالم ربانی را باور نداشته و این مطلب چنان در درون قلبش باریک و مخفیانه پنهان شده که احدی جز خود خدا نمیتونه دست اونو رو کنه لذا خدا آیاتی عرضه میکنه و این ضمیر سوء باریکی که چشم هیچکس قادر به دیدن این همه مخفی کاری اهل شک که خودشونو به عالم ربانی چنان چسبونده بودند که اصلا فکرشو هم نمی شد بکنی که اینا اهل شک و نفاق هستند ، دیدی که چگونه خدا زرنگ بود و آیاتش بینه ای شد برای رو نمودن دست اونها و این آیه رو عملا تکرار نمود که لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتی تاتیهم البینة !!! یعنی همونی که خودمون میگیم : فلانی مو رو از لای ماست میکشه بیرون !!! کانه خدا موی شک اهل شک رو که هیچکس نمی دونست قلب اینها چه غل و غشی داره ، به راحتی با احداث حوادث و آیات دستشونو رو کرد و این موی باریک و دقیق شک رو که واژه «ضمر و ضمیر» اشاره به همین مطلب مهم داره ، خیلی قشنگ از کاسه ماست آقایان در آورد و به همه نشان داد که تو که اینقدر ادعای حب حسین ع داشتی یک شیعه نما و دروغگویی بیش نیستی و ببین فقط این آیات بینات است که دست تو را چنان رو نمود که هیچکس فکرش را هم نمی کرد … پس واژه ضمر و ضمیر خیلی قشنگ معنای زیبای خود را با این حدیث آشکار نمود و حالا احادیث تکمیلی دیگر در این خصوص باید گرد آوری شود …
انگاری اهل شک ظاهرش میگه عالم ربانی جون، اما ته دلش عدم اعتماد و اقرار به فضل نسبت به عالم ربانی رو چنان باریک کرده و یه گوشه دلش مخفی کرده «ضَمَّرْتُهُ أنا: لاغرش كردم.» که هیچکس نمیتونه اونو ببینه و بفهمه اما خود خدا که میتونه اونو ببینه و دستشو برای همه رو کنه لذا این موی باریک شک اونو چنان از ماست میکشه بیرون که همه ایو الله بمانند !!!
در واژه ضمر احادیث مهمی وجود دارد …(193 کلمه ازریشه ضمر در 19426 مورد حدیث !!! جستجوی پیشرفته جامع الاحادیث 5/3) …
***
[«الْمُتَشَيِّعِينَ»] :
قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
فَكَيْفَ بِالْمُتَشَيِّعِينَ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ عَلَى خِلَافِ ذَلِكَ ( متشیّعین : شیعه نماها !!!)
فَقَالَ التَّمْحِيصُ يَأْتِي عَلَيْهِمْ بِسِنِينَ تُفْنِيهِمْ وَ ضَغَائِنَ تُبِيدُهُمْ وَ اخْتِلَافٍ يَقْتُلُهُمُ + اول سوره بیّنة لم یکن منفکین …
آن مرد دوباره پرسید: یابن رسول الله (صلی الله علیه وآله ) پس این مدعیان تشیع به زبان و قلبهایشان که مخالف این راه و روش هستند چگونهاند؟ امام (علیه السلام) فرمود: زدودن و محو شدن بر آنان خواهد رسید، با قحطی و خشکسالی نابود و با کینهها هلاکشان میکند و با اختلاف ایشان را از بین میبرد.
***
[عقل – جهل + ضمر] :
عداوت پنهانی جهل با عقل قدیمی است !!!
« … فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ … »
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ
فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ مِنْهُ نُورُ الْإِيمَانِ
عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ
مَاتَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ لَيْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ
فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ لِمَوْتِهِ
وَ كَانَ عِنْدَ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِينَارٍ
وَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِينَارٍ
قَالَ
فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ وَ تَبَيَّنَ الْحَقُّ وَ عَرَفْتُ مِنْ أَمْرِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَا عَلِمْتُ تَكَلَّمْتُ وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَيْهِ
قَالَ
فَبَعَثَا إِلَيَّ وَ قَالا لِي
مَا يَدْعُوكَ إِلَى هَذَا
إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الْمَالَ فَنَحْنُ نُغْنِيكَ وَ ضَمِنَا لِي عَشَرَةَ آلَافِ دِينَارٍ
وَ قَالا لِي كُفَّ
فَأَبَيْتُ وَ قُلْتُ لَهُمْ
إِنَّا رُوِّينَا عَنِ الصَّادِقِينَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ
فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ مِنْهُ نُورُ الْإِيمَانِ
وَ مَا كُنْتُ لِأَدَعَ الْجِهَادَ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ
فَنَاصَبَانِي وَ أَضْمَرَا لِيَ الْعَدَاوَةَ.
از يونس بن عبد الرّحمن نقل كرده كه وى گفت:
حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام از دنيا رفتند در حالى كه باقى نماند نزد وكلاء حضرت مگر مال فراوانى و همين سبب وقف و انكار آنها نسبت به موت آن جناب شد چه آن كه نزد زياد قندى هفتاد هزار دينار و نزد على بن ابى حمزه سى هزار دينار بود،
سپس يونس به عبد الرحمن مىگويد:
وقتى امر را چنين ديده و حقّ مبيّن گشت و به امر حضرت ابى الحسن الرضا عليه السّلام و امامت آن بزرگوار واقف شدم سخنرانى كرده و مردم را به طرف آن جناب خواندم.
وقتى اين خبر به سمع آن دو رسيد نزد من فرستاده و به من گفتند:
چه داعى بر اين كار دارى؟
اگر مال مىخواهى ما تو را از مال بىنياز مىگردانيم و هر دو براى من ده هزار دينار ضمانت كرده و گفتند: از اين كار خوددارى كن،
من از پيشنهاد آنها و اطاعتشان امتناع ورزيده و گفتم:
از ائمّه صادقين عليهم السلام روايت به ما رسيده كه
وقتى بدعتها ظاهر شد، عالم بايد علمش را ظاهر كند و الّا نور ايمان از او سلب مىشود.
من جهاد در راه امر خدا را در هيچ حال رها نمىكنم،
ايشان از من سخت ناراحت شده و عداوت با من را به دل گرفتند.
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۲۵ الى ۳۰]
وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ
يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (۲۷)
و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور
تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى -كه از هر راه دورى مىآيند- به سوى تو روى آورند،